بازی خطرناک
«مدل کره شمالی» جای سیاست «چینی کردن» را می گیرد!



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۵ آذر ۱٣٨۴ -  ۱۶ دسامبر ۲۰۰۵


 هيچ عقل سليمی نمی پذيرد، احمدی نژاد خود به امکان تحقق آن چه در مورد اسرائيل می گويد، باور داشته باشد. با اين حال اما، تکرار اين سخنان و مواضع، در فاصله ای کوتاه، نشان دهنده ی آن است که وی و حاميانش، با اين ستيزه جويی مداوم، هدف هايی را دنبال می کنند. تنها يکی از نتايج چنين سخنانی، بسيج دولت ها و افکار عمومی جهان عليه جمهوری اسلامی ايران است. چنين رودرويی، عيان ترين نتيجه ای است که از اظهارات مکرر احمدی نژاد عليه جهان غرب و فرزند سوگلی آن می توان گرفت، و اصلا قابل قبول نيست او و کسانی که او را به تکرار چنين مواضعی ترغيب می کنند، قادر به چنين نتيجه گيری ساده ای نباشند.
با تکرار اين موضع گيری ها، بايد پذيرفت حکومت ايران چنين سياستی را دنبال می کند و می کوشد خود را هر چه بيشتر رو در روی آمريکا، اروپا و دنيای غرب – همان دنيايی که احمدی نژاد نسبت به «مدنيت» آن اعلام انزجار کرده است – قرار دهد. در سياست هسته ای جمهوری اسلامی ايران نيز بعد از روی کار آمدن دولت جديد، عناصر چنين سياستی قابل مشاهده است. در آن جا اگر حکومت ايران، «ايستادگی» خود در برابر «زورگويی» غرب را ناشی از دفاع از منافع ملی ايران اعلام می کند، در اين جا، يعنی حملات پی در پی احمدی نژاد به اسرائيل – سخنی از «منافع ملی» ايرانيان نمی تواند در ميان باشد و او خود را در مقام نماينده «امت اسلام» نشانده است.
پس سوال اين است که اگر نه همه ی سردمداران جمهوری اسلامی – اما تيمی که احمدی نژاد را حمايت می کند، از تشديد تخاصم و رودرويی با غرب چه اهدافی را دنبال می کند؟
«سياست خارجی» دولت احمدی نژاد، با نوعی از «سياست داخلی» همراه و ترکيب شده است، که بهتر می تواند جنبه های ناپيدای اين پرسش را روشن سازد.
دولت احمدی نژاد در عرصه ی داخلی، هر روز به طور عيان تر از پيش، يک سياست شبه فاشيستی را پيشه می سازد. احمدی نژاد همان گونه عمل می کند که خاتمی نکرد. اگر خاتمی، هيچگاه انتقاد اطرافيان خود را نپذيرفت و حاضر نشد در نقش يک «رهبر» ظاهر شده، رهبری جنبش اصلاحات را بر عهده بگيرد و ترجيح داد رئيس جمهوری بماند که به تعبير او نمی تواند رهبر «اپوزيسيون» باشد، اما احمدی نژاد، مقام رياست جمهوری را وسيله ای ساخته است، تا به رهبر يک جنبش شبه فاشيستی تبديل شود و در مسير اين هدف، به گستردگی از امکاناتی که در اختيارش قرار گرفته است، استفاده می کند. وی از وقتی که به رياست جمهوری رسيده، بيشتر وقت خود را به مسافرت و سخنرانی گذرانده، دولت مداری را به يک نمايش تبديل کرده و کوشيده است با سخنان تهييج آميز، مردم بيشتری را به هيجان بياورد و پشت شعارهای عوامفريبانه ی خود بسيج کند. او در عرصه ی سياست داخلی با تبليغ بی محتوا و عوام فريبانه «عدالت طلبی» و در عرصه ی سياست خارجی با به چالش کشيدن همه ی مظاهر تمدن غرب، و نيز در عرصه ی اعتقادی، با دامن زدن به عاميانه ترين و خرافی ترين آموزه های دينی و بروز نشانه هايی که او را «نظر کرده» می شناسد، در صدد بسيج نااگاهی، خرافات و توهمات و ايجاد جنبشی بر پايه ی چنين مشخصاتی است. دشوار نيست دريافت چنين جنبشی در صورتی که به راه بيفتد، هدف های خود را متوجه چه جريانات و چه کسانی خواهد کرد.
با دقت در اين سياست ها، می توان استراتژی دراز مدت حکومت ايران را با روشنی بيشتری مورد توجه قرار داد. «مدل چينی» که تا چندی پيش سران جناح محافظه کار سابق و اصول گرای امروز به آن چشم داشتند و می خواستند به کمک آن خود را نجات دهند، جای خود را به «مدل کره شمالی» داده است. ايجاد رونق اقتصادی که همزمان با ادامه ی سرکوب سياسی، ويژگی «مدل چينی» به شمار می رفت، در غريو «عدالت طلبی» احمدی نژاد فراموش شده است. عدالت طلبی پوچی که اگر هيچ چيز نصيب سفره های خالی توده ی مردم نکند، اما اقتصاد بحران زده ی ايران را از اين نيز که هست ناتوان تر و امنيت را در حوزه ی آن به صفر خواهد رساند.
هنوز به درستی روشن نيست حکومت اسلامی بر پايه چه محاسباتی خود را درگير چنين سياست خطرناکی کرده و تا چه اندازه به توانمندی ها و امکانات و در همان حال نقاط ضعف خود برای تحقق اين خط مشی ستيزه جويانه واقف است. شايد آن ها در خيال، خود را دارای امتيازی می دانند که کشور دورافتاده ی شرق آسيا، از آن برخوردار نيست. شايد آن ها بر اين باورند که با تکرار اظهارات ضداسرائيلی، «امت اسلامی» را به نفع خود بسيج خواهند کرد! اما روشن است که چنين سياستی ايران را روز به روز در عرصه ی جهانی منزوی تر و در عرصه ی داخلی بسته تر کرده و در اختناق بيشتری فرو خواهد برد. احمدی نژاد با چنين سياستی، خود را با سرعتی غيرقابل باور در برابر جامعه ی جهانی و نيز جامعه ی مدنی ايرانی قرار داده است. آيا آن جنبش شبه فاشيستی که او و دستيارانش به کمک بسيج و سپاه و دولت، در کار سازماندهی آن هستند؛ در برابر اين دو نيروی قدرتمند داخلی و خارجی خواهند توانست او را در رويارويی با دموکراسی و مدنيت ياری دهد؟