باز هم درباره همایش جمهوری خواهان
احمد پورمندی
•
«اتحاد وسیع» به عنوان «مظروف»، «حزب» به عنوان «ظرف» با هم نمی خوانند. در نتیجه ما مجبور می شویم که در و دروازه حزب را آن چنان فراخ بگیریم که از «تحزب» و قدرت متمرکز کردن اراده و عمل سیاسی نشانی نماند و یآ وسعت اتحاد را در پیش پای ضرورت های ناشی از تحزب قربانی کنیم.
تلاش برای مصادره اتحاد جمهوری خواهان به سود «تشکل سراسری چپ دموکراتیک»، مثلا از طریق چپ تر کردن بیانیه و ضمائم آن و تسخیر رهبری به کمک اکثریت عددی، به همان اندازه نادیده انگاشتن حضور گرایشات مختلف در جمع جمهوری خواهان و ایضا حزب خواندن آن ماجراجویانه و خطرناک است.
وظیفه مرکزی ما که «اتحاد جمهوری خواهان» با وقوف و در پاسخ به آن شکل گرفت سازماندهی جریانی که برای حکومت کردن طرح و نقشه داشته باشد و در عمل به مردم نشان دهد که مسئولیت پذیر است و می توان روی او برای اداره سالم و موفق کشور حساب کرد، می باشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۶ دی ۱٣٨۲ -
۶ ژانويه ۲۰۰۴
به دنبال انتشار یادداشت هایی که در ارتباط با اجلاس پیش روی جمهوری خواهان تنظیم کرده بودم، شماری از دوستان خواستار تدقیق پاره ای موارد مطروحه شدند. در یآدداشت ضمیمه، به موضوع با تفصیل بیشتری پرداخته ام
* * *
انتشار کارپایه سازمانی پیشنهادی کمیسیون مربوطه، تردیدی در این امر باقی نگذاشت که حداقل جمعی از گردانندگان حرکت، در تدارک تشکیل حزب تازه ای هستند. به این نکته آقای احمد آرام در مقاله مستندی که در اخبار روز به چاپ رسید، پرداخته اند. توضیحات آقای نگهدار در مقاله مبسوطش، منتشره در اخبار روز، گرچه بیآنگر نگرانی او در این خصوص است، اما بیشتر جنبه «رفع و رجوع» دارد و حاوی پاسخ به حد کافی روشنی به مساله نیست.
در نیت خیر دوستان بحثی نیست. اوضاع کشور، منطقه و جهان حضور موثر ما را طلب می کند. علاوه بر این، داریم در مهاجرت پیر می شویم و شاید ناخودآگاه می خواهیم روندهای تدارکاتی را کوتاه کنیم. این قابل درک است و احترام، اما نه بیشتر.
تصور این که «جا انداختن» این درک، چه بلائی ممکن است بر سر حرکت ما بیاورد، هر کوشنده ای را به مقابله با آن می کشاند.
مطلب روشن است: «اتحاد وسیع» به عنوان «مظروف»، «حزب» به عنوان «ظرف» با هم نمی خوانند. در نتیجه ما مجبور می شویم که در و دروازه حزب را آن چنان فراخ بگیریم که از «تحزب» و قدرت متمرکز کردن اراده و عمل سیاسی نشانی نماند و یآ وسعت اتحاد را در پیش پای ضرورت های ناشی از تحزب قربانی کنیم.
استناد به تجربه سازمان اکثریت، سازنده خواهد بود، اگر یک جانبه نباشد و به این سوال پاسخ دهد که ده سال «تمرین دموکراسی» به چه بهائی تمام شد و آیا «اکثریت» توانست در حد خودش تاثیرگذاری سیاسی داشته باشد؟
اگر تجربه «اکثریت» را هم در کنار سایر تجارب – چه ملی و چه بین المللی – اندکی همه جانبه تر بررسی کنیم، درخواهیم یافت که ساختار حزبی، نامناسب ترین شکل سازمانیابی برای «اتحاد جمهوری خواهان» است.
برای شناخت پیچیدگی مساله ناچارم اندکی به عقب برگردم. اولین تلاش ها برای همکاری و اتحاد از اوائل سال های ۱۹۹۰ آغاز شد. این تلاش ها بدوا در دو سطح مختلف جریان یافت.
در سطح نخست، رسیدن به یک «تشکل سراسری چپ دموکراتیک» به عنوان هدف در نظر گرفته شده بود. اجلاس فرانکفورت، با شرکت سازمان فدائیان (۱۶ آذر)؛ حزب دموکراتیک مردم ایران، سازمان فدائیان (اکثریت) و شماری از منفردین، بیانگر عمده این تلاش بود.
در سطح دوم، که از جمله تماس ها و جلساتی در پاریس، لندن و برلین را شامل می شد، تلاش ها متوجه «اتحاد وسیع» از نوع جبهه دموکراسی و جمهوری بود.
علاوه بر تحولات فکری عمیق سال های گذشته که بر سیر حرکت هر دو جریان تاثیرات قاطعی گذاشت، دو عامل مهم و تاثیرگذار دیگر هم وجود داشته اند که در سوق دادن دو جریان به سمت «اتحاد جمهوری خواهان» موثر بودند.
عامل اول شروع و گسترش جنبش مردم بود که به دوم خرداد انجامید و تا امروز ادامه یافت و عامل دوم تداوم جدا شدن کادرهای استخوان دار چپ از احزاب و سازمان های سابقشان بود که همراه با لاغر شدن احزاب و گروه ها، به افزایش وزن منفردین که موطن سیاسی جدیدی را جستجو می کردند، انجامید.
آن چه که تحت تاثیر عوامل یاد شده اتفاق افتاد، انطباق خاصی از دو جریان مذکور در قالب اتحاد جمهوری خواهان است که می توان آن را به نوعی «خسوف» تشبیه کرد که در آن فعالیت در سطح «تشکل سراسری چپ دموکراتیک» در سایه فعالیت در سطح دوم، موقتا گم شد. اما عمر این خسوف کوتاه است و قطعا در نخستین ساعات اجلاس شاهد برآمد گرایشات مختلف خواهیم بود.
از نظر من، تلاش برای مصادره اتحاد جمهوری خواهان به سود «تشکل سراسری چپ دموکراتیک»، مثلا از طریق چپ تر کردن بیانیه و ضمائم آن و تسخیر رهبری به کمک اکثریت عددی، به همان اندازه نادیده انگاشتن حضور گرایشات مختلف در جمع جمهوری خواهان و ایضا حزب خواندن آن ماجراجویانه و خطرناک است.
پیش از نتیجه گیری، لازم است روی یک نکته تئوریک مکث کنم: اگر چه تحت تاثیر تحولات فنی و فکری دهه های اخیر، ساختار تشکل های سیاسی هم دستخوش تحولات عظیمی شده و می شوند، ولی تقسیم بندی این تشکل ها به «حزبی» و «جبهه ای» می تواند همچنان معتبر و به مثابه ابزار بررسی مفید باشد.
با توجه به این نکته و همه مطالب پیش گفته، اتحاد جمهوری خواهان را باید یک تشکل اساسا جبهه ای دانست. ولی از آن جائی که تشکل از طریق اتحاد داوطلبانه افراد پدید آمده و بخشی از مفروضات تشکیل «جبهه» هنوز فراهم نیست، لذا یک خلاء واقعی وجود دارد، که قطعا از طریق جایگزین کردن ضوابط حزبی قابل پر کردن نیست. باید وجود این خلاء را بپذیریم و در فکر پر کردن مصنوعی آن هم نباشیم. بلکه در عوض با اتخاذ تمهیدات زیر راه را برای تولد، رشد موزون و تاثیرگذاری جدی اتحاد جمهوری خواهان هموار کنیم:
۱. متمرکز کردن تلاش اجلاس روی طرح – نقشه ای که بتواند بلافاصله پس از پایان همایش، راهگشای فعالیت عملی جمهوری خواهان باشد. در این رابطه، پیشنهادی را به اختصار در یادداشت قبلی ارائه کردم و در اینجا با تفصیل بیشتر بدان خواهم پرداخت.
۲. فراهم کردن بستر مناسب برای متشکل شدن سریع گرایشات مختلف موجود در میان جمهوری خواهان.
٣. حذف کارپایه سازمانی از دستور کار اجلاس و محدود کردن ارگان سازی ها به حدی که پاسخگوی موارد فوق باشد.
* * *
نظر به این که در آستانه برگزاری اجلاس هستیم، و فرصت دیگری برای تبادل نظر وجود ندارد، و با پوزش از خوانندگان به خاطر تطویل کلام، به ناچار در همین یادداشت به بسط موارد یاد شده می پردازم:
۱. طرح – نقشه عمل
امروز در میان بخش بزرگی از روشنفکران و سیاسیون ایرانی، این اجماع به وجود آمده است که علت اصلی بن بست اصلاحات و انسداد سیاسی در جامعه و حکومت، عدم وجود یک اپوزیسیون متشکل و باورمند به جمهوریت و دموکراسی است. بطوری که با وام گرفتن از لنین می توان گفت که «مردم نمی خواهند» و «حاکمیت نمی تواند» و در نتیجه شرایط عینی برای تحول مهیاست و آن چه مفقود است، تشکلی پیشروست که هدایت تحول را برعهده بگیرد و از همین جا وظیفه مرکزی ما که «اتحاد جمهوری خواهان» با وقوف و در پاسخ به آن شکل گرفت، معلوم می شود:
سازماندهی جریانی که برای حکومت کردن طرح و نقشه داشته باشد و در عمل به مردم نشان دهد که مسئولیت پذیر است و می توان روی او برای اداره سالم و موفق کشور حساب کرد.
نفس برآمد «اتحاد جمهوری خواهان»، قدم بسیار مهمی در این جهت بوده است. اما میان تولد تا بلوغ و تثبیت موقعیت، راه درازی است که تنها از طریق حضور مستمر و موثر در صحنه سیاست طی خواهد شد و از آن جایی که اوج حضور سیاسی در جهان امروز و خوشبختانه در کشور ما، جریان انتخابات «نهادهای حکومتی» است، پس سیاست انتخاباتی ما نقش تعیین کننده ای در کل برنامه عمل سیاسی ما بر عهده دارد و سوال این است: آیا این سیاست انتخاباتی محکوم به نوسان دائم میان انفعال و تحریم از یک سو و دنباله روی از بخشی از حکومت از سوی دیگر بوده است. ایا برای ما که می خواهیم به عنوان داوطلب حکومت کردن برآمد کنیم، راه حضور مستقل در انتخابات واقعا بسته است؟ پاسخ به این سوالات منفی است. ما می توانیم و باید با دادن کاندیداهای خودمان در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، مستقلا شرکت کنیم. ما شخصیت های شناخته شده و خوشنامی داریم که می توانند پا به میدان بگذارند و از این که سازمانگر نافرمانی مدنی در مقابل اجحافات شورای نگهبان شوند، هراسی به دل راه ندهند و ما قادریم با بهره گیری از امکانات رسانه ای، بین المللی، صدای خود را از طریق کاندیداهایمان به گوش مردم برسانیم و موجودیـ مان را نه در سطح محافل روشنفکری که در سطح جامعه اعلام و تثبیت کنیم.
دادن کاندیدا تنها بخشی از حضور ما در انتخابات است. بخش نه کمتر با اهمیت حضور ما، شعارهای انتخاباتی ماست. تا آن جائی که به مسائل اجتماعی و سیاسی بر می گردد، بیانیه حاوی احکام صریح و روشنی است که می تواند مبنای تنظیم شعارهای ما قرار بگیرد. نقطه ضعف بیانیه که از نظر بعضی از دوستان از جمله آقای نگهدار نقطه قوت آن است، سکوت در زمینه اقتصاد است. ما چگونه می خواهیم به عنوان یک نیروی سیاسی جدی و مسئولیت پذیر برآمد کنیم بدون آن که راجع به اقتصاد کشور، چگونگی ساماندهی آن، نظر و برنامه روشنی داشته باشیم؟ اینکه گشایش بحث در زمینه اقتصاد ممکن است به تشتت آرا بیانجامد، نباید موجب نگرانی شود. این اتفاقا همان کاریست که باید بشود تا اتحاد را به یک جبهه واقعی تبدیل کند.
من کارشناس اقتصاد نیستم و داعیه ای در این زمینه ندارم. اما برپایه تجارب شخصی به این یقین رسیده ام که اقتصاد کشور از دو نقیصه اساسی رنج می برد: اقتصاد دولتی که سد راه رشد آزاد سرمایه در کشور است و فقدان تشکل های دموکراتیک کارفرمایان و کارگران که تضمین کننده رابطه معقول انباشت – مصرف و عدالت – توسعه باشد. از این رو بر این باورم که «کوتاه کردن دست دولت از اقتصاد تا هر جا که ممکن باشد و دخالت دولت در اقتصاد فقط در جایی که لازم باشد»، باید شعار اصلی انتخاباتی ما باشد و روشن است که این مفهوم باید در موقعیت مقتضی به صورت ماده ای به بیانیه اضافه شود و به روشنی اعلام دارد که اتحاد جمهوری خواهان ائتلاف چپ و راست مدرن جامعه ایرانی به سرکردگی نیروهای طرفدار رشد آزاد سرمایه (راست) است.
اگر ما با یک چنین سیاست انتخاباتی وارد کارزار انتخابات شویم، آنگاه حرف زیادی در مقابل رقبا و مخالفین سیاسی خود برای گفتن خواهیم داشت. ما می توانیم از اصلاح طلبان حکومتی که وزارت کشور را در اختیار دارند بخواهیم که با صدور بخشنامه ای، هیات های اجرائی را موظف کنند آرای ماخوذه را به تفکیک اعلام کنند و هیچ رایی را در شمار «باطله» طبقه بندی نکنند. این انتظار بزرگی نیست. ولی نوع برخورد اصلاح طلبان با آن، عیار آزادی خواهی آنان را در افکار عمومی به نمایش خواهد گذاشت.
همچنین ما می توانیم از مشروطه خواهان و شخص رضا پهلوی و نیز مجاهدین بخواهیم که موضع خود را در مقابل کاندیداهای ما روشن کنند و به پیروانشان دلایل موضع گیری های احتمالی خود را توضیح دهند.
این ها تنها مثال هایی است برای بیان این حقیقت که یک سیاست انتخاباتی روشن و آکتیو تا چه میزان دست ما را برای مانور در صحنه سیاست و تثبیت موقعیت اتحاد به عنوان محور قطب سوم باز خواهد کرد.
۲. بستر سازی برای پولاریزاسیون اتحاد
فاصله گیری از تعریف اتحاد به عنوان «حزب»، تنظیم سندی در زمینه اقتصاد که می تواند ضمیمه بیانیه شود و بازکردن فضا برای برآمد تعین یافته گرایش های مختلف درون اتحاد از جمله تمهیداتی است که اتحاد می تواند در جهت تسریع شکل گیری گرایش های مختلف به کار گیرد. اما در این زمینه نقش اصلی را نه «همایش» و «اتحاد» به مثابه یک اتحاد، که ما کوشندگان، خود بر عهده داریم. در این رابطه به عنوان یکی از اعضای سازمان فدائیآن خلق ایران (اکثریت)، تنها می توانم یاران خود را در این سازمان و سایر گروه های چپ خطاب قرار دهم. به باور من:
۱. به دلیل تحولات عظیم فکری، به دلیل شکست جهانی «کمونیسم کمینترنی»، و به دلیل شکست سیاست های ما در انقلاب بهمن، عمر تاریخی ما به مثابه گروه، حزب و سازمان به سر آمده است.
۲. مضمون اصلی تحولات فکری ما در دهه گذشته گذار از درک کمینترنی از سوسیالیسم به سوسیال دموکراسی جهانی به عنوان یک جریان تاریخی و عملا موجود بوده است. ما به سوسیال دموکراسی پیوسته ایم.
٣. تشکیل حزب سوسیال – دموکرات ایران یک ضرورت درنگ ناپذیر است. تنها حزب سوسیال دموکرات ایران می تواند با بقایای فئودالیسم در عرصه سیاست، فرهنگ و جامعه مقابله کند و در جریان رشد آزاد سرمایه – از طریق متشکل کردن کارورزان و ستم دیدگان، رابطه موزون عدالت و توسعه را در همه عرصه ها متحقق ساخته، از موضع اقشار و طبقات فرودست جامعه، از صلح اجتماعی در مقابل مبارزه افسارگسیخته طبقاتی دفاع کند.
ما باید با شعار «انحلال در حرب سوسیال – دموکرات ایران» آخرین کنگره گروه، سازمان و حزب خود را برگزار کنیم و سپس در صفوف «حزب» متکی بر خواست زنان، جوانان، کارگران و میلیون ها روشنفکر ایرانی، در کادر اتحاد جمهوری خواهان به مثابه نیروئی آگاه و منضبط به مبارزه برای استقرار جمهوری و دموکراسی ادامه داده، بقای اتحاد را نیز پاسداری کنیم.
* * *
با امید برگزاری موفقیت آمیز نخستین همایش جمهوری خواهان
احمد پورمندی
مونیخ ۴ ژانویه ۲۰۰۴
|