فرقه گرائی پرخاشگری می کند!


تقی روزبه



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٣ آذر ۱٣٨۷ -  ۱٣ دسامبر ۲۰۰٨


مقدمه:اخیرا سایت سلام دموکرات و سرمقاله نویس آن در واکنشی به مطلب من تحت عنوان پیرامون مباحثات مربوط به کنترل کارگری*1،ستون ویژه خود را با عنوان "باز هم میانجیگری تقی روزبه به نفع رفرمیسم"*2 اختصاص داده است.والبته به شیوه مرسوم مبارزه نطری درمیان فرقه ها،یعنی نه پلمیک ونقد برای روشن ترکردن ماهیت رویدادها،بلکه برای ناک اوت کردن حریف،مارک زدن های رایج وادعاهای بدون استدلال. والبته مسأله اصلی این نوشته این نیست وداشتن چنین انتظاری هم ازفرقه های موجود زیاده ازحد خوش بینانه است.مسأله اصلی این نوشته چیزدیگری است: ازآنجا که به گمان من نویسنده سرمقاله تنها به قاضی رفته بود، مطلب حاضررا درپاسخ به آن نگاشته و برای درج در سایت مزبورارسال کردم.اما مسئول سایت ازدرج آن امتناع کرد ومعلوم شد که گویا ایشان هم اززمره عاشقان آهنگهای تک صدائی اند وازنغمه های چندصدائی اصلا خوشش نمی آید!.درجواب نهائی گفتند که هرگاه نوشته ای بنویسم که با کیفیت وسطح سرمقاله آنها برابری کنددرج خواهد شد.همین و بس!(یعنی یک شرط برآورده نشدنی، نه فقط باین دلیل که به ارسطونیازداشت ومن نبودم،بلکه هم چنین باین دلیل که قاضی ودادستان یکی بودوارسطوهم نمی توانست ازاین خان بگذرد!). بهرحال جواب مضحک ودرنوع خود بکری بود.ازخودشیفتگی موجود دراین پاسخ هم بگذریم،اما این سوال مطرح میشود،خوب اگرکسی نتوانست درقدوقواره موردنظرشما پاسخی بنویسد، چه باید بکند؟! لابد باید به این جرم ازداشتن حق دفاع ازخود دربرابر اتهامات وادعاهای شما محروم گردد.ویعنی شما هم براین باورید که "به هرکس به اندازه قدرت وتوانش! وازهرکس باندازه ای که می توان!".
همانطورکه ملاحظه می کنید،رفتارما درخانه کوچک خودمان ودرهرقلمروی که هستیم،انگار"برسلطه وخود سلطان انگاری وبازتولید آن" استواربوده والگوی فشرده ای است ازهمان جامعه تبعیض آلودی که درآن قرارگرفته وداریم علیه اش مبارزه می کنیم: یک کپی ازنسخه اصل.وجالب آنکه همواره نالان ومبهوتیم که چرا ازدست این "کپی ها" علیه نسخ اصلی کاری ساخته نیست؟!. غافل ازاینکه با کپی نسخه موجود وبا کاربرد منطق ومفاهیم ومهمات نظام حاکم، چگونه می توان به جنگ آن رفت؟!.واقعا عجیب نیست؟! دریک ستون سایت مدعی دموکراسی کسی را –حالابه حق یا ناحق-موردنقد ویا انواع اتهامات قراردمی دهند،وازدرج پاسخ فردموردنقد(=اهانت؟)قرارگرفته هم خودداری می کنند.آیا بهترازاین می توانیم پس مانده های روح اسبتدادشرقی دروجودمان را ازطریق جان جهان نما به معرض نمایش بگذاریم؟
بهرحال این شما واین هم آن مقاله درج نشده وباامید به فاصله گرفتن هرچه بیشتر ازرسوبات فرقه گرائی وضرورت عاجل غبارروبی خانه!                                             
2008-12-12

*****
چندکلمه درپاسخ به سرمقاله نویس سلام دموکرات وباامید به آنکه این پاسخ کوتاه رادرهمان ستون درج کنیدتاکسانی که ادعاهای شمارامی خوانندبتوانند پاسخ به آن رانیز همراه آن بخوانند وخود شخصا به قضاوت به نشینند
1- من نویسنده مقاله رانمی شناسم وهیچ تمایلی هم به آن ندارم.چرا که مخاطب نوشته های من هیچ فرد وهیچ فرقه مشخصی نیست .من خطاب به فعالین کارگری وجنبش کارگری وچپ هاو آنها که درد تبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه فرارونده ورزمنده رادارند وخط راهنما و راهبردشان آزادی کارگران بدست خود وباهدف تحقق "خود حکومتی" آن است می نویسم. ودراین رهگذرچندان هم غیرمنتظره بنظرنمی رسد آنان که درسودای منافع فرقه خودهستد آن را به خود بگیرند و برآشوبند وپرخاش گری پیشه سازند. تیتربازهم میانجیگری ...نشان میدهد که خشم نویسنده تازگی ندارد ودرد اوعمیق ترازواکنش به یک مقاله است.
2-واقعیت آن است که اگراصل برتعمق واستدلال باشد دیگر به نشان دادن عضله ومارک زدن هائی نظیر رویزیونیسم،اپورتونیسم،رفرمیسم،شیاد وفریبکار...و مشابه آنها که بارفتارهای لومپن پرولتاریاگونه بیشتر سنخیت دارد تا شرکت دردیالوگ های رفیقانه وسازنده دریک بحث نظری وسیاسی ،نیازی نخواهد بود.فی الواقع این شیوه دیری است که منسوخ شده ونخ نما گردیده است و توسل جویندگان به آن بیش ازآنکه باصطلاح به حریف خود ضربه بزنند وبخیال خود ویرا ناک اوت کنند،عرض خود می برند.نحوه برخوردنویسنده ویا هرجریانی که نویسنده خود را سخن گوی آن میداند،ازقضافقط نشاندهنده یک مصداق عینی ونمونه روشنی است از وجود و عملکردتیپیک وتمام عیار آنچه که من به عنوان فرقه گرائی ومنافع فرقه ای ازآنها یادکرده ام. مهمترین ویژگی فرقه دراین است که اساسا -خودخوانده ومکاشفه گرانه- منافع وامیال خودرامعادل منافع عمومی طبقه کارگرمیداندواز سنگرسست همذات پنداری باپرولتاریا، به شلیک می پردازد.مهمات اصلی او مارک زدن به دیگران ازمنظر جهانی است که اودرگمان خویش آن را به انحصارخود درآورده و خود را مالک آن تصورمی کند.باین ترتیب بجای بحث حول مضمون وارائه دلیل واستدلال فقط قادراست با فراافکنی وزدن مارک وفحش دادن به دیگران موجودیت خویش را اثبات کند.درواقع اثبات وجود باین شیوه جزوخصوصیات لاینفک این فرقه گرائی است.وباین ترتیب دراین فرافکنی نه فقط خود را به عنوان انسان اندیشنده ونقاد ازحیزانتقاع می اندازد،واین جای تأسف دارد،بلکه برای مخاطبین خود نیزاین حقوق بدیهی را قائل نمی شود که با شنیدن استدلال ها ودلایل طرفهای موضوع مورد مناقشه مستقلا قادربه حق گزنیش وقضاوت باشد.او ففط عمل واکره یک تعصب بارث برده و منافع بسیارکوجک وحقیر است ورگ های تعصبش می تواند فقط دراین رابطه متورم شود.
3-ولی نگاهی به درون مایه سرمقاله وتکه پرانی های آن به مواضع اینجانب نظیر سندیکا ومحدودکردن مبارزه کارگران به رفرم ونه انقلاب، ویاباوربه توضیح جهان ونه تغییرانقلابی آن ونظائراین ادعاها که کاملا وارونه وبدون اشراف و با تحریف صورت می گیرد،نشاندهنده درجه پیشداوری وقدرت انکسارمنشوری است که نویسنده مقابل چشمان خود قرارداده است.
4-قصدمن دراینجا بهیچ وجه نقد مضمون مواضع این نوشته ودرجه پای بندی مدافعان آن به موازین وپایه های کمونیسم نیست. چرا که میدانم تاچه حدرسوبات فرقه گرائی درمیان ما چپها عمیق است و بدون نقدونفی فرقه گرائی درنظروعمل قادربه درک نظری وانجام پراتیک کمونیستی نخواهیم شد. بعنوان مثال سر مقاله جابجاتصرف قدرت سیاسی را،نشاندهنده درجه انقلابیگری مورد نظرخویش ومرزبین رفرمیسم وانقلاب عنوان کرده وآن را به معنای سوسیالیسم واستقراردیکتاتوری پرولتارمی داند!.غافل ازآنکه با این نگرش خوددربهترین حالت دردوره ماقبل ازانقلاب کمون پاریس به سربرمی بردکه مارکس بعدها وپس ازنگارش مانیفست با مشاهده آن تجربه بزرگ از فرمول تصرف قدرت سیاسی درج شده درمانیفست برگذشت وبه ضرورت نه تصرف قدرت سیاسی ولاجرم دست بدست شدن ماشین دولتی واصلاح آن بلکه به ضرورت درهم شکستن ماشین دولتی بورژوائی نائل گردید و دریکی ازمقدمه های چاپ مانیفست هم این دستاوردمهم را که باید درکنارسایردست آوردهای مانیفست درنظرگرفت،مورد اشاره قرارداد. تصرف قدرت دولتی البته با درهم شکستن آن تفاوت ماهوی دارد که خود می تواندمضمون اصلی دیالوگ هائی باشد که تنها با دورشدن ازفرقه گرائی به آن نزدیک شد.وخدا را چه دیدی!شایدهم آنگاه برخلاف تصورنویسنده معلوم شود مرزانقلاب ورفرمیسم را نه تصرف دولت وقدرت سیاسی بلکه مساله درهم شکستن ویاعدم درهم شکستن آن تشکیل می دهد!
5-همانطورکه اشاره کردم بحث من دراین نوشته ها ودرشرایطی که فعالین وجریانات چپ پراکنده هستند وجنبش کارگری نیزضعیف وپراکنده است وهرجریانی به یافته های خود به مثابه وحی منزل می نگرد، اثبات حقانیت این یا آن جریان نیست و نمی تواند پیش شرط گام برداشتن به جلوباشد.چرا که اثبات حقانیت و درستی این نظریا آن نظر واین یا آن جریان دراین نقطه ممکن نیست.بلکه دعوت همه این نیروها به همکاری واقدام مشترک بربسترمطالبات وخواستهای مشخص وفراگیرکارگران وزحمتکشان ازیکسو وگشودن باب دیالوگ حول اختلافات درپیوند باپراتیک طبقاتی ازسوی دیگراست.من این سلوک را موجب ذوب شدن تدریجی یخ فرقه گرائی ازیکسو و درجهت وفاداری به جنبش پرولتری ووظیفه همیشگی کمونیست ها مبنی برتقویت صفوف پراکنده طبقه ودردفاع ازمنافع عمومی آن ازسوی دیگر می دانم.واین درست آن چیزی است که نویسنده وحامیانش را خوش نیامده وآن را میانجیگری بین رفرمیسم وانقلاب می نامد!.
البته همانطورکه درنوشته من هم آمده، درسپهرفرقه و توهم خود شاقول انگاری، مرکزعالم درست ازجائی که او ایستاده است عبورمی کند وبرخوردسرمقاله نویس هم مصداقی روشن ازهمین رویکرداست.

2008-12-08-18-09-78
www.taghi-roozbeh.blogspot.com



taghi-roozbeh.blogspot.com
          www.salam-democrat.com