از : حمید محوی
عنوان : به حمید علی راستی
دیدم که شما از برای تعریف واقعه از استعاره ی سینما استفاده کرده اید، حقیقتش اوّل تصور کردم که از روی نظریات من کپی کرده اید، بعد با تجسسات پی گیر دریافتم که پیام شما متأخر تر از من است. خواستم بگویم که من از روی نظریات شما کپی نکرده ام. در تاریخ آینده در هر صورت خواهند گفت که این حمید علی راستی بود که برای نخستین بار از استعاره سینما برای واویلای شیرین عبادی استفاده کرد، و حمید محوی نیز دومین نفر بود که به نحو دیگری آن را به کار برد.
در هر صورت این طور به نظر می رسد یک عده کمابیش خوانش مشابهی از واقعه داشته اند.
نکته ای که از نظر من حائز اهمیت به نظر می رسد، یا بهتر است بگویم جالب و شگفت انگیز به نظر می رسد، ابهام و اغتشاشی ست که با توجه به چنین خوانش هایی که فعلا در خاشیه به سر می برد، در صحت اخبار منتشر شده و اصل ماجرا و مفهوم ماجرابه وجود آمده است.
اگر به نظریاتی که در تاپیک زیر نوشته شده مراجعه کنید کمی بیشتر به موضوع من پی خواهید برد
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=۱۸۸۶۹
حال پرسش های متعددی می توانیم در این رابطه مطرح کنیم، یکی از این پرسش ها چنین خواهد بود که درباره ی این همه سر و صدا و بانیان آن چه باید فکر کنیم؟ آیا این ها در یک توطئه ی دست جمعی شرکت دارند که سعی کرده اند پسیکوز جمعی ایجاد کنند؟ درباره ارگان های حقوق بشر سازمان ملل متحد چه باید فکر کنیم؟
زیرا همان طور که من در تاپیک بالا توضیح داده ام، حمله ی نام برده به دفتر خانم شیرین عبادی، و بستن دفتر حقوق بشر، با توجه به شکل و شمایل تظاهر کنندگان و با توجه به فراخواست ها و تصاویری که روی پلاکاردهایشان حمل می کنند، کاملا بر عکس است. نفی اثباتی و یا تقریبا نفی اثباتی ست.
در واقع آن چه به عنوان حمله مطرح شده و یا بستن، صحیح نیست، نه این ها بیشتر شبیه گروهی هستند که برای شکایت از نقض حقوق بشر به نزد خانم شیرین عبادی آمده اند. این هایی که گروهی از روشنفکران برجسته را نگران کرده بوده، تا جایی که برای دبیر اوّل سازمان ملل متحد نامه می نویسند که برای نجات خانم شیرین عبادی و گشایش دفاتر حقوق بشر در ایران اقدام کنند، به قصد و نیّت بستن دفتر حقوق بشر حمله نکرده بودند، بلکه خواهان گشایش آن هستند.
ازوپ داستان سرای قرن هفتم پیش از میلاد داستانی تعریف می کند به نام «مار و پرستو»
پرستویی آشیانه اش را در ارتفاعات بنای دادگستری بنا کرده بود. یکی از روزهایی که برای پروازهای عادی و جمع آوری دانه و آذو قه آشیانه اش را ترک کرده بود، ماری وارد آشیانهی او می شود و جوجه های پرستو را می بلعد.
در باز گشت می بیند که آشیانه اش خالی ست و به گریه و زاری می افتد و غم و اندوهی بزرگ و جانکاه وجودش را فرا می گیرد.
پرستوهای دیگری که خبردار شده بودند، برای دلجویی به نزد او می آیند و به او می گویند : غمگین نباش! ما هم مثل تو زمانی جوجه هایمان را از دست داده ایم.
پرستو جواب می دهد : البته ، ولی گریه و اندوه من تنها به خاطر کوچولوهایی که از دست داده ام نیست، بلکه به این خاطر است که بی عدالتی در مکانی اتفاق افتاده که معمولا عدالت را از آنجا مطالبه می کنند.
۶۰۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣٨۷
|