روز ِ دلرُبا


شهلا بهاردوست


• امروز پاییز را خوابانده، نقشی از قد بلندت را در قاب نشانده ام
پنجره را گشوده، به خانه صفا داده ام ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۷ آذر ۱٣٨۷ -  ۷ دسامبر ۲۰۰٨


 
امروز پاییز را خوابانده، نقشی از قد بلندت را در قاب نشانده ام
پنجره را گشوده، به خانه صفا داده ام
لابلای برگهای کاج چند شاخه گل وحشی پیچیده ام
روی میز دور شمعها پولکهای بنفش ریخته ام .
امروز برای شنبه ای که می آیی، با شور مرغان وحشی
کنارِ ساحل با موجهای نقره ای که بوسه به دامنم می زنند
با ماسه وُ صدف غلت می زنم  
امروز اینجا لای انگشتانم حبابها هم تیک تاک می کنند
گاه دلتنگی به چشمهایم دست می برد
آسمان روی ِ گونه ام نم می کشد
گاه بوی ِ قلقلکهای بازیگوش، خنده های شبانه،
با وسوسه های هشیارِ پروازی می آیند
صدایمان از دور نرمه ها را به شوق آورده،
لبهایمان را حریص می کند
من به تو، تو به من،   خیره می شویم
حرفهایمان از کجا تا کجا زلال تر از آبهای جاری،
روی ِ خطهای دلربا، بی تاب دویده، دست به دست
در آغوش کشیده، بوسیده، بی پروا ما می شوند
ما برای دفتری شعر می شود.
 
هامبورگ، ٨ نوامبر ۲۰۰٨
www.bahardoost.org