رسانه های دولتی و "ابتذالیزه" کردن واقعیت!


خسرو صادقی بروجنی


• توجه به منافع انسانی فارغ از ملاحظات سیاسی و دیپلماتیک است که ما را بر آن می دارد که قائل به جدایی عرصه "سرکوب" در داخل و خارج مرزهایمان نباشیم و رنج انسانی را به ایرانی و فلسطینی بودن تفکیک نکنیم و باور داشته باشیم که رنج آنان نیز از آنِ ماست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٨ دی ۱٣٨۷ -  ۷ ژانويه ۲۰۰۹


در روزهای اخیر که شاهد کشته شدن غیر نظامیان، زنان، کودکان و انسانهای بی دفاع غزه می باشیم. آنچه بیش ازهمه خودنمایی می کند و حیرت نگارنده را برانگیخته همانا تعارض "تبلیغات رسانه ای" و "واکنشهای مردمی" در ایران می باشد. اگر جه کم نیستند انسانهای ترقی خواهی که قادر به درک "انسانیت" فارغ از منافع سیاسی و نژادی و دینی و.. می باشند. اما آنچه قلب هر کسی را به درد می آورد دفاع اکثریت مردم از جنایات اسرائیل است. دفاعی که بی شک ریشه در جبهه گیری علیه حامیان داخلی و دولتی حماس دارد و نه پایه و اساس منطقی دیگری. این همان چیزی است که من نام آن را "ابتذالیزه کردن واقعیت" می نامم. کارکردی که امروز توسط رسانه های گروهی در ایران به خوبی انجام می شود. پیش از این نیز شعار "فلسطین را رها کن، فکری به حال ما کن!" را در راهپیمایی های جنبشهای گوناگون اجتماعی شنیده بودیم، شعاری در عکس العمل به فداکردن منافع ملی و احتیاجات داخلی در پای منافع ایدئولوژیک منطقه ای. همین سیاستها نیز موجب شده فردی چون هوگو چاوز که در میان جنبش های جهانی که در برابر سیاستهای سلطه – تابعیت مقاومت می کنند، از محبوبیت بی نظیری برخوردار است، در ایران به گونه ای دیگر جلوه کند. چرا که وی را از فیلتر رسانه های دولتی مان می نگریم ونه تحولات و اصلاحات رخ داده در ونزوئلا.
آنچه امروز باید توسط نیروهای ترقیخواه وانسانگرا مورد توجه واقع شود، جدا کردن منافع مردمی و منافع حاکمیتهای نماینده طبقاتی خاص می باشد.
توجه به منافع انسانی فارغ از ملاحظات سیاسی و دیپلماتیک است که ما را بر آن می دارد که قائل به جدایی عرصه "سرکوب" در داخل و خارج مرزهایمان نباشیم و رنج انسانی را به ایرانی و فلسطینی بودن تفکیک نکنیم و باور داشته باشیم که رنج آنان نیز از آنِ ماست، نه چون مسلمانند و امتی واحدیم بلکه به دلیل ساده ای که انسانند و در این کره خاکی دشمنی مشترک با ما دارند، دشمنی تا دندان مسلح که به باور خوش خیالانِ مجیزگوی تنها توهمی دایی جان ناپلئونی نیست که در پی نشر حقوق بشر باشد. بلکه منطق "بیشینه سازی سود" است که به منافع ایدئولوژکش (واژه ای که از بیانش ابا دارد) جهت می دهد. منطقی که روزی او را وا می دارد که حامی کودتای قلدران باشد و روزی دیگر با چهره حقوق بشری اش! بر همین قلدران بشورد. منطقی که یاران خود را ساده دلانی می یابد که "تاریخ" را ازیاد برده اند و "روز به روز" زیست می کنند، تو گویی که "امروز" در خلأ زاده شده و فرزند "دیروز" نیست و توگویی آنکه بمب بر خود می بندد مجنونی است که مجذوب بتمن های دیجیتالی شده و نه انسان جان بر لب رسیده ای که امید و آینده ای بر خود متصور نیست. انسانی که مرگ در میدان دشمن را بر خودکشی بزدلانه در خلوت تنهایی خویش ترجیح می دهد تا پیام مظلومیت تاریخیش را به گوش خواب آلوده عالم برساند.
دفاع انسانهای ترقیخواه از انسان، فارغ از تعلقات نژادی و قومی ومذهبی اش کوچکترین ارتباطی با منافع ایدئولوژیکی که نفع خویش را در این دفاع می یابند، ندارد.
انسانهای ترقیخواهی که بی خوابی دارند، سرآسوده بر بالین نمی گذارند و ازدیدن آنان اشک در چشمانشان حلقه می زند، آنانی که مطالب "احساسی" می نویسند چرا که "انسان است که احساس دارد" و بر این احساس افتخار می کنند چرا که این احساس حافظ انسانیتشان در جهان غیر انسانی است.
از آنان دفاع می کنند همچنان که تبلیغات بام تا شامی کور و کر کننده را به هیچ می گیرند چرا که نه "صداقتی" در آن می بینند و نه "انسانیتی".