لنگه کفش هم، لنگه کفش منتظر زیدی! - محمدعلی اصفهانی

نظرات دیگران
  
    از :

عنوان : باز هم در ادامه ماجرا
شان مک کورمک سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا اظهار داشت:
الزیدی و کفش هایش حتی بعد از ۳۰ تا ۵۰ سال آینده نیز فراموش نخواهند شد، و آخرین سفر بوش به عراق، همواره در یادها خواهد ماند.
۵٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۱ دی ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : ادامه‍ی ماجرای لنگه کفش در ونزوئلا
برخی از ارگانیزاسیون های اجتماعی در کاراکاس مردم را دعوت کرده اند که جلوی سفارت آمریکا لنگه کفش بگذارند.
شاید که چنین حادثه ای برای هنرهای معاصر هم نتایجی در برداشته باشد. می توان نمایشگاهی را تصور کرد با تعدادی نقاش که هریک لنگه کفش ایده آل خودشان را روی تابلو کشیده اند و یا جفت چهار کش های هنر معاصر با لنگه کفش، دستگاهی که در هر دقیقه یک لنگه کفش پرتاب می کند...و یا فردی که تنها با لنگه کفش صد کیلومتر راه را می پیماید....
مجسمه‍ی لنگه کفش در میدان لنگ کفش. ایستگاه لنگه کفش. خمیر دندان با مارک لنگه کفش. شرکت سهامی لنگه کفش.
بعد خود لنگه کفش ممکن است که در بازارهای جهانی در معرض فروش قرار گیرد...باید منتظر حوادث بعدی بود.
۵٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۱ دی ۱٣٨۷       

    از :

عنوان : تردید
تا جایی که من خبر دارم، موضوع اظهار ندامت را تا به حال فقط خود دولت دست نشانده مالکی مطرح کرده است. با توجه به ابعاد وسیع انعکاس خبر اصلی، یعنی نشان دادن نفرت مردم عراق از بوش و دست نشاندگان او با پرتاب لنگه کفش، اگر ادعای دم ودستگاه نوری المالکی درست می بود می بایست تا حالا هزار دفعه نامه خود منتظر زیدی با خط خود او را منتشر کرده بودند و او را هم به پشت تلویزیون آورده بودند. و چون چنین نکرده اند، به خبر اظهار ندامت باید با دیده تردید نگاه کرد.
به نظر می رسد که این خبر عمدتاً برای فرونشانیدن شور و شوق توده های عراقی و خاورمیانه ای و ... ساخته شده باشد.

اما اگر احیاناً این خبر، واقعیت هم داشته باشد باز نشان دهنده فشار و زجر و شکنجه ای است که در زندان های این دولت «دموکراتیک و منتخب و متمدن» دستساز جرج بوش در حق زندانیان اِعمال می شود. مگر ما نمونه های مشابه را در ایران کم دیده ایم؟

در هر حال، ابعاد ماجرا را نباید تا حد ابعاد «قهرمانی» و قهرمان سازی و قهرمان پرستی، نزول داد.
ماجرا، بسیار والا تر و پر بها تر از این حرف هاست. باید به خود ماجرا، علل و پیش زمینه ها و پی آمد ها و معنای عینی و معنای سمبولیک آن فکر کرد. مهم این است. نه مثلاً «قهرمانی» یک نفر.
۵٣۱۶ - تاریخ انتشار : ۱ دی ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : گزارشات جدید
از طرف دیگر بر اساس گذارشان پیک نت، گویا که فرد ضارب، پس از دستگیری اش، اظهار ندامت می کند که «گول خورده ام». و علاوه بر این، به نظر می رسد که عمل فی ابداهه ای نبوده است.
۵٣۱۵ - تاریخ انتشار : ۱ دی ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ به ایرج رشتی
البته نظر شما کاملا صحیح است که «چهار شقه می شد» ولی فراموش نکنید که جرج بوش و نظام سرمایه داری جهانی، دست پیش را گرفته بودند، پیش از پرتاب کفش، صدها هزار نفر را تکه تکه کردند و علاوه بر این با بمباران های پیاپی با اورانیوم رقیق شده در عراق و در افغانستان و...ژنوسید راه انداختند که تا چهار میلیارد سال دیگر نسل های متوالی را شقه شقه خواهد کرد.
مسئله شیوه‍ی پاسخ گویی از نوع آمریکایی ست. شما به این مسئله توجه نداشتید. علاوه بر این قطع نسلی که خیلی بدو ن سرو صدا براه افتاده تمام جهان را تهدید می کند.
و این شاید برای نخستین بار است که مثل «چاقو دسته اش را نمی برد» غلط از آب در می آید، چون که سربازان آمریکایی نخستین قربانیان اورانیوم رقیق شده بودند. به وبلاگ من در این مورد مراجعه کنید.

البته پرتاب لنگه کفش، شاید تنها به درد تبلیغات بخورد. امپریالیسم جهانی پوستش کلفت است و بیدی نیست که با این بادها بلرزد.
۵٣۱٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۷       

    از : تورج انزلی چی

عنوان : از تورج انزلی چی به ایرج رشتی
حضرت ایرج رشتی!
فکر می کنم که جواب شما را «پویان مدائن» داده باشد. تقصیر من (تورج انزلی چی) چیست که شما (ایرج رشتی) با منطق مکانیکی و «این همانی» مسائل را تحلیل می کنید. اگر آخوند ها خواسته اند در این میانه «بُل» بگیرند تقصیر آن جوان نازنین روزنامه نگار عراقی چیست؟
۵٣۱۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۷       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : جشن سوزاندن پالان تقلید و پالان عبودیت و پالان تابعیت واطاعت
با پراندن یک لنگه کفش مسئله اسارت و عبودیت و تقلید ، پایان نمی پذیرد . گستاخی با پراندن یک کفش ،آغازمیشود و به سوزاندن پالانهای تقلید از آخوندها و پالان عبودیت از الله و تابعیت ازهمه نوع آقا بالاسرها کشیده میشود . صغیر بودن ، تقلید کردن و نداشتن حق « خود اندیشی » ، یعنی عوام کالانعام بودن . ایرانی باید این پالانها را به آتش بکشاند، تا بتواند جامعه آزاد بسازد
۵٣۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۷       

    از : ایرج رشتی

عنوان : احساساتی
"جنتی: تظاهرات ضد آمریکایی در ایران با لنگه کفش باشد، انتخاب".
نمایندگان فاشیست اسلامی در تهران به نوشته شما جایزه خواهند داد.
اگر این لنگه کفش به خامنه ای پرتاب می شد همان جا چهارشقه اش می کردند.
رابطه لنگه کفش با نیچه چیز مسخره و بی مزه ای است.
۵٣۰۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : صد آفرین به....
نتوانستم ناگفته بگذارم، که علاوه بر «اصل مطلب»، نقطه نظر جناب «یک مارکسیست» در دومین پیام این صفحه ، واقعا بخاطر دقت نظری که در این داستان دارد، من را شگفت زده کرد. چنین پرسشی فقط می تواند از روح یک آدم متفکر ماتریالیست دیالکتیک تراوش کند.
مارکسیست ما می گوید «حیف که نخورد» یعنی ماجرا را دقیقا دنبال کرده، در صورتی که همه از پرتاب کفش صحبت می کنند، اندیشه‍ی ماتریالیستی می خواهد بداند که آیا در پرتاب شیء، هدف مورد اصابت قرار گرفته است یا نه. بررسی ها نشان می دهند که خیر : «حیف که نخورد» .
من به ندرت به منتقدین آفرین اهداء می کنم. ولی واقعا صد آفرین به یک مارکسیست به خاطر دقت نظرش.
۵٣۰۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۷       

    از : پویان مدائن

عنوان : حیوان یا حی ووان؟!!
فرق خر با گاو چیه؟
خر سرش را پایین میندازه میره اما گاو مثل خر سرش را پایین میندازه میره.---------
جدال تاریخی و طبقاتی است ما باید موضع خودمان را بدانیم شادی ما از این قضیه با شادی حکومت اسلامی از این مسئله کیفا متفاوت است .
۵٣۰٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۷       

    از :

عنوان : جشن خون را کنفرانس مطبوعاتی نمی توان نامید
«لنگه کفش پرانی»؟ خیر آقاجان! اعتراض به ماچ و بوسه دو قاتل مردم عراق، در مراسم سپاسگزاری آن دو از یکدیگر. مراسمی برپاشده در میان دریای خون مردم سرزمین فرات و دجله. اینچنین مراسمی را آن دو قاتل (و عاشقان سینه چاک ایرانی جرج بوش) «کنفرانس مطبوعاتی» نامیدند، ولی یک ژورنالیست با پرتاب لنگه کفش به سوی ارباب قاتل نخست وزیر دست نشانده، با عمل خود به همه جهان اعلام کرد که:
این یک کنفرانس مطبوعاتی نیست. این جشن خون است. و کار من هم در چنین مراسمی نباید کار یک ژورنالیست باشد. باید کار یک شهروند عراقی باشد. یک شهروند جهانی. و قبل از هر چیز یک آدم.

مراسم «پالان سوزانی»؟ بله. اما پالان کسانی را که از اسائه ادب به صاحبشان بوش، ناراحت شده اند. منظورم خران نیست. منظورم آدم هایی است که خر بارکش جرج بوش و امثال او بودن را بر انسان بودن خود ترجیح می دهند.

به قول نویسنده مقاله:
«فرق است میان حیوان نجیب و باوفایی مثل سگ، با انسانی که سگ شده باشد. اولی حیوانی است که خودش است، و دومی انسانی است که خودش نیست.
حیوانات ـ به طور طبیعی ـ حیوانند، و ـ به طور طبیعی ـ به اقتضای طبیعت خودشان و بر مبنای غرایز خودشان عمل می کنند. امّا وقتی که یک انسان، به یکی از آن ها تبدیل می شود، دیگر، این امر، یک امر طبیعی نیست:
«انسانی اگر چون کبوتری پر کشید، نه کبوتر، بلکه انسانی است که پر وبال گشوده است؛ و اگر چون سگی مبتلا به بیماری هاری ـ بر خلاف سگان شریف و مهربان ـ پاچه گرفت و درید و این و آن را پاره پاره کرد، نه سگ، بلکه انسانی است که پاچه گرفته است و دریده است و این و آن را پاره پاره کرده است.»

خوشا به حال آنان که انسان بودن را بر خر جرج بوش بودن ترجیح می دهند. یا اگر از انسان بودن خود خسته شده اند دستکم کبوتر شدن را انتخاب کنند، نه خرشدن را. آن هم خر جرج بوش شدن را.
کدام بوش؟ همان بوش که خود سگ هار شدن را بر آدم بودن ترجیح داده است.

و چه خوش گفت منتظر زیدی با لنگه کفش اول، که:
ـ بگیر ای سگ! این را از طرف مردم عراق، به عنوان بوسه ی وداع به تو تقدیم می کنم!
و با لنگه کفش دوم، که:
ـ این هم از طرف خانواده های عراقی یی که تو بی سرپرستشان کردی!

و چه خوش نوشت نویسنده این مقاله که:
- خوشم آمد. احسنت...
۵٣۰۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۷       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : جشن پالان سوزانی، به جای « لنگه کفش پرانی »
بهتراست که ملت ایران درهمه شهر ها، همه ساله - جشن پالان سوزانی - برپاکند و نشان دهد که بااراده نهائی و قاطعانه میخواهد خط بطلان بر تقلید از آخوند بکشد و پالان تقلید را نیز هرچه نرم و مخملی باشد ،برترین نشان بردگی و اسارت ازاین پس میسوزاند و با سوزاندن پالان تقلید ، استقلال و آزادی و ارج خرد خود را اعلام میکند
۵۲۹۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۷       

    از : R یک مارکسیست

عنوان : حیف
حیف که نخورد. وای که چه حالی می داد اگه می خورد. لااقل برای یک ثانیه دلمون خنک می شد. اگر می خورد برای شاید یک لحظه از سالها جنایات امپریالیزم آمریکا انتقام گرفته می شد. اما نتوانستیم انتقام بگیریم حتی برای یک لحظه. اما چه باک که هرروز کینه و نفرتمان افزایش پیدا میکند تا روزی که کارگران آمریکا و جهان انتقام بگیرند. چه روز زیبائی خواهد بود آن روز...
۵۲۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨۷       

    از : آزاده سپهری

عنوان : واقعا؟
برگرفته از مطلب: "البته منتظر زیدی این را می داند که فرق است میان حیوان نجیب و باوفایی مثل سگ، با انسانی که سگ شده باشد. اولی حیوانی است که خودش است، و دومی انسانی است که خودش نیست."

لطفا از طرف زیدی حرف نزنید. اصلا معلوم نیست که ایشان آنچه را شما گفته اید قبول داشته باشد!

با این که از آن حرکت او خوشتان آمده، ولی درست نیست که سعی کنید از او یک قهرمان بسازید، بدون اینکه شناختی از افکار و اعمال او داشته باشید.
۵۲۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨۷