از : پویان مدائن
عنوان : پاسخ به پرسشها
بحث و سوالاتی بسیار بزرگتر و مهمتر از اصل مطلب دارد مطرح میشود که بنظر بهتر بود در جای دیگر و بطور مفصل بدان پرداخته شود.
-ازدواج محمد با عایشه عقد رسمی اسلامی است که تا الان هم ادامه داردواگر کسی با ان اشکال دارد یعنی با مبانی دین اشکال دارد؟!
-کسانی که با مجاهدین بوده اند وجدا شده اند حق دارند مطالبی را افشا کنند اما حق ارائه طریق ندارند چون جانبدارانه برخورد میکنند .وخیلیهاشان صلاحیت ندارند.فقط امیدوارم بریدن از مجاهدین باعث فعالیت بیشتر انان شودنه سقوطشان؟!!
-منابع مالی از بودجه هایی تامین میشود که از نظر مجاهدین مجاز است..و خیلی ها دنبال ان هستند اما منابع مالی انرا به مجاهدین میدهند؟!!
-کسانی که به دزدی منار میروند چاه برای پنهان کردن ان کنده اند..زیاد خودتان را برای نجات مجاهدین دچار عذاب نکنید .انان خود میدانند که صلاح در چیست؟!
۵۷۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣٨۷
|
از : پرویز آزری
عنوان : حرف حساب جواب ندارد
ایرج شکری
(• مناسب ترین دیپلماسی که مقامات عراقی می تواند بکار بگیرند این است که به دولت آمریکا برای انتقال مجاهدین به خارج از عراق فشار بیاورد. این تنها راهی است که دولت عراق می تواند هم خود را از فشارهای رژیم خلاص کند و هم وارد معامله ننگین بازگرداندن مجاهدین به ایران با رژیم آخوندی نشود )
حقیقت تلخ در درون عبارت بالا این است که نه خود مجاهدین باید در این روزهای بحرانی تصمیم تار یخی خود را بگیرند بلکه قشار دولت عراق به امریکا برای خروج مجاهدین از عراق است.ماندن در تله خودکشی سیاسی است ونه راهیابی .
استبداد یعنی همین همه میگویند از عراق بیرون بروید یک نفر میکوید نه.
رهبری سازمان در حقیقت شاخ مات شده است.دولت امریکا برای شما جنگی را
با نظام اسلامی راه نخواهد انداخت و نظام برای نابودی شما با هر دولتی کنار خواهد آمد.عقل سالم حکم میکندبدون دادن تلفات بیشتر وآبروریزی کمتر راه
باز گشت از عراق را بپذیرید بیش از انکه دست وپا بسته شما را از عراق به بیرون پرتاب کنند.اکنون نوبت اشرفیان است که دست به یک معجزه بزنندوآن اینکه
خود بر سرنوشت خود حاکم شوند .در همان اردوگاه رجوی ودست اندرکاران
این فاجعه را از کار برکنار کنندوراهی برای جان خود بیابند وبه هر کشوری که مایل هستند بروند.اگر شما این کار را نکنید باز بیگانه برای شما خواهد کرد.
در ادبیات اسلامی میخوانیم امام حسن با معاویه صلح کرد
ویا اینکه علی خا نه نشین شد.غرض مقایسه نیست بلکه صبر وخیشتن داری
است.این شما تنها نیستید که شکست خوردید بلکه همه مردم ایران هم فریب
انقلاب را خوردند وهم فریب انقلابیون را. اعتراف به شکست دلیل درایت است.
۵۷٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣٨۷
|
از : آریا مهربان
عنوان : یوم تبلی السرائر- روزی که رازها آشکار می شود.
جناب آقای اصفهانی در مواد یک و دو یادداشتشان چنین مرقوم فرموده اند:
۱ ـ آن عزیز، گرچه بسیار بسیار زیاد به من نزدیک است، اما خودش است و نه من.
۲ ـ او اینقدر شرافت و شهامت اخلاقی داشت و دارد که برای خودش یک نام قلابی نسازد، بلکه عنوانی به کار ببرد که معلوم است که نام نیست. و ای کاش همه ی مدعیان او نیز از این حد اقل شرافت و شهامت اخلاقی برخودار باشند.
اما واقعیت این است که دیروز همان «عزیزی» که به ایشان آشناست، در همین ستون در واکنش به یادداشت من با عنوان نام آشنا، در یادداشتی با فحاشی به من خودش را«جمشید شرابخوار» ساکن تهران معرفی کرده بود، من هم در واکنشی با سوال در این مورد که چطور یک ساکن تهران می تواند در مورد این که مجاهدین به فلان کس چقدر می داده اند و روابط افراد نام برده در یادداشت «کسی که شما را می شناسد» از آنها نام برده شده بود خبر داشته باشد،همراه لعنتی به دروغگو و تشبیهاتی از یک دروغگو، بادداشتی در این ستون نوشته بودم که به فاصله کوتاهی هم نظر «جمشید شرابخوار» یا هما«کسی که شما را می شناسد»و برای جناب اصفهانی بسیار عزیز و به ایشان«بسیار بسیا نزدیک» ، است از این ستون برداشته شد و هم یادداشت من. امیدوارم این تذکر درج شود تا به روشن شد حقایق کمک شده باشد
۵۷٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣٨۷
|
از : محمد علی اصفهانی
عنوان : حرف اول و آخر
تمایل نداشتم که چیزی در باره ی آنچه در دو سه روز اخیر در این صفحه خوانده ام بنویسم. اما دیدم که کسانی که همه را در آیینه ی وجود و خلق و خوی خود می بییند، مرتّباً به اینجا می آیند و آن انسان والا و بسیار شریف و هوشیار و آگاهی را که «کسی که شما را می شناسد» امضا کرده است، من، و من را او معرفی می کنند، و آنگاه به عقده گشایی می پردازند.
از این رو ناچار شدم که، نه برای این موجودات کوچک، بلکه برای خوانندگان بی شیله پیله توضیح دهم که:
۱ ـ آن عزیز، گرچه بسیار بسیار زیاد به من نزدیک است، اما خودش است و نه من.
۲ ـ او اینقدر شرافت و شهامت اخلاقی داشت و دارد که برای خودش یک نام قلابی نسازد، بلکه عنوانی به کار ببرد که معلوم است که نام نیست. و ای کاش همه ی مدعیان او نیز از این حد اقل شرافت و شهامت اخلاقی برخودار باشند.
۳ ـ من قضاوت خودم را در باره ی تک تک افرادی که در نوشته ی او به آن ها اشاره شده است دارم. اما در حال حاضر دلیلی برای نوشتن این قضاوت نمی بینم.
طبعاً در صورت ادامه ی مزاحمت برای من، صورت و پاسخ مسأله، دیگر اینگونه که در حال حاضر است نخواهد بود.
محمد علی اصفهانی
۵۷۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣٨۷
|
از : حسین کمال آبادی
عنوان : انصاف شما کجا رفته است
ان مقاله ای که با نام کسی که شما می شناسید من نمیدام از چه کسی هست ولی من یک ایرانی می باشم که اشخاصی را که در این نوشته از انها نام برده اند میشناسم چون دوست دار شعر هستم.من فکر نمیکنم نویسنده این مطلب آقای اصفهانی باشد زیرا لقبها و چیزهائی که در مورد آقای اسماعیل یغمائی وآقای ایرج مصداقی وآقای ایرج شکری نوشته شده است آنقدر دور از انصاف هست که من فکر نکنم از قلم یک شاعر مثل آقای اصفهانی امده باشد .چطور میشود یک نفر مثل آقای مصداقی که یک شخصیت زندانی و در مبارزه با آخوند است و شاعر معروف و باتوانی که چندین سال بر علیه ملای کثیف مبارزه کرده را لمپن وکثیف نامشان داد واقعا انصاف به کجا رفته است و این نوع رفتار از آقای اصفهانی بعید می باشد ولی در عین حال جالب است که نظرات در اخبار روز بدون سانسور می باشد در هر صورت نوشته بدون نام انصاف را رعایت نکرده
۵۷۱٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ دی ۱٣٨۷
|
از : مرادی ام
عنوان : مجاهدین نان نمکشان کجا بوده نان نمک از آن دیگران بوده
مجاهدین نان نمکشان کجا بوده نان نمک از آن دیگران بوده که البته سازمان مجاهدین برای بجا آوردن این نان نمک آدرس خانه های خواهر مادر خودشان و همه مارا به صدام دادند تا آنها بتونند در فردای حادثه بگویند صدام توپیروزی بزن جای دیروزی. مجاهدین خلق اگر به غایت خائن به ایران و ایرانی بودند، در عوض تا آنجا که توانستند خالصانه در رکاب صدام شمشیر کشی کردند. و این متاسفانه عذابی که خواهند کشید بخاط نان مفتی ست که خورده اند. و هر کس هم سر آن سفره نشسته و آن نان نمک را خورده خب خورده دیگر!
۵۷۰۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ دی ۱٣٨۷
|
از : آریا مهربان
عنوان : اصل مساله چرا گمشده
برخی کاربران محترم به جای پرداختن به نقد نظر نویسنده که درست است یا غلط است، روش توهین و برچسب زنی پیش گرفته اند. این آقای س.الف صحبت نمک و نمکدان مجاهدین را می کند، اصلا هچ حقی گویا به طرف دیگر قائل نیست. آیا کسی که یا مجاهدین سر یک سفره سیاسی با برنامه و اهداف تدوین شده می نشسته و بعد آن برنامه ها و اهداف به کلی تحت شعاع اهداف و شعارهایی قرار گرفته که اصلا قرار نبوده این گونه باشد حق ندارد اعتراض کند. از آن گذشته به عنوان یک آدم مطلع از مسائل سیاسی خارج کشور که پیوسته در سالهای گذشته مطلب و رویداد ها را در نشریات گروها دنبال کرده ام به یادم می آورم که در نشریه ایران زمین چند مطلب با امضای خود ایشان خوانده ام. از این گذشته در زمان گشترش شورا که نظرها در خارج کشور این رویداد را دنبال می کرد یادم هست که نام او یعنی ایرج شکری در شمار اعضای جدید ذکر شده بود. ملاحظه می کنید که با اسم مستعار اگر می نوشته که خود آقای سعید . الف هم همین کار کرده اند که ولی عضویتش علنی بوده است به علاوه اگر جناب آقای سعید. الف که انشاء الله «سعید آگاه» نباشد که در کفن سعید امام در ایران نپوسیده ایشان در سایت همبستگی ملی تجلیگاه روح او (به عنوان تهیه کننده برنامه هویت تلویزیونی رژیم)شد و جداشدگان از مجاهدین را مثل فضولات دفع شده از انسان دانست، دنبال کننده مطلب و مقالات در سایت بوده باشد باید به خوبی بداند که مطلب و نوشته های شکری تماما ضد رژیم و ضد ارتجاع آخوندی است.و از این گذشته آدمی که عمری را با کسانی در راه هدفی بسربرده ولی احساس می کند به اعتماد او خیانت شده است حق دارد انتقاد و نظرات خود را به داوری افکار عمومی هموطنان بگذارد حالا انصافا در همین مقاله حرف نادرستی زده او که گفته حفظ ارتش آزادبیخش با این شکل و شمایل و رژه راه انداختن در اشرف چیزی نیست که حاکمیت و دولت عراق تحمل کند و در هیچ معاهده بین المللی هم چنین چیزی را به دولتی تحمیل نمیکند آیا زنگ بیداری زدن است یا نمکدان شکستن؟
۵۷۰۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ دی ۱٣٨۷
|
از : سعید الف
عنوان : درس اخلاق!
آقای ایرج شکری ، سالیان سال نان و نمک مجاهدین را با اسم مستعار خوردند اما حالانمکدان را بر سر آنها با اسم اصلی شان می شکنند ، پیدا کنید برنده اصلی را
۵۶۹۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ دی ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : منابع مالی؟
به این علت که این جا افرادی هستند که با جزئیات سازمان مجاهدین خلق آشنا یی دارند، از این فرصت استفاده برای طرح سوالی استفاده می کنم : پرسش مربوط است به منابع مالی این سازمان. دوستان مطلع اگر لطف کنند و در همین جا اطلاعاتی در اختیار ما بگذارند.
البته من چون که از قربانیان دانشگاه های فرانسه هستم، به مسائل دانشگاهی و مراکز پژوهشی حساسیت خاصی داشته ام و تا حدودی می دانم که از ابزارهای علوم عالی برای پذیرش این سازمان در محافل بین المللی استفاده کرده اند، در حالی که دانشجویان ایرانی را با دیپلماسی - که از نظر قانونی هیچ اثر جرمی باقی نگذارد - از ادامه تحصیل محروم کردند و البته اعمال خشونت های متنوع نیز چندان غایب نبوده است.
در هر صورت موضوع منابع مالی این سازمان هنوز شفافیتی را که باید داشته باشد ندارد. در هر صورت زمانی که واحد پول فرانسه هنوز فرانک بود، شش هزار فرانک، پول خوبی بوده، برخی از دانشجویان ایرانی برای حقوق هزار فرانک در ماه در پاریس سلامت ستون فقراتشان را از دست دادند، و از دانشگاه هم اخراج شدند.
۵۶۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۷
|
از : آریا مهربا
عنوان : نام آشنا
این مطلب بسیار بلندی که بیشتر فحش و اتهام به و بر چسب زنی به نویسنده مقاله خوابهای پنبه دانه یی ... است تا نظر دادن نقد کردن مقاله و متاسفانه باید گفت متاسفانه چنین جایی زیادی هم در ستون نظر دیگران به آن داده شده است، برای آدمی که اهل خواندن مقالات سیاسی در سایتهای اینترنتی باشد و سابقه برخی مقاله ها و رویدادهای خارج کشور در ذهنش باشد، در حد یقین این فکر پیش می آید که نویسنده نظر که با اسم «کسی که شما او را می شناسید» خودش را معرفی کرده است کسی جز خود آقای علی اصفهانی نیست که در این نظر از او دفاع شده است، مثل مطلبی که چند وقت پیش محمد قوچانی به اسم محمد صادقی علیه کانون نویسندگان نوشته بود. آقای ایرج شکری مطلبی در انتقاد از عملکرد و رهبری سازمان و اطلاعیه هایی که از سوی دبیرخانه شورای ملی مقاومت صادر شده نوشته و در جاهایی از مطلب خود هم لحن تندی بکار گرفته است که می شود نظراتش رد کرد یا پذیرفت اما این نکته را هم انصافا از نظر نباید دور داشت که او با سازمان مجاهدین سر شاخ شده و با اسم و رسم و سابقه هم به میدان آمده و هویت خود را هم پنهان نکرده شاید به این دلیل که خود را به غلط یا درست محق می دانسته و می خواسته افکار عمومی را به داوری بخواند، اما نویسنده نظر که با سه نفر آدم یک لا قبا که ایرج شکری و آن شاعر و ایرج مصداقی است در افتاده چرا هویت خودش را پنهان کرده است. اگر این آدم خود آقای اصفهانی باشد آنوقت دیگرانی هم لابد خواهند بود که در رابطه حضور خو دایشان در کنار مجاهدین و عضویتشان در شورا حرفهایی برای گفتن داشته باشند. اما من می خواستم در مورد یک نکته یی که در آن اظهار نظر کننده راجع به مطلبی از نوشته ایرج شکری که در آن به یک شاعر مسلمان که در مورد دختران خردسال قالی باف شعر گفته اشاره کرده بود، حمله کرده مطلبی را یاد آوری کنم چون من مطلب را که خواندم و فهمیدم که اشاره به کدام شاعر است. مطلب در نوشته یی از ایرج شکری که مربوط بود به مساله حضور گلشیفته فراهانی در مراسم افتتاح فیلمی که با لئوناردو دی کاپریو بازی کرده بود(لینک زیر)
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=۷۸۴
و نحو ظاهر شدن و لباس پوشیدن او و اشاره یی به نکاتی ا زمصاحبه های او. در آن مقاله نویسنده با اشاره به این فشار و تبعیض علیه زنان به اسم اجرای احکام اسلام صورت می گیرد، گریزی هم زده بود، به مساله ازدواج پیامبر با عایشه و در چند سطر به مساله ازاله بکارت آن دختر بچه ۸ ساله توسط پیامبر که زمان وقوع این مساله ۵۴ سال داشته و نیز حالتهای اضطراب و رنج آن دختر بچه پرداخته و یادد آوری کرده بود که کار این رژیم هم روزی پایان خواهد گرفت و بعد از آن باید در مورد اسلام بحث گسترده در رادیو و تلویزیون به عمل بیاید و بحث را هم باید از همین مساله «جماع پیامبر با عایشه شروع کرد» که و این سوال را باید مطرح کرد که آیا آن کار کاری پذیرفتنی است یا کار زشتی بوده است و بعد یاد آور شده بود که تا رسیدن آن زمان این سوال را می شود از کسانی چون عطالله مهاجرانی که در خارج کشور است و از گردانندگان رژیم بوده است و در مساله کاریکاتورهای پیامبر علیه آن موضع گرفت و از خاتمی که در داخل کشور است و نیز یک شاعر مسلمان در خارج کشور که در مورد رنج دختر بچه های قالیباف شعر گفته است سوال کرد. در این مورد اولا اسمی از آقای اصفهانی به میان نیامده بود و در ثانی او (آن شاعر مسلمان) همردیف با مهاجرانیها قرار داده نشده بود( به نظر من) بلکه به عنوان آدمی معتقد به اسلام و حساس به رنج کودکان خواسته شده بود که آن شاعر نظرش را بدهد. حال با توجه به این که ایشان با این نوشته روشن کردند آن شاعر را می شناسند من فرصت طلبانه می خواهم این درخواست را مطرح کنم آقای اصفهانی نظرش در مورد همان مساله زفاف و جماع پیامبر با دختر بچه ۸ ساله را بدهد و نظر دهنده ستون نظر کار بران اخبار روز که آقای اصفهانی را می شناسد ، خوب است این در خواست را به اطلاع ایشان برسانند. به امید در امان بودن از شر خود خواهیها.
۵۶۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۷
|
از : roksana sogdy
عنوان : کاش نویسنده نامش را می نوشت
اول این نظر را که در مورد اقای شکری نوشته اند بنام کسی که شما او را می شناسید خواندم و بعد مقاله راخواندم.خب خیلی حرفها زده شده است ولی برای تاثیر بیشترش خیلی خوب بود نویسنده اسم خودش را می نوشت تا بشود حرفهای او را با اطمینان بیشتری قبول کرد چون نویسنده این هم امکانش را دارد که یک مخالف و یا این که عضو سابق مجاهد باشد و هم می تواند یک عضوی باشد که در جمهوری اسلامی میباشد ومی خواهد کینه ورزی بکند من فکر می کنم که وقتی این همه کسی اطلاعات می دهد بهتر است اسم خودش را بنویسد و پشت پرده نایستد. رکسانا
۵۶۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۷
|
از : کسی که شما را میشناسد
عنوان : قصد شما همان است که وانمود می کنید؟
آقای ایرج شکری (د. ناطقی)! کوچک ترین قصدتان (و نه همه قصدتان که بزرگتر است و پیچیده تر و ریاکارانه تر) توجیه همکاری های مستمر و تبادل لینک هایتان با شاعر فالانژ و کثیفی که نامشان را در مقاله ای که خوشبختانه «اخبار روز» منتشر نکرد، و «مدافع حقوق بشر» رسوا شده ای است که خواهان تحریم ایران، حمله نظامی به ایران، و کشتار مردم ایران است، آورده بودید. و همزمان هم یک نوع دق دلی خالی کردن بر سر مجاهدین به خاطر احساس تحقیر شدگی از سوی آنان در پی اخراج به خاطر یک رای ممتنع بر سر موضوعی بسیار ناچیز در این اواخر. بدون آن که شما برای آن ها ارزش این را داشته باشید که حتی یک فرمالیته خشک و خالی هم برای اخراجتان سر هم کنند.
شاید حق داشته باشید، و حفظ رابطه با آن «شاعر» فالانژ، و آن نفوذی «حقوق بشری»، شما را به طور غیر مستقیم، از خشم مجاهدین در امان نگاه دارد. مخصوصاً در حالی که وبلاگ آن «شاعر» پر است از ستایش از مسعود و مریم و «ارتش آزادیبخش» و «شهر اشرف». و سایت آن نفوذی محقوق بشری» در ستایش از آمریکا، و در نفی جنایات به یاد ماندنی او.
آن «شاعر»، دو سه ماه پیش (فقط دو سه ماه پیش، و نه قبل تر) یکبار، پیش خودش گفت که خوب است پزی هم بگیرد: در مورد یکی از نوجوانان فاصله گرفته از روابط پایگاه اشرف نوشت که درست است که او از مبارزه بریده است و خسته شده است و دیگر کشش ندارد و به سلک منفعلین درآمده است، اما باید به فکر او هم بود. مجاهدین گوشش را کشیدند و گفتند که بنده ای مثل تو حق زدن این حرف را با اربابش ندارد.
و او نخست در تماس مستقیم تلفنی با مسئول آن نوجوان در سازمان (در بخش سوئد سازمان)، و بعد هم که افاقه نکرد، در سایت دوستش (سایت ... که جایگزین سایت ... شده است) به صورت یک پرسش و پاسخ، از مسئول آن نوجوان، رسماً و علناً عذرخواهی کرد و گفت که من هم جایزالخطا هستم و اشتباه کرده بودم (طلب بخشش رسمی و کتبی از سازمان.)
چرا؟ چون سازمان دستور داده بود که مطالب او را که تا قبل از آن زمان (یعنی تا همین دوسه ماه پیش، دو سه ماه پیش، و نه دو سه سال پیش) در سایت هایشان منتشر می کردند دیگر تا مدتی منتشر نکنند تا او به اندازه کافی ادب شود و دیگر از این فضولی ها نکند.
و او حالا از همین رو بر شدت چاپلوسی های خود در وبلاگش نسبت به مجاهدین اضافه کرده است تا مورد عفو قرار گیرد. کار خبرچینی را هم که مطابق معمول ادامه می دهد. و فعالانه تر، تا بلکه دست از این تنبیه کوچک و موقت او بردارند.
شما که البته خوب می دانید که در هر حال، قرار دادن خودتان در پناه او سپری برای شما در برابر خشم مجاهدین است، اول مشغول همکاری با او شده اید، و حالا از طرف او وظیفه کارچاق کنی را هم تقبل کرده اید. و احتمال این که در خبرچینی هایش هم با او همکاری کنید را با شناخت از شخصیت فوق العاده ضعیف و خالی از ارزش های اولیه انسانی شما بعید نمی دانم.
کافی است کسی به وبلاگ او سربزند و ببیند که چه یاوه ها سرهم می کند، و او و آن زن کثیف و بددهان و فالانژی که با نام «دکتر زری ...» که نامی قلابی است می نویسد و پیوسته کلماتی مثل جنده و دیوث در مورد منتقدین مجاهدین از قلم متعفنش جاری است، شبانه روزی چندبار قربان صدقه یکدیگر می روند.
قبلاً هم می دانستم که تناقض های درونی شما، و به خصوص حسد پایان ناپذیر و دیرینه شما نسبت به یک انسان شریف (اسمش را مخصوصاً نمی آورم) که در عمرش به جز نیکی و نیکی و نیکی، و باز هم نیکی و نیکی و نیکی، در حق شما نکرده است، سرانجام، شما را به سوی چماقداران مجاهدین خواهد کشانید. مخصوصاً همین دو ـ سه چماقدار.
در پشت مطالب شما چیز های دیگری نهفته است. و بی جهت نیست که مطالبتان را فقط همان دوست «شاعر» چماق کشتان و سایتی که به وسیله ... (هوادار نفوذی مجاهدین) اداره می شود (پژواک) منتشر می کنند و سایت های دیگر، شما را شناخته اند.
شما مدتی از تنها بودن و وقت کم، و همینطور حسن نیت مسئول سایت ... سوء استفاده کرده بودید. چرا که در این سایت برخلاف سایت های دیگر، چند نفر که سایت های مختلف را هر روز زیر و رو کنند وجود ندارند، و در نتیجه، دست شما آنطور که به نزد گردانندگان سایت های اپوزیسیون روست، برای مسئول این سایت، رو نشده است. و حالا می خواهید در سایت «اخبار روز» برای خودتان جای پایی بیابید.
شما می توانید با هرکسی بچرخید. با هرکسی دوست باشید. به او مطلب بدهید که در وبلاگش منتشر کند. و مرتبا هم با او در حال رفت و آمد باشید. از جمله همان «شاعر» چماق دار مجاهدین، و آن «فعال حقوق بشری» خواهان تحریم و بمباران مردم ایران، و دشمن سوگند خورده شیرین عبادی و ناصر زرافشان و کانون نویسندگان ایران و فعالان جنبش مدنی در میهن ما... و پیش کسانی که وقت سرزدن به سایت های مختلف را ندارند، وانمود کنید که این دو عامل رسمی مجاهدین، عناصری ناراضی هستند که گویا مجاهدین قصد چسبانیدن آن ها به رژیم را هم داشته اند!!
اما چرا خاک در چشم خوانندگانی که شما را نمی شناسند می پاشید؟
البته این پرسش، پرسش بیهوده ای است. اگر این کار را نکنید چه کنید؟ و چه طور خودتان را که تا یکی دوسال بعد از اشغال عراق هم باز با دریافت معادل شش هزار فرانک در ماه از پول خون هواداران مجاهدین، در شورا مانده بودید، و باور نمی کردید که بعد از سال ها اطاعت مطلق، فقط به جرم دادن یک رأی ممتنع به یک موضوع پیش پا افتاده، با آن تحقیر استثنایی و بدون هیچ فرمالیته ای بیرون کنندتان، عوامل رسمی مجاهدین را به عنوان آدم های مستقل! جا بیاندازید؟ [این که مرتباً از «غرور و تبختر» مجاهدین می نویسید هم به دلیل همی تحقیر شدگی استثنایی از سوی آن هاست.]
جنس و جنم و ذات شما همان است که بود. فقط برخلاف انتظارتان بیرونتان کردند. همین و بس.
طبعاً آن ها برای امثال آن «شاعر» که کاملاً خودی است و تا همین ساعت و همین دقیقه، کار علنی اش فحاشی به منتقدین است و کار غیر علنی اش خبرچینی و تهیه گزارش و تحویل آن به ... به عنوان مسئول فعلیش در تشکیلات مجاهدین، ارزشی قائلند که پناه گرفتن شما در کنار او توانسته است و می تواند کمکتان کند.
آیا « شاعر» نامبرده همان کسی نیست که کاری را که شما به عنوان نقطه ضعف مجاهدین از آن یاد می کنید در مورد تقریبا تک تک منتقدین مجاهدین انجام داده است و می دهد؟ یعنی متهم کردن آن ها به عامل رژیم بودن؟
آن کسی که در حدود بیست سال پیش در باره کمال رفعت صفایی نوشت که ای پفیوز! ای مزدور فرومایه رژیم! دست هایت را در جیبت بکن و پول های رژیم را بشمار، از آن موقع تا حالا واقعاً فرقی کرده است؟ فرقش را در کجا نشان داده است؟ در نوشته های همین پارسال و امسالش؟
آیا همین آدم، در یک سال پیش، فقط یک سال پیش، وقتی که مجاهدین تصمیم گرفتند که دسته جمعی و ناگهانی و در پی حمله به شخصیت های مختلف مخالف جنگ مثل شیرین عبادی و ناصر زرافشان و علی اصغر حاج سیدجوادی و... به محمد علی اصفهانی (او را که حتما می شناسید!!) حمله ور شوند، در نشریه مجاهد (ارگان سازمان مجاهدین خلق) و در سایت های متعدد مجاهدین، با عکس و تفصیلات خودش و با استفاده از نیرویی که حقد و حسد نسبت به محمد علی اصفهانی به او می بخشید (البته حسد او نسبت به اصفهانی با حسد شما که اصلا در عوالم نویسندگی و شعر و شاعری و ادبیات نیستید متفاوت است) مطلب بلند بالایی ننوشت با تیتر «در شناخت توله سگ و اخلاقیات او»؟ و در آن ننوشت که چون اصفهانی درباره جنایات آمریکا می نویسد پس معلوم می شود که معتقد است که همین احمدی نژاد خودمان بهتر است؟ و هزار دشنام و تهمت روانه او نکرد؟ در تک تک سایت های رسمی و غیر رسمی مجاهدین. با عکس و تفصیلات خودش. و همین یک سال پیش؟
مثلاً شما نمی دانستید که آن حرف ها همه دروغ های دیکته شده مجاهدین به او به علاوه دروغ های دیکته شده روح بیمار و پر عقده اوست و هیچ ربطی به واقعیت ندارد؟ مگر شما اصفهانی را نمی شناسید؟
من تمام این مقاله آن «شاعر» چماق کش (پناه دهنده شما) و بسیاری از دشنام های همین یکی دو سال او (به علاوه دشنام های سال های قبل او) به منتقدین مجاهدین را که در نشریات و سایت های رسمی مجاهدین منتشر شده است دارم، و اگر لازم شد، کلمه به کلمه شان را می آورم. نه فقط در مورد اصفهانی. در مورد خیلی های دیگر. و در همین یکی دو سال اخیر.
یعنی شما آن ها را نخوانده اید؟ یا خوانده اید (و در دلتان شادمان هم شده اید) ؟ این چه تلاش مبتذلی است که در جهت تطهیر دو تن از آلوده ترین چماق کش های مجاهدین انجام داده اید؟ یکی چماق کش تمام ادوار. از سی سال پیش تا همین ساعت. و دیگری...
قصدتان چیست؟ فقط توجیه رفت و آمد هایتان با آن ها و تبادل لینک و مطالب با آن ها، و در وبلاگ های آن ها؟ یا راه باز کردن برای آن ها؟ یا سپاسگزاری از یکی از آن ها (آن «شاعر») به خاطر آن که به کسی دشنام داده است که شما یک بار دیگر هم در مقاله ای در سایت ... با بی شرمی، او را در کنار مهاجرانی ها گذاشتید (با این جمله که آن شاعر مسلمان که برای قالی بافان شعر می گوید...) و آن سایت هم خیلی راحت این هتاکی بی آزرمانه و رذیلانه شما را منتشر کرد. (و بعد پشیمان شد.)
جرم آن فرد چیست که مرتباً چپ و راست به او زده اید؟ در همان سایت و هرجایی که دستتان رسیده است؟ آیا او کوچکترین و کوچکترین و کوچکترین بدی با شما کرده است؟ یا اوجرمش فقط این است که نُه سال است که از عضویت در شورا (با آن همه خواهش و تمنایی که برای ماندن از او کردند و واسطه تراشی هایشان) به میل خود کناره گرفته است و حاضر نشده است که مثل شما که تا همین دو ـ سه سال پیش برخلاف انتظارتان با تحقیر از شورا بیرونتان انداختند، برای ماهانه شش هزار فرانک فرانسه پول خون (که شما دریافت می کردید)، شرافت خودش را تقدیم سازمان مجاهدین کند.
جرم او شهامتی است که داشته است و شما نداشته اید، و این که حاضر به پذیرش سختی هایی شده است که شما با عادت به مفتخواری (آن هم مفتخواری از پول خون) توان تحملش را نداشته اید و ندارید، و کارهایی بلد است که شما بلد نیستید.
چرا رنج بردن از دست خود با مقایسه خود با دیگری؟ این چه خوی زشتی است که در شما نهادینه شده است؟
چه وجه تشابهی میان خودتان و او دیده اید که اصلاً به فکر مقایسه خودتان با او می افتید و آتش حسد بر خرمن جانتان می زند؟
و پرسش اصلی:
اساساً شما در پی چه هستید؟ آنچه وانمود می کنید؟ یا آنچه می کوشید تا نهانش دارید ولی نمی توانید و از این طرف و آن طرف نوشته هایتان خودش را نشان می دهد؟
۵۶۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨۷
|
از : پویان مدائن
عنوان : سوژه مناسبی برای شما نیست
آقای شکری عزیز که احتمالا در امریکا اقامت دارید و در رمادی ورودی النخیل بخاطر موضع حمایت من از مجاهدین به من حمله کردید.........و باقی قضایا که افتد و دانی!
سوال من این است که شما چه اصراری داری که مجاهدین را نجات دهید؟؟
و این که راه حل برای دول عراق و امریکا بدهید ! ایا در سطح مشاوران این دول هستید؟!
بنظرم آسمان و ریسمان بافتن شما هدفی جز بزرگ جلوه دادن خودت نیست یعنی شما نه سطح ونه موضع ات انقدر نیست باور ندار خودت یکبار نوشته را بخوان ببین ارتباط منطقی بین مطالبت هست؟؟
من که نتوانستم پیدا کنم...راجع مسائل دیگر تحقیق ومطالعه کن شاید به نتایج بهتری برسی. مجاهدین مطلب و سوژه مناسبی برای شما نیست .
پایدار باشی.poyan۴۸@yahoo.com
۵۶۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : ادامه مطالب پیشین
پداگوگ یعنی آموزگار و یا متخصص امور آموزش و پرورش.
۵۶٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : پاسخ به محبوبه ر
محبوبه ی گرامی
پیش از همه باید بگویم که من به عنوان ریش سفید ننوشتم، و هرگز هم خودم را به عنوان ریش سفید معرفی نکرده ام و کوتاه سخن این که من ریش سفید نیستم. در هر صورت موضوع ما در این جا به رنگ ریش من ارتباطی ندارد.
مسائلی را که شما در خصوص موضوع «التقاطی» مطرح کرده اید و به نحوی که مطرح کرده اید، یک قضاوت است. می گویید «اصلا التقاط چیز بدی نیست!» و علاوه بر این نوشته اید که «مارکسیسم» هم التقاطی ست...من نمی دانم این نظریه را شما از کجا پیدا کرده اید؟
از یک طرف می گویید با نظریات «روشن شده» موافق هستید، و لی در عین حال می گویید «اصلا التقاطی چیز بدی نیست»، در صورتی که آن چه شما آن را تأیید می کنید (یعنی نظریان روشن شده) به نحو خاصی به التقاطی بودن جریان مجاهدین اشاره دارد. روشن شده با نوشتن اصطلاح «مارکسیسم اسلامی» دقیقا به التقاطی بودن این جریان اشاره می کند. در نتیجه آن چه نوشته اید تناقض آمیز به نظر می رسد. البته تناقض مهم نیست. مهم این است که شما حالا به آن پی ببرید.
ببینید، در حالت کلی شما و یا هر فرد دیگری می توانید، اگر دلتان می خواهد، هر چیزی را با هر چیز دیگری مخلوط کنید، ولی در زمینه مارکسیسم که بر اساس ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیک بنیانگذاری شده که در واقع ابزارهای علوم انسانی هستند، ما نمی توانیم آن را با روش های دیگر مخلوط کنیم، ما نمی توانیم هم براساس ماتریالیسم تاریخی مسائل را ببینیم و هم به ایده آلیسم فلسفی تکیه کنیم.
همان طور که گفتم ما می توانیم هر چیزی را با هر چیز دیگری مخلوط کنیم، ولی باید به نتایج آن فکر کنیم.
در هر صورت من در مورد مجموع نوشته های «روشن شده» نظری ندادم، بلکه تنها می خواستم به نکته مشخصی اشاره کنم و نظر خودم را که همان نظر جنبش جهانی چپ، و نظر تمام احزاب کمونیست در جهان می باشد، درباره هویت جنبش چپ (ایران )مشخص کنم. مسئله به رابطه مارکسیسم و مذهب مربوط می شود. این رابطه را شما می توانید مورد بررسی قرار دهید و بعد درباره «التقاط» نظر بدهید.
و امّا در مورد تحلیل تلخون. این تحلیل به مجموعه تحلیل های من در بررسی مابین فرهنگی ایران تعلق دارد، مقدما به زبان فرانسه شده. ولی مدتی ست که وبلاگ جدیدی ایجاد کرده ام و در حال ترجمه این تحلیل ها می باشم (آدرس آن را در زیر مشاهده کنید). چنان که به زبان فرانسه اشنایی دارید می توانید آن را از طریق ایمیل دریافت دارید. hamid.mahvi@neuf.fr در غیر این صورت باید صبر داشته باشید تا من آن را به فارسی ترجمه کنم . در ضمن مرسی بخاطر یادآوری پرانتز بسته نشده. نکته مهمی بود و حاکی از دقت نظر شما ست. امیدوارم که این دقت نظر در موارد دیگر نیز گسترش پیدا کند. برای شما جویندگاه حقیقت آرزوی پیروزی دارم.
www.interculturel.blogfa.com
با تشکر از خوانش شما
۵۶٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨۷
|
از : سین - -
عنوان : ابهام در تحلیل
گاهی تمایل ها جای واقعیت را می گیرد. ما عموما تمایل داریم که آمریکا بساطش را جمع کند و از منطقه برود. در امتداد همین تمایل، تحلیل می کنیم که دولت کنونی عراق نیز خواستار آن است که آمریکا عراق را ترک کند. اگر چه نمی توان نظر قاطع داد، اما قرائن بیشتری نشان می دهد که استمرار دولت کنونی در عراق، در گرو حضور آمریکا در عراق است. در اوضاع کاملا بی ثبات عراق کنونی ، چه کسی تضمین می کند که با خروج آمریکایی ها ترکیب کنونی حاکمیت بر سر کار بماند؟ رای اکثریت شیعی در عراق در عمل، ضعیف تر از بافت سنی و بعثی و ملی و لاییک عمدتا متشکل و تشکیلاتی باقی مانده از صدام است. انتخابات نسبتا دموکراتیکی که اکثریت شیعی را بر سر کار آورد، تنها در حضور آمریکا صورت گرفت، و در غیاب آن ها، از این صندوق های دموکراتیک تا ده ها سال دیگر، خبری نخواهد بود. در یک اوضاع به هم ریخته در غیاب نیروی اشغالگر و کنترل کننده، بقایا و طبقه و طیف دولت سابق، بسیار قوی تر از اکثریت شیعی کمتر سیاسی و متشکل و توده وار، عمل خواهد کرد. چند حزب عراقی و شیعی تشکیل شده در قم ، افکار تمامی شیعیان عراق را نمایندگی نمی کنند. این را قبل از همه، دولت های متزلزلی مثل مالکی و جعفری و احزاب شیعی پشتیبان آن ها می دانند و به همین دلیل نیز، برخلاف موضع گیری های عوام فریبانه ضد امپریالیستی و تاکیدات ظاهری شان بر خروج آمریکاییان، در باطن، قویا خواستار حضور آمریکا در عراق، حد اقل تا زمان تثبیت نسبی خودشان در حاکمیت هستند. رهبران کرد عراق نیز بسیار پراگماتیست تر و دور اندیش تر از آنند که گمان کنند در غیاب حامی آمریکایی، بره کشان کنونی شان در شمال عراق و عقد و اخوت شان با شیعیان ، همیشه پابرجا خواهد ماند. واقعیت این است که اتحاد کنونی آن ها با اکثریت شیعه و با ایران، جنبه تاکتیکی و مقطعی اش بسیار بیشتر از جنبه استراتژیک آن است. متحدین استراتژیک آن ها بیشتر اهل تسنن هستند . با خروج آمریکا از عراق ، اوضاع سیاسی این کشور به سمت یارگیری ها و جبهه بندی های تازه ای پیش خواهد رفت. چگونه دولت بسیار ضعیفی که قادر نیست حتی امنیت مقدس ترین حرم های مذهبی خودش و وزارت خانه هایش را حفظ کند یا قادر باشد گروه کوچک هم کیش خود، (گروه مقتدا صدر و جیش المهدی) را کم ترین مهاری بزند، و در برابر ترکتازی های ترکیه در شمال عراق، مطلقا عاجز است، قادر خواهد بود کشور نسبتا بزرگ و موزاییک وار عراق را سرپا نگه دارد؟ تردیدی هم نباید کرد که حکومت ایران، دخالتی بیش از آن که اکنون دارد نخواهد کرد و نمی تواند بکند. نباید این طور فکر کرد که ایران - چه به لحاظ مشکلات داخلی خودش و چه پارامترهای منطقه ای و بین المللی، برای سرپا نگاهداشتن دولت شیعی مورد علاقه خود، در غیاب آمریکا، مثلا دخالت نظامی در عراق نماید. پس در یک چنین صحنه شطرنج حساس، مبهم و متزلزلی، به چه دلیل باید فکر کرد که حاکمیت کنونی عراق خواهان خروج آمریکا از عراق است؟ به همین دلیل نیز، اگر چه حکومت ایران، از یک زاویه دیگر، حضور آمریکا در بغل گوش اش را خوش نمی دارد؛ اما از منظری که اشاره شد، او نیز تا چشم اندازی نامعلوم - و به گونه ای متناقض!! - خواهان تداوم پشتیبانی نظامی آمریکا از دولت مالکی است. شعارهای غلیظ ضد آمریکایی حکومت ایران، نباید ما را نسبت به منافع روز و ملموس آن ها در عراق خام کند. رژیم ، گاهی از این فشار های تبلیغاتی و ایذایی در عراق، برای امتیاز گرفتن از غرب در جای دیگر - مثلا هسته ای! - بهره می برد. این را هم اضافه کنم که افکار عمومی عراق ، آن نیست که مثلا حزب الدعوه یا مقتدا صدر تعدادی را به خیابان ها می آورد و در برابر دوربین های تلویزیونی به نمایش می گذارد. بگذار آمریکا برود بیرون، دوباره خیابان ها پر خواهد شد از عکس های صدام جنایت کار و هزاران نفری که کف بردهان شعار می دهند، "باللحم، بالدم، یا صدام"!
تازه در این پامنبری من، پارامتر منافع کشورهای همسایه عربی و القاعده و به خصوص ترکیه در شمال - که اصلا با کسی بر سر منافع سیاسی و امنیتی خود شوخی ندارد و حرف های اصلی اش را بعد از خروج آمریکایی خواهد زد - لحاظ نشده است.
۵۶۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨۷
|
از : محبوبه ر
عنوان : پوزش از روشن شده که من آنرا روشن دل نوشتم
میخواستم دونکته را یادآور شوم
اینکه نام روشن شده را روشن دل نوشتم امیدوارم سو تفاهم نشود!
دیگر اینکه معنی پداگوگ را هم من نفهمیدم، شاید همان پدافند خودمان باشد؛ شاید هم اسم نویسنده ای باشد
و بالخره اخری اینکه آقای محوی یادش رفته پارنتیز را در آخر نوشته اش ببندد، و هم آدرس رساله اش را در مورد تلخون صمد بهرنگی به طور واضح ننوشته تا من از کتابفروشی سر کوچه بخرم و یا از کتابخانه قرض کنم.
۵۶۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨۷
|
از : محبوبه ر
عنوان : آقای تو خودت معنی التقاطی
آقای حمید محوی سلام . شما لطف کن قدری هم فکر کن یکبار دیگر هم برایت نوشتم که تو خودت را ریش سفید می دانی . و ریش سفید یعنی کسی که سن و سالش کمی بیشتر است و فقط چون ریشش سفید است بخودش حق می دهد در هر چیزی نظر بدهد. آقای محترم آنچه را این با با ی روشن دل نوشته درست نوشته من هم نه مثل تو ولی آنرا خواندم. ولی تو متوجه نیستی خودت معنای التقاطی، نوشته ی تو التقاط است. اصلا التقاط چیز بدی نیست! خود مارکس و مارکسیسم التقاطی ست. انحراف یعنی چه، تو خودت که اسلامی تر از همه دم از انحراف اساس و اصول می زنی. تمامی داروها یی که ساخته می شود همه از اتلتقاط و ترکیبات مواد اولیه است. هیچ چیزی از آسمان نمی افتد همه چیز را این حیات و این ماده بوجود می آورد. اصولا اگر تو به التقاط ایمان نداشته باشی خیر سر من ماتریالیست نیستی. ترا بخدا قدری فکر کن فکر چیز خوبی ست. اما قبلا ببین ابزار کارت چیست و چه داری! شاید فکر چیز خوبی ست که داشته باشیم. و من هم با نوشته روشن دل موافقم
۵۶۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : در رابطه با «مارکسیسم اسلامی» در پاسخ به نظر پیشین
البته همگی به این موضوع آگاهی دارند. من تنها می خواستم یادآوری کنم و روی وجهه ی التقاطی «مارکسیسم اسلامی» تأکید کنم، که سوء تفاهمی پیش نیاید. چنین مکاتبی که خود را در پیوند با مارکسیسم معرفی و یا تعریف می کنند، با مار کسیسم به هیچ عنوان قرابتی ندارند. مکاتب التقاطی غالبا انحرافی هستند.
بنابراین آن چه در نظر پیشین در خصوص «جنبش چپ» مطرح شده صحیح نیست. و مجاهدین خلق ایران به جنبش چپ ایران تعلق ندارند.
و اگر چنین برداشتی رایج شده است به دلیل انحرافات اساسی خود جنبش چپ ایران است، که تا حدود بسیار بسیار زیادی - به نظر من - ریشه در فقدان استقلال آن دارد. چنین فقدانی در عین حال به موقعیت عمومی جامعه ایران و رشد نیروهای مولد و به طور کلی به مناسبات تولید ی باز می گردد. در این جا تکیه من روی فقدان انباشت فرهنگی و سهم هر یک از این انباشت است. یعنی امکانات پژوهشی و علمی در عرصه ی علوم انسانی، و البته فقدان آزادی بیان و فکر. تا جایی که جریان های چپ به اصطلاح واقعی نیز خودشان یک پای سرکوب اندیشه هستند و غالبا امور سازمانی به «آمبریگادمان» می انجامد، یعنی چیزی که کاملا با ضروریات مبارزهی طبقاتی مباینت دارد . به اعتقاد من ستون اصلی و به عبارتی زیر بنای مبارزه طبقاتی فرد مبارز است که در آزادی به حرکت تاریخی دست می زند. خلاقیت فرد مبارز برای مبارزه طبقاتی یم موضوع استراتژیک است، و خلاقیت نیز در آموزش و آزادی می تواند تحقق یابد، درس آزادی ست و...این ها مسائلی هستند که متأسفانه برای جنبش چپ ایران مطرح نبوده است. اضمحلال فکری جنبش چپ ایران همین بس که صمد بهرنگی پداگوگ و نویسنده انقلابی شهرت پیدا می کند. (در مورد صمد بهرنگی باید به تحلیل خود من از داستان «تلخون» مراجعه کنید.
۵۶۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨۷
|