«نیروی تعادل بخش»
احمد حسنی
•
حال خوشی دارد. مشخصاً شنگول است اما نه مست. یک جور شیدایی که نمی شود تشخیص داد از چیست. از هر چیزی می تواند باشد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱٣ آبان ۱٣٨۷ -
٣ نوامبر ۲۰۰٨
در پیاده رو، کنار همدیگر راه می رویم.از هر دری سخن می گوییم؛کار، زندگی،آینده،زندگی گذشته ،گذشته دور و آینده های خیلی دور.
حال خوشی دارد.مشخصاً شنگول است اما نه مست.یک جور شیدایی که نمی شود تشخیص داد از چیست.از هر چیزی می تواند باشد.از خنکای اول صبح پاییزی .از دلخوشی های ریز و درشت یک زندگی معمولی.از یک خواب خوب و فرحبخش یا منگی یک رویا که تنها چند تصویر کمرنگ آن در ذهن مانده.
چند ده قدم جلوتر از ما درگیری بین چند تن در حال شکل گیری است.صداها به مرور بلند تر شده و دورتر و دورتر می رود.یک طرف ماجرای دو پسر جوان هستند و طرف دیگر نیز یک نفر هم سن خودشان.
درگیری در مرحله آغازین است و حریفان با هول دادن و حرکات دست، یا جلو و عقب کشیدن تنه حریف،همدیگر را ارزیابی می کنند.
می گوید: می خواهی با یکی خیلی صمیمی شوم؟ شاید دوست شدم.
می پرسم : با کی؟چطور؟
اشاره به معرکه پیش رویمان کرده و جواب می دهد : با جانبداری از یکی از طرفین دعوا.
می گویم : این قضیه که به ما ربطی ندارد.
می گوید : درست است ولی هوس کمی تنوع به سرم زده همینطور بهانه ای برای شروع یک آشنایی.این یک جور سرگرمی خواهد بود و همان تنوع طولانی ای خواهد بود که مدتی است آرزویش را دارم.
ادامه می دهد : من شخصاً چندین بار در شرایط اینچنینی قرار داشته ام. وقتی با یکی بگو مگو می کنی و بعد خطر زد و خورد پیش می آید اگر حریف را قوی تر یافتی به نحوی دنبال فیصله ماجرا هستی؛ مگر اینکه یک دلگرمی در دسترست باشد که بتوانی به آن تکیه کنی.چیزی مثل نیروی کمکی در جنگ یا راه فرار در صورت لزوم و یا کسی یا چیزی که بدانی به نفعت وارد معرکه خواهد شد. کافیست به صورت لفظی از طرف ضعیف درگیری حمایت کنم.از چهره اش پیداست آدم حق شناسی است. خواهی دید که چگونه در دلش جا باز می کنم.آشکارا ترسیده، ولی گویا چیزی او را مسحور کرده که خیال کناره گیری ندارد. نزاعهای اینچنینی در صورت توازن قوا، زود فیصله پیدا می کند. من آن نیروی تعادل بخش خواهم بود و میزان کننده قوا. وانگهی، درگیری ایشان کاریکاتوری از یک دعوای واقعیست.
بعد از ذکر سریع این مطالب بدون معطلی خود را به میان جمع می اندازد.چند کلمه ای در تأیید طرف تنهای بگو مگو می پراند.مناقشه بالا گرفته.من مبهوت افکار و اعمال او در گوشه ای ایستاده ام.
ساعتی بعد اطلسی از خون بسته جغرافیای محل زد و خورد را به عابران می نمایاند.همچنین آثار جزئی خط و خراش کشیده شدن دست و پا و کفش بر روی زمین، نشانه هایی از قلمرو سابق صاحبان معرکه می باشد.در همان زمان آمبولانس پیکر نیمه جان او را با خود می برد.
فردای آن روز دیگر در میان ما نیست. زیر خروارها خاک در یک گورستان ناشاد آرمیده.ولی درسی مهم از کتاب زندگی به من آموخته. اینکه هیچگاه در مشاجره مابین یک گروه یا چند نفر وارد نشو؛ ولو در اثر نهیب روح تفریح جو و تفنن طلبت یا در پی پیدا شدن هوس ایجاد یک آشنایی نا معمول در وجودت و یا از سر خوشی یا هر دلیل دیگر. احیاناً اگر هم وارد شدی طرف قوی تر را بگیر.
احمد حسنی- ahmadim۱٣@gmail.com
|