به کجا چنین شتابان؟* - محمد امینی

نظرات دیگران
  
    از : Ostajloo Shahin

عنوان : توهین به تورک وعرب ... به یک فرهنگ تبدیل شده
متاسفانه در ایران بدترین نوع شونیسم را داریم که ریشه ۹۰۰ساله در ادبیات فارس دارد. بنابراین لازم است واژ دیگری زبان شناسان برای شونیسم فارس انتخاب کنند. تعلیم تربیت در ایران بر ضدیت با تورک تورک بودن بناشده! ایااین اغراق است که توهین به تورک وعرب ... به یک فرهنگ تبدیل شده؟
ایا در ایران روزنامه و یا مجله ای سراغ دارید که حتی در یک شماره اش به نوعی به غیر فارسها مخصوصا به تورک وعرب توهین نشده باشد؟ صدها سایت از احزاب سنتی و هزاران نوشته ازعوام فارس میتوانید به راحتی پیدا کنید که رکیک ترین حرفها را نثار تورک وعرب کرده. البته حساب بعضی احزاب چپ جدا میباشد .
۶۰۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : امروز دموکراسی فردا عدالت اجتماعی
آقای محوی بار دیگر تکرار میکنم :
در تمام کشورهای دموکراتیک اروپا اعم از پادشاهی یا جمهوری مردم از طریق احزاب به پارلمان رفته و با تدوین قوانین اجتماعی مسائل مملکت را با شکلی که می بینیم.
بعنوان نمونه در سوئد ؛ تمام احزاب که نماینده ی طبقات و اقشار مختلف مردم هستند از سرمایه داران تا کارگران از طریق مذاکره مسایل فی مابین را حل و فصل می کنند. جامعه سرمایه داری ست و تمام طبقات برای پیشرفت آن تلاش می کنند . این دقیقا معنی دموکراسی می باشد. آیا از این جامعه دموکراتیک تر وجود ندارد ؟ دلیلی ندارد که در این جامعه «چپ ها» دنبال شعارهای « تخیلی » بروند. آری فقیر و ثروتمند هم وجود دارد. استراتژی سوسیال دموکرات ها این بود و هست که اختلاف طبقاتی را کاهش دهند و نمی خواهند جامعه ی بی طبقه ایجاد کنند. چپ هائی که هنوز معتقد به جامعه ی بی طبقه و انحلال سرمایه داری هستند. رای بسیار ناچیزی دارند که شانس ورود به پارلمان را هم ندارند. متاسفانه راسیست ها نزدیک ۴ درصد طرفدار هستند که ممکن ست به مجلس بروند.

پیشنهاد میکنم که از مطالب «مجرد» و «محض» فاصله بگیریم چون در اروپا ، آمریکای شمالی -مرکزی - جنوبی ، آسیا و اقیانوسیه بسیاری از ملت ها با هوشیاری در چارچوب ملی با تفاهم و آشتی و احترام متقابل منشا خدمات بزرگی برای کشور خود و جهان بوده اند.
وای بر ما که دهه ها زیر سلطه ی رهبران ناشایست مانع رشد مردم و پرورش آنها برای مسئولیت پذیری قرار گرفتیم .
وای بر ما که حکو مت هایمان فقط از تخته وشلاق و گلوله برای بستن دهان ها استفاده کردند.
مردم کشور ما از هیچ کشور پیشرفته دیگری کم ندارند فقط احتیاج به تمرین همکاری و همفکری در تمام زمینه ها دارند نه قیم و دایه.
در ضمن باید کشورما مثل سوئد و نروژ ، بلژیک و هلند ، فنلاند و انگلیس ، ژاپن و کره جنوبی ، ترکیه و یونان مراحل تکاملی فعالیت چند حزبی و پارلمانتاریسم را پشت سر بگذارد تا به حداقلی از ساختار دموکراتیک برسد . آنوقت مردم بهتر می توانند به نظریات آرمانی نیروهای آگاهانه پاسخ دهند. نویسنده ی این سطور از این زاویه از تمام دوستان علی الخصوص یاران چپ انتظار دارد که مسائل مناسب امروز را طرح کنیم .
کاش تمام منقدان حکومت دینی با حفظ برنامه های خود برای فشار بر حکومت حول غیر قانونی بودن حکومت و نادیده گرفتن حقوق بشر در ایران تا آنجا که می توانند کوشش کنند. مردم درایران و دنیا باید ببیند که ما خواست واحد داریم . انقدر به پر وپای یکدیگر نپیچیم که به نفع رژیم ست. رژیم باید مستاصل شود و طرفدارانش از آن فاصله بگیرند حتی اگر اینجا میایند و اظهار فضل می کنند.
۵۹٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣٨۷       

    از : روسزده

عنوان : به چکا این اختیار را می دهند که نیروهای مخالف را و کسانی را که گرایشات غیر بلشویکی دارند ( یعنی گرایش اکثریت کمیته مرکزی حزب بلشویک) بدون مراجعه به دادگاه های انقلاب تا ۳ سال تبعید کند.
شما از طرفداران چپ روسی چه انتظاری دارید؟ به این میزگرد چپ های جوان و غیر روسی نگاهی بیندازید تا بینید مشکل را در کجا می بینند۰ در لینک زیر می خوانید

http://bamdadkhabar.com/۲۰۰۹/۰۱/l/

شوراها کم کم تبدیل می شوند به بازوی اجرایی حزب بلشویک. این وضعیت از دوره ی لنین شروع می شود. یعنی دوره ای که فکر می کنم ۱۹۲۲ است که قطعنامه ای تصویب می شود در کمیته ی مرکزی حزب بلشویک که پیشنهاد آن را لنین می دهد و وجود فراکسیون را درون حزب بلشویک ممنوع می کنند. و بعد به چکا این اختیار را می دهند که نیروهای مخالف را و کسانی را که گرایشات غیر بلشویکی دارند که این غیر بلشویکی یعنی گرایش اکثریت کمیته مرکزی حزب بلشویک، بدون مراجعه به دادگاه های انقلاب تا ۳ سال تبعید کند.

روزبه : حتی در مواقع خاص می توانسته اعدام کند.

هژیر: این مربوط به قبل می شود چیزی که من می گویم مربوطه به سپتامبر ۲۲ است.

روزبه : دقیقا از نپ به بعد یک مقدار تخفیف پیدا می کند. چکا هم تبدیل به گ.پ.و می شود.

ببینید که لنین حتی دادگاه فرمایشی انقلابش را هم تعطیل می کند و اختیار تام می دهد به سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی اش که دهان مخالفین و دگراندیشان را ببندند۰
۵۹۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣٨۷       

    از : پویان مدائن

عنوان : فارس ها چند نفرند؟؟
چرا به این مسئله هیچکس توجه نمیکند..؟؟؟ ایران یک کشور کثیر المله است که بر اساس آمار وارقام رسمی و غیر رسمی قابل دسترس ملیت فارس در ان اکثریت و همچنین ملیت غالب نیست مگر انکه لرها رافارس بحساب آوریم یا اذری ها را جزوفارس ها بشماریم؟؟؟؟...):) بنظر شما فارسها چند نفرند!؟!؟!؟!؟
وقتی کسی در اوین یا هر شکنجه گاه دیگری تحت بازجویی است به ملیت یا مذهب و عقیده اش توجه ای نمیشود البته کردستان سالهاست منطقه نظامی محسوب میشود یا سیستان و بلوچستان مورد بی مهری است آذربایجان منطقه حساس امنیتی ووووووو...باندهای مافیایی قدرت شامل بیت رهبری-مجلس- ریاست جمهوری و وزارتهای تابعه-قوه قضائیه-سپاه تمام ثروت ایران را از نفت تا هر چیز قابل تصور دیگر را تحت کنترل خود دارند که ثروت ملی تمام ایرانیان است وما حتی نمیدانیم دعوا سر چیست اما شمشیر از رو بسته و به هرکس هر نظریه حمله میکنیم
۵۹۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : تصحیح
تصحیح پاراگراف سوم : منظورم حزب کمونیست فرانسه بود
۵۹۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ به خانم آتوسا بزرگمهر
با تشکر از توضیحات دقیق شما، باید بگویم که من آن مطالب را خصوصا در کاربرد اصطلاحاتی که شما به آن اشاره کرده اید، نظیر مشروطه خواهان دموکراتیک، که در ادامه ی سلطنت طلب مطرح کرده بودم، ناخودآگاهانه نبوده بلکه کاملا هم آگاهانه این کار را کردم. البته این اصطلاحات را بر اساس نگرشی کلی و غیر تخصصی به کار بردم. در هر صورت شما قبول می فرمائید که به محض بکار بردن کلمه مشروطه در زبان فارسی، چه زبان محاوره ای و روزمره و چه در نوشته جات سیاسی، تمام تخیلات و ادبیات سلطنت طلب نیز با آن تداعی می شود.
در هر صورت من روز تسامح و بینشی کلی به اوضاع مرزبندی های سیاسی در محافل ایرانی این اصطلاحات را بکار بردم. البته توضیحات شما را نیز می پذیرم و سپاسگذار هستم.
اگر چه از دیدگاه من که خیلی بسته و ابتدایی ست، یک شکل دموکراتیک برای اداره ی امور یک کشور و جهان وجود ندارد و آنهم دیکتاتوری پرولتاریا ست. و فکر می کنم که آشنایی با نظریات حزب کمونیست برای گذار مسالمت آمیز چندان بی فایده نباشد، یعنی کاری که تا کنون هنوز انجام نگرفته است.

و امّا رفرانس شما به آقای آجودانی، که فکر می کنم همان منتقدی ست که روزی مقاله ای درباره رگه های ناسیونالیسم در آثار هدایت نوشته بود...که البته ناسیونالیسم یا نازیسم در آثار هدایت یک بحث دیگری ست...و این موضوع را به فرصت دیگری و جای دیگری موکول می کنم. ولی موضوع این جاست که شما درس های دموکراسی از ۱۵۰ سال دموکراسی در اروپا ( به نقل از پژوهش های آقای آجودانی ) اشاره داشته اید.
واقعا جای شگفتی ست. شاید بهتر این باشد که ما مقدما به تعاریف خودمان را از دموکراسی مطرح کنیم.
۱۵۰ سال دموکراسی به تعریف شما در اروپا، برای من ۱۵۰ سال جنایت و آدم کشی و دزدی و چپاول و سرکوب ملت های جهان است و چنین سرکوبی شامل حال خود اروپایی ها نیز می شده است. و هنوز هم هست. منظور این است که ما نمی توانیم جامعه طبقاتی را دموکراتیک بدانیم.
تا زمانی که موضوع استثمار انسان از انسان در قانون حل نشده باشد، و تا زمانی که یک سرمایه دار در نظام سرمایه داری مجاز باشد که از محصول کار دیگران ثروت اندوزی می کنند، ما نمی توانیم بگوییم که مردم حق انتخاب سرنوشت خود را داشته اند.
۵۹۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : معنای واژه هادر "فرهنگ سیاسی " بین المللی و ملی
مطالعه "مشروطه ایرانی" اثر دکتر ماشاالله آجودانی بما کمک می کندتا چگونگی روند الهام راهیان مشروطه در بیش از صد و پنجاه سال از دستاوردهای دموکراسی اروپا را بیاموزیم . این از آن جهت نوشتم که آقای محوی ناخودآگاه با نام بردن از: ".... رسانه های ایرانیان آمریکایی و سلطنت طلبان یا مشروطه خواهان دموکراتیک شنیده می شود، " سبب شد که من این کامنت را بنویسم.امیدوارم سوءتفاهم نشود . قصد من ایراد از کامنت ایشان نیست.

سلطنت طلب معادل مونارکیست/مونارشیت/ رویالیست می باشد.

مشروطه خواه ایرانی:
دیروز : در ایران به کسانی گفته میشد که برای تحقق دموکراسی از طریق قانون گزاری و انتخابات آزاد با شرکت آحاد مختلف مردم فعالیت می کند. تا تمام شهروندان دربرابر قانون از حقوق و مسئولیت یکسانبرخوردار گردند. این بخاطر این بود که شاهان وملایان همه کاره مملکت در شهر و روستا بودند.
امروز:بعداز سقوط شاه که با پدرش در بیش از ۵۸ سال خیانت به مشروطه و مانع ازشرکت مردم در تعیین سرنوشت خویش شدند و خمینی در یک شرائط استثنائی مشروعه را به مردم ایران تحمیل کرد که وضع میلیونها بار از زمان شاه بد تر شد.
حالا طرفداران شاه با وقاحت "حزب مشروطه خواهان ایران" را تشکیل داده اند.این باعث اختشاش در روند مبارزات مردم ایران بخصوص در خارج از کشور شده ست.

مشروطه خواه در سطح بین المللی:

معادل مشروطه خواهی کنستیتوسیون/ کنستیتوشون می باشد که عبارت از دموکراسی از طریق قانون اساسی در پارلمان با انتخابات ادواری می باشد.
در تمام کشورهای دموکراتیک اروپا اعم از پادشاهی یا جمهوری مردم از طریق احزاب به پارلمان رفته و با تدوین قوانین اجتماعی مسائل مملکت را با شکلی که می بینیم
بهبود مینمایند.

در این کشورها اکثریت به قانون و پارلمان پای بندند.احزاب هم با اسامی راست و میانه و چپ در فعالیت ها شرکت می نمایند. ار این کشورها کسی برای شاه و رئیس جمهور زنده باد یا مرده باد نمی کند.

حزب مشروطه خواه هم ندارند چون همه ی احزاب مشروطه خواه هستند. فقط آنارشیست ها و اقلیتی که مبارزه ی پارلمانی را قبول ندارند استثنا هستند. حتی فاشیست ها و نازیست ها و نژاد پرست ها سعی می کنند وارد پارلمان شوند.

نتیجه: شاهدوستان ایرانی وانمود می کنند که فقط آنها "مشروطه خواه " هستند و بقیه نیروها "مشروطه خواه" نیستند .باید در نوشتن ها رعایت این نکته را بنمائیم.
۵۹۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : تصحیح شود
با عرض پوزش چون که مطالب را سریع نوشتم و اشتباهات متهددی دارد ولی اصرار داشتم که پاراگراف ۹ را تصحیح کنم.
پاراگراف ۹ : که دلیلی وجود ندارد که زبان های دیگر وجود نداشته باشد
۵۹۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : نژاد - ملت - طبقه
من با این نظریه موافق هستم که در بررسی هر گونه تبعیضی، یعنی ملّی، قومی، نژادی، فرهنگی، مذهبی، جنسی...باید به اصل و اساس مناسبات اجتماعی باز گشت، مطئنا ریشه‍ی تبعیض را در اطراف مناسبات تولیدی خواهیم یافت. کتاب «نژاد، ملت - طبقه» مجموعه مقالات اتین بالیبار و ایمانوئل والرشتاین جهت روشن تر ساختن چنین موضوعی می تواند بسیار مفید باشد.
این موضوع که ملت فارس وجود دارد یا ندارد، موضوع من در این جا نیست. در هر صورت اقوام ایرانی تا اندازه ای در هم تنیده شده اند که تفکیک فارس و ترک و کرد بلوچ و غیره تا حدود زیادی مشکل برانگیز به نظر می رسد.
ولی آن چه که حائز اهمیت می باشد، و در نوشته های جناب آقای محمد امینی نیز مشاهده می کنیم (البته با مثال های تاریخی که در حوزه‍ی مطالعات من نبوده است و خیلی مسائل را برای نخستین بار در نوشته ها ی ایشان می خوانم و از این نقطه نظر برای من بسیار آموزنده است) تخیلات قومی و ملّی ست. و سوء استفاده هایی که از این جریان می شود. و با خوانشی که من از نوشته های جناب محمد امینی داشته ام، ایشان همواره به چنین انحرافاتی با مثال های تاریخی اشاره داشته اند.

البته که قوم فارس وجود دارد - ولی در چه معنایی؟ و باز هم البته معمولا نمی گویند قوم فارس - این اصطلاح کمی توهین آمیز به نظر می سرد - بلکه می گویند ایرانیان، سرزمین اهورایی، اهورئیان و آریایی ها...یعنی تخیلات بی پایه و اساس (و کاملا تخیلی) که هنوز از رسانه های ایرانیان آمریکایی و سلطنت طلبان یا مشروطه خواهان دموکراتیک شنیده می شود، در خود ایران جمهوری اسلامی نیز وجود دارد. در تمام جهان نیز این تخیلات مشاهده می شود و گویی یکی از ضروریات ملّی بوده است.
ولی تحلیل های مارکسیست ها نشان می دهد که چنین تجمعاتی تا چه اندازه ریشه طبقاتی داشته اند. درفرانسه شخصیت های تاریخی مثل «ورسنژتوریکس» کمابیش همان ارزشی دارد که قدیسین و در تشکل ملت فرانسه نقش اساسی داشته است. و جالب این جا ست، اولتیم عمل قهرمانانه ی ورسنژتوریکس تسلیم شدنش به فرمانده ی رمی بود که به این ترتیب می خواست بخشایش ملتش را خریداری کند. این عمل او، در عین حال، از مصلوب شدن عیسی مسیح چندان دور نیست.

حال اگر به موضوع زبان بازگردیم، مسئله زبان واحد برای یک کشور امری ضروری ست. در کانادا، شما یا باید انگلیسی بدانید، و یا فرانسه. البته بخش فرانسوی نسبت به بخش انگلیسی نا چیز است. البته اقلیت هایی نیز در این کشور زندگی می کنند، به همین علت اهالی کانادا گاهی اوقات و شاید غالبا سه زبانه هستند.
در سطح بین المللی اگر توجه کنیم، می بینیم که یک زبان بین المللی به رسمیت شناخته شده و به هر جهت خودش را تحمیل کرده، و تمام مردم جهان به زبان انگلیسی حرف می زنند.
بعید نیست روزی زبان دیگری، در امور بین المللی، جایگزین زبان انگلیسی شود، ولی چنین تغییراتی نیاز به سرمایه گذاری های گسترده دارد و باید ضرورتش نیز وجود داشته باشد.
در ایران هم به همین ترتیب است. به دلایل تاریخی زبان فارسی به عنوان زبان رسمی اهالی ایران انتخاب شده و البته قاعدتا دلیلی وجود ندارد که زبان های دیگر نیز وجود داشته باشد - که دارد - و موضوع مربوط می شود به حد و حدود دموکراسی در ایران، برای تمام ایرانیان.

بعید هم نیست که روزی کردستانی ها نیازی به زبان فارسی نداشته باشند، و کشوری جداگانه تشکیل دهند، و یا آذربایجانی ها و گیلکی ها بلوچ ها و بختیاری ها و همدانی های و کاشانی ها و کنفدراسیون یزدی ها و جمهوری خراسان آزاد و ...ولی خب اگر در همین تهران بخواهیم دست به تفکیک قومی بزنیم فکر می کنم خسارات مالی تا اندازه ای خواهد بود که هر آدم عاقلی را به فکر واخواهد داشت. در بلژیک هم همین مسئله قومی مطرح است، ولی یکی از دلایل عمده اقتصادی ست. تفکیک بلژیک به دو کشور مستقل ممکن نیست، نه تنها به این علت که بخش فرانسوی فورا به فرانسه ملحق خواهد شد، بلکه از این جهت که اقتصادشان به هم پیوسته است و هیچ کس حاضر نیست مخارج آن را بپردازد.

موضوعی که غالبا جناب محمد امینی به آن اشاره کرده اند، و در واقع باید گفت افشا کرده اند ، دسیسه های امپریالیستی ست که از جریانات «دموکراتیک» پشتیبانی کرده است.
گفتم، ممکن است در مقطعی از تاریخ چنین انتخاب هایی نیز صورت بگیرد ولی باید دیدکه امروز جریان های جدایی طلب از کجا تغذیه می شوند و اهدافشان چیست. تمام تقسیم بندی های امپریالیسم جهانی همیشه مشکل برانگیز بوده ...یعنی همراه با جنگ های دائمی و فرسایشی بوده است، در آسیا و در آفریقا. برای مثال کشمیر بین پاکستان و هندوستان. و در تمام آفریقا.
تا چه اندازه ما در این زمینه نوشته ایم؟ ولی گویا که کافی نبوده است. بنابراین من از جناب استاد گرامی آقای محمد امینی خواهش می کنم که با مقالاتشان ما را بیش از پیش در مورد دست های امپریالیسم جهانی در منطقه آشنا سازند.

در پایان من فکر می کنم که چنین مسائلی در پیوند با گذار احتمالا صلح آمیز - به شکلی که حزب کمونیست فرانسه تبلیغ می کند - این موضوع را باید در فرصت مناسب بررسی کنیم - به جامعه ای از نوع دیگر قابل حل خواهد بود.
۵۹۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣٨۷       

    از : کریم ن

عنوان : ابهام!
آقای کاوه پیشمرگ
شما که میفرمائید بعلت فارس بودنتان چه رفتاری با شما شده، از نظر آقای امینی مسبوق نیست. چون بنظر ایشان اصلا فارس وجود خارجی ندارد.!
دوم اینکه شما که هشت سال در کردستان پیش مرگه بودید آیا بخاطر این بود که حق و حقوق ملی مردم کرد را از بین ببرید و یا دیکتاتوری مرکز را بر اندازید؟ لطفا این موضوع را هم برای آقای امینی معلوم کنید.!
۵۹۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣٨۷       

    از : کاوه پیشمرگ

عنوان : ناسیونالیسم غالب؟!!
من حدود هشت سال در کردستان پیشمرگه بودم اما بخاطر فارس بودنم همیشه و حتی اکنون هماز طرف همرزمان خود طرد و حتی تحقیر شده ام....
دو نفر کرد حتی اگر یکی جاش هم باشد بیشتر با هم احساس نزدیکی دارند...
تاکید میکنم این مسئله از جانب مردم نیست و فقط از طرف همین به اصطلاح روشنفکرانی است که داعیه رهبری را دارند....
خیلی ساده بیایید و کارنامه سی سال بعد از پنجاه و هفت را خلاصه نموده و منتشر کنید تمام گروههای فعال در کردستان و ضمنا مبالغ دریافتی و هزینه رهبران را هم اعلام کنید اگر شرافت پیشمرگه ای برایت باقی مانده فقط هزینه هایی که رهبران دارند نه هیچ چیز دیگر........
با تاکید هم اعلام میکنم اگر همین امروز در کردستان تهاجمی صورت بگیرد حاضرم فردا در قندیل باشم ..!!
درود بر پیشمرگان کردستان و بژی رهبران سالم که به انزوا رانده شده اند
۵۹۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣٨۷       

    از : کریم ن

عنوان : نظراتی که قابل اعتنا نمیتواند باشد!
آقای امینی نظرات شما در مورد سیاست های احزاب سیاسی ملیت های غیر فارس نمیتواند قابل اعتنا باشد. دلیل آن هم این تفکر شما است که حق حیات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی مستقل برای ملیت های غیر فارس قائل نیستیند. از نظر شما ایران معادل فارس و زبان فارسی معادل زبان ایرانی است به عبارت دیگر وقتی از اساس منکر وجود ملتی بنام فارس میشوید و فارس ها را معادل همه ایرانیان میدانید دیگر مشروعیتی برای نظرات خود نمیگذارید.
با این تفکر، شما حق ندارید که بصورت منصفانه در مورد سیاست های یک حزب کردی قضاوت کنید. اگر روزی از این تفکرات یک سویه دست برداشتید و قبول کردید که در ایران مردمی زندگی میکنند که زبان آنها زبانی است متفاوت از زبان مردم فارس و اینکه آنان هم حق دارند که با زبان خودشان تحصیل کنند و اقتصاد خود را خودشان سامان دهند میشود نظراتتان را در مورد یک تشکیلات یک ملت غیر فارس با بیطرفی قضاوت کرد. من به عنوان یک ترک آذربایجانی ممکن است با بعضی از سیاست های این و یا آن حزب آذربایجانی و کردستانی موافق باشم یا نباشم اما به آنها همان قدر حق میدهم که در صحنه بین المللی برای خود پشتیبان سیاسی بیابند که حضرت عالی برای سازمان های سیاسی مرکز گرا قائل هستید.
۵۹۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣٨۷       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : چرا من ، پدر فلسفه آزاد و نوین ایران هستم ؟
اگر فکر من، تفکر تو را از آن باز می‌دارد که ورای آن ...
داوود بهرامی
"اگر فکر من، تفکر تو را از آن باز می‌دارد که ورای آن بروی، من از فکر خود شرم خواهم ‌برد."
فلسفه در ایران با جمالی از خواب عمیق چندین سد ساله برمی‌خیزد و از پیله‌ی سخت پرسش‌های مزمن سر برون می‌آورد. در فلسفه پرسش‌ها همواره برتر از پاسخ‌هایند. هر پرسش پیش‌پا افتاده‌ای پاسخی متناسب با ارزش‌های حاکم بر جامعه دارد. اما هیچ پرسشی برای یک فیلسوف بی‌ارزش نیست. چه نخستین چیزی که یک فیلسوف را از دیگر اندیشمندان جامعه‌اش متمایز می‌سازد، نادیده‌گرفتن ارزش‌های حاکم از سوی او و تلاش برای جایگزینی آنها با کشف و یا آفرینش و برتر شمردن ارزش‌های نوین است.

محفوظات فلسفی کسی را فیلسوف نمی‌کند، گرچه آنها لازمه‌ی کار فیلسوف‌اند؛ و نه حتا این و یا آن اندیشه‌ی فلسفی که هر از گاه از انسان تراوش می‌کند. فیلسوف پژوهشگری بی‌امان است که با پرسش‌های خود در زمینه‌ی چگونه‌اندیشی و چگونه‌زیستی به کشفیات و از همین راه نیز به آفرینشی نوین دست می‌زند.
استاد جمالی به پشتوانه‌ی چهار سده پژوهش در فرهنگ ایران باستان و کارزار اندیشه‌های آن دوران، با تکیه بر آموزش‌های آکادمیک خود، و نوآوری خود در کشف و ژرفش در آن فرهنگ بی‌تردید پدر فلسفه‌ی معاصر ایران و منطقه‌ایست که انباشته از تجربیات کم‌مانند در خانواده‌ی جهانی انسان است.
او فلسفه را دوباره در ایران زنده کرده‌است. اکنون می‌توان با فلسفه بی‌آنکه در میان چرخ‌دنده‌های زبان‌های بیگانه به عذاب کژ و یا نافهمی گرفتار شویم، بار دیگر پیوند برقرار نماییم. او پایان دهنده‌ی زبان فیلسوفان ایرانی است که از گزند ساطور اسلام با زبان بسیار سخت و گاه غیرقابل نفوذ و آلوده به آن، افکار فلسفی خود را با مردم در میان می‌گذاشتند.

سده‌ها خلاء بزرگ نبود فیلسوفی در ایران جامعه‌ی ما را دچار بحران هویتی‌یه دردناکی کرده‌است. آنچه از آخرین متفکران فیلسوف ما باقی مانده‌است، آنچنان در پرده‌های ابهام، چه به لحاظ کاربرد زبانی بیگانه و چه از دیدگاهی فلسفی، باقی مانده‌اند که کمتر به کاری آمده‌ و به ویژه اکنون می‌آیند. کار اندیشه‌پردازی در ایران مدت‌هاست روند رقت‌انگیزی داشته‌است.
فلسفه سکوی پرش تمامی تار و پود جامعه به پیش است و تاثیر آن به یک و چند تن "نخبه" محدود نمی‌شود. اما لازمه‌ی سودمندی فلسفه به حال جامعه، توانائی آن جامعه در بازشناسی فلسفه و فیلسوفانش است. تا زمانی که جامعه به پتانسیل خودش پی نبرد، هیچ اندیشه‌ای، هر چقدر هم بزرگ، جامعه را از ایستائی به جنبش وا نمی‌دارد. از سوئی دیگر، می‌توان سدها اندیشه‌ی ناب را از خارج به جامعه تزریق کرد، اما تا زمانی که پیکر جامعه تحمل هضم موجود خارجی را نداشته‌باشد، نه تنها سودرسانی آن اندیشه‌ها پوچ می‌گردد، بلکه اعتماد‌به‌نفس جامعه از اینکه خودش دست به آفرینش بزند، ازو ربوده‌خواهدشد و او را به احتضار مضاعف برده و نگاه خواهد داشت. پیکر جامعه‌ی ما با وجود تمامی ویژگی‌های خاص خودش هرگز سازگاری با تزریق واکسن‌هائی که توسط غرب در بازار موسسه‌های اندیشه‌فروشی‌اش (دانشگاه‌ها) بسته‌بندی می‌شوند، نشان نداده و نمی‌دهد.
بزرگترین عامل درد در کشورهای جهان سومی که از منابع و دارائی مناسب ملی بهره‌‌مندند، از خود بیگانگی جامعه‌ی روشنفکرانش است. روشنفکران چنین جامعه‌هائی از یک سو از عقب‌ماندگی جامعه‌ی خود دردمند و آشفته می‌شوند، و از سوئی دیگر، چون می‌خواهند ره سد ساله را یک شبه بپیمایند، شکیبائی خود را از دست می‌دهند و بی‌پروا به تزریق فرمول‌های بسته‌بندی شده به پیکر جامعه‌ی خود دست می‌زنند و آن را بیش از پیش به احتضار فرو می‌برند. در حالیکه آنان باید از اندیشه‌ورزان غرب انگیخته‌شوند، افسون آنها شده و هویت و نقش منحصر به‌فرد خود را نه تنها از دست می‌دهند، بلکه ناخواسته بر ضد این دو برمی‌خیزند. تجربه‌ی مستقیم تاریخی نشان می‌دهد که هر گاه اندیشمندان این کشورها، حتا تنها در دامنه‌ی سیاست، به نیروی زاینده‌ی خودی که با روح و روان مردم‌شان سازگار است، تکیه نموده‌اند دست به ابتکار و نوآوری زده‌اند، دنیا را به شادی و شگفتی بر‌انگیخته‌اند و گامی به سوی ازجمندی کل انسان‌ها برداشته‌اند.

فاصله‌ای که تا همین چند سده پیش بین غرب و ایران به هیچ می‌مانست، اکنون بیشتر به هزاره‌ها شبیه است. تنها زمانی که در عرصه‌ی اندیشه‌ورزی به این دو قطب نگریسته‌شود، می‌توان دریافت چرا ایران اینگونه در جا زده‌است. اگر فیلسوفانی که ترجمه‌ی آثارشان به زبان پارسی ویترین کتابخانه‌هامان را زیور می‌دهند، وجود نداشتند، غرب هرگز به جایگاهی که اکنون رسیده‌است، حتا در عالم خیال هم دست نمی‌یازید.
کشورهائی که از وجود اندیشمندان ملی خود بی‌بهره باشند، قادر به تضمین زندگی متمدنانه برای شهروندان خود نیستند و هرگز به قامت و هیئت یک کشور واقعی در نخواهند آمد. این کشورها همواره دستاویز و بازیچه‌ی آنهائی که نوشداری خود را از کاسه‌ی سر فیلسوفان خویش می‌نوشند و روئین‌تن می‌شوند، باقی خواهند ماند.

فلسفه لزومن راه و چاه را به ما نشان نمی‌دهد. اما جامعه را در تمامی دامنه‌ی اندیشه‌ورزی‌هایش به چالش می‌کشد و جریان خونی را که لازمه‌ی زیست هر پیکری است به گردش می‌آورد. فلسفه تعریفی نوین از دگرگونی‌های جامعه است که یا باید اتفاق بیافتند و یا پیشاپیش در آن رخ داده‌اند و جامعه در ناآگاهی از وجود آنان به زندگی ایستای خود در همان پوسته‌ی کهن و چغر ادامه می‌دهد، بی‌آنکه به پالایش و نوسازی خود دست زند. انفعال فکری جامعه نقش سنت و مذهب و دیگر ایدئولوژی‌ها را در آن غالب می‌سازد و بازار مکاره‌ی عجوزه‌های بزک کرده، همچنان گرم باقی می‌ماند.

فلسفه بدون وجود فیلسوف‌‌ها بی‌معناست. کار فیلسوف آن است که نه تنها این تغییرات را در نطفه بیابد، بلکه خط مسیر کلی آنها را باز شناسد و راهکارهای مزمن، تجربه شده و "معقول" را به کنار زند و زمینه‌ساز طرحی نو توسط خودش و دیگر اندیشه‌ورزان در زمینه‌های دیگر در جامعه گردد. وجود هر فیلسوف شوکی است که هر جامعه‌ای را از عادت‌های رخوت‌آور و ایستایش بیرون می‌آورد. عدم وجود یک فیلسوف در هر جامعه‌ای نشان از نازائی آن جامعه دارد، حتا اگر آن جامعه با کالاهای فکری وارداتی و پر زرق و برق از جامعه‌های دیگر انباشته شده‌باشد.

تجربه‌های نوین مردم در هر جامعه‌ای نیاز مداوم به بازنگری بنیان‌های فکری و روشنگری دارد تا جامعه به هنگام تغییرات گریزناپذیر و پی‌درپی، پویا و تنومند گردد. اما این همه فیلسوفی را می‌طلبد تا این تجربه‌ها را در قامت سامانی فکری در جهت ارجمندی انسانی آن جامعه عبارت‌بندی کند و به آن ارائه دهد تا جامعه نیرومندتر گردد. هر چه شمار فیلسوفان جامعه بیشتر، سایش اندیشه‌های نوین و در نتیجه برنائی جامعه بیشتر. اما جامعه‌ای که فیلسوفی ندارد تمامی این تجربیات در آن راکد می‌مانند و یا برای همیشه از بین می‌روند و جامعه در پوستی که هر آن بر ضخامت آن افزوده می‌گردد، با درد در خود می‌پیچد و بدین سان، درِ همه چیز باز بر روی همان پاشنه‌ی قدیمی، هر بار با صدای چندش‌آور تازه‌‌تری، خواهد چرخید.

استاد منوچهر جمالی، نه تنها پدر فلسفه‌ی آزاد ، بلکه فلسفه‌ی نوین در کل، در ایران است. چکیده‌ای از اندیشه‌های ایشان در کتاب نعش‌ها سنگین هستند، که نزدیک به دو دهه پیش نگاشته‌شده‌است، گنجینه‌ای از برخی از اندیشه‌های ناب ایشان است که هر خواننده‌ای را به وجد می‌آورد. در زمستان سرد تجربیات تلخ جامعه‌ی ما زاد روز فیلسوف گرانمایه، استاد منوچهر جمالی، یادآور نیرومندی درونی اندیشه‌های نیاکان ما در ایرا‌ن‌زمین است.
زاد روز ایشان هماره خجسته و خرم باد!

داوود بهرامی
۵۹۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣٨۷       

    از : حسن علیزاده

عنوان : آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است
با سپاس فراوان از شما آقای امینی عزیز
این که حزب دمکرات و کومله از سازمان تروریستی به نام پژاک که تمام مخارج خود را از امریکا دریافت میکند، دفاع می کند کمتر کسی است که شک کند. سازمان تروریستی پژاک که همانند برادر بزرگ خود در ترکیه خواهان جدایی کردستان از ایران است.
این که حزب دمکرات کردستان عاجزانه از نئوکانها می خواست که به ایران حمله کنند و ۴ میلیون پیشمرگ کرد به استقبال آنها خواهند رفت هم شکی نیست( نگاه کنید به مصاحبه حسن شرفی)
رویای حزب دمکرات کردستان ( در مورد دمکرات بودن فقط یک دروغی بیش نیست) با رفتن نئوکانها و امدن اوباما برباد رفت.تنها باید منتظر بود که آنها ( حزب دمکرات کردستان، کومله و پژاک) دست بدامن اسرائیل شوند.
۵۹۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣٨۷       

    از : پرویز بنابی

عنوان : ادبیات سیاسی ملاها و گروهای خلقی
بعنوان یک هموطن بنابی شما از آنجا که با بضاعت کم در عرصه سخنوری هستم ، اما فارغ از تبلیغات ریاکارانه و بقول ایرانیها خود را به کوچه علی چپ زدنهای این گروههای به اصطلاح خلقی که اگر روزی در یک شرایط فرضی صاحب قدرت شوند نشان میدهند که در سرکوب و فساد و خودی و غیر خودی کردن مردم دست کمی از آخوندها ندارند ،علی رغم نامهای زیبا و شعارهای مترقیانه ای که میدهند ، اینان یا با تاریخ منطقه خاورمیانه و ایران بیگانه اند و یا عمدا و بخاطر رنگ باختن شعارهایشان حاضر نیستند انرا برای مردم بازخوانی کنند و اگر هم جایی مجبور به اشاره ای گذرا به آن داشته باشند بجای بررسی واقعی تاریخ مثل ملاها که تاریخ ایران را از سال ۱۳۴۲ یا ۱۵ خرداد قرار داده اند به همان شیوه تاریخ ایران و کردستان را از روز اعلان جمهوری در مهاباد در ۵۰ یا ۶۰ سال پیش میخوانند که با نقشه روسها و انگلیسیها هماهنگ شده بود و امروز فقط به صرف رسیدن به قدرت رویایی خودشان بهانه شوونیست فارس را علم کرده اند که دورغی آشکار برای پوشاندن چهره فریب و خود فروختهای میباشد که از هیچگونه همراهی با دشمن خلقها بقول خودشان امپریالیستها کوتاهی نمیکنند ، و چیره گی یک سیستم فاشسیستی و مافیایی را بر کل قومیت ها چه فارس ، آذری ، کرد ، خراسانی ووووو منکر میشوند و جای فارس را آگاهانه با جای این سیستم عوض میکنند که در واقع این خود نیز نگاهی نژاد پرستانه و فاشیستی میباشد که تمام مردم فارس زبان را در جایگاه این جنایتکاران مینشانند و آدرس عوضی میدهند . و آنقدر فاقد شعور سیاسی و تاریخی میباشند که نمیدانند اگر بر فرض هم روزی موفق به تجزیه ایران شوند بسیاری از اینها را بدست خود کردهای عراق و احتمالا ترکیه از میان بر میدارند تا کردستان ایران زیر سلطه قبیله بارزانی و یا ایل طالبانی قرار گیرند . و اینطور نخواهد بود که امثال آقای هجریها یا این اقا به مقامات بخیال خودشان مهمی نایل گردند و داستانها و فجایع دیگری برای مردم رشید و پاک کردستان بوجود خواهد آمد .
۵٨۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : اولتیم استراتاژم Ultime Stratagème
استاد گرامی جناب آقای محمد امینی

نوشته های شما همیشه واقعا برای من هوای تازه بوده است. این مطلبی که شما در ابتدای مقاله تان نوشته اید واقعا در فضای فعلی و رایج بجاست.
شوپن هاور کتاب بسیار جالبی دارد به نام «هنر همیشه حق به جانب بودن» و این موضوعی که شما مطرح کرده اید، در واقع یکی از استراتاژم هایی ست که او برای بیرون راندن حریف در مجادلات معرفی می کند. ۳۷ استراتاژم آمده ولی این موردی که شما به آن اشاره دارید در بخش آخر و به عنوان «اولتیم استراتاژم» معرفی شده است. و چنین موردی زمانی ست که حریف برتر است و می رود که شکست بخورند، به همین علت به نویسنده و حریف و بخود او حمله می کنند. و طبیعتا موضوع اصلی فراموش می شود. چرا که اساسا این ها در پی حقیقت نیستند. مقدمه ی شوپن هاور باز هم بسیار ازاین نقطه نظر حائز اهمیت است.
با تشکر از نوشته های شما
۵٨٨۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣٨۷       

    از : روسزده

عنوان : در هیچ سیستم فدرالی از آلمان تا کانادا آنچه که اینها تبلیغ می کنند وجود ندارد
اقای امینی
اینها دقیقا می دانند که شما چه میگویید و می دانند که شما بیان استقلال دارید نه سرسپردگی به آمریکا و روس و انگلیس و چین و ۰۰۰

مشکل اینجاست که هر حزب چپ گرایی برای جلب خلق ها یا قومها در ایران به دشمنی میان آنها و قوم فرضی فارس دامن میزنند زیر لوای فدرالیسم و سوسیالیزم۰
در هیچ سیستم فدرالی از آلمان تا کانادا آنچه که اینها تبلیغ می کنند وجود ندارد ۰
همه فدرال ها از دموکراسی و قانونگرایی به فدرالیسم رسیده اند۰
در هیچ سیستم کمونیستی چنین سیستم فدرالی با این اختیارات وجود نداشته ۰
در کشور شوراها دیدیم که با قومها و حتی ملت های دیگر چه کردند۰
کردها تا زمانیکه از طریق چپ روی و با حمایت شوروی می خواستند مستقل شوند مورد توجه بیش از حد چپ واقع شدند و جنگ های خانمانسوز اتفاق افتاد
بعد از عراق برخی ازکردها به تبعیت از کردهای عراقی به سمت آمریکا چرخیدند تا به آرزوی دیرین خود دست یابند۰ با شکست سیاست نئو کانها و تغییر اولویت سیاست خارجی آمریکا به سمت آذربایجان یکباره توجه اپو زیسیون چپ با نامه براهنی در مورد لزوم استفاده از زبان آذری در مدارس به سمت حقوق برباد رفته برادران آذری گردید و کردها به حال خود رها شدند۰

بعد از خروج بوش از کاخ سفید و آمدن اوباما باید منتظر تغییرات سمت و سوی این جنبش های خلق قومی به اینسو و آنسو باشیم۰

رجوی تنها بازنده این تاکتیک سیاسی شکست خورده نیست۰ کردها و آذریها هم طعم این گرایش های رو به خارج را خواهند چشید و احتمالا اپوزیسیون ایرانی بالغ و عاقل خواهد شد و با نگاه به داخل برای دموکراسی و حاکمیت قانون برای همه تلاش خواهد کرد۰
اما جای نگرانی در جناح چپ روسزده است که اینک حملات شدید موسمی خود را علیه جریانهای مستقل و ملی آغاز کرده۰ با تاختن به دکتر مصدق و لیبرالها و ملیون سعی در جلوگیری از عادی شدن روابط ج ا با آمریکا دارد۰ تا بتواند بار دیگر جو برچسب زنی را علیه دگر اندیشان به سان سال های ۵۷ تا ۶۰ احیا کند۰ این خطر به سلطه تام روسیه فرصت طلب بر تمام ایران منتهی خواهد شد۰ روشنفکران مستقل منکوب و مرتد می شوند و استالینیست های کهنه پرست هم چنان بر فرهنگ و نشر و کانونهای سیاسی فرهنگی و ادبی مسلط میمانند۰ خلقهای ایران از کرد و آذری و بلوچ تا فارس و عرب و لر هم چنان زیریوغ رژیم دیکتاتوری بدون نشان قومی باقی خواهند ماند۰
سایت اخبار روز به جای سانسور نظرات بنده بهتر است حداقل در ستون آزاد آن برای تظاهر هم که شده اخبار نهضت آزادی و لیبرالها را سانسور نکند۰
این در حالی است که هر ننه قمری حتی عوامل رژیم ج ا محلی برای سخن گفتن در این وبسایت دارند۰
۵٨٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣٨۷