بازی هسته ای و اسطوره جهاد و شهادت


فیروز نجومی


• غنی سازی اورانیوم و روبرو ساختن ملت با خطر جنگ و ویرانی در سوی برقراری و تجدید و تداوم ارزشها و باورهای دینی ست و نابودی سخن و اندیشه ی آزادی. درگیری با قدرتهای بزرگ نه تنها به نابودی دین نمی انجامد بلکه آنرا استحکام و انسجام بیشتری می بخشد. این است هدف نهایی بازی هسته ای ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ دی ۱٣٨۷ -  ۱٣ ژانويه ۲۰۰۹


مسلم است که حکومت دین تاکنون نتوانسته است قدرتهای جهانی را قانع سازد که کامل ساختن چرخه سوخت هسته ای دارای هدفی است صلح آمیز، در سوی سعادت و بهزیستی ملت ایران و مسلمانان جهان. چرا که باور و اعتمادی به حکومت دین نیست. زیرا که حکومت دین رهرو راه انبیا است و بیزار از تدبیر و درایت، قرارداد و پیمان بشری. به فرمان و احکام الهی ست که تعهد دارد نه اصل و اصول همزیستی و سازگاری. در حکومتی که خود را حکومت الهی اعلام میدارد و برای نجات ابنای بشر پا به عرصه وجود گذارده است، فرمانروا (ولایت فقیه) مسئولیتی نیست، نه در برابر قانون و نه مردم. آنکه مسئول است، کارگزار است و رئیس جمهور و صادرکننده فرمان نیست. مسئولیت کارگزار، آن است که به رقص آید به سازی که فرمانروا می نوازد.

آگاهی به این واقعیت، یعنی عبث بودن مذاکره با کارگزاران حکومت دین، یعنی مسئولین عاری از قدرت تصمیم گیری، قدرتهای بزرگ را متقاعد ساخته است که تا آنجا که ممکن است باید از دست یابی حکومت دین حتی به دانش هسته ای، جلو گیری به عمل آید. زیرا اگر بیاموزد که چگونه سلاح هسته ای ساخته میشود، نه تنها آنرا می سازد بلکه در بکار بردش برای توسعه دین لحظه ای تردید نخواهد کرد. این چیزی ست که قدرتهای بزرگ از آن سخت هراسناک اند. این است که وارد شده اند به بازی تحریمات اقتصادی از یکطرف و تهدیدات نظامی از طرف دیگر. در این میان چین و روسیه دودوزه بازی میکنند. هم میخواهند با غرب روابط حسنه ای داشته باشند و هم بداد و ستد پر سود و منفعت خود با ایران ادامه دهند. و حتی روابط خود با ایران را بعنوان یک کارت در بازی سیاسی با آمریکا و اروپا بکار گیرند. چین و روسیه برآنند که حکومت دین حتی اگر هسته ای هم شود و صاحب سلاح هسته ای، لزوما نمیتواند تهدیدی برای منافع آنها باشد. این غرب بویژه آمریکا ست که سخت احساس خطر میکنند. رئیس جمهور آمریکا تا آنجا پیشرفت که چندی پیش اعلام نمود که دست یابی حکومت دین به دانش و توانائی هسته ای گامی ست بسوی جنگ جهانی سوم.

حکومت دین نیز به نوبه خود حاضر است همه گونه باجی به چین و روسیه تقدیم کند که آنها را در طرف خود نگاه دارد. ولی این سبب نشود که تحریمات و تهدیدات و قطعنامه ها را به شیشکی نبندد. تهدیدات نظامی آمریکا و اروپا را چیزی بیش از یک جنگ روانی نخواند. هرگونه واقع بینی بر اساس منافع و سرافرازی ملی به معنای انفعال و جدی گرفتن آن تهدیدات است و سازش با «استکبار جهانی». حکومت دین از یک طرف دست به وسوسه میزند و بر سر میز بازی دیپلماسی درباره موضوعی به مذاکره می نشیند که مدعی ست مذاکره پذیر نیست، یعنی غنی سازی هسته ای. از طرف دیگر، تهدید و تحریک میکند و به استقبال آرایش نظامی آمریکا و انگلیس همراه با چند کشور اروپایی دیگر در آبهای خلیج فارس و کشورهای همسایه میرود: که باران موشک بر سرشان فرو خواهد ریخت؛ که سپاهان جان نثار دین آماده اند که با ده ها هزار قایق انتحاری ناوگان های دشمن در خلیج فارس را نابود سازند. که یاران جان نثارش در منطقه از جمله در عراق و لبنان و غزه، آماده ضربه زدن به دشمنان هستند.

سخن گوی وزارت امور خارجه، چندی پیش به قدرتهای بزرگ اخطار کرد که حمله به حکومت دین مثل دست بردن به درون لانه زنبور است. دبیر شورای نگهبان، آیت الله جنتی نیز در یکی از خطبه های عبادی روزهای جمعه، به حضور قدرتهای جهانی در خلیج فارس اشاره نموده و اظهار میدارد که دشمن هم اکنون در تیررس حکومت دین قرار گرفته است. دشمن با پای خود به تله آمده است. فرمانده سپاه پاسدار فراتر هم رفت و اعلام نمود که ٣۰۰۰۰۰ گور در مرزهای کشور برای دفن سربازان مهاجمین آماده ساخته است. زمانیکه شورای امنیت قطعنامه اول را مبنی بر بعضی از تحریمات اقتصادی- البته محدود و ملایم، علیه حکومت دین صادر نمود، آقای رئیس جمهور احمدی نژاد در یکی از سفرهای استانی اش بر منبر موعظه، خطاب به شورای امنیت گفت که شما تحریم کنید ما به پیش میرویم (نقل به مضمون). وی هم چنین در سخنرانی اش در نشست جامعه بین الملل اعلام نمود که پرونده هسته ای ایران بسته شده است. بدان معنا که غنی سازی حق ماست و در آن سازش و مذاکره ای نیست. این موضوع را بار دیگر بعد از آخرین گزارش البرداعی در آخر سال گذشته تکرار نمود و اظهار داشت قطعنامه های شورای امنیت کاغذ پاره هایی بیش نیستند.

در واکنش به بازیهای دیپلماسی غرب مبنی بر ایزوله ساختن جمهوری اسلامی بود که، ولادمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه به ایران دعوت گردید. البته که نه تنها از چاپلوسی و تملق گویی هیچ دریغ نکردند بلکه، افزون بر این نشان دادند که آماده اند هر گونه هزینه ای را برای جلب حمایت روسیه در مصاف با غرب به پردازند، از چشم پوشی منافع ملت در بحر خزر گرفته تا پذیرفتن توضیح ساده لوحانه پوتین که چرا در براه اندازی رآکتور هسته ای که ساخته است هنوز تاخیر دارد. ( که مقصر روسیه نیست بلکه جفت کردن تکنولوژی قدیم، مانده از سی سال پیش با تکنولوژی جدید نقش موثری در تاخیر داشته است. همچنین باید کره جنوبی را نیز مقصر دانست که در تحویل بعضی از ابزار امتناع ورزیده است). جهانیان با چشمان خود نظاره کردند که در استقبال از پوتین، رئیس جمهور ایران از خوشحالی نزدیک بود برقص در آید. دیدند آن لبخند عظیمی که لبانش را تا بیخ گوش هایش گشوده بود.

واقعیت آنست که رفتار و کردار رقبای این بازی هسته ای، بویژه اروپا و آمریکا کم و بیش قابل فهم است. حال آنکه فهم و درک کردار حکومت دین و یا آنچه بمنصه عمل در میآورد، چندان ساده نیست. کمتر کسی هست که نداند آمریکا و اروپا از چه منظری به بازی هسته ای با حکومت دین می نگرند. منافع ملی که در اصل با منافع شرکتها و کنسرسیوم های جهانی در وحدتند، نیروی محرکه سیاستهای آمریکا و اروپا است. چرا که کنسرسیوم ها هم اشتغال زا هستند و ملت را بکارآوری گیرند و هم منبع اختراعات و نو آوریها و تولید کننده ثروت اند. آنها اساسا کشورهائی هستند سرمایه داری و تابع قانونمندی های داد و ستد آزاد در بازار جهانی. باین دلیل درپی آرامش و ثبات هستند. از رقابت در زمینه های تکنولوژی، علم و صنعت ترس و واهمه ای بخود راه نمی دهند. اما از ناامنی و شرایط اضطراب آمیز و تشویش زا بسیار ترس و وحشت دارند. آنها قدرتهای استعماری به سبک قرن نوزدهم نیستند. اهل معامله و مذاکره اند. آمریکا و اروپا، کشور چین را به مستعمره خود تبدیل نکرده اند بلکه با دولت چین وارد معامله و مذاکره شده اند. آنچه چین را تبدیل بیک قدرت جهانی ساخته است، گشودن دروازه هایش برروی شرکتهای غربی و خوشامد گوئی بآنها بوده است. اگر چین راه و روش مائو تسه تنگ را ادامه میداد، احتمالا هنوز در انقلابات فرهنگی مکرر و یکی پس از دیگری غوطه ور بود و کتاب کوچک قرمز حاوی اندیشه مائو هر چه بیشتر مقدس و آسمانی میگشت و مردمش هر چه عمیق تر در فقر و تنگدستی به پرستش رهبر می پرداختند. آنچه چین و بویژه آمریکا، این دو خصم دیرینه را به یکدیگر نزدیک ساخت منافع ملی و مادی و بینش دنیاگرایی بود. هرچند بینش ارزشی و آرمانی، آنها را از یکدیگر جدا می ساخت. آنچه این نزدیکی و همزیستی، معامله و مذاکره - بین چین و اروپا و آمریکا- بارمغان آورده است رشد سیصد میلیونی طبقه متوسط در چین، یعنی اشتغال زایی برای جمعیتی بیشمار و عظیم، تولید کالای های ارزان و فراوان برای ملتها و ثروت هنگفت برای سرمایه گذاران بوده است. سود دوجانبه بوده است بر اساس اراده آزاد و مستقل و برابر عهد و قرار داد امضا شده است. نه اینکه حکومت دین پذیرای این واقعیت نیست، بلکه مذاکره و مصالحه و کنار آمدن با شیطان است که ایجاد مشکل میکند. چرا که وجود حکومت دین وابسته است به وجود شیطان.

واقع آنست که حکومت دین در دنیای دیگر میزید، در دنیای اسطوره ها و افسانه ها. اسطوره های رسالت و امامت، یا جهاد و شهادت و یا خشم و خون و خشونت در راه خشنودی خداوند. حکومت دین در آنچه بوده است زندگی میکند. عزم ش جزم است که بازگردد به آنچه در زمانی بوده است، آنزمان که مستقیما تحت فرمان پیامبر بوده است. یعنی زمانی که همتای ش هرگز تکرار نشود در تاریخ بشری. یعنی دوران حکومت الله و تسلیم و اطاعت تام و تمام به میل و اراده و وحی الهی. زمانیکه هرچه بود جهاد بود و شهادت، جنگ و خشونت و خونریزی. به عبارت دیگر، این اسطوره ها و افسانه ها هستند که الهام بخش حکومت ولایت فقیه بوده است. چرا که خود را ادامه دوران رسالت و امامت می پندارد. فقها، آیت الله ها، حجت الاسلام ها و یا فرمانروایان حکومت دین ترجیح میدهند که در پیروی از پیامبر و امام در راه الله گام نهند و در خشنودی او بکوشند تا پاسخ گویند به نیازهای مادی، رفاه و آسایش و بهزیستی ملی. اما مگر میتوان از حکومت دین انتظار داشت که از راه انبیا انصراف دهد و براه مادی گرایان دنیا پرست به پیوندد و با شیطان بزرگ نشست و بر خاست کند؟

پیروی از اسطوره رسالت و امامت است که ولایت فقیه و رئیس کارگزاران ش، احمدی نژاد، مستکبرین خدا ناشناس (بزبان فقه سیاسی)، یعنی رهبران قدرتهای جهانی را سخت هراسناک ساخته است. آقای احمدی نژاد وقتی که دانشمندان و پژوهشگران دنیا را به تعمق در حقایق و احکام اسلامی و بازگشت براه انبیا دعوت میکند، وظیفه خود را به پیروی از قرآن و پیامبر و امام انجام میدهد. روشن است که مادی پرستان و صاحبان زر و زور، همچون کافران زمان پیامبر از گوش فرا دادن و شنیدن ندای الهی سرباز میزنند. آیا نباید عدم اعتنا به این دعوت الهی را همچون اخطار کفار به جنگ با جانشینان رسالت و امامت و یا حکومت فقها و آیت الله ها و حجت الا سلام ها تعبیر نمود؟ تبلیغ و ترویج و توسعه دین یک وظیفه ی الهی ست. در صورت بی اعتنائی به دعوت الهی، جهاد به معنی قهر و خشونت ضروریست. اگر چه معانی متعددی با ابزار تفسیر به مفهوم جهاد پیوند زده اند اما در معنی حقیقی و نهائی ش، جهاد چیزی نمیتواند باشد مگر آنچه خدا خواسته است و امر نموده است که آنرا میتوان در آیه صد و هشتاد و هفتم از سوره بقره یافت: و قاتلوا فی سبیل الله. این آیه معنای دیگری در درون خود پنهان ندارد. صریح است و شفاف. الله امر بجنگ و کشتار در راه خود میدهد. آنها که به وجود یکتای او اعتراف نکنند باید به مجازات برسند. خونشان ریخته شود و مالشان به غارت برده شود. الله مسلمان را موظف ساخته است که از قهر و خشونت در راهش دریغ نکند.

آقای دکتر خزائلی در کتاب خود احکام قرآن، توضیح میدهد که وقتی کفار و منافقین به دعوت پیامبر بی اعتنائی نمودند خداوند بوی ماموریت داد که بجنگ کفار برود.

در هرحال از سال دوم هجری پیغمبر اسلام مامور به ابلاغ حکم جهاد شده است، زیرا مشرکان و اهل کتاب بهیچوجه حاضر برای گوش کردن واقعیات و تعمق ورزیدن در حقایق و احکام اسلامی نبوده اند و جز آنکه سپاهیان اسلام در مقابل ایشان مجهز شوند و آنان را پیش از جنگ به اسلام بخوانند، امید آن نبود که دعوت اسلام و احکام این دین مبین به گوش کافران برسد و آنان را به تدبر و تفکر در این آیین مقدس وا دارد. جهت ترویج و تبلیغ اسلام در حدود بیست و شش غزوه و سی و شش سریه انجام یافت. جنگ هایی که پیغمبر بزرگوار شخصا در آن شرکت داشته اند اعم از آنکه قتال صورت می گرفته یا بدون کشتار پایان یافته است، غزوه نامیده شده و جنگی که پیغمبر خود در آن حضور نداشته و سپاهیان را تحت فرمان انیری اعزام می فرموده است "سریه" جمع آن "سرایا" نام گرفته است( احکام قران،ص۵۱۹،چاپ پنجم، ۱٣۶۱).

در زمینه چنین بینشی است که میتوان اصرار بر دست یابی به فن آوری هسته ای را درک نمود. در مصاف با کفار باید به اسلحه نهائی دست یافت، تنها از این راه است که میتوان به ظلم و ستم قدرتهای بزرگ بر مسلمین جهان و نیز به استثمار و استعمار سرزمین اسلامی نقطه پایان گذاشت. چگونه میتوان بجنگ دشمنی رفت که با تکیه بر اسلحه نهائی از سجده در برابر خدا و اعتراف به حقارت و ناچیزی خود سرباز میزند؟ تنها با دست یابی به اسلحه نهایی ست که میتوان بقای حکومت دین را تضمین نمود.

با اندیشه نیستی قدرتهای جهانی بخوبی آشنایی دارند و آنرا و نتایج آنرا تجربه کرده اند. بی جهت نیست هراس و وحشت بسیار دارند از آن زمانی که حکومت دین به اسلحه ی نهایی دست یابد؟ شاید بآن دلیل که بر آن باورند که شیفتگان اسطوره جهاد و شهادت آماده اند که زندگی مادی و فانی، نیز منافع ملی را به نفع زندگی روحانی و ابدی بگذارند و بگذرند و شربت شیرین شهادت را بنوشند، چیز یکه مکرر در گفتار و کردار دینداران حرفه ای انعکاس می یابد که اساسا بر این باور بنیان گذارده شده است که زندگی مادی بی ارزش است. زندگی زهد است و تقوا، ژنده پوشی است و کم خوری و کم خواهی، پرهیز از لذت است و خوشی و خوشگذرانی. و چون زندگی مادی تهی از ارزش است، فانی است و گذرا، باید آنرا گذاشت و گذشت. در راه خدا باید زیست و به او باید پیوست. او حق است و با باطل باید به مبارزه و مصاف برخاست. باید تن بامر الله داد. اجرای امر الله ارجح است بر منافع مادی و ملی. از حکومت ولایت فقیه نباید انتظار داشت که مانند کشور چین اصول آرمانی را فدای نیازها و پیشرفتهای مادی و ملی کند. آنچه هراس آور است این عشق و علاقه ای است که جهاد پرستان و رهروان راه پیامبران به نیستی و نابودی نشان میدهند. در منظر آنان زندگی واقعی وقتی آغاز میگردد که نیست شوی بزیر خاک فرو روی. آنها عاشق و کشته مرده الله هستند، نه عاشق انسان، بویژه انسانی که زندگی را دوست دارد و میخواهد در رفاه و آسایش و آزادی زندگی کند. این انسان، به نظر آیت اله ها و حجت الا سلام های فرمانروا، انسان نیست. شیطان است. حریص و طمّاع، است. افزون طلب و زیاده خواه و شی پرست است. فقهای حاکم غنی سازی اورانیوم را در راه الله و در دفاع از سروری و فرمانروایی او بکار میگیرند. به عبارت دیگری حکومت دین، نیستی را به هستی ترجیح میدهد. بدیهی ست که این عزم جزم برای خون و خشونت بمنظور تحصیل رضای الله هراس آور است، بویژه برای آنان که دنیای مادی برانگیزنده زندگی ست، آنان که در پی سود هستند و ثروت مادی.

بعضا عنوان کنند که شعار و سخن شعاری را باید رفتاری دانست برخاسته از نیاز بظاهر سازی. فقاهت خود قائل به دوگانگی در چیزها است بویژه در سخن و گفتار الهی. ظاهر، فرع است و باطن، اصل. فراخوانی براه انبیا و مصاف حق علیه باطل، و یا یکتاپرستی ریشه کن ساختن شرک و ماده پرستی، همه را باید سخنانی آرمانی دانست نه سخنانی که در حوزه عمل بتوانند فعال گردند. این سخنان ظاهر سازی ست. حکومت دین، حکومتی است که در آن دینداران حرفه ای نه تنها قدرت را در انحصار خود در آورده اند بلکه به لحاظ اقتصادی نیز به طبقه ی حاکم با منافع مادی تبدیل گردیده اند. باین معنا که دلبستگی شان به زندگی مادی نه تنها کم نیست بلکه شدت هم دارد. تاکنون دیده اید که مجتهد و یا مرجع تقلیدی در محنت و تنگدستی بسر برد؟ بسیاری از آیت الله ها و حجت الا سلام های حجره نشین حوزه ای که زمانی دارای زندگی محقر و مورتاضانه ای بودند به بزرگترین سرمایه داران کشور تبدیل گردیده اند. بعنوان نمونه ثروت و مکنت آقای رفسنجانی و ناطق نوری زبانزد خاص و عام است. وزیر کشور، صادق محصولی نیز در میان چپاولگران ثروت ملت لقب «سردار میلیاردی» گرفته است. دینداران حرفه ای بخوبی آگاهند به ارزش زندگی مادی و از آنهم لذت بسیار برند. در آن راه به هر حرامی هم تن دهند. آنها فرق حجره و کاخ نشینی را بخوبی میدانند. دلیلی ندارد که از زندگی مادی لذت نبرند و در تقلید و تبعیت از امام آماده نوشیدن شربت شهادت باشند. قطعا به سازش و بند و بست پنهانی هم دست میزنند. باید باطن را نگریست نه ظاهر را.

اما دوران اسطوره ای صدر اسلام نشان میدهد که ثروت و مکنت لزوما در تضاد با آرمانخواهی نیست، بویژه زمانی که وسیله هدف شود و هدف وسیله. جهاد را میتوان با انگیزه مادی یعنی غنی سازی و ثروت اندوزی از طریق تقسیم غنایم جنگی در آمیخت. با این حال بنیان جهاد بر این اساس نهاده شده است که جهاد گر در صورت نابودی و هلاکت، به زندگی ابدی، به زندگی رویایی، آرامش و آسایش ابدی در بهشت دست خواهد یافت. جهاد گر اگر پیروز شود غنی میشود و اگر شکست خوراد و نیست شود، هستی واقعی یابد و غنی گردد. آنچه لشگر اسلام را در شصت و دو مصاف –به نقل از دکتر خزائلی همچنانکه در بالا بدان اشاره رفت) با دشمنان خود به پیروزی رساند نهایتا این باور بود که قهر و خون و خشونت در راه خداوند مورد تصدیق و تایید است. هم پاداش در این دنیا دارد وهم در آن دنیای دیگر. کافر کشته شود و در آتش جهنم بسوزد. حال آنکه مومن به زندگی دوباره آنهم در نعمت و فراوانی دست خواهد یافت. در لشگر کشی های پی در پی ضمن توسعه ی دین، بسیاری از جنگنده های اسلام از جمله پیامبر به ثروت و مکنت متنابهی دست یافتند. بهمین دلیل پیروزی در یک مصاف با دشمن کافر، تشویق و قوت قلبی بود برای آغاز مصافی دیگر. چرا که با یک تیر دو هدف را نشانه میرفت. هم دین گسترش می یافت و هم ثروت انباشته میگشت.

واقعیت آنست که بینش ها و دیدگاهها، ارزشها و باورها در رفتار و کردار آدمی رخنه میکنند و هدایت گر آن میشوند. قدرتمدارانی چون هیتلر و استالین، مائو تسه تنگ و کاسترو و حتی رهبر مهربان و بزرگ کره شمالی، پدر بزرگوار، جامعه را بر اساس باورها و آرمانهای خود بنا نهادند، باورهایی که اگر نه مشترک ولی مسلط بر جامعه بودند. باور و بینش آنها بود که به نهاد ها و سازمان های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی شکل و سامان میداد و همگن و هماهنگ با خود می ساخت. به عبارت بهتری نمیتوان اندوختن ثروت و منافع مادی را همه جا و در هر شرایطی نیروی محرکه جامعه دانست. براه اندازی ماشین جنگ، تجهیز تمام نیروها و منابع طبیعی و انسانی در خدمت باور و ایمان بآرامان نژاد پرستی و سوسیالیسمِ عادل ترین نظام اجتماعی، یک تجربه تاریخی ست. سرمایه داران آلمانی با رویای سلطه بر جهان سرمایه خود را در خدمت به هیتلر بکار انداختند. آنها نیست انگار نبودند اما بسوی آن بسرعت در حرکت بودند، بی آنکه خود با خبر باشند. استالین نیز خود را تجسم سوسیالیسمِ میدانست. نظام مخوف و سهمناک تنبیه و مجازات را بنیان گزارده بود که بهشت کارگری را برقرار سازد. بدیهی ست که نمیتوان نفوذ هدایت گر جهاد و شهادت را در رفتار و کردار دینداران حرفه ای در بازی هسته ای نادیده گرفت. جهاد گر، الله را می بیند و از او کسب قدرت میکند. رفتار و کردار حکومت دین را نمیتوان با رجوع به منافع ملی و یا منافع طبقات سرور و ممتاز جامعه و یا سود و بهره مادی فهمید. در حکومت دین منافع دین است ارجح نه منافع ملی. چرا که اولی یکی است با حفظ و تحکیم قدرت. غنی سازی اورانیوم به قیمت جنگ و تخریب و ویرانی، در جهت منافع دین است و دینداری و نیز قدرتمداری. دست یابی به انرژی اتمی، یک بازی انحرافی ست. هدف دست یابی به اسلحه ی نهایی ست. حکومت دین نه معامله میداند و نه مذاکره. ترجیح میدهد که مردم در زندگی روزمره به جهاد و شهادت بیاندیشند تا تورم و بیکاری، یا به بی خانمانی و دربدری، و یا فقر و محنت و گرسنگی. غنی سازی اورانیوم و روبرو ساختن ملت با خطر جنگ و ویرانی در سوی برقراری و تجدید و تداوم ارزشها و باورهای دینی ست و نابودی سخن و اندیشه ی آزادی. درگیری با قدرتهای بزرگ نه تنها به نابودی دین نمی انجامد بلکه آنرا استحکام و انسجام بیشتری می بخشد. این است هدف نهایی بازی هسته ای.