با یاد مجید شریف، شهید عشق - محمدعلی اصفهانی

نظرات دیگران
  
    از :

عنوان : برای روزبه عزیز
روزبه عزیز! فکر نمی کنم که لازم باشد در این ستون زیاد به این بحث ها دامن زده شود. اصلاً کلّ این مقاله بر مسائل دیگری متمرکز بود. اما مجاهدین با ارسال افرادخودشان (در یک موردخاص به صورت حساب شده و مرد رندانه و با زبانی دیگر اما با هدفی واحد، که طرف هم به خوبی لو رفت) بحث را به اینجا ها کشانیدند. اگر کامنت هایشان را بخوانید حرفم را بهتر متوجه می شوید. برای آن ها نام محمد علی اصفهانی بر پای این مقاله کافی بود تا به تکاپو بیافتند و اوباش خودشان را به این سایت ارسال دارند.

اما توجه به اخلاقیات یک رهبر، در تشکیلاتی که او در آن نقش پیشوای عقیدتی و سیاسی را ایفا می کند، برای شناخت آن تشکیلات و آنچه می توان به طور واقعی از آن انتظار داشت، نه آنچه می توان در ذهن خود فرض کرد، اهمیت دارد.

مثلا وقتی که او با علم بر دروغ بودن حرف خودش، از ترس نفوذ روزافزون داریوش فروهر در مین مردم ایران، و در میان ناظران خارجی امور ایران، در پیام ۲۲ بهمن خود رسما او را مأمور وزارت اطلاعات معرفی می کند، ما می توانیم به ماهیت آنچه او و تشکیلاتش آرزو داشتند که بر سر مردم ایران و حرمت آن ها و آزادیشان بیاورند تا حدودی پی ببریم. این آرزو البته به نظر من دیگر نقش بر آب شده است و محال است که بتواند تحقق یابد.

دوست زحمتکشان و مردم دیگر ایران، کسی نیست که تمام نیرویش را بسیج می کند تا زمینه تجاوز آمریکا به ایران و نابودی مردم ایران را فراهم آورد. «راه حل سوم خانم رجوی» (مجهز کردن افرادش که برای آزادی مردم به عراق رفته بودند به وسیله آمریکا و فرستادنشان به عنوان پیشمرگان نیروی زمینی آمریکا به ایران از طریق عراق با پوششش زمینی و هوایی آمریکا) مگر می تواند مبارزه آزادی بخش نام بگیرد؟ همکاری تا این حد با آمریکا و اسراییل را ابداً نمی توان یک انحراف ساده دانست.

مبارزه برای برانداختن رژیم آری. اما برای آوردن سربازان آمریکایی به ایران و تکرار فضایح عراق و افغانستان به وسیله آن ها در ایران نه.

مبارزه برای برانداختن رژیم آری. اما برای جایگزین کردن آن با آزادی و استقلال. و نه استبداد و استعمار و استثمار.

برای شما و برای همه کسانی که به خاطر سرنگونی این رژیم به دست مردم ایران، و برای استقرار حاکمیت مردم، نه حاکمیت بیگانگان و یا «خودی» هایی از نوع مسعود و مریم مبارزه می کنند آرزوی موفقیت دارم.
به گشوده شدن فضا های جدید بر ذهن هواداران و نفرات عادی این سازمان (یعنی تقریبا اکثریت قریب به اتفاق کسانی که پیرامون این رهبری نادرستکار گرد آمده اند)امیدوار باشیم. و در همان حال فراموش نکنیم که میان دشمن همه ما که همان رژیم ایران است با مجاهدین تفاوت وجود دارد. حتی با همین رهبری فاسد و نابکار مجاهدین.
۴۷۴٣ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : اصل کار نابودی فاشیسم حاکم بر ایران است
مشگل مردم ایران فاشیسم واقعا حاکم بر ایران است و نه مجاهدین خلق که هنوز در جبهه اپوزیسیون هستند و دشمنان زحمتکشان ایران نیستند. وابستگان رژیم خائن سابق که فرقی با این جانواران حاکم ندارند و ملی-مذهبی ها نیز بطور عمده همدستان رژیم فعلی می باشند. کسی نگفت که نباید مرزبندی داشت اما ملاک مرزبندی تعداد ازدواج های رجوی نیست بلکه منافع زحمتکشان ایران است!
۴۷٣٨ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣٨۷       

    از : برای همدستان شیاطین

عنوان : ادام عاقل دوبار از یک سوراخ گزیده نخواهد شد
مگر مجاهدین خلق و سازمانها و احزاب چپ وکمونیست و جبهه ملی و نیروهای دمکراتیک بخاطر دشمنی با شاه با خمینی مماشات نکردند که نتیجه شکست جنبش ازادیخواهانه ودمکراتیک سال ۵۷ بود?اقای روزبه بعد از ۳۰ سال هنوز متوجه نشده اید که برای دمکراسی وبرابری نمیشود با شیاطین همدست شد?
۴۷٣٣ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨۷       

    از : هوشنگ انگوری

عنوان : آقای روزبه
برداشت من از نوشته شما این است که تنها مبارزه با ج.ا. هدف است و برای رسیدن به این "هدف" چونی این هم پیمانانمان مهم نیست. پس می توان مجاهدین را نیز همراه حود سازیم. پرسش من از شما این است که، بازماندگان رژیم شاه و جانیان زمان او نیز با رژیم مبارزه می کنند و از سازماندهی خوب و قدرت مالی بلایی برخوردارند. آیا آن ها نیز هم پیمان مبارزه مردم ایران برای براندازی رژیم ملایان- سپاهیان اند؟ و برای "تضعیف" این میارزه نباید به افشاگری آن ها بپردازیم؟
من بر این باورم که تنها مبارزه با رژیم، شرط نخستین هم پیمانی نیست.
همانگونه که به درستی اشاره کرده ای "سازمانهای سیاسی (که) مطمنا اشکالات زیاد دارند" ، مهم این است که در راه برطرف کردن این "اشکالات" کوشیده اند، یا بر "درست بودن" و ادامه این "اشکالات" پافشاری کرده اند. و کسانی را که به آن ها گوش زد می کردند خائن دانسته و از آن ها عکس برای آرشیو دستگاه های امنیتی آینده شان می گرفتند؟ ( از خود من چند بار عکس گرفتند، و در جواب پرسش من که این کار چیست، می گفتند برای آینده و انتقام گیری از توست)
بلکه گزینش راهکار درست در
۴۷۲٨ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : دشمن رژیم ولایت فقیه است
"آیا «هواداران هیستریک» مجاهدین که منعکس کننده هیستری منتقد ستیزی مجاهدین هستند و دقیقا حرف های آن ها را در این ستون می زنند باید مورد سئوال قرارداد، یا با به کار بردن اصطلاح ««دشمنی هیستریک با مجاهدین خلق» در عمل باید حق را به آن ها داد و جای ظالم و مظلوم را عوض کرد؟
کدامیک از این دو؟"

هر چقدر دوست دارید هواداران مجاهدین را سوال کنید و اگر فکر می کنید که تغیری در آنها خواهید داد که چه بهتر تا جائی که در دشمنی آنها با رژیم تغیری داده نشود! طرفداران مجاهدین هر عیبی دارند باز دشمن رژیم جنایتکار آخوندها می باشند که موردی است که ما اپوزیسیون سرنگونی طلب به آن علاقه مند هستیم. در مبارزه با رژیم جنایت پیشه شکی ندارم که در کنار مجاهدین باشم اما با شک و تردید بسیار به افرادی که تمام فعالیت شان خلاصه شده در حمله به مجاهدین نگاه خواهم کرد و مطمنا اعتمادی به آنها نخواهم کرد. اگر از مجاهدین خوشتان نمی آید مهم نیست اما وقتی امثال فریبا هشترودی به ایران می روند و با پاسداران جنایت پیشه رفت و آمد می کنند دیگر باید از امثال او حداقل دوری کرد. آخر چطور می شود از رژیمی که بچه های ۱۶ ساله را به جرم پخش یک چند تا اعلامیه حلق آویز می کرد انتظار داشت که یکدفعه تغیر کند و بگذارد کسانی که تا چند سال پیش با مجاهدین رفت و آمد سیاسی داشتند بعد از برگشت به ایران با آنها کاری نداشته باشد. حداقلش این است که از آنها برای ضربه زدن به مجاهدین استفاده خواهد کرد. آخر افعی که کبوتر نمی زاید!

"در ضمن، آیا ازدواج مسعود رجوی با دختر جوان بنی صدر، کمی بعد از شهادت همسر اوّل این آقای رهبر ایدئولوژیک، به منظور ایجاد رابطه خانوادگی با بنی صدر بوده است، یا به خاطر انحراف اخلاقی این رهبر که آن دختر جوان را بازیچه امیال منحرف خود قرار داده بود؟
امیال منحرفی که در عاشق شدن به همسر نزدیک ترین دوست خودش، مریم عضدانلو ـ ابریشمچی که دارای کودکی هم بوده است و در آن زمان سکرتر مخصوص آقای رهبر بود، و بعد هم در تقدیم دخترکی دبیرستانی به آن دوست نزدیک به ازای تصاحب همسر او خود را بیشتر بارز کرد؟"

اگر دختر بنی صدر جوان بود پدرش که نبود! راستش اصلا مهم نیست که مسعود رجوی با کی ازدواج کرد یا نکرد و اگر هوداران مجاهدین از او یک بت بزرگ می سازند که این مورد فقط باعث خنده است. تا زمانی که رجوی و مجاهدین می خواهند استخوان پای ملایان جانی را بشکنند و در جبهه دشمنی با رژیم ولایت فقیه می باشندخوب است و بقیه ماجراهای آنها فقط نشان از ماهیت سکتاریستی آنها دارد که جاذبه ای برای بسیاری از انقلابیون نداشته و نخواهد داشت.

هدف ما سرنگونی رژیم جنایتکار ملایان است و دشمن ایادی این رژیم جنایتکار و تفاله های رژیم ساواک سابق و ساواما فعلی می باشند!
۴۷۱٨ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨۷       

    از : این است میزان وجدان شما .

عنوان : مثل اینکه یادتان رفت که بحث را خودتان گشودید
آقای روزبه نویسنده ی مقاله هم با مسکوت گذاشتن بعضی گوشه ها در واقع با حرف شما موافقت کرده اما این شما ها بودید که آمدید شهید را مرحوم نامیدید و نویسنده را سئوال پیچ کردید. و در نتیجه باعث گشودن این بحث شدید که در واقع سازمان اطلاعات رژیم از آن شادان است بیشک. این بار هم شما ها آمده اید گناه را به گردن دیگران بیندازید. نتیجه ی بحثی را که خود گشوده اید اینک برایتان خوشایند نیست.
به لیست آن چند صد نفری که از طرف رژیم کاندید قتل عام شدن بودند توجه کنید خواهید دید که حتی آن ها از بعضی افراد تقریباً غیر فعال هم نگذشته بودند چه برسد به مرد پر شور حالی مثل مجید شریف. وقتی که به نویسنده ای روشنفکر و آگاه حمله می کنید شما همکار رژیم نیستید اما همینکه جواب دندان شکن می گیرید طرف می شود همکار رژیم ، این است میزان وجدان شما؟! همکار واقعی اما بی مزد و مواجب رژیم خونخوار ملا ها شما ها هستید که از ترس روشدن حقایق به هر دری می زنید ، این است حق طلبی شما کمی فکر کنید دوست عزیز من و بعد دیگران را مقصر بشمارید................
سازمان مجاهدین خلق از حنیف نژاد ها و شریف واقفی ها هزاران کیلومتر فاصله گرفته ، مردم باید این حقایق وحشتناک را بدانند و اگر شما مخالف هستید در واقع روبروی حقیقت ایستاده اید.
چیزی که تا به امروز رهبری مجاهدین را نجات داده جنایات رژیم اسلامی تهران است چون مردم می گویند هرکی بیاید از این ها بهتر است اگر یک روز حقایق وحشتناک درون مجاهدین آنطور که باید رو شود آن وقت است که مردم خواهند گفت این ها دو روی یک سکه اند ..............
۴۷۱۱ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨۷       

    از :

عنوان : برخورد چه کسی هیستریک یا هیستریک تر است؟
اگر آقای زریننعل، ارتباط کامنت ها ی این مقاله رابا «دشمنی هیستریک با مجاهدین خلق» توضیح می دادند خوب بود. ظاهراً ایشان با خود مقاله و نویسنده آن نباید مسئله ای داشنه باشند. چون هیچ نشان «دشمنی هیستریک» نه در خود مقاله و نه در کامنت های نویسنده مقاله دیده نمی شود. مشکل ایشان ظاهرا باید با کامنت ها باشد.

آیا «هواداران هیستریک» مجاهدین که منعکس کننده هیستری منتقد ستیزی مجاهدین هستند و دقیقا حرف های آن ها را در این ستون می زنند باید مورد سئوال قرارداد، یا با به کار بردن اصطلاح ««دشمنی هیستریک با مجاهدین خلق» در عمل باید حق را به آن ها داد و جای ظالم و مظلوم را عوض کرد؟
کدامیک از این دو؟

در ضمن، آیا ازدواج مسعود رجوی با دختر جوان بنی صدر، کمی بعد از شهادت همسر اوّل این آقای رهبر ایدئولوژیک، به منظور ایجاد رابطه خانوادگی با بنی صدر بوده است، یا به خاطر انحراف اخلاقی این رهبر که آن دختر جوان را بازیچه امیال منحرف خود قرار داده بود؟
امیال منحرفی که در عاشق شدن به همسر نزدیک ترین دوست خودش، مریم عضدانلو ـ ابریشمچی که دارای کودکی هم بوده است و در آن زمان سکرتر مخصوص آقای رهبر بود، و بعد هم در تقدیم دخترکی دبیرستانی به آن دوست نزدیک به ازای تصاحب همسر او خود را بیشتر بارز کرد؟

خوب است که آقای زریننعل پاسخ مناسب و دقیقی به هر دو موردی که مطرح شد بدهند. پیشاپیش از ایشان متشکرم.
۴۷۱۰ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : دشمنی هیستریک با مجاهدین دوستی با رژیم است
در اینکه سازمان مجاهدین اشتباهات بزرگی مرتکب شده است برای من یکی شکی نیست که از جمله پدیده همکاری با بنی صدر که مسخره تر ازدواج مسعود رجوی با فیروزه بنی صدر بود که از قرار با تشکیل رابطه خانوادگی می خواستند پایه های اتحاد ارتجاعی خود را محکمتر کنند. معرکه به اصطلاح انقلاب ایدولوژیک هم از اولی مسخره تر بود و بزرگ کردن ازدواج مریم و مسعود نیز یک مورد دیگر از عجایب روابط تشگیلاتی و سکتاریستی مجاهدین بوده است و این سازمان در این شکل مطمنا نمی تواند مورد علاقه مندی اقشار زیادی از مردم ایران باشد اما با همه این اشتباهات این سازمان دشمن رژیم ضد انسانی ملایان جانی می باشد و اگر چه حق تمامی ایرانیان مخالف فاشیسم حاکم بر کشور است که انتقادات خود را آزادنه مطرح کنند اما باید هوشیار بود که بدام دشمنی هیستریکی که توسط وزرات آدمکشی و جنایت جمهوری اسلامی سازماندهی می شود نیفتاد.
دشمن مردم ایران رژیم ولایت فقیه است نه سازمانهای سیاسی که مطمنا اشکالات زیاد دارند.
مبارزه مردم ایران با رژیم فاشیست های اسلامی و بقایای رژیم خائن پهلوی است که هنوز آرزوی بازگشت به نظام چپاول سابق خود را آرزو دارند.

کسانی که مجاهدین را محور اصلی حملات خود کرده اند خواسته یا ناخواسته در جبهه دشمن مردم ایران هستند. رژیمی که هر روز دشمنی خود را با مردم ایران نشان می دهد محور اصلی مبارزه مردم و انقلابیون می باشد و هرگونه ایجاد تردید در این مورد همکاری با دشمن است.

مردم ایران خواهند توانست در مورد احزاب اپوزیسیون قضاوت کنند اما خوب می دانند که دشمن در تهران است و نه در پایگاه اشرف عراق!
۴۷۰٨ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨۷       

    از : نکته مهم .

عنوان : نباید تعارف کنیم حقایق وحشتناک و تلخ را باید همه بدانند
و یک نکته ی بسیار بسیار مهم دیگر: ما اگر موفق نشویم تجربه ی فاجعه ی ملی ای را که رهبری مجاهدین خلق در ارتباط با هواداران و اعضای خود ایجاد کرد را به جوانان کشور منتقل کنیم ، بعد از سقوط رژیم اسلامی باز این سازمان مخوف مافیایی و تبدیل به سکت شده از جوانان کشور همچنان قربانی خواهد گرفت ، زیرا بسیاری از جوانان نا آگاه داخل کشور که خیلی هم جوان هستند سازمان مجاهدین را مانند راه کارگر ، جبهه ی ملی ، سازمان فداییان خلق اکثریت و ... یک سازمان ضد حکومتی می دانند و خیلی ها از طرز تفکر واقعی این سازمان خبری ندارند و اگر من شما هم بخواهیم تعارف کنیم در فاجعه ی فردا به نوعی غیر مستقیم شریک خواهیم بود ، ابعاد فاجعه بزرگتر از این هاست که بتوان فکرش را کرد. باور کنید حتی اگر نوشته شود خیلی ها باور نخواهند کرد
۴۷۰۱ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷       

    از : ای کاش .

عنوان : به سین و اخبار روز
سین عزیز شما نمی توانید این نتیجه گیری خود را مطلق کنید ، زیرا او بعد از دیدن یک سری حقایق تلخ و بی نتیجه بودن همکاری با مجاهدین شکل مبارزه ی خود را عوض کرد تا بتواند مفید گردد که در نهایت در این راه جان باخت . به نوعی می توان گفت که قاتل او نه فقط رژیم خون خوار اسلامی بلکه بطور غیر مستقیم رهبران مجاهدین نیز هستند. و این است که می خواهند با نپذیرفتن شهید بودن او بحث را بکلی ببندند ، چون در غیر اینصورت باید جواب بسیاری از سئوالات مردم ایران را بدهند

در یادداشت قبلی من به مجاهدین هیچ توهینی نکرده بودم ، من آن ها را خیلی خوب می شناسم ، وقتی می گویم شبیه طالب یا افراد بن لادن هستند اصلاً قصد توهین ندارم بلکه واقعیت وحشتناک تلخ یک سازمان برده ساز و به سکت بدل شده را بیان کرده ام. آن ها برای رسیدن به هدف خود حالا دیگر دست به هر کاری می زنند
این توهین نیست واقعیت تلخی است که شبیه توهین است
نمونه: تا دیروز سرباز ایرانی را که برای وطنش می جنگید می گرفتند و می بردند به سازمان امنیت رژیم بعثی میدادند تا تخله ی اطلاعاتی شوند و بعد به کمک آن ها در برنامه ی رادیویی و تلویزیونی عراق شرکت کنند.
دشمن صدام یعنی آمریکا آمد صدام را سرنگون کرد ، فوراً با آمریکا شروع کردند به همکاری ، برای رهبری مجاهدین فقط یک موضوع مهم است و آن هم این است به هر قیمتی حتی نابودی ملیون ها ایرانی باید حکومت را گرفت . من هیچ
توهینی نکرده بودم بلکه آن ها را مافیایی و برده ساز نامیده بودم. این توهین نیست یک نظر است که در طی این سالیان غم انگیز به آن رسیده ام. این بیان تجربه ی من است از یک فاجعه ی ملی. آن چند نفر در رهبری حاضرند برای بقای خود همه ی بچه های پاک و شریف مجاهد خود را آتش بزنند. شما که این صحنه ها را شاهد بوده اید! چرا فراموش می کنید ؟! ای کاش بچه های صادق مجاهد را از آن نوشته که من آن ها را به فکر کردن دعوت کرده بودم تا آدم آهنی نباشند محروم نمی کردید ...........................
۴۷۰۰ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷       

    از : سین ... ...

عنوان : تشکر!
با تشکر فراوان از توضیحات متین و متمدنانه کوروش گلفام عزیز و نیز پاره ای توضیحات جناب آقای اصفهانی، من تا این نقطه به این اقناع رسیدم:
- شهید مجید شریف، انسان آزاده ای بود که برای پیگیری آرمان های انسانی اش، فعالیت فرهنگی در داخل کشور را به ماندن در خارج کشور ترجیح داد.
- دوستان داخلی کشوری او نقش قابل توجهی در تشویق او برای بازگشت به ایران داشتند.
- اگر جناحی از رژیم در وحشت از تئوری "تهاجم فرهنگی" برانداز و "انقلاب مخملی"، پروژه قتل های زنجیره ای را در دستور کار نمی گذاشت شاید که مجید شریف سرنوشت دیگری می یافت.
- قتل او نشان می دهد که او آزادگی خویش را حفظ کرده - و به رغم اشتباهی که مرتکب شد - به هیچ وجه تن به خواسته های حکومت نداده است.
- کسانی که در بزرگداشت شهیدان میهن، دسته بندی خودی و غیر خودی راه می اندازند، سنت زشتی را پایه گذاری می کنند.
- به رغم اختلاف فکری ، سلیقه ای و خطی مجید با مجاهدین، این اختلاف، کم ترین نقشی در رفتن مجید به ایران نداشته است.
درود به روان مجید شریف و تمامی شهیدان راه آزادی ایران از هر دین و آیین و ملیتی.
۴۶۹٨ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷       

    از : کوروش گلنام

عنوان : چنین نبوده!
دوست گرامی جناب تقی و دیگر دوستان،
ـ زنده یاد شریف گرفتار اشتباه تحلیل دوستان کوشنده خود در ایران(که بسیاری از آنها نیز بارها زیر تیغ رفته اند)شد.
ـ مگر همین مردم که ما بر آنها دل می سوزانیم ۲۲ میلیون رأی به خاتمی ندادندو مگر کم آدم های دانش اندوخته و پیشرو در میان این ۲۲ میلیون نفر بودند؟ همه می دانند که موتور حرکت در این شرکت گسترده مردم، دانشجویان و جوانان پر شور بودند. آیا آنها هم می خواستند همکار رژیم بشوند؟ پس چرا امروز این بخش از مردم هوادار خاتمی نیستند؟
ـ او انسان باورمندی بود که به هیچ رو سر سازش با رژیم را هم نداشت. او پیش از رفتن، دیدگاه های خود و باور به پلورالیسم، دموکراسی و پذیرش و احترام به انتخاب از سوی مردم را بارها بیان کرده بود. عاشق ایران و پیشرفت و آزادی مردم بود. اگر سازش کرده بود چرا در زمانی کوتاه او را به قتل رساندند؟
ـ چه خوب است که همیشه بر مبنای سند و داده های ثابت کننده، بحثی را به پیش بریم. همه دچار کمبود و گرفتاری هستیم و زمینه های اشتباه و داوری اشتباه آمیز در ما کم نبوده و اکنون هم نیست.
ـ شما و یا هر دوست و هم میهن دیگری آیا می تواند سندی بر مبنای هم کاری زنده یاد شریف با رژیم "جمهوری" اسلامی نشان دهد؟
ـ تا آنجا که من خبر دارم پیوسته زیر نظر و بارها وسیله وزارت اطلاعات بازجویی شده ولی تسلیم خواسته های آنها نشده بود.
ـ آنچه درست است این است که شوریدگی او به کار در ایران و دل زدگی او از ما در این سوی آب، سادگی در پذیرش تحلیل آن دوستان در ایران، او را به خوبی در دست و دام آدمکشان گرفتار کرد.
پاینده باشید
۴۶۹۶ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷       

    از : تقی داد

عنوان : تسلیم طللبی را تئو ریزه نکنیم
آقای گلنام گرامی اینجا بحث دلسوزی و راهنمائی برای هواداران مجاهدین خلق ویا دفاع از رهبری مجاهدین نیست بلکه بحث یک پرنسیب پایه ای در یک جنبش مقاومت خونبار است. خیلی ها از شورا و مجاهدین جدا شدند ولی تسلیم جمهوری اسلامی نشدند. مرحوم مجید شریف فرض که یک فرشته و علامه دهر بوده ولی تغییری در ماهیت کارش نمی دهد. در اروپا کسانی که با فاشیسم همکاری کردند هنوز هم نمی توانند سرشان را بلند کنند. در لیست قتلهای زنجیره ای باید نام مجید شریف را حذف نکرد واین کار زشتی است که از او نامی برده نشود اما باید به نسل جوان حقیقت را گفت که در مبارزه افرادی بودند که ذلیلانه و فرصت طلبانه تسلیم حکومت وحشی مذهبی شدند . با احترام
۴۶۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷       

    از : مرگ بر جمهوری اسلامی

عنوان : ثنار بده آش به همین خیال باش
یکی از اشتباهات مجاهدین این بود که با پسر خوانده خمینی و اندیشه قرن وصلت کردند و با هم یک شورای کذائی تشکیل دادند که در آن می شد به راحتی بریده ها و مزدوران آینده رژیم آدمکشان را پیدا کرد. نمونه خود بنی صدر این دست بوس امام آدمکشان بود و بعد هم امثال بریده های که به دیدن پاسداران جنایت پیشه در ایران رفتند. یکی هم همین به اصطلاح شعر گو می باشد که فیلش یاد هندوستان کرده و فقط اگر آدمکشان اسلامی شاید اگر کمی گوشه چشم به او نشان بدهند مانند خواهر مبارز فریبا هشترودی به دیدار ایادی رژیم سنگسار برود و با آنها کمی از رجوی بدگوئی کنند. امثال او و اندیشه قرن فکر می کنند هر کس ماهیت مبتذل آنها را دید حتما مجاهد هست. بگذار به همان خیال باشند و برای آخوندهای آدمکش شیرین زبانی کنند اما بریدگانی که به دیدار پاسداران آدمکش می روند فقط خائن و مزدوری بیش نیستند. مرگ بر رژیم جنایتکار خمینی.
۴۶۹۲ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷       

    از : ///

عنوان : برو نشریه مجاهد بخوان که بتوانی آن را بفهمی
برو نشریه مجاهد بخوان. تو را چه به خواندن این مقالات؟ برو آنچه به تو آموخته اند را تکرار کن. تو را چه به فکر کردن؟ مگر پیرو مسعود و مریم نیستی؟ فکر کردن در برابر ولایت مطلقه رهبر عقیدتی؟ این یعنی فردیت. این یعنی حل نشدگی در انقلاب مریم. تو نمی فهمی این ها را؟
رهبر عقیدتی تو همان کسی است که در پیام ۲۲ بهمن خودش از ترس نفوذ روزافزون داریوش فروهر ، رسما و با ذکر نام او، او را مأمور وزارت اطلاعات نامید.
مگر می شود یک نفر مأمور وزارت اطلاعات نباشد و آن وقت آن همه مصاحبه بکند و اعلامیه بدهد و کاری به کارش نداشته باشند و فقط بعد ها یک کم دشنه آجینش کنند؟ مثل مجید که بعد ها یک کم کشتندش؟
آیا از دست پرورده مکتب مسعود و مریم، بیش از این هم می توان انتظار داشت؟ تقصیر تو نیست. تقصیر آن هاست. به تو نباید چیزی گفت. آن ها را باید ادب کرد.
۴۶۹۱ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷       

    از : اصغر عبدی

عنوان : زهی تاسف
اعتماد ‌مرحوم شریف به ملی مذهبی های گرداننده ایران فردا حکایت نامه نوشتن بازرگان به شاه و گوش کردن فاضل خداداد به رفیقدوست است که بهش گفته بود بیا مردو مردانه از خودت دفاع کن.
۴۶٨٨ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷       

    از : کوروش گلنام

عنوان : چرا چنین می کنیم؟
با درود به دوستان وبه یاد زنده یاد مجید شریف
حق بود که پیش از این در پاسخ به آن هم میهنانی که شوربختانه بی آگاهی به اندازه و در خور، در باره آن ذهن پویا، آن قلب پاک وشیفته و آن کاوشگر پویا( با آن که در زمینه هایی هیچگاه با هم تفاهم نداشتیم از آن میان در باره علی شریعتی که من دیدگاه ویژه خود را درباره او داشته و همچنان دارم)به نادرست وگاه با کینه نوشته اند، چند یاد آوری می کردم:
ـ من از جریان رفتن ایشان با خبر بودم. هم هر دو بیانیه ای را که پیش از رفتن منتشر کرد و در آن دلیل بازگشتش را بیان کرده بود، برایم فرستاده بود و در باره آنها گفتگو کرده بودیم و من از دید خودم به این کار انتقاد داشتم و هم زمانی پیش از رفتنش تلفنی گفتگو کرده بودیم.
ـ پیش از رسیدن به این مرحله، یکبار در زمانی که به سوئد آمده بود(ایشان چند بار به سوئد آمدند و گاه چند ماه ماندند) و دیداری دست داده بود، گفت که دوستانی از ایران می گویند اوضاع خوب است و می توانی در ایران کوشش هایت را پیش ببری. اطمینان کاملی یافته بود. نام چند تن را برد که من نیازی به آوردن نام آنان نمی بینم و لی کسانی از آنها از همآن گروهی بودندکه در آن مجله گرد آمده بودند که او نیز پس از برگشت به آنها پیوست و مقالاتی نیز نوشت و اتفاقن در یکی از آنها به ما برون مرز نشینان نیز انتقاد کرده بود که از دید من بیش از اندازه ای که باید، تند بود.
ـ چه در آن هنگام و چه در تماس های پس از آن و به ویژه آخرین تماس تلفنی، هشدارهای دوستانه ای به زنده یاد داده شد که شوربختانه از سویی به دلیل عشق شدیدی که به بازگشت به ایران و تلاش در درون آتش داشت و هم چنین اطمینانی که به او داده بودند و از سوی دیگر به دلیل این که از کوشش کنندگان در برون مرز دل گیر و دل شکسته بود و به نتیجه دلخواه از کوشش ها دست نمی یافت، در او کارگر نیافتاد.
او ذهنی توانا، زیر بنای علمی ای نیرومندبا توانایی بالا در ارزیابی و تفسیر رویدادها داشت. هم نویسنده، هم نظریه پرداز و هم مترجم ورزیده ای بود. سرمایه ای بود که زود از دست رفت.
ـ کسانی در رهبری مجاهدین حتا پس از مرگش نیز دست از کینه ورزی و تهمت و ناسزا به او بر نداشتندو چه دردانگیز است که چنین کسانی نه تنها خود را کوشنده سیاسی نامیده که داعیه رهبری جامعه را نیز در سر داشته و هم چنان دارند!
من همآن زمان بنا بر وظیفه ای که بر خود می دیدم، در پاسخ تهمت ها و ناسزاگویی های نشریه آن روز مجاهدین، مقاله ای نوشتم که در "انقلاب اسلامی" جناب بنی صدر منتشر شد که مورد توجه دوستان دیگری از دوستان آن زنده یاد نیز قرار گرفته بود.
راستی را می باید با درستی گفت. زنده یاد مجید شریف باور مذهبی داشت و من چنین باوری نداشتم و لی او تنگ چشمی و لجاجت و کینه ورزی نداشت. اهل بحث وگفتگو بود و هر روز گامی به پیش بر می داشت. اگر چنین نبود که با شورای ملی مقاومت می ماند و با مجاهدین همکاری می کرد ولی دیدیم که زمانی که پی به نادرستی ها برد، شرافتمندانه راه خود را جدا کرد. در زمان کوتاه آشنایی با او نیز هرگز ندیدم که به مجاهدین ناسزا بدهد. انتقاد اصولی داشت و دلش برای هواداران این سازمان می سوخت که نیرو و خواسته های میهن پرستانه اشان با ندانم کاری های رهبری مجاهدین، به باد می رفت.
شرم آور است که در سالگرد "قتل های زنجیره ای" و یاد آن جان باختگان سر فراز، کسانی نام مجید شریف را از قلم می اندازند. این هم از شگفتی های کار ما ایرانیان است که هنوز هم مرزبندی های سیاسی، گاه چشم بینای ما را نابینا و درک ما را سست و نا کارآمد می کند!
۴۶٨۶ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷       

    از : محمد علی اصفهانی

عنوان : ضمنا:
ضمناً به کسانی که می خواهند به صورت مجمل و مختصر، از پاره یی امور در ارتباط با کناره گیری من از شورای ملی مقاومت، و همچنین روابطم با مجاهدین در گذشته، اطلاع بهتری داشته باشند توصیه می کنم که ـ علی الحساب ـ دو مقاله ی من در این مورد را در سایت ققنوس بخوانند:
- مردم! خودتان قضاوت کنید
ـ این ها هراسشان یگانگی ماست

لینک مقاله ی اوّل، در صفحه اوّل سایت ققنوس قرار دارد.
به مقاله ی دوّم، در پای مقاله ی اول لینک داده شده است.

مراجعه به این سایت و مطالعه ی بخش های مختلف آن، همچنین می تواند برای خوانندگانی که احیاناً چندان با مواضع من آشنا نیستند، پادزهر مناسبی باشد در برابر «پاره یی سموم».

www.ghoghnoos.org
۴۶٨۴ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷       

    از : محمد علی اصفهانی

عنوان : هفت توضیح ضروری
توضیح اوّل:
هدف اصلی و محوری من در این مقاله، این بود و هست که یادی کرده باشم از آن انسان آگاه و بیدار، و وارسته و پاک، و از آن «شهید عشق»، و از آن دوست نازنین خودم مجید شریف. مسائل دیگر ـ در این مقاله ی خاص ـ برای من یا اصلاً مطرح نبودند و نیستند، و یا فرعی بودند و هستند.

توضیح دوم:
فساد رو به تزاید و تصاعدی رهبری سازمان مجاهدین، به خصوص بعد از ازدواج مسعود رجوی با همسر نزدیک ترین دوست خود، در یک مناسبات فوق العاده کثیف مردسالار، اندیشه و تفکر و ایده ئولوژی مجاهدین که به لحاظ مذهبی، کاریکاتور امروزی شده یی است از آنچه علی شریعتی ـ به درستی ـ «تشیع صفوی» می نامیدش، و تبعات شوم این همه، که در هر دوره یی به صورتی بارز می شود، و امروز هم در ارائه ی «خدمات ویژه» به آمریکا و اسراییل، و تلاش شبانه روزی برای جنگ افروزی، و آماده سازی زمینه تجاوز آمریکا به ایران ، و ... همگان شاهد آنند، اصلاً و ابداً موضوع این مقاله نبود و نیست. به اینگونه مسائل (در صورتی که لازم باشد) جداگانه می توان پرداخت.

توضیح سوم:
این که مجاهدین با بسیج افراد خودشان، به پای این مقاله آمدند دلیل دیگری دارد که ـ در یک کلام ـ در هراس آن ها از اندیشه و شعور، معنا و مفهوم می یابد.
مجید شریف هم یکی از کسانی بود که دوست و دشمن در توانمندی فوق العاده ی ذهن او تردیدی نداشتند و ندارند.
وحشت رهبری مجاهدین از او را باید در متنی وسیع تر و فراگیر تر دید. یعنی درمتن هراس جریانی:
به لحاظ ارزشی رو به زوال،
و به لحاظ فکری: بسته و خمود،
از نیروهای بالنده، و از اندیشه های آزاد، و از شکسته شدن حصار ذهنی یی که این رهبری، تنها با کشیدن آن پیرامون نفرات و هواداران خودش قادر به ادامه ی حیات سیاسی است.
موضوع اصلی برای مجاهدین، مجید شریف نیست. بلکه موضوعی است که مجید شریف در متن آن قرار دارد، و جزیی از آن را تشکیل می دهد.

توضیح سوّم:
همانطور که قبلاً هم در مقاله یی دیگر، به مناسبتی دیگر نوشته بودم، به دلیل مشکلی که موقتاً در ارتباط میان ما (به دلیل تغییر محل سکونت مجید) به وجود آمده بود، او با من در مورد رفتن خود به ایران ـ که از مدتی پیش به فکرش بود ـ مشورت نکرد. وگرنه با دلایلی، نه از جنس حرف های سخیف مجاهدین و فرستادگانشان به این سایت، بلکه به کلّی متفاوت با این یاوه ها، احتمالاً می توانستم او را از چنین کاری منصرف کنم.

توضیح چهارم:
ای میلی از یکی از خوانندگان این اظهار نظر ها دریافت کردم که در آن در باره ی فردی که با نام «س... ...» در اینجا کامنت می گذارد مسائل قابل تأملی مطرح شده بود. فعلاً بدون بیان عمومی محتوای آن ای میل، و بدون قضاوت علنی در باره ی آن، فقط می توانم این را بگویم که از مجموعه ی کامنت های این فرد، می توان به هدف اصلی او پی برد. کینه از مجید، ماهیت این فرد و آبشخور او را روشن می کند. کینه یی که او می کوشد تا نهانش دارد. چرا که در آن صورت، مسائل دیگری مطرح خواهند شد...

توضیح پنجم:
آنچه من در مورد کوتاهی ها و گاه بد تر از کوتاهی های بعضی ها از نام بردن از مجید در هنگام برشمردن شهدای قتل های زنجیره یی نوشتم بیشتر یادآوری یی دوستانه ـ با زبانی متعمداً کمی تلخ ـ به پاره یی از دوستان مستقیم و غیر مستقیم خودم بود. به جز مجاهدین و تعدادی ـ فقط تعدادی ـ از هواداران آن ها هیچ فرد یا نیروی سیاسی یی را سراغ ندارم که در جایی کمترین تردیدی در بزرگی و ارزش مجید شریف از خود نشان داده باشد. بحث، بر سر بعضی تنگ نظری های سیاسی یی است که در بخشی از اپوزیسون وجود دارد که فکر می کند شهیدان را باید بر مبنای دوری و نزدیکی آن ها به خود و ایده ئولوژی خود تقسیم بندی نماید. آنچه «س.. ...» کذایی در همین مورد خاص، به زبان بی زبانی قصد القاء آن را به خوانندگان دارد بر می گردد به مسأله یی دیگر که باید در کادر حضور او در این صفحه برسی شود. و من ـ همان طور که در بالا نوشتم ـ قصد ورود به این مقوله را ندارم...

توضیح ششم:
از آنجا که سازمان مجاهدین در یکی از شکننده ترین دوران های حیات و بود و نبود سیاسی خود به سر می بَرَد، بسیار سعی کرده ام که در برابر گستاخی های حساب شده و حساب نشده ی رهبری این تشکیلات، خویشتنداری کنم. امّا این خویشتنداری الزاماً همیشه ادامه نخواهد یافت. خوب است که بزرگتر های این ها بر روی خویشتنداری من بیش از اندازه حساب باز نکنند. گاهی وقت ها یک اشتباه محاسبه ی کوچک می تواند عواقب نامطلوبی به بار آورد...

توضیح هفتم:
توضیح هفتم، در واقع تأکید بر همان توضیح اول است: مسأله ی اصلی من در این مقاله، پرداختن به مجاهدین نبود و نیست. این که آن ها (منظورم رهبری به تباهی و پوسیدگی رسیده ی آن هاست، نه بدنه ی سازمان) از هر سخنی وهر نوشته یی از من ـ چه به آن ها مربوط باشد و چه به آن ها مربوط نباشد ـ به خودشان می پیچند، مشکل من نیست. مشکل خودشان است.
۴۶٨٣ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷       

    از : سین ... ...

عنوان : انصاف!
حسن عزیز سلام بر تو.
من چون دنبال انصاف و مروت هستم، طاقت نمی آورم و مثل خرمگس معرکه می پرم وسط. آقای محمد علی اصفهانی، من تردیدی ندارم که دنبال رهبری کردن نیست. اصلا به قول شاملو "دماغ" رهبری کردن ندارد. او شاعری است توانا و پراحساس که در تمامی زندگی اش به دنبال آزادی و عدالت و ظلم ستیزی بوده است. او به همین دلایل به جریانات رادیکال روشنفکری زمان شاه نزدیک شد و به همین دلیل نیز از حکومت خمینی دوری جست و به همین دلیل نیز به طرف مجاهدین رفت. او در سال هایی در کنار مجاهدین ماند، که تمامی رویدادهای سروصدا ساز پیرامون مجاهدین در همان زمان ها اتفاق افتاد و او - به فرض داشتن موضع انتقادی - در میان آن ها ماند. این که به لحاظ روابط داخلی ، چه مشکلی با مجاهدین پیدا کرد، می تواند به خودش مربوط باشد، اما او در نوشته هایش، می کوشد آن را یک اختلاف خطی و سیاسی با مجاهدین - به خصوص در ارتباط با حضور آمریکا در عراق - جلوه گر سازد که به درستی یا غلطی اش کاری ندارم. از زمان فاصله گیری اش از مجاهدین، نوشته ها و ترجمه های او اساسا حول هشدار دادن در رابطه با امکان حمله آمریکا و اسراییل به ایران متمرکز بوده است. بخش بزرگی از آن، موضع خطی و استراتژیکی آقای اصفهانی است ولی نباید بخش دیگری را که فشار سیاسی و تبلیغاتی را- به خاطر توازی خطی مجاهدین با خط نئوکان ها - متوجه مجاهدین می کند نادیده گرفت. از نظرمن ، این ها زیاد مهم نیست و حق آقای اصفهانی است؛ و در میان اپوزیسیون کم نیستند که مواضعی مشابه ایشان دارند و مخالف حمله آمریکا به ایران می باشند. اما آن چه که برای من اهمیت دارد و در همین رابطه به آقای اصفهانی انتقاد دارم این است که ایشان انتقاداتی به مجاهدین دارند ولی زبان مناسب طرح این انتقادات را هنوز پیدا نکرده اند. گاهی برافروختگی شدید و عصبانیت باعث می شود که از ریل یک برخورد سیاسی و منطقی در قبال مجاهدین خارج شوند که زیبنده محتوای هنری و سطح روشنفکری ایشان نیست و گاهی هم بسیار مایوس کننده می شود. اگر در همین نوشته ایشان در باره مجید شریف نگاه کنید برخی از این اشکالات را می بینید. مجید "شهید عشق" است؛ بسیار خوب، چاقو را چه کسی به گلوی او نهاده است؟ در سراسر نوشته هیچ اشاره ای به جلاد نشده است. حال آن که خود مجید وقتی در باره شهید شعاعیان می نوشت به قاتلین او - یعنی رژیم شاه - نفرت نثار می کرد. به علاوه، مجید به خوبی می دانست که بین شعاعیان و فدایی شهید حمید اشرف، به لحاظ خطی ناسزاهای سیاسی مبادله شده بود؛ ولی مجید به فداییان بی حرمتی نکرد. هیچ متن مذهبی و احساسی نیست که اسم از امام حسین که می برد، لعنت و نفرتی نثار یزید نکند. پس چرا در مورد این "شهید عشق" کمترین اشاره ای به قاتلین او نشده است؟ این سهل انگاری را چگونه می توان توجیه کرد؟ به علاوه، زمانی که مجید در ایران فوت کرد ( و یا حتی به شهادت رسید)، پس از آن ،آقای اصفهانی سال ها در کنار مجاهدین و درون شورا ماند و کسی چیزی به او نگفت و ما یک کلمه از سایر اپوزیسیون در شماتت ایشان نشنیدیم؛ ولی چرا در نوشته حاضر به رفقای سابق خود که در شورا مانده اند با این عناوین یاد می کند: "چند نشئه ی فرو رفته در خلسه، چند بز اَخفَش، چند چاپلوس مهوّع، چند کلّاش حرفه یی، چند پاچه گیر پروارشده برای مواقع لازم، چند مرعوب..". این چیزهاست که می گویم اصفهانی عزیز، هنوز زبان مناسب انتقاد از مجاهدین را پیدا نکرده است و قدر و شان خود را جا به جا می کند. در هر حال برایش آرزوی موفقیت و رستگاری دارم
۴۶٨۱ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷       

    از : حسن م

عنوان : مجید یکی از هواداران شورای ملی مقاومت بود که به ایران بر گشت
دارا جان مجید اسم این فرد بود و نه سعید. مجید فرانسه زندگی میکرد و در حاشیه شورا با جریان آیت الله گنجه ای ظاهرا همکاری می کرد. ایشان زندگی در ایران را به فعالیت در خارج ترجیح داد وبه ایران رفت. در جریان قتل های زنجیره ای توسط حکومت اسلامی که به آن پناهنده شده بود بقتل رسید. حالا عده ای شاید قصد دارند راه او را ادامه بدهند و خجالت می کشند انرا صریح بیان کنند و از هر مرده ای می خواهند امام زاده ای بر پا سازند. اگر اخوند ها حسین را علم کرده اند این آقای محترم هم مجید را در قرن حاضر یافته برای ستایش . تا دیروز پیشوایش رهبر مجاهدین بود که حالا دشمنش شده و هر فرصتی را برای توحین به او استفاده می کند و دیگران را که با افکارش موافق نیستند زود متهم می کند. آقای اصفهانی دوست دارد همچون مسعود رجوی رهبر باشد اما هواداری نمی یابد.
۴۶٨۰ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷       

    از : دارا شهر

عنوان : اما اسلام دین کشتن و کشته شدن است.
متاسفانه کسی راستش را نمی گوید که سعید شریف که بود و چرا کشته شد. هر چند هیچ کس سزاوار مجازات اعدام و کشتن و کشته شدن نیست. اما اسلام دین کشتن و کشته شدن است.
۴۶۷٨ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷       

    از : سین ... ...

عنوان : تشکر
"دوست مجید" عزیز
۱- اگر شما را آزرده خاطر کردم پوزش می خواهم.
۲- "شورا" خودش کلهم ، به لحاظ تشکیلاتی در حاشیه مجاهدین محسوب می شد. مجید هم در حاشیه شورا. شرکت در چند جلسه (که هیچ وقت هم اسمش به عنوان عضو شورا معرفی نشد یا لااقل من ندیدم)، نشان می دهد که او در حاشیه یک حاشیه بوده است. در نتیجه انتقادات او دست بالا می توانسته انتقاداتی خطی و سیاسی و یا انتقاد به روابط باشد و نه یک چیز اسرار آمیز که گفتن اش در این شرایط به صلاح نباشد. حرف من همین است. شما نیک می دانید که گفتن این که چیزهایی هست که فعلا صلاح نیست بگویم هزار بار تاثیرش بدتر از گفتن آن چیزهاست. اگر همین اصل اخلاقی در میان اپوزیسیون رعایت شود، فضا خیلی سالم تر می شود. موفق باشید.
۴۶۷۷ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷       

    از : دوست مجید

عنوان : برای «س.. ...»
«س ... ...» گرامی!
نوشته اید: «موضع گیری در قبال گفتار ، اعمال و کردار مجاهدین و رهبری اش حق شماست؛ اما بهتر بود جداگانه به آن می پرداختید تا ارزش اش بهتر دانسته شود و نه در وسط این دعوا.» راست می گویید. اما من نه تمایلی داشتم و نه تمایلی دارم که اینچنین پیش آید که به قول شما «صبوری و متانت قبلی را از دست» بدهم.
اما نگاه کنید و ببینید که این ها چه در باره مجید نوشتند. پشت سرهم. بالاخره کمی هم به آن طرف قضیه نگاه کنید و از خودتان بپرسید که اگر به جای من بودید و می دیدید که با یکی از پاک ترین آدم هایی که چه در عالم سیاست و چه در عالم غیر سیاست به او برخورده اید، آن هم درست در سالگرد شهادتش، اینگونه برخورد می شود، آیا مطمئنید که می توانستید خودتان به نصیحتی که به من کرده اید عمل کنید.
جوابش را به من ندهید. به خودتان و وجدان خودتان بدهید. و بدنیست که قبل از آن، اظهار نظر ها را از آغاز تا به حال یک بار مرور کنید.

نوشته اید که: «ابهام من این است که اگر خوانندگان گرامی، به سوال های شما پاسخ گفتند، مایل هستید که به سوال های مطروحه من جواب دهید؟» در پاسخ شما می گویم:

۱ ـ من از خوانندگان نخواسته ام و نمی خواهم که به من پاسخ دهند. قصدم این بود که پرسش و پاسخی را در ضمیر خود مطرح کنند. اگر از معنای حرفم چنین استنباطی نمی شود، اشکال از من است. ببخشید.

۲ ـ خیر! مایل نیستم که در اینجا و در این صفحه به آن «سوال های مطروحه» شما جواب بدهم. خودتان مگر نگفته اید که پرداختن جداگانه به موضوع، بهتر است؟ به اصل و جوهر موضوع باید جداگانه پرداخت. پاسخ دادن به «سوال های مطروحه» شما بدون پرداختن به اصل و جوهر موضوع، از نظر من امکان پذیر نیست. چون باید مقولات مرتبط به هم را نخست در یک مجموعه ریخت، و بعد، دست به تجزیه و تحلیل زد. شما که طرفدار منطق مکانیکی نیستید. هستید؟ (پاسخش را به من ندهید، به خودتان بدهید. با مروری بر پرسش هایتان و شکل مطرح کردنشان).

نوشته ایدکه: «توصیه دوستانه من به شما این است که مخاطب خود را همواره این دسته اخیر (که توضیح داده ایدشان) قرار دهید.» کاملاً حرف درستی است وقتی که انسان فقط با این مخاطبان طرف باشد. نه این که سازمانی که شیوه تبلیغات و ضد تبلیغاتش لمپنیسم، و اتهام زنی، و پرونده سازی، و دغل و نیرنگ است افراد خودش را به سمت آدم روانه کند. یکی بعد از دیگری. امیدوارم که شما مثل بعضی ها از کلمه «هوادار نما» برای کسانی که دقیقاً از سایت ها و نشریات و نوشته ها و گفته های مجاهدین الگوبرداری می کنند استفاده نکنید. این فقط خود را فریب دادن است.

ضمناً مجید شریف، در حاشیه نبود. در متن بود. در متن متن. او در جلسات رسمی شورا شرکت می کرد. شرکت فعال. قبلاً در این باره توضیح داده ام.

اگر نخواهم ریا کنم باید بگویم که یک جمله شما و نوع بیانش، مرا به فکر فرو برد. به فکری که نباید درست باشد:
«اشعار عرفای بزرگ ایران را هم خرج او می کنید».
من در ته این جمله، کینه می بینم. کینه ای که باصاحبانش آشنا هستم.
تأکید می کنم که این فقط مرا به فکر فرو برد. فکری که نباید درست باشد.

در هر صورت، از نظر من آن کسی که از وحشت نفوذ روزافزون داریوش فروهر در داخل و خارج ایران، در حالی که به دروغ بودن سخن خودش یقین دارد، او را مأمور وزارت اطلاعات می نامد موجودی است پست. پست تر از پست. مخصوصاً وقتی که خودش را رهبر اپوزیسیون هم بداند.
۴۶۶۷ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷       

    از : احسان مرادی نژاد

عنوان : اگر مجید شریف شهید است پس فریبا هشترودی هم شهید زنده می باشد
دوستان می دانند که خانم هشترودی هم که زمانی عضو این شورا بود به ایران رفت و آمد می کند. این فرد هم چون کشته نشده می تواند بگوید شهید زنده است.
۴۶۶۶ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷       

    از : سین ... ...

عنوان : به هم ریختن ارزش ها!
"دوست مجید" عزیز:
۱ - شما صبوری و متانت قبلی را از دست دادید، و به یک باره زبان دیگری به سخن گشودید. گفتید (لااقل من این طوری فهم کردم) که به علت شرایط خاص (که لابد منظورتان مخمصه ای است که مجاهدین دچارش گشته اند)، صلاح نمی بینید که ناگفته هایی بین مجید شریف و مجاهدین را به زبان بیاورید. من هم به شما گفتم این نحوه ابهام پراکنی ضررش چند برابر شفاف سازی و به صراحت گفتن آن اسرار است. با نوشته جدید شما، به درستی حرف خودم پی بردم. حالا هم که سوال ها یی را من روی میز شما گذاشتم و شما به شیوه ای - که بیشتر گریز از تن دادن به حقیقت را تداعی می کند - به جای جواب دادن، چند سوال برای خوانندگان این ستون مطرح کردید. گو این که سوال هم نیست، زدن به رهبری مجاهدین و سوز دل دادن به کسانی است که به عنوان هوادار مجاهدین، از همین سنخ برخورد را با خود شما می کنند. موضع گیری در قبال گفتار ، اعمال و کردار مجاهدین و رهبری اش حق شماست؛ اما بهتر بود جداگانه به آن می پرداختید تا ارزش اش بهتر دانسته شود و نه در وسط این دعوا. ابهام من این است که اگر خوانندگان گرامی، به سوال های شما پاسخ گفتند، مایل هستید که به سوال های مطروحه من جواب دهید؟
۲- نظر شخصی من این است در مطالبی که عمدتا مربوط به مجاهدین در این سایت چاپ می شود، دو گروه به طور اکتیو واردمی شوند، یکی طرفداران سرسخت مجاهدین و دیگری مخالفان سرسخت مجاهدین. خواننده با تجربه به سادگی می تواند این دو گروه را تشخیص دهد. باید از سایت اخبار روز تشکر کرد که سانسور نمی کند و به همه راه می دهد. اما کم نیستند افرادی که با رژیم خمینی مرزبندی دارند و در عین حال منتقد مجاهدین نیز هستند. توصیه دوستانه من به شما این است که مخاطب خود را همواره این دسته اخیر قرار دهید. این باعث می شود که هرگز از موضع انصاف خارج نشوید و شان و قدر خود را جا به جا نکنید. و الا ساده ترین کار این است که به هر کس که به زبانی شناخته شده، علیه مجاهدین سخن گفت، مارک مامور وزارت اطلاعات بزنیم و به هر کس که با همان زبان از مجاهدین دفاع کرد، فرستاده تشکیلات به سایت قلمداد کنیم. چه اشکالی دارد که به جای مشخص کردن ذهنی جایگاه تشکیلاتی و ارتباطی نظر دهنده (که بیش از نود در صد هم اسم مستعار هستند) منطق و استدلال خودمان را به زبانی محترمانه مطرح کنیم و قضاوت را به خواننده واگذار نماییم؟
۳- من چگونه باید ثابت کنم که در فرمول ۸۰ درصد ۲۰ در صد شما نمی گنجم و واقعا مشتاق جواب گرفتن برای یک ابهام سیاسی - امنیتی در مورد مجید شریف هستم؟ وانگهی؛ اگر ما پس از سی سال، شناخت کافی از حکومت و کارکرد سیستم های امنیتی او داشته باشیم، کار سختی است که هشیار باشیم که یکی از شگردهای رژیم برای سوار شدن روی مدیای اپوزیسیون، اعزام سخنگویانی با موضع قلابی مخالف رژیم است؟ این، اصلا نیاز به کشف و اعلام توسط مجاهدین دارد؛ گیرم که ترکیب ۸۹ و ۲۰ واقعی نباشد، اما شما در اصل این شگرد حکومت شک دارید؟ نه، واقعا شک دارید؟
۵- من اعتقاد ندارم که هرکس که به دست رژیم جنایت کار خمینی کشته شد، شهید و قهرمان و یا به قول شما "شهید عشق" است. این، یک نوع به هم ریختن ارزش های عمومی است که لااقل در بخش قابل توجهی از مبارزین، چه مارکسیست، چه ملی و چه مسلمان پذیرفته است. شما از بخشی از این مبارزین گله مندید که چرا در بزرگداشت مقتولین زنجیره ای از دوست فرهیخته تان مجید شریف یادی نمی کنند. از همین نوشته معلوم است که در ذهن خود دلیلی هم برای آن دارید و باز نمی گویید. یعنی باز شیوه ابهام پراکنی. اشعار عرفای بزرگ ایران را هم خرج او می کنید، ولی واضح نمی گویید که چرا او "شهید عشق" است. چرا به جای مغلق گویی که بهتر بود شوکران عشق را سر نمی کشید، به طور واضح از دوست از دست رفته خود انتقاد نمی کنید. مگر انتقاد، از شان مجید کم می کند؟ البته نفس این انتقاد چندان واجد اهمیت نیست؛ اشکال در این است که از نوشته شما که برخلاف ظاهر ادبی و فرهنگی آن، سراپا سیاسی است، نمی شود نتیجه گرفت که آیا ایران رفتن در سایه این حکومت و توافق قبلی با او ، به قصد کار فرهنگی کردن برای مردم، درست است یا خیر؟
۶ - من سوال سابقم از شما را باز تکرار می کنم: شما انتقاد مجید از مجاهدین را غلیظ تر کردید و گفتید "جدی و بنیادی" بوده است. از شما به جد خواهش می کنم که به اشاره هم که شده از این انتقادات نام ببرید؛ این گفتن، عین اخلاق است و این طور ابهامات را غلیظ تر کردن یک نوع بی اخلاقی است. آیا مجید که مدت کوتاهی در حاشیه انتشاراتی و فرهنگی مجاهدین در پاریس قلمزده و مقالاتش ثبت است ؛ چه سنخ انتقاد جدی از مجاهدین داشته ؟ جز این که - به فرض - از مشی مسلحانه اننقاد داشته ، از عراق رفتن مجاهدین انتقاد داشته ، از انقلاب ایدئولوژیک انتقاد داشته از نحوه رهبری در مجاهدین انتقاد داشته، از رفتار مسعود رجوی انتقاد داشته، از برداشت های مجاهدین از اسلام انتقاد داشته، از رفتار مجاهدین با شورایی ها انتقاد داشته، راستی کدام یک؟ اگر این هاست؛ مگر این ها اسرار ناگفته ای است که شما هر بار در یک لفافه غلیظ تر؛ خواننده را از کنجکاوی ،جان به لب می کنید . مگر از نوشته شما این طور مستفاد نمی شود که علاوه بر رژیم و باند سعید امامی ، مجاهدین هم بفهمی نفهمی سهمی در سرنوشت دردناک مجید در ایران داشته اند؟ مصرانه خواهشم را تکرار می کنم که سربسته هم که شده به یکی دو تا از بدترین انتقاد های "جدی و بنیادی" مجید از مجاهدین اشاره کنید. چه به سرما ایرانی های "مبارز" آمده که حتی حاضر نیستیم با داشتن اسامی مستعار، صریح باشیم!! ممنون
۴۶۶٣ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷       

    از : دوست مجید

عنوان : بی خود بالا و پایین نپرید که برایتان فایده ندارد ولی زیان دارد
همین که مجاهدین از مجید شریف، حتی پس از شهادت او اینچنین در هراسند و آدم به اینجا می فرستند تا مسائل را مخدوش کنند، خود بهترین دلیل بر سه چیز است:

۱ ـ برخلاف آنچه دوستی به نام «س..» نوشته اند حد اقل، خود مجاهدین به خوبی می دانند که مسائلی که مجید را از آن ها و شورا دور کرد، بسیار جدی و بنیادی بوده است و نه «بگو مگو». اما فکر می کنم که حق با ایشان باشد. یعنی باید سکوت رادر باره بن و بنیان پندار و گفتار و کردار مجاهدین، بی هیچ ملاحظه ای در هم شکست.

۲ ـ طبعاً حساب آن ها که در همین ستون، صادقانه و شرافتمندانه از مجید انتقاد می کنند که چرا به استقبال چنان مرگ از پیش محتملی رفت، با فرستادگان مجاهدین به این سایت یکی نیست. و من در اینجا صریحاً می گویم که خود من هم دوست می داشتم و این را درست تر می دانستم و می دانم که مجید، جام شوکران را اینچنین آرمانگرایانه به دست نگیرد و سر نکشد. اما او من نبود و من او نبودم و نیستم.

۳ ـ رهبری مجاهدین به میزان مطرود بودن خود، و به میزان نفرتی که از خود درمیان مردم به جا گذاشته است آگاه است. برای همین هم هست که فرستادگانش را مجاز و موظف می کند که مثلاً از این که «مجاهدین اشتباهاتی هم داشته اند» حرف بزنند، یا تا دلشان می خواهد به دین و مذهب (که برای مسعود و مریم، دام تزویر و بساط سالوس و ابزاری برای به انقیاد کشانیدن پیروانشان است، و نه اعتقاد و آرمان و ایمان) فحش بدهند.
این سازمان، در آن موقع که بیا و برویی بیشتری داشت و صدامی در کار بود و غیره، تزی ساخت معروف به «بیست درصد و هشتاد درصد»، و یکی از همکاران خارج کشوری رژیم را به ازای پرداخت پول و حل مشکلی که به آن گرفتار شده بود (زندان در خارج کشور) به فرانسه فرا خواند و از او خواست که این تز مجاهدساخته را تبلیغ کند.
این همکار خارج از کشوری رژیم نوشت که سعید امامی به او گفته بود که شما هشتاد درصد به رژیم بزنید و بیست درصد به مجاهدین.
اما این فرد بعد از مدتی به اصل خود بازگشت و به تفصیل توضیح داد که چگونه و در چه شرایطی و به چه بهایی و با چه شیوه ای، مجاهدین مطالب خود را از زبان او می نوشتند.
اگر چه هر خردمندی می دانست که آن رهبری پاکباخته به چه منظور این جفنگیات را ساخته است، بازگشتن این فرد به اصل خود و توضیحاتش در مورد چگونگی ماجرا، باعث شد که مجاهدین دیگر از این تز جز برای عقب افتاده ترین و پوک ترین و کم شعور ترین هواداران خود استفاده نکنند.
اما چیزی که از این ماجرا یاد گرفتند این بود که بد نیست خودشان چنین شیوه ای را در مورد خودشان، البته در حد نود و نه درصد به یک درصد اجرا کنند.
این است که می بینید کسانی را می فرستند که یک درصد از مجاهدین خرده بگیرند و نود و نه درصد به منتقدین مجاهدین بزنند.
این هم از مجموعه «زرنگی» های مسعود و مریمی است. همان «زرنگی» هایی که به این روزشان انداخته است...

و دو سئوال صریح، نه از عوامل ارسالی مجاهدین که همسخنی با آن ها در شأن موجوداتی همچون خودشان است، بلکه از خوانندگان این ستون:

یک: آیا داریوش فروهر، همانگونه که رهبر و معلم نسل فدا، برادر مجاهد، شیر همیشه بیدار و.. مسعود رجوی به صراحت و با ذکر نام، در پیام ۲۲ بهمن خود گفته است، «مأمور و عضو وزارت اطلاعات » بود یا نه؟

دو: اگر نه، پس آن نابکاری که از وحشت نفوذ روز افزون فروهر در داخل و خارج ایران، چنین سخن رذیلانه ای را در مورد فروهر گفته است، اساساً می تواند به عنوان یک آدمیزاد تلقی شود؟ چه برسد به رهبر و پیشوا، یا مثلاً یک فرد اپوزیسیون که البته اشتباهات اندکی هم داشته است؟
۴۶۵۵ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷       

    از : هرکه مجاهد بود فقط او شهید است!!!!!!! -

عنوان : کمی شرم بکشید بس است
بله جناب علیزاده ، هرکه مجاهد بود شهید است و هرکس نبود نا شهید. این تفکر شرم آور است. همین گمراهی در فکرتان بود که شما ها را اشرف نشین کرد و به دامن صدام حسین انداخت. کسی که به ناموس و میهن شما تجاوز کرد به او پناه بردید من ندیده ام اما شنیده ام فیلمش موجود است که رجوی دارد پاگون صدام متجاوز را می بوسد.
این چه مبازره ای است که برای پیشبردش باید پاگون یک لاجوردی مانندی را بوسید
آن هم ناکسی که خود را ذاتاً دشمن ایران و ایرانی می دانست
کمی شرم بکشید بس است
۴۶۵٣ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷       

    از : افشین علیزاده

عنوان : مجید شریف
مجید شریف یک توّاب و تسلیم شده به رژیم سنگسار بوده است. شما باید در مبارزه مرز بندیهایی را در رابطه با رژیم پلید و اشغالگر ایران داشته باشید. اعطای مقام شهید! به این عنصر بریده و تسلیم شده در واقع لوث کردن ارزشهای مبارزاتی که پذیرفتنی هم نیست. آقای اصفهانی در اینجا دارند سرنا را از سر گشادش می دمند.
۴۶۴۶ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷       

    از : احسان مرادی نژاد

عنوان : دوست مجید و عضو سابق شورا و نویسنده مقا له یک فرد بیشتر نیست
فرهنگ مسخره تقیه و شیعه گرای آخوندی را باید کنار گذاشت و حقیقت را بمردم رسانید. نویسنده نمی تواند با بدگوئی به مسعود رجوی کارهایش را پنهان کند. اشتباهات رجوی توجیهی برای رفتن زیر عبای ملاهای ضد ایرانی نیست. اسم تسلیم و بریدگی را نمی توان ادامه مبارزه نامید. مردم را مذهبی ها همیشه خر حساب می کنند و خودشان را پیامبر.
۴۶۴٣ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷       

    از : سین ... ...

عنوان : بعضی حرف ها ؟؟؟
هموطن عزیزی که به نام "دوست مجید" کامنت گذاشتی؛ اخلاق حکم می کند که بگویی چرا مجید شریف از مجاهدین دوری جست! مگر چه شرایط به خصوصی وجود دارد که نباید در این رابطه حرفی زد؟ مگر در مورد مجاهدین چه چیز ناگفته ای از طرف یک دوست و هوادار بیرون تشکیلات مثل مرحوم مجید می تواند وجود داشته باشد که اکنون درست نیست به زبان آورده شود؟ در آن سالی که مجید به ایران رفت، و قبلش مدتی همکاری قلمی با مجاهدین داشت، چه چیز عجیبی بین او و مجاهدین می توانست اتفاق افتاده باشد؟ به فرض اگر از او نخواسته باشند که مثلا سلاح به دست بگیرد، دست بالا، بگو مگوهای سلیقه ای بوده که در کادر کار فرهنگی و روابط حول و حوش آن ، رخ داده است، از سنخ برخی انتقادات عمومی که از مجاهدین وجود دارد. اتفاقا گفتن این ها، هم به نفع مجید است و هم مجاهدین و هم خوانندگان. چون وقتی شما می نویسی که مسایلی هست که به خاطر شرایط کنونی نباید گفت؛ اخلاقا چند برابر به ضرر طرف های دعواست! آدمی که دست اش توی کار نباشد، بی اختیار خواهد گفت: خدای من، چه چیزی بین این ها بوده که مجید را مجبور کرده برود ایران!! و این نوع ابهام پراکنی، چیز جالبی نیست و در خدمت خاک پاشیدن روی حقیقت و عدم شفاف سازی است.
تا به حال در این کامنت ها از طرف دوستان مجید دو نظریه برجسته شده است:
۱- مجید برای خدمت به وطن اش به ایران رفت؛ چون فعالیت در خارج را بی فایده می دید.
۲- مجید برای خلاصی از دست مجاهدین به ایران رفت.
اگر برای آدم فرهیخته ای مثل مجید، دلیل اول، یعنی فعالیت در داخل؛ انتخاب ایدئولوژیک و ملی اش بوده؛ پیله کردن به روابط اش با مجاهدین، سخیف بوده و توهین به مجید محسوب می شود.
۴۶۴۲ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : ترحم به گرگ ظلم به بره است
مرحوم مجید شریف بهر حال اشتباه بزرگی کرد که به رژیم گرگهای دین فروش اعتماد کرد. آخر با کدام منطقی می توان به رژیمی که دهها هزار از مردم ایران را به قتل رسانده اعتماد کرد و بعد از فعالیت علیه رژیمی که در میادین ایران علنا مردم را حلق آویز می کند یا زنان را سنکسار می کند یا شلاق می زند اعتماد کرد که با او شاید بهتر رفتار کنند. دوستان این مرحوم با تمام کلمات محبت آمیز خود نمی توانند اشتباه فاحش او را توجیه کنند. این عاقبت کسانی است که انتظار درندگی از گرگهای اسلامی ندارند! سازمان مجاهدین حق داشت او را برای بازگشت به ایران تحت حاکمیت مرتجعین اسلامی نکوهش کنند. افرادی مانند یزدی و سحابی هنوز امید به رسیدن به وزارت رژیم آدمکشان دارند و نمی توان به صرف زندگی خفت بار آنها در سایه حکومت امامشان به رژیم درنده اسلامی توهم داشت.
۴۶۴۱ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷       

    از : سهراب دره شوری

عنوان : حاکمیت فلاحیان ها و سعید امامی ها
آقای اصفهانی ، یادآوری مظلومیت زنده‌‌یاد مجید شریف بسیار قابل تقدیر است. اما مجید علیرغم هوش سرشارش اشتباه کرد که به میهن تحت حاکمیت فلاحیان ها و سعید امامی ها بازگشت.
۴۶٣۶ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷       

    از : دوست مجید

عنوان : خوب است بتوانیم دیگران را در آیینه خودمان نبینیم
جناب «نام محفوظ» گرامی!
اولاً: نام نشریه ای که به آن اشاره می کند «ایران فردا» بود نه «امید فردا».

ثانیاً: آن نشریه را رضا علیجانی منتشر می کرد که از طیف جوان و بسیار آگاه و مبارز جریانی است که امروز به عنوان «ملی ـ مذهبی» معروف شده است. در این مجموعه وسیع، طیف های مختلفی وجود دارند. رضا علیجانی ها و تقی رحمانی ها و محمد ملکی ها از نمایندگان طیف چپ آنند. البته مهندس عزت سحابی به عنوان یک شخصیت تاریخی، فرا تر از جریان «ملی ـ مذهبی» قرار دارد، و حرمت او را اکثر مبارزان داخل ایران، از مذهبی و غیر مذهبی، با هر درجه اختلاف نظری که با او داشته باشند، همیشه رعایت کرده اند و می کنند. و چنین نیز باید باشد.

ثالثاً: مجید می توانست به بهترین وجه، مرفه ترین زندگی را ، همچنان با حفظ نام «مبارز» در خارج از کشور داشته باشد. ولی او چنین نخواست. او را مجاهدین حاضر بودند به هر بهایی بخرند، به شرطی که آن نباشد که بود. و او می خواست همان باشد که بود.

رابعاً: نمی دانم کلمه «سرخوردگی» را شما از کجا آورده اید. به احتمال زیاد باید آن را از ضمیر نهان خودتان آورده باشید. فرق است میان سرخوردگی، با شناخت درست، و بعد از آن هم فاصله گرفتن. فرقی که البته همه نمی توانند متوجه آن شوند. برخلاف مجید و مجید ها.

خامساً: اگر نویسنده مقاله، ملاحظات خاصی را در نظر نگرفته بود و نمی خواست در شرایط کنونی بعضی حرف ها را ننویسد، شما و همه خوانندگان متوجه دلایل دوری گزیدن مجید از مجاهدین و «شورا» می شدید.

در هر حال: هرکسی، معمولاً دیگران را در آیینه شخصیت و هویت خودش می بیند. مگر آن که توان دیدن دیگران را آنگونه که هستند (و نه آنگونه که خود او هست) در خویش تقویت کند...
۴۶٣۲ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷       

    از : نام محفوظ

عنوان : بازگشت
آقای شریف چندی قبل از مرگشان در مجله امید فردا که توسط عزت الله سحابی چاپ میشد دلایل بازگشت از خارج را توضیح داده بودند. تا آنجایکه من یادم است دلیل عمده سرخوردگی از مجاهدین و مشکلات مادی زندگی درخارج بود. ایشان چند وقتی هم در این روزنامه مقاله می نوشت.
۴۶٣۰ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷       

    از : شما از کجا می دانید؟ -

عنوان : چرا؟!
آقای احسان مردای نژاد شما از کجا می داند که آن بزرگ مرد که جانش را فدا کرده با جمهوری اسلامی همکاری کرده ، چرا بی وجدانی می کنید؟!
راستش را بخواهید من به آدم هایی مثل شما شک می کنم تا به بزرگانی چون مجید شریف ، چرا بی وجدانی می کنید؟!
۴۶۲۲ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷       

    از : دوست مجید

عنوان : داریوش فروهر چه طور؟
خانم یا آقایی که خود را «احسان مرادی» نامیده اید و مجید را به تواب بودن متهم می کنید! پیشوای شما، مسعود رجوی (که حتما از مبازان است و تواب شدن او در برابر آمریکا و اسراییل و شبانه روزی صد تا هزار بار از آن ها طلب بخشش کردن و «باقی قضایا...» امری بی اهمیت است) در پیامی به مناسبت سالگردد ۲۲ بهمن، داریوش فروهر را رسماً و به تفصیل و با نام بردن از او «مأمور و عضو وزارت اطلاعات» نامیده بود. جرأت داشته باشید و بگویید نباید از یک «مأمور و عضو وزارت اطلاعات» به عنوان شهید یاد کرد.
از دست پروردگان مکتب آن پیشوا و راهبر و شیر همیشه بیدار، بیش از این نمی توان انتظار داشت. مخصوصاً اگر «انقلاب مریم» را هم درک کرده باشند.
۴۶۱۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷       

    از : احسان مرادی نژاد

عنوان : همکاری با جمهوری اسلامی را توجیه نکنید
آقای مجید شریف فریب دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی را خورد و بازگشت و تسلیم شدن به یک دیکتاتوری را نمی توان بدلخواه توجیه کرد. قتل او توسط وزارت اطلاعات محکوم است ولی از تسلیم شدگان و مردگان بتی نباید ساخت. باید در مبارزه فرقی بین توابان و مبارزان آزادی باشد و الا فردا هر همکار و لابی رژیم خودش را قهرمان می کند مثل هوشنگ امیر احمدی.
۴۶۱۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷       

    از : دوست مجید

عنوان : برای مجید حفظ جان و امنیت، در درجه دوم قرار داشت.
دوستی عزیز پرسیده اند که مجید شریف چرا «با دانش به تبهکاری این رژیم به ایران برگشت و آیا فکر نمی کرد که این رژیم خطرناک و جانی است؟» و اضافه کرده اند که «بهرحال قتل او و دیگر دگر اندیشان نشان داد که به هیچ یک از جناحهای هار این رژیم نمی توان اعتماد کرد.»
به عنوان یک دوست مجید باید خدمت ایشان عرض کنم که بازگشت مجید به ایران اصلا مربوط به زمان مطرح شدن «اصلاحات» و خاتمی و جناح های به ظاهر «کم خطر» نیست، و به قبل از آن زمان برمی گردد. مجید بدون کوچکترین اعتماد یا اعتقادی به کوچک ترین جناحی در رژیم، و بدون هماهنگی با کسی در حکومت تصمیم خودش را گرفت.
او به جان خودش فکر نمی کرد. به این نتیجه رسیده بود که اگر بتواند در مسیر مبارزه، کاری در ایران انجام دهد که نمی تواند در خارج از ایران انجام دهد مهم این نیست که چه برسرش خواهد آمد. او با چنین اعتقادی به ایران رفت. قبل از رفتنش هم در نامه سرگشاده ای همین موضوع را با همه در میان گذاشت. روحیه خاص مجید اینچنین بود.
۴۶۱٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷       

    از : سین - -

عنوان : ابهام
سلام به آقای اصفهانی عزیز.
با توجه به این که شما از دوستان نزدیک مجید شریف بودید و با او همکاری داشتید در نشریه شورا (وابسته به مجاهدین خلق) و تمامی قضایا که روشن است؛ من همواره ابهاماتی چند پیرامون سرنوشت مجید داشته ام که با شما در میان می گذارم . می دانم که اطلاعات تان از چند و چون قضایایی که بر مجید در ایران گذشته مثل همه ما، اندک و شاید هم صفر باشد، اما تحلیل و نظر شما در این زمینه برایم مهم است:
۱- چرا مجید شریف - در شرایطی که چندین ماه قبل با شورا همکاری داشت - به ایران رفت؟ می دانیم که آدم ساده ای نبود و می دانست که رژیم تا بهایی از او نطلبد، راحت ولش نخواهد کرد. او از سرنوشت افرادی که به نیت مذاکره با رژیم به مسلخ کشیده بودند، حتی در خارج کشور ، اطلاع داشت و حتی می دانست که رژیم از جرم زنده یاد فریدون فرخزاد هم نگذشت؛ به رغم این که او این اواخر برای رفتن به ایران و دیدن مادرش حاضر به هر کاری بود و قاتلین هم روی همین بی تابی او سوار شدند و تا درون خانه اش رفتند و به راحتی، گردن و زبانش را بریدند. بریدن زبانش را به این علت که به خاطر گزنده ترین حرف هایی که علیه خمینی در شوهایش گفته بود را سران حکومت در دستور کار قاتلین گذاشته بودند؛ و البته نتیجه اش را هم (به عنوان یکی از دلایل ) ، در غیر سیاسی و بی خاصیت شدن تلویزیون های کنونی لس آنجلس می بینیم!
۲- او طی چه پروسه ای به ایران رفت؟ آیا در پاریس مذاکرات لازم را کرده و تضمین های لازمه را گرفته بود؟ چون از آدمی سیاسی و مبارزی چون او - باسابقه همکاری فرهنگی با یک جریان مسلحانه - بعید بود که بدون زمینه سازی بلیط بخرد و برود تهران!
۳- آیا او واقعا در کادر قتل های زنجیره ای به شهادت رسید یا آن چنان که رژیم گفت در حال دویدن و ورزش در اثر ایست قلبی درگذشت؟ اگر او واقعابه قتل رسیده باشد، می توان نتیجه گرفت که در ایران با پیشنهادهایی برای همکاری با حکومت علیه مجاهدین و کل اپوزیسیون مواجه شده که برایش غیرمنتظره بوده و وجدانش راضی نشده و حتی تهدید کرده که به خارج برخواهد گشت و چون رژیم دیده آبش با او به یک جوی نمی رود، و حتی ممکن است قاچاقی به خارج برگشته و افشاگری کند؛ تصمیم گرفته سربه نیست اش نماید؟ تنها این فرضیه ، مجازات قتل او را منطقی جلوه می کند.
۴- اگر فرضیه سه غلط باشد و رژیم پذیرفته بود که او در همان حد کار فرهنگی که در داخل شروع کرده بود، کار کند؛ کشتن او چه توجیهی دارد؟ به خصوص که این قتل ها در مجموع مخالف خط رفسنجانی و خاتمی و کل خط لیبرالیزه کردن - ولو نیم بند و باسمه ای!- حکومت بعد از خاتمه جنگ بود که یک محورش، برخورد مدارا جویانه با خارج کشوری ها و باز کردن راه مسافرت و تجارت با ایران بود که بخشی از چهره حقوق بشری رژیم را نیز ترمیم می کرد.
۵- اگر به رغم محور ۴ مجید را کشته باشند، پس آیا این حرف حکومت درست نیست که واقعا قتل های زنجیره ای خواست و اراده کل رژیم نبوده و آن چنان که خودشان گفته اند کار یک "محفل خودسر" بوده است؟ و حرف خامنه ای هم درست است که مقتولین آزاری برای ما نداشتند، چرا باید کشته می شدند؟ به خصوص که الان می بینیم که آدم های خیلی مهم تر و "مقصر" تری دارند به ایران می روند و بر می گردند. از هنرمندان لس آنجلس بگیر و بیا تا برخی اعضای کانون نویسندگان تا نویسندگان پراکنده ، ورزشکاران و برخی اعضا و حتی کادر گروه های سیاسی! من، به انتخاب های فردی هر کس احترام می گذارم، ولی این واقعیت سیاسی را همه به خوبی می دانیم که حکومت از رفت و آمد چهره های شاخص سیاسی، ادبی و هنری اپوزیسیون - حتی بی سرو صدا - به داخل کشور بهره فراوانی می برد. بهره ای هزار برابر بیشتر از ضرر کلانی که از قتل امثال مجید شریف و قتل های زنجیره ای برد. [البته حکومت نمی گذارد برخی از این رفت و آمدها خیلی هم بی سرو صدا برگزار شود و برای اشخاصی که مهم تر و خبرساز تر و تاثیر گذار تر هستند؛ خودش به شیوه هایی، تردد آن ها به داخل را برملا می کند. کما این که در مورد هوشنگ توزیع و بیژن مرتضوی و ...همین کار را کرد].
ما که روحانیون حاکم را جزو هوشیارترین سیاستمداران تاریخ ایران می دانیم، سوال این است که به چه دلیل باید مجید شریف را می کشت و با این جنایت، چه پیامی می خواست به چه کسانی بدهد؟
متاسفانه در میان بخشی از اپوزیسیون، فرهنگی حاکم است که به جای جستجوی حقیقت، با عینک ایدئولوژیک و سیاسی خاص خود، به رویدادها نگاه می کند و از همین منظر قرائت و گزارش خودش از حقیقت را اعلام عمومی می کند. مثلا از برخی اشخاص - چه سیاسی و چه هنرمند - که اسم بردید و به همدمی با آن ها مباهات می کنید، از منظر سیاسی، برخی قهرمان شان می نامند و از منظری دیگر، مشکوک و مامور! به قول معروف بدا به حال حقیقیت. و شوربخت ملتی که گوش اش به ماست که چه تصویری از حقیقت را به خورد او می دهیم.
من اگر الان بگویم که بهتر است حرف رژیم را باور کنیم و مجید به مرگ طبیعی مرد، برخی کامنت گذاران رادیکال دخلم را می آورند. پس دست بالا این طوری نظر می دهم که قتل مجید شریف، کار جناحی در وزارت اطلاعات بود که بهای سنگینی نیز روی دست کلیت رژیم گذاشت. ضمن درود به روان انسان با استعدادی چون مجید شریف ، باید به رفتن او در آن شرایط به ایران، بدون محاسبات لازم، نیز انتقاد کرد . کما این که ضمن سوگواری و داغداری برای بزرگانی چون قاسلمو و شرفکندی ؛ برای بی ملاحظگی سیاسی و امنیتی شان در رفتن به مسلخ، جای انتقاد را باز گذاشت که خلق کرد را از وجود ذیقیمت خود محروم کردند. دوست دارم نظر شما را نیز در این زمینه بشنوم. پیروز باشید
۴۶۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : علت چه بود
من مرحوم مجید شریف را نمی شناختم و مسلما قتل او توسط ایادی اطلاعاتی و آدمکش رژیم را محکوم می کنم. من هم مانند دیگران اطلاع دارم که این مرحوم عضو شورای ملی مقاومت مجاهدین خلق بود و مدتی بعد از کناره گیری از این شورا او به ایران برگشت. هنوز هم نمی دانم دلیل اصلی قتل وی توسط رژیم چه بوده است. اما از رژیمی که در جنایتکاری بی همتا هست انتظار این اعمال تبهکارانه وجود دارد ولی سوال بدون هیچ قضاوتی این است که چرا این مرحوم با دانش به تبهکاری این رژیم به ایران برگشت و آیا فکر نمی کرد که این رژیم خطرناک و جانی است؟
بهرحال قتل او و دیگر دگر اندیشان نشان داد که به هیچ یک از جناحهای هار این رژیم نمی توان اعتماد کرد و این رژیم با همه ایرانیان دشمنی دارد و هرگز تغیر نخواهد کرد.
۴۶۰۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : فروهران ، زال زادگان پیروز ، پویندگان مختارند ، اینان فرزندان مجید و شریف ایران زمینند.
درود بر شما جناب محمد علی اصفهانی عزیز که از کسانی یاد می کنید که کمتر از آن ها یاد می شود و این خود از خصلت بزرگان است.



فروهران ایران زمین


به هنگامی که
"پویندگان" "مختار" را می کشند
و "زال زادگان" ِ "پیروز" را
پارگاه ۱ به آتش می کشند
به هنگامی که
فرزندان "مجید" و "شریف" ایران زمین را
مار سیاه
به گردن می خوابانند
و طناب دار ایران زمین می تابانند

به هنگامی که
جغد پلیدی بر بام است و
دنیا سفله را به کام
و آتشگه ی زرتشت خموش و
در دلم هزاران شعله ی پر جوش
پچ پچ ام
به فریادی بدل می شود
که در جهان نمی گنجد.

قلم در دست و بس گریان
به خود آهسته می گفتم:
که کشتند یاور ما را
که کشتند
یاور و هم باور ما را.

چرا پس این جهان آلوده آرام است!؟
به جای می
به جام نیک مردان جهان زهر است
پلشتی و پلیدی کار این دهر است.
پس چرا کارون نمی جوشد!؟
چرا آتش ِ آتشفشانی
آن پهنه نمی پوشد!؟
که تا سوزد غم ما را
که تا سوزد
من و او و شما ها را!؟

خلیج فارس چرا موجش نمی روبد
آن ساحل شر را!؟
زمین سفله پرور را!؟

خزر
آخر کلان دریاچه ی دنیای ما باشد
چگونه او
سکوتی تلخ را آرام می نوشد
به همراه سپید رودش!؟
چرا پس او نمی بلعد جهان
یکسر با دم و دودش!؟

ناگاه صدایی

گویی اهورامزدا را
هنوز گوش کر نگشته است:
فروهران ِ به آسمان رفته
به قالبی دگر روند و باز آیند
فروهران
چو پروانه ها به ناز آیند.

گوش فرا می دهم:
سرود خوانان اوستا هستند
آنان
که راز آسمان ها را می دانند
از زبان قلمم می خوانند.

می گویم : رفیق کوچک ِ بزرگم
تو با منی هنوز!؟
با تو تنها نیست "نوروز"

می گوید: آری من با توام
برای تو
به جای کارون می جوشم
به جای خلیج فارس
در سرتاسر جهان می خروشم
تمام خزر را
از نُک خود می گریم
و با شوراب ِ خونالود امواج
به کلبه ی خفتگان بیگاه می کوبم
تا ویرانی
تا بیدار شدن یک احساس بلند ایرانی.

قلم
به سکوی سخن ایستاده
شوریده می ورزد:
باز پهلوانی
بس دلیری
بی دریغ بخشنده ای
جان خود
بخشید و رفت
رنج برد و غصه خورد و
در غم عشاق مرد.

می گویم : چرا کشتند او را پس!؟

چون
زبان آرزویش
از زلال چشمه ها آواز خواند
از "پرستو" ها سخن گفت
غنچه ها را ناز کرد
از شکفتن ها
به تاریکی بسی آغاز کرد

چو "آرش" ماند
تا زمستان را
بهاری خوش کند
یا که باشد
از برای ملتش فرزند نیک
یا که مرگ خویش را آغوش کند.

می گویم: که باشد او!؟
چه باشد او!؟
بدون او
چرا این خانه ویران است!؟
تو گویی
آن که مرده
روح ایران است.

می گوید: فروهر را یکی آتش ۲
درون خانه ی جان است
همو
نور پاک یزدان است
که
در جان های شیفته پنهان است.

گرچه رفته است اما
هنوز و همیشه
زنده مرد میدان است.




۱- پارگاه(تالشی) = چادر ، آلاچیق

۲ - فروهر - این کلمه در فارسی دری تقریباً درست نوشته می شود ، اما بر اثر خوانش غلط به غلط مصطلح تبدیل شده است.
اصل این کلمه فَرَ وَر و فَرَ وش است. یعنی فر + فتحه ی مضاف + ور . در بعضی زبان های کهن ایرانی به جای کسره ی مضاف ، فتحه ی مضاف وجود دارد. در این زبان ها صفت و موصوف بر عکس کردی و فارسی دری است.
مثلاً:
سیب ِ سرخ (فارسی دری) ، سیف سور(کردی)
سرَ سیف (تالشی) سر + فته ی مضاف + سیف

پس فرور = فر + ور است . ور دارای دو معنی است. ور = برف ، و ور = آور است ، من روی معنی دوم تأکید می کنم.
پس فرور = آورنده ی فر است. فرآور است. آورنده ی پرتو و شکوه و روشنایی و رونق است.

و فَرَ وَش = فر + وش. وش را دو گونه می توان معنی کرد ، وش = مثل و مانند است ، مثل پریوش. و وش به معنی شعله می باشد . و آن مشتق شده است از مصدر وَشِن (تالشی) = شعله ور شدن . من روی معنی دوم تأکید می کنم. پس فروش یعنی شعله ، یعنی نوری که دارای فر است. شعله ی با شکوه. شعله ی دارای فر.
چرا من اینگونه می اندیشم؟

لطفاً به معنی فروهر توجه کنید.

فروهر - (فَ رَ وَهر) فرور ، فروش "پهلوی" در آیین زرتشتی ذره ای است از ذرات نور اهورا مزدا که در وجود هر کس بودیعه نهاده شده و کار او نور افشانی و نشان دادن راه راست است به روان و پس از مردن تن راه بالا می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد... فرهنگ عمید ص ۹۱۴

چرا از تالشی مثال آورده ام ؟ زیرا زبانی زنده است و به تاریخ نپیوسته ، و هم اکنون بیش از یک ملیون انسان دارند به این زبان سخن می گویند.(تالش ها همینک در استان گیلان و جمهوری آذربایجان می زیند)

و این نکته نیز قابل گفتن است: کلماتی که در لغت نامه ها جلویش نوشه شده پهلوی ، همیشه خاص پهلوی نیست ، بلکه در پهلوی نیز آن لغت وجود دارد. چنانکه بسیاری از لغات پهلوی با تالشی مشترک است. و گاهی اندکی تفاوت دارد ، اما بخش آغازین و پایه ی واژه عموماً یکی است
مثل گا ، و گاو
بعضی از لغات در فارسی دری وجود دارد که بدون رجوع به زبانی دیگر کالبد شکافی آن ممکن نیست.

مثلاً اگر ما بخواهیم آیینه را ریشه یابی کنیم. ما را به آیین می برد و گمراه می سازد.

اما در تالشی آوینه است و آن مشتق شده از مصدر آویندِن = نشان دادن . پس آیینه = آوینه ، شی که انسان و اشیا را در خود نشان می دهد. و از این دست بسیار است.

habibileisi@googlemail.com
۴۶۰۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷       

    از : ---

عنوان : برای «اشرف ایرانی»، و مخصوصا قابل توجه مسئولان فرقه مربوطه
از همان اسمت معلوم است که از کدام فرقه می آیی. اگر زحمت درست خواندن چند کلمه ساده را به خود می دادی متوجه می شدی که نویسنده این مقاله، از حضور مجید شریف برای سالیان دراز در خارج از کشور (با صراحت) و از حضور او تا مدتی در شورای ملی مقاومت (با اشاره) سخن به میان آورده است.
مجید شریف (مثل خود همین نویسنده) عضو شورای سردبیری نشریه شورا بود. او همچنین به عنوان یکی از اعضای هیأت نمایندگی یک جریان سیاسی عضو شورا (قبل از کودتایی که مجاهدین، در آن جریان به منظور یکدست سازی آن انجام دادند) در جلسات رسمی شورای ملی مقاومت شرکت می کرد.

نویسنده این مقاله که خود نیز در حدود هشت سال و نیم است که از عضویت در شورای ملی مقاومت (که به عنوان فرد مستقل در آن عضو بود) کناره گرفته است توضیح داده است که به خاطر ملاحظه موقعیتی که مجاهدین در حال حاضر گرفتار آن شده اند مسائلی را نانوشته گذاشته است.
اگر ظرافت اشارات او را نتوانستی متوجه شوی، این مشکل خود توست. البته شاید بهتر می بود (و بهتر باشد) که او آن ملاحظه ای که کرده است را نمی کرد (و نکند).
۴۵۹۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷       

    از : لطفاً --

عنوان : تا کی می خواهیم ....
خانم اشرف اگر شما چیزی در این مورد می دانید به صراحت حرف بزنید تا همه بدانند
تا کی می خواهیم با کنایه صحبت کنیم؟!
چرا شما ها فقط از دیگران انتظار دارید؟!
چرا شما ها فقط منتقد هستید؟!
چرا خودتان پا پیش نمی گذارید؟!
لطفاً نظرتان را روشن بیان کنید.
با تشکر
۴۵۹۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷       

    از : اشرف ایرانی

عنوان : باید همه حقایق را به مردم گفت و به سانسور پایان داد
نویسنده این سطور مطلبی در مورد رفتن به ایران آقای مجید شریف ننوشته اند. او در گاهنامه شورا که متعلق به آقای مسعود رجوی بود مطالبی می نوشت. معلوم نیست چرا یک پناهنده سیاسی و هوادار رجوی در ایران زندگی می کرده که توسط سعید امامی بقتل برسد.
۴۵۹۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷