روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۴ آذر ۱٣٨۷ -  ۲۴ نوامبر ۲۰۰٨


روزنامه «جمهوری اسلامی» با عنوان: «آژانس؛ مطالبات غیرقانونی» نوشته است:
«باردیگر مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای درباره فعالیت‌های هسته‌ای‎ ‎ایران به سیاست دوپهلوگوئی متوسل شده و بخش قابل توجهی از گزارش خود را به مطالبات‎ ‎غیرقانونی اختصاص داده است‎.
‎گزارش روز پنجشنبه البرادعی ۲۲ بند دارد که بیشتر‏‎ ‎آنها گویای همراهی ایران با بازرسان آژانس در تهیه گزارش از فعالیت‌های هسته‌ای در‎ ‎بخش‌های مختلف است. با اینکه مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در این بندها‎ ‎تایید می‌کند که ایران در چارچوب مقررات عمل کرده، در بخش دیگری از گزارش باردیگر‏‎ ‎مطالباتی را مطرح می‌کند که نه حق آژانس است و نه با سایر بخش‌های این گزارش تناسب‎ ‎دارد‎.
‎البرادعی در گزارش خود نگرانی‌هائی را مطرح می‌کند که ناشی از عدم دسترسی‎ ‎به اطلاعات موردنظر آژانس در پاره‌ای موارد است و سپس خواهان اجرای پروتکل الحاقی‎ ‎توسط ایران می‌شود. وی در بند ۱٨ گزارش ادعا می‌کند : «ایران متن اصلاح شده‎ ‎ازترتیبات فرعی بخش عمومی کد ۱,٣ درباره تهیه اولیه اطلاعات طراحی را اجرا نکرده‏‎ ‎است‎.»
‎در همین بند البرادعی می‌افزاید : «ایران همچنین پروتکل الحاقی را که‎ ‎برای فراهم سازی تضمین معتبر به آژانس درباره نبود مواد و فعالیت‌های اتمی اعلام‏‎ ‎نشده مهم به شمار می‌رود اجرائی نکرده است».
‎با تکیه بر این نکات مدیرکل‎ ‎آژانس در گزارش خود و در بند ۱۹ چنین نتیجه می‌گیرد که : «در نتیجه همکاری اندک‎ ‎ایران در ارتباط با مطالبات ادعائی و دیگر موضوعات باقیمانده مهم مورد نگرانی، آژانس‎ ‎متاسفانه قادر نبوده است پیشرفت زیادی در این زمینه‌ها داشته باشد. نخستین گام مهم‎ ‎برای پیشبرد فعالیت‌های آژانس درباره مطالعات ادعائی برعهده ایران است تا درباره‎ ‎اطلاعات متشکل از مستندات اساسا درست و به نظر این کشور، اطلاعاتی که شاید اصلاح شده‎‌‎اند یا به اهداف غیراتمی مربوط می‌شوند شفاف‌سازی کند. ایران باید اطلاعات واقعی به‎ ‎آژانس بدهد تا اظهارات خود را اثبات کند و دسترسی به مستندات و اشخاص مرتبط با این‎ ‎زمینه را فراهم سازد. مگر اینکه ایران چنین شفاف‌سازی را فراهم کند و پروتکل الحاقی‎ ‎را اجرا کند تا آژانس بتواند تضمین معتبر درباره نبود ماده اتمی و فعالیت‌های اعلام‏‎ ‎شده در این کشور بدهد.»...
‎همانگونه که مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اینبار‎ ‎صریح‌تر از گذشته فعالیت‌های هسته‌ای ایران را زیر سئوال برده و با لحن طلبکارانه‎‌‎تری سخن گفته است، مسئولان ایرانی نیز باید با صراحت بیشتری با او مواجه شوند. اینکه‎ ‎دیروز آیت‌الله هاشمی رفسنجانی ضمن انتقاد شدید از گزارش دوپهلوی البرادعی اعلام‎ ‎کردند ما فقط بازرسی در چارچوب قانون را می‌پذیریم همه کسانی که در زمینه این گزارش‎ ‎موضع می‌گیرند و سخن می‌گویند باید قانون را معیار همه تحرکات قرار دهند. خوشبختانه‎ ‎پیمان « ان.پی.تی» تکلیف همه چیز از جمله پروتکل الحاقی را روشن کرده و به‏‎ ‎کشورهای عضو حق داده است که آنرا به اختیار خود بپذیرند یا زیر بار آن نروند‎.
‎قطعا پذیرش پروتکل الحاقی در شرایط موجود معادلات سیاسی جهان و تسلط قدرتهای‎ ‎استعماری بر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، با استقلال کشورهای عضو منافات دارد و‎ ‎جمهوری اسلامی ایران هرگز زیربار چنین چیزی نخواهد رفت‎...»

سئوالی درباره دولت و احمدی‌نژاد
حسین شریعتمداری مدیر روزنامه «کیهان» در یادداشتی با عنوان: «هنرش نیز بگوی...» نوشته است:
«این سوال مدتهاست که همه جا دهان به دهان می‌گردد- کمی بیشتر از سه سال- اما هنوز پاسخ مناسب و
قانع کننده‌ای نیافته است. در میان توده‌های عظیم مردم که اسلام و انقلاب به جانشان گره خورده است، این پرسش بیشتر مطرح است. آنها از این که جواب سوال خود را نمی یابند، نگرانند و از پاسخ احتمالی که برای آن حدس می‌زنند، دلخور نیز هستند.
سوال که چه عرض شود؟ مقدمه سوال این است که آیا دولت نهم و آقای احمدی نژاد رئیس جمهور کنونی هیچ نقطه مثبت و درخور تقدیری در کارنامه و عملکرد خود ندارند؟! آیا ساده‌زیستی، پاکدستی، مردم‌دوستی، حمایت از محرومان، ایستادگی در برابر باج خواهی آمریکا، تاکید بر آموزه‌های امام و انقلاب، پرکاری و دهها ویژگی برجسته و کم نظیر- و بعضاً بی‌نظیر- دولت نهم، دیدنی نیست؟ البته دولت عیب و نقص هم دارد که از حق نگذریم در مقایسه با امتیازات فراوان و متراکم آن چیز زیادی نیست، اگرچه به هرحال، قابل نقد است و نقد هم می‌شود. تخریب که جای خود دارد! و دولت نهم به اندازه هفت پشت خود تخریب کننده دارد!! ندارد؟!
و اما، سوال اصلی که موضوع این وجیزه است و مدتهاست بر سر زبان‌ها افتاده و دهان به دهان می‌چرخد این است که چرا طی سه سال و چند ماه که ازعمر دولت نهم و ریاست جمهوری آقای دکتر احمدی‌نژاد می‌گذرد، حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، حتی یک کلمه نیز در تائید و تقدیر امتیازات برجسته دولت نهم و عملکرد افتخارآفرین و کم نظیر آقای احمدی نژاد بر زبان نیاورده‌اند؟! این پرسش به فراوانی و همه جا شنیده می‌شود و نگارنده به تناسب نوع کار خود، طی سه سال گذشته در بسیاری از مجامع عمومی، نظیر دانشگاهها، حوزه‌های علمیه، مساجد و مخصوصاً از نمازگزاران جمعه بعد از پایان نمازجمعه‌ای که به امامت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی برگزار شده است، با آن روبرو بوده و متاسفانه پاسخ مناسب و قانع‌کننده‌ای نداشته است. حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، امام جمعه موقت تهران و یکی از استوانه‌های جمهوری اسلامی ایران هستند و دقیقاً به همین علت و به دلیل حضور در این جایگاه، خودداری ایشان از تقدیر
- دستکم یکی از اقدامات مثبت دولت نهم- سوال‌برانگیز شده است و مردم می‌پرسند؛ آیا احمدی‌نژاد و دولت او حتی یک نقطه مثبت که قابل تقدیر باشد در کارنامه خود ندارند؟! و اگر دارند
- که به فراوانی و در مقیاس گسترده‌ای دارند- چرا خطیب محترم جمعه، رئیس محترم مجلس خبرگان، ریاست محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام و استوانه پرآوازه انقلاب، کمترین اشاره‌ای به یکی از این همه نقاط برجسته نمی فرمایند؟
گفتنی است که حوزه مسئولیت دولت- چه دولت نهم و یا هر دولت دیگر- به عنوان قوه مجریه بسیار فراتر از دو قوه دیگر نظام است. بنابراین، پرداختن به اقدامات مهم دولت طی یک هفته، بین فاصله دو نمازجمعه، از جمله موضوعاتی است که در دستور کار ائمه محترم جمعه است و حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در دولت اصلاحات و مخصوصاً در دولت سازندگی بخش قابل توجهی از خطبه دوم نمازجمعه را به شرح دستاوردهای دولت اختصاص می‌دادند. آیا دولت نهم هیچ دستاورد قابل اشاره نداشته است؟ و اگر داشته
- که به فراوانی داشته است- چرا هیچیک از این دستاوردها در خطبه‌های ایشان جایی ندارد؟
از سوی دیگر، اشاره به مهمترین رخدادهای ایران و جهان وظیفه ائمه محترم جمعه است و در مواردی و طی سه سال گذشته، اقدامات دولت نهم و یا عملکرد آقای احمدی نژاد اصلی‌ترین خبر دنیا بوده است، نظیر، سخنرانی‌های غرورآفرین رئیس جمهور محترم در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، جلسه پرسش و پاسخ وی در دانشگاه کلمبیا و دهها نمونه دیگر از این دست و سوال این است که چرا آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نمازجمعه به هیچیک از این رخدادهای بزرگ کمترین اشاره‌ای نداشته‌اند؟ در حالی که رخدادهای یادشده موضوع اصلی محافل جهانی و خبر اصلی تمامی رسانه‌های داخلی و خارجی بوده است و امام جمعه محترم، نه فقط به عنوان حمایت و تقدیر، بلکه به عنوان یک وظیفه قطعی و حتمی بایستی به موارد یاد شده می‌پرداختند ولی...
به این جمله توجه کنید: «دکتراحمدی نژاد و کابینه او فرزندان انقلاب هستند و از این روی، فرزندان شخصیت‌های پرسابقه انقلاب نیز محسوب می‌شوند، فرزندان اگر بر صراط مستقیم باشند برای پدران و مادران خود افتخارآفرینند و اگر احیاناً در مواردی به خطا روند، شایسته تذکری پدرانه‌اند و...»
از شخصیت برجسته‌ای نظیر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی انتظار آن بود که در اولین خطبه نمازجمعه بعد از انتخاب احمدی‌نژاد جمله فوق یا شبیه آن را بیان می‌کردند. هنوز هم انتظار همین است.
و بالاخره، این نوشته فقط واگویه سوالی است که همه جا بر سر زبان‌هاست و بی پاسخ مانده است. و بیان آن صرفاً برای اطلاع آیت‌الله هاشمی رفسنجانی است-که شاید مطلع نباشند- امید آن که با پاسخی شایسته روبرو شود.»

چرا تجلیل کند؟
حسین مرعشی در سرمقاله دیروز روزنامه «کارگزاران» به طور تلویحی به انتقاد شریعتمداری پاسخ داده و با عنوان: «هاشمی رفسنجانی و انتظارات گوناگون» نوشته است:
« مطالعه در پیدایش و رشد نهضت‌های سیاسی و اجتماعی یا به عبارتی انقلاب‌ها، نشان می‌دهد که شخصیت‌های شکل‌دهنده این جنبش‌ها عموما قادر به ادامه نقش‌آفرینی در استقرار نظام جدید نبوده و به تدریج، خود به خود یا به اجبار صحنه سیاست را ترک می‌کنند. این واقعیت به حدی جدی است که گاهی از آن با عبارت «انقلاب فرزندان خود را می‌خورد» نام برده می‌شود. ‏
دلیل این امر شاید این باشد که افراد همه دارای ظرفیت‌های متعدد نیستند و افرادی که دارای جسارت و شجاعت لازم برای حضور در جمع مبارزان باشند الزاما دارای ظرفیت لازم برای سازمان‌دهی نظام جدید نبوده یا پس از استقرار نظام قادر به ارائه خدمت موثر در اداره کشور نیستند. البته موضوع زدوبندها و حسادت‌ها و... امری جداگانه است.
این قاعده کلی همواره دارای استثناهایی هم هست از جمله در انقلاب اسلامی معدودی از شخصیت‌های نسل اول انقلاب مانند مقام معظم رهبری و جناب آقای هاشمی رفسنجانی از جمله استثناهایی هستند که به لحاظ برخورداری از ظرفیت‌های چندگانه در صحنه‌های مختلف نقش‌آفرینی کرده‌اند. پرداختن به ظرفیت‌های جناب آقای هاشمی رفسنجانی در این یادداشت به معنی بی‌توجهی به سایر بزرگان انقلاب نیست. بررسی اجمالی در زندگی سیاسی حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، بیان‌کننده این واقعیت است که ایشان فردی چندظرفیتی و استثنایی است. او در دوران مبارزه ظرفیت جسارت، شجاعت، مقاومت و حوصله خود را در خدمت نهضت اسلامی قرار داد. این صفات در کنار نبوغ مدیریت ذاتی، ایشان را به یکی از عناصر کلیدی دوران نهضت و انقلاب تبدیل کرد.
در دوران استقرار نظام و عبور از بحران‌های شکننده سال‌های اول شکل‌گیری جمهوری اسلامی هوشمندی، درک روشن از فضای سیاسی داخلی و خارجی، عشق و ارادت به امام راحل(ره) و متقابلا اعتماد بی‌نظیر آن فقید سعید به ایشان، هاشمی را در موضع کارگردان اصلی صحنه مدیریت کشور در دهه اول انقلاب قرار داد. در جریان دفاع مقدس، ظرفیت و توانایی هاشمی برای درک همزمان ارزش‌ها و ضوابط فنی و کلاسیک ارتش از یک سو و ظرفیت خط‌شکنی، ایثارگری و تهور نیروهای سپاه و بسیج از سوی دیگر، هاشمی را در موضع فرماندهی جنگ قرار داد در حالی که این مسئولیت مانع درک صحیح و به موقع ایشان از شرایط بین‌المللی و منطقه‌ای نگردید. ‏
تلاش ایشان برای اقناع مسئولان نظام به پذیرش قطعنامه ۵۹٨ و پایان جنگ، نشانه‌ای بارز از ظرفیت‌های مدیریتی هاشمی است. ضرورت بازسازی اقتصاد ایران پس از جنگ هشت ساله و لزوم تغییر در نگرش‌ها و سیاست‌های کلان اقتصادی،‌اجتماعی و فرهنگی هاشمی را به صحنه مدیریت اجرایی کشور کشاند. تبدیل تهدیدها و کمبودها به فرصت‌ها، استفاده مناسب از فرصت‌ها برای حل و فصل باقی‌مانده مسائل با عراق و آزادی اسیران سرافراز، توسعه زیرساخت‌ها و پی‌ریزی برنامه‌های گوناگون توسعه کشور از سدسازی و توسعه نیروگاه‌ گرفته تا توسعه آموزش و... توانایی‌های جدیدی از مدیریت هاشمی را ارائه کرد. ایجاد تحرک در فضای سیاسی کشور در آستانه انتخابات مجلس پنجم و ایجاد یک فضای چندصدایی، ظرفیت تعامل هاشمی با جریانات سیاسی مختلف را نمایش گذاشت. ‏
برگزاری انتخابات پرشکوه دوم خرداد ۷۶ و ایجاد یک رقابت بین آقایان ناطق نوری و خاتمی برای تعیین جانشینی هاشمی اوج فضای چندصدایی سیاسی در انتهای دوران سازندگی بود. هاشمی انتقال قدرت بعد از خود را به زیبایی مدیریت کرد. حضور هاشمی در انتخابات گذشته ریاست‌جمهوری، هرچند به عبارتی «عقل سیاسی حکم می‌کرد ایشان وارد آن صحنه پرخطر نشود» نشانه تعهد عمیق ایشان به آینده کشور بود. رنجش‌های هاشمی از همه ناجوانمردی‌های آن دوران قابل درک است ولی گذشت ایشان و ماندن پررنگ در عرصه سیاسی ایران برای دفاع از مردم و نظام نشانه ظرفیت‌های واقعی هاشمی است و امروز هاشمی به عنوان رئیس خبرگان و نیز در موضع ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان بالاترین مرجع مشاور رهبری و نیز خطیب جمعه در خدمت مردم، اسلام و انقلاب است. ‏
دیروز و امروز هاشمی با نهضت اسلامی بود و هست و فردا و فرداها هم هاشمی باید مدافع مردم و ارزش‌ها و اصالت‌های نهضت اسلامی باشد. آنچه که جای تعجب دارد این است که عده‌ای انتظار دارند هاشمی با آن سابقه و با همه اطلاعاتی که در مورد روند منفی مدیریت سال‌های اخیر کشور دارد از مسئولان جاری تجلیل کند. چگونه هاشمی در شرایطی که همه شاخص‌ها بیان‌کننده روند نزولی اقتصاد ملی است می‌تواند از مسئولان تجلیل کند؟ آنچه که جای گله‌مندی است عدم حمایت از آقای احمدی‌نژاد نیست آنچه از هاشمی و امثال او انتظار می‌رود دفاع از مردم و کشوری است که همه سرمایه خود را در خدمت انقلاب و نظام گذاشته‌اند. اگر فرد یا افرادی خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته، به جای خدمت با حرکت برخلاف همه نظرات کارشناسی یا هدر دادن ده‌ها میلیارد دلار درآمدهای کمیاب کشور، تورم را بر مردم تحمیل کرده‌اند و اکنون نیز قصد دارند بی‌کفایتی خود را با تخریب همه دستاوردهای انقلاب بپوشانند آیا هاشمی باید به نفع آنان خطبه بخواند؟ در خاتمه انتظار داریم مدافعان دولت محترم که رسانه‌های فراگیر کشور را در اختیار دارند با ایجاد فضای تبادل‌نظر و مناظره این فرصت را ایجاد کنند تا در منظر صاحبان انقلاب همه ادعاهای موافقان و مخالفان دولت حلاجی شود پس از آن اگر دستاوردی بود می‌توان از هاشمی و سایر علمای بزرگ کشور انتظار حمایت داشت.‏»

تفاوت دولتمردان و آرمانخواهان
روزنامه «اعتماد» نوشته‌ای از مسعود بهنود نویسنده و روزنامه‌نگار مقیم لندن با عنوان: «دولتمردان در برابر آرمانخواهان» دارد که در پی نقل شده است:
«درست شصت و هفت سال پیش بود، وسط جنگ جهانی دوم که متفقین ایران را اشغال کردند. صبح سوم شهریور از شمال و جنوب ارتش‌های روسیه و بریتانیا یورش آوردند. برخلاف آنکه در بیشتر منابع نوشته شده چنین نبود که ایرانی‌ها مقاومت نکنند. در گوشه و کنار کشور مقاومت‌ها شد، تنها تیمسار بایندر فرمانده نیروی دریایی نبود که ایستادگی کرد و به تیر توپ ناوهای انگلیسی کشته و در راه وطن شهید شد، در تمامی مناطق غرب و جنوب پایداری‌های پراکنده بود گرچه ارتش روز بعد فرمان عدم مقاومت داد.
اما اینها همه به کنار. حادثه سوم شهریور ۱٣۲۰ ماجرای دیگری در بطن داشت. جایی که آرمانخواهان در مقابل دولتمردان و دیپلمات‌های حقوقدان ایستادند. آنها شعار دادند و اینها تدبیر کردند. ماجرا چه بود. محمدعلی فروغی اهل فضل که از زمان کشف حجاب از چشم شاه افتاده و فحشی شنیده و خانه‌نشین شده بود، در سطح بین‌المللی چهره‌یی شناخته شده بود و در عین حال مقام ارشد فراماسونری. رضاشاه وقتی خبر یورش متفقین را شنید به فروغی ملتجی شد. غرور را گذاشت و به خانه وی رفت. نوه فروغی که پدربزرگ دیگرش را رضاشاه در مشهد اعدام کرده بود در را به روی شاه خمیده پشت باز کرد.
فروغی که حکم نخست وزیری گرفت، مردم و هم متفقین آرامش گرفتند. سه هفته بعد درایت فروغی کار خود را کرد و سرانجام در یک روز هم متفقین وارد تهران شدند و هم رضاشاه مستعفی شد و رفت و هم فرزندش در مراسمی خشک و بی‌تشریفات سوگند خورد و شاه شد. مهم‌ترین کار فروغی اما این نبود که رفتن رضاشاه و آمدن فرزندش را - و هم اخراج آلمانی‌‌ها را – امکان‌پذیر کرد بلکه شاهکارش در انعقاد قراردادی بود که سهیلی مامور امضایش شد. قراردادی که باید به تصویب مجلس می‌رسید و متفقین قانع شده بودند که از نظر حقوقی لازم است. با این قرارداد حضور نظامیان خارجی تحت قاعده رفت. همین قرارداد را چندی بعد که ارتش آمریکا هم آمد به امضای او نیز رساندند. مانده بود مجلس را آرام کردن.
نمایندگان منصوب ارکان حرب و نظمیه رضاشاه ناگهان آرمانخواهی پیشه کرده و نگران عزت کشور شده بودند. فروغی با التماس از آنان خواست سخنی نگویند و رئیس مجلس هم به آنها که خود را آماده نطق‌های تند کرده بودند التماس کرد بگذارند برای وقت بهتر. دشنام‌ها شنیدند رئیس دولت و رئیس مجلس و وزیر خارجه علی سهیلی. یزدانبخش قهرمان هم صدا با صادق هدایت شعری ساخت و فروغی را سخندانی خواند که هیچش غم بیچاره ایرانی نیست و به او گفت به عمل کار برآید، به سخندانی نیست. گروه‌های چپ و ضدچپ به خیابان‌ها ریخته بودند علیه دولت و قراردادش شعار می‌دادند که ننگین است. دوازده سال بعد از آن بود، دولت مصدق درگیر مبارزه برای اجرای قانون ملی کردن صنایع نفت، گروه‌های چپ در خیابان‌ها مردم را می‌شوراندند که مصدق می‌خواهد پول ملت را به عنوان غرامت به شرکت نفت بدهد. فریاد می‌زدند کدام غرامت چرا غرامت. در حالی که تضمین حقانیت ایرانی‌ها در گرو همان بود که از اول حاضر شدند غرامت صاحب امتیاز را بدهند تا برود. این را امروز می‌دانیم.
اهمیت عمل فروغی که متجاوزان را واداشت تا قراردادی امضا کنند و به قاعده یی
تی معلوم شد که موقع غرامت گرفتن بود و وقت شکایت از استالین که می‌خواست نرود تا آذربایجان تکلیفش جدا شود. آنجا که اهمیت قرارداد با متفقین خود را نشان داد. آرمانخواهان در طول تاریخ کم در مقابل دولتمردان متعهد نایستادند. المالکی تنها دولتمردی نیست که از گروهی دشنام می‌شنود. چنان که القاعده و بن لادنی‌ها به آیت الله سیستانی هم خرده می‌گیرند که چرا اوضاع عراق را چنان نمی‌پسندد که القاعده در آن امکان رشد بیشتر پیدا کند.‏»

اهمیت ۷ ماه آینده
روزنامه «کیهان» با عنوان: «این جنگ خندق می‌خواهد» نوشته است:
«...آنچه از مجموع اخبار و گزارش‌ها برمی‌آید این است که کانون اصلی تخاصم و دشمنی با ایران- حلقه‌ای متشکل از صهیونیسم جهانی لانه کرده در انگلیس و آمریکا- به همراه برخی دولت‌های همسو به شدت نگرانند شکست نومحافظه‌کاران آمریکا و روی کار آمدن نامزد دموکرات‌ها، به پیروزی بزرگ در ایران تعبیر شود. همچنین در تقویم آنها ۷ ماه آینده تا انتخابات ریاست جمهوری ایران، دوره زمانی مهمی است که اگر خوب بهره‌برداری شود و امکان اختلال و دستکاری فراهم شود، هم می‌تواند جمهوری اسلامی را درگیر مسائل داخلی کرده و از اهتمام لازم نسبت به سیاست و امنیت خارجی- به ویژه در حوزه بحران‌های منطقه‌ای و چالش هسته‌ای- باز دارد، هم اختلاف‌های موجود در میان جریان‌های سیاسی را به عنوان شکاف رخنه و ضربه رسمیت و قوت بخشد و هم در ایده‌آل‌ترین سطح به رخنه در حاکمیت و خاموش کردن موتور حرکت معجزه‌آسای آن بینجامد.
فعلاً به امکان عملی‌شدن خواسته دشمن نمی‌پردازیم اما آنچه از اظهارنظرهای جسته و گریخته برمی‌آید این است که بنا دارند به عنوان یک سیگنال، هم برای ملت و نظام اسلامی و هم مخالفان آنها، فشارهای موجود را قطع نکنند که ابراز نگرانی‌های اخیر انگلیس و فرانسه و آمریکا نسبت به ادامه غنی‌سازی درایران یا صدور قطعنامه حقوق بشر نمونه‌ای از آنهاست. هدف، هزینه‌دار نشان دادن اصولگرایی و استواری ملت ایران است همچنان که راه خروج از پیش تعبیه شده را دست شستن از ایستادگی بر سر حقوق مشروع خود و میدان دادن به جریان‌های غربگرا و تسلیم طلب- تحت پوشش عنوان غیرواقعی و بزک کرده «جریان‌های طرفدار تعامل و همکاری با خارج»- نشان می‌دهند و البته در این میان نقش نیروهای میدانی در حوزه سیاسی (در پوشش‌های مختلف رسانه‌ای، حزبی، صنفی، جنسیتی، قومی، حقوق بشری و...) کاملاً برجسته است.
چاره چیست؟ تدبیر را باید در چند سطح جست: ۱-آغاز دور تازه‌ای از دیپلماسی همه جانبه تهاجمی در عمق استراتژیک دشمن ۲- اهتمام به فاصله گذاری و مرزبندی، هم با جریان‌های شناخته شده و وابسته به دشمن و هم با «جهت‌گیری‌ها و فعالیت‌های همسو با دشمن» ٣-تقویت پیوندها و اخوت در میان جبهه بزرگ اصولگرایی (شامل همه دلبستگان به اسلام و انقلاب و امام و رهبری و قانون اساسی) و کاستن از فاصله‌ها و شکاف‌ها و اختلاف‌های سلیقه‌ای ۴- تذکر همیشگی مبنی بر واقعیت داشتن دشمن و دشمنی‌ها و دام گستری‌های او که سبب می‌شود فرعیات جای مسائل اصلی و راهبردی ننشیند ۵- عنایت داشتن به اینکه دولت اصولگرا- با همه ضعف‌ها و خطاهایی که می‌توان بر آن شمرد- پیشانی و خط اصلی مقاومت و مواجهه با دشمن است و به همین دلیل هم آماج تخطئه‌ها و تخریب‌ها و ترور شخصیت‌هاست و بنابراین، اقتضای مروت و عقلانیت، پشتیبانی همه جانبه از چنین دولتی است ۶-در قرنطینه نگاه داشتن و انگشت نما کردن جریان شارلاتان و منافقی که همه امکان اثرگذاری‌اش به نفع دشمن را در همرنگ نمایی با کاروان ملت و کشور می‌یابد ۷- امتناع از ورود به زمین دشمن چه در حوزه دیپلماتیک و چه در حوزه سیاست داخلی ٨- اهتمام به تقویت سرمایه اعتماد و اطمینان ملی نسبت به مسئولان از طریق مواجهه صادقانه و شفاف با افکار عمومی و پرهیز از مواضع اتهام و ابهام.
آنچه به اجمال گفته شد را شاید بتوان در یک جمله خلاصه کرد. دشمن از وحدت معطوف به ایمان و اراده ملت ایران آسیب‌دیده و چاره را در تدارک «فتنه» -به هم خوردن و ناپیدا شدن مرز جبهه حق و باطل- می‌بیند. تدبیر جبهه بزرگ حامیان انقلاب هم باید معطوف به پررنگ، شاخص و متمایز کردن مرز این دو جبهه باشد به مثابه یک خندق استراتژیک در برابر عبور و نفوذ دشمن و عوامل منافق او. که اگر چنین شد هیچ هراسی نباید داشت.»
‏‏ ‏
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی