اعترافات یک قاتل اقتصادی!
مصاحبهُ وب سایت "د ما کرسی ناو" با جان پرکینز


ترجمه:عباس ابوحمیدی


• جان پرکینز عضو سابق بانک بین المللی است. او در کتابش "اعترافات یک قاتل اقتصادی"، توضیح میدهد که، چگونه به عنوان یک کارمند حرفه ای با مزایای بسیار بالا، به کشورش ایالات متحده کمک کرده با تقلب، میلیاردها دلار، کشورهای فقیر را مقروض کرده و ثروت های آن ها را به جیب بزند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۵ دی ۱٣٨۷ -  ۴ ژانويه ۲۰۰۹


"اعترافات یک قاتل اقتصادی: چگونه ایالات متحده ازفرضیهُ جهانی شدن اقتصادی سوء استفاده کرده و کشورهای فقیر را میلیاردها دلار مقروض میکند":

این نام کتابی است که دوسال پیش بوسیله یکی از دوستان به من معرفی شد. و آن بدنباله بحث تلفنی بود که میان من وآن دوست در مورد اقتصاد آمریکا و جهان و چگونگی تسلط دلار، بخصوص در کشورهای فقیر و وابسته و تاثیرات مخرب آن بر اینگونه اقتصادها، در جریان بود. او برای جلب توجه من به واقعیتهائی عمیق تر از آن بحث، سفارش خواندن آن کتاب را کرد. پس از اتمام کتاب، برآن شدم که آنرا به فارسی ترجمه کنم، ولی متاسفانه بدلیل حجم کار و درس، تا به حال این فرصت را نیافته ام. تصمیم گرفتم بطور خلاصه، مصاحبه ای را همراه با سئوالهائی در مورد ایران، با نویسنده این کتاب تدارک ببینم و آنرا ترجمه کنم، ولی موفق به تماس با نویسنده نشدم. آن دوست را در جریان این امر قرار دادم، و او به من اطلاع داد که نویسنده کتاب مصاحبه ای را در این مورد با وب سایت "دما کرسی ناو" انجام داده و من می توانم آن مصاحبه را که خلاصه ای از کتاب است و شامل سئوال و جوابهائی است، و برای ما ایرانیان درسهای مفیدی در خود دارند، ترجمه کنم. تا به حال، این کتاب را به تمام دوستان و همکلاسی های آمریکائی و غیرآمریکائی خود، یا معرفی کرده و یا داده ام که انرا بخوانند. اصرار من برای معرفی و ترجمه کتاب، یا مصاحبه در مورد این کتاب، بر این است که، ترجمه و معرفی اینگونه کتابها، به این خصوص مهم است که، آنها مدارک و اعترافاتی هستند از سوی مامورین کشورهای سلطه گر که تاکید بسیاری از روشنفکران معاصر ایران، از زمان انقلاب مشروطه تا انقلاب ۵۷ را برای داشتن استقلال و آزادی فرهنگی و اجتماعی را پر رنگ کرده و به وضوح روشن می سازند که اصرار این روشنفکران برای داشتن یک جامعه با فرهنگ مستقل و آزاد، برای داشتن یک اقتصاد مستقل و آزاد ازکشورهای سلطه گر بجا و مهم بوده است. باشد که ما از این اعترافات و مدارک درس بگیریم. به امید آنروز.
و اما ترجمه این مصاحبه با وب سایت "دما کرسی ناو":



صحبت ما با "جان پرکینز" عضو محترم و سابق بانک بین المللی است. در کتابش "اعترافات یک قاتل اقتصادی"، توضیح میدهد که، او چگونه به عنوان یک کارمند پیشه کار و حرفه ای با مزایای بسیار بالا، به کشورش ایالات متحده کمک کرده با تقلب، میلیاردها دلار کشورهای فقیر را مقروض کرده تا آن پول را به جیب بزند. این امر به این صورت انجام میگرفت که، امریکا با تقلب و جلب اعتماد، این کشورهای فقیر را راضی به گرفتن میلیاردها دلار وام میکرد که از همان آغاز میدانست قادر به پس دادن وام نبودند، و با چنین کاری صاحب کامل اقتصاد آن کشورها می شد. "جان پرکینز" خودش را یک "قاتل اقتصادی" سابق میداند، کارمندی با سابقه و حرفه ای با مزایائی بسیار بالا که کشورهای فقیر دنیا را میلیاردها دلار زیر قرض برده، تا صاحب اقتصاد آنها شود.
۲۰ سال پیش "پرکینز" آغاز به نوشتن یک کتاب کرد، به نام "ضمیر یک قاتل اقتصادی."

پرکینز مینویسد،"کتاب تقدیم میشد به رئیس جمهورهای دو کشور که ارباب رجوع او بودند و او احترام قابل ملاحظه ای برای آنها قائل بود- "جیمی رولدوس،" رئیس جمهور اکوادور، و "عمر توریخوس،" رئیس جمهور پاناما. هردو به تازگی، در آن موقع، در یک تصادف کشته شده بودند. مرگ آنها اتفاقی نبود. آنها به این علت ترور شدند که با شرکتهای چند ملیتی، دولت امریکا، و بانکهای بزرگ که هدفشان ساخت امپراطوری در سطح جهان است، وارد معامله نشده بودند. ما، قاتلان اقتصادی، قادر به جلب رضایت آنها نشده بودیم، و دیگر قاتلان که نقش بعد از ما را داشتند نیز موفق نبودند، و بالاخره شغالهای سیا وارد عمل شده و کار آنها را ساختند.
جان پرکینز ادامه داده و می نویسد: من قانع شده بودم که نوشتن آن کتاب را متوقف کنم. در طول ۲۰ سال بعد هم چهار مرتبه آغاز به نوشتن کردم. هر دفعه، تصمیم از نو آغاز کردن نوشتن کتاب، از اتفاقات متعدد که در جهان بوقوع می پیوست- اتفاقاتی مانند: اشغال پاناما بوسیله ایالات متحده در سال ۱۹٨۰، اولین جنگ خلیج فارس، سومالی، و پیداشدن عصامه بن لادن. با وجود این، تهدیدها و رشوه ها همیشه از نوشتن کتاب منصرفم کردند.

اما بالاخره پرکینز کتابش را انتشار داد. اسم کتاب "اعترافات یک قاتل اقتصادی" است. جان پرکینز امروز با ما در استودیو "فایر هاوس" حضور دارند.


جان پرکینز، از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹٨۱ در موسسه مشاوره بین المللی چاس.تی. مین جائی که خود را مخرب اقتصادی می خواند مشغول بود. او نویسنده کتاب جدیدی است بنام "اعترافات یک قاتل اقتصادی."

امی گودمن: آقای جا ن پرکینز به "دماکرسی ناو" خوش آمدید.

جان پرکینز: متشکرم، امی. خوشحالم که اینجا هستم.

امی گودمن: ما هم خوشحالیم که شما با ما هستید. خوب، این اصطلاح، "قاتل اقتصادی،" چیزی که شما انرا نام میبرید را توضیح دهید.

جان پرکینز: اساسا، آنچه تعلیم داده شده بودیم این بود که یک امپراطوری امریکائی در جهان بسازیم. تا وضعیتی را بوجود بیاورد که تا آنجا که ممکن باشد، تمام منابع جهان به این کشور، شرکتهای چند ملیتی، و همچنین دولت جاری شود، و در واقع تا به حال در انجام این کار بسیار موفق بوده ایم. ما بزرگترین امپراطوری را در طول تاریخ این جهان ساخته ایم. این کار در مدت ۵۰ سال اخیر، از جنگ جهانی دوم انجام گرفته که فقط اندکی درگیری های نظامی به خود دیده است. فقط در نمونه هائی بسیاز نادر، مانند عراق که برای رسیدن به این هدف (منابع نفت) از جنگ استفاده شد و نشانی از ناموفق بودن تمام سعی و کوشش "قاتلان اقتصادی" و شغال های سیا بود.
این امپراطوری، برخلاف امپراطوری های دیگر در طول تاریخ، از طریق فریب و حیله گری و دستکاری در فرمولهای اقتصادی، از طریق اغوا کردن مردم به برداشت فرهنگ و زندگی غربی شکل گرفت. من سهم بزرگی به عنوان یک "قاتل اقتصادی" دراین شکل گیری دارم.

امی گودمن: چه گونه یک "قاتل اقتصادی" شدید؟ و برای چه کسی کار می کردید؟

جان پرکینز: خوب، من در آغاز در دهه شصت، وقتی در مدرسه بازرگانی دانشجو بودم بوسیله موسسه امنیت ملی که بزرگترین و مخفی ترین موسسه جاسوسسی در آمریکاست، استخدام شدم. ولی عمدتا از طریق این موسسه برای شرکتهای بزرگ خصوصی کار می کردم. وجود اولین "قاتل اقتصادی" به آغاز دهه ۵۰ برمیگردد، "کرمیت روزولت" نوهء "تدی روزولت" کسی که کودتا را بر علیه حکومت دموکراتیک دکتر مصدق - که بوسیله مجله تایمز مرد سال نامید شده بود - طراحی کرد. او چنین در این امر موفق بود که هیچ گونه خونریزی در این کودتا رخ نداد، یا بهترست بگویم خون کمی در آن ریخته شد، بدون دخالت نظامی، فقط خرج میلیونها دلار برای سقوط دولت مصدق و سر کار آوردن شاه بجای آن. در آن موقع، ما فکر میکردیم حربهء "قاتل های اقتصادی" یک حربهء کار آمدی است. ما نگرانی جنگ با روسیه به هنگام اجرای حربه های "قاتلان اقتصادی" را نداشتیم. مشکل اینجا بود که، کرمیت روزولت یک مأمور اداره جاسوسی آمریکا (سیا) بود. او کارمند دولت بود. اگر ماهیت او در جریان کودتا برملا میشد، ما با مشکل بزرگی روبرو میشدیم. برای ما بسیار خجلت آور بود اگر همچین چیزی اتفاق می افتاد. پس درآن زمان، تصمیم بر این شد که از سازمانهائی چون "سیا" و "ان اس ا" استفاده کرده افرادی را یافته و به عنوان قاتلین اقتصادی تعلیم داده و در خدمت شرکتهای بزرگ مانند شرکتهای مهندسی، مشاورات اقتصادی، و ساختمانی از آنها استفاده کرده تا بتوان هرگونه رابطه ای را با دولت در صورت شناخته شدن و دستگیری انکار کرد.

امی گودمن: از شرکتی که برای آن کار میکردید بگوئید.

جان پرکینز: خوب، شرکتی که برای آن کار میکردم "چس. تی. مین" در بوستون، ایالات مسچوست بود. ما حدود ۲۰۰۰ کارمند بودیم و من مدیرعامل شدم. من پنجاه کارمند زیر دست داشتم. اما کار اصلی من معامله گری بود. کار من فروش وام به دیگر کشورها بود، وامهای بسیار بزرگ که آن کشورها هرگز قادر به بازپرداخت آن وامها نبودند. یکی از شرایط وام دادن، برای مثال، ۱ میلیارد دلاربه کشورهائی چون اندونزی و یا اکوادور- و این کشور می بایستی نود در صد بازپرداخت را به یک، یا چند شرکت آمریکائی می داد تا تمام تأسیسات زیربنائی (اتوبانها، راهها، و آب و برق و غیره) را برای آن کشور انجام دهد- شرکت های بزرگ مانند "هلی برتون یا شرکت "بتچل." سپس این شرکتها به آن کشورها رفته و شروع به ساختن یک نیروگاه برق، بندر، و یا اتوبان کرده که سود اینگونه پروژه ها تنها به تعداد کمی خانواده های سرمایه دار در آن کشورها میرسد. فقرای اینگونه کشورها می ماندند و بار سنگین باز پرداخت این گونه وامهای تقلبی که قادر به پرداخت آنها نبودند. یک کشوری مثل اکوادور، امروزه بیش از پنجاه درصد بودجه ملی خود را خرج بازپرداخت این وامها میکند- واقعاً این کار برایش غیر ممکن است. ما با اینگونه وامها آنها را در مشت خود داریم. بنابراین وقتی ما نفت بیشتری می خواهیم، به سراغ آنها رفته ومیگوئیم: حالا که شما قادر به بازپرداخت قرضهای خود نیستید، جنگلهای آمازون خود را که پر از منابع نفتی است به ما بدهید. امروزه ما جنگل های آمازون را از بین میبریم و اکوادور را مجبور به این کار میکنیم، به این علت که آنها به ما مقروضند. پس ما این وامهای کلان را به این کشورها می دهیم که بیشتر آن به آمریکا برگشته و این کشورها می مانند و قرضهای کلان و سود این قرضها که بر آن انباشته میشود و از این طریق، دولت مردان این کشورها خدمت گذار و برده ما می شوند. این یک امپراطوری شیاد است. تعریف دیگری برای آن وجود ندارد. یک امپراطوری عظیم که تا به حال بسیار موفق بوده است.

امی گودمن:با جان هاپکینز صحبت می کنیم، نویسنده کتاب "اعترافات یک قاتل اقتصادی. شما می گوئید بخاطر رشوه و دیگر علل از نوشتن این کتاب برای یک زمان طولانی خودداری کردید. منظورتان چیست؟ چه کسی سعی کرد به شما رشوه دهد، چه رشوه هائی گرفتید؟

جان پرکینز: خوب، من نیم میلیون دلار رشوه در دههً نود گرفتم که کتاب را ننویسم.

امی گودمن: از چه کسی؟
جان پرکینز: از یک شرکت بزرگ مهندسی ساختمانی.

امی گودمن: کدام یک؟

جان پرکینز: از لحاظ قانونی، رشوه محسوب نمی شد. اگر از لحاظ قانونی به آن نگاه کنیم، من به عنوان یک مشاور بودم و آن حقوق من بود. اینها همه قانونی است. اما من اصلاً کاری نمی کردم. همانطور که من در کتاب توضیح دادم، بسیار روشن بود که من بعنوان یک مشاور استخدام شوم و درعوض هیچگونه کتابی در مورد این موضوع، که در آن موقع آنها از آن اطلاع داشته و نامش"ضمیر یک قاتل اقتصادی" بود، ننویسم. و من باید به شما بگویم، امی، که، این یک موضوع فوق العاده ای است- واقعاً همانند داستان جیمز باند است، جدی...

امی گودمن: خوب، واقعا کتاب همین را می گوید؟

جان پرکینز: بله همینطور است. و وقتی سازمان امنیتی مرا استخدام کرد، آنها بوسیله دستگاه دروغ سنج مرا امتحان کردند. آنها به تمام ضعفهای من پی برده و مرا خام کردند. آنها از قوی ترین داروها در فرهنگ ما استفاده کردند. سکس، قدرت، و پول تا بر من چیره شوند. من ازیک خانواده بسیار معتقد, "کلو,نیست" در ایالت نیوانگلند هستم. من فکر میکنم انسان خوبی هستم و باور دارم که داستان من بخوبی نشان میدهد، که چگونه سیستم ما و این داروهای قوی مانند سکس، قدرت، و پول مردم را خام کرده و به دام خود می اندازند، به این دلیل که من واقعاً در دام افتادم. و اگر من در این کار نبودم و در همچین زندگی پا نمیگذاشتم و آنرا تجربه نمی کردم، برایم مشکل بود که آنرا باور کنم، و واقعاً کسانی هستند که چنین کارهائی می کنند. بخاطر این است که من این کتاب را نوشتم، به این دلیل که واقعاً کشور ما نیازدارد این چیزها را بداند،اگر مردم کشور ما بدانند که سیاستهای خارجی ما واقعاً چگونه است و بودجه ما چگونه است، شرکتهای چند ملیتی چگونه اداره میشوند، مالیتهائی که میدهند کجا میرود، من مطمئنم که همه چیز را تغییر خواهند داد.

امی گودمن: ما با جان پرکینز صحبت می کنیم. شما در کتاب خود اشاره می کنید، که شما کمک کردید یک طرح برنامه ریزی شده ی به اجرا در بیاید که دلارهای عربستان سعودی بصورت میلیاردها به اقتصاد آمریکا برگردد، و بیش از این، شما رابطهً بین پادشاهی عربستان و دولت وقت آمریکا و نیز دولتهای بعدی را برای این امر محکم تر کردید. لطفاً توضیح دهید.

جان پرکینز: بله، زمان بسیار پر شوری بود. من بخوبی بیاد دارم، شما ممکن است بخاطر سنتان بیاد نداشته باشید، اما من بخوبی بیاد دارم، در آغاز دههً هفتاد چگونه اوپک از قدرتی که داشت استفاده کرد و تولیدات نفتی خود را کاهش داد. این کمبود در امریکا، با صفهای بسیار طولانی ماشین ها در پمپ بنزین ها بخوبی هویدا بود. کشور امریکا از این ترس داشت که رکود شدید اقتصادی سال ۱۹۲۹ را دوباره ببیند و این برای آمریکا غیرقابل بود. بنابراین، آنها- وزارت دارائی امریکا، من و چند "قاتل اقتصادی" دیگر را استخدام کرد. ما به عربستان سعودی رفتیم.

امی گودمن: واقعاً لقب شما "قاتل اقتصادی" بود؟

جان پرکینز: بله، یک اصطلاح تمسخر آمیز بود که ما همدیگر را صدا می کردیم. رسماً، من یک اقتصاددان بالارتبه بودم. ما همدیگر را "قاتل اقتصادی" صدا می کردیم. یک اصطلاح تمسخر آمیز بود. مثل این بود که هیچ کس ما را باور نمی کرد اگر ما آن اصطلاح را بکار می بردیم. و، به هر حال، در اوئل دههٌ هفتاد به عربستان سعودی رفتیم. ما بخوبی می دانستیم که عربستان سعودی کلید این معما بود که مشکل خود را از لحاظ وابستگی به نفت حل کنیم، و یا اینکه این ضعف را تحت کنترل داشته باشیم. و ما موفق شدیم کاخ سعودی ها را قانع کرده و قراردادی با آنها ببندیم، که آنها سهم بزرگی از درآمد نفتی خود را بصورت خریداری اوراق بهادار دولت آمریکا، به آمریکا برگردانند. سپس وزارت دارائی آمریکا از سود این دلارها استفاده کرده و شرکتهای بزرگ آمریکائی برای ساخت شهرها و تأسیسات زیربنائی در عربستان را استخدام کند- و این کاری است که تا به حال در عربستان سعودی انجام داده ایم. و در عوض، پادشاهی سعودی می پذیرفت که بهای نفت را در حدود قیمتی نگه دارد که برای امریکا قابل قبول بود، و این کاری است که آنها سالهاست به آن مشغول بوده اند و امریکا نیز در عوض بقای پادشاهی سعودی را بر عربستان تضمین کند و از تغییر رژیم در آن کشور جلوگیری کند. و این کاری است که ما سالهاست به آن مشغول بوده ایم، و این یکی از علل عمده ای بود که ما به جنگ با عراق رفتیم. ما سعی کردیم همچین طرح و نقشه ای را در عراق اجرا کنیم تا مانند عربستان، دولت عراق نیز در مشت ما باشد ولی صدام باج نداد. وقتی "قاتل های اقتصادی" موفق به این کار نشدند، قدم بعدی این بود که شغالها را صدا کنیم. شغالها، مأموران سیا بودند- مردم را به محاصره اقتصادی محکوم کردند، تا اینکه یک کودتا یا انقلابی در عراق صورت گیرد. اگر این محاصره موفق به اینکار نشود، آن گاه شغالها طرح قتل و ترور را ریخته و یا به اجرا در آورند. در مورد عراق، آنها قادر به انجام ترور صدام نشدند. صدام محافظان خود را به خوبی کنترل می کرد. انها نمی توانستند به صدام دسترسی پیدا کنند. پس سومین قدم، اگر قاتلان اقتصادی و شغالهای سیا قادر نمیشدند، قدم اخر این بود که جوانان ارتش آمریکا را به جنگ خواهند فرستاد تا بمیرند و بکشند و این دقیقاً کاری است که در عراق کرده اند.

امی گودمن: می توانید قتل"توریخوس" را شرح دهید؟

جان پرکینز: "عمر توریخوس"، رئیس جمهور پاناما. "عمر توریخوس" قرارداد کانال پاناما را با کارتر امضاء کرده بود، می دانید، آن قرارداد تنها با یک راًی اضافه در کنگرهُ به تصویب رسید. یک مسئلهُ واقعاً بغرنجی بود. سپس "توریخوس" رفت و با ژاپنی ها گفتگوئی برای ساخت یک کانال که از نظر ارتفاع در سطح دریا باشد را آغاز کرد. ژاپنی ها نیز تمایل خود را برای اجرای این طرح اعلام کردند. توریخوس از تمایل ژاپنی ها استقبال کرد و این باعث عصبانیت شرکت عظیم "بتچل"شد که، رئیس آن "جورج شولتز" و مشاور اعلای آن "کاسپر وینبرگر" بودند. وقتی کاتر از دفترش بیرون رانده شد (و آن یک داستان جالب دیگری است که واقعاً چه اتفاقی افتاد که کارتر اینگونه در انتخابات شکست خورد). وقتی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورد و ریگان جای او را گرفت و شولتز از شرکت بتچل به مقام وزیر خارجه در آمد، و وینبرگر به وزیر دفاع امریکا منصوب شد. انها به شدت از اقدام توریخوس عصبانی بودند- آنها سعی کردند مجدداً توریخوس را بر سر میز مذاکره بکشانند و انرا از گفتگو با ژاپنی ها منصرف کنند. او به شدت مخالفت کرد. او مردی پای بند به اصول بود. او مشکلات خودش را هم داشت، ولی علی القائده مردی پایبند به اصول بود. او انسان بسیار خوبی بود، توریخوس. بنابراین، او در یک حادثه انفجار هواپیما درگذشت، که ارتباط داشت با یک ضبط صوتی که پر از مواد منفجره شده بود- من آنجا بودم. من در ان زمان، در حال کار کردن با او بودم. من می دانستم که، ما قاتلین اقتصادی، موفق به جلب رضایت او نبودیم. می دانستم که شغالها هم دست از او شسته بودند، و قدم بعدی، هواپیمای او با یک ضبط صوت که پر از مواد منفجره بود، منفجر شد. هیچ شکی ندارم که کار سیا بود، و اکثر- بسیاری از بازرسهای آمریکای لاتین هم به این نتیجه رسیدند. البته که ما در داخل کشورمان، درمورد این موضوع هیچ چیزی نشنیدیم.

امی گودمن: پس، کجا- چه موقع در قلبتان این تغییر ایجاد شد؟

جان پرکینز: در تمام مدت کار کردنم احساس گناه می کردم، ولی مرا خام کرده بودند. توان آن داروها، سکس، قدرت، و پول بر من بسیار قوی بود. و، البته هم، من کارهائی می کردم که بخاطر آنها تشویق می شدم. من یک مقام عالی اقتصادی بودم. من کارهائی می کردم که "رابرت مک نمرا" و دیگر اعضای بزرگ اقتصادی دوست داشتند انجام دهند.

امی گودمن: نزدیکی شما با بانک جهانی چه اندازه بود؟

جان پرکینز: بسیار بسیار نزدیک. بانک جهانی پولی را که قاتلهای اقتصادی استفاده می کردند برایشان تهیه می کند، آن و "آی. ام. آف." اما، وقتی ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد، انقلابی در قلبم اتفاق افتاد. من اعتقاد داشتم که این رازها بایستی افشا میشد به این علت که هر چه در روز ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد، ارتباط مستقیم داشت با آنچه قاتلان اقتصادی در دنیا انجام میدهند. و تنها راهی که ما خواهیم توانست در این کشور احساس امنیت کنیم و دوباره بتوانیم در مورد خود احساس خوبی داشته باشیم، این است که، اگر از سیستمهائی که خود ساختیم برای تغییر مثبت در جهان استفاده کنیم. من واقعاً معتقدم که ما قادر به این کار هستیم. من اعتقاد دارم که بانک جهانی و دیگر موسسه ها قابل تغییر هستند، و کاری را که براستی برای آن بوجود آمده بودند و تبلیغ شدند و آن کمک بود- کمک- مردم فقیر را کمک کنند. روزانه بیست و چهار هزار نفر در جهان از گرسنگی میمیرند. ما می توانیم اینرا تغییر دهیم.

امی گودمن: جان پرکینز، از شما بسیار سپاس گذاریم که دعوت ما را قبول کردید و به اینجا آمدید. کتاب جان پرکینز، "اعترافات یک خرابکار اقتصادی" نام دارد.