به بهانهی مصاحبهی آقای حجاریان
بازخوانی رشد گرایشات ملی گرایانه در بین اقلیت ها
سیامک حیدری
•
بحث آقای حجاریان را در مقایسه با برخی دیدگاههای دیگر، در مورد اقلیت ها، می توان یک گام رو به جلو به حساب آورد؛ اما "ملاحظات سیاسی" سایهای سنگین بر مباحث وی انداخته است. وجود تنگ نظری ها و ملاحظهکاریهای سیاسی و در نظرگرفتن منافع گروهی خاص باعث شده آقای حجاریان آگاهانه بر برخی واقعیات مسلم چشم بپوشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱ دی ۱٣٨۷ -
۲۱ دسامبر ۲۰۰٨
مصاحبهی آقای حجاریان، در پیش شمارهی رۆژههلات، مرا بر آن داشت تا نظرات ایشان را، به مثابهی نظرات بخشی از الیت هموطنان فارس زبان را مورد بازخوانی قرار دهم.
البته دیدگاهی که آقای حجاریان ابراز می دارد و نمایندگی آن را برعهده دارند، افکار غالب روسنفکران داخلی و خارجی دوستان فارس زبان است و دغدغههای روزمرهی اکثریت آنان را تشکیل می دهد. آنان از طیف های گوناگون و دیدگاههای اکثرا متضادی هستند که نگرانی خاصی آنان را به هم نزدیک می کند: رشد گرایشات ملی گرایانه در بین سایر ملیت های دیگر ایران، و یا به قول آنان اقوام ساکن ایران طی سال های اخیر.
ناگفته پیداست که گرایشات ملی گرایانه و نیروی گریز از مرکز، در استان های عموما غیر فارس زبان که با مشکلات سیاسی-اجتماعی و توسعه نیافتگی هم روبروو هستند، طی چند سال گذشته روندی به غایت صعودی داشته است. رشد گرایشات ملی را در سادهترین تحلیل می توان سرخوردگی، نابرابری اقتصادی-اجتماعی، ناامیدی نسبت به بهبود زندگی و نگاه امنیتی حکومت مرکزی و از همه مهم تر احساس از بین رفتن هویت، فرهنگ و زبان مادری بیان کرد. البته هر یک از مولفههای زیر خود می تواند، جداگانه، قابل بحث و بررسی باشد.
این مشکلات، به مثابهی بخش مهمی از مشکلات جاری جامعهی کنونی ایران، طی چند سال گذشته، از زاویههای متفاوت و با نگرش های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است؛ ولی کاری که باید انجام بگیرد این است که، ورای اندیشههای مصلحت جویانه گروهی، می تواند و باید مورد تجزیه و تحلیل جامعهشناسی آکادمیک قرار گیرد. و بالاخره راهحل عملی را برای برون رفت از مشکلات ٨۰ سالهی ایران به دست دهد. چیزی که تا حالا به دلیل پراکندگی نیروهای دخیل، به رسمیت نشناختن یکدیگر و عدم گفتگو با همدیگر منتج به یافتن راهحلی نشده است.
متاسفانه بخش بزرگی از جامعهی روشنفکری فارس زبان، اعم از چپ و راست، هنوز در رویاهای بسیار دور و محال سیر می کنند و بیشتر مشکلات جاری را در مناطقی همانند کردستان، سیستان و بلوچستان و...را زاییدهی دست بیگانگان و نتیجتا خاینانه و غیر قابل بحث می دانند. حاصل چنین نگرشی می تواند به نتیجهگیری نادرست و پرهزینه از مقدمات ذهنی و غیر ملموس بینجامد. پر آشکار است که در نهایت بر دامنهی مشکلات افزوده شده و هزینهی انسانی و مالی را بسیار افزایش می دهد. بنابراین می بینیم که از بدو پیدایش دولتهای مدرن در ایران، این دور باطل، بر مبنای نگرش های ذکر شده، همچنان ادامه دارد.
آقای حجاریان در جواب چرایی عدم شرکت در برخی از استان های کشور مثل کردستان و بلوچستان، که در سال های گذشته شاهد بیشترین ناآرامی ها بودهاند، عوامل سیاسی و مذهبی را دخیل نمی دانند و تنها به " احتمال تاثیر رای" اکتفا کردهاند. البته این گفته به بیان دیگر درست است. "احتمال تاثیر رای" خود می تواند تنها، و نه یکی از مهمترین، عوامل باشد. به بیان سادهتر مردم با مشاهدهی چندین دور از انتخابات گوناگون، درمی یابند که صرفا برگزاری انتخابات، به شکل کنونی، تحولی در زندگی اجتماعی-اقتصادی و سیاسی آنان ایجاد نمی کند و سرانجام نسبت به آن بی تفاوت میشوند. وقتی جامعه و یا قشر خاصی، همهی راهها را برای ابراز خواست ها و احساساتش بسته می بیند درونی شده و به راههای خشونت آمیز توسل می جوید. شما دقت کنید که اگر در اوایل انقلاب تنها کردستان مطالبات سیاسی-اجتماعی خویش را بیان می کرد، اما با گذشت ٣ دهه اینک بلوچها، عرب ها، ترک های آذربایجان نیز هویت، زبان فرهنگ خود را در معرض نابودی می دانند و نسبت به از دست رفتن آن، احساس خطر می کنند.
درباب تعریب و تفریس:
آنچه در دوران صدام و دیگر دولت های پیشین بر کردهای عراق رفت، تنها در قالب جنیوساید قابل بحث است، کما این که قاضی پرونده صدام حسین به درستی بر این نکته صحه گذاشت. در ترکیه هم وضعیت برای کردها بسیار بدتر از عراق است. اما هیچکدام از این دو مثال، در این مقاله مورد بحث نیست. تنها می تواند مقدمهای براز گشودن بحث باشد.
سخن راندن در این باب هم نه علمی و آکادمیک که آغشته به ملاحظهکاری سیاسی است. آقای حجاریان تا آنجا دچار اغراق گشته که ناچارا ناسیون و مکان را با هم قاطی کرده چنین می گوید:" کرد " ترک نیست و عرب هم نیست. اما "کرد" ایرانی است"! به نظرم بایستی جملهی مذکور چنین تدقیق شود: کرد ترک نیست، عرب و فارس هم نیست. اگر قرار است که در ترکیه و عراق، کردها را در برابر ناسیون ترک و عرب قرار دهیم، مشخص نیست چرا وقتی نوبت به ایران می رسد، کردها در برابر اسم مکان، ایران، قرار می گیرند؟
آقای حجاریان در بخش دیگری از مصاحبه چنین می گوید:...شما در سرتاسر تاریخ ایران هرگز با واژهی "تفریس" به معنای تغییر دادن هویت سایرین مثلا به فارس، برخورد نمی کنید".
ولی واقعیات موجود در جامعهی کنونی ایران خلاف این را نشان می دهند.شما توجه کنید که خواندن و نوشتن در ایران برای سایر اقلیت ها، علی رغم درج در قانون اساسی ایران، اما کماکان ممنوع است. قریب به %۷۵ ایرانی ها باید به زبانی غیر از زبان مادری تحصیل کنند. گذاشتن نامهای محلی روی کودکان دشوار و گاه ناممکن است. حتی نامهای محلی روی تابلوی اعلانات و مغازهها امکان پذیر نیست و با واکنش سریع نیروهای امنیتی روبرو می شود. اقلیت های غیر فارس زبان از حداقل امکانات رسانههای دیداری-شنیداری برخوردارند. این رسانهها به هیچ وجه در سطح استانداردی نیستند و کارکردشان هم در راستای سیاست های حکومت مرکزی است. تحقیر زبان، لباس و فرهنگ، تا جایی پیش رفته که عدهای از ترس اینکه مبادا برحسب داشتن زبان خاصی مورد تحقیر قرار گیرند، هویت خویش را انکار می کنند. جلوگیری از برپایی مناسبات و مراسمات مذهبی-فرهنگی در استان هایی مشخص، فشار مضاعف بر فعالان سیاسی و فرهنگی در مناطق مذکور، بایکوت و منزوی کردن زبان ها، فرهنگ و تاریخ دیگر اقلیت ها از یکسو و رواج و گسترش زبان و فرهنگ و مذهبی خاص در ایران، در درازمدت به مرگ تدریجی سایر زبان ها و فرهنگ های دیگر می انجامد. پروسهای که طبق برنامهای تدوین شده و هماهنگ پیش می رود.
کرد به مثابهی ملت یا قوم؟
یکی از بحث برانگیزترین مقولهی مصاحبهی آقای حجاریان را تشکیل میدهد. بحث برانگیز از آن جهت که در بالا بدان اشاره کردم. امکان ندارد که از مقدمهی نادرست بتوان به نتیجهگیری صحیح دست یافت. آقای حجاریان،به عنوان یک تیوریسین، کلیهی عوامل پدید آورندهی تعریف ملت را که از سوی جامعهشناسان ملاک قرار گرفته، اعم از زبان، نژاد، سرزمین، علایق و اهداف، تاریخ و دین مشترک را فدای "ملاحظات سیاسی" کرده و در بازخوانی هر یک از پدیدهها، البته با همان "ملاحظات سیاسی"، سعی دارند صورت مساله را پاک کنند.
به زعم ایشان دولت های پیشین قاضی محمد، پیشهوری، میرزا کوچک خان و...،که تنها چند دههی پیش تشکیل و سپس بنا به هر دلیلی از بین رفتهاند، "مولفههایی" نیستند تا کردها، ترک های آذربایجان و...به عنوان ملت بتوانند به آن "تکیه کنند. اما چند سطر پایین تر چند هزار سال به عقب برگشته و چنین حکم صادر می کنند:"...از نظر نژادی هم بعید است که پس از چندین سال امتزاج، وجه ممیزهی پررنگی از اختلاف نژادی بین مثلا کردها و فارس ها باقی مانده باشد"! اما توضیح نمی دهد که چرا با وجود "امتزاج" چند هزار ساله، تیرگی و کدورت میان "میزبانان" و "مهمانان" این سرزمین، حداقل از تاریخ دولت مدرن به بعد، هیچگاه پایانی نیافت؟ چرا با وجود "امتزاج چند هزار ساله" %۶٨ کردها رفتار حکومت با خود را توهین آمیز می دانند؟۲ چرا "مهمانان" قدرت سیاسی-اقتصادی را در "سرزمین مشترک" قبضه کرده و "میزبان" و دیگران را از قدرت و ثروت این مملکت نصیبی نیست؟
یک جای کار اشکال دارد. قدرت سیاسی-اقتصادی به طور عادلانه در ایران تقسیم نشده است. تا زمانی که قدرت به طور یکسان در بین ملیت ها و یا اقوام ایرانی، به صورتی عادلانه و طبق رضایت طرفین تقسیم نشود، از میان رفتن کدورت ها و گاه دشمنی ها به دور از ذهن خواهد بود.
سوال دیگری که مطرح می شود این است که آیا "آمیختگی" زبان ها می تواند دلیل قابل قبولی برای انکار هویت دیگران باشد؟ در دنیای گلوبال، فرهنگ ها و زبان ها بر هم تاثیر گذاشته و متقابلا از هم تاثیر می پذیرند. مثلا میان زبان های انگلیسی و آلمانی، فرانسوی و انگلیسی و همچنین اسپانیولی و فرانسوی "آمیختگی شدید"ی را شاهد هستیم؛ اما این باعث نشده که آلمانی ها، فرانسوی ها و یا اسپانیایی ها خود را ملت ندانند و یا هویت و ملیت آن ها از جانب دیگران زیر سوال برود. یک مثال سادهتر که خوانندگان بهتر متوجه بشوند؛ زبان فارسی "آمیختگی شدید"ی با زبان عربی دارد؛ قواعد و دستور زبان فارسی بسیار متاثر از زبان عربی است. هیچ فارس زبانی نمی تواند بدون استفاده از کلمات متعدد عربی، محاورات روزمره داشته باشد. آیا به تبع حکم آقای حجاریان، باید زبان فارسی را در زبان عربی ادغام کرد؟ آیا فارس ها بخشی از ملت عرب هستند؟
بحث آقای حجاریان را در مقایسه با برخی دیدگاههای دیگر، در مورد اقلیت ها، می توان یک گام رو به جلو به حساب آورد؛ اما " ملاحظات سیاسی" سایهای سنگین بر مباحث وی انداخته است. وجود تنگ نظری ها و ملاحظهکاریهای سیاسی و در نظرگرفتن منافع گروهی خاص باعث شده آقای حجاریان آگاهانه بر برخی واقعیات مسلم چشم بپوشد. برداشتن نگاه امنیتی گرچه شرط لازم برای رفع سوء تفاهمات است، اما به هیچ وجه کافی نیست.
منبع: رۆژههلات
|