هفدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی
«کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند، محارب و محکوم به اعدام می باشند». با این فرمان آیت الله خمینی رهبر حکومت اسلامی، در واپسین روزهای حیات خود، بزرگترین کشتار زندانیان سیاسی در زندان های ایران آغاز شد



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۰ شهريور ۱٣٨۴ -  ۱ سپتامبر ۲۰۰۵


«کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند، محارب و محکوم به اعدام می باشند»...
با اين فرمان آيت الله خمينی رهبر حکومت اسلامی، در واپسين روزهای حيات خود، بزرگترين کشتار زندانيان سياسی در زندان های ايران آغاز شد. در فاصله چند ماه ٣ تا ۵ هزار نفر از مخالفين حکومت که اکثرا محاکمه شده و دوران زندان خود را می گذراندند و برخی نيز در انتظار و آستانه آزادی بودند، بنا به تشخيص هيات سه نفره ای از معتمدين خمينی به نام های نيری، پورمحمدی و مرتضی اشراقی، در «دادگاه»هايی چند دقيقه ای «محاکمه» و به مرگ محکوم شده و بلافاصله اعدام شدند. اعدام ها در تابستان ۶۷ آغاز شد، در شهريور ماه به اوج خود رسيد و تا ماه های پائيز همان سال ادامه يافت. آخرين بازماندگان فهرست طولانی محکومان را در زمستان شصت و هفت در برابر جوخه های اعدام قرار دادند. قربانيان اين قتل عام عظيم را رهبران، کادرها، اعضا و هواداران ساده سازمان ها و احزاب چپ، مجاهدين خلق، و سازمان های ملی - منطقه ای تشکيل می دادند. بخش عمده ای از زندانيان را در گورهای جمعی به خاک سپردند و مکان اين گروها را تا به امروز از بستگان اعدام شدگان پنهان کرده اند.
هرچند خاطرات زندانيانی که از اين مهلکه جان بدر بردند گوشه هايی از آن روزها و ماه های سياه را روشن کرده و تصويری عمومی از چگونگی اين کشتار بی سابقه را به دست داده است، با اين حال، در اين تصوير عمومی هنوز قطعات ناروشن بسياری وجود دارد که از جمله به چگونگی تصميم گيری در مورد اين جنايت هولناک در سطح سران حکومت مربوط می شود. تنها اطلاعاتی که در اين زمينه در دست است، مربوط به خاطرات آيت الله منتظری می باشد که در آن بر نقش و مسئوليت انکارناپذير آيت الله خمينی در اين جنايت تصريح شده است و برای نخستين بار فرامينی از او را افشا ساخته که در آن ها صريحا دستور کشتار مخالفين خود در زندان ها را صادر کرده است.
به جز آيت الله منتظری، ساير مقامات حکومت در مورد اين جنايت همچنان مهر سکوت بر لب دارند، سکوتی که تنها يک بار شکست، و آن زمانی بود که اسدالله لاجوردی به دنبال افشای اين جنايت از سوی خانواده ها، دست ها را به هم ماليد و گفت: زندان ها را آب و جارو کرديم!
سکوت عاملان اين جنايت، به جزيی از خود جنايت تبديل شده است. حتی موج اصلاحات نتوانست ديوار ضخيم سکوتی را که پيرامون اين جنايت برپا کرده اند بشکند. توافقی شايد ناگفته و نانوشته، همه جناح های رژيم – اصلاح طلب و محافظه کار – را به ادامه کتمان اين جنايت بزرگ متعهد ساخت. در مجلس «اصلاحات» - همانند مجالس پيش و بعد از آن - حتی يک بار، يک سخن و يک اشاره نسبت به اين بزرگترين جنايت تاريخ زندان های ايران طنين انداز نشد، مسئولين و سران حکومت هر بار که لب به سخن گشودند و از نظام «مردم سالار» و «مردمی» خود سخن گفتند، چشم بر اين واقعيت پوشيده داشتند که در کارنامه اين حکومت جنايتی چون قتل عام تابستان شصت و هفت و صدها جنايت ديگر به ثبت رسيده است. اين سکوت اما از منطقی نيز برخوردار است. کشتار بی رحمانه هزاران زندانی سياسی نه تنها با معيارهای حقوق بشر، که حتی با منطق و معيارهای حکومتی نظير حکومت اسلامی ايران نيز همخوانی ندارد. اين جنايت حاصل تصميمی جنون آميز بوده است که حتی روحانيون حاکم بر ايران هم با هيچ منطقی نمی توانند از آن دفاع کنند.
جنايت ادامه دارد...
سکوت حکومت نسبت به فاجعه ملی سال شصت و هفت، به ادامه ی هر روزه اين جنايـت منجر شده است. طبيعی ترين، بديهی ترين و انسانی ترين خواست های بازماندگان قربانيان اين فاجعه مسکوت مانده و سرکوب شده است. حق هزاران خانواده قربانيان اين قتل ها در مورد آگاهی از چگونگی و دلايل اعدام عزيزان خود، محل دفن آن ها، وصيتنامه هايشان؛ پايمال شده و بسياری از بازماندگان اين فاجعه حتی به دانستن نشانی از گور عزيزان خود و نشاندن سنگی بر مزار آن ها نتوانسته اند دلخوش باشند.
حکومت نه تنها به خواست های ابتدايی و انسانی قربانيان اين جنايت هولناک بی اعتنا مانده و آن ها را از حداقل آگاهی نسبت به اعدام عزيزان خود و محل دفن و آخرين وصايای آن ها محروم نگاه داشته است، که اکنون سخن از آن می رود «گلزار خاوران» يعنی سمبل و يادگار اين جنايت هولناک را به گونه ای «ساماندهی» کنند که آثار جنايت و نيز تنها نشانه هايی که خانواده ها و بستگان از عزيزان خود دارند، از بين برود. اين نگرانی در شرايطی تقويت شده است که مقامات مسئول در قتل عام زندانيان سياسی در سال شصت و هفت در پناه «دولت اسلامی» بار ديگر به مقام های حکومتی باز می گردند و فرياد دادخواهی بازماندگان قربانيان همچنان بی پاسخ مانده است.
هفده سال بعد از آن سال ها، بسياری از بازماندگان آن جنايت تلخ، روی در نقاب خاک کرده اند و بر چهره های داغدار بسياری ديگر، گرد پيری و گذر زمان نشسته است. اما اين اميد که با گذشت زمان بازماندگان اين جنايت نيز خاموش می شوند، هرگز محقق نشده و نخواهد شد. اينک فرزندان آن هزاران قربانی، خود برومند شده و دادخواه اين جنايت شده اند. نسل تازه ای به همان قوت نسل پيشين دادخواهی عزيزان خود را پی گيری می کند.
آن ها که بر اين تصور بودند و هستند که با سکوت، کتمان و سرکوب، خاطره و نشانه های اين جنايت هولناک را زايل خواهند کرد، امروز هفده سال بعد از آن جنايت، همچنان با شبح آن تابستان سياه و خونين دست به گريبانند. مگر ملتی می تواند چنين جنايت بزرگی در حق خود و فرزندان خود را به فراموشی سپرد؟ زندان هايی که در سال شصت و هفت «آب و جارو» شدند، امروز بار ديگر مملو از زندانيان سياسی اند. زندان سياسی و زندانی سياسی، تنها نشانه حکومت ديکتاتوری نيست، نشانه مقاومت و مبارزه برای آزادی نيز هست. نسل های جديد و جوان جامعه ما همان آرمان هايی را انتخاب کرده و پی گرفته اند که آيت الله خمينی و دستيارانش با قتل عام سال شصت و هفت در خيال ريشه کن ساختن آن ها از مرزهای اين آب و خاک بودند و تا آرمان های آزادی و عدالت در اين کشور زنده است، خاطره قربانيآن اعدام های سال شصت و هفت نيز زنده خواهد ماند و نفرت نسبت به عاملين اين جنايت نيز زنده خواهد ماند.
اخبار روز، همراه با همه آزاديخواهان ايران خاطره فرزندان شريف و پاک باخته ملت ايران در تابستان خونين سال شصت و هفت را گرامی می دارد و خود را در کنار هزاران بازمانده داغدار اين فاجعه می بيند!