بازگشت به گذشته جمهوری اسلامی
«گزینه موسوی»، فاصله اصلاح طلبان با جنبش دموکراتیک را بیشتر و عمیق تر خواهد کرد
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۹ مرداد ۱٣٨٣ -
۹ اوت ۲۰۰۴
اصلاح طلبان، در رویای کاندیداتوری میرحسین موسوی برای انتخابات سال هشتاد و چهار و سپس تکیه زدن او بر صندلی که محمد خاتمی تدارکچی بی صبرانه منتظر ترک آن است، فرو رفته اند. رویایی که آن قدر شیرین هست تا بتواند تلخی شکست انتخابات اسفند سال هشتاد و دو و ناکامی های چند ساله اصلاح طلبان و اصلاح طلبی را – اگر شده موقت – به فراموشی سپرد. اصلاح طلبان برای شیرین کردن هر چه بیشتر این رویا، در حال «اسطوره» ساختن از میرحسین موسوی هستند. در چهره او کسی را یافته اند که قادر است همه ضعف های جناح چپ سابق و اصلاح طلب امروز را برطرف کند، ضعف تاریخی – ساختاری بی حقوقی دولت در برابر ولایت با حضور او رنگ خواهد باخت. ظهورش «ظرفیت های تحقق نیافته» و «اصول مغفول مانده» قانون اساسی را متحقق خواهد ساخت، با میرحسین موسوی دولت برای خودش «کسی» می شود و... (به عنوان نمونه نگاه کنید به صفحه سیاست روزنامه شرق، امروز دوشنبه ۱۹ مرداد ٨٣). اصلاح طلبان جایگاهی برای میرحسین موسوی آماده ساخته اند بسی فراتر از جایگاه سید محمد خاتمی در آغاز کار و در شیرینی رویای خود، باور کرده اند جامعه ی ایران و نسل جوان گریزان از اصلاحات و اصلاح طلبان، بی صبرانه و مشتاقانه منتظر ظهور این ناجی خود هستند تا یک پارچه به حمایت از او برخیزند و در عرش نشانندش. شاید بخشی از آن ها حتی در رویاهای خود دوم خرداد دیگری را در آستانه ظهور می بینند.
در برابر میرحسین موسوی اما، تنها محافظه کاران قرار ندارند. دموکرات ها هم قرار دارند... در واکنش هایی که به دنبال طرح احتمال کاندیداتوری میرحسین موسوی از سوی جبهه دوم خرداد مطرح شده است، بسیاری از شخصیت های دموکرات و روشنفکران و فرهیختگان کشور با چنین «گزینه ای» به مخالفت برخاسته اند و این نشانه ای از یک مخالفت گسترده تر است.
مخالفت دموکرات ها متکی بر دو واقعیت است.
نخست آن که، جنبش دموکراسی در ایران، بعد از آخرین تجربه های ارزش مند خود دیگر نخواهد پذیرفت حضور شخصیتی هر چقدر «مقتدر»، «قوی» و «اسطوره ای»، در راس «جمهوریت» نظام، بتواند ساختار سیاسی کنونی را دگرگون سازد، به انتخابات غیردموکراتیک آن مشروعیت دهد و رئیس جمهورش را از حد یک «تدارکچی» فراتر نشاند. جنبش دوم خرداد و ظهور محمد خاتمی، آخرین فرصتی بود که با به اوج رساندن شانس اصلاح نظام سیاسی از درون، در عین حال این شانس را برای همیشه از بین برد و اصلاح ناپذیری آن را نشان داد. اصلاح طلبان با کمک هیزم میرحسین موسوی یک بار دیگر در صدد گرم کردن تنور انتخاباتی برآمده اند که توده مردم به تجربه دریافته است تاثیر مهمی در قدرت حاکمه واقعی در ایران نخواهد داشت و نخستین سخنی که می توان از یک موضع دموکراتیک نسبت به جنجال اصلاح طلبان پیرامون حضور موسوی در انتخابات گفت، همین است که آن ها می خواهند با این جنجال، اصل موضوع، یعنی محروم بودن مردم از «حق انتخاب» در حکومت اسلامی را لاپوشانی کرده و ملت ایران را بار دیگر به اصلاح حکومت ولایت فقیه امیدوار سازند.
در این زمینه سخن بسیار گفته شده و باز هم گفته خواهد شد. این موضوع بحث، نه به میرحسین موسوی مربوط و محدود است و نه به هر کاندیدای احتمالی دیگر. مردم در انتخابات اسلامی حتی اگر «خدا» را هم انتخاب کنند، او نیز سرانجام مجبور است تابع و تسلیم و تدارکچی «نماینده بر حق خود» در زمین و ولایت امر او گردد.
«گزینه موسوی» مسایل ویژه خود را هم دارد.
وقتی از میرحسین موسوی سخن به میان می آید، نخست وزیر دورانی را در نظر داریم که به دوران «صدر انقلاب» مشهور است. میرحسین موسوی پانزده سال بعد از ترک صندلی صدارت، هنوز نه کلامی علیه آن دوران گفته و نه انتقادی از عملکرد خود ارایه داده است. او تنها کوشیده با سکوت اسرارآمیز، بر «قدسیت» خود بیفزاید، اما آن چنان که نزدیکانش در روزهای اخیر گاه به اشاره و گاه به صراحت گفته اند، او همان موسوی دوران نخست وزیری است و تغییر چندانی در دیدگاه هایش صورت نگرفته است.
اصلاح طلبان حتی در دوران اوج اقتدار خود، حاضر نشدند دامنه نقد خود نسبت به استبداد دینی را به دهه اول استقرار نظام اسلامی تسری دهند. ده ساله نخست حکومت اسلامی که تحت رهبری مستقیم آیت الله خمینی صورت گرفت، خط قرمز و دورانی اسرارآمیز باقی ماند که حتی منتقدین شجاع اصلاح طلب نیز جز یادآوری هایی شتاب زده و سطحی در آن وادی گام ننهادند. نتیجه آن شد که تا دوره ای به دلیل تسلط اصلاح طلبان بر افکار عمومی و همچنین انحصار فعالیت های رسانه ای توسط دو جناح حکومت، که در هیچ زمان به مطبوعات و رسانه های مستقل اجازه ابراز وجود ندادند، همه حوادث آن دوران و از جمله تکان دهنده ترین این حوادث، چگونگی برگزاری رفراندم جمهوری اسلامی، تشکیل مجلس خبرگان به جای مجلس موسسان، سرکوب فعالیت احزاب سیاسی، تعطیلی فله ای مطبوعات، جنگ و مسایل مربوط به آن، کشتارهای خونین سال های ۶۰ تا ۶۷ و ده ها موارد دیگر از حوادث تعیین کننده ای که در سیر بعدی حرکت جامعه ما و حکومت اسلامی نقش مهمی داشتند، فراتر از حیطه انتقاد باقی بمانند. دو جناح در توافقی (گفته و یا ناگفته) قدسیت این دوران را پذیرفتند و هر کدام به روش خود مانع از نفوذ جریان انتقادی و پرسشگر به مرزهای آن دوران گردیدند.
گروهایی از منتقدین دموکرات جبهه دوم خرداد به کرات این موضوع را خاطر نشان کردند و بر ضرورت نقد نخستین دهه حکومت جمهوری اسلامی برای شناخت صحیح دلایل شکل گیری استبداد دینی در ایران و مبارزه با آن پای فشردند. اما گذشت زمان، نشان داد اصلاح طلبان فقط به دلیل وجود آیت الله خمینی و رهبری وی بر آن دوران نیست که از رجوع انتقادی به آن سال ها خودداری می کنند. وقتی بر دامن اصلاح طلبی گرد «تجربه» و محافظه کاری نشست و سخنان «سنجیده» تر گردید، آن گاه روشن شد، «سال های صدر انقلاب»، دوران طلایی و آن هدفی است که بخش عمده ای از اصلاح طلبان نهایت اصلاح طلبی را در آن می بینند. سال هایی که جناح چپ سابق و اصلاح طلب فعلی در قدرت است، نظارت و حذف استصوابی نمی شود، انتخابات «رقابتی» است، هیچ جناحی در صدد حذف غیرمعقول جناح دیگر نیست، هر دو جناح بر حذف دگراندیشان اتفاق نظر دارند. حکومت در غیاب اپوزیسیون، که صلح طلب و جنگ طلبش، در فاصله کوتاهی سرکوب شدند، بین جناح های مختلف دست به دست می شود و...
بازگشت اصلاح طلبان به میرحسین موسوی، هر چند برای ادامه بقا و جلوگیری از خطر حذف کامل از قدرت می باشد، اما نشانه تمایل و گرایش به دوران صدر حکومت اسلامی است. اگر محمد خاتمی، با شعارهایی که مطرح کرد برای مدتی این امید را در جامعه به وجود آورد که نماینده آینده حکومت و نوع اصلاح شده نظام دینی است، اما میرحسین موسوی جز نماینده گذشته این نظام و دورانی که استبداد دینی پا گرفت و به ثمر نشست، نمی تواند باشد.
اصلاح طلبان امیدوارند با او در قدرت بمانند، اما مردم ایران که چشم به آینده و حکومتی دموکراتیک دارند، از چنین «گزینه»ای چه سودی خواهند کرد؟
اصلاح طلبان با انتخاب میرحسین موسوی، فاصله خود را با اپوزیسیون جمهوری خواه و جنبش های دموکراتیک در کشور ما بیشتر و عمیق تر کرده و خواهند کرد. چنین انتخابی منطبق با مسیر حرکتی است که آن ها به دنبال شکست جنبش اصلاح طلبانه برگزیده اند. آن ها کسی را «گزینه» خود ساخته اند که احتمال ابراز اعتماد «نظام» به آن وجود داشته باشد، هر چند می دانند چنین گزینشی جنبش دموکراتیک را از آن ها دورتر خواهد کرد.
میرحسین موسوی مورد انتقاد جنبش دموکراتیک و اپوزیسیون جمهوری خواه حکومت قرار خواهد گرفت، زیرا او از انتقاد نسبت به سیاه ترین دوران حکومت سرباز زده است. اصلاح طلبان خواهند کوشید، این انتقاد را همسویی با محافظه کاران جلوه دهند. اما دوران این نگاه قدیمی و خطی به سیاست مدت هاست سپری شده است. چنین برخوردی با سیاست، متعلق به همان دهه ای است که میرحسین موسوی نماینده برجسته آن است و بقایایش تا به امروز ادامه یافته است. وارث حقیقی چنین نگاهی محافظه کاران بوده اند، که به بهانه هر تشابه در بین مواضع اصلاح طلبان و آمریکا، آن ها را به آمریکایی بودن و به بهانه هر کلامی که با «ضد انقلاب» مشترک شد، آن ها را به «ضدانقلابی بودن»، متهم ساختند و کوبیدند. اصلاح طلبان در برابر چنین سیاستی هزینه های بسیاری پرداخت کردند، اما این مانع نشد که آن ها از توسل به این سیاست خودداری کنند و هیچ گاه نیز خودداری نکردند و هر انتقاد دموکراتیک به سیاست های خود را «هم جبهه شدن» با محافظه کاران و آّب ریختن به اردوی آن ها ارزیابی نمودند. در سیاست مدرن، اما این گونه جبهه سازی ها جایی ندارد. با میرحسین موسوی هم از زاویه منافع و نگاه محافظه کاران حکومت و هم از زاویه منافع و نگاه جمهوری خواهان دموکرات می توان مخالف بود. مهم ترین دلیل مخالفت جمهوری خواهان دموکرات با میرحسین موسوی و همه کسانی که به گذشته حکومت اسلامی چشم دوخته اند، قربانی شدن آزادی در دورانی است که موسوی یکی از شخصیت های برجسته و موثر آن بوده است.
ورود دوباره میرحسین موسوی به عرصه سیاست و تلاش برای نشاندن او در بالاترین مقام «جمهوریت» نظام، پرده اسرارآمیز این دوران را به کنار خواهد زد. میرحسین موسوی و حامیان او لاجرم پاسخگوی دورانی و رهبری خواهند شد که همه حکومت در «تقدیس» آن تا به امروز ذینفع بوده است. این صف آرایی آخرین سنگر مقدس جمهوری اسلامی را ویران خواهد ساخت و موج انتقاد و پرسشگری را به سرمنشاء و اصل حکومت رهنمون خواهد گردید. نه اصلاح طلبان، نه محافظه کاران و نه مجموعه ی حکومت اسلامی از این چالش نیرومندتر بیرون نخواهند آمد.
پس بگذاریم میرحسین موسوی به صحنه بیاید، نه از آن جهت که امید داریم با آمدن او، اصلاحات نجات خواهد یافت، بلکه از آن رو که همراه با وی یک دهه استبداد و سرکوب که پشت انبوهی از تحریفات و جعلیات پنهان مانده است، بار دیگر در برابر نگاه پرسشگر جامعه قرار خواهد گرفت و این پرسشگری لازمه عبور جنبش دموکراتیک در ایران به سوی یک جنبش کامل و خالص تحول طلبانه برای جایگزینی یک نظام دموکراتیک به جای نظام استبداد دینی است!
|