سازمان ادوار تحکیم رویکردی آرمانخواهانه و رمانتیک به انتخابات!
تهمورث کیانی
•
رویکرد سازمان ادوار به انتخابات، رویکردی بر بنیان رمانتیسم انقلابی بوده و دارای وجه اشتراک با نظریه سازمان گرایان است و بنابراین نمی تواند، به رغم صداقت دارندگان آن، در ذیل نظریه اصلاح طلبی طبقه بندی شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱ بهمن ۱٣٨۷ -
۲۰ ژانويه ۲۰۰۹
با نزدیک شدن انتخابات آینده ریاست جمهوری، در حالیکه برخی مانند همیشه با بی تابی در برابر نامزدهای دیگر سخن رانده اند، مطالب در خور تحسینی نیز از سوی برخی افراد درباره انتخابات منتشر شده است (۱). سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) از جمله گروههایی است که بر خلاف رویکرد خود در انتخابات پیشین، اینبار به صورت فعالی پیشگام شده و با معرفی آقای عبدالله نوری برای نامزدی انتخابات آینده، از سوی سخنگو و دبیرکل خود دلایل و نظرات خود را به تفصیل بیان کرده است. این سازمان، البته، هنوز مشخص نکرده است که در صورتی که آقای نوری از نامزد شدن خودداری کرد یا از سوی شورای نگهبان "رد صلاحیت" شد، چه رویکردی را در پیش خواهد گرفت. با توجه به اینکه "مقاومت و ایستادگی" نامزد ریاست جمهوری در برابر فشار گروه های با نفوذ، مهمترین معیار این سازمان برای انتخاب آقای نوری بوده است، بنابراین به نظر می رسد که در صورت "رد صلاحیت" او، این سازمان دوباره به رویکرد "تحریم غیرفعال" روی آورد. این رویکرد ناشی از دیدگاه این گروه سیاسی درباره انتخابات است که با اغلب گروههای اصلاح طلب تفاوت اساسی دارد. اختلافات کنونی برخی از گروهها درباره نامزدها در واقع بازتاب اختلاف درباره اصل مسئله است. در غیر این صورت، پس از تلاش های مقدماتی نامزدها، این گروه ها می توانستند روی نامزدی، که از مقبولیت بیشتری برخوردار است، توافق کنند. اکنون، اما، به نظر می رسد آقای نوری به دلیل شرط تقریبا غیرمحتملی که خود برای نامزد شدنش مطرح کرده است، یعنی توافق اصلاح طلبان بر روی نامزدی او و یک برنامه مشترک، نامزد نخواهد شد. با اینهمه، نقد و بررسی نظرات این سازمان، به چند دلیل لازم است. نخست، دیدگاه سازمان ادوار تحکیم درباره انتخابات بازتاب دیدگاهی است که در میان بخشی از نیروهای اصلاح طلب درباره انتخابات وجود دارد. دوم، این سازمان اگرچه به لحاظ تشکیلاتی و سیاسی در زمره گروههای بزرگ و با نفوذ سیاسی نیست، اما می تواند نقش موثری در فرایند جنبش اصلاح طلبی، خاصه بخش روشنفکری و تحصیل کرده جامعه، بازی کرده - به خصوص با توجه به پیوند تاریخی- عاطفی با دفتر تحکیم وحدت، به مثابه بزرگترین سازمان دانشجویی کشور- به مثابه کاتالیزوری برای ارتباط بخش های تحصیل کرده با جنبش اصلاح طلبی عمل کند.
در این مقاله من بر آن هستم تا با نقد نظر این سازمان نشان دهم که رویکرد آنها به انتخابات، رویکردی بر بنیان رمانتیسم انقلابی بوده و دارای وجه اشتراک با نظریه سازمان گرایان (۲) است و بنابراین نمی تواند، به رغم صداقت دارندگان آن، در ذیل نظریه اصلاح طلبی طبقه بندی شود. بنابراین، نقد من بر نامزدی آقای نوری نه به معنای نقد او به عنوان یک شخص و رد توانایی سیاسی و جایگاه برجسته او در جنبش اصلاح طلبی ایران است. این نوشته بر آن است تا نشان دهد که نامزدی آقای نوری در شرایط کنونی سیاسی ایران، رویکردی به لحاظ سیاسی موفق نیست و به اهدافی که سازمان ادوار تحکیم در نظر دارد منجر نخواهد شد. در بخش نخست مقاله، و پیش از بررسی نامزدی آقای نوری، به بررسی دیدگاه کلی این سازمان در باره انتخابات خواهم پرداخت (٣).
بر اساس رویکرد اصلاح طلبانه، انتخابات تنها یکی از راهکارها و اهرم های جامعه مدنی، در عرض دیگر اهرم ها، و نه لزوما مهمترین آنها، برای دستیابی به برخی از حقوق صنفی، اقتصادی و سیاسی است. بر اساس نظری که اکنون سازمان دانش آموختگان ترویج می کند، انتخابات، اما، اغلب تا سطح یک انقلاب بالا رفته و میتواند- و باید- موجب تغییرات رادیکال سیاسی گردد. بر اساس این نظر، انتخابات دارای پتانسیل تبدیل شدن به یک جنبش سیاسی رادیکال و تبدیل کردن جامعه به عرصه علنی کشمکش بین دو جبهه سیاسی ِ مفروضأ گسترده است. همچنین، دستیابی به اهداف رادیکال سیاسی (۴) و برآورده شدن ناگهانی اهداف بلند مدت جامعه مدنی از رهگذر یک انتخابات، به معیارهای تفکیک انتخابات "موثر و مفید" از انتخابات "بی فایده و بی ثمر" تبدیل می شوند. از دیگر سو، در حالیکه دستاوردهای مستقیمأ سیاسی مانند آزادی مطبوعات، احزاب و اجتماعات در ارزیابی این گروهها از کارنامه رئیس منتخب دولت رتبه بالایی دارند، اصلاحات اقتصادی و اجتماعی مانند افزایش سرمایه گذاریهای خارجی، اصلاح برخی قوانین مالیاتی، کنترل تورم، اشتغال زایی و یا اقداماتی که بازتاب فوری سیاسی عریان ندارند رتبه در خوری نخواهند داشت. همچنین، این دیدگاه در ارزیابی خود با تعیین کننده دانستن رئیس منتخب، جنبش مدنی را تابعی از او میدانند، در حالیکه در همه جوامع، منتخبین تابعی از توان تشکیلاتی و سازمانی رأی دهندگان برای پیگیری وعده هایی است که بر اساس آن رأی داده اند. به علاوه، این دیدگاه به دولت نه به مثابه ارگان قانونی یک حکومت، بلکه به مثابه نماینده یک جنبش می نگرد و انتظار دارد که رئیس منتخب در نقش رهبر جنبش سیاسی ظاهر گردد. دولت باید "نفوذی" این جنبش در حکومت باشد که یا باید دست به تغییر قانون اساسی زند، و دست کم این کار را مهمترین هدف خود اعلام کند، و یا اگر نتوانست و "دستش رو شد" باید استعفا دهد. در نتیجه، چون دولت ارگانی نیست که وظیفه سر و سامان دادن به وضعیت اقتصادی و معیشتی، از رهگذر تنظیم قوانین و سیاست های مالیاتی و بودجه و نظایر آن، را عهده دار است، بنابراین، رأی دهندگان می باید به رئیس دولت بر اساس توانایی او برای عمل به برنامه های رادیکال سیاسی یا جنبش آفرینی رأی دهند. در نتیجه، ارزیابی کارنامه یک دولت تابعی از برآیند موازنه قوا بین توان جنبش مدنی پشتیبان آن، میزان سازماندهی رأی دهندگان، لابی های موافق و مخالف، و سایر سازمانهای موثر سیاسی رسمی و غیررسمی در یک جامعه، نیست. بلکه، رئیس دولت در صورت "ایستادگی و شجاعت" تنها با تکیه بر آراء میلیونی خود می تواند موازنه را بر هم زند. بنابراین، با نشاندن اراده گرایی به جای تحلیل درست از شرایط سیاسی، نقدهای درست نیز به بوته فراموشی سپرده شوند. در چنین شرایطی گفتمان انتقادی جای خود را به گروه گرایی و تفرقه در جنبش مدنی میدهد و هر گروه، دیگری را به تندروی یا کند روی متهم می کند.
برخلاف این دیدگاه، حتی در انقلابات نیز پس از پیروزی، رئیس دولت دیگر رهبر انقلاب نیست و وظیفه اش سر و سامان دادن به زندگی مردم و رسیدگی به "دخل و خرج" کشور خواهد بود. به خصوص اگر دولت اصلاح طلب و دموکراتیک باشد، نه تنها نباید جایگزین جامعه مدنی گردد بلکه می باید فاصله اش از جامعه مدنی حفظ گردد، البته، نباید، مانند دولت های انقلابی یا دیکتاتوری های سنتی، به ابزار جنگ با جامعه مدنی و تضعیف آن تبدیل گردد. برخلاف رویکرد آرمان خواهانه، شرکت در انتخابات یک اقدام مدنی در عرض سایر اقدامات مدنی است. اغلب اینگونه نیست که مردم در انتخابات شرکت می کنند تا دست به تحول سیاسی مهمی زنند و مثلا قانون اساسی را تغییر دهند. اقدامات مدنی مختلف از جمله شرکت در انتخابات - که در آن دست کم امکان گزینش بین دو نامزد با تفاوتهای هر چقدر اندک و "ناچیز" و جود دارد- در فرایند خود موجب درگیر شدن اقشار مردم در سرنوشت خود شده و می تواند مانند شرکت در هر کار مدنی دیگری به تقویت جامعه مدنی به مثابه یک کل منجر شود. همچنان که شرکت زنان در کمپین های گوناگون چنین نقشی دارد. حتی کسانیکه در انتخابات نهم ریاست جمهوری بر اساس وعده های اقتصادی آقای احمدی نژاد به او رای دادند، با شرکت در انتخابات به طور مستقیم در سرنوشت خود مداخله کرده و پس از سرخوردگی از آقای احمدی نژاد طلبکار سیاسی او هستند. رای آنها نه تنها مانعی برای ارتباط محتمل آنها با تشکل های مدنی نیست، بلکه شرکت در انتخابات، به مثابه یکی از "آسان ترین" کارهای مدنی، موجب ارتباط آنها با دیگر تشکل های مدنی خواهد شد. تحریم انتخابات از سوی یک حزب سیاسی تنها هنگامیکه شرایط لازم و کافی موجود باشد، یک کار مفید سیاسی خواهد بود. شرط لازم یعنی فقدان امکان گزینش بین نامزدهایی که یکی از آنها دست کم در برخی از اهدافش با رأی دهندگان نزدیکی دارد. شرط کافی، اما، زمانی حاصل می شود که تحریم کنندگان نشان داده باشند که بخش قابل توجهی از رأی جامعه را نمایندگی می کنند و تحریم آنها به طور بارز، و بی خدشه و جدال، اعتبار هر گونه انتخاباتی را از بین میبرد. این دو شرط تقریبأ هیچگاه در ایران وجود نداشته است. هنوز مطالعه معتبری انجام نشده است تا نشان دهد آن دسته از مردمی که در برخی از انتخابات شرکت نکرده اند از یک گروه سیاسی خاصی پیروی کرده اند. دو کشور پاکستان و بنگلادش در این باره مثال های خوبی هستند. احزابی مانند حزب مردم و مسلم لیگ در پاکستان یا عوامی لیگ در بنگلادش به لحاظ تاریخی نشان داده اند که درصد قابل توجهی از رأی دهندگان از هواداران وفادار آنها هستند و بدون شرکت هرکدام از این احزاب در انتخابات، اعتبار انتخابات، و حزب برنده، به آسانی دچار خدشه جدی می شود. به همین سبب اغلب تاکتیک تحریم از سوی این احزاب، نتیجه بخش بوده است.
نظر آرمانخواهانه، اما، هرگونه دستاوردی کمتر از اهداف سیاسی معین و مهم را آنقدر ناچیز میشمارد که شرکت در انتخاباتی را که نمیتوان در آن به چنان اهدافی رسید، یا نمی توان در آن به نامزد مطلوب خود رای داد، به کلی کاری بی فایده می داند. این دیدگاه به صراحت در سخنان آقای مومنی، سخنگوی "سازمان ادوار تحکیم"، بازتاب یافته است: "مشکل اصلی از جایی رخ نمون می شود که هر گروه سیاسی، سقف حدأقل خود را تأیید کاندیدای مورد نظرش قرار می دهد (۵)... اما نمی توان نیروهایی که نتوانسته اند کاندیدای مورد نظر برای بیان خواست هایشان و کاندیدایی که از نظرشان می تواند این خواست ها را عملی کند را در انتخابات شرکت دهند مکلف به شرکت در انتخاباتی دانست که در آن هم زمین بازی را حریف مشخص می کند و ...به دنبال پیروزی خویش به هر قیمت است. اگر تحول خواهان نتوانند کاندیدای موردنظر خود را در انتخابات داشته باشند، نمی توان از آنها انتظار داشت بدون تأمین دغدغه هایشان خود را مطیع و دنباله روی دیگران کنند. شرط مهم دیگری نیز برای شرکت در انتخابات وجود دارد... رئیس جمهور، به عنوان رئیس قوه مجریه و منتخب مستقیم ملت، باید نماد جمهوریت باشد. به عبارت دیگر، رئیس جمهور به معنای واقعی کلمه می بایست رئیس "جمهور" و مجری اراده ی جمهور مردم باشد". این، البته، شرایطی مطلوب و ایده آل است، اما حتی در کشورهایی که اجرای قانون به سان ایات کتاب مقدس پاسداری می گردد، نیز، یک رئیس جمهور سرانجام تابع موازنه واقعی قوا در جامعه است و در صورت فقدان تشکل های مدنی و مطالبه جدی وعده های انتخاباتی، بسیاری از وعده های انتخاباتی، به رغم خواسته رئیس جمهور منتخب، یا عملی نمی شود و یا به طور ناقص انجام میگردد. موازنه قوا، اما، ضرورتأ و همیشه برآیند مستقیم شمار آرای مردم نیست. موازنه قوا برآیند صف بندی واقعی نیروهای سیاسی در هر جامعه ای است. مثلأ، یک گروه سیاسی با رأی کمتر و ثروت، سازماندهی و پایگاه سیاسی بهتر و نفوذ در گروههای موثر اجتماعی، مانند مساجد یا کلیساها، توان بیشتری برای بسیج افکار عمومی و رسانه ای دارد و می تواند مانع اجرای برخی از مهمترین وعده های انتخاباتی رئیس جمهور حتی در یک دموکراسی گردد (۶). از سوی دیگر، این گزاره درست به هیچ وجه ثابت نمی کند تا دستیابی به این وضع مطلوب نباید در هیچ انتخاباتی شرکت کرد. واقعیات تاریخی جنبش های اصلاح طلبانه با این نظر آقای مومنی ناهمخوانی دارد. برای متهم نشدن به "قیاس مع الفارق"، مثالی از دوران جدایی نژادی در ایالات متحده میآورم؛ در تمام دوران پس از لغو برده داری، و تا پیش از لغو آپارتاید در دهه شصت میلادی، رنگین پوستان آمریکایی نه تنها نمی توانستند نامزد موردعلاقه خود را معرفی کنند، بلکه گروه کوچکی از آنها که پس از عبور از هفت خوان رستم، اجازه رای دادن می یافتند، مجبور بودند مبلغ بالنسبه هنگفتی پول به عنوان "مالیات رأی" بپردازند تا به یکی از نامزدهای دو حزب - و تا دهه چهل سه حزب- سفید پوستان رأی دهند. بر اساس گفتمان آقای مومنی، سیاهان آمریکا در همه سالهای اواخر قرن نوزدهم تا دهه شصت قرن بیستم نمی باید در انتخابات ایالات متحده شرکت می کردند، و منتظر نامزدی می ماندند که خواستار لغو آپارتاید و تغییر ناگهانی قانون بود. در همه آن دوران، رئیس جمهور هیچگاه رئیس "جمهور" و "مجری اراده جمهور مردم" نبود، اما به گواهی تاریخ در همه آن دوران نظر آن گروهی از رهبران جنبش حقوق مدنی که خواستار شرکت در انتخابات، و رأی به نامزد ِ کمی بهتر، بودند به سود پیشرفت جنبش مدنی مردم ایالات متحده بوده است تا نظر گروه هایی طرفدار تحریم.(۷)
نامزدی عبدالله نوری نماد غلبه رمانتیسم بر واقع گرایی سیاسی
بی شک اگر جامعه کنونی ما به لحاظ واقعیات سیاسی در شرایط بهتری قرار داشت، بسا آقای نوری نه تنها نماد آرمانخواهی نمیبود بلکه می توانست به مثابه نمادی از گذشته و مانعی در برابر دگرگونی به شمار رود. بنابراین، اگر نامزدی اقای نوری را اکنون نماد آرمانخواهی گروه پشتیبانی او می دانم نه به سبب آن است که آقای نوری دارای دیدگاه های رادیکالی است که در جامعه کنونی ایران هواخواه ندارد. آنچه آرمان خواهی را از واقع گرایی سیاسی جدا می سازد همیشه اختلاف در اهداف نیست. اختلاف این دو در برنامه ای است که هر کدام برای رسیدن به هدف پیش می نهند. واقع گرایان و پراگماتیست ها با محور قرار دادن "سیاست علم تحقق ممکنات" است، برنامه ریزی می کنند. آرمانخواهان، اما، اهداف خود را بر اساس مفروضاتی که خود بنا می کنند، و سپس واقعی پنداشتن آن مفروضات، و اضافه کردن "اگر"هایی به آن، ممکن می دانند. به همین سبب اگر منتقدی "اگر" ها را از فرضیه های سیاسی آنها حذف کند چیزی از آن باقی نمی ماند. بگذارید با کمک گرفتن از سخنان اقای مومنی این ادعای خود را مستند سازم؛ آقای مومنی می نویسد: "بی پشتوانه وجود یک جنبش قدرتمند اجتماعی نمی توان اصلاحات را به ساختارهای متصلب قدرت تحمیل کرد. از این رو حتی در صورت مانع شدن از حضور عبدالله نوری در انتخابات، می توان این انتخابات را به گامی در جهت ایجاد یک جنبش اجتماعی با رهبری مشخص تبدیل کرد، و پس از آن هوشمندانه و با تکیه بر شجاعت مدنی، مترصد فرصت مناسب نشست". بخش نخست این سخنان یک نکته درست است اما این نکته بسیار کلی است. در اینجا گوینده هیچ سخنی درباره چگونگی ایجاد یک جنبش اجتماعی نمی گوید. معلوم نیست چگونه و بر اساس چه داده های سیاسی ِ واقعی در صورت رد صلاحیت نامزدی اقای نوری، جنبشی اجتماعی پدید خواهد آمد. چه نشانه هایی برای این کار وجود دارد؟ ایا ترسیم واقعبینانه قدرت سیاسی و نوع توزیع نهادهای قدرت سیاسی، سطح سازماندهی نیروهای پشتیبان نامزد مورد نظر، یا ناتوانی رقیب در حکومت کردن، موجب چنین نتیجه گیری شده است؟ در اینجاست که باید دست به دامان "اگر"ها شد؛ اگر همه گروههای سیاسی از نامزد معین پشتیانی کنند، اگر بخش بزرگی از جامعه یا رأی دهندگان حاضر شوند برای دفاع از نامزد خود به میدان بیایند،و "اگر نیروهای سیاسی این شرایط را همانطوری که ما فرض می کنیم درک کنند" و اگر...
تنها نکته محتملأ درست در این فرضیه این است که بخش بزرگی از مردم ایران خواهان تغییر هستند. آنها خواستار اصلاح سیستم حکومتی و پایبند کردن آن به قانون و تثبیت حقوق شهروندی هستند. این نکته، اما، حتی به رغم درستی آن نمی تواند به آنچه آقای مومنی پیش بینی می کند، منجر گردد. در کنار این نکته درست، اما، نکات مهم دیگری نیز وجود دارد: نخست؛ نامزدی آقای نوری هم اکنون، به رغم مقبولیت و محبوبیت شخصی او در میان بسیاری از گروههای دانشجویی و روشنفکری، از پشتیبانی جدی در میان گروههای سیاسی اصلاح طلب برخوردار نیست. برخی از این مخالفت ها قطعأ به سبب گروه گرایی است. برخی دیگر، اما، به درستی با نگاه کردن به ساختار سیاسی ایران و توان واقعی جنبش اصلاح طلبی، بر این باور هستند که بدون همراه کردن -دست کم- برخی از نیروهای میانی و پراگماتیست جناح محافظه کار، بدون توانایی نوعی تعامل با رهبری حکومت، و بدون خنثی کردن برخی تردیدها و مخالفت گروهی از افراد تندرو - اما بسیار قدرتمند- نمی توان گامی کوچک به جلو برداشت. این گروهها در توانایی آقای نوری برای موفقیت در این موارد به طور جدی، و به حق، تردید دارند. بنابراین، به نظر این گروهها، اقای نوری - حتی در صورت انتخاب شدن- سرنوشتی بهتر از آقای خاتمی نخواهد داشت. تنها تفاوت می تواند این باشد که برخلاف اقای خاتمی محتملأ استعفا خواهد داد. این راهبرد، نیز،- به رغم آنکه برخی به شدت به سید محمد خاتمی برای عدم پیروی از آن انتقاد کرده و می کنند- هیچوقت معلوم نشده است که در صورت اجرا گرهی از کاری فروبسته بگشاید. هر چه تا کنون دراین باره گفته شده است یا مبتنی بر حدس و گمانه زنی سیاسی و یا مبتنی بر خشم و هیجان برخی از اصلاح طلبان کم حوصله از بحران سازی افراطیون بر ضد آقای خاتمی بوده است.
از دیگر سو، در سخنانی که پشتیبانان اقای نوری تاکنون درباره علل پشتیبانی خود گفته اند سخنی درباره برنامه ای که بر اساس آن او خواهد توانست بر چنان موانعی غلبه کند، و "اشتباهات خاتمی را تکرار نکند"، نیست. به جای آن، آرمانخواهان تنها "ایستادگی" و اراده فرد منتخب را برجسته می سازند. به سخنان آقای مومنی توجه کنیم: "نیروهای تحول خواه می بایست به سوی طرح کاندیدایی بروند که پذیرش وی توسط ساختار قدرت، خود به خود به معنی آمادگی نسبی زمینه برای تحقق اصلاحات بنیادین و دموکراتیک باشد. چنین کاندیدایی در ضمن باید این توانایی را داشته باشد که در صورت در دست گرفتن زمام امور بتواند از حد تدارکاتچی و رئیس دفتر سایر نهادها فراتر رود و خواسته های اصلی مردم در زمینه ی گشایش فضای سیاسی اجتماعی و باز شدن گره کور اقتصاد را به جناح حاکم تحمیل کند. به نظر می رسد عبدالله نوری، از یکسو بنابه سوابقی که در نقد بی پروای همه ساختارهای قدرت، ایستادگی در برابر تصمیمات و خواسته های غیرقانونی و نادیده گرفتن بسیاری از تابوها و خط کشی های کاذب سیاسی داشته، و از سوی دیگر به دلیل ارتباط با طیف وسیعی از نیروهای داخل کشور می تواند کاندیدای مناسب برای "تغییر" باشد". آقای زیدآبادی نیز می گوید: "اگر نیروهای فعال سیاسی این شرایط را همانجوری که ما فرض می کنیم تصور و درک کنند و بتوانند حول شخصیتی که یک سلسله استقامت را در سخنان خود نشان داده باشد، به اجماع برسند...". داشتن "سوابقی در نقد بی پروای ساختارهای قدرت و ایستادگی در برابر تصمیمات و خواسته های غیرقانونی و ارتباط با طیف وسیعی از نیروها" ممکن است موجب جلب آرای عده ای گردد، اما تضمین کننده موفقیت نیست، خواستن همان توانستن نیست و شرایط به مراتب مهمتری را می طلبد. برخی مواقع حتی ایستادگی بی محابا در حالیکه از سوی یک روزنامه نگار، شهردار، و وزیر قابل تحسین است، از سوی رئیس جمهور می تواند به فاجعه منجر گردد. ممکن است در آغاز موجب هلهله برخی هواداران گردد، اما معلوم نیست اگر به نتیجه موفقی منتهی نشد از آن شور و شعف چه بیرون آید. همچین، معلوم نیست اگر اقای نوری رئیس جمهور بود همان واکنش و مقاومت دادگاه روزنامه خرداد را، در برابر مخالفت ها نشان می داد. اگر چنین معیاری تعیین کننده باشد، اکبر گنجی از همه برای رئیس جمهور شدن شایسته تر است. از سوی دیگر، "ارتباط با طیف وسیعی از نیروها" درباره آقایان خاتمی، کروبی، کرباسچی، و برخی از نامزدهای محتمل اصولگرایان نیز صادق است (٨). ارتباط آقای نوری تنها با یک طیف سیاسی است و هم اکنون از رابطه عادی با گروه های بزرگ و بانفوذ و برخی پایگاههای سیاسی حکومت برخوردار نیست. در همان حال، متاسفانه، پشتیبانان او نیز دارای تشکیلات نیرومند و گسترده ای نیستند که بتوانند بخشی از آن ضعف را جبران کنند. فقدان ارتباط عادی با طیف رقیب، که از نفوذ و پایگاه سیاسی و تشکیلات قوی برخوردار است، و فقدان تشکیلات پشتیبان قوی، موفقیت هر رئیس جمهوری را در هاله ای جدی از شک قرار می دهد. مگر آنکه قصدمان از انتخاب رئیس جمهوری نه عادی سازی وضعیت بحرانی اقتصادی و روابط خارجی، بلکه ایجاد بحران سیاسی بزرگ و تنش های بزرگتری باشد که معلوم نیست به نتایج دلخواه و خوشایند پشتیبانان کنونی اقای نوری منجر گردد (۹)
اشکال تحلیل اقای مومنی در این است که نه تنها رهبری، بلکه گروههای محافظه کار و اصول گرا را در زمره "طیف ها"یی نمی داند که بدون رسیدن به نوعی توافق و تعامل با آنها - دست کم در شرایط کنونی صف بندی سیاسی واقعی و چشم انداز قابل پیشبینی آن- هیچ رئیس جمهوری نمی تواند موفق شود. این گروه ها - حتی اگر بر اساس معیارهای مخالفان در استراتژی و رویکرد خود غیراخلاقی عمل می کنند- به لحاظ سیاسی، اما، واقعی و دارای پایگاه اجتماعی معین و توان سیاسی- تشکیلاتی بسیار بالایی هستند. بنابراین، مگر اینکه به گفته آقای عباس عبدی موازنه قوا تغییر یابد و "میان نیروهای فعال درون ساختار حقوقی با ساختار حقیقی توازن برقرار شود" (۱۰). باراک اوباما، رئیس جمهور برگزیده ایالات متحده- که هم اکنون از سوی طیف آرمانگرای پشتیبان خود در معرض انتقادات شدید قرار گرفته است- مثال خوبی در این باره است. او با داشتن اکثریت در هر دو مجلس ،و در کشوری که اجرای قانون در آن تقریبأ امری مقدس و سنتی ازلی است، و قوه قضائیه ای کم نظیر و مستقل دارد، به خوبی می داند بدون توافق و تعامل با اقلیت، و قربانی کردن برخی از اهداف خود، نمیتواند برنامه های مهم و جدی را به پیش برد. وانگهی "نقد بی پروای همه ساختار های قدرت" اگرچه از آقای نوری شخصیتی محبوب، محترم، و دوست داشتنی ساخته است، اما به هیچوجه تضمین کننده کارایی و موفق شدن او نیست. آقای خاتمی تا پیش از ریاست جمهوری و به نسبت فضای آن دوران نقد های بی امان تر و عمیقی تری داشته است. او هنوز نیز ناقد و سخنور خوبی است و کسی نیز در صداقت او شک ندارد. رئیس جمهوری، اما، یک پست سیاسی است که توان تعامل سیاسی، زد وبند و بده بستان سیاسی ِحسابگرانه، به خصوص با جناح های قدرت و رقیب، در آن باید بر دیگر توانایی ها برتری داشته باشد. فراموش نکنیم که آقای خاتمی نیز تا پیش از پذیرفتن پست اجرایی، قهرمان محبوب آرمانخواهان بود. پیش از آن نیز اقای هاشمی رفسنجانی لقب "امیر کبیر ایران" را از دست برخی از مخالفان خشمگین بعدی خود دریافت کرده بود. (۱۱)
من، البته، بر این باور نیستم که آقای نوری توان سیاسی- اجرایی کمتر از دیگر نام های مطرح برای نامزدی ریاست جمهوری دارد. بلکه به نکاتی که از سوی آقای مومنی برای یک نامزد مطلوب برجسته شده است، اشاره می کنم تا نشان دهم که این دیدگاه نگاهی رمانتیک، اخلاق گرایانه، و غیرسیاسی به ریاست جمهوری و انتخابات دارد. او در برابر پرسش "عدم صلاحیت" محتمل آقای نوری، روشنتر از پیش دیدگاه آرمانگرایانه خود را بیان میکند: "اول اینکه در صورت اجماع اصلاح طلبان و تحول خواهان بر عبدالله نوری و مشروط کردن شرکت در انتخابات به فقط و فقط تأیید صلاحیت وی، هزینه رد صلاحیت او برای جناح حاکم افزایش چشمگیری خواهد یافت... ، البته می دانیم که جناح حاکم اگر بنابه قبضه ی قدرت داشته باشد حتی از رد صلاحیت خاتمی یا دست زدن به تقلب گسترده علیه وی نیز ابا نخواهد کرد. دوم اینکه انتخابات آینده را با توجه به شرایط حساس پیش روی کشور نباید صرفا ً به چشم محملی برای جابجایی رئیس قوه مجریه نگریست. به نظر می رسد مشکلات فعلی، گسترده تر از آن است که با اندک تغییری در سیاست خارجی و اندک بهبودی در وضعیت اقتصادی بتوان از تنگنا و خطر آن گریخت، که اگر منظور نظر همین سطح محدود و ناکافی تغییرات باشد چه اصراری ست حتی برای هزینه کردن از اعتبار شخصیت محترم و ارزشمندی چون آقای خاتمی. این کار حتی از شهردار فعلی تهران نیز بر می آید!". این پیش بینی، اما، با یکی از همان "اگر" ها آغاز شده است که تحقق آن خود کاری بسیار سخت است. نخست، وحدت روی نامزدی آقای نوری از وحدت بر روی هر کدام از نامزدهای مطرح کنونی سخت تر است. پرسش درست باید این باشد که کدام نامزد با در نظر گرفتن برنامه ای حدااقلی - که ممکن و شدنی باشد- می تواند بهتر از سایر نامزدها این اتحاد و اجماع ایده آل را موجب گردد. تجربه سیاسی همه جهان می گوید در یک جبهه گسترده سیاسی، مرکب از گروههای مختلف با پلاتفرم های مختلف سیاسی، معمولا برنامه و نامزد گروهی که در میانه قرار دارد، می تواند نامزد یا پلاتفرمی باشد که همه روی آن توافق کنند. درحالیکه اکنون آقای نوری در بخش رادیکال جبهه موجود قرار دارد، و پشتیبانان او با برنامه حذاکثری، خواهان تبدیل انتخابات به جنبش سیاسی برای تغییرات عمیق هستند (۱۲) دوم، بر چه اساسی پس از این "سونامی" رأی به آقای نوری، وضعیت دولت خاتمی تکرار نمی شود؟ چه تغییراتی در صفبندی سیاسی جامعه صورت گرفته است تا مانع چنان وضعیتی گردد؟ سوم، انتخابات هیچگاه احیاگر و ایجاد کننده جنبش اجتماعی نیست، خلاف آن می تواند درست باشد. جنبش اجتماعی بر اساس اهداف درازمدت و کوتاه مدت ایجاد می گردد و یکی از وسایل چنان جنبشی برای رسیدن به برخی از اهداف خود انتخابات است. بنابراین، جنبش نه به وسیله انتخابات ایجاد می گردد و نه به سبب آن- مثلأ به سبب آنکه رئیس جمهور منتخب تنها "اندک تغییری در سیاست خارجی و اندک بهبودی در وضعیت اقتصادی می دهد"- از بین می رود. برخلاف تصور آرمانگرایانه، انتخابات برای تغییرات مسالمت آمیز گام به گام- که هر نامزدی در چهارچوب ظرفیت های قانونی و سیاسی جامعه باید به رأی دهندگان وعده دهد- و "بهبودی های اندک" صورت می گیرد و منعی نیز در برابر جنبش اجتماعی مفروض ایجاد نمی کند. رأی دهندگان،یعنی اغلب اقشار مختلف جامعه، - برخلاف گروه کوچکی از روشنفکران و سیاسیون- برای "اندک بهبودی" در وضعیت معیشتی و اجتماعی خود در انتخابات شرکت کرده و هر بار بر اساس وعده های نامزد ها درباره همین "تغییرات اندک" به آنها رای می دهند. برای کارگری که سیاست های آقای احمدی نژاد در فراری دادن سرمایه گذاران خارجی و داخلی موجب شده است شغلش را از دست دهد، برای کسی که در چهار سال گذشته بیم جنگ و حمله خارجی موجب شده است تا نتواند سرمایه گذاری کند، و برای کارمندی که تورم بالای بیست و پنج درصد موجب شده است تا نتواند همان زندگی معمولی چهار سال پیش را داشته باشد، و برای صدها هزار ایرانی که در خارج زندگی می کنند، و بستگان آنها در ایران، آسان تر شدن رفت و آمد به ایران- مانند دوران خاتمی- و سرانجام برای اغلب ایرانیان که دریافته اند بیش از دویست میلیارد دلار درآمد مازاد نفت در جهار سال گذشته، هیچ تغییر مثبتی در سطح زندگی افراد و در سطح اقتصاد ملی به بار نیاورده و مصروف طرح های بی حاصل تورم زا شده است،- و می دانند اگر دولت خاتمی بود دست کم بخش عمده ای از آن اکنون در صندوق ذخیره ارزی موجود بود- دلایلی تا به کسی رأی دهند که تصور می کنند موجب عملی شدن یکی از خواسته های مزبور می گردد. واقعیت انتخابات گذشته نیز همین را ثابت کرده است. آقای کروبی به سبب برنامه کمک بلاعوض پنجاه هزار تومانی رأی بیشتری از آقای معین بدست آورد. آقای هاشمی به سبب آنکه بخش بزرگی از مردم دو دوره سازندگی و ثبات نسبی اقتصادی را به یاد داشتند- به رغم آنهم تخریب و بیست و پنج سال حضور در ارکان قدرت - توانست یازده میلیون رأ ی آورد. بخش عمده ای از محبویت کنونی آقای خاتمی، نیز، به سبب بهبودی است که در دوران او در وضعیت اقتصادی و سیاسی مردم عادی پدید آمد. حتی در کشورهایی که مسائلی چون استقلال و باز پس گرفتن سرزمین اشغالی در عداد مهمترین موضوعات اند، یک حزب یا گروه سیاسی با هدف بهبود وضعیت معیشتی و روزمره مردم در انتخابات شرکت می کند و حساب انتخابات را از جنبش سیاسی جدا می سازد. گروه رادیکالی چون حماس با شعار و برنامه ایجاد شغل، رفاه، و مبارزه با فساد اقتصادی برنده انتخابات فلسطین شد نه با شعار آزادی سرزمین و نابودی اشغالگران.
برخلاف تصور رمانتیک، هیچ تضمینی نیست که مردمی که در انتخابات به کسی رأی داده اند تا کمی وضعیت زندگی آنها را بهتر سازد، در صورتیکه آن فرد وارد میدان کارزار سخت و نامعلومی برای تبدیل انتخابات به "محملی بالاتر از تغییر رئیس قوه مجریه" گردد،و شکست خورده کشور را وارد بحران تازه ای کند، از او پشتیبانی کنند. چنین رخدادی با ایجاد تفریط و پس زنش، موجب رویگردانی رأی دهندگان خشمگین از او و روی آوردن به رقیب او خواهد شد. اگر سخن از برخی اشتباهات آقای خاتمی می رود- که خود او و هواداران او نیز در این باره شکی ندارند- لزومأ به این معنی نیست که همه این اشتباهات مفروض، ناشی از "ایستادگی نکردن یا رهبری نکردن جنبش اجتماعی" است. این درک غلطی است که متأسفانه برخی از دوستان- بدون آنکه تحلیلی مستندی ارائه شود- آن را درست و بدیهی فرض کرده اند. این سخن که "اگر جناح حاکم بنابه قبضه ی قدرت داشته باشد"، نیز، نشانگر خوش بینی شگفت گوینده و درکی نادرست از اصول سیاست است. مگر تردیدی است که همه گروههای سیاسی، نه تنها جناح اصولگرا در ایران، قصد قبضه قدرت و حفظ آن را دارند. مگر در جهان دموکراسی چنین نیست؟ واترگیت و یا هزاران پرونده سیاسی و تبلیغاتی که در فصل انتخابات اغلب کشورها، ازجمله ایالات متحده، علنی می شوند همه بیانگر اینند که هر گروه سیاسی با تمام توان می کوشد قدرت را در چنگ خود نگاه دارد. بخش عمده ای از جنگ اخیر غزه به سبب تلاش برخی از سیاست مداران اسرائیلی برای پیروزی در انتخابات آینده است. سرانجام، این سخن آقای مومنی که "اگر منظور نظر همین سطح محدود و ناکافی تغییرات باشد چه اصراری ست حتی برای هزینه کردن از اعتبار شخصیت محترم. و ارزشمندی چون آقای خاتمی. این کار حتی از شهردار فعلی تهران نیز بر می آید!" شگفت انگیز است. این نوع نگاه به قدرت سیاسی و تحقیر آن از سوی فیلسوفان و آکادمیسین ها، البته، شگفت نیست. یک گروه سیاسی و سخنگوی آن، اما، نمیتواند با تحقیر ریاست جمهوری که قرار است با قربانی کردن محبوبیت خود و پذیرش مخاطرات، "سطح محدودی از تغییرات" ایجاد کند، عزم یک نامزد برای چنین اصلاحات "ناچیز" را تحقیر کند. در واقع، ریاست جمهوری به طور عمده همان شهرداری است که به جای یک شهر قرار است به رتق و فتق یک کشور بپردازد. هر چه باشد، قطعأ، نمی تواند رهبر یک جنبش و انقلاب بر ضد حکومتی باشد که در چهارچوب قانون آن انتخاب شده است. به همین سبب، در اغلب کشورهای پیشرفته سابقه کار اجرایی نظیر شهرداری و فرمانداری بهترین سابقه برای نامزد ریاست جمهوری محسوب می گردد. برخلاف نظر آرمانخواهانه، ریاست جمهوری و مشاغل اجرایی، و به طور کلی سیاست ورزی، درباره همین "کارهای کوچک برای بهبودی" زندگی بوده و موجب خدشه بر برخی جنبه های شخصیتی "اشخاص ارزشمند" خواهد گشت. به همین سبب، سیاست ورزی و قدرت سیاسی همواره مورد تحقیر فیلسوفان و معلمان اخلاق بوده است.
انتخابات درباره تغییرات اندک و گام به گام است و تناقضی نیز با جنبش اجتماعی مفروض برای تغییرات بزرگتر ندارد. این تصور که با نشاندن برخی دولتمردان متعهد، مصمم و قاطع، و دموکرات، در یک کشور از رهگذر انقلاب، کودتا، رفراندم بی مقدمه، حمله نظامی کشورهای خارجی، و یا انتخاب یک رئیس جمهور ایده آل "مصمم و مبارز"، بلافاصله، و بدون موانع متعدد، دروازه دموکراسی به روی یک ملت گشوده خواهد شد، در یک قرن گذشته موجب انقلابات و جنگ های متعددی گشته است. نکته اصلی دکترین نومحافظه کاران ایالات متحده برای ایجاد "خاورمیانه بزرگ" بر اساس طرح تغییر دولتمردان و سپردن اداره کشور به گروهی از افراد دموکرات استوار بود. در حالیکه دموکراسی پروژه ای است که باید از پایین به بالا بروید. بدون جنبش مدنی سازمان یافته و قوی یک رئیس منتخب-هر چقدر مصمم و مبارز باشد، تنها "تدارکاتچی" خوبی خواهد بود یا "قهرمانی محبوب" که با استعفا عطای قدرت را به لقای آن بخشیده است. اگر جنبش مدنی قوی و مارتین لوتر کینگی باشد، یافتن رئیس جمهوری مانند جانسون چندان سخت نخواهد بود. نامزدی آقای نوری اکنون به نماد رمانتیسم انقلابی و شکست های تحلیل نشده جنبش اصلاح طلبی در نزد برخی از گروهها و افراد در درون جنبش دموکراتیک و اصلاح طلبی ایران تبدیل شده است. سازمان دانش آموختگان پتانسیل آن را دارد که با همکاری سایر سازمانهای سیاسی و دانشجویی در فرایند ایجاد و سازماندهی جنبش اصلاح طلبی و دموکراتیک برای پشتیبانی از رئیس جمهوری اصلاح طلب، برنامه سیاسی ممکن و شدنی برای این دوره، و مطالبه وعده های انتخاباتی، نقشی بارز ایفا کند. آقای زید آبادی، دبیر کل این سازمان، در گفتگویی از نا مناسب بودن نامزدی آقای خاتمی در سال ۱٣۷۶ سخن گفته است. اگرچه این سخنان جای چند و چون و تأمل فراوان دارد، اما اگر نکته ای درست در منطق نهفته شده در آن باشد، بهترین مصداق آن در دوره کنونی نامزدی آقای نوری است.
پانوشت ها:
۱) از جمله این مقالات ارزشمند می توان به مقالاتی از آقایان: حسین باستانی ("فردای انتخابات چه می کنیم؟"،روز آنلاین ۲۵ مهرماه)، حسن زید آبادی (انتخابات، اصلاحات و هشت نکته، روزآنلاین، هشت مرداد)، احمد زیدآبادی (هشدار درباره برخی تندروی ها بر ضد آقای کروبی) و مقالات آقای مومنی اشاره کرد.
۲) انستیتو گرایان، بر اساس نظر این گروه از دانشمندان علوم سیاسی، دموکراسی تنها با گماردن برخی دولتمردان دموکرات و ایجاد برخی سازمان های اداری لازم مستقر خواهد شد. آقای عماد باقی در مقاله اخیر خود با طرح "اصلاحات از پایین در برابر اصلاحات از بالا" به نکاتی جالب در این رابطه اشاره کرده است.
٣) تمام نقل قولها در این مقاله از مقاله آقای مومنی "ریاست جمهوری و رهبری جنبش اجتماعی" به تاریخ ۱۷ مهر در "اخبار روز" نقل شده اند. در این مقاله همچنین مصاحبه آقای زیدآبادی با روز آنلاین، درباره نامزدی آقای نوری، و مقاله ای دیگر از او با عنوان "توصیه ای از سر دلسوزی به مسئولان" به تاریخ ۱۱ مرداد ۱٣٨۶ مورد استفاده قرار گرفته است. از نظر نگارنده تحلیل کنونی آقای زیدآبادی با نکات اصلی این مقاله او در تناقض آشکار است.
۴) اصطلاح "رادیکال" یک تعبیر نسبی است و در اینجا با در نظر گرفتن شرایط کنونی ایران به کار رفته است.
۵) پیش از هر چیز باید گفت این بخش از سخنان بیش از هر گروه دیگر درباره سازمان متبوع آقای مومنی صادق است
۶) پرزیدنت کلینتون حتی نتوانست ٣۵% وعده های انتخاباتی خود را اجرا کند و طرح بیمه همگانی همسر او دفن شد، به دلیل آنکه جمهوریخواهان تشکل های بهتر "اتاق های فکر" بیشتر، و سازمان دهی یهتری دارند. اکنون نیز نکته اصلی در دوران ریاست جمهوری اوباما این است که آیا او خواهد توانست لشکر بزرگ جوانان رأی دهنده را، که به بهترین وجهی و با بکارگیری انترنت سازمان داده بود، همچنان سازمان یافته و "در خیابان" نگه دارد یا نه.
۷) نظریه تحریم در آن زمان، البته، در میان برخی گروههای جوانان و دانشجویی آمریکا بسیار پرجاذبه بود، اما اکنون معلوم است که اگر به نظر غالب جنبش حقوق مدنی آمریکائیان تبدیل شده بود، ره به هیچ دهی نمی برد.
٨) در میان مدیران ارشد جمهوری اسلامی هیچکس در این باره گوی سبقت را از اقای کرباسچی نمی رباید. او هم کارنامه ای موفق در کار اجرایی و تفکر مدرن دولتمداری دارد و هم کارنامه ای درخشان در "مقاومت و ایستادگی". با این وجود اگر روزی قرار باشد نامزد ریاست جمهوری شود، باید بیش از هر چیز به برنامه ها، پیشینه اجرایی، و کارایی او توجه شود نه مقاومت های او در دادگاه شهرداران.
۹) آقای محمدعلی ابطحی به نکته جالبی در این باره اشاره می کند: "رئیس جمهوری که رهبری با وی "مخالف" رسمی باشد حتماً در هیچ یک از شعارهای داخلی و خارجی اش موفقیت چندانی به دست نخواهد آورد و در آن صورت هر کس که باشد به خاطر منافع مردم هم که شده نباید کاندیدا شود". (سایت فارسی بی بی سی ۲٣ دی ماه)
۱۰) عباس عبدی،"شهروند امروز"، شماره ۶۶، ص ۶۷، "نوری بیاید یا نیاید"
۱۱) هنگامی از خانم فائزه هاشمی درباره سکوت پدرش در برابر برخی اقدامات "محاقل قدرت و باندهای خود سر" در زمان ریاست جمهوری اش، سوال کردند به نکته بسیار جالبی اشاره کرد. او گفت: چرا برخی در برابر سکوت آقای خاتمی با تعبیر "خاتمی یک سینه سکوت" با او همدلی نشان می دهند، اما با آقای هاشمی چنین نمی کنند؟ این گروههای خودسر مانع آقای خاتمی همان گروههایی هستند که مانع کار آقای هاشمی هم بودند. در آن زمان نیز هاشمی مانند خاتمی توان مقابله با آنها را نداشت. (نقل به مضمون). در آن زمان برداشتی عامیانه وجود داشت که آقای هاشمی را مرکز اصلی قدرت در ایران می پنداشت. چند سالی زمان نیاز بود تا آن پندار واژگونه گردد. این ماجرا اکنون درباره برخی از هواداران آتشین آقای نوری و نقد آنها از "ناتوانی" و "سکوت" خاتمی در برابر آن محافل صادق است. اکنون نوبت آقای نوری است که سکوتش "یک سینه سکوت" باشد و موجب همدلی و هیجان گردد. البته، هیچکدام از این شخصیت ها در پدید آمدن چنین رویکردی دخالت ندارند. بی شک، نقل این سخنان به معنی تردید در شخصیت برجسته آقای نوری نیست.
۱۲) همچنانکه گفته شد، اصطلاح رادیکال به طور نسبی و با توجه به خصوصیات مجموعه گروههای سیاسی اصلاح طلب ایرانی بکار برده می شود. اگر این طیف مرکب از سازمان دانش آموختگان و طیف تحکیم علامه باشد تا گروههایی نظیر احزاب "کارگزاران سازندگی"، "عدالت و توسعه"، "اعتماد ملی" و "جبهه مشارکت" و امثال آنها، سازمان دانش آموختگان و طیف علامه در یک سر آن هستند و کارگزاران و عدالت و توسعه در سر دیگر و جبهه مشارکت و اعنماد ملی تقریبأ در میانه هستند.
تهمورث کیانی،سیاتل (ایالات متحده)، سی ام دی ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت شمسی
tahmoures_kiani@yahoo.com
|