بحران اقتصادی و گریزگاه لیبرال وطنی
ع. چلیاوی
•
موسی غنی نژاد وابستهگی خود را به اردوی سرمایه داری انکار میکند. او حتی برای فرار از پاسخگوئی به ترهاتی که در دفاع از ارتجاعیترین جناح سرمایه بینالمللی به خورد اطرافیان خود میداد حتی وجود لیبرالیسم، یعنی معبود ایدئولوژیکی خویش را، انکار میکند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
٨ آذر ۱٣٨۷ -
۲٨ نوامبر ۲۰۰٨
موسی غنی نژاد از اردوی سرمایهداری میگریزد، و وابستهگی خود را انکار میکند. او حتی برای فرار از پاسخگوئی به ترهاتی که در دفاع از ارتجاعیترین جناح سرمایه بینالمللی به خورد اطرافیان خود میداد حتی وجود لیبرالیسم، یعنی معبود ایدئولوژیکی خویش را، انکار میکند و به ما نشان میدهد که انکارهای پیشین وی نیز در مورد وجود طبقات اجتماعی، طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی نیز از همین قماش بوده است. او در مصاحبهای در روزنامه همشهری روزپنجشنبه٧ آذر(امروز) چنین به بیراهه میزند:
" لیبرالیسمی که من از آن میگویم اصولاً ریشهاش در مذهب است....از این منظر سکولاریسم مقابله با دین نیست بلکه پیاده کردن دین است در آن اندیشه لیبرالی که من عرض کردم." ص١٣
"در باب ربط این آرمانهای دینی با لیبرالیسم به عنوان یک واقعیت دنیوی که به صورت یک نظام اقتصادی و سیاسی شکل گرفته، باید گفت که مهمترین دستور اخلاقیای که در دین برای زندگی دنیوی، غیر از عبادت وجود دارد، « انفاق » است و نیکوکاری نسبت به دیگران. حال هر نظامی را ما بخواهیم به صورت واقعی انفاق در آن عملی باشد، مستلزم شکل گرفتن چه شرائطی است؟ شما وقتی میتوانید انفاق کنید که خودتان فقیر نباشید. دیگر آنکه آزاد باشید. انفاق و نیکوکاری با زور بی معنی است. باید از روی میل و داوطلبانه باشد. در عین حال باید در یک شرائط برابر با دیگران باشید، یعنی احساس نکنید که کسی برتر است یا پست تر. دقیقاً اینها آرمانهای جامعه لیبرالی هم هست و میخواهد اینها را در دنیا محقق کند." دانشمند ما بلافاصله میافزاید:
" البته من نمیگویم که این موارد در دنیا واقعاً محقق شده است. بنده آرمانها را توضیح میدهم. اول بحث هم من گفتم آن لیبرالیسمی که در دنیای امروز و در غرب حادث شده، لیبرالیسم فایده گراست که انحراف از لیبرالیسم حقیقی است.پس من دارم شکل آرمانی قضایا را شرح میدهم."
مژدگانی که گربه عابد شد عابد و زاهد و مسلمانا
لیبرال جسور ما از یک لیبرالیسم آرمانی و خیالی دفاع میکند و برای ما آیت اله میشود تا قسم و آیه او را باور کنیم، گرچه معلومات مصلحتی دینی او از حد کتاب دینی دبیرستان فراتر نمیرود: "شما وقتی میتوانید انفاق کنید که در یک شرائط برابر با دیگران باشید" اگر برابر باشید که انفاق لازم نمیشود دوست گرامی من. این گونه تقلیلگرائی و مطابقت دادن اصول لیبرالیسم با اصول دین در تاریخ ایران پر سابقه است. آقای ماشاله آجودانی نمونههای زیادی از آن را در تاریخ مشروطه نشان میدهد. اما ما که به این آسانی خام نمیشویم. هر وقت یک لیبرال چنین مظلوم نمائی میکند کاسهای زیر نیم کاسه است.
در نشریه « شهروند امروز» شماره ٤٥ که در آن لیبرالها یک کارناوال ضد کارگری به مناسبت روز کارگر راه انداخته بودند موسی عنینژاد در جواب پرسش کننده که میپرسد نسخه لیبرالیسم برای افزایش رفاه طبقه کارگر چیست میگوید:
" من ابتدا تکلیف بحثی را باید روشن کنم آن هم این که به نظر من طبقه کارگر یک بحث عرفی است و ماهیت حقیقی ندارد و بیشتر یک ضد مفهوم است که مارکسیستها ابداع کردهاند تا طبقه کارگر را در تقابل با یک طبقه دیگر قرار دهند و تضاد را پدید آورند در حالی که من اساساً به تضاد اعتقادی ندارم زیرا همه کارگر هستند ...پس باید گفت نسخه لیبرالیسم برای همه مردم که تنها طبقه کارگر است[ یعنی دیوید راکفلر و این حسن آقای همسایه ما که توی کیان تایر کار میکند و چند ماه چند ماه حقوق نمیگیرد هر دو کارگر هستند؟ پناه بر خدا] افزایش رفاه عمومی از طریق گسترش اقتصاد رقابتی است که هم علم اقتصاد و هم تجربه آن را تأئید میکند"
ولی خوب چه فایده این اقتصاد رقابتی هم که مثل ایدههای مارکسیتها آرمانی و خیالی است؛ ولی انگار ایشان میگوید تجربه هم آن را تأئید میکند! جالب شد، پس اقتصاد لیبرالی که موسی غنینژاد هم آن را قبول داشته باشد فقط آرمان نیست.و در واقعیت هم وجود دارد؛ ببینیم:
" بله، اگر مقطع اواخر دهه ٧٠ و اوائل دهه ٨٠ را بررسی کنید، متوجه یک نقطه عطف در اقتصاد بین الملل خواهید شد به طوری که سیاست های اقتصادی به طرف اقتصاد آزاد چرخش پیدا می کند و اصلاحات اساسی آغاز می شود. تاچر در انگلستان ، ریگان در آمریکا و حتی شیااوسینگ در چین جهت گیری های بازار رقابت را در پیش گرفتند....این بررسی نشان می دهد که کدام سیاست بیشتر به نفع کارگر بوده است در انگلستان قدرت خرید کارگران به شدت بالا رفت و با وجود آن که اتهام ضد کارگر بودن همیشه به تاچر وارد می شد، اما نهایتاً سیاست های تاچر به نفع کارگران تمام شد زیرا اقتصاد انگستان رشد بالائی پیدا کرد و شکوفا شد. همه اقشار ذی نفع شدند هم سرمایه داران و هم کارگران البته کارگران به مراتب منافع بیشتری دریافت کردند."(شهروند امروز شماره ٤٥)
او حتی در ماهنامه دنیای اقتصاد شماره ٣٩ با بررسی آرا جان لاک در کتاب «دو رساله در باره حکومت مدنی» نتیجه میگیرد که پیام اصلی کلیه اعلامیههای حقوق بشر متکی بر «حق طبیعی» مطرح شده توسط جان لاک است. و با تأسی به هازباخ و گونار میردال و بوهم باورک تأثیر لاک بر آدام اسمیت و ریکاردو را نشان میدهد. و میگوید:
"در واقع اگر مبانی مفهومی حقوق بشر و اقتصاد سیاسی ریشه یگانهای (در نظریه حق لاک) داشته باشند میتوان به طور منطقی نتیجه گرفت که نظام فکری و نیز عملی سیاسی و اقتصادی در جوامع صنعتی بر یک اساس قوام گرفته است. از این رو شاید رمز پیشرفت مادی خارق العاده این جوامع در همین نکته نهفته باشد که اقتصاد و سیاست آنها دو شاخه از یک ریشهاند و به این لحاظ در یک جهت و هماهنگ با هم رشد کردهاند و بر خلاف جوامع دوران قدیم هیچ کدام مانع رشد دیگری نشده است." یا:
" به نظر میرسد که چنین تلقی از امر اقتصادی و سیاسی یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اقتصادی خارقالعاده جوامع صنعتی است" و
" قدرت سیاسی (دولت) ضامن صحت و سلامت مسابقه است، او خود نباید وارد صحنه رقابت (عرصه اقتصادی) گردد چرا که در این صورت بیطرفی را نقض کرده نظم صحیح را بر هم میزند و بازیگران را از نتیجه تلاش و کوشش خود دلسرد میکند. رمز جوش و خروش مادی بیسابقه انسانها در جوامع صنعتی شاید در همین نظم و هماهنگی جدید بین سیاست و اقتصاد نهفته است"
بله، عجب نظم و همانگی بی نظیری. این جملات مداهانه در همین خرداد همین امسال نوشته شدهاند.
اگر غنینژاد دیروز چنین بی محابا لیبرالیسم موجود را تئوریزه و نظم و هماهنگی عملی آن را چنین مداهانه ستایش میکرد، پس چرا امروز آن را انکار میکند و از آن تبرّی میجوید؟
مدینه فاضله او ویران شده است، قادر به فهم شرائط نیست، نظرات اقتصاددانان سوپرمارکتی چون میلتون فریدمن جوابگوی توضیح بحران موجود اقتصاد جهانی نیست و او سالها خود را به این قبیل افراد آویخته بوده است. از سوی دیگر اقتصاددانان جدی سرمایهداری با چشمان باز به بدبختی خود خیره شدهاند و با سلام و صلوات باز گشت اجباری به رئالیسم کینز کهنسال را تجربه میکنند، که «عاقلانه» دخالت قوی دولت را برای ایجاد تقاضای موثر چاره ساز خفیف کردن بحرانها به قیمت کسادی مزمن دائمی میدید. او بیهودگی نظام سرمایهداری را با جیب به جیب کردنهای دائمی و بازخورد فزایندهای که مستمراً باید از طرف دولت به نمایندگی سرمایهداران به کیسه پاره نظام تزریق میشد تئوریزه کرده بود. البته این بازخورد بزرگ و بزرگتر میشود تا حتی تداوم بیهودگی نیز ممکن نباشد. سرمایه را جز دوری باطل در اندیشه و عمل تدبیری نمانده است؛ فاصله بحرانها کمتر و کمتر میشود و همه توانائیهای سیاسی نیز برای مهار آنها به پایان میرسد و نقش انحصار در کنترل اقتصاد رفته رفته زایل میشود تا شکل کلاسیک دور تجاری دوباره احیأشود.
ملیونها نفر از طبقه کارگر جهانی به روح تاچر و ریگان لعنت میفرستند و دانشمند لیبرال- امپریالیست ما هاج و واج و مبهوت مانده است. مارکس «خیالپرداز» دوباره به زندگی روزمره مردم وارد شده و ملیونها گوش به تعلیمات او سپرده میشوند. او با تمام قد در آستانه جامعه نو ظاهر شده و نوید مرگ جامعه کهنه را سر میدهد. غنی نژاد پراتیک منفعل دست از عمل میشوید و به خانقاه آرمان و خیال فرو میخزد.
منبع: www.chalyavi.com (کورسو)
|