انتخابات و راه سوم
از مشارکت کورکورانه تا تحریم منفعلانه


م. مینایی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٣ آبان ۱٣٨۷ -  ۱٣ نوامبر ۲۰۰٨


فعالین آذربایجان – از هویت طلبان گرفته تا نیروهای چپ و نیز لیبرال ها و در نگاه کلی تمامی فعالین منتقد وضع موجود در سراسر کشور - باید مواضع خود را بطور شفاف و علنی در خصوص انتخابات ریاست جمهوری آینده و نیز مطالبات بلافصل و بافصل خود را، هم در حوزه نظر و هم در عرصه عملیاتی کردن تئوری ها، مشخص کنند تا نکات افتراق و اشتراک در برابر دیدگان مردم جهت داوری نهایی قرار گیرد. با کمال تاسف باید گفت بخشی از هویت طلبان در انتخابات گذشته چنان مواضع مغشوش و نامشخصی داشته اند که نمی توان نیات واقعی آنان را به راحتی دریافت. طیفی از آنها سیاست "تحریم در عمل" را اتخاذ کرده و طیفی دیگر چتر حمایت از کاندیداها را چنان گسترده اند که شامل حال شخصیت های چون اعلمی بوده است. البته در این میان می بایست حمایت از افراد مطرودی چون هادی غفاری را نیز با آن پیشینه ی جنایتکارانه در دهه ی ۶۰ یاد آور شد. (وقایع تلخ دانشگاه آزاد تبریز در جریان دعوت از هادی غفاری برای سخنرانی انتخاباتی در سال گذشته و درگیری دانشجویان دعوت کننده با دانشجویان چپ به این زودی از یادها زدوده نخواهد شد).
   البته این اعمال حتی با واکنش تند بخش دیگر فعالین هویت طلب و عقلای آن روبرو شده و نتایج حاصله از رای مردم بوضوح نشان دهنده این امر است که هر گاه دوستان هویت طلب هماهنگ با خواستها و تلقیات مردم عمل کرده اند موفق بوده اند و هرگاه خواسته اند ساز ناسازی با ارکستر مردم کوک کنند با عدم اقبال عمومی روبرو بوده اند.
از سوی دیگر طیف چپ غیر از موارد بسیار نادر همواره در حالت قهر و تحریم انتخابات بوده و علیرغم همه فشارها و تبلیغات منفی تسلیم نشده و کمابیش درصد مختص به خود را حفظ کرده است. این دوستان نیز باید بتوانند بطور شفاف دلایل ناتوانی خود را از فراگیر و عمومی کردن خواستهای خود بیان کنند و ضمن احتراز از فرافکنی و رویاپردازی راه های برون رفت از این معضل را پیدا نمایند.
گذشته از این مسائل، باید توجه داشت که کاندیداها رگ خواب بخشی از هویت طلبان آذربایجان را خوب شناخته اند و در هر انتخابات با علم کردن چند شعار تهییجی و تبلیغی ِ مبهم، سطحی نگران و ساده دلان خوش باور را اسیر دام فریب خود کرده و بعد از تمام شدن انتخابات، سیاست شتر دیدی ندیدی را پیشه کرده و همه ی ِ قول و قرارهای انتخاباتی را به بوته فراموشی سپرده اند و منتظر دوره ی ِ بعد مانده اند تا شامورتی بازی همیشگی خود را در قالبی دیگر به اجرا در بیاورند.
اکنون با توجه به تجارب گذشته انتظار معقول از همه فعالین این است که تحلیل های مشخص خود را از شرایط مشخص عرضه کنند تا افراد و جریاناتی که مایل به بند بازی سیاسی هستند در رسیدن به اهداف خود ناکام بمانند. هستند کسانی که خود را در صفوف فعالین جا زده اند و در عین حال از خوش خدمتی به حاکمان نیز غافل نیستند تا بلکه سهمی از رانتهای موجود نصیبشان شود. البته این دوستان توجیهات خاص خود را هم دارند که معقول ترین آنها این است که ما می خواهیم با استفاده از فضای بوجود آمده از امکانات کاندیداها برای تبلیغ مواضع خود استفاده کنیم و مسائل متعدد و خواستهای مردم آذربایجان را به عرصه عمومی بکشانیم. در نگاه نخست این توجیه چندان پربیراه هم نیست اما نشان از سطحی نگری ویژه ای دارد که باید بیشتر مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
واقعه خرداد ٨۵ (ماجرای کاریکاتور روزنامه ایران) چون انفجاری سهمگین سراسر آذربایجان را تکان داد و ترکشهای آن تا اقصی نقاط ایران رسید همین امر تا مدتی فرم تثبیت شده اوضاع اجتماعی و رابطه حاکمیت و مردم را در وضعی بحرانی قرار داد. خلاهای ایجاد شده، بویژه روشنفکران را با فقدان استراتژی و تاکتیک مواجه نمود. روشن است که صرف دامن زدن به اعتراضات و شرکت در کنش های اعتراضی به هیچ وجه کافی نیست زیرا تنها به خودانگیختگی توده ای دامن میزند و وضعیت بعد از سرکوب فوق العاده روحیه شکن و سست کننده اخلاق جمعی خواهد بود. به نظر می رسد عده ای برای اینکه به واقعیت نیروی جاذبه پی ببرند چاره ای جز پرتاب خود از هواپیما نمی بینند اینان همان کسانی هستند که به دستاوردهای مبارزاتی گذشتگان و حتی خودشان پشیزی ارزش قائل نیستند و دوست دارند آنقدر با کله به دیوار بتنی بکوبند تا مغزشان متلاشی شود. در طول این سالها که عده ای از پیشگامان حرکت ملی آذربایجان به هر مناسبتی بیعت خود را با اصحاب قدرت دولتی تجدید کرده اند و نتیجه ای جز سرکوب و تحقیر بیشتر ندیده اند هنوز هم با سر درگمی، از ارائه تحلیلی واقع بینانه از اوضاع عاجزند. حاکمیتی که به روشنی مواضع خود را تبیین و بوضوح اعلام نموده که به هیچ روی حاضر به پذیرش غیرخودی ها در دایره قدرت نیست و با توسل به اسلام پادگانی امکان هر گونه شانسی را برای انتخاب شدن ِ – حتا - خودی های ِ درجه دو از بین برده بطوری که همه ی ِ آنها در هول و ولا بسر میبرند و از تصمیمات پشت پرده بی خبرند و با "رمل و اسطرلاب" دست به پیش گویی های محیر العقول میزنند، می تواند قابل اعتماد و اعتنا باشد؟
به اعتقاد من برای مقابله با چنین حاکمیتی چاره ای جز مقابله به مثل نیست. البته گروهی که به سیاست به منزله ناندانی می نگرند و حاضرند برای رسیدن به حداقلی از امکانات خط بطلانی بر مبارزات مردمی و خون های به ناحق ریخته شده بکشند طرف خطاب ما نیستند بلکه دوستان صادقی که با صداقت و اخلاص تمام در راه باورها و اعتقادات خود مبارزه می کنند و سیاست را وسیله ای برای بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مردم می شمارند و در این راه همه ی ِ ناملایمات و هزینه ها را به جان می خرند، هستند. پس با ارائه چند سوال مشخص همه دوستان را دعوت می کنیم تا پاسخهای روشن و شفافی عرضه کنند تا سره از ناسره مشخص شود:
۱- انتظار عام و خاص از حاکمیت چیست؟ بهبود شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی؟ اگر آری چگونه؟ و اینکه آیا اصلا انتظار داشتن از حاکمیت معقولانه است!؟
۲- آیا اساسا حاکمیت اسلامی ظرفیت برآوردن انتظارات مطرح شده را دارد؟ اگر آری، چه موانعی تاکنون این امر را به تاخیر انداخته؟
٣- در این بین وظیفه ی نیروهای مخالف و منتقد در قبال وضعیت پیش رو چیست؟ آیا می توان به وحدت طیف های مختلف برای برون رفت از این بن بست امیدوار بود؟ آیا اساسا چنین وحدتی امکان پذیر است؟ و اینکه الگوهای ممکن برای تعامل فی مابین چیست؟
۴- آیا بدون وحدت نیروهای مختلف می توان به تغییر بنیادی وضع موجود امیدوار بود؟ چگونه می توان با یک توافق بر سر منافع حداقلی از فعالین هویت طلب گرفته تا فعالین چپ و فعالین لیبرال را حول مبارزه برای حقوق قومی،اقتصادی، مسئله ی زنان و... متحد کرد؟
      

سخن آخر اینکه تلاش برای بسیج مردم پشت سر یک جریان بدون چشم انداز مشخص و بدون ‏قرارداد جمعی متعین امری انتزاعی و وهمی و حتی خیانت به اعتماد توده ها ست. زیرا با توجه به متکثر و متغییر بودن ‏مطالبات مردمی حتی با فرض محال پیروزی هم هیچ پیشرفتی حاصل نخواهد شد. دمیدن بر تنور انتخابات و توسل به ترفندهای پوپولیستی ‏نتیجه ای جز بی آبرویی در بر نخواهد داشت. در هر حال، گذشته از رویکردهای متفاوت به مقوله انتخابات ریاست جمهوری نهم فقط جریانی می تواند مطالبات مردم آذربایجان و کل ایران را نمایندگی کند و در سرنوشت آینده کشور نقش بازی کند که هرچه شفاف تر مواضع خود ‏را با حاکمیت از یکسو و طبقات و قشر های اجتماعی از سوی دیگر مشخص نماید و صادقانه این رویکرد را به مردم و ‏حاکمیت اعلام کند و در عوض آماده باشد در این راه هزینه های را هم پرداخت نماید. تجربه چند ‏سال اخیر نشان داده دیگر نمی توان به وعده و وعیدهای بی پایه و اساس دل خوش بود. زیرا ماحصل جنبش ها اجتماعی-سیاسی در این سالها جز سرکوب و تشدید فشارها دستاورد دیگری نبوده و تا زمانی که فعالین از فضای وهمی و غیرواقعی خارج نشوند در بر همین پاشنه خواهد چرخید.