دانشجویان و کارگران
برای بزرگداشت های دانشجویی روز جهانی کارگر



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۴ -  ٣۰ آوريل ۲۰۰۵


بعد از قريب به بيست و پنج سال، بار ديگر در روز جهانی کارگر، تعدادی از نمايندگان کارگران به دانشگاه می روند تا از مشکلات و خواست های خود با دانشجويان سخن بگويند. امسال همزمان با روز جهانی کارگر، به ابتکار دانشجويان در چند دانشگاه مراسمی با حضور عده ای از نمايندگان کارگران برگزار می شود که گرچه در مقايسه با گستردگی دانشگاه ها و مراسم مشابهی که می توانست برگزار شود، هنوز حرکت چشمگيری نيست، اما شايد سرآغاز راهی باشد که پيمودنش از نگاه بسياری از فعالين حرکت های آزادی خواهانه و عدالت جويانه، بسيار ضروری است.
سنت توجه جنبش دانشجويی به مسايل کارگران و حرکت های کارگری، که اساسا يک سنت چپ است، در سال های قبل از انقلاب به دليل حضور نيرومند تفکر چپ در دانشگاه ها، به گستردگی وجود داشت و پيشروان و فعالين جنبش دانشجويی بارها عليه سرکوب کارگران و پايمال شدن حقوق آنها به اعتراض برخاستند. نتيجه ی اين فعاليت، پيوندهای عاطفی – سياسی محکمی بود که بين فعالين جنبش دانشجويی و فعالين جنبش کارگری به وجود آمد و در جريان انقلاب بهمن ۱٣۵۷ استوارتر و محکم تر شد و حرکات مشترک کارگری و دانشجويی بسياری در دفاع از مطالبات مردم ايران و خواسته های مشخص کارگران و دانشجويان برگزار گرديد.
سرکوب همزمان جنبش کارگری و جنبش دانشجويی در نخستين سال های بعد از انقلاب که از يک سو با تصرف خانه کارگر توسط عوامل حکومت و انحلال شوراهای کارگری در کارخانه ها و از سوی ديگر با يورش به تشکل های دانشجويی چپ گرا در دانشگاه ها، صورت گرفت، پيوند دانشگاه و کارخانه را از هم گسيخت. بسياری از رهبران کارگران و دانشجويان به زندان افتادند، اعدام شدند و يا مجبور شدند به خارج از کشور پناه ببرند.
در چند ساله ی اخير طبقه ی کارگر ايران برای نجات از بيکاری و فقر فزاينده و در واقع برای زنده ماندن به مبارزه ای سخت مجبور شده است. صدها و صدها اعتصاب و اعتراض برای جلوگيری از موج فزاينده اخراج ها، عليه قراردادهای موقت کار و بردگی نوين، برای افزايش دستمزدها، برای پرداخت حقوق های ماه ها و گاه سال ها عقب افتاده، صورت گرفت. حساس ترين بخش اين مبارزه، تلاش فعالين مستقل و پيشرو جنبش کارگری در ايران برای برخوردار ساختن کارگران از حق تشکل بوده است. کارگران پيشرو به درستی بر اين واقعيت انگشت می گذاشتند که طبقه ی کارگر ايران تا زمانی که از تشکل های مستقل و واقعی خود برخوردار نباشد، تا زمانی که اسير و گروگان تشکل های حکومتی باقی بماند، نخواهد توانست هيچ گونه مبارزه ی موثری را برای دفاع از زندگی و حقوق خود و همچنين تاثير گذاری در وضعيت کشور به سرانجام برساند.
در اين سال ها؛ نه تلاش و مقاومت ميليون ها کارگر برای حفظ زندگی خود و خانواده ی خود و نه مبارزه ی فعالين جنبش کارگری برای کسب حق تشکل و تشکيل اتحاديه ها و سنديکاها، مورد اعتنای فعالين جنبش دانشجويی که از جمله به دليل برخورداری از تشکيلات دارای تاثيرات سياسی بزرگی در جامعه بودند، قرار نگرفت. دعوت های گاه و بيگاه فعالين کارگری از دانشجويان برای دفاع از خواست های اين طبقه نيز غالبا بی پاسخ ماند.
بی اعتنايی جنبش دانشجويی و اکثر رهبران آن به وضعيت و مطالبات طبقه ی کارگر، محصول تسلط و هژمونی افکار و سياست های اصلاح طللبان دوم خردادی بر فعالين دانشجويی بود. اصلاح طلبان هر چند با شعارها و خواسته هايی آزادی خواهانه به بخشی از قدرت دست يافتند، اما سياستی عدالت ستيزانه پيشه کردند. وضعيت طبقه کارگر ايران که در هشت سال گذشته هر روز بدتر از روز پيش شده است، از جمله در نتيجه ی اين سياست های عدالت ستيزانه و ضدکارگری اصلاح طلبان بوده است. اصلاح طلبان اين سياست را همواره با اين توجيه غيرانسانی همراه کردند که آن ها برای بهبود وضعيت اقتصادی مردم وعده ای نداده اند! وقتی کارگران با قابلمه های خالی به نشانه ی خالی بودن سفره های خود به خيابان ها آمدند، برخی از رهبران اصلاح طلبان، قابلمه های خالی آن ها را «توطئه محافظه کاران» برای «بحران سازی عليه دولت اصلاحات» اعلام کردند. اين سال ها، سال هايی بود که انديشه ی چپ و عدالت جويانه در کشور ما کاملا به حاشيه رفت و تفکرات نئوليبراليستی انديشه ی بخش بزرگی از فعالين سياسی کشور را تسخير کرد.
نتيجه سياست ضدکارگری دولت و مجلس «اصلاحات»، خيلی زود دامن اصلاح طلبان را گرفت. با نااميد شدن کارگران از جناح اصلاح طلب حکومت، آن ها بزرگترين پشتيبان اجتماعی خود را از دست دادند و به سطح يک جنبش سياسی که بدون دشواری مهار و سرکوب می شد، تنزل کردند.
جنبش دانشجويی ايران اما، روند ديگری را طی کرد. فعالين جنبش دانشجويی با سرخورده شدن از اصلاح طلبان حکومتی، سياست «نقد قدرت» را در پيش گرفتند. چرخش نگاه رهبران و فعالين متاخرتر جنبش دانشجويی از حکومت، به سوی جامعه، به مثابه رهايی از افسونی بود که آن ها را در قفس تنگ اصلاح طلبی حکومتی اسير ساخته بود. وقتی انديشه ی فعالين جنبش دانشجويی از اين افسون رها شد، «چپ» در دانشگاه ها به تدريج از سايه و حاشيه بيرون آمد. حرکت های اخير دانشجويی در حمايت از کارگران و توجه به مسايل ميليون ها کارگر کشور حاصل اين تحول است. تحولی که اگر چه هنوز در آغاز راه است، اما چشم انداز اميدبخشی را در برابر جامعه ی ما ترسيم می کند.
جنبش دانشجويی چنانچه در اين مسير مصمم باشد، به دليل امکاناتی که در اختيار دارد می تواند بسيار به طبقه ی کارگر ايران ياری برساند و صدای فعالين و پيشروان و عموم کارگران را برای داشتن حق زندگی و حق تشکل برای دفاع از حقوق خود، رساتر در جامعه طنين انداز کند.
چنين مبارزه ای بخش مهمی از مبارزه برای تحقق دموکراسی در کشور ماست. کسانی که سال هاست از برقراری دموکراسی سخن گفته اند، اما نه تنها حق تشکل کارگران به عنوان يکی از بزرگترين و موثرترين طبقات اجتماعی جامعه ما را به رسميت نشناخته و حتی عليه آن توطئه کرده اند، اگر عوام فريب نبوده باشند، درک محدود و سطحی مسلط بر بخش های مهمی از جامعه نسبت به دموکراسی را نمايندگی کرده اند.
کمک به آگاهی و سازمان يابی طبقه کارگر و مجهز و مسلح شدن آن به سازمان های طبقاتی خود، بزرگترين کمک به دموکراسی در کشور ما است. اگر کارگران ايران بتوانند سازمان های اتحاديه ای خود را به وجود آورند، آن گاه آن ها، بزرگترين حامی و مدافع دموکراسی و عدالت در کشور ما خواهند شد. با وجود و حضور سازمان ها و اتحاديه های صنفی و طبقاتی کارگری، تهاجم استبداد به حقوق دموکراتيک مردم بسيار دشوارتر خواهد شد. جنبش دانشجويی ايران نيز؛ در کنار اتحاديه های کارگری که امروز خود به برپايی آن ها ياری می رساند، پشتيبان مطمئن و نيرومندی برای مبارزه در راه رهايی و حقوق دموکراتيک خواهد يافت.
در شرايط فعلی که طبقه ی کارگر به دليل سرکوب مداوم در ضعف و پراکندگی به سر می برد، کمک جنبش دانشجويی به رهبران جنبش کارگری برای اين که بتوانند کارگران را سازمان دهند، وظيفه ای بسيار مهم و عاجل است. ارتباط و همکاری بين فعالين دانشجويی و فعالين جنبش کارگری، ارتباطی دو سويه و به سود هر دو و به سود دموکراسی در کشور ماست.