از اصالت تا حقارت - کاوه قاسمی کرمانشاهی

نظرات دیگران
  
    از : کرد جنوب

عنوان : نگران نباشید.
بحثهای فلسفی و تئوریک زیادی را میتوان در مورد اقوام ایرانی دامن زد ولی واقعیت این است که در یک سیستم دموکراسی پارلمانی کسی با مدارس کردی و ترکی و..... ، پخش برنامه تلویزیونی به زبانهای محلی مخالفتی ندارد. اگر روزی چنین سیستمی در ایران حاکم شود هرگلی که به سر اقوام تهرانی( بله تهرانی) ، گیلکی، ترک،لر و غیره بزنند به سر کردها هم میزند.

این احزاب دموکرات و کومله نماینده بخشی از مردم شمال کردستان بودند(و یا هستند) و بعلت مجاورت با عراق و کمکهای خفیه از آنطرف مرز توانسته بودند به حیات کوتاهشان ادامه بدهند .

بهرحال نویسنده خیلی جوان این مقاله زیاد نگران خلق یا قوم کرد نباشد، اگر تحولی در اوضاع ایران حاصل شود خیر و برکت آن نصیب همه اقوام میشود و سر کسی بی کلاه نمی ماند. ولی اگر مقصود چیز دیگری است بهتر آنکه واضحتر بیان شود که ما کردها هم تکلیف خودمان را بدانیم.
۵۰۱٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ آذر ۱٣٨۷       

    از : حسن .

عنوان : خسرو گلسرخی
دوستان عزیز بحثی را که شما بسته اید من باز نمی کنم اما دوست دارم در مورد خسرو گلسرخی چند کلمه بنویسم
خسرو آن حرف هایی را که در دادگاه زده در واقع صادقانه پروسه رشد اندیشه و افکار خود را بیان کرده. پروسه ای که بر بسیاری از ما هم گذشته ولی ما آن را مخفی می کنیم گویا مادر زاد دانشمند به دنیا آمده ایم. آن پاک باخته هرچه بر او گذشته بود صادقانه بیان کرده و همین فرق ما و او را نشان می دهد که بخشی را می گوییم اما به مصلحتی بخشی را مخفی می کنیم. و نکته مهم دیگری را فراموش نکنیم تجربه وحشتناک جمهوری اسلامی را که ما اینک داریم او نداشت. برای بررسی درست هر موضوعی باید انسان خود را به آن زمان ببرد وگرنه حتماً دچار اشتباه خواهد شد.
۵۰۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱٣٨۷       

    از : من با شما موافقم .............

عنوان : موفق و پیروز باشید و بدرود
پروین کرد عزیز حرف زیاد است برای زدن ، اگر بگویم باور کن چند کتاب می شود. کوتاه سخن باید شریفترین فرزندان خلق نمایندگان آن ها باشند. در بلوچستان یک گروه جانی و آدم کش پیدا شده به نام جندالله او نماینده ی مردم شریف ستمدیده ی بلوچ نیست. آن روی جهموری اسلامی است. بیایید تجربیات خود را بکار بگیریم تا اشتباهاتی را که در گذشته شده تکرار نشود.
من با شما عزیز موافقم چون این بحث ما هرچقدر پیچیده تر شود دشمن را شاد خواهد کرد ، به امید اینکه فردا فرزندان راستین و فداکار خلق از جلوداران صف مبارزه باشند. این نکه بسیار اساسی و مهم است. چون اگر یک بی قیدی بتواند افسار کار را به عهده بگیرد بعد ها وقتی امکان پیدا کرد هر کاری می کند.
مرا ببخشید اگر شما را ناراحت کردم ، هدفم فقط یک چیز است و آن این است که در انتخاب نمایندگان خود دقیقتر از این ها باشیم که هستیم.
موفق و پیروز باشید و بدرود
۵۰۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱٣٨۷       

    از : پروین کرد

عنوان : برای جناب سئوالی دار
جناب ماجرای زندگی ومرگ دوستتان (م) قلبم را عمیقا خراشید و هزاران تف برشرف ناداشتهء آن هیولای پستی که بزعم خودش برای خرد وتحقیر کردن یک انسان ( اسیر) باو تجاوز میکند تا حقارت ذاتی خود را سرپوش گذاردحواله کردم / اما حضرتعالی که مدعی چپ بودن هستید و مارکسیستهای سرفراز را از نوع خسرو گلسرخی و ستارهء کیوان و.. برای من ردیف میکنید : چگونه است که روح یک مارکسیست مبارز را که نه تنها ازجان وتن که از ظرافت عشق و لطافت سکس مجاز و(غیرمجاز)! در راه هدف انسانیش میگذرد خبرندارید ! ؟حال این مارکسیستها چه از نوع کومله و دموکرات(قدیم وجدید) چه توده ای( قدیم وجدید)چه انواع فدائیان کهنه و نو !چه حتئ بقول خدابیامرز ممدرضا شاه مارکسیستهای اسلامی قدیم وجدید باشند ؟ . هموطن گرامی اینرا بدانید که بزرگترین و کثیفترین تجاوز جنسی یک مارکسیست واقعی توجه کنید مارکسیست واقعی (چه کومله وچه غیر) زمانیستکه میل جنسی و طبیعیش باو روی میآورد که زن همراهش احساس خستگی و بیحوصلگی میکند ! اما این طرف بیچاره خود را بخاطر میل بسیار انسانی و لی بیموقع(خستگی وبیمیلی زن)/ خودرا متجاوز احساسکرده وسرزنش میکند! . ولی شما و کامنت گذاری دیگر که با عنوان (بیائید نه به عقدهای حقارت خود بلکه به براستی به خلق بیندیشیم)!!!! درجواب این تازه به خلق گرویدهء شر وور باف/ فقط میگویم آِِِِِِِِی ی ی ی ی ..... زرشک و نه بیش. جناب سئوالی دارم : آنطور که شرح دادهاید دوست شما که (ناگهان بغضش ترکید وگفت دوستان مارکسیت تو مرا باین روز انداختند گویا از هواداران مجاهدین خلق بوده که باصرار خانواه اش ازآنان بریده است و بعد ها( بخدمت ) رفته است! کدام خدمت ؟ کی در کدام سالها ؟ اگر خود را بکوری و کری وبلاهت مصلحتی نزنیم باید یادمان باشد که حاج آقا مهندس مهدی بازرگان فوری پس از بقول (گرگ پیر استعمار چرچیل )عقب نشینی مظفرناه وانتقال قدرت از استبداد شاه بارتجاع شیخ /ارتش تا خرخره مسلح و( صد البته برای سرکوب ایرانیان ونه برای دفاع از میهن) بعنوان جایزهء پیروزی ارتجاع بر استبداد/ بدنهء ارتش را از سرباز خالی کرد یعنی بآنها مرخصی ابدی داد ! ؟؟در زمان کوتاه نخست وزیری شاپور بختیار تنها اهالی کوچه وبازاراخطهء ایرانی یعنی کردستان قابلیت درک (حکومت نعلین) را فهمیدند و بر هم شاه و شیخ تف کردند / تاوانش بمباران شهر سنندج در روز ۲۶ اسفند ۵۷ یعنی ۳۴ روز بعداز کودتای امپریالیستی اسلامی بود / پس از آن تشعشعش و تا امروز روز بصورت چراغ قرمز های در صیغخانهای حکومت پایانداز ولایتی و در هیئت زندانهای ۱۱ ساله برای محمد صدیق کبودوند مادر مرده و فرزاد کمانگر مادرمرده تر از او چشمک میزند . اگر هر یک از ما ایرانیان چشم دل بازکنیم تا جان را ببینیم و ناسونالیسم کور را برای فقط چند ساعت از خود دور کنیم همه خواهیم دید کههیچیک از ما دشمن شخص روبرویئمان نیستیم / اما همگی و ابلهانه و طبق سالیان دراز ملعبهء دستانی قرار گرفته ایم که سیاستشان جز (سگ را به سگ رها کن و خودت از دوز ناگه کن ) نیستیم . دادگاه گلسرخی را دوست عزیز زمانیکه مادری ۲۹ /۳۰ ساله بودم بطور زنده در تلویزیون ملی ایرا ن دیدم زیبائی مردانه وقد و بالای خسرو وکلمات بسیار داغش تا امروز نه تنها کل باصطلاح اوپوزیسیون شاه وشیخ را تسخیر روانی کرده/ بلکه این باصطلاح اوپوزیسیون را مبتلا به ساده گذری ای کم هوشانه ازمردی جوان و ریز نقش و نه زیبائی ظاهری خسرو / که هر کلامش شمشیری به برائی مقتدای خسرو(ایمام علی )! بر بند بند وجود فاسد ان محکمه چی مینشست ! آری کرامت اله دانشیان کل سیستم فاسد و جنایتکار کاپیتالیسم و نوکران احمقش از نوع ممد رضا شاه را چنانکه بودند با لحنی آرام بیاعتناء بدین و زمین وزمان رو کرد / بگذرم . اما از لحاظ گذشت و عشق و زیبائی و عیب خودرا دیدن . باختصار بعرض برسانم : در فرهنگ کرد (نه کردبزور مسلمان شده). اعدام / قصاص / سنگسار / قتل ناموسی/ هیچ جائی ندارد : بر عکس حکومتهای زوری و تحمیلی : ما کرد خون صلح داریم " البته بصورت خانوادگی / شهری / قومی / عشیره ای / یا بنا بقول هموطنان گرانقدر تحقیر گر عشیره ای ! هر چه هست بقول حضرتعالی زیباست . فرهنگ قدیمی کرد اهل انتقام شخصی و شهری و خانوادگی نیست اما زور دولتهای زورگو را نک نمیپزیرد بلکه در برابرش تا آنجا که لازم باشد میایستد این اولش این آخرش / پس بهترست لطایف الحیل خر رنگ کن را دور بریزیم وپیش از نابود شدن قدر یکدیگر را بدانیم چرا که اجل کثیف سنگ است و آدم مثل شیشه . این بحث را هم درینجا پایان دهیم با پوزش و سپاس
۵۰۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : Ba aqa Kaveh-ye Kermanshahi
Mibakhshid, nam-e Dr. Khoi eshtebah chap shodehbud. Faseleha ham dorost nabud. Lotfan an digari ra hazf knonid agar dust dashtid. Ba sepas va puzesh.


This is a translation (unauthorized) of poem ۲۲ from Kho’i’s
book, In a Dream of Permanent Nothingness.



Alas,
When we could become the world,
We remain a nation.

When we could be a nation, as we should be,
We are, every group of us,
a tribe,
a clan,
becoming a lone family.

When we could become a family,
We
cling to
our separate selves.

Alas,

When we could and ought to become the essence of the cure,
We remain as, broken parts of the pain.
۴۹۹۸ - تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱۳۸۷
۵۰۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : Ba aqa Kaveh-ye Kermanshahi
This is a translation (unauthorized) of poem ۲۲ from Kho’I’s
book, In a Dream of Permanent Nothingness.



Alas,
When we could become the world,
We remain a nation.
When we could be a nation as we should be,
We are, every group of us,
a tribe,
a clan,
becoming a lone family.
When we could become a family,
We
cling to
our separate selves.
Alas,
When we could and ought to become the essence of the cure,
We remain as broken parts of the pain.
۴۹۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱٣٨۷       

    از : پروین عزیز ، من به کردستان عشق می ورزم ............. ....................

عنوان : کلمه ی ..........
کلمه پروین عزیز بد چاپ شده ، ببخشید
۴۹۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣٨۷       

    از : پروین عهزی زمن به کردستان عشق می ورزم ، فرزاد کمانگر هر بار که می نویسد مرا ناخود آگاه به یاد خسرو و صمد می اندازد......... ........................

عنوان : چقدر وحشتناک است وقتی که همیشه حق با تو است
سلام بر پروین کرد عزیز
قبل از هر چیز بگم که من کردستان رنج دیده را کمتر از شما دوست نمی دارم ، من در زندگی خود این را ثابت کرده ام. آنجا که می گویم او مادینه حلال کرد و شما نرینه را ، منظورم این نیست که این به آن در ، بلکه منظورم این است که ما انقلابیون راستین و صادق و و خسرو وار از شیوه ی آن ها نباید استفاده کنیم.
پروین عزیز ، برای رسیدن به حقیقت همیشه باید شک کرد ، و باید سئوال نمود. در شک و سئوال و جواب و دقیق اندیشیدن است که انسان به حقیقت نزدیک می شود یا به آن دست می یابد. من نثر جناب کرمانشاهی را وقتی خواندم به راستی خوشم آمد. من دوستان کرد فراوان دارم و دیده ام که به زبان فارسی گاه چنان می نویسند که بسیاری از فارس ها را آن توان نیست. من با پدرم هم تعارف نمی کنم. من در آن جوان یک قلمزن و ادیب خوب و پر قدرت را در آینده یافتم. آینده های دور یا نزدیک.
من اعتقاد دارم که اگر تو به حق و زیبایی عشق بورزی به هر حال تأثیر بسیار زیبایی خواهی گذاشت. شاید آقای زعیم یا هر ناسیونالیست دیگری هرگز از حق یک چپی دفاع نکند ، من اما اگر حتی دشمنم هم حق داشته باشد می گویم حق با او است.
بار ها این کار را کرده ام. من اعتقاد دارم که با عمل نیک خود می توان انسان ها را راهنمایی کرد. می توان تکانشان داد. ای کاش آقای زعیم این نوشته را می خواند و می دید که ما مردم چپ در هیچ حالی وجدان را به زیر پا نمی اندازیم. ما شاگردان خسروی بزرگ هستیم. ما برای خود زندگی نمی کنیم.
اما چرا من به خود حق می دهم آقای کرمانشاهی را به زیر سئوال ببرم؟
زیرا من یک چپی هستم و برای چپ بودن خصلت هایی در نظر خود دارم. خصلت هایی که در قاضی ها ،در خسرو ،در کرامت ، در سعید ، در انوش ، در ویکتور خارا ، در ماکسیم گورکی فراوان یافت می شد و در مردم مدعی چپ بودن در دوران ما کمتر دیده می شود. بیشتر جان کردار ما به حرف آلوده است تا عمل زیبا.
این است که من با تردید و احتیاط گام بر میدارم.
اصلاً دلم نمی خواست که وارد این بحث شوم . پیشا پیش از همه معذرت می خواهم . آنوقت عقده ی دلم را کمی برایتان باز می کنم. خاطره ی شومی دارم که بار ها مرا آزار داده است ، مرا به شکنجه گاه برده است.

م یک جوان تبریزی بود که گاه به خانه ی عمه اش به آبادان می آمد. با هم دوست شده بودیم. هوادار مجاهدین خلق بود . با هم بحث می کردیم ، ولی دوستی ما همچنان سر جای خود بود. از مجاهدین به خاطر فشار خانواده اش فاصله گرفته بود ، اما در دل هنوز با آن ها بود.
بعد ها به خدمت رفت. و مدتها از او خبری نبود. تا اینکه یک روز با عمه اش پیش ما آمد. م مرده بود ، جنازه اش به نزد ما آمده بود. دو ساعتی نشستند و رفتند. م شاد و پر گو حالا دیگر حرف زدن را فراموش کرده بود. وقتی به خانه وارد شد سلام کرد و در طول این دو ساعت هیچی نگفت. عمه اش گفت : پیش فلانی بمان و با هم گفتگو کنید. او اما قبول نکرد و با عمه ی خود رفت.
دو روز گذشت. تنهایی آمد و گفت : یک لیتر عرق پیدا کرده ام بریم بیرون با هم ، عمه غذا درست کرده آن را نیز با خود می بریم.
بهار بود. رفتیم در گوشه ی دنجی نشستیم. در طول راه حتی یک کلمه هم حرف نزد.م مرده بود. من از دیدن این جنازه بیزار بودم.او آن دوست شاد و پر گوی من نبود. مرده ای را به همراه داشتم.
تا نشستیم به او اعتراض کردم و گفتم پسر تو اعصاب خراب می کنی. تو آن نیستی که من می شناختم!
هیچی نگفت. عرق را باز کردم برای خودم و او ریختم. لیوان را بر نداشت. م مرده بود. لیوان را برداشتم و به دستش دادم. و گفتم به سلامتی.
لیوان در دستش مانده بود. ناگهان به حرف آمد و گفت برایم بیشتر بریز. ریختم تا نیمه ی لیوان ، همه را سر کشید. تکه ای خیار شور برداشت که به دهان بگذارد. دستش در هوا بی حرکت شد و به دهانش نرفت.
دادم در آمد ، گفتم پسر تو که ما را کشتی این ادا ها چیه در میاری؟ تو تا دیروز می خواستی بری جنگ مسلحانه بکنی! تو عین آدم های بی روح هستی! ..........
ناگهان بغض اش ترکید. گفت مارکسیست ها ، دوستان تو مرا به این روز انداختند. در هوای گرم می لرزید و اشک تمامی پهنه ی صورتش را پر کرده بود. یک استکان آب تگری ریختم و محکم پاشیدم رو صورتش. وحشت کرد و کمی عقب عقب رفت. دستمال را بر داشتم و با مهربانی صورتش را پاک کردم. فهمید که این خشم من دوستانه است. برای اولین بار بعد از مدت ها لبخند زد. لبخندش زندگی را به من برگرداند. زیرا چهره اش به زندگی برگشته بود.
ازش خواهش کردم که آرام باشد و صحبت کند. دوباره برایش و برای خودم ریختم. نوشیدیم. به او پیشنهاد کردم غذا بخوریم و او که حالا خیلی تغییر کرده بود ، غذا را همپای من خورد و من چقدر خوشحال بودم که او به خود آمده.
خوشحالی من به زودی به اندوه بزرگی بدل شد.

دیگر نمی گریست ، مسلط و آرام صحبت می کرد.
گفت: در کردستان توی محاصره افتادیم. سه نفر کشته شدند. من و یک نفر را زنده گرفتند.
می گفت من می توانستم به سوی آن ها تیر اندازی کنم اما به اینسو و آنسو تیر می انداختم. می گفت: من به آن جنگ اعتقاد نداشتم ولی سرباز که آدم خودش نیست.
گفت: ما را از هم جدا کردند و آن رفیق خود را دیگر هرگز ندیدم.
گفت:دست و چشمم را بستند و به پایگاه خود بردند. نیم ساعتی از من پرس و جو کردند. و من فوراً گفتم: من طرفدار این رژیم نیستم و .........
گفتند: از این حرف ها هر روز داریم می شنویم و ..........
گفت: احساس کردم نمی دانند که با من چه بکنند. یکی رفت و کسی از بزرگتر ها را آورد . و من همه ی امیدم این بود که مرا باور کنند ، که نکردند.
گفت: مرا با چشمان و دستان بسته به اتاقی بردند و زندانی کردند. گفت : فوراً به خواب رفتم. می گفت اصلاً ترسی در دلم نبود ، به خود دلداری میدادم و می گفتم این ها هرچه که باشند از این رژیم آشغال بهترند
گفت: صبح زود بود آمدند در را باز کردند و چشم بند را دوباره دقیق بستند و مرا بردند و یکی دو ساعتی از من پرس و جو کردند. من همان حرف های دیروز را تکرار کردم.
حالا دیگر صد در صد به من شک کرده بودند. چون امروز سیلی و مشت و لگد بیشتری خوردم . با خشم زیادی با من برخورد می کردند و من همه ی این ها را طبیعی می شمردم و در ته دلم خوشحال بودم که از زیر چنگال آن رژیم خون آشام در رفته ام.
گفت: مرا بردند و دوباره توی آن اتاق پرت کردند. اینبار با خشم و خروش بیشتری. می گفت: من همچنان امیدوار و خوشحال بودم. یکی دو ساعت گذشت. داشتند غذا می خوردند صدای بشقاب و ظروف می آمد. گفت : به یاد خانه افتادم ، به یاد غذا های خوشمزه ای که مادرم می پخت. گفت: بلاخره آمدند سراغم و مرا بردند توی یک آلونک مانندی دست و چشمم را باز کردند و به من تجاوز کردند. گفت: باور نمی کردم. وقتی یکی شان گفت: شلوارت را در بیار ! گفت: من فکر کردم، می خواهند ببینند که شاید چیزی ، کاغذی در شلوار پنهان کرده ام. و گفت: بعد از آن ، این کار را بار ها با من کردند.
گفتم: خوب جنایتکار همه جا پیدا می شود.
گفت: نه این ها افراد کومله بودند.

برایش فراوان از پاکی و درستکاری چپ های ایران و جهان گفتم . برایش از فداکاری ها و گذشت ها گفتم. برایش از ارانی ، از بیژن جزنی گفتم. برایش از واله ی افسر گفتم که نامزد داشت اما به تیر باران تن داد تا به ننگ تن در ندهد. برایش از شکوه مرتضی کیوان گفتم. و بهش گفتم باید فیلم محاکمه ی خسرو و یارانش را پیدا کنیمو با هم ببینیم ، تا تو بدانی که او دامون را یتیم کرد تا کودکان جهان یتیم و بی پدر نباشند.
گفت: شنیده ام.
گفتم: شنیدن کی بود مانند دیدن.
گفت اما در کردستان این خبر ها نیست. گفتم: تو اشتباه می کنی. از چند رفیق کرد خود نام بردم که جان برای هدف خود داده بودند. او هیچ یک از آن ها را نمی شناخت. از قاسملو برایش گفتم که بسیار با سواد است و در اروپا می توانست بهترین زندگی را داشته باشد اما آمد و در کنار فقرا و زحمتکشان رنج دیده قرار گرفت. و گفتم گرچه من با سیاست او صد در صد موافق نیستم اماسواد و شخصیت مردمی او ستودنی است.
از غنی برایش گفتم. مرد کردی که بیست و پنج سال در زندان ها گذراند تا نگوید ببخشید. و گفتم برای نگفتن یک کلمه تمام جوانی را دادن می دانی یعنی چه؟

متأسفانه موفق نشدیم فیلم محاکمه ی خسروی بزرگ و یارانش را با هم ببینیم.
ولی حالش خیلی بهتر شده بود. عمه اش می گفت: او وقتی با تو معاشرت می کند حالش خوب می شود. پدرم به خنده می گفت:مگر اینکه این ها حریف ملا ها بشوند.

همه اش می گفت : چرا این کار را با من کردند؟!

پنج شش ماهی گذشت: در زدند ، بچه ها در را باز کردند. عمه ی م بود. تا از راه دور مرا دید دستمالش را از سر بر گرفت و پرت کرد. من یک لحظه فکر کردم که دیوانه شده. چون او هرگز پیش مرد بیگانه ای ممکن نبود دستمال از سر بر گیرد.در حالی که به سوی من می آمد با دو دست روی سینه هایش می کوبید. پا برهنه از پله ها پایین پریدم و خودم را به او رساندم. به آذری و فارسی چیز هایی می گفت که من سر در نمی آوردم. خودم را به او رساندم و در آغوشش گرفتم و از او خواهش کردم که آرام باشد. ناگهان ایستاد مانند چوب خشک ، دیگر هیچ حرکتی نمی کرد. به چشمانم نگاه کرد و گفت: م سم خورد و خودش را کشت..............
دقایقی بعد مانند دیوانه ای افسار گسیخته خودم را با فریاد به در و دیوار حیاط می کوبیدم ، او و افراد خانه حالا تلاش می کردند مرا آرام کنند اینک نزدیک به سه دهه از آن خبر شوم گذشته اما هرگز و هیچوقت آرام نشدم و آن کابوس مرا همچنان می آزارد
ما از پسر محمد رضا شاه دایماً می خواهیم که جنایات زمان پدرش را محکوم کند تا بتواند همراه مردم شود ،به او می گوییم باید دیروز را بیرحمانه و بی تعارف به نقد بنشیند ، آیا بهتر نیست که ما اول از خود شروع کنیم.
چقدر وحشتناک است وقتی همیشه حق با تو است ، چقدر وحشتناک است.................
۴۹۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣٨۷       

    از : زنگنه کرمانشاهی

عنوان : شاهد گویا
درودبرشماآقای کاوه قاسمی کرمانشاهی !

بر این سخن شما صحه می گذارم که هویت زدایی زبان کردی حال به هر دلیلی رایج بود و هست. در خانواده ما پدر ومادرم با یکدیگر کردی صحبت می کردند به من وخواهرم که می رسید با ما "فارسی کرمانشاهی "به قول برخی صحبت می کردند.اما ما همچنان کرد ماندیم و زبان کردی را نیز بهتراز گذشته یاد گرفتیم. چرا که ملت کرد به کوری چشم دشمنانش پویا وزنده هست.
۴۹۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣٨۷       

    از : کرمانشاهی تبار تهرانی زاده

عنوان : فارسی کرمانشاهی
هرچند این نظر خوشایند نیست ولی به نظمر بد نیست برای کسانی گفته شود تا اندکی از اطلاعات غلط روزافزون کاسته شود.


احمد ابن یعقوبی در کتاب البلدان مینویسد: "و کرمانشاه شهری است جلیل القدر و پر جمعیت که بیشتر اهالی آن عجم میباشند از پارسیان و کردها" (البلدان - ترجمه محمد ابراهیم آیتی - تهران - ۱۳۴۷).

محض اطلاع احمد ابن یعقوبی ۱۱۰۰ سال پیش زندگی میکرد.


فارسی کرمانشاهی که شباهت فراوان با فارسی همدانی دارد از زمان باباطاهر وجود داشته است و شباهتی نیز با فارسی همدان است. جناب استاد کزازی حداقل آن را در دوره مغول موجود میداند و با وجود آنچه یعقوبی اشاره میکند شاید مال ۱۱۰۰ سال پیش باشد. اما چرا این زبان اصلی شهر کرمانشاه است؟

http://www.youtube.com/watch?v=YdkFSKTY۴Hw


۹۰ مردم کنونی کرمانشاه کرمانشاهی اصیل نیستند و از دهات پس از جنگ به این شهر آمدند. اما کرمانشاهی های اصیل به همین زبان فارسی کرمانشاهی سخن میرانند. خودتان میتوانید در این مورد تحقیق کنید. اگر کسی را پیدا کردید که بیش از پنج نسل در کرمانشاه ساکن باشد هرگز به هیچ کدام از ایلات گوران و کلهر و جاف و ایلات دیگر کرد این ناحیه تعلق ندارد. هیچ کدام از زبانهای کردی در کرمانشاه مانند کردی کلیایی و کردی گورانی و کردی کلهری و کردی جافی و انواع و اقسام زبانهای دیگر مانند لری و لکی و ترکی سنقری یک زبان واحد نیستند و حتی قابل فهم دیگر نیستند. بنابراین شرایط این منطقه با استانی مانند آذربایجان شرقی که تقریبا همگی به یک نوع زبان واحد ترکی حرف میزنند بسیار فرق دارد. در مناطق دیگر نیز مانند کنگاور فارسی رایج است. اما پس از دوران جنگ بسیاری از دهاتها خالی شدند و بسیاری از عشایر نیز شهرنشینی را برگزیدند و در کل افراد بسیاری به خود شهر از همه جای کرمانشاه مهاجرت نمودند. اما ۹۰ کرمانشاهی های اصیل نیز به تهران و کرج و خارج از کشور مهاجرت کردند. در ایران شهری وجود ندارد که بلاخره زبان واحد پیدا نکند و در واقع کردی کلهری و گورانی و جافی و .. همگی مال قومهای عشایری هستند و اینها نمیتوانستند زبان اصیل خود شهر باشند و با هم دیگر هم یکی نیستند. کرمانشاه اکنون شده هفتاد و دو ملت. کرمانشاهی که بقول استاد کزازی سابقه عهد مغول به این طرف را دارد فقط ۱۰-۱۵درصدشان توی کرمانشاه ماندند و همگی الان در کرج و تهران ساکن هستند. اگر در محیط اجتماع نگاه کنید می بینید لری، لکی، کردی جاف، کردی گوران، کردی کلهری و انواع اقسام کردی صحبت می شود ولی چون کرمانشاهان یک استان عشایر پرور است یک نفر کنگاوری با یک نفر پاوه ای که هردو ساکن کرمانشاه شده اند فارسی حرف می زند چرا چون زبان مشترک است. از تویکسران و نهاوند هم بسیاری لک و لر مهاجرت کردند. اینها همه با هم و درکنار هم زندگی می کنند. در واقع زبان مشترکی در ایران بجز فارسی وجود ندارد ولی زبان فارسی کرمانشاهی یک پدیده دیرینه است (بنا بر قول کزازی). شما خوب و نیک میدانید که انواع و اقسام زبانهای گوناگون کردی که در استان کرمانشاه نیز صحبت میشوند قرابتشان با لری و فارسی همان اندازه است تا با کردی سنندج و مهاباد. حتی کردی بیجار با کردی مهاباد قابل فهم نیستند. در ترکیه هم همین وضع است. کردی زازایی با کردی کرمانجی آنجا دو زبان مختلف هستند. در شمال عراق هم کردی شبکی با کردی سورانی با کردی کرمانجی یک زبان نیستند. اگر واقعا بیشتر میخواهید تحقیق کنید لغت کرد را در تاریخ به یک نوع شیوه زندگی برای اقوام گوناگون ایرانی-زبان بکار میبردند. حتی برخی از منابع فراتر رفتند و دیلمیان طبرستان را کرد گفتند و حتی اعراب سورستان را ساسانیان کرد میگفتند. در زبان طبری هنوز لغت کرد را برای شبان بکار میبردند (نقل از دکتر خانلری). در واقع به نظر من هویت مجموع کردی چیزی جدا و متفاوت از هویت ایرانی نیستند. در رابطه با پارس/فارس هم صدها اقوام مختلف بخاطر اینکه زبان فارسی زبان مشترک است آن را برگزیدند و در واقع ما نه چیزی به نام ملت کرد داریم و نه چیزی به نام ملت فارس.


البته این مسئله حساسی است که نمیخواستم در میان بگذارم و حتما هم باید چند توهین هم بشنویم. یک بار در میان گذاشتم تا ببینم چه نوع توهینهایی نصیبمان میشود.
۴۹۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣٨۷       

    از : پروین کرد

عنوان : برای جناب سئوالی دارم
هموطن گرامی: از بابت (تعارفات صد منیک قاز) ازشما پوش میطلبم / اگر چه بدرستی سئوالم از حضرتعالی بود ولی طرف صحبتم امثال زعما وقائداعظمهایی ازنوع کوروشخان است که گریختن از واقعیات کشور برایشان تبدیل بعادتی ثانوی شده است . ضمنآ شما را هم بدفاع از کوروش زعیم متهم ننموده ام! هموطن عزیز اگر کمی دقت کنیم میبینیم هم شما وهم من بر سر مقالهء کاوه کرمانشاهی که بحثی فقط وفقط فرهنگی و درمورد زبان باصطلاح فارسی شدهء کرمانشهیست (که از قضا فهم آننوع فارسی برای یک تهرانی یا کاشی و اصفهانیوغیر.. وجود یک مترجم کردزبان فارسی دان را الزامی میکند) !! اینرا بدرستی میدانم چرا که خود ازاهالی آن خطهء نفرین شده ام بگذرم.اما بدبختانه این مقالهء فرهنگی کما فی همیشه گزکی شد برای ناموسی سیاسی کردن مسئله ! تا منهم ازشما سئوال کنم تجزیه طلب سازان چه کسانی هستند و شما بمن بگوئید (اگر انها مادینهء کردرا حلال کردند شما هم نرینهء آنها را حلالکردید) پس این به اون در!! درتعجبم کاین چگونه استدلایست؟ بازهم مجبور بسئوال میشوم واینبار از سوزدل :هموطن گرامی اگر بجای آن بز پیر گر تحمیلی استعمار که ماینهء کرد را حلال کرد /یکی از ماموستاهای ابله کرد همین فتوای کثیف را برای سایر هموطنان صادر میفرمود :آیا شما درهیئت یکمرد ایرانی میایستادید و نظاره گر تجاوز به زن /دختر / خواهر/ ومادرتان میشدید / آیا درهیئت یکزن ایرانی با طیب خاطر پذیرای متجاوز میشدید ؟ یا با هر وسیله ای که دم دستتان میبود از خود و خانوادتان دفاع میکردید ؟ حال اینوسیله چه اسلحهء گرم / چه یک سنجاق میخی یا پونز / و تجاوزگر چه خویش و چه بیگانه / چه تهرانی و اصفهانی و یزدی و کاشی وگیل و مازی و بغل دستی آذری و حتتئ خرررر شیعه های کرمانشاهی(که میگفتند بریمان عمری دم دار بکشیمان آقا گفته صواو داره) ! چه گاو چرانهای تکزاسی و چه تخم وترکهء استعمار پیر کثیف . میبینید ساده نیست اینها دردهائی هستند که نه فقط من ایرانی کردتبار که هیچ انسان دیگری در هیچ جای این کرهء هرگز آنرا نه میخشد و نه فراموش میکند . اگر زنان ومردان کرددر برابر متجاوز از خود وباهر وسیله ای از حیثیتشان دفاع کردند ده میلیون بار دستشان مریزاد چرا که اگر تو هم بجای انان بودی کمتر ازین نمیکردی . پیسی و نکبتکه بر سر ما ایرانیان ریخته است فقط وفقط از مذهبست ولاغیر
۴۹٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣٨۷       

    از : برای پروین کرد عزیز ....................

عنوان : بزرگواری و .....
پروین کرد عزیز ، من حرف های ترا رد نمی کنم ، من طرفدار آقای زعیم نیستم ، اما اگر شما بخواهید اشکالات زعیم را ببینید و اشکالات خود را نبینید آنوقت من نمی توانم به شما به عنوان یک انسان بزرگوار و انقلابی اطمینان کنم. از هیچ سئوالی نباید گریخت. شما اگر تجزیه طلب باشید من با شما حرفی ندارم حتی از شما متشکر می شوم که صادقانه نظر خود را داده اید. شتر سواری دو لا دو لا ندارد. آن هایی که هم تجزیه طلب هستند و هم حق خود را می خواهند همان را دریافت می کنند که تا به امروز دریافت کرده اند با اعمال خویش . اگر کرد زحمتکش و یا بلوچ رنجدیده ای هم آمده و گفته آقا تو چرا مرا به خاک و خون کشیدی ، بهش خواهند گفت : تو غلط کردی من نماینده ی تو هستم.
پروین کرد عزیز ، من این کلمات را که می نویسم فانتزی من نیست ، آنچه دیده ام دارم بیان می کنم. نه ، بر عکس آنچه شما می گویید یک سر این قضیه به تجزیه طلب ها وصل است. من خودم طرفدار حقوق خلق ها هستم ، اما اگر کسی بخواهد به تمایت کشورم چپ نگاه کند من خود را دشمن او می دانم ، تعارف هم نمی کنم. آقای کرمانشاهی با نثری زیبا و دلنشین نوشته بود من هم آن را و هم این را گفتم. چیزی که خیلی ها نمی گویند ،چون همیشه حق با آن ها است!!!!!! اگر شما حق دیگری را زیر پا انداختی بدان که نمی توانی نماینده ی مردم خود باشی.
یکی از دلایلی که زعیم ها را حق به جانب می کند وجود تجزیه طلب ها است. این موضوع ارتباط مستقیم دارد با حقوق خلق ها. اگر امروز ما نتوانیم راه خود را از راه تجزیه طلب ها جدا کنیم ، بدانید که در فردا خشک و تر با هم خواهند سوخت. هنوز دیر نشده است ، باید برنامه ی مشخص خود را در ارتباط با عملی که می خواهیم انجام دهیم انتشار دهیم. تعارف اینجا بکار نمی آید، ما که نمی خواهیم انشاء بنویسیم تا نمره ی بیست بگیریم. ما چیز های مشخصی را می خواهیم. باید بدانیم که چه می خواهیم.باید خواسته ی خود را روشن بیان کنیم. من تعارف نمی کنم ، اتفاقاً شما ها تعارف می کنید و در گنگ زندگی مشغول ماهی گیری هستید. این شیوه ای است شکست خورده. به همین خاطر من برای آن ها که تجزیه طلب هستند و آن را بیان می کنند بیشتر احترام دارم تا آن هایی که به نعل و میخ می زنند. من با اقای کرمانشاهی هم تعارف نکرده ام. زیبایی و زشتی اش را دیده ام و مانند یک دوست واقعیر ، نه مانند شما ها که چشم می بندید وقتی لازم باشد، برخورد کرده ام. من خوب می دانم که این شیوه را مردم خود پرست نمی پسندند ، من اما بخاطر این و آن دید انترناسیونالیستی خود را مخفی نمی کنم.
اگر آن ها گفتند که مادینه حلال است و شما هم نرینه را حلال کردید می شوید دو روی یک سکه! باید انصاف داشت ، باید بزرگ بود تا انقلابی بودن و زیبا بودن تو را دیگران ببینند.
بزرگواری، فدارکاری ، دلیری ، مهربانی ، گذشت و شرم از خصلت های اصلی یک انسان انقلابی است. همه ی این ها را خسروی گلسرخی بزرگ در خود داشت ، دوباره به فیلم محاکمه اش را نگاه کنید
۴۹٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣٨۷       

    از : اخبار روز

عنوان : درج نظر، نه انتقال مطالب کامل دیدارگاه های دیگر
کاربر گرامی آقای رضا تبریزی درود بر شما
بخش اظهار نظرات اخبار روز برای ثبت نظرات کاربران محترم سایت تدارک دیده شده است. لطفا از درج مطالب کامل و طولانی سایت های دیگر خودداری بفرمایید.

سپاسگزاریم
۴۹٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣٨۷       

    از : پروین کرد

عنوان : جناب سئوالی دارم: منهم از شما سئوالی دارم؟
در سی سالهء اخیر که کشور تحت تسلط وحوش اسلامی قراردارد آنچهکه برما ملت کرد در سرزمین مادریمان رفته است بجرآت میگویم بینظیر بوده است ! . من بهیچوجه و کوچکترین اعتقادی به جدائی حداقل کردان ساکن محیط جغرافیای سیاسی ایران ندارم/ اما جناب ( سئوالی دارم)حضرتعالی پس از تعارفات شاعبدالعضیمی صد من یه قاز به کاوه کرمانشاهی !! اورا زیر سئوال برده اید چرا بعمد یا به سهو! تجزیه طلبان را که آتو بدست( بیماران پارانویاک )از نوع کورش زعیم میدهند را فراموش میکند ! ؟ بحث کاوه کرمانشاهی در مورد تحقیر زبان کردی از طرف کورش جان پارانو بوده است و نه در مورد تجزیه طلبی وغیره . اما سئوال من از حضرتعالی اینستکه با توجه به اینکه از یک طرف سیاستهای کثیف آدمخوان جهانی و از طرف طرف دیگر نوکران جیرهخوارانشان از نوع کفن دزدان اسلامی درکشورمان : تجزیه طلب سازان چه کسانی هستند ؟ وقتیکه رمالی بنام خمینی فتوا بر غنیمت جنگی بودن مادینهء کرد را صادر میکند و پس از قریب سه دهه جنایت وانسانکشی وتحقیر در کردستان که هرروز جوانان این خطهء نفرین شده فقط بخاطر نمردن از گرسنگی مجبور (بکول بری )چای وپارچه یا مشروبات الکلی از عراق/ مثل برگهای خزانزده توسط لات ولوتهای حکومت اسلامی ناب محمد رسول اله برزمین میریزند. چگونه میشود از این آدمها بعنوان ملتی از ملتهای ایرانی توقع داشت تا هر سگ و گرگی را بدولت تا مغز استخوان فاسد اسلامی شیعی ناب محمدی علوی را بعنوان ناجی ترجیح ندهند ؟ شوانه سیدقادر ۲۵ساله یکی ازینان بود : اورا آنقدر زدند تا نیمه جان شد /جسد نیمه جانش را بکامیون بستند در شهر مهاباد گرداند وگرداند وگرداند تا کردها ببینند وعبرت بگیرند که با چه وحوشی طرفند !!۱... خاکپرستان پارانویاک کدام گوری بودند تا کمترین نالهء بشردوستانه ای سر دهند/چرا همه سرده خناق گرفته بودند این خاکپرستان ضد خاک زی؟
۴۹٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣٨۷       

    از : بیایید نه به عقده های حقارت خود بلکه به راستی به خلق بیندیشیم ...........................

عنوان : چه کسی این حق را به شما داده
اوایل انقلاب نیز همینطور بود حالا دوباره شروع کرده اند. بعد از انقلاب به خودمختاری کمتر رضایت نمی دادند. نتیجه اش چه شد؟
همان کار هایی را می کردند که جمهوری اسلامی جنایتکار می کرد. فقط فرقشان با جمهوری اسلامی این بود که مادر و پدر بیچاره ی زندانی می دانستند که باید بروند دم اوین صف بکشند اما آنها این حق را هم به مردم نمی دادند. حتی به بسیاری از مردانی که اسیر گرفته بودند تجاوز کردند. آن ها با جمهوری اسلامی دو روی یک سکه بودند و گاه حتی خشنتر و کثیفتر از جمهوری اسلامی برخورد می کردند. من خودم با جوانی مصاحبه کردم که چندین ماه در کوهای کردستان به وسیله ی "انقلابیون" بار ها مورد تجاوز قرار گرفته بود. آقای صوفی و دیگران بچه های آن منطقه این ها را خیلی خوب می دانند . رهبران کومله با اسرا همان برخورد را می کردند که جمهوری اسلامی می کرد. فرقشان این بود که جمهوری اسلامی فقط زنان و دختران را تجاوز می کرد اما آن آقایان انقلابی به پسر بچه های اسیر نیز تجاوز می کردند. آقای قاسمی اگر می خواهد واقعاً انسانی بر خورد کند باید همه ی این ها را بگوید.
یک ساکن اردبیل یا سمنان شاید از این فاجعه های انسانی خبر نداشته باشد ، اما آقای قاسمی ، صوفی و دیگران خیلی خوب این را می دانند. یا شاید می خواهید بگویید نه نه ، ما خبر نداریم . آنوقت من به شما می گویم : شما صداقت ندارید ، شما دروغ می گویید.اگر ما بخواهیم فقط بخشی از حقیقت را تمام حقیقت بشمار آوریم نتیجه همان خواهد بود که بعد از انقلاب گرفتیم. این بار هم خون بسیاری از عزیزان مردم ریخته می شود و یک پلید و جنایتکار دیگری همچون جمهوری اسلامی را می آورند و بر کرسی حکومتی می نشانند و بعد هم باز برای مدتی طولانی همه خاموش می شوند.
باید با صداقت و انصاف برخورد کرد وگرنه هیچ نتیجه ی مثبتی بدست نخواهد آمد بجز اینکه فردا خلق بگوید: تو که از آن بد تر کردی! چنانکه جموهوری اسلامی بر شاه خرده می گرفت و خود قبرستان ها را بکلی آباد کرد!
تا ایران عزیز ما را به یوگسلوی بدل نکرده اید ، کمی بیندیشید! شما چه حقی د ارید که خود را نماینده ی همه مردم بدانید؟! چه کسی یان حق را به شما داده؟
۴۹٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣٨۷       

    از : انصاف نمی بینم .....

عنوان : رجز خوانی در انترنت چندان مشکل نیست
دوستان ارجمند ! اگر بخواهیم بی انصافی بکنیم به هیچ جایی نمی رسیم ، همان آش و همان کاسه می شود. عموماً افراد یک طرفه و فقط با دیدن منافع خود زبان باز می کنند ، اعتراض می کنند ، می نویسند.
همه ی نظرات را خواندم
حرف های درستی است ولی کامل نیست بجز نظر اولین نفر زیرا او هم به حقوق خلق ها احترام گذاشته و هم حق آقای زعیم را زیر پا نیداخته و سئوالی هم کرده.
می بینم که همه سئوال اش را عمداً یا غیر عمد به فراموشی سپرده اند. نه نویسنده ی محترم جواب سئوال او را داده و نه هیچ یک از نظر دهندگان . این برخورد ما ایرانیان و مردم شرق همیشه ما را به بن بست کشانده . یا رومی رومیم ، یا زنگی زنگ
و همین حرکت ها است که طرف مقابل را مصمم می کند برای دفاع از حقوق خود
اگر کسانی می خواهند از حقوق خلق ها دفاع کنند کارشان قابل تقدبر است ، اما اگر بخواهند کشور ایران را تکه تکه بکنند باید بدانند که بین آنها و "زعیم" ها مردم ایران از جمله سنندج زیبا و تبریز دلیر خیز طرف زعیم ها را خواهند گرفت. باور نمی کنید این گوی این میدان. رجز خوانی در انترنت چندان مشکل نیست.
۴۹۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣٨۷       

    از : رضا تبریزی

عنوان : دربارهءپاسخ آقای کوروش زعیم به نقد و گلایهء آقای محمد امینی
با سلام بمسولین سایت و خوانندگان محترم
نوشتهء آقای کاوه قاسمی کرمانشاهی را در بارهء اظهارات آقای کوروش زغیم ، همراه با برخی اظهار نظر های دیگر از هموطنان که در جمع ،مجموعه ای راتشکیل میداد خواندم . چند روز قبل نیز مطلبی از آقای منتطر حقیقی نیز در سایت سازمان سوسیالیست های ایرا ن خوانده بودم که او نیز به اظهارات آقای زعیم در گفتگو با سایت ادوار نیوز و پاسخ به آقای محمد امینی نقدی نوشته بود که آنرا در میان این مجموعه نیافتم. بنظرم آمد که اگر آن مقاله نیز در این مجموعه در معرض مطالعهء هموطنان قرار بگیرد حتما" به غنای این بحث کمک خواهد کرد و لذا آنرا ذیلا" می آوردم. با آرزوی پیروزی ملت ایران




از سایت اینترنتیwww.ois-iran.com




دربارهءپاسخ آقای کوروش زعیم به نقد و گلایهء آقای محمد امینی



*****

روشن نیست که آقای مهندس کوروش زعیم، برپایه کدام منطق سیاسی ،

ازپاسخ گوئی به انتقادات افراد و سازمانهای دگراندیش، شانه خالی می کند؟!






حسین منتظر حقیقی



گفتگوی سایت ادوارنیوز با آقای زعیم ، « ملیت و قومیت در گفتگو با کوروش زعیم »(۱) ، که پاسخ و نقد عده ای از فعالین و کوشندگان سیاسی، از جمله آقای محمد امینی (۲) را بدنبال داشت ،آقای زعیم را بر آن داشته است تا علیرغم سلیقه و رویه شان در مورد انتقاداتی که از ایشان میشود فقط به « دوست گرانقدر» شان آقای محمد امینی، پاسخ دهند.(۳)



آقای زعیم می نویسند:

« من معمولا به انتقادات علیه خودم پاسخ نمی دهم. بیشتر منتقدان من انتقاد گران فطری هستند، ولی واکنش شما گلایه بود و از سوی کسی می آمد که برایش احترام و ارزش بسیار قایل هستم و پاسخ ندادن به گلایه یک شخصیت گرانقدر را بی ادبی می دانم. باوجود این، انتظار داشتم پیش از اینکه آنرا رسانه ای کنید پرسشهایی از من می کردید.»



من نمیدانم چرا و بچه دلیل کسی که ادعا دارد از آزادی مردم ایران دفاع می کند، نمی خواهد به نظرات انتقادی هموطنان خود توجه کند و بعدأ با منطق و استدلال ثابت کند که منتقدین در اشتباه هستند!

برایم روشن نیست که آقای مهندس کوروش زعیم بر پایه کدام منطق سیاسی میگویند:

« با وجود این ، انتظار داشتم پیش از آنکه آنرا رسانه ای کنید پرسشهائی از من میکردید» .

مگر گفتگوی خود ایشان با «سایت ادوار نیوز»، رسانه ای نبوده است ؟



مگر آن گفتگوها بمنظور بالابردن آگاهی های عمومی در راستای حل یک مشکل سیاسی و یا اجتماعی وطنمان نبوده است ؟

پس چرا ایشان انتظار داشته اند که آقای محمد امینی پیش از آنکه آنرا رسانه ای کنند ، باید در مرحله اول، پرسشهائی از آقای زعیم میکردند. برخورد این چنانی با منتقدین ابهامات زیادی بوجود می آورد که ایشان قاعدتا" برای روشن شدن آن عده از خوانندگان مقالات و یا شنیدن مصاحبه های ایشان که بمنظور آشنائی بیشتر با نظرات «جبههء ملی ایران» ونه نظرات« شخصی» ایشان ، که متأسفانه بیشتر حال و هوای «مکتب پان ایرانیستی» و آن هم از نوع « پزشکپوری » ، از آن استشمام میشود که سر انجامش به همسوئی با دربارپهلوی و مقابله با دکتر مصدق و جنبش ملی ایران منتهی شد.اقدام عاجل نمایند.



در هرحال از آنجا که اعتقاد دارم در روند کار دمکراتیک، «نقد » نظرات و برنامه نیروهای مخالف و رقیب ،یکی از ساز و کارهای ضروری و سازنده است که دوری جستن از آن خسارت بار میباشد. و از آنجا که گفتگوی آقای زعیم با ادوار نیوز و پاسخ به آقای محمد امینی که جواب آقای زعیم را در پی داشته است ، در مجموع این گفتگو ها را از حالت دونفره خارج ساخته است و بدیگران از جمله من این امکان را میدهد که درمورد این «مشکل»، که توان زیادی از نیروهای سیاسی جامعهء را بخود مشغول داشته است ، وارد بحث بشوم.



من تصور نمیکردم که آقای زعیم انتقاد را باعث تنزل شأن و موقعیت اجتماعی – سیاسی اشخاص ارزیابی کنند!! مگر اینکه در راستای پالایش زبان پارسی که در همین نوشته مورد بحث به آن اشاره کرده اند، فعل « انتقاد کردن » مترادف با فعل « ناسزا گفتن » معنی شده باشد که اگر چنین باشد ، دیگر آن حدیث و روایت دیگری است، والا اگر فعل انتقاد کردن بهمان معنی که در فرهنگ دمکراتیک در جهان بکار میرود مورد قبول آقای زعیم هم باشد ، جای بسی تأسف است که یکی از اعضاء رهبری سازمانی که پیشینهء دموکراتیک داشته است ، اینگونه با منتقدین نظری خود برخورد نماید که بگویند « من معمولا به انتقادات علیه خودم پاسخ نمی دهم.» و در واقع طرفدار شیوه «دیالوگ»، امری که در بین تمام آزادیخواهان جهان رسم است، نبوده ،بلکه سنت «مونولوگ» حاکم بر جوامع استبدادی را می خواهد انجام دهد! و حتی در پاسخ « دوست گرانقدر » خود نیز حاضرنباشند پاسخی به انتقاد های او بدهند ، بلکه کوشش میکنند که پاسخ « گلایه» این « دوست گرانقدر» را داده باشند.!!

تکرار میکنم که جای بسی تأسف است ، اما از آنجا که قصد من از این نوشته این نبوده و نیست که در مورد آنچه تا اینجا نگاشته ام قلم بزنم و بلکه میخواهم به نکته دیگری که درواقع هدف آقای زعیم در آن گفتگو بوده است بپردازم از توضیح بیشتر در اینمورد میگذرم و به وقت دیگری موکول میکنم و به موضوع اصلی میپردازم.



آقای زعیم در پاسخ آقای محمدامینی ، می نویسند:

« پیش از اینکه به نکته های ظریفی که شما اشاره کرده اید بپردازم، باید یادآوری کنم که سخنان من سیاسی است نه آکادمیک، و هدف این سیاست جلوگیری از پاشیدگی کشور در طول حکومت جمهوری اسلامی و نیز کاهش زمینه های پاشیدگی هنگام رفتن آن است. من نباید به شما بگویم که جهان سیاست با جهان آکادمی تفاوت دارد…» ، بدون اینکه توضیح دهند به کجای آن بحث آکادمیک اشکال وارد بوده که سیاسیون باید از آن، فاصله بگیرند!! در حالی که اگر در کنار فعالیت های سیاسی ، برخی تلاشهای آکادمیک که میتواند مواضع سیاسی ما را با واقعیات بیشتر جامعهء ملی سازگار نماید، نتنها مفید که لازم است.



بنظر من اظهارات آقای زعیم در گفتگو با سایت ادوارنیوز آن چنان از واقعیات تاریخی – اجتماعی حاکم بر وطنمان فاصله داشت که متأسفانه هیچگونه جنبهء آموزشی نداشت که هیچ و بیا نگر نقطه نظر های سیاسی مورد نظر آقای زعیم که کوشش کرده است در پاسخ به آقای محمد امینی مطرح نماید،اگر نگوئیم نبود ، حد اقل میتوان گفت که آن منظور از لابلای آن گفتگو مستفاد نمیشد که آنهمه «نقد» ، « اعتراض» و «مخالفت» در بارهء آن گفتگو دلیلی بر این مدعا است !



من با آقای زعیم در این موضوع توافق دارم که باید از استقلال و تمامیت ارضی کشورمان ، بخصوص در شرائط حساس امروز سیاست جهانی و برخی سیاست های نا درست و گمراه کننده جمهوری اسلامی، با هوشیاری خاص مراقبت نمود - موضوعی که انگیزه ایشان در مصاحبه با ادوارنیوز بوده است یعنی « سیاست جلوگیری از پاشیدگی کشور در طول حکومت... »- اما بر این باور نیز هستم که به این جهت و با این دغدغهء فکری نباید در« دامهائی» که سیاست های مسلط جهانی و منطقه ای برای اهداف شوم خود گسترده اند گرفتار شویم .



بنظر من یک قطبی شدن جهان باعث شده است که ایالات متحدهء آمریکا و کشورهای دارای منافع مشترک با آن ، در منطقه ء ما ، سیاست دوران حضور اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را که مبتنی بر « حمایت از یکپارچگی و تمامیت ارضی کشور های منطقه » بود، رها کرده و برای تداوم منافع خود سیاست تسلط کامل بر این کشورها را ، اگر تحت سلطه اش نباشند، و چنانکه میسر نشد تسلط بر تکه هائی از این سرزمینها را در دستور روز سیاست خارجی خود قرار داده اند. زیرا امید وارند که حتی اگر بر قسمتی از خاک یک کشور مسلط گردند بتوانند از طریق ایجاد پایگاههای نظامی و دیگر اهرمها ئی که در اختیار دارند حکومت های مرکزی این کشور ها را زیر فشار های مستمر قرار داده تا بالاخره مراد خویش را در آغوش بگیرند.از این رو تحریک احساسات قومی با هدف تجزیه این کشورها و از جمله کشور مارا، طی پروژه های زرق وبرق دار به سمینار ها و کنگره های ساختگی متشکل از عده ای خود فروخته و حتی عده ای نا آگاه کشانده و سیاست های خود را بعنوان قطعنامه و مصوبات نمایندگان به اصطلاح اقوام ، در بوق وکرنا میکنند.



بنظر من تلاش برای تحقق حقوق فرهنگی اقوام ، که کاری سنجیده و درست است، اما ضمنا" همان دامی است که نیروهای آزادیخواه و طرفدار استقلال و تمامیت ارضی ایران چون دارای نگرانی و دغدغه هستند نباید در آن گرفتار شوند.زیرا بنا بر مثل معروف « میان ماه من تا ماه گردون _ تفاوت از زمین تا آسمان است » . چرا ؟ برای اینکه ما نیز بر این نظریم که کشور ما، اقوام متعددی را در دل خود دارد و قوانین اساسی کشور ما چه قانون اساسی مشروطیت (۴)و چه قانون اساسی کنونی ایران (۵)، بتنوع فرهنگی اذعان نموده و خود را در برابرآن مسول دانسته اند. بنا براین نوع و جنس مبارزهء ما برای اجرای قوانین و از جمله قوانین مربوط به حقوق اقوام با ماهیت و چگونگی طرح هائی که از سوی سیاست های مداخله جو و افراد مزدور آنها مطرح میشود کاملا" متفاوت است .همچنین که هوشیاری سیاسی ما باید در این باشد که افراد و یا نیروهای سیاسی ای که برای حقوق برابر تمامی آحاد کشور صرفنظر از وابستگی قومی و مذهبی شان در مقابل قانون پشتیبانی میکنند. وافراد و یا نیروی های سیاسی ای که بدفاع از حقوق دمکراتیک اقوام ایرانی برخواسته و مطالبه حقوق برابر و مساوی برای تمام اقوام را، در چارچوب حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران می نمایند، با نیروهای وابسته به بیگانگان یکی قلمداد نکنیم!



من بر این باور هستم برای اینکه در دامی که نیروهای بیگانه گسترده اند گرفتار نشویم از یکسو و از دیگر سو بتوانیم حقوق قانونی و شهروندی آحاد کشور را متحقق کنیم نباید صورت مسأله را پاک کنیم که این عمل کمک بزرگی به پیشرفت سیاست توطئه گرانهء قدرت های مداخله جو خواهد کرد . راه مقابله با این سیاست ، حذف « خرده فرهنگها» از پیکر هء فرهنگی ایران نیست، زیرا آنها بخشی از فرهنگ ملی ایران هستند. همچنان که توسل به کوروش و پادشاهان ۲۵۰۰ سال قبل که آقای زعیم برای مقابله با چالش های امروز جامعه ایران به آن متوسل شده اند نیز نمیتواند دغدغه های مارا نسبت به سیاست های شوم تجزیهء ایران از میان بر دارد.



آقای مهندس زعیم در ادامه مطالب خود که نوشته بودند بحث من سیاسی است و نه آکادمیک، می افزایند: « همین سخنان و موضع گیری های فعالانی امثال ماست که اکنون موج فزاینده ای از ملی گرایی بر پایه اصول اخلاقی و فرهنگ کهن ایران را، بویژه در میان جوانان، ایجاد کرده و رژیه جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است »



تاریخ نه چندان دور کشورمان موید این نظر است که ، محمد رضا شاه پهلوی بمنظور مقابله با رشد اسلام سیاسی که از ۱۵ خرداد ماه ۱۳۴۲ شدت گرفت، تقویم و تاریخ ایران را به تقویم شاهنشاهی تبدیل کرد وهمراه با آن ، مراسم جشن های ۲۵۰۰ ساله را نیز در راستای تقویت و سلطه ء حس ناسیونالیستی بر مبنای تاریخ شاهان گذشته بر فرهنگ تلفیقی حاکم و موجود جامعه که نتیجه آمیزش قرنهای متمادی فرهنگ های متفاوت است ، برگزار کرد. نتیجه چه شد ؟ نتیجه این شد که اسلام سیاسی با احساسات قشری مذهبی جامعه گره خورده ، هم نظام استبدادی و غیر دموکراتیک پادشاهی را در نوردید و هم بد لیل انسداد سیاسی ای که در نظام پادشاهی ، کشور را به زندان و گورستان آزادیخواهان و میهن دوستان تبدیل کرده بود و فقط مذهبیون بودند که بدلیل موقعیت ویژه ای که داشتند با استفاده از کانونها ی مذهیی و سازماندهی مساجد میتوانستند رابطهء تنگاتنگ خود را با بدنهء جامعه حفظ نمایند و پس از فروپاشی نظام پادشاهی همین مذهبیون با تکیه بر همین نیروها، بلا فاصله تدابیری اتخاذ کردند که ادامه دهندگان جنبش ملی ایران به رهبری زنده یاد دکتر محمد مصدق و دیگر نیروهای غیر مکتبی و غیر مذهبی ،چپ ، لیبرال و دمکرات را از عرصهء فعالیت های علنی سیاسی ایران حذف کردند.



همچنین نگاهی بتاریخ نچندان دور کشورمان بخوبی نشان میدهد که سیاست سرکوب اقوام ، نتوانسته است ره بجائی ببرد وآنان را از مطالبات خود منصرف نماید. حتی قرار و مدار های دو و یا چند جانبه ء دول همسایه با یکدیگر نیز نتوانست این مطالبات را بفراموشی بسپارد .تلاشهای سرکوبگرانهء قبل از انقلاب فقط توانست محل ابراز این تمایلات را از لایه های آشکار فضای سیاسی به لایه های پائین تر و غیر آشکار این لایه ها منتقل نماید تا اینکه اولین نسیم های آزادی پس از ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ وزیدن گرفت . در این هنگام همان مطالبات بار دیگر از لایه های پنهان فضای سیاسی خود را آشکار نمود و در اولین فرصت برآمده از زمان کوتاه «بهار آزادی» نیز نمایندگان خود را راهی مجلس کردند.



اینها برگهائی از تاریخ معاصر وطنمان ایران هستند و نمیتوان تغییرشان داد و یا از حافظه تاریخ حذف کرد، اما حتما" باید از آنها آموخت و عبرت گرفت ..هم سیاست محمد رضا شاه که قصد داشت با توسل به کورش و پادشاهان گذشته از رشد اسلام سیاسی جلوگیری نماید شکست خورد و سیاست سرکوب «مطالبات قومی » از طریق پاک کردن صورت مسأله آن از میان دیگر معضلات اجتماعی – فرهنگی ایران به حل مسأله کمک نکرد و طعم شکست را چشید. نیاموختن از آن تجربیات و باز اصرار بر همان جوهره های سیاسی نتنها راه دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران نیست که نقض غرض میباشد!



به باور من پاسخگوی دغدغه های ما برای حفظ تمامیت ارضی کشور جز این نمیتواند باشد که کوشش کنیم تا در چهارچوب ظرفیت های ملی و قانونی به این نیاز های فرهنگی پاسخ داده شود. باید بطور گسترده و هماهنگ تلاش کنیم که نیروی هموطنانما ن را در جهت تحقق حاکمیت قانون و مبارزه ء قاطع بااعمال و رفتار فراقانونی از سوی هر شخص و نهاد از جمله « حکم حکومتی » و حذف موانع غیر قانونی برای انتخابات یک درجه ای و آزاد ، از جمله حذف « نظارت استصوابی» غیر قانونی ، که میتوانند همگرائی ملی را درسطح کشور توسعه دهند ، بسیج کنیم و این اولین گام ما خواهد بود تا زمانیکه تعادل نیروهای سیاسی – اجتماعی جامعه بسود «جدائی نهاد ایدئولوژیک و یا دینی از نهاد حکومت »، بعنوان اصلی از اصول شهروندی تغییر یابد. پاک کردن صورت مسأله واقعیات و توسل بتاریخ گذ شته های بسیار دور که با هر دست آورد تازهء باستانشناسی بسیاری از مسلمات ما را نسبت به تاریخ آندوره بزیر سوال میبرد ریسمان های محکمی نیستند که توسل به آنها بتوانند دغدغه های نیروهای آزادیخواه و استقلال طلب و خواهان حفظ تمامیت ارضی کشوررا در شرائط بسیار پیچیده ء سیاسی – فرهنگی – اقتصادی و اجتماعی حاکم از بین ببرند چنانکه آقای زعیم معتقدند « ... و هدف این سیاست جلوگیری از پاشیدگی کشور در طول حکومت جمهوری اسلامی و نیز کاهش زمینه های پاشیدگی هنگام رفتن آن است ... »



آنچه که موجب از بین رفتن این دغدغه ها میشود یافتن راه و روشهای معقول و قابل دسترسی است که با پشتیبانی مردم ایران و با تکیه بر قوانین و حقوق شهروندی، نیروهای سیاسی کشور، امکان حضور رسمی و علنی خود را در تمام عرصه های زندگی روزمرهء ملت بر حاکمیت تمامیت خواه و قانون شکن، تحمیل نمایند.نقیصه ای که در دوران جنبش انقلابی منجر به انقلاب ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷، گریبانگیر این نیروها بوده و پس از گذشت سی سال هنوز که هنوز است تاوان آنرا میپردازیم.



در دوران جنبش انقلابی سال ۱۳۵۷ ، نیروهای دمکرات ، نیروهای غیر مکتبی و غیر مذهبی و حتی نیروهای چپ ، یا فاقد تشکل های سیاسی – فرهنگی و اجتماعی با برنامهء مشخص بودند و یا فضای بستهء و دیکتاتوری سیاسی دوران محمد رضا شاهی و ساواک اجازه تماس این تشکل ها با بدنهء جامعه را نمیداد. نتیجه این شد که امروز همگی شاهد آن هستیم.

آیا آن نقیصه ها، امروز از جامعهء سیاسی ایران رخت بر بسته اند ؟



آیا آقای کوروش زعیم بر این باورند که سازمان جبههء ملی ایران و دیگر سازمانهای سیاسی کشور دارای این امکانات شده اند که بتوانند با بدنه ء جامعه ارتباط ارگانیک بر قرار نمایند.؟

و بفرض اینکه جمهوری اسلامی به آخر خط خود برسد که وقوع این حادثه، حتما" تحولات زیادی را در جامعه بوجود خواهد آورد، جبهه ء ملی ایران و دیگر سازمانهای سیاسی اپوزیسیون قادر خواهند بود که در این تحولات نقش مثبت ایفا نموده و کشور را یک گام بسوی استقرار روابط دمکراتیک بپیش ببرند.؟

آیا باز بدلیل عدم ارتباط ارگانیک نیروهای دمکرات با بدنهء جامعه، « در بر روی همان پاشنه های گذشته نخواهد چرخید»؟ و باز تکرار فاجعه های گذشته ادامه نمییابد وآیا ما بعنوان ناظران آگاه !! نظاره گر تکرار ناگوار تاریخ کشورمان نخواهیم بود ؟ اینها سوالات اساسی و مهمی هستند و کسانی که در برابر سرنوشت سیاسی و جغرافیائی کشورمان خود را مسول میدانند باید برای آنها پاسخ های روشن و دقیق داشته و به مردم ارائه کنند و از گفتگو و بحث و تبادل نظر با دیگر نیروهای سیاسی جامعه، هراس نداشته باشند؟



من معتقدم که باید از گذشته بیاموزیم و در راستای ایجاد شرائطی بکوشیم که بتواند امکان تماس نظری و ارگانیک ما را با بدنهء جامعه فراهم نماید. تا اگر فرصت ها پیش آمدند و سوت داوری بصدا در آمد آماده فعالیت در صحنهء بازی باشیم و از تکرار تاریخ و فاجعه ها جلوگیری نمائیم. این مسأله باید دغدغهء آزادیخواهان ، استقلال طلبان و علاقمندان به حفظ تمامیت ارضی ایران باشد.





حسین منتظر حقیقی

۲۸.۱۱.۲۰۰۸



fm-jmi@gmx.net





پا نویس ها :

۱ – ملیت و قومیت در گفتگو با کوروش زعیم ـ ادوارنیوز ـ نجات بهرامی

به نقل از مرکز اینترنتی سازمانهای جبهه ملی ایران در آمریکا

http://www.jebhemelli.net/htdocs/Culture&Civilization/۲۰۰۸/Amini_Zaiim.htm



و به نقل از سایت جبهه ملی ایران ـ اروپا

http://www.jebhemelli.info/html/tazeha/۰۸/zaeem۲۸.۱۰.۰۸.htm



۲ – محمد امینی ـ گلایه ای از آقای کورش زعیم

به نقل از سایت جبهه ملی ایران ـ اروپا

http://www.jebhemelli.info/html/tazeha/۰۸/amini۱۴.۱۱.۰۸.htm



و به نقل از مرکز اینترنتی سازمانهای جبهه ملی ایران در آمریکا

http://www.jebhemelli.net/htdocs/Culture&Civilization/۲۰۰۸/Amini_Zaiim.htm





۳ – کورش زعیم ـ پاسخی به گلایه آقای محمد امینی

به نقل از سایت سکولاریسم نو

http://www.newsecularism.com/۲۰۰۸/۱۱۰۸-C/۱۱۲۴۰۸-Kurosh-Zaim-Amini.htm



و به نقل از سایت جبهه ملی ایران ـ اروپا

http://www.jebhemelli.info/html/tazeha/۰۸/zaeem۲۳.۱۱.۰۸.htm



و به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های مصدقی

http://www.ois-iran.com/ois-iran-۳۹۶۴-k.zaim-pasokh_be_gelayahe_mohamad_amini.htm





۴ – به نقل از بخش متمم قانون اساسی مشروطیت :

در خصوص انجمن های ایالتی و ولایتی



اصل نودم: در تمام ممالک محروسه انجمن های ایالتی و ولایتی به موجب نظامنامه مخصوص مرتب می شود و قوانین اساسیه آن انحمن ها از این قرار است.



اصل نود و یکم: اعضای انجمن های ایالتی و ولایتی بلاواسطه از طرف اهالی انتخاب می شوند مطابق نظامنامه انجمن های ایالتی و ولایتی.



اصل نود و دوم: انجمن های ایالتی و ولایتی اختیار نظارت تامه در اصلاحات راجعه به منافع عامه دارند با رعایت حدود قوانین مقرره.



اصل نود و سیم: صورت خرج و دخل ایالات و ولایات از هر قبیل به توسط انجمن های ایالتی و ولایتی طبع و نشر می شود.





۵– اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میگوید:

« زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است . اسناد ، مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس ، در کنار زبان فارسی آزاد است ».



اصل ( ۱۰۰ ): « برای پیشبرد سریع برنامه های اجتماعی ، اقتصادی ، عمرانی ، بهداشتی ، فرهنگی ، آموزشی و سایر امور رفاهی از طریق همکاری مردم با توجه به مقتضیات محلی اداره امور هر روستا ، بخش،شهر ،شهرستان یا استان با نظارت شورائی به نام شورای ده ، بخش،شهر،شهرستان یا استان صورت میگیرد که اعضای آن را مردم همان محل انتخاب میکنند.

شرائط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و حدود و وظائف و اختیارات و نحوهء انتخاب و نظارت شوراهای مذکور و سلسله مراتب آنها که باید با رعایت اصول وحدت ملی و تمامیت ارضی و نظام جمهوری اسلامی و تابعیت مرکزی باشد قانون معین میکند ».



اصل ( ۱۰۱ ) : « به منظور جلوگیری از تبعیض و جلب همکاری در تهیه برنامه های عمرانی و رفاهی استانها و نظارت بر اجرای هماهنگ آنها ، شورای عالی استان ها مرکب از نمایندگان شوراهای استانها تشکیل می شود، نحوهء تشکیل و وظائف این شورا را قانون معین میکند ».



اصل ( ۱۰۲ ) : « شورایعالی استانها حق دارد در حدود وظائف خود طرحهائی تهیه و مستقیما" یا از طریق دولت به مجلس شورای اسلامی پیشنهاد کند این طرحها باید در مجلس مورد بررسی قرار گیرد ».



اصل ( ۱۰۳ ) : « استانداران ، فرمانداران ، بخشداران و سایر مقامات کشوری که از طرف دولت تعیین می شوند در حدود اختیارات شورا ها ملزم به رعایت تصمیمات انها هستند ».
۴۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣٨۷       

    از : محسن ف

عنوان : افکارشیطانی شونیسم فارس
دیگر تاریخ مصرف کارهای رضاخانی(رضا بیسواد وجلاد)که بافکر ونیروی انگلیس در ایران وبعضی کشورهای همسایه اجرا می شدتمام شده .
آقایان امثال کوروش زعیم باید واقعیت راقبول کنند ووقتی اسم خود رادمکرات می گذارنند حداقل باید به ابتدائی ترین حقوق انسانها احترام بگذارند ودرصدد توجیه ویا پاک کردن صورت مسئله نباشند
البته اگر افکار شونیستی وبرتری نژادی پارس بردیگر انسانها اجازه دهد؟؟؟؟؟
۴۹۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣٨۷       

    از : هادی صوفی زاده‌

عنوان : با سلام
سلام کاوه‌ جان!
مجبورم که‌ برای تفکرات منجمد شده‌ای آقای زعیم همان شعر شیرین فارسی را بازگو نمایم که‌ می گوید" خانه‌ از پای بست ویران است | خواجه‌ درنقش ایوان است " در حقیقت اینگونه‌ بحثها تازه‌ نیستند ونخواهند بود اما تنها چیزیکه‌ جای تنفر بود بیان همچون دیدگاه‌ شونیستی از طرف سخنگوی جبهه‌ ملی بود
آنها می خواهند نه‌ به‌ خواننده‌ بلکه‌به‌ خود بقبولانند که‌ درکردستان ودر بلوچستان شیعیان راضی هستندوادعائی ندارند و کرد را به‌ کرد کرمانشاهی و سنندجی و بلوچ را به‌ بلوچ سیستانی و بلوچستانی تقسیم نموده‌اند. سوال این است که‌اگر مذهب عامل ملی گرایی باشد آذریهاو عربها شیعه‌ هستند و‌ خواسته‌ ملی آنان بسیاررادیکالانه‌ تروریشه‌ تاریخی داردوخارج از جنبش شیخ خزعل و سید محمد خیابانی اگر به‌ مباحثات مجلس اول شورای ملی درخصوص انجمنهای ایالتی و ولایتی بنگریم که‌ در همان زمان بحث استقلال آذربایجان مطرح بوده‌است که‌آقای زعیم از دیدن آنان عاجز است. نکته‌ دیگر اینکه‌ اگرمذهب عامل ملی گرایی است، چرا سنی مذهب های لار ولارستان و بندرعباس همچون ادعایی ندارند؟ چرا سنی های نمین و گرمین و آستارا همچون ادعائی ندارند؟
۴۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣٨۷       

    از : ارش کمانگر

عنوان : تعاریف علمی و سوء استفاده سیاسی
باعث تاسف است که سی سال فاجعه جمهوری اسلامی برخی از سیاستمداران را به حدی تنزل داده است که برای در رفتن از یک بحثی چنان خود را به بیسوادی می زنند که تمام تعاریف علمی را به دلخواه خود تغییر می دهند از جمله این تعاریف تعریف زبان و لهجه و قوم و ملت است وجه تمایز دو زبان نه در واژگان که در دستور زبان است از این رو زبان فارسی که بیش از پنجاه درصد واژگانش عربی است از زبان عربی تماییز می یابد همین گونه است زبانهای مشابه کردی و فارسی که واژگان همانند ولی دستور زبان متفاوت دارند پس دو زبان جداگانه اند در باره ملتهای ایرانی هم نویسنده این مقاله به خوبی توضیح داده است!
۴۹۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣٨۷       

    از : یک آذربایجانی

عنوان : آسیمیلاسیون زبانی و فرهنگی در میان شیعه ها شدیدتر از سنی هاست!
" زبان و فرهنگ مردم این شهر و دیار چنان مورد تحقیر و توهین قرار گرفت که شهروندان کرمانشاهی ساده‌ترین راه برای فرار از آن را در تغییر زبان یا حداقل عدم انتقال آن به فرزندان‌شان یافتند و نتیجه آن‌که فارسی صحبت کردن در این شهر ارزش شد و کُردی گفتن نشانه‌ی املی!" (از مقاله) آقای قاسمی کرمانشاهی که معلوم است اطلاعات دقیق حقوقی و علمی در مورد مساله ملی دارد و مقاله بسیار خوبی هم نوشته اند به یک مساله مهم اشاره کرده است که می خواهم آنرا بشکافم.


گروهی همواره با ادعای اینکه در ایران فقط اقلیتهای مذهبی تحت فشار هستند و ترکها و کردهای شیعه هیچ مشکلی ندارند، سعی دارند مساله مهمی را از دیدگان پنهان کنند و آن آسیمیلاسیون زبانی و فرهنگی است که نتیجه تحقیر و توهین های گاه جدی و گاه شوخی (جوکها) است. اتفاقا در این زمینه تفاوت مذهبی بین شیعیان و سنی ها باعث شده است که اقلیت سنی در برابر امواج آسیمیلاسیون زبانی و فرهنگی مقاومت بیشتری از خود نشان دهد و به قولی این تفاوت مذهبی همچون واکسنی آنها را در برابر آسیمیلاسیون مصون کرده است.


من به عنوان یک آذربایجانی، کاملا احساس آقای کرمانشاهی را درک می کنم چون شاهد آن بوده ام که چگونه فارسی صحبت کردن نشان رشد، ترقی و مدرن بودن تبلیغ می شد و ترکی صحبت کردن نشانه املی، عقب ماندگی و تعصب! تا پیش از ظهور ماهواره ها و باز شدن چشم مردم آذربایجان با مشاهده کانالهای تلویزیونی ترکیه، این تبلیغات مسموم، فضای سنگینی را بر ضد زبان و فرهنگ ترکی در آذربایجان ایجاد کرده بود بگونه ای اغلب مردم آذربایجان به عقب مانده بودن زبان و فرهنگ ترکی عمیقا باور داشتند و خود مردم در برابر معدود فعالان آذربایجانی که خواستار تدریس زبان ترکی می شدند، می ایستادند و آنها را مسخره می کردند که ترکی زبان املی و عقب مانده ای است و این افراد را متعصب می دانستند!


اما ظهور تلویزیونهای ماهواره ای ترکیه ای به تدریج این باور غلط را کنار زد و مردم با چشمان خود پیشرفتهای ترکیه و زبان، فرهنگ و موسیقی ترکیه را مشاهده کردند و به تدریج فهمیدند که مدرن بودن، مترقی اندیشیدن و روشنفکر بودن ربطی به زبانی که حرف می زنیم ندارد، بلکه مدرنترین مفاهیم بشری را به تمام زبانهای دنیا از جمله ترکی هم می توان بیان کرد!


این مساله شاید بسیار بدیهی به نظر برسد که هر مفهومی را به هر زبانی می توان ترجمه و بیان کرد ولی وقتی در فضایی چشم به جهان باز می کنی که همه حرفهای کوچه و بازاری، عقاید کهنه و رسوم عقب مانده به زبان مادری ات بیان می شوند و تمام علوم جدید و مدرن را در مدرسه و دانشگاه به زبان فارسی می آموزی و وقتی در تمام رسانه های دیداری و شنیداری، برنامه های علمی، هنری، فیلمها و سریالهای روز دنیا را با ترجمه فارسی می شنوی و می بینی، ناخودآگاه این باور در ضمیر باطنت شکل می گیرد که فارسی زبان علم و هنر و فرهنگ و مدرنیسم است و ترکی زبان حرفهای کوچه و بازاری، عقاید کهنه و رسوم عقب مانده و ارتجاعی!


اما ظهور ماهواره ها که انحصار زبان فارسی را در فضای رسانه ای شکستند و حتی مردم برنامه های به زبان ترکی را هم جذاب تر، هم مدرنتر و هم به روزتر دیدند، دیگر این فضای مسموم به سرعت فروریخت و همان آذربایجانی ها که درخواست آموزش زبان ترکی را به مسخره می گرفتند، امروز یکصدا فریاد می زنند:


تورک دیلینده مدرسه، اولمالیدیر هرکسه


یعنی مدرسه به زبان ترکی باید برای همه ایجاد شود.
۴۹۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣٨۷       

    از : علی ازتهران م

عنوان : تشکر
باتشکر آزآقای قاسمی کرمانشاهی تنها راه نجات ایران از تجزیه پذیرفتن حقوق هموطنان غیر فارس میباشد حالا بماند که قبلا که بوده اند؟؟؟ اماآنچه مهم است این است که الان کرد وترک وبلوچ و.. میباشند.
دستتان درد نکند خسته نباشیدآقای کاوه قاسمی
آذربایجانی مقیم تهران (یا به عبارتی آواره آذربایجانی مقیم تهران)
۴۹۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣٨۷       

    از : سئوالی دارم -

عنوان : حیف که مقاله ای چنین زیبا ناقص است.
آقای کرمانشاهی درود بر شما ، مقاله ی شما بسیار دقیق و پر مایه بود. از آن خیلی استفاده کردم. و تسلط قلم شمای غیر فارس مرا به یاد ابراهیم یونسی مرد بزرگ ایران زمین و کرد انداخت.
اما این مقاله ناقص است ، شما نمی دانم چرا نیرو های تجزیه طلب که در آن سو آقای "زعیم" ها را حق به جانب می کنند را فراموش کرده اید !!!!!!!!!!!!! این حرکت از سوی انسان آگاهی چون شما کمی عجیب به نظر می رسد.در چنین مقاله ی زیبایی حیف است که به عمد یا غیر عمد توطئه تجزیه و خیانت به میهن بکلی فراموش شود.
و بعید است که شما در این باره اطلاعات نداشته باشید.

حال این سئوال پیش می آید: مسکوت گذاشتن فقط از سوی آقای زعیم گناه شمرده می شود؟!!!!!
۴۹۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣٨۷