ستاره


ویدا فرهودی


• در خلوت خیال سرشتم ستاره ای
بر چشمکش ز اشک فشاندم شراره ای

تا خلق، بی ملال به یادش بیاورند
او را به گاه ِِِ خلق نهادم شماره ای ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱٨ آذر ۱٣٨۷ -  ٨ دسامبر ۲۰۰٨


        
 
در خلوت خیال سرشتم ستاره ای
بر چشمکش ز اشک   فشاندم شراره ای
 
  تا   خلق، بی ملال به یادش بیاورند
او را به گاه ِِِ خلق نهادم شماره ای
 
گفتم بنا به حادثه گر گم شود زچشم
پیداش می کنند کسان با اشاره ای
 
پس حلقه ای سرشک فکندم به گوش او
تا یوغ بندگی شـوَدَ ش گوشواره ای!
 
شهباز شد کلام و   نشانـدَ ش   وَرای   وَهـم
بر آسمان ِشعر ِ پر از استعاره ای...
 
دادم شماره اش که گذر گر کند ز"بنـد"
ا ز او کسی به شک نبگیرد کناره ای
 
گویند آشنا است به پیچ و خمان   ِ درد
روشن کند به پرتو خود راه چاره ای
 
دالان مرگ رابگشاید به ســِِحر ِ نور
در زایـش سَـحَر نکنـد استخاره ای
 
  باری به کوکبی که امید آفریده بود
گفتم دهد به عشق حضورهماره ای
 
دادم رسالتش که دَرَد   پرده های شب
حتا بگفتمش که کند مه دوپاره ای*!
 
سرکـش ولی چو بود به فرمان من نرفت
گفتا "وظیفه نیست مرا جز نظاره ای"!
 
آوخ ! به بخت، اخترکـَم پشت کرد و خـُفت
من ماندم و دریغ و ز رویا عصاره ای
 
وین واژگان خیس مرا یادگاری اند
زان شب که در خیال سرشتم ستاره ای
 
ویدا فرهودی
پاییز ۲۰۰٨
(*اشاره به معجزه ی شق القمر که مسلمانان به پیامبر خود نسبت می دهند، بنا بر آیه ی:
اقْترَبَتِ الساعَهُ وَ انشقَّ الْقَمَرُ)