موج جدید چپ در ایران، از کجا آمد؟


مزدک دانشور


• یادداشتی که در پی می‌آید، قسمت اول پیش‌گفتار یا مقدمه‌ای است که در رابطه با جنبش دانشجویی چپ ایران نوشته شده است . اینکه فقط بخش اول (یعنی نتایج عام تحقیق) آورده می شود علتی جز مسایل امنیتی ندارد. این تحقیق که از تاریخ اسفند ۱۳۸۵ لغایت آذر ۱۳۸۶ به ‌طول انجامید می کوشد دلایل شکل گیری نسل جدید چپ در دانشگاه های ایران را بررسی کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ دی ۱٣٨۷ -  ۲۵ دسامبر ۲۰۰٨


یادداشتی که در پی می‌آید درحقیقت قسمت اول پیش‌گفتار یا مقدمه‌ای است که برای تحقیق انجمن {...} در رابطه با جنبش دانشجویی چپ ایران نوشته شده است . اینکه فقط بخش اول (یعنی نتایج عام تحقیق) آورده می شود علتی جز مسایل امنیتی ندارد.
این تحقیق که از تاریخ اسفند ۱٣٨۵ لغایت آذر ۱٣٨۶ به ‌طول انجامید شامل مصاحبه‌هایی با اعضای نشریات دانشجویی چپ‌گرای دانشگاه‌های تهران است که از نظر عاملان این تحقیق رأس و بخشی از بدنه جریان چپ فعلی در دانشگاه‌های ایران را تشکیل می‌دهند.



* فنر فشرده و زادگان دوران انقلاب
اگر یک فنر را به سختی بفشاریم و سپس آن‌را آزاد نماییم چه خواهد شد؟ فنر به سرعت نه‌تنها در جهت عکس فشار بر محور خود بلکه در جهات دیگر نیز به حرکت در می‌آید. شاید باید متخصصان «کنترل و ابزار دقیق» در چگونگی حرکات حاشیه‌ای این فنر نظر بدهند ولی مقصود نگارنده فقط نشان دادن این حرکات حاشیه‌ای و حضور این شکل از رفتار فنر است.
شاید بتوان فشردگی این فنر را در قیاس با اجتماع، انقیاد ایدئولوژی‌ها و سازمان‌ها در نظر گرفت که حداکثر فداکاری و توان اعضای خود را در جریان یک انقلاب «مصرف» می‌کنند و پس از به پایان رسیدن مراحل جوششی انقلاب و رسیدن به مرحله ترمیدور (خستگی انقلاب) این فنر رها می‌شود و در نبود سازمان‌ها و اجتماعات جایگزین در کنار مصرف بیش از اندازه ی توان ایدئولوژیک افراد، «حرکات ژله‌ای» انسان‌ها آغاز می‌شود و دستگاه‌های رفتاری آنان در نبود قطب‌نماهای جنبش‌های اجتماعی دیگر دستگاهی منسجم و قابل شناخت با سنبه‌های گذشته نیست.
در وضعیتی واقعی می‌توان این نمونه را در رفتار مردمان و به‌خصوص جوانان (که اکثریت جامعه ی ایران را تشکیل می‌دهند) دید. انقلاب ۱٣۵۷ در تمامی ابعاد خود از توان نیروهای مرجع، سازمان‌های اجتماعی و ایثار و فداکاری انسان‌ها بهره برد و پس از رسیدن به مرحله ی سکون و «خستگی»، جامعه مدنی‌ای ضعیف، تهی از آرزوهای دور و سازمان‌های از هم‌ پاشیده و مهم‌تر از آن فرار از هر چهارچوب رفتاری به‌جای گذاشت. بارزترین نمونه‌های تغییرات رفتاری را می‌توان در میان چپ‌ها مشاهده کرد. در دهه ی ۷۰ میلادی بعضی از جامعه‌شناسان انسجام درونی احزاب کمونیست را معادل پیوستگی ارتش‌های منظم می‌دانستند. باتوجه به این سابقه، از فعالان چپ در تمامی زمینه‌ها انتظاراتی وجود دارد که معطوف به ارتباط و جایگاه آنان در جنبش است. شاید ‌بتوان به زبان دیگر این مسأله را این‌طور عنوان کرد که نسبیت با سازمان و یا جنبش چهارچوب عملکردی و ایدئولوژی خاصی به اعضای جنبش چپ می‌دهد که فرض نگارنده بر این است که چنین رابطه ی سامان‌مند را به عللی که در قبل آورده است نمی‌توان در حال حاضر مشاهده کرد.
انجمن {...} بر مبنای فرض نگارنده (و یا سوال ایشان) تحقیقی را سامان داد که مختصات آن در ذیل می‌آید. این سوال به‌طور مشخص این بود که آیا می‌توان نسل جدید مارکسیست‌های فعال (به‌خصوص در سطح دانشگاه‌ها) را با دستگاه‌های شناختی سابق تحلیل رفتاری نمود؟ تغییرات نسلی عامل دگرگونه شدن رفتار شده است یا اثرات پس‌ماندی یک انقلاب تمام شده؟ بود و باش خاستگاه و نحوه ی تعامل و مقابل با خود و جهان اطراف در میان این نیروها چون گذشته است یا دگرگون گشته؟ و این‌که جنبش‌هایی که در دوران خستگی یک انقلاب شکل می‌گیرند چه خصیصه‌هایی در خود حمل می‌کنند؟ و از همه مهمتر اینکه این چپگرایان از زیر "کدامین بته" بیرون آمده اند؟


* جوانان و موج‌های جمعیتی
موج جمعیتی‌ای که ناشی از رها کردن کنترل موالید دوران پهلوی بود در دهه ی هفتاد به جامعه ی ایران شکل دیگری بخشید. حضور میلیون‌ها جوان در عرصه اجتماع تحرک اجتماعی‌ای را نوید می‌داد که «تکثر» نمودهای رفتاری مهم‌ترین نتیجه ی آن بود. بیرون آمدن جامعه از حالت بسیج جنگی و تبعات آن (نمودهای وحدت) و رسیدن به مرحله‌ای که مصرف و سرمایه‌داری در آن ترویج می‌شد باعث رها شدن نیروهای بسیاری در جامعه ی ایران شد. راست آن‌که پرداختن به مسأله جوانان در ایران (با تأثر از مسائل درونی و البته منطقه‌ای ـ جهانی) نیاز به تحقیق وسیع و سازمان‌یافته دارد و نگارنده در این مجال قصد باز کردن این مبحث را ندارد بلکه بیشتر قصد بر آن است که رفتار بخشی از این جوانان در نیمه ی دهه ی اوّل ۱٣٨۰ بررسی شود.
در ابتدای دهه ی هشتاد خورشیدی جریانی در دانشگاه‌های ایران (و با تأکید بر تهران) آغاز شد که دور از انتظار می‌نمود و آن بازگشت چپ مارکسیستی به عرصه سیاست ایران بود. از نظر بسیاری صاحب‌نظران و البته حاکمان این بازگشت شگفتی دهه ی هشتاد بود به‌خصوص هنگامی که پوسترهای بزرگ لنین برای اولین‌بار بر سطح برخی از دانشکده‌های دانشگاه تهران نصب شد نگارنده خود شاهد این تعجب‌زدگی بود. این دولتمردان و صاحب‌نظران به ‌دلایلی که در ذیل می‌آید بازگشت چپ را امکان‌پذیر نمی‌دانستند:
۱) فروکاهش قدرتِ گفتمان چپ و حضور آن در دنیا، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و انتخاب راه سرمایه‌داری توسط چین‌کمونیست، مهم‌ترین دلیل برای منتقدان این جریان بود چرا که شوق‌زده برخی عالمان علم سیاست پایان تاریخ را اعلام داشتند و از کارآمدی و مشروعیت نظام لیبرال دمکراسی تا به روز آخرین دفاع کردند.
از آن سوی این اتفاق چنان جهان را به لخشه واداشت که تا اعماق کوچه‌های باریک شهرهای خاورمیانه نیز نفوذ کرد و حتی مردم کوچه و بازار نیز در رویارویی با معتقدان به کمونیسم به طعنه اتحاد شوروی و سرنوشت آن را مثال می‌زنند.
این فروپاشی شاید شدیدترین تأثیر خود را بر احزاب چپ (و با تأکید بر خاورمیانه) گذاشت تا آن‌جا که بسیاری از مارکسیست‌های خاورمیانه اصول مارکسیسم ـ لنینیسم را از مرام‌نامه ی خود حذف کردند (دو نمونه ی آن جبهه خلق برای آزادی فلسطین (جرج حبش) و سازمان فدائیان خلق (اکثریت) هستند).
درحقیقت شاید نظر نگارنده را بتوان به این صورت موجز در آورد که حذف اردوگاه از واقعیت چپ جهانی راه‌حل‌های ایجابی و جهت‌گیری‌های معطوف به قدرت سیاسی را به‌ شدت تضعیف کرد و بسته (Packages)های عینی‌ ـ ‌ذهنی‌ای را که می‌توانست خط‌کشی‌های میان چپ و بین جهان اطراف و حتی درون چپ را معنا ببخشد از حالت دو یا سه قطبی به وضعیتی پاره‌ ـ ‌پاره تبدیل کرد.
۲) در بعد تشکیلات، این ضربه اگر چه در تمامی کشورها تأثیرگذار بود (مثلاً حزب کمونیست لبنان که تقریباً تمامی پشتیبانی مالی و بخش عظیمی از اعضای خود را از دست داد) امّا آن‌چه در ایران بر مسأله تشکیلاتی چپ بیشترین تأثیر را داشت نه فروپاشی شوروی که سرکوب حاکمیتی تمامیت‌خواه بود که تمامی فرصت‌های ساخت سیاسی را در دست یک الیگارشی روحانی‌ ـ ‌نظامی منحصر کرده و سازمان‌های چپ‌گرا را با نفرتی مذهبی و مشتی آهنین در هم کوبیده بود.
٣) در بعد فلسفه و امکان طرح گفتمان و شورانگیزی در طرف‌داران و علاقه‌مندان نیز چپ دچار افول شده است. به‌نظر نگارنده آغاز افول فلسفه ی تحلیلی چپ در مواجهه با انقلاب ۱٣۵۷ ایران رخ نمود زیرا هیچ‌یک از تحلیل‌های موجود در دیسکورس مارکسیستی نتوانست هژمونی مقابله با جمهوری اسلامی را تأمین کند و به صدق بیانجامد. دو سر طیف تحلیل‌ها ـ ‌روش‌ها (به‌عنوان مثال از تحلیل‌های اردوگاهی گرفته تا بیان مجدد کانون‌های شورش) هیچ‌کدام به واقعیت‌های جمهوری اسلامی نیز نزدیک نشد و نتوانست روش مقابله (یا حتی معامله) با آن ‌را تعین بخشد.
در بعد روشن‌فکران مطرح جهانی نیز گویی پس از پولاتراس دیگر فیلسوف شاخص دیگری پا به عرصه نگذاشت و این صحنه نیز از کسانی که سخن آنان حجّتِ دلیل‌آوران باشد خالی ماند. این مسأله پس از فروپاشی خود را در دیگر عرصه‌ها نشان داد. بسیاری از خبرگزاری‌ها رسانه‌های صوتی ـ تصویری و مکتوب از یک‌سو و خبرنگاران و فعالان در زمینه ی روزنامه‌نگاری فیلم‌سازی و... به‌طور عام در جهان و خصوصاً در ایران در خوش‌بینانه‌ترین حالت‌ها، گرایش‌های لیبرال و در بدترین آن‌ها رویکردهای محافظه‌کارانه، مذهبی و یا حتی جنگ‌طلبانه را تبلیغ می‌کنند و نگاه رادیکال به ‌شدت در عرصه تبلیغات غایب است و این غیبت البته اولین ضرر خود را به نیروهای جوان و علاقه‌مندان نوآمده ی چپ وارد می‌آورد.
با همه ی آن‌چه ذکر شد علت بازگشت چپ (حداقل به دانشگاه‌های تهران) باید به دقت بررسی شود (که این کار در مصاحبه‌ها صورت گرفته است) زیرا با این همه آوار ناکامی گرایش جوانان به چپ مارکسیستی بسیار عجیب می‌نماید. دلایلی که نگارنده (به‌عنوان یک فعال چپ‌گرا در این سال‌ها) از خود و از خلال مصاحبه‌ها می‌تواند احصا کند به شرح زیر است:

الف)
ناکامی اصلاح‌طلبان در دمکراتیزه کردن حاکمیت ایران (جدا از این‌که تمایل واقعی آنان چنین چیزی بوده باشد امّا انتظار از آنان چنین بود)مهمترین دلایل حضور آلترناتیوهای دیگر (چون چپ‌گرایان، ملی‌گرایان، قوم‌گرایان) در دانشگاه‌های تهران بود. چرا که شکست جنبش دوّم خرداد جوانانی را که در اوایل دهه ی هشتاد در دانشگاه‌های تهران حضور داشتند متوجه تناقضات موجود در این جنبش، تفاوت خواست‌ها و خاستگاه‌های نیروهای موجود در جنبش اصلاحات و سطح توان و قدرت اثرگذاری هر یک از این جریان‌ها کرد. بیرون آمدن از «توهم» یکی بودن همه ی نیروها البته دردناک بود و باعث سکوت نسبی و چند‌ساله در دانشگاه‌ها شد امّا این تفرق خود امکان بروز گرایش‌های حاشیه‌ای موجود را تقویت کرد.
از آن‌سو و در تعبیری دیالکتیکی خود اصلاحات موجب آزادی برخی از نیروهای خفته ی اجتماعی شد زیرا چالش این نیروها در درون و دوران اصلاحات به شناخت بهتر آنان از خودشان کمک رساند. دریافت‌های این بازیگران عرصه سیاسی دریافت‌هایی حاصل از کنش بود و البته متضمن آگاهی به توان و البته خواست‌ها.

ب ) وضعیت جهانی و اثرات نورس
حدود یک دهه نبود اتحاد جماهیر شوروی فرصتی فراهم آورد تا ضربه‌های عدم وجود اردوگاه به دستاوردهای جنبش کارگری و چپ‌گرا وارد شود. نئولیرالیسم نه‌تنها یک تئوری بلکه یک جریان واقعی به ضرر نیروهای کار بود که در عملکرد بعضی نمایندگانش چون تاچر، ریگان و اخلافشان نمودهای خود را یافت. طُرفه آن‌که این‌بار «اردوگاهی» در کار نبود که از ترس آن به کارگرانِ جهانی صنعتی «امتیاز» داده شود.
پس گرفتن گام‌ به گام دستاوردهای جنبش‌های کارگری پس از جنگ و دولت‌های کینزی دهه ی هفتاد میلادی باعث ایجاد عکس‌العمل‌هایی هرچند دیرهنگام در طبقه ی کارگر و دیگر ناراضیان از سرمایه‌داری شد. جنبش‌های ضدجهانی‌سازی ِ سرمایه ابتداءً در کشورهای اروپایی و آمریکا نمود پیدا کردند و سپس امواج آن به دیگر کشورها نیز رسید. این مسأله البته نباید مانع آگاهی به این شود که این جنبش‌ها لزوماً مارکسیستی نبوده‌اند بلکه از جهات گوناگون (زنان، محیط‌زیست، حاشیه‌نشینان و...) سرمایه‌داری متأخر را به چالش کشیده‌اند و این خود باعث نیروبخشی به منتقدان شده است.

پ) چپ در آمریکای لاتین
از آن‌سو و با به پایان رسیدن عصر حمایت همه‌ جانبه ی آمریکا از خونتاهای نظامی و دولت‌های فریدمنی و سرکوب‌گر آمریکای لاتین، جنبش‌های اجتماعی چپ‌گرا (از نوع جهان سّومی) در برخی از این کشورها به پیروزی رسیده است. بحران‌های سرمایه‌داری در آرژانتین و برزیل که شدیدترین از نوع خود در پیرامون بودند و این جوامع را تا مرز فروپاشی اجتماعی بردند نه به‌وسیله سیاست‌های "بچه های شیکاگو" بلکه توسط چپ‌گرایان به ساحل ثبات رسیدند.
در اکوادور، ونزوئلا، شیلی، بولیوی و اخیراً اروگوئه چریک‌های سابق یا جنبش‌های چپ‌گرا - از طرق دمکراتیک‌ - به پیروزی رسیدند و تاحدی هم موفق بودند و این مسأله که دولت‌های چپ‌گرا در عصر پس از شوروی می‌توانند موفق باشند خود در شکست هژمونی نیولیبرال‌ها ــ که دولت را مدام کوچک‌تر می‌طلبند ــ تأثیر داشت. دولت‌هایی که با برنامه‌ریزی اجتماعی سعی در بهبود وضعیت طبقات زیرین دارند و دست نامرئی بازار را تا آن‌جا که می‌توانسته اند قطع کرده اند. در عین حال بازی دمکراسی (پارلمانی) را نیز برهم نزده و رویکرد مداومی به رأی مردمی داشته‌اند.
لیبرال‌های ایرانی که با تأسی به رهنمودهای بانک جهانی، آزادسازی اقتصاد و خصوصی‌سازی را چاره ی مشکلات ایران (و البته جهان) می‌دانستند سعی در شباهت‌سازی این دولت‌ها با دولت بناپارتی احمدی‌نژاد می‌کردند امّا دستاوردهای بسیار متفاوت این دو جریان در داخل کشورهای خود، نه‌ فقط از سوی دوستان که از طرف دشمنان نیز مورد تأیید قرار می‌گرفت و «نهادگرایان» با رهیافت چپ مدل‌های اقتصادی آلترناتیوی را نیز به‌عنوان مثال‌های زنده در دسترس داشتند.

ت) روشن‌فکری دینی و انواع پست مدرنیته
یکی از این سویه‌ها که از سوی حلقه کیان (و در شکل سنتی‌تر حلقه ی آیین) مطرح می‌شد روشن‌فکری دینی بود. جالب آن‌که «روشن‌فکری دینی» نه‌ فقط از سوی بعضی منتقدان درون گفتمانی که از سوی نقادان سکولار(چون جهانبگلو) نیز امری متناقض‌نما (پارادوکسیکال) خوانده می‌شد ولی با توجه به تفوق گفتمان «پست مدرن» از توانایی توجیه خود برخوردار بود. از اوایل دهه هفتاد خورشیدی امواج پست مدرنیسم ـ یا از نظر نگارنده گفتمان سرمایه‌داری متأخرـ به ایران رسیده بود و از میان سویه‌های غیرمترقی آن، ارتجاعی‌ترین وجه یعنی نفی عقلانیت مدرن و فراروایت‌های رهایی‌بخش از سوی برخی روشن‌فکران انتخاب شده بود.
امّا این رویکرد با افول اصلاحات (به‌عنوان شکل واقعی اجرای مردم سالاری دینی) دچار گسستگی گشت و از طرف دیگر با نقدهای جدی در جهان روبه‌رو شد. نقدهایی چون (نقد پست مدرنیسم، مجموعه ی مقالات و این پست مدرنیسم مزخرف، سِوکال و...) ترجمه شده و به‌ چاپ رسیدند و توخالی بودن این طبل از بعد جهانی آن نیز مورد تأیید قرار گرفت.

ث) انتشارات و نهضت ترجمه
از دیگر سو حذف سازمانی نیروهای چپ در اوایل انقلاب هرگز نتوانست حذف کامل فعالان و نیروهای چپ‌گرا را در عرصه ی عمومی به‌دنبال داشته باشد. روشن‌فکران چپ ایرانی در روزهایی که امکان فعالیت در سازمان‌ها یا نشریات مرتبط را نداشتند به فعالیت‌های انتشاراتی روی آوردند (به‌عنوان مثال حتی به چاپ کتاب‌های کودکان پرداختند{...} و سعی کردند در زمینه ی ادبیات راه‌گشای درهای بسته باشند (آدینه، ‌گردون، جامعه ی سالم و دیگر مجلات تخصصی مانند نقد نو و صنعت حمل‌ونقل که نیروهای چپ‌گرا در آن فعال بودند) و به ترجمه‌هایی از نهضت جهانی چپ برخاستند که به‌خصوص پس از فروپاشی شوروی جمهوری اسلامی بی‌ترس از حضور آلترناتیو اجازه ی چاپ گسترده ی این ترجمه‌ها را می‌داد و فعالین چپ ایران پس از حدود ٨۰ سال از آغاز جنبش کمونیستی ـ کارگری در ایران توانستند طیف گسترده‌ای از ترجمه‌های معتبر از آثار مارکس‌، انگلس، گرامشی و دیگر روشن‌فکران تاریخ چپ را بدون سانسور بخوانند.

ج) زیست اجتماعی، رسانه و اینترنت
زیست اجتماعی چپ‌گرایان در سال‌های اصلاحات با رشد روبه‌رو بود. چنان‌که کانون نویسندگان ایران توانست مجمع عمومی خود را تشکیل دهد و پس از آن هر از چندگاهی بیانیه‌هایی از موضع کلی برابری خواهی و آزادی‌طلبی صادر می‌کرد و فعالین آن و دیگر افراد فعال از جنبش چپ (که در کانون هم فعال بودند) با مصاحبه‌هایی هر از چندگاه خود را در متن رسانه‌ها قرار می‌دادند.
با عمومی‌تر شدن اینترنت در ایران و وارد شدن مدیای اینترنت به فضای سیاسی ایران، رسانه‌های چپ‌گرای خارج از کشور مخاطبین خاص خود را پیدا کرد. سازمان‌هایی چون حزب توده، سازمان فدائیان خلق، کوموله و... از اسطوره‌هایی دور از دسترس به افراد واقعی با مواضعی قابل شناسایی تبدیل شدند و توانستند با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنند. وبلا‌گ‌نویسی یکی دیگر از اثرات مهم حضور اجتماعی اینترنت بود که در آن میان وبلاگ‌های چپ‌گرا بروز موثری داشتند.
ماهواره اگر چه از اواسط دهه ی هفتاد به پدیده‌ای عمومی در شهرهای بزرگ تبدیل شده بود امّا به ‌علت هزینه‌های بسیار بالای اجاره ی یک کانال تلویزیونی یا رادیویی تنها اپوزیسیون سلطنت‌طلب یا پروآمریکن می‌توانست از آن بهره بگیرد. امّا از اوایل دهه ی هفتاد گرایشی از چپ مارکسیستی (با سابقه خط ٣) نیز توانست ساعاتی از یک کانال و سپس یک کانال کامل را در اختیار بگیرد (مسائل مربوط به تأمین مالی این شبکه مربوط به این بحث نمی‌شود) یکی از علل حضور موثرتر گفتمان خاصی از چپ (کمونیست کارگری ـ حکمتیست) نیز سهل‌الوصول بودن این برنامه‌ها و جذابیت‌های ساختارشکنانه ی آن بود. البته استفاده این افراد از موضوعات روز و زبانی ساده برای ارتباط با مخاطبان طیف مخاطبان آن‌را گسترده‌تر می‌کرد.
خاوران (گورستانی در حاشیه تهران که بسیاری از اعدام‌شدگان سال‌های شصت در آن خفته‌اند) و مراسمی که هر سال دو بار در این مکان برگزار می‌شد خود توان جذب مخاطبین بسیاری را داشت که علاوه بر آن‌که از قدرت اسطوره‌ای جان‌باختگانی مظلوم برخوردار بود تمامی طرف‌داران حقوق بشر را نیز به موضع‌گیری وامی‌داشت. حتی تا آن‌جا که برخی از رادیکال‌ترین نیروهای اصلاح‌طلب موضع‌گیری در قبال این فاجعه ی انسانی را فرض خود دانستند (اکبر گنجی یکی از بی‌پرواترین این افراد است) مادران، همسران خانواده‌هایی سپیدپوش که در مجامع خود جمع می‌آیند و سعی می‌کنند در سالگرد عزیزانشان با خواندن شعر و داستان یاد جان‌باختگان سازمان و یا حزب خود را گرامی دارند، در فعال نگه‌داشتن جریانی که مانع فراموشی سرکوب‌های دهه ی شصت است بسیار موثرند و به‌صورتی غیرمستقیم به زنده نگه‌داشتن چپ هرچند در مقیاسی کوچک می‌کوشند.

* وضعیت اقتصادی و افول طبقه متوسط
عوض شدن بلوک طبقاتی رژیم پهلوی و سقوط مداوم طبقه متوسط جدید از موقعیت «اشرافیت‌گونه ی» سال‌های آخر حکومت پهلوی را شاید یکی از نتایج انقلاب بهمن باید به‌حساب بیاوریم که اثر مستقیم خود را بر شیوه ی زیست این طبقه گذاشته است. فقیرتر شدن مداوم طبقه متوسط یا حداقل قشر کم‌تخصّص آن چون معلمان، پرستاران، کارمندان اداری و حتی بسیاری از پزشکان عمومی و کاهش اعتبار اجتماعی به‌علاوه ناامنی اقتصادی در قشرهای بالای آن چون وکلا، مدیران و پزشکان یکی دیگر از علل گرایش به چپ در محافل دانشگاهی می‌تواند محسوب شود که این بار به شکلی کاملاً عینی بر اعضای این طبقه تضادهای طبقاتی را آشکار کرده است (و نه چون دهه ی چهل و پنجاه به ‌صورت ذهنی) زیرا در فردای تحصیلات دانشگاهی دورنمای شغلی مناسبی برای فارغ‌التحصیلان متصور نیست. جایگاه‌های سطح بالای دستگاه دولت در اشغال باورمندان و حاشیه‌نشینان حاکمیت است و بخش خصوصی نیز امکان جذب این میزان فارغ‌التحصیلان دانشگاهی را ندارد.
از آن‌سو تضاد طبقاتی موجود در جامعه که به‌خصوص در شهرهای بزرگ به شیوه‌ای کاملاً واضح قابل‌ رصد است اثر خود را بر ذهنیت دانشجویان گذارده است (به‌عنوان مثال اگر فردی از ابتدای خیابان ولیعصر (مصدق) به انتهای این خیابان طولانی گذر کند می‌تواند تفاوت فاحش طبقاتی را فقط از لحاظ شکل و اندازه ساختمان‌ها به‌وضوح مشاهده کند.)
این فاصله طبقاتی نه‌تنها در شهر و محله‌های آن بلکه در «بیان» معدود تشکل‌های کارگری برآمده از دوران اصلاحات نیز قابل پیگیری است تا آن‌جا که شعارهای برخی از تجمعات دانشجویی به ‌سمت بیان خواسته‌های این تشکل‌ها (و به ‌صورت عمومی‌تر «طبقه کارگر») پیش می‌رود. ارتباطات متعدد (فردی یا سازمانی) برخی از نیروهای کارگری با فعالان دانشجویی در ورود این خواسته‌ها به تجمعات دانشجویان چپ‌گرا بسیار موثر بوده است و عدم امکان برای فعالان کارگری (صنعتی و خدماتی) در راستای تشکل‌یابی و پیگیری خواسته‌های صنفی اگرچه از سوی حاکمیت اعمال می‌شود امّا در مقاومت گاه سازمان‌دهی شده ی این نیروها، دانشجویان به‌عنوان نیروهای حساس به مسائل اجتماعی شرکت می‌جویند.

* جنسیت و نیروهای حیاتی
در خود دانشگاه‌ها درصد افزون شونده ی دختران در رشته‌های مختلف دانشگاهی (حتی رشته‌های فنی) و تمایل بسیار زیاد آن‌ها برای گسستن قید‌وبندهایی که با زندگی نوین آنها نمی‌خواند (چون حقوق نابرابر در خانواده، جامعه، آینده شغلی، جایگاه نابرابر و فروتر در تشکل‌ها و انجمن‌ها و...) تمایل آن‌ها را به اندیشه‌های رادیکال‌تر بیشتر می‌کند. این مسأله را می‌توان در تعدد فعالان زن جریانات چپ‌گرا رصد کرد به‌عنوان نمونه در انجمن های اسلامی نوع برخورد با دختران دانشجو تفاوتی کمی و کیفی با نوع برخورد فعالان چپ‌گرا دارد.
حضور نیروهای اسلامی با رفتارهای تمامیت‌خواهانه در دانشگاه‌ها که فشار اصلی خود را بر مسائل جنسی و جنسیتی (با فشار بیشتر بر دختران دانشجو) وارد می‌آورند یکی دیگر از دلایل جذب دختران است، این دختران به تشکل‌های چپ‌گرا و نه انجمن‌های اسلامی (به‌خصوص از نوع اصلاح‌طلب) که در قبال این نهادها رفتاری مماشات‌گونه دارند، می پیوندند.
در حالت کلّی به‌عنوان یک عامل روان‌شناختی ـ بیولوژیک، انباشت نیروهای حیاتی (جنسی) را نیز می‌توان یکی از دلایل «فعال» بودن در جنبش‌های دانشجویی دانست، به‌خصوص آن‌که جریانات چپ‌گرا آزادی بیشتری را چه در میان اعضاء چه در سطح جامعه ترویج می‌کنند و بخشی از «رهایی» را چون دیگر جریانات (به‌خصوص گرایشهای مه ۶٨ فرانسه و آمریکای دهه ی شصت میلادی) مشابه، در آزادی جنسی می‌دانند. در انتها لازم به ذکر است که فشارهای ساختاری به رویکرد جنسی دختران در ایران بسیاربسیار بیشتر از پسران است.


مصاحبه‌ها و رویکردهای کلّی

تمامی دلایلی که ذکر شد عوامل حاضر برای گرایش دانشجویان به اندیشه چپ بود ولی دلایل خاصی که امکان منعقد شدن این تشکیلات را فراهم آورد مرهون فعالیت معدودی از افراد و دانشجویان مارکسیست بود که با فعالیت خود در نشریات دانشجویی چپ‌گرا (که با اغماض مسوولان دانشگاهی و به‌ عللی که نگارنده فقط در رابطه با آن درس‌هایی دارد) موجبات گسترش این اندیشه شدند و جذب واقعی افراد را ممکن کردند.
این اشخاص با ایجاد محفل‌های مطالعاتی، تجمیع دوستان در گروه‌های تفریحی (چون میهمانی‌های جهت‌دار دوستانه یا سفرهای دسته‌جمعی)، در پدیدارشدن گرایش‌های چپ در اشخاص نزدیک و در روندی دیالکتیکی چپ‌گراتر شدن خودشان موثر بودند. بازخوانی سرودهای باقی‌مانده، تکثیر نوارهای کاست این ترانه‌های جمعی، بحث و ذکر خاطرات زندگان و جان‌باختگان جنبش چپ، هم‌خوانی شعر و ادبیات چپ‌گرا، از خصوصیات این «جمع‌آمدن‌ها» به بهانه ی میهمانی و سفرهای دسته‌جمعی بود که البته با نسبت کمی فعالان چپ‌گرا در این میهمانی‌ها، این فعالیت‌ها تغییر می‌کرد و میهمانی یا گل‌گشت به نوع عادی آن نزدیک و یا دور می‌شد.
از آن‌جا که به‌نظر انجمن تاریخ شفاهی چپ خاستگاه طبقاتی و پایگاه اجتماعی فعالان جنبش در چگونگی و رویکرد حال و آینده ی آن موثر است برای یافتن طبقه، وضعیت خانوادگی آنان و علل گرایش به گفتمان چپ ابتدا این تحقیق سامان داده شد که پس از بحثهای متوالی در رابطه با پرسشنامه و مصاحبه، برسی عملکرد وضعیت رفتاری و هم‌کنشی در این نشریات نوع ارتباط تشکیلاتی در آن‌ها و به‌طور کلی «بود و باش» آنان چه از لحاظ ویژگی‌های فردی و چه از نظر خصوصیات جمعی به این تحقیق افزوده شد.
این تحقیق را می‌توان بدون بزرگ‌نمایی و به دلایلی که در ذیل می‌آید تقریباً یگانه دانست:
الف) ابتداءً آن‌که تحقیق‌کنندگان در انتخاب افراد مورد ‌تحقیق با آگاهی عمل کرده‌اند امّا پیش‌فرض آن‌ها این بوده که افراد موثر در هر طیفی را در این تحقیق بگنجانند و صرفاً به نمونه‌گیری اتفاقی از اعضای یک جنبش چپ‌گرا اکتفا نکنند. شاید دلیل انتخاب درست افراد (یعنی یافتن نیروهای موثر در نشریات دانشجویی) آشنایی محققان با این افراد بوده است. سوالات پرسیده شده از این نیروها با آن‌که از چهارچوب (Format) ثابتی پیروی می‌کند امّا چنان‌که در متن نوارها نیز مشخص است سوالات خاص مربوط به هر یک از این افراد نیز (با نظر مصاحبه‌کنندگان) پرسیده شده است.
ب ) دوّمین عامل که ارزش این تحقیق را افزون می‌کند شناخت مصاحبه‌شوندگان از گروه تحقیق و اعتماد زیادی است که این فعالان به تحقیق‌کنندگان دارند. از آن‌سو به ‌علت شناخت متقابل و اکثراً چند ساله امکان تحریف، بزرگ نمایی نقش یا ارائه مطالب غیرواقعی به حداقل خود می‌رسد.
پ ) یکی از دیگر دلایلی که این تحقیق را ارزشمند می‌سازد زمان تحقیق است. زیرا این پروژه در پایان یک دوره ی علنی فعالیت این نشریات دانشجویی صورت گرفته است و امکان فعالیت آزاد، جسارت بیان بسیاری از مطالب را به مصاحبه‌شوندگان داده است. متأسفانه پس از دست‌گیری این دانشجویان در جریان ۱٣ آذر ۱٣٨۶ (که حدود شصت نفر را در مجموع در برگرفت) بسیاری از آنان حداقل به‌ صورت موقت به حالت Passive در‌آمدند و یا آن‌که جرأت بیان مطالب و دیدگاه‌های خود را آن‌گونه که پیش از دستگیری داشتند، ندارند.