در حاشیه مصاحبه دکتر محمدعلی مهرآسا با آقای محمدرضا اسکندری
هادی صوفی زاده
•
ضعف مصاحبه آقای مهرآسا در تناقض گویی، تقلیل مشکلات کردها به تبعیض مذهبی، جاه طلبی سران احزاب کرد، جعل مواضع حزب توده در سالهای تاسیس آن جمهوری ها و موارد دیگری است که سعی خواهم نمود به آن پاسخ دهم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
٨ دی ۱٣٨۷ -
۲٨ دسامبر ۲۰۰٨
در آستانه شصت وسومین سالروز تاسیس جمهوری کردستان قرارداریم وبدین منظور وقایع آن روزها و تاثیرات آن جمهوری در مبارزه خلق کرد برای دستیابی بهحقوق ملی از زوایای گوناگون مورد بررسی قرارگرفته و در همین رابطه آقای محمدرضا اسکندری مصاحبهای با دکتر محمدعلی مهرآسا عضو جبهه ملی و مقیم امریکا انجام داده که در سایت اخبارروز درج گردیده است. (1) پاسخهای آقای مهرآسا به مصاحبه یادشده دلیلی شد تا محتوای آنرا نقد کنم و تا شاید فرجی باشد که کسانی ناآگاهانه و بنا به سلیقه خود و یا بهرروی به جعل تاریخ نپردازند.
گرچه آقای مهرآسا در مقاطع کوتاهی سمت فرماندار و استاندار در کردستان را بعهده داشته و کرد نیز هست، اما چهرهای ناآشنا برای کردها می باشد و پاسخهایش به مصاحبه یادشده یادآور مصاحبه قبلی ایشان با VOA، گونهایست که خواسته در مقام برادر حاتم طائی جلوس کند.
قبل ازپرداختن به نقد مصاحبه، این توضیح را ضروری دانستم که بگویم این روزها افراد انگشت شماری هستند که بهدلیل ناآگاهی از واقعیات جامعه ایران و عدم درک مسئله ملی، در مقابل جریان آب به شنا پرداخته و به جای بازبینی در افکار خود، با تکرار مکرر آن در قالب مصاحبه، مقاله و یا جلسات پالتالکی یادآور بیانات خندهآور آقای محمدسعید السحاف وزیر اطلاعات رژیم صدام حسین است که برای مردم عراق به جوک تبدیل شده بود. در روزهای آخرین رژیم صدام که نیروهای امریکایی به حومه شهر بغداد رسیده بودند، آقای السحاف بی خبر از حضور نیروهای امریکایی در بغداد در جمع خبرنگاران مستقر در هتل فلسطین حاضر می شد و می گفت نیروهای علوج (امریکائیها را علوج خطاب می کرد) در ناصریه با مقاوت عراقی ها مواجه شده و مجبور به عقب نشینی گشتهاند و پیروزی بر دشمنان عنقریب است!! امروزه در رابطه با مسئله ملیتها در ایران کسانی کهشدت انجماد فکریشان ـ که از نظر خود پاتریوتی به مسائل ایران می نگرندـ به جوک تبدیل شده است. افرادی چون آقایان داریوش همایون، محمد امینی، کورش زعیم از زمره آنان هستند که بنا به سلیقه خویش و بترتیب کردها را عامل روسها، نئوکانهای امریکایی، و پشت مرزها (ترکها و عربها) دانسته و آقای مهرآسا نیز به جمع آنان اضافه شده است.
شاید آسان نباشد دکتر مهرآسا را که سالهاست با همچون ذهنیتی زیسته متوجه اشتباهات فکری خود نمود. همچون نقدهایی قبلا" نیز توسط جوان کرمانشاهی آقای کاوه قاسمی کرمانشاهی متوجه آقای کورش زعیم گردیده که مصاحبه مشابهی با سایت ادواردنیوز انجام داده بود. کاوه کرمانشاهی در مطلبی تحت عنوان از اصالت تا حقارت (2) به مهندس کورش زعیم می نویسد "پیش از آن بر دو مورد تأکید میکنم؛ نخست آنکه این نوشتار جهت رفع اتهام از خود یا متقاعد نمودن کورش زعیم نیست. از آن روی که هم از باور و کردار خویش دلنیا هستم و هم به واسطهی چند سال نزدیکی با جریان فکری مرحوم ورجاوندها و جناب زعیمها از عمق رسوبات ناسیونالیسم افراطی در بطن این جریان فکری آگاهم و توقع ندارم تا به واسطهی گفتار یک جوان کُرد که به ادعای آقای زعیم از سر سادگی و بیچارگی امکان فرار به کشورهای پیشرفته را نداشتهام تغییری در احوال و افکار این پارسیان نیک اندیش حاصل گردد". بنده نیز هم همان احساس را دارم و تصور نمی کنم آقای مهرآسا با نوشتن همچون نقدی به خود آید، و در ضمن جامعه ایران هم حتی همچون ترکیه نیست که سخنان نخست وزیر آن کشور به هنگام سفر به شرق کشور و تهدید کردها به یک ملت، یک دولت و یک پرچم و این گفته که هر کس دوست ندارد، کشور رات رک کند، استعفای معاون حزب عدالت و توسعه را که کرد بود به همراه داشته باشد، بنابراین نه از آقای مهرآسا انتظاری هست تا نسبت به مصاحبه آقای مهندس زعیم که دیدگاهی فاشیستی در آن نهفته بود پاسخ دهد بلکه نتیجه عکس قضیه است و ایشان است که پای در جای پای آقای زعیم گذاشته است.
ضعف مصاحبه آقای مهرآسا در تناقض گویی، تقلیل مشکلات کردها به تبعیض مذهبی، جاه طلبی سران احزاب کرد، جعل مواضع حزب توده در سالهای تاسیس آن جمهوری ها و موارد دیگری که سعی خواهم نمود به آن پاسخ دهم، اما اوج ناآگاهی ایشان در آنجا به چشم می خورد که در مصاحبه خود و در ارتباط با خواسته کردها می نویسد "به دید من اینگونه درخواستها هرچند مقبول، دلیل قوی و معنوی برای خواستهی خودمختاری نیست. بلکه بهانه ای است برای تأمین آرزوئی که ریشه در تفرق و جدائی خواهی دارد و این ادعاها بیشتر سیاسی است تا مدنی و اجتماعی؛ و اغلب هم بر پایه ی جاه طلبی و خودمحوری ی سران احزاب شکل گرفته است. وگرنه عامه ی مردم به این موضوع نه می اندیشند و نه اهمیت میدهند."
بباور بنده اگر درخواستها بقول ایشان مقبول هستند، باید راهچارهای هم جست. هر فردی تاریخ معاصر ایران را بررسی نماید متوجه می شود که تفرق و جدائی را تفکراتی تحمیل نمودهاند که به جای اقناع جامعه، مردم را به زور به سکوت کشاندهاند و مسئله روز جامعه که ایشان برای منفی جلوه دادنش آن را سیاسی قلمداد می کند، اهمیتش در سیاسی بودن آن است، چراکه می شود هر موضوع مدنی واجتماعی را در حوزه سیاسی جست اما هر موضوع سیاسی الزاما" مدنی و یا اجتماعی نیست. اگر آقای مهرآسا کمی به آمار زندانیان سیاسی، فعالان مدنی و حقوق بشری در آذربایجان و کردستان و اعدام شوندگان سالهای اخیر در خوزستان و بلوچستان توجه کند متوجه خواهند شد که مسئله ریشه در بطن جامعه دارد و برخلاف ادعای ایشان عامهمردم هستند که د رشدیدترین جو خفقان داخل از کسب حقوق سیاسی و اجتماعی خود کوتاه نمی آیند نه سران احزاب به خاطر جاه طلبی هایشان. احکام صادره برای آقایان یوسف عزیزی بنی طرف نویسنده و روشنفکر عرب، محمد صدیق کبودوند فعال حقوق بشرکرد، اعدام فعال مدنی بلوچ یعقوب مهر نهاد و بازداشت و زندانی کردن روزانه آذری ها تنها نمونه هایی از بازتاب وقایع جامعه کثیرالملله ایران است که آقای مهرآسا توان دیدن آنرا ندارد.
آقای مهرآسا در پاسخ به سوال اول مصاحبه کننده در ارتباط با مبانی فکری تاسیس جمهوری کردستان و این پرسش که جمهوری مهاباد حاصل تجربه ذهنی چه کسانی بود و آیا از طرف کشورهای غربی حمایت می شد؟ گرچه وارد مقولههای تاریخی می گردد و قرنها ستم از دوران صفوی ها تا رضاشاه علیه کردها را یادآور می شود، اما بدون توجه به ادامه ستم که بعداز رضاشاه هم ادامه داشته و معلوم نیست که چند قرن دیگر باید ادامه داشته باشد، موارد مهم تاریخ کرستان را همچون تقسیم خاک کردستان در جنگ میان صفوی و عثمانی در سال 1514، تقسیم کردستان در میان چند کشور بعداز جنگ جهانی اول، شورشهای متعدد قرن نوزدهم کردها در همه بخشهای کردستان برای رهایی و کسب حقوق ملی، تاثیرات جمهوری آرارات که قانون اساسی کردستان را تهیه نموده بود به عنوان تجربه ذهنی تاسیس جمهوری کردستان، نمی بیند و تنها فضای بعداز جنگ جهانی دوم را برای تاسیس آن جمهوری می بیند و پاسخ میدهد که تاسیس جمهوری کردستان حاصل هیچ تجربهای نبود!!
آقای مهرآسا در ادامه پاسخ خود توضیحاتی را در شش بند در ضعف تاسیس جمهوری کردستان بیان نموده که نمی توان به آسانی از کنار آن گذشت و در واقع کم لطفی ایشان بر اوضاع تاریخی کردستان در اینجا نهفته است. به دلیل اهمیت موضوع عین نوشته ایشان را خواهم آورد و به آن خواهم پرداخت. می نویسد"
"1- بیست سال خفقان حکومت رضاشاهی و فقدان هرگونه آزادی و به تبع آن عدم دسترسی به منابع کسب اخبارلازم، و بی اطلاعی ازوضع جهان به دلیل نبود وسائل ارتباط جمعی، مردم ایران را عموماً و کردها را خصوصاً در حد اقل آگاهی از وضع دنیا و سیاست جهان قرار داده بود.
2- شادروان قاضی محمد نیز از این کمبود آگاهی و فقدان شم سیاسی برخوردار بود. او تحصیلات آکادمیک نداشت و مباحث دینی و شریعت را خوانده بود و پیش از آن یک ملا و پیشنمازبه حساب می آمد. هرچند شیفتگانش از مطالعات او سخنها گفته اند و...اما واقعیبت این است که او در حوزه ی دین تلمذ کرده یود. او یک سفر هم به اروپا نکرده و حتا اطلاع کافی ازجغرافیای ایران و بالاتر از آن اوضاع و احوال حکومتهای خودمختار جهان نداشت.
3- قاضی محمد و رهبران آن خیزش، چنان شتابی برای رسیدن به مقصود داشتند که تنها به منطقه ی مهاباد و حومه اش تا بوکان که زیر نفوذ ارتش سرخ قرار داشت بسنده کرده و به عجله تأسیس جمهوری را در منطقه ای به وسعت یک دهم خاک کردستان ایران اعلام کردند که جمع کل جمعیت زیر حکومتشان به شصت هزار نفر نمی رسید.
4- ایران در آن زمان توسط ارتشهای بریتانیا و شوروی (سابق) اشغال شده و از چهار سال پیش ارتشهای مهاجم و اشغالگر تقریباً زمام امور را دردست گرفته و حکومت مرکزی قدرتی محسوب نمیشد. مخصوصاً روسها در نواحی زیر سیطره ی خود، رخصت هیچ اقدامی را به دولت ایران نمیدادند. مهاباد و به طور کلی آذربایجان زیر قدرت ارتش سرخ بود؛ به گونه ای که ستونی از ارتش ایران که از تهران جهت پشتیبانی لشکر تبریز به سمت آذربایجان حرکت کرده بود، در قزوین با سد ارتش سرخ روبه رو گشت و مجبور به بازگشت شد. بنابراین هم پیشه وری و هم قاضی محمد تنها به پشتیبانی شوروی و حکومت استالین توانستند اعلام خود مختاری کنند.
5 – در بخشی از آذربایجان غربی از جنوب رضائیه به سوی شمال تا رودخانه ی ارس، جمعیت شهرها و قصبات مخلوطی از کرد زبان و ترک زبان است که قاضی محمد ادعای آن را نیز داشت، ولی نه دولت آن زمان آذربایجان حاضر به پذیرش این درخواست بود و نه آذربایجان غربی در اکنون و آینده حاضر به از دست دادن آن است.
6 - قاضی محمد پیش از اعلام دولت خودمختار، سفری به شوروی رفته و با مسئولان کمونیست و حکومت استالین در «بادکوبه» مذاکراتی انجام داده و چراغ سبزشان را دریافت کرده بود."
اول اینکهایشان معتقداست اگرکردها در آن مقطع از منابع کسب اخبار لازم برای اطلاع از وضع دنیا برخوردار بودند،از تشکیل حکومت کردستان دست می کشیدند و درصدد تاسیس آن برنمی آمدند، یعنی ایشان نبود رسانه را علت حکومت کردستان می داند، اما برعکس اعتقاد براین است که اگر در آنزمان امکانات رسانهای در کردستان وجود داشت، بدون تردید حکومت جمهوری کردستان درموقعیت برتری قرار می گرفت و اگر امکانات ارتباطی و رسانهای امروزه را مبنا قراردهیم درخواهیم یافت که رشد مبارزه کردها نتیجه دستیابی مردم به اخبار لازم در مورد اوضاع جهان است. و اگر مطلب چند سال پیش خود ایشان را تحت عنوان چرا کردها ناراضی اند (3) مبنا قرارداد که در آن به تظاهرات مردم سنندج و سقز پرداخته که خارج از قلمرو جمهوری کردستان درآندوره نشاندهنده رشد فکری جامعه کردستان است.
در پاسخ بهتوضیح دوم ایشان درخصوص جایگاه قاضی محمد، از نظر عموم کردها تفسیر زندهیاد قاسملو دروصف قاضی محمد بسیار ارزندهاست که می گوید "قاضی محمد گلی بود که در بیابان روئیدهبود". در آندوره، کردستان جامعهای کاملا" عقب افتاده بود و تئورسینهای همچون دکتر مهرآسا هم تولد نیافته بودند کهجامعه را آگاه سازند. اما قاضی محمد چهره توانمندی بوده که خارج از وجه اجتماعی بارزی که داشته، به زبانهای بیگانه همچون زبان فارسی، عربی، ترکی و روسی مسلط بوده است. اینکه قاضی محمد را پیشنماز و یک ملاخطاب نموده نادرست می باشد چرا که قاضی محمد سالها قبل از جنگ جهانی دوم رئیس اداره معارف شهر مهاباد بوده و در واقع مذاکرات ایشان با کمونیستها در باکو کار یک پیشنماز نیست و توان سیاسی ایشان در کتاب نویسندگان غربی همچون ویلیام اینگلتون جونیر، آرچیپالد روزولویلت کاردارن ظامی سفارت امریکا در تهران، انعکاس یافته و پایین آوردن وجه ایشان در سطح یک ملا و پیشنماز همان الطافی است که آقای حمید شوکت درکتاب درتیررس حادثه در حق دکتر مصدق نموده که آقای مهرآسا را خشمگین نموده بود.
در ارتباط با توضیح سوم ایشان لازم میدانم بگویم که هر مسئله ای سرآغازی دارد و مرکز تاسیس جنبش کردستان در آن دوره مهاباد بوده اما اگرایشان مصاحبه آقای اسکندری با آقای دکترگلمراد مرادی (4) را بخواند پاسخ صحیح را دریافت خواهند نمود.
توضیح چهارم که همانا تاکید دخالت روسها در تشکیل آن دو جمهوری است که سالهاست بهانه سرکوب کردها و آذریها گشته، آقای مهرآسا پا فراتر گذاشته، بدون اینکه توضیح دهد چگونه روسها می توانند با استقلال آن دو جمهوری به خلیج فارس راه یابند، نیات روسها برای استقلال آذربایجان و کردستان را رسیدن به آبهای گرم خلیج فارس دانسته که با توجه به فاصله مرزی کردستان و آذربایجان بهخلیج فارس ادعای ایشان برای هیچ کودکی هم قابل فهم نیست!! اما با نگاهی اجمالی به تاریخ ایران در خواهیم یافت که روسها بسیار قدیمتر بر ایران مسلط بوده و یک پای درباریان و روئسای ایران در روسیه بوده و نیروهای مسلح را روسها تعلیم دادهاند، و اگر کمک روسها در آن موقع به آذریها و کردها جای سوال باشد حکومت مرکزی ایران نیز دست نشانده غرب بوده که شاهزاده کوچولو را به تخت نشاندند.
توضیحات بند پنجم بغیر از فرار از واقعیات ایشان نمی تواند دلیلی برای تجربیات ذهنی تاسیس حکومت کردستان و اثباتی برای اشتباه حکومت کردستان باشد. اختلافات ارضی میان کردها وآذریها در آندوره موضوعی است که هنوز هم پا برجاست و اگر چنانچه روزی اختلافات مرزی میان کردها و آذریها حل گردد بایستن به مباحث و مذاکرات آن دوره میان قاضی محمد و پیشهوری رجوع شود. و بنابراین آنان در این زمینه حداقل کار مثبتی انجام دادهاند و اسناد خوبی از خود بجای گذاشته اند.
آقای مهرآسا قاضی محمد و حزب دموکرات را به ناآگاهی متهم می کند و می گوید "بی هیچ تردیدی قاضی محمد فردی بود با احساسات و تعصبات کردی و دارای حسن نیت فراوان و مطلقاً قصد جدائی کردستان را نداشت. اما بدبختانه آنچه او و حزبش انجام داد، به سبب ناآگاهی، جز جدائی و تجزیه نامی دیگر نمی توان برآن نهاد".
باید گفت که ناآگاهی هنگامیست که ایده قاضی محمد و حزب متبوعش به شکست انجامیده باشد، اما واقعیت این است کهایده قاضی محمد هنوز هم اعتبار تاریخی خود را دارد و اکثریت قاطع کردها به آن وفادار هستند. در خصوص شعار حزب دموکرات کردستان و مواضع سیاسی آن حزب، خردمندانه بودن آن شعارها به اثبات رسیدهاند و اگر تا چند دهه قبل تنها کردها بودند که حق ملی خود را طلب می کردند امروزه خواسته خودمختاری در میان ملیتهای دیگر ایرانی با قاطعیت پیگیری می شود و شعاری را می توان فریبنده دانست که زودگذر باشد و یا به شکست بینجامد.
سوالی که از آقای مهرآسا مطرح است این است که اگر جمهوری کردستان حرکتی استقلال طلبانه بوده است، ائتلاف حزب دموکرات کردستان با حزب ایران، حزب توده ایران، حزب دموکرات قوام السلطنه، حزب دموکرات گیلان و فرقه آذربایجان بهنگام برگزاری مجلس پانزدهم چه معنی میتواند داشته باشد؟ وجود صدر قاضی به عنوان وکیل مجلس شورای ملی از شهر مهاباد چه می تواند معنی داشته باشد؟
آقای مهرآسا در پاسخ به این سوال که جمهوری مهاباد توسط کدام دولت در ایران سرکوب شد و چه دولتهای خارجی هم در این زمینه همگام و همراه دولت وقت ایران بودند؟ می گوید زمامدار ایران در آن زمان قوام السلطنه بود که سیاستی ماهرانه به کار می برد!! آقای مهرآسا بهتر از هر کس دیگری می داند که سیاستهای قوام السلطنه موذیانه، ریاکارانه و جاهطلبانه بودند و تا به امروز همه ملتهای داخل ایران چوب آنرا می خورند و هنگامی می توان قوام را ماهر نامید که سیاست ایشان ثبات همیشگی را به همراه می داشت. باید اضافه نمودکه تمام تلاش آقای مهرآسا با جعل نمودن تاریخ و تاختن به تاریخ جنبش خلق کرد به هرقیمتی است تا به تائید ملت سازان قلابی درآید که به هر شیوه می خواهند ملتهای داخل ایران را یک ملت قلمداد نمایند.
درجایی دیگر آقای مهرآسا در ارتباط با اینکه در آن سالها چه احزابی طرفدار تجزیه ایران بودند به نوعی تاریخ حزب توده را جعل نموده و می گوید که "تنها موافق در آن زمان حزب توده بود که دستور از مسکو می گرفت". تمام اسناد تاریخی حزب توده نشان می دهد که سخنان آقای مهرآسا دروغ محض است و حزب توده نه اینکه مخالف تجزیه ایران بوده بلکه با اعطای حقوق خودمختاری به آن جمهوری ها نیز مخالف بود و در آن مقطع تنها بخشی از سران حزب توده که آذری بودند از حزب توده بریدند و جذب فرقه دموکرات آذربایجان گشتند.
اشتباه بسیاری را که آقای مهرآسا نیز دوباره نموده تفاوت مذهبی کردها با حکومت مرکزی است. دراین شکی نیست که مذهب تشیع در حکومت اسلامی امتیاز خوبی برای شیعیان است اما امتیازدهی تنها مختص شیعیان نیست و برخی از سنی ها هم از امتیاز حکومت شیعی بهرهمند بوده تا از طریق آنان مقاصد خود را علیه عامه مردم دنبال کنند. اما مبارزه کردها هیچگاه رنگ مذهبی نداشته است. در گذشته رژیم شاه در کرمانشاه با ترفند و امتیاز فرهنگی فرهنگ پارسی عمل می کرد و بعدا' با همان متد به سراغ سنندج رفت. با سقوط نظام پادشاهی پروژه نیمه کاره به دست حکومت اسلامی افتاد. رژیم خمینی با ترفند و امتیازدهی مذهبی به سراغ کرمانشاه رفت و اما در نهایت آنهم راه به جایی نبرد. در ضمن باید گفت که آنگونه پروژههای بر اساس مذهب در ترکیه و عراق در مورد کردها اجرا گردیده اما نتیجه عکس داده است. برای نمونه ترکیه برای ایجاد شکاف در مبارزه کردها سالها تلاش نمود که کردهای علوی مذهب را از کردهای سنی مذهب جدا کند و برای پروژه تفرقهانگیزانه خود به راهاندازی تلویزیون برای علویان پرداخت، اما توفیقی نیافت. در عراق گرچه رژیم بعث سنی مذهب بوده اما کردهای سنی مذهب و شیعه مذهب علیه صدام مبارزه نموده و باید گفت که بسیاری از رهبران کردها شیعه مذهب بوده و برای نمونه دبیراول حزب دموکرات کردستان عراق در دهه شصت آقای حبیب کریم شیعه مذهب بود، بسیاری از رهبران فعلی احزاب اصلی کردستان شیعه مذهب هستند. حال این سوال مطرح است که اگر کردها بهدلیل سنی بودن مورد تبعیض هستند، تبعیض علیه عربها و آذری های شیعه که امروزه جدی تر از کردها به میدان آمدهاند چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ و اگر مذهب عامل شورش کردهاست چرا سنی های بندرعباس، لار، لارستان، سروستان و شهرهای همجوار جنوب ادعای تبعیض ندارند؟
مشکل آقای مهرآسا در این است که می خواهد مذهب تشیع را متحجرانه و عامل بدبختی جامعه ایران نشان دهد و می نویسد "مسئلهی دین و مذهب یک باره و برای همیشه باید حل شود؛ به گونه ای که تفتیش درعقیده و پرسش از دین و مذهب جرم محسوب گردد و جریمه داشته باشد. آنگونه که مردم عادی نیز در تفحص و تمسخر مذهب یکدیگر شامل جریمه های سنگین شوند. این کار نیز امکان ندارد، مگر اینکه دولت مرکزی را افراد دموکرات و لائیک و بی غرض و فارغ از وابستگی به مقولات دین و مذهب عهده دار باشند و بگردانند... باید بساط روضه خوانی و تظاهرات مذهبی که مختص تشیع است و هرسال در خیابان و کوی و برزن تکرار و تکرار میشود برافتد." بدینوسیله موضوعی که خود عدم امکان آنرا پیش بینی نموده و چیزی را که شیعیان خود از آن لذت می برند و قرنها ست به فرهنگ ایرانیها تبدیل شده و با خون آنان عجین شده و مبارزه با آن جان احمد کسروی ها و سعیدی سیرجانی ها را گرفته به چالش می طلبد. اما موضوعات بدیهی و آسانی چون تعیین مرزهای جغرافیایی، آزادی حقوق اساسی ملتها که امکان پذیر است؛ را منکر می شود.
یک درخواست از آقای مهرآسا دارم که اگر از ملت سازی قلابی ایشان تحت عنوان ملت ایران بگذریم و اگر بپذیریم خودمختاری و یا حق تعیین سرنوشت مغلطه است و بنا به دانش ایشان خودگرانی کمال آزادی ودموکراسی است، همین خودگردانی را درمیان طرفداران خود در جبهه ملی به ثبت برساند و ما را متوجه پروژه دموکراسی در داخل جبهه ملی نماید و روشن نماید که آیا قبول دارد که کردها قوم هستند و اگر هستند آقای مهندس زعیم را متقاعد سازد تا پاسخگوی بیانات قبلیش باشد و چاره ما را روشن نماید. در غیر اینصورت ایشان است که به دامان مغلطه افتاده است.
کوتاه سخن اینکه کشور ایران را ملیت های ایران تشکیل میدهند، یکپارچگی کشور که مدنظر ایشان است، آن جایگاه و تقدسی را ندارد که بقیمت سرکوب نصف جامعه نگه داشته شود. همچنانکه آقای یاشار کمال بهنگام دریافت جایزه ادبی خود از رئیس جمهور ترکیه گفتند زندگی در همچون جامعهای دوزخ است.
درخاتمه باید گفت سخنان و مصاحبه آقای مهرآسا هنگامی می تواند ارزش داشته باشد که درمیان تعداد هرچند انگشت شمار کردها بازتاب یابد، وگرنه دیدگاههای فارس پسندانه ایشان، جایی نخواهد یافت. درمیان کردها یک شعر عامیانه هست که می گوید: ههزار ساڵ بیکهی بێگانه پهرهستی | ههر پێت ئهمێنێ شهل و شکستی.
1
www.iran-chabar.de
2
www.iran-chabar.de
3
www.iran-chabar.de
4
www.iran-chabar.de
|