روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ آبان ۱٣٨۷ -  ۱۱ نوامبر ۲۰۰٨


حسین شریعتمداری مدیر روزنامه «کیهان» در سرمقاله دیروز این نشریه: «چرا احمدی‌نژاد؟» نوشته است: «آیا‌این تلقی فراگیر که احمدی نژاد شایسته ترین گزینه برای ریاست جمهوری‌ آینده است با برخی از انتقادهای جدی که نسبت به دولت نهم و شخص‌ایشان وجود دارد، در تناقض نیست؟! یادداشت پیش روی درباره‌این گزاره «به ظاهر متناقض» است و چرایی شایستگی احمدی‌نژاد برای ریاست جمهوری دهم را با استناد به امتیازهای برجسته و غیرقابل انکار و بعضاً منحصر به فرد او پی می‌گیرد و بر این واقعیت نیز چشم نمی‌بندد که «فقط آنهایی که دیکته نمی‌نویسند غلط ندارند» و کسانی که به هنگامه نبرد، کنج عافیت می‌گیرند و در خانه می‌نشینند، زخم برنمی‌دارند!
۱ ـ «نمایش نقطه‌ایده آل» یکی از شگردهای رایج و پرمصرف در عملیات روانی است که‌این روزها در حجم انبوهی از سوی دشمنان بیرونی و دنباله‌های داخلی آنان علیه احمدی‌نژاد به کار گرفته می‌شود. حریف در‌این شگرد روی نقطه‌ایده‌آل به عنوان خروجی قابل قبول یک پروژه انگشت می‌گذارد و از‌این طریق می‌کوشد تمامی‌گام‌های بلند و اقدامات مثبت و موثری را که برای رسیدن به آن نقطه‌ایده آل انجام گرفته نادیده انگاشته و بی ثمر جلوه دهد. به عنوان مثال در جریان جنگ تحمیلی، سقوط صدام و فروپاشی حزب بعث عراق نقطه‌ایده آل ما بود و در پایان جنگ، اگر چه به‌این نقطه نرسیدیم ولی طرف پیروز جنگ بودیم چرا که با حمله صدام، قرار بود انقلاب اسلامی‌برچیده شود، نظام جمهوری اسلامی‌ایران سقوط کند، کشورمان تجزیه شود، خوزستان به یکی از استان‌های عراق تبدیل شود و... دشمنان به هیچ یک از‌این اهداف رسماً اعلام شده خود نرسیدند، بنابراین بدیهی است که‌ایران اسلامی‌طرف پیروز جنگ بوده است ولی حریف با‌این استدلال که صدام سقوط نکرده است، جمهوری اسلامی‌ایران را در تحقق اهداف خود «ناکام»! و طرف شکست خورده جنگ معرفی می‌کرد! مسخره نبود؟!
۲ ـ احمدی نژاد در آغاز کار از اهداف بلند و سرنوشت‌سازی به عنوان نقاط‌ایده آل دولت نهم یاد کرد که آرزوهای بر زمین مانده مردم و نظام بود، اهدافی نظیر، تأکید بر آموزه‌های اسلامی‌و انقلابی، اولویت دادن به محرومان و مستضعفان، مبارزه با مفاسد اقتصادی، توزیع عادلانه ثروت،‌ ایستادگی در مقابل باج خواهی دشمنان، پاکدستی و ساده‌زیستی دولتمردان، جلوگیری از ریخت و پاش بیت المال، مبارزه با رانت خواری، تلاش و کار بی وقفه و پیوسته و....
اکنون سه سوال مطرح است. اول‌این که آیا می‌توان در ارزشمند بودن اهداف اعلام شده کمترین تردیدی داشت؟ و دوم آن که آیا احمدی نژاد برای رسیدن به‌این اهداف همه تلاش و تمامی‌شب و روز خود و کابینه اش را به کار نگرفته است؟ و‌ آیا در‌این راه هیچ لحظه‌ای را از دست داده است؟ و سوم آن که کدام چشم واقع نگری
می‌تواند، موفقیت‌های فراوان و
شگفت انگیز احمدی نژاد و گام‌های بلندی که برای تحقق‌این اهداف برداشته است را نادیده بگیرد؟ هرچند که در برخی از موارد به دلیل طبیعت طولانی مسیر، هنوز به نقطه ‌ایده‌آل نرسیده باشد. مثلاً درباره اهدافی مانند مبارزه با مفاسد اقتصادی، آیا می‌توان یک نمونه ـ فقط یک نمونه ـ از بی‌توجهی دولت به‌این پدیده و یا دست داشتن دولتمردان در‌اینگونه پلشتی‌ها را آدرس داد؟ راستی چرا شماری از مفسدان اقتصادی در دولت‌های گذشته برو بیا و آلاف و اولوف فراوانی داشتند و در دولت نهم همه مفسدان اقتصادی در صف مخالفان احمدی نژاد‌ایستاده‌اند؟ و...
٣ ـ دولت نهم با تلاش پیوسته و شبانه روزی ـ که اگر نگوئیم از مرز طاقت فرسایی گذشته است، به یقین باید بپذیریم روی‌این خط قرار دارد ـ گفتمان کار و تلاش بی وقفه را با دو شناسه «انقلابی» و «مردمی» نهادینه کرده است‌این تحول بزرگ که به تدریج حلقه‌های میانی و بدنه دولت را هم فرا می‌گیرد، نیاز حیاتی نظام و آرزوی دیرینه مردم بوده است که متاسفانه در دولت‌های سازندگی و اصلاحات مورد توجه جدی قرار نگرفته بود. کدام مسئول و دولتمردی را می‌توان آدرس داد که در اوج پرکاری به‌اندازه یک چندم احمدی نژاد فعال و در همان حال تلاش بی وقفه او با دو ویژگی انقلابی و مردمی‌توأم بوده یا باشد؟! یکی از وزرا که سابقه‌ای طولانی در جبهه و جنگ دارد و سال‌های متمادی است روزانه فقط یک وعده غذای سبک می‌خورد، برای نگارنده تعریف می‌کرد در یکی از سفرهای استانی آقای احمدی نژاد متوجه‌این ویژگی او شده بود. تصور نگارنده‌این بود که حتماً احمدی نژاد‌ایشان را ملامت کرده که چرا چنین می‌کنی؟ ولی واکنش آقای رئیس جمهور ‌این بود که؛ مبادا کار نمی‌کنی که تپل! مانده‌ای؟! شاید‌این واکنش آقای احمدی نژاد سختگیرانه بوده است، شاید! ولی فرهنگ او همین است، کار مداوم برای مردم با امید به رضای خدا و پاداش اخروی.
۴ ـ احمدی نژاد، سازوکار و مسیر حرکت دولت را که متأسفانه طی دو دهه گذشته از محور اصلی فاصله گرفته بود، به بستر اصلی بازگرداند. گفتمان امام و انقلاب را نه فقط بر زبان که در میدان عمل به کار گرفت و دقیقاً به همین علت ـ و فقط به همین علت ـ دشمنان بیرونی و دنباله‌های درونی آنها که‌این بار سربازی فداکار و از خودگذشته را پا به رکاب رهبری می‌دیدند و حاکمیت دوباره گفتمان اصیل انقلاب را در افق‌ایران اسلامی‌رصد می‌کردند، با همه توان به او تاختند و عجیب آنکه از یک سو عملکرد او را کم اهمیت جلوه می‌دادند و از سوی دیگر برای مقابله با روش و منش او از هیچ خصومت، توطئه و تبلیغ سوء چشم نمی‌پوشیدند... خدا بر درجات حضرت امام(ره) بیفزاید که در‌اینگونه موارد خطاب به آمریکا و اسرائیل می‌فرمود؛ «اگر می‌گویید چیزی نشده پس چرا‌اینهمه سروصدا می‌کنید»؟! کینه توزی دشمنان بیرونی از آن روی بوده و هست که دولت نهم را در اصرار بر مواضع امام و رهبری قاطع و جدی ارزیابی می‌کند و دنباله‌های داخلی آنها نیز با حضور دولت اصولگرا، رشته‌های چندین و چند ساله خودرا پنبه شده می‌بینند. اگر سیاست خارجی دولت نهم موفقیت آمیز نبوده است چرا آمریکا و متحدانش برای مقابله با احمدی نژاد و دولت نهم،‌این همه هزینه می‌کنند و خود را به آب و آتش می‌زنند؟ آیا آمریکا دوستدار‌ایران است؟ راستی چه شده که آمریکا و برخی از احزاب و گروه‌های داخلی روی یک نقطه اشتراک نظر کامل دارند و آن،‌این که رئیس جمهور آینده هرکه می‌خواهد باشد فقط احمدی نژاد نباشد، چرا؟!
۵ ـ در محور حملات خارجی و داخلی به دولت نهم دقت کنید، اکثر قریب به اتفاق‌این حملات قبل از آن که متوجه احمدی نژاد باشد، حمله به مبانی انقلاب، اسلام و نظام جمهوری اسلامی‌است. به بیان دیگر، احمدی نژاد
بهانه است و دشمنان «مستی بهانه کرده و گریه می‌کنند»! شعار اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود، سخن حضرت امام(ره) و سیاست رسمی‌نظام است. مبارزه با مفسدان اقتصادی، تأکید رهبر معظم انقلاب است.‌ایستادگی در مقابل باج خواهی قدرت‌های استکباری، خواست امام، آقا و مردم بوده و هست. مقابله با رانت خواری، قانون جمهوری اسلامی‌است، اولویت دادن به محرومان و مستضعفان و جلوگیری از مفت خوری کلان سرمایه داران نظر صریح امام، رهبری و آرزوی مردم است و... بنابراین احمدی نژاد با عرض پوزش «کتک خورش ملس است» و برخلاف بعضی‌ها که حفظ منافع خود را بر پاسداشت اسلام و انقلاب و منافع ملی ترجیح می‌دهند، در مقابل‌این تهاجم گسترده شانه خالی نمی‌کند. در میان «باباشمل»های تهران ـ همان کلاه مخملی‌ها ـ رسم بود وقتی کسی به آنها می‌گفت «تو بمیری»! شانه خود را تکان داده و می‌گفتند «رد کردم»! یعنی، چرا من به خاطر تو بمیرم!
۶ ـ دولت نهم توده‌های عظیم مردم مومن و انقلابی را که متأسفانه طی چند سال گذشته تقریباً غریب مانده و از مسئولیت‌ها دور بودند، به کانون سیاست‌پردازی و تصمیم‌سازی وارد کرد. نگاهی به اعضای کابینه شامل وزرا و معاونان رئیس جمهور نشان می‌دهد که اکثر قریب به اتفاق آنها اگرچه افرادی با تخصص‌های بالا هستند ولی پیش از ورود به دولت نهم، ناشناخته بوده‌اند. همین پدیده در مسئولیت‌های میانی هم به وضوح قابل دیدن است، معاونان وزرا، مدیران کل، استانداران، فرمانداران، روسای ادارات و...‌این در حالی است که دولت نهم مطابق آمار موجود کمترین جابه جایی را در سطح کارشناسان بدنه داشته است اگرچه تغییرات در سطح وزرا ـ البته به قصد کارآمد کردن کابینه و صرفنظر از درستی یا نادرستی آن ـ چشمگیر و بیرون از حد انتظار بوده است.
به کارگیری نیروهای متعهد اما ناشناخته، ضمن آن که از‌ایستایی و گردش مسئولیت در حلقه‌ای محدود جلوگیری کرده است، سپردن کار مردم به افرادی از جنس خود آنها نیز بوده است که نزدیکی و پیوستگی «مردم ـ دولت» نتیجه طبیعی آن است.
۷ ـ سفرهای استانی، حضور بی واسطه در میان مردم و تشکیل جلسات کابینه در تمامی‌نقاط کشور که در مواردی پای هیچ مسئولی حتی در سطح مدیرکل نیز به آنجا نرسیده بود، مصداق بدون ابهامی‌از مردم سالاری دینی است. پیش از‌این هم روسای جمهور به استان‌ها سفر می‌کردند ولی آن سفرها، بیشتر به یک بازدید تشریفاتی شبیه بود و یا به منظور افتتاح فلان طرح و پروژه صورت می‌گرفت اما، سفرهای استانی هیئت دولت نهم، حضور جدی کابینه و تصمیم سازی در استان مربوطه است. ضمن آن که پیوند و همدلی مردم از اقوام و مذاهب متفاوت را در پی دارد.
٨ ـ نگاهی به صف حامیان و مخالفان دولت بیندازید،‌ آیا درس آموز نیست که توده‌های مومن و انقلابی مردم یعنی همان‌ها که به قول حضرت امام(ره) صاحبان اصلی انقلاب هستند در دایره بزرگ طرفداران دولت قرار دارند و تمامی‌دشمنان تابلودار بیرونی و داخلی انقلاب، نظیر آمریکا، اروپا، اسرائیل، گروهک‌های تروریستی ضدانقلاب، مفسدان اقتصادی، حرامخواران و برخی از احزاب داخلی که پرونده سیاهی از حمله به ارزش‌های اسلامی‌و انقلابی و همخوانی با قدرت‌های بیرونی دارند در حلقه مخالفان سرسخت دولت نهم جای گرفته‌اند؟ و صد البته، حساب منتقدان دلسوزی که به پاره‌ای از عملکردهای دولت و یا شخص رئیس جمهور انتقاد دارند و رفع آن را به نفع نظام می‌دانند، از حساب مخالفان یاد شده جداست. و در‌این میان، برخی از مردم نیز نسبت به مسائلی نظیر گرانی و تورم گله‌مند هستند که گلایه آنها شنیدنی و پذیرفتنی است ولی باید به‌این نکته توجه داشت که اگر مشکلی در میان است ـ که هست ـ مشکل مشترک دولت و مردم است، نه آن که دولت در برخورد با‌اینگونه مشکلات و دغدغه‌های مردم حساب خود را از آنان جدا کرده باشد. و تاکید دوباره بر‌این سخن خطاب به رئیس جمهور محترم ضروری است که حساب نقدهای دلسوزانه و خیرخواهانه را از مخالفت خوانی‌های حرفه‌ای! جدا کنند و اگر دومی‌را به حساب نمی‌آورند ـ که چنانچه منطقی بود باید ارج نهند ـ اولی را قدر بدانند و بر صدر بنشانند، چرا که همه چیز را همگان دانند و تصمیم عقل جمعی بر تصمیم سازی فردی، به یقین برتری دارد.
۹ ـ اکنون باید گفت؛ در مقایسه میان دستاوردهای بزرگ دولت
احمدی نژاد و کاستی‌های آن که با نقدهای جدی نیز روبرو بوده است، کفه دستاوردها سنگینی فوق العاده‌ای دارد و مثلاً اگر امتیاز احمدی نژاد بدون کاستی ۱۰۰ باشد، مجموعه کاستی‌ها ‌این امتیازات را حداکثر به ۹۰ می‌رساند و نتیجه آن که ‌این ۹۰ بر صاحبان امتیازهای خیلی پائین تر برتری غیرقابل انکاری دارد.‏»

نمایش رفتارهای بیسابقه
روزنامه «همشهری» با عنوان: «پدیده نادر» نوشته است: «اقدام رئیس‌جمهوری‌ایران در ارسال پیام تبریک خطاب به رئیس‌جمهوری منتخب آمریکا، باراک اوباما، کاری خلاف عرف سیاسی جمهوری اسلامی‌در طول ٣۰ سال‏ گذشته بوده و کاری غیرمعمول ارزیابی می‌شود
هر چند محمود احمدی‌نژاد پیش‌تر در ٣ سال گذشته با ارسال پیامی‌(در بهار ٨۵‏) خطاب به جرج بوش رئیس‌جمهوری آمریکا، دعوت مکرر از مسئولان ارشد آمریکایی برای مناظره و گفت‌‌وگوی رو در رو، اعلام‌این مطلب ‌که تنها آمریکایی‌ها باید یکی دو گام دیگر برای برقرار شدن روابط بردارند، استقبال رسمی‌و چندباره از خبر افتتاح غیررسمی‌احتمال گشایش دفتر کنسولی واشنگتن در تهران، ۴ بار‏ سفر به آمریکا و نشستن در تالار سازمان ملل به هنگام سخنرانی رئیس‌جمهوری آن کشور و اعلام حمایت پیش‌دستانه از انتخاب اوباما به ریاست‌جمهوری آمریکا، رفتارهایی بی‌سابقه را به‌نمایش گذارد.
اما ارسال پیامی‌به مناسبت انتخاب باراک اوباما، چنان غیرمترقبه بود که به‌هیچ‌روی در مسیر سیاست عالی جمهوری اسلامی‌در رویارویی با انتخابات اخیر‌ایالات متحده قرار ندارد.
تصویری که احمدی‌نژاد در‌این نامه از اوباما ارائه کرده، چهره یک سیاستمدار بزرگ است که خواسته‌های همه ملت‌ها برای اصلاح وضعیت جهان و آمریکا، به حضور او منتهی شده: تحول صحیح و اساسی در سیاست‌های داخلی و خارجی دولت آمریکا، استفاده حداکثری از فرصت خدمت و نام نیک به‌جای‌گذاردن، اصلاح وضعیت بحرانی اقتصادی، بازیابی حیثیت، روحیه و امید و رفع کامل فقر و تبعیض در سرزمین آمریکا، محدود کردن دایره دخالت‌های دولت آمریکا به مرزهای جغرافیایی آن کشور و...
صرف‌نظر از آنکه اگر چنین پیامی‌از سوی آمریکایی‌ها خطاب به رئیس‌جمهوری‌ایران صادر می‌شد، حتماً اقدامی‌ مداخله‌جویانه تلقی می‌گردید؟
تصمیم یکجانبه دولت برای آنچه سی‌ان‌ان و بی‌‌بی‌.سی و دیگران آن را نخستین پیام حسن‌نیت یک مقام‌ایرانی به یک رهبر آمریکایی نامیده‌اند می‌تواند در کشاکش درگیری‌های سیاسی داخلی (که دولت خود یک سر تمامی‌این مجادلات است) باب تازه‌ای از بگو‌مگوها را بگشاید و‌اینها برخلاف تلاش‌های مهم صورت‌گرفته برای‌ایجاد آرامش‌ در جامعه است.
به نوشته آسوشیتدپرس‌این نخستین باری است که یک مقام ارشد‌ایرانی برای رئیس‌جمهوری منتخب آمریکا از سال ۱٣۵۷ تاکنون آرزوی پیروزی می‌کند و به‌نظر‏ نیویورک‌تایمز، ارسال‌این نامه مقارن با تلاش دولت جورج بوش برای اعمال فشار بیشتر علیه‌ایران از طریق موسسات مالی است تا بدین شیوه فعالیت‌های مالی‌ایران را بیش از گذشته در سطح جهان محدود کند.
دولت به‌جای آنکه تمام توانش را برای خدمت بگذارد، هر روز زمینه‌ای تازه برای انتقاد از خود فراهم می‌کند و گویی رئیس‌جمهوری بنای پایان دادن به مواجهه‌های بی‌پایان سیاسی در کشور را ندارد و هنوز ماجرای علی کردان، وزیرکشور برکنار شده و اسفندیار رحیم‌مشایی، معاون جنجالی دولت به انتها نرسیده، موضوع تازه‌ای برای بحث می‌گشاید که عنوان اصلی آن زیر سوال بردن مواضع انقلاب اسلامی‌در مقابله با استکبار جهانی است.»

قصد گشایش منفذی برای ارتباط؟
روزنامه «ایران» با عنوان:‌ «مخاطب احمدی‌نژاد کیست؟» نوشته است: «مخاطب نامه احمدی نژاد به اوباما و نامه‌های پیشین رئیس جمهور کشورمان به روسای کشورهای غربی از جمله جورج بوش، کیست‌این نامه نگاری با رئیس جمهور منتخب امریکا که در ٣۰ سال گذشته بی‌سابقه بوده است، آیا «تابوشکنی» نیست‌ آیا نامه نگاری‌های‌این چنینی احمدی نژاد یک ابزار برای رویارویی گفتمانی است یا آن که‌این تحرکات خود جزئی از گفتمان انقلاب اسلامی است آیا احمدی نژاد از‌این نامه نگاری‌ها قصد گشایش منفذی برای برقراری ارتباط با امریکا دارد‌این سوال‌ها و سوالاتی از‌این دست‌این روزها و پس از انتشار نامه رئیس جمهور کشورمان به باراک اوباما از سوی رسانه‌ها و چهره‌های سیاسی و البته با اغراض گوناگون، بسیار مطرح می شود. اما شاید آنچه لازم است به عنوان پرسش ریشه‌‌ای مورد اعتنا قرار گیرد، آن است که «مخاطب نامه احمدی نژاد کیست؟» آیا مخاطب هدف وی در‌این گونه نامه‌ها که مشابه آن پیش از‌این برای بوش، مرکل و شیراک هم ارسال شده بود، همان مخاطب کاغذی نامه‌هاست؟ به نظر می‌‌رسد و از قرائن موجود‌این گونه برمی‌آید که‌این گونه نیست. مخاطب حقیقی احمدی‌نژاد به طور عام وجدان عمومی ملت‌ها و به‌طور خاص مردم کشورهایی است که برای سران آنها نامه نگاشته شده است. به عبارت دیگر مخاطب نامه‌های مملو از عبارات گفتمانی که در آن جورج بوش جنگ‌طلب به «صلح‌طلبی» و «اداره دنیا براساس مناسبات عادلانه» دعوت می‌شود و یا در آن نسبت به وجود «تبعیض» هشدار داده می شود، نمی‌تواند رئیس جمهور سالیان اخیر امریکا باشد.
نامه به بوش یا مرکل و شیراک و... را باید گامی از یک طرح کلی دانست که احمدی نژاد برای آن مراحل دیگری چون «مناظره در صحن سازمان ملل و در حضور خبرنگاران» را در نظر گرفته است.
جنس‌این نامه‌ها و مخاطب آنان همان است که یک مناظره جهانی با‌این درجه از حساسیت خواهد داشت. در‌این صورت مشخص خواهد بود که پاسخ گرفتن از شخصی مانند جورج بوش و یا باراک اوباما
نمی تواند هدف نامه‌های گفتمانی احمدی‌نژاد باشد که پاسخ ندادن آنان به‌این نامه‌ها سبب توقف‌این رویه شود. از دیگر سو، به نظر می رسد دنیا در ٣۰سال اخیر از عمق استراتژیک دشمنی ملت‌ایران با کاخ سفید مطلع شده و اکنون وقت آن رسیده تا‌این تقابل که به مدد گفتمان تهاجمی رئیس جمهوری و شرایط اخیر منطقه به موضوع مهم رسانه‌‌ای دنیا هم تبدیل شده است، از جهت «چرایی» برای دنیا شفاف شود.‌این در حالیست که در سوی دیگر کارزار و در تمام‌این ٣۰ سال، کاخ سفید از قدرت رسانه‌‌ای خود بهره کامل برده و توانسته تا با «قلب منطق»این تقابل علنی، رویارویی گفتمانی جمهوری اسلامی با کاخ سفید را تا حد «تنبیه‌ایران از سوی امریکا» که دلیل آن «بی اعتنایی جمهوری اسلامی به حقوق بشر» و یا «تلاش برای دستیابی به سلاح‌های کشتارجمعی» است، تنزل دهد. در برابر‌این تهاجم رسانه‌‌ای، البته احمدی نژاد در سه سال گذشته توانست به دلیل بیان شجاعانه سخنان ساختارشکنانه نسبت به رویه دیپلماتیک جهانی، از تناقضات ذاتی رسانه بهره جوید و با جلب توجه رسانه‌ها، خود را به تنهایی به یک رسانه پرقدرت در دنیا تبدیل کند. پوشش گسترده سخنان و اظهار نظرهای رئیس جمهور کشورمان در مجامع مختلف و خصوصاً پوشش مستقیم سخنرانی وی در دانشگاه کلمبیا برای ۵۰۰ میلیون مخاطب زنده رسانه‌‌ای، شواهدی برای‌این مدعاست. دلایل‌این واقعیت را می توان علاوه بر حرکت رو به جلو و تهاجمی احمدی نژاد در فضای دیپلماسی، ناشی از فضای حاکم بر منطقه هم دانست. شکست رژیم صهیونیستی از حزب‌الله در جنگ ٣٣ روزه، گرفتاری امریکا در عراق و گسترش روزافزون نفوذ جمهوری اسلامی در‌این کشور و انفعال ۱+۵ در مقابله با موضوع هسته‌ای کشورمان، نمونه‌هایی از‌این شرایط است.
با‌این حساب موقعیت کم نظیر (و بلکه بی نظیر) برای احمدی نژاد نسبت به سایر شخصیت‌های سیاسی کشورمان طی سال‌های گذشته از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون، فراهم است تا توجه جهانی را به منطق‌ایرانی در مخالفت ٣۰ ساله اش با رویه‌های حاکم بر جهان جلب کند. بنابراین در چنین شرایطی که منبری به بلندای تمامی رسانه‌های پرقدرت دنیا در اختیار احمدی نژاد به عنوان نماینده ملت‌ایران قرار گرفته است، طبیعی است که رئیس جمهور لازم است و باید از‌این فرصت برای تبیین «منطق رویارویی» جمهوری اسلامی‌ایران با امریکا استفاده کند. شاهد مثال چنین ادعایی، نحوه انعکاس نامه احمدی نژاد در رسانه‌های دنیاست. در حالی که انتظار آن است تا اولین کنفرانس مطبوعاتی رئیس جمهور منتخب امریکا به پرسش از مهم ترین مسائل داخلی و خارجی‌این کشور خصوصاً موضوع بحران اخیر اقتصادی و تبعاتش مصروف شود، خبرنگاران از اوباما درباره نامه احمدی نژاد به وی می پرسند و واکنش وی در قبال‌این نامه را جویا می شوند. با‌این اوصاف واضح است که «بی سابقه» بودن نگارش چنین نامه‌هایی در سالیان گذشته، نمی تواند نشانه‌‌ای از چرخش استراتژیک جمهوری اسلامی و یا رئیس جمهور در مقابله با کاخ سفید باشد که برخی سیاسیون با کنار هم قرار دادن‌این نامه‌ها و روحیه ضداستکباری رئیس جمهور به دنبال حل‌این معما باشند؛ بلکه‌این «بی سابقه» بودن ناشی از بی نظیر بودن موقعیت کشورمان و شخص احمدی نژاد برای انتقال منطق‌این رویارویی گفتمانی است. بالطبع ترسیدن و ترساندن از چنین اقدام بجا و شایسته‌‌ای تنها به‌این دلیل که «بی سابقه» است، زاییده اذهانیست که گرفتار نوعی جمود باشند و نتیجه اعتنای عملی به‌این تبلیغات هم چیزی نخواهد بود جز به اجرا درآمدن «دیپلماسی راکد، منفعل و کاملاً قابل پیش بینی.» از سوی دیگر اما احمدی نژاد اگرچه از نگارش و ارسال‌این نامه، شفاف نمودن منطق جمهوری اسلامی در تقابل استراتژیک با امریکا را منظور کرد و به‌این دلیل شاید پاسخ دادن یا جواب ندادن اوباما برای وی مهم نبود (آنچنان که در مورد نامه‌های قبلی هم‌این گونه بود)، اما از زمانی که اوباما اعلام کرد به‌این نامه پاسخ خواهد داد، نامه نگاری احمدی نژاد بُرد تاکتیکی هم پیدا کرد. در واقع اوباما، با پاسخ به نامه احمدی نژاد، بازی «دو سر بردی» را به رئیس جمهور‌ایران تقدیم کرده است. به طوری که اگر نامه اوباما با پاسخ دوباره رئیس جمهور کشورمان مواجه شود، آن گاه رئیس جمهور تازه کار امریکا مجبور است یا به نامه‌های بعدی احمدی نژاد که البته رویکردی گفتمانی و نه دیپلماتیک دارد، پاسخ دهد و یا آن که آن را در مراحل بعدی متوقف کند. در‌این صورت و در حالت اول منظور احمدی نژاد از نگارش‌ها حاصل شده و افکار عمومی به دلیل حساسیت‌این رویداد به طور کامل در محل قضاوت‌این مواجهه گفتمانی بین رئیس جمهور مدعی سردمداری لیبرال ـ دموکراسی و رئیس جمهور کشوری که سردمدار گفتمان مردم سالاری دینی است، قرار خواهند گرفت. درحالت دوم اگر اوباما به نامه احتمالی احمدی‌نژاد در آینده پاسخ ندهد، آن گاه به ناچار خود را در افکار عمومی در مقام انفعال در برابر ابتکار احمدی نژاد قرار داده است.‌این انفعال خصوصاً هنگامی جالب خواهد بود که به‌این نکته توجه کنیم که اوباما با اعلام دیروز خود، عملاً قواعد حضور رسانه‌‌ای در‌این تقابل گفتمانی را پذیرفته است.»

هشدار کارشناسان اقتصادی
روزنامه «اعتمادملی» با عنوان:‌‌ «روزی ماندگار برای تاریخ اقتصادی ایران» نوشته است: « دیروز برای اقتصاد‌ایران از آن روزهایی بود که نقش آن به سادگی از تاریخ اقتصادی کشور محو نخواهد شد؛ روزی که ۶۰ نفر از اساتید برجسته اقتصاد‌ایران با انتشار سومین نامه خود سیاست‌های اقتصادی دولت را مورد انتقاد قرار دادند و یک بار دیگر‌ آینده اقتصادی کشور را در سایه‌این سیاست‌ها محملی با بحران‌های متعدد ارزیابی کردند و از سوی دیگر اما نمایندگان مجلس نیز برای بار دوم الگوی طرح تحول اقتصادی دولت را الگویی با نتایج غیرقابل اطمینان ارزیابی کردند.‏
البته‌این تمام ماجرای نوزدهمین روز از آبان‌ماه ۱٣٨۷ نیست. در‌این روز محمود احمدی‌نژاد در همایش ملی طرح تحول اقتصادی به‌گونه‌ای کاملا‌ متفاوت با نمایندگان مجلس و اساتید دانشگاه حاضر شد و با قاطعیت اعلا‌م کرد که‌ایران تنها کشوری است که قدرت معرفی الگوی اقتصادی به کشورهای دیگر را دارد و در حال حاضر به نحوی روزهای خوبی را در حوزه اقتصاد تجربه می‌کند. به نظر می‌رسد‌این اظهارنظر رئیس‌جمهور محترم پیش از آنکه رفتاری واقعی در به تصویر کشیدن حال و هوای اقتصاد‌ایرانی باشد نوعی از آرمانگرایی آغشته به آرزوهای نامطمئن را نشان می‌دهد که دقیقا نیز همین حضور در بستر اقتصادی کشور نقطه عطف انتقاد نمایندگان مجلس و اساتید دانشگاه را به تصویر می‌کشد. برهمین اساس می‌توان گفت که هنوز اقتصاد‌ایران در ورای پیچی بزرگ‌ایستاده است و بی‌جهت نیست که کارشناسان اقتصادی بر‌این باورند که بیش از هر زمان دیگری باید به دولت و قدم‌هایی که در اتوبان اقتصاد‌ایرانی برمی‌دارد هشدار داد. وقتی ‌اندیشمندان اقتصادی و نمایندگان ملت با نگرانی خط سیر صعودی فقر، بی‌عدالتی و نابرابری را تخمین می‌زنند باید باور کرد که روزهای غیرواقع‌بینی برای اقتصاد به پایان رسیده است و ماجرای اقتصاد‌ایرانی شاید دیگر توان آن را ندارد تا با فرضیات غیردقیق در اقتصاد دست و پنجه نرم کند.‌این انگاره اما وقتی با هیجان و شتابزدگی دولت در اجرای طرح تحول اقتصادی همراه می‌شود با مقیاس بزرگ‌تری قابل مشاهده است؛ یعنی طرحی که دیروز یک بار دیگر مجلسی‌ها به دلیل سنگین شدن شدید وزن سیاست‌های تورمی‌دولت در سه‌سال گذشته به آن نه گفتند و عاقبت آن را غیرقابل اتکا ترسیم کردند. به هر حال باید پذیرفت که اقتصاد کشور تن از توان تهی کرده است و پرداختن به آن نوایی غیر از آرمان و شتابزدگی را می‌طلبد؛ اتفاقی که به نظر می‌رسد به تکاپویی بیشتر از سوی نمایندگان و‌اندیشمندان اقتصادی نیازمند است.‌ آیا ‌اینگونه نیست؟»

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی