خاتمی و گنداب سیاست
دکتر حسن کیانزاد
•
در اواخر ماه اکتبر آقای محمد خاتمی به دعوت شهردار شهر فرایبورگ آلمان آقای دیتر سالومون به مدت یکهفته در آن شهر اقامت گزید و از سوی مقامات شهری و دانشگاهی و کلیسا مورد استقبال قرار گرفت. در این گزارش، اعتراض گسترده نهادهای رسانهای، شهری و سیاسی به حضور خاتمی در شهر فرایبورگ آلمان را می خوانید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۴ آذر ۱٣٨۷ -
۴ دسامبر ۲۰۰٨
در اواخر ماه اکتبر آقای محمد خاتمی به دعوت شهردار شهر فرایبورگ آلمان آقای دیتر سالومون به مدت یکهفته در آن شهر اقامت گزید و از سوی مقامات شهری و دانشگاهی و کلیسا مورد استقبال قرار گرفت. و آن چنان که رسم بزرگان و دولتمردان است، هریک در تعریف و تمجید از محسنات ایشان، به عنوان دانشمند و فیلسوف و دینشناس از یکدیگر پیشی گرفتند و او را به باشندگان در سالن سخنرانی دانشگاه به گونهی یک سیاستمدار اصلاحگرا، برخوردار از اعتدال سیاسی و نزدیک به غرب معرفی نمودند. شهردار آقای سالومون از حزب سبزهای آلمان از آماجهای مترقیانهی آقای خاتمی در دوران ریاست جمهوریاش از جمله، ثبات و امنیت قضایی و آزادیهای بیشتر برای مردم، سخن به میان آورده و در رابطه با «گفتگوی تمدنها» اشاره به گفتاوردی از ایشان میکنند که: دیالوگ پایه و اساس مناسبات انسانی و جامعه است و در این پروسه باید شرق و غرب از همیاری یکدیگر برخوردار گردند. گفتگو نمی تواند در پس پنجرههای بسته و تاریک با گوشهای ناشنوا و زبانهای غیرقابل فهم انجام پذیرد. که البته جناب شهردار این جرات را ندارد که از ایشان بپرسد که چرا ایشان در دوران ٨ ساله ریاست جمهوریاش، شرایط و امکانات لازم را برای رسیدن به یک چنین جامعه باز و آزادی که بهرهور از امنیت قضایی و آزادی بیان باشد، بوجود نیاورد؟! بهانهی این دیدار، همکاری دو شهر فرایبورگ و اصفهان در زمینهی ایجاد مناسبات شهری، فرهنگی و هنری بوده که از سال ۲۰۰۰ آغاز گشته و با آمدن احمدینژاد متوقف گردیده است. موضوع سخنرانی آقای خاتمی، «اسلام در گفتگو باغرب مشکلات و چشم انداز آینده» بوده است.
خبرنگار، آقای احمد طاهری در تاریخ ۱ نوامبر ۲۰۰٨ در روز نامهی فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ زیر عنوان «سکوت استاد شطرنجباز» می نویسد: نزدیک دوهزار نفر سالن بزرگ دانشگاه را برای شنیدن سخنرانی آقای خاتمی پُر کرده بودند و با شور و شوق در انتظار بودند که ببینند ایشان چه میگویند. هنگامیکه ایشان پشت تریبون برای آغاز سخن قرار گرفت، نخستین شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی و جنایتکار، جنایتکار از سوی تنی از چند از مخالفین رژیم، سرداده شد، اما مامورین آنان را از سالن به بیرون هدایت کردند. خاتمی در سخنرانیاش حتا یک کلمه درباره مسایل سیاسی حاد جامعهی ایران بر زبان نمی آورد و به پرسش هایی در این زمینه پاسخ نمی دهد، اما از همدردی خود با مردم رنجدیدهی فلسطین سخن به میان میآورد و از راه دشوار گفتگوی تمدنها سخن می گوید و اینکه غرب حاضر نیست با نمایندگان واقعی طرف دیالوگ در دنیای اسلام سریک میز بنشیند.
«خاتمی در سخنرانی یکساعتها ش که گاه آنرا با سرودههایی از گوته و ریلکه همراه میکند، میگوید نیرومندی و ویژگی غرب تنها در اقتصاد و یا نیروی نظامی نیست، بلکه در توانایی پرارزشی که حتمیتها و باورهای خود را زیر پرسش می برد و به جبران اشتباهات گذشته می پردازد. و این ویژگی میتواند آموزهای برای دنیای اسلام باشد». خاتمی در پاسخ به پرسش خبرنگاری که با سماجت از او می پرسد که آیا او در انتخابات آینده کاندید می شود یانه؟ پاسخ می دهد که، «حیف است که این فضای معطر آکادمیک را به گندآب سیاست آلوده سازیم!!»
در بیانیهی دیدهبان حقوق بشر در ایالت بادن در روزنامهی بادیشه زایتونگ در تاریخ ٣۱ اکتبر در رابطه به چگونگی برگزاری این دعوت از خاتمی، آمده است که، ما مخالف دیالوگ میان گروههای سیاسی در گیر در ایران و آلمان نیستیم، اما اجازه نداریم که از بیان راستین مسئولیتهای شخص آقای خاتمی در دوران ریاست جمهوریاش، سرباز زنیم. ما در آن هنگام نامههای بسیاری در رابطه با اعدامها، شکنجه زندانیان به ایشان نوشتیم، اما هرگز پاسخی دریافت نکردیم. رفتار شهردار شهر فرایبورگ در استقبال از خاتمی و این اشارهی ایشان که شهر فرایبورگ را به دیدارش مفتخر کرده است، تنها از سوی خودش بوده و نه از سوی مردم این شهر.
سازمان دانشجویان حزب دموکرات مسیحی و همچنین آقای دانیل ساندر کاندیدای نمایندگی این حزب برای پارلمان آلمان در نامه ای به شهردار و رئیس دانشگاه، که در روزنامهی بادیشه زایتونگ انتشار یافته، می نویسند: حال که یک چنین دعوتی را از خاتمی کردید، چرا به همراه گفتگوهای خود با ایشان یک لیست از همهی بیدادگریها و ناسازواریهای جامعه ایران پیش رویش نگذاردید؟
خانم الیزابت بورکارد در روزنامه ی بادیشه زایتونگ ۱۰ نوامبر ۲۰۰٨ می نویسد: مسئولین شهر فرایبورگ نامسئولانه و بیتوجه به سرکوب جوانان، زنان و پیروان ادیان دیگر، سنگسار زنان، قطع دست و پا، چشم در آوردنها و به دار کشیدنهای جرثقیلی وحشیانه، میخواهند همچنان با کسانیکه مدعی اصلاحگرایی و اعتدال در جامعه ایران هستند، گفتگو داشته باشند. باید از آنان پرسید که این اعتدال سیاسی آقای خاتمی که خود از باورمندان این رژیم است و در ساختار حاکم آن قرار دارد و عملکردش در رابطه با بیدادگریها، تاکنون انفعالی بوده است، بر پایه کدام منطق استوار است؟! این آقایان خیال می کنند با یک چنین دعوتی می توانند در اوضاع نابسامان ایران در جهت رفرم، دگرگونی بوجود آورند، بسی خیال خام و دروغ بخود. «حاکمیت در ایران با تبلیغ دوجناح درون ساختار، یعنی اصلاح گران و بنیادگرایان، تنها در گستره سیاستهای راهبردی«نقش» بازی میکند، اینجا اصلاحگران و آنجا بنیادگرایان. آن هم برای آرامش خاطر مشتی غربیان اورینت رمانتیکهایی که در شهرهای تاریخی به گشت و گذار مشغولند و از درد و غم مردم ایران بدور».
کریستیان اشتوک یک خبرنگار در روزنامه هفتگی حزب چپ ها در تاریخ شش نوامبر با اشاره به دعوت شهردار از خاتمی و تجلیلی که از به عمل آوردند، می نویسد: خاتمی را نمی توان یک اصلاح گرا نامید. او بین سالهای ۲۰۰٣- ۱۹۹۷ رئیس جمهور بود. صدها نفر را در درازای این سالها اعدام کردند. قتلهای زنجیرهای را به راه انداختند، رسانههای گروهی را به تعلیق درآوردند و جنبش دانشجویی را در دانشگاه تهران سرکوب نمودند. خاتمی در گفتاری، اسرائیل را یک زخم ناعلاج بر پیکر اسلام می داند، زحمی که چرکین و گندیده گردیده و بوی تعفن آن فضا را پرکرده است. خاتمی از وفاداران سرسخت به رژیم است. خبرنگار همچنین اشاره می برد به اینکه پیش از دیدار خاتمی از شهر فرایبورگ، به دعوت کامپین جلوگیری از برنامه اتمی رژیم در جهت دستیابی به تسلیحات اتمی، زیر عنوان «Stop the Bomb»، مردم در شهر وین دست به تظاهرات گسترده ای برعلیه خاتمی زده بودند.
شورای مرکزی یهودیان آلمان، طی نامهای سرگشادهای به امضای معاون و دبیرکل آن به شهردار، رئیس دانشگاه و مفامات کلیسای شهر فرایبورگ می نویسند: ما نسبت به این دعوت و تجلیلی که از محمد خاتمی به عمل آوردید سخت معترضیم و آنرا غیرمسئولانه میدانیم بویژه این سخن که ایشان لیبرال است و طرفدار غرب، به هیچ وجه قابل پذیرش نیست، با آگاهی به سرکوب و اختناق و زیرپاگذاری حقوق بشر در هنگام ریاست جمهوری ایشان در ایران. این یک توهین نابخشودنی است به تمام قربانیان ترور رژیم ملایان، که شهردار آقای سالومون از آزادیهای بیشتر و دموکراسی در دوران ریاست جمهوری خاتمی، سخن میگوید. این شیوه رفتاری و مماشات شما با حکومت در ایران، سردمداران آن، از جمله احمدی نژاد را تحریک و تشویق میکند، که همچنان گستاخانه خواستهای آزادیخواهانه مردم ایران را زیر پاگذارند، بر دامنهی سرکوبها و جنایات خود بیفزایند و با دستیابی به بمب اتمی در پی نابودی کشور اسرائیل، گام بردارتد. در این نامه با اشاره به سخن نماینده کلیسا که دیدار خاتمی از کلیسای بزرگ شهر «دُم» را به عنوان یک «لحظه تاریخی» در دیالوگ میان اسلام و مسیحیان به شمار آورده، آنرا ننگی بزرگ می دانند بر دامن کلیسا بواسطهی سکوت و چشم برروی حقایق بستنها. و روی به سوی رئیس دانشگاه آقای شیویر، می نویسند: شما از آمادگی آقای خاتمی برای گفتگو و نقش مذهبی و روحانیایشان سخن گفتید، اما فراموش کردید که به سرکوب دانشجویان دانشگاههای ایران و اخراج استادانشان زبان به اعتراض بگشایید.
آقای خاتمی، در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، پس از اصرار بسیار خبرنگاران حاضر می شود که بگوید: من تمایلی به شرکت در انتخابات آینده ریاست جمهوری ندارم. اما باید دید که آینده چه به همراه خواهد آورد و سپس میگوید، من به دو شرط آماده برای قبول مسئولیت هستم. ۱- اگر من بدانم که ملت ایران میخواهد که در برابر احمدینژاد، کاندید شوم و ۲- اینکه خودم باور بر این داشته باشم که قادر خواهم بود مشکلات کنونی ایران را برطرف کنم و دوران نوینی را آغاز نمایم- او با اشاره به اینکه در دوران ریاست جمهوریاش میخواسته روابط ایران را با غرب درست کند، میگوید، در بیل کلینتون شخصیتی را دیدم که میخواست روابط و مناسبات کشور خود را با ایران همراه با احترام و حرمت نماید. اما امروز اوضاع دگرگون شده است، تنها احمدی نژاد گناهکار نیست، اشتباه این بودکه بوش ایران را در محور شرارت قرار داد. در رابطه با رئیس جمهور آینده آمریکا میگوید، او امیدوار است که همانگونه که او برای ملت خود آزادی میخواهد، از آزادی کشورهای دیگر هم پاسداری کند. حمله به عراق یک اشتباه بود، وضع را بدتر کرد، اما امیدوار است که رئیس جمهور آینده این خطاها را جبران کند. آقای خاتمی در این گشت و گذارهای دلچسب بیرون مرزی و دُرافشانیهای زبانی در سرزمینهای امن و امان اروپا، نخست از ترس بازخواستهای همگنان سوار بر قدرت، لب به سخن نسبت به مسایل ایران نمیگشاید، اما ذوق زده از فضای آزاد دانشگاهی و تجلیلهای ناسزاواری که از او به عمل آوردند، برای اینکه شر خبرنگاران سمج را از سرخود دفع کند و پاسخی به پرسشهای آزاردهنده آنان ندهد، میگوید «بهتر است که فضای معطر آکادمیک را به گنداب سیاست آلوده نسازیم».
از ایشان که زبان به انتقاد از غرب می گشاید وقراردادن حکومت ملایان را در محور شرارت، یک اشتباه می داند و خود در این سی سال گذشته در مسند وزارت و ریاست جمهوری شاهد و ناظر تمام بیدادگریها، سرکوب و شکنجه، قتل و جنایات بی شمار دگراندیشان بوده، باید پرسید که سهم ایشان در گندایی سیاست که آلودگی آن عرصه زندگی و حتا تنفس را بر مردم ایران تنگ و مسموم ساخته، چگونه بوده است؟ آیا عالی جناب خاتمی که غرب را بخاطر بررسی و انتقاد از اشتباهات گذشته می ستاید و میگوید دنیای اسلام باید از آنها بیاموزد، خود هرگز چنین آموزهای را پیشه خویش ساختهاند؟ پاسخ منفی است. زیرا که برای ایشان همواره حفظ نظام فاسد استبداد و ارتجاع سیاه ملایان، از الویت نخستین برخوردار بوده و بر این پایه است که او صریح میگوید، مخالفت با «ولایت مطلقه فقیه» خیانت به نظام است.
به همین سبب است که او در سوگ ترور جلاد سنگ دل زندان اوین «لاجوردی» خدمات او را به انقلاب و خمینی و نظام می ستاید و در برابر ترور بیش از پنجاه نفر از فعالین و سرشناسان اپوزیسیون برون و درون مرزی از آن جمله دکتر عبدالکریم قاسملو و یارانش در وین، دکتر شاهپور بختیار در پاریس، دکتر شرفکندی و یارانش در رستوران میکونوس و زنده یادان فروهرها، مختاری و پوینده و دوانی، سعیدی سیرجانی، زهرا کاظمی و صدها و صدها قربانیان دیگر این نظام مافیایی سکوت میکند و سازشکارانه به خدمت خود در منجلاب گنداب سیاستی، که خود یکی از آمران و عاملین پاگیری آن می باشد، ادامه میدهد. سرکوب جنبش دانشجویی و قتلهای زنجیرهای که در دوران ریاست جمهوری این جناب انجام گرفت، میتوانست برای او فرصتی باشد که زبان به اعتراض بگشاید و بعنوان رئیس دولت، عاملین و آمران آن جنایات را، که خود خوب می شناخت، افشا سازد، و یا اینک مسند صدارت را در خدمت به حاکمیت ولایت مافیایی ترک کند. اما او چنین نکرد، زیرا که خود در حلقهی اتصال ساختار نظام، جای ویژه دارد.
پرستو فروهر دخت جانباختگان پروانه و داریوش فروهر در رابطه با برگزاری مراسم یادبود دهمین سالگرد آن جنایت، که ننگش همچنان بر قبای خونین سردمداران رژیم و بویژه شخص خاتمی، نقش گرفته است، می گوید: در منزل پدری از پیش به ما گفتند، که اجازه ی برگزاری مراسمی را به شما نمیدهیم. در روز موعود نیروهای پاسدار با بی حیایی و دشنام، کسایی را که به آنجا آمده بودند، برگرداندند. پرستو فروهر میگوید، هفت روز پس از آن جنایت، خانهی پدر و مادر ما را به ما تحویل دادند. که به بهانهی پیدا کردن ردپای قاتلان اشغال کرده بودند. انگار همه چیز در گرداب وحشیگری چرخیده و بلعیده باشد. دست نوشتههایشان، مدارک سیاسی زندگیشان به غارت رفته بود. این تصویر پایان زندگی داریوش و پروانه فروهر است. پس از سالهای سال تلاش و ایثاری که در راه آزادی و آبادی میهن کردند. زهر تلخ این فاجعه در رگهایم جاری است، در تنگنای هر روز به این خیانت اندیشیدهام، به پدرو مادرم در محاصره تیغهای برندهی قاتلان در حرم خانهشان و به نگاه نجیبشان به عنوان آخرین وداع با یکدیگر. «از شما می پرسم واژه عدالت را در سرزمین ما چگونه معنا می کنند؟!!»
نویسنده و پژوهندهی نامدار ایرانزمین، سعیدی سیرجانی کوتاه هنگامی پیش از دستگیریاش در یک مصاحبه میگوید: من روزیکه داشتند علیه من توی خیابانها تظاهرات میکردند، پرچم برداشته بودند، بنده شدم سلمان رشدی دوم.
در خانه را باز گذاشته بودم، توی حیاط خانهام خوابیدم، تابستان بود، گفتم هرکه میخواهد مرا بکشد، بیاید بکشد. بگذار این قطرهی خون در راه ایران ریخته بشه، تا ببینم آینده چه میشه. او در نامه سرگشادهاش به خامنهای، می گوید: آدمی زادهام، آزادهام، دلیلش تقدیم همین نامه است که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران. بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمیکه دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند. آن آزادمرد فرهیخته و ایرانپرست دلاور را به بند کشیدند، در زندان به او بی حرمتیها کردند و سرانجام جان گرانقدرش را گرفتند.
به ندای این جانباختگان و ایرانپرستان گوش فرا دهیم. نگذاریم که خون این فرزانگان ایرانزمین که برای دفاع از آزادی و حقوق انسانی و شرف و حیثیت ایرانیان، ستمگرانه بر زمین جاری گشت، بیهوده گردد. بیاییم از این پراکندگیهای گروهی و چندپاره گیهای خودمدار، که ما را این چنین خوار و ضعیف و ناکام و درمانده کرده است، فاصله بگیریم و در راستای بسیج یک جنبش فراگیر مشترک و ملی دست دردست یکدیگر بگذاریم و برای آزادی و سربلندی ملت و میهنمان و سامان فردایی که این تاریکی و سیهروزی سی ساله، از کشور ما رخت بربندد و واژه آزادی، مهر و داد و مردمی و «عدالت» در سرزمین ما، نهادینه معنا گردد، بکوشیم. اگر این چنین بخواهیم، آن روز دور نمی باشد.
|