اشاراتی بر نظرگاه «تشکیل جنبش فراگیر جمهوریخواهی» - دکتر مهرداد مشایخی

نظرات دیگران
  
    از : حمید محوی

عنوان : «کمپلکس بادر ماینهوف»
پیرامون موضوع روند دگردیسی فرد بی آزار به فرد میرغضب، اخیرا مقاله بسیار جالبی از داریوش برادری کشف کردم که خواندن آن را به همگی توصیه می کنم :


روان‌کاوی فیلم «کمپلکس بادر ماینهوف» و مدل ایرانی آن
داریوش برادری روانشناس/ روان درمان‌گر
http://sateer.de/۱۹۸۰/۱۰/blog-post.html

«...گفتمانی که به تفکیک حوزه‌های مدرن پی ببرده است و همان لحظه که از لحاظ قانونی در پی ایجاد سیستمی مخالف هرگونه شکنجه و سرکوب است و به دفاع حقوقی از «قربانی شکنجه و قتل» می‌پردازد، همان لحظه نیز قادر است که به عنوان نگاهی علمی ببیند که چگونه این «قربانی و ظالم» یکایک را بازتولید می‌کردند. چگونه قربانی اکنون به احتمال زیاد خود به ظالمی نو تبدیل می‌شد، اگر که قدرت را در دست می‌داشت. زیرا می‌داند که در این گدشته تراژیک هیچ‌کدام از این نیروها و یا خود او دارای قدرت دموکراتیک و بالغانه برای برخورد به مباحث نبودند و بنا به ساختارهای سنتی و مشترک مجبور بودند به شیوه خویش تن به حکومت و موج ترور و خشونت و نفی دگراندیش دهند.»....
۷۲۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ به شاهد بی طرف
دوست گرامی من نظریات و تحلیل شما را سوء تعبیر نکردم، بلکه دقیقا تعبیر کردم و سعی کردم در محدوده ی همان چند کلمه آن را بسط دهم. و قویا فکر می کنم که موضوعی که شما مطرح کره اید از دیدگاه روانشناسی فردی و اجتماعی می تواند بسیار حائز اهمیت باشد. یعنی دیدگاهی که تقریبا در محافل چپ ایران ندیده گرفته می شود و تقریبا ناشناخته است...ولی چنین کاستی هایی امور محتومی نیستند.
اگر فرصت کردید می توانید به آدرس زیر نیز مراجعه کنید (در بخش نظریات )، تا کمی با دیدگاه من در این زمینه بیشتر آشنا شوید. منظور تکیه روی ابعاد روانشناختی ست.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۱۳۴۸۳


«یکی به این شاهزاده بگه، شاه مرده!
گزارشی از شرکت خصوصی شده پتروشیمی اراک

جمعی از کارکنان پتروشیمی اراک»

البته اگر بیشتر وقت دارید به وبلاگ های من درباره نقد روانکاوی نیز مراجعه کنید. با تشکر از خوانش شما و همگی
۶۷۰۶ - تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣٨۷       

    از : شاهد بیطرف

عنوان : به حمید محوی با تصحیح
حمید خان ترا بخدا مرا با جمهوریخواهان غاتی نکن. من مارکسیست لنینیست هستم و حتا فکر می کنم که کسانی نیز که به استالین توهین می کنند از آن مرد بزرگ هیچ نیاموخته اند. در برهه ای از زمان استالین خوب عمل کرد. امروز هم حتا جهان یک استالین مدرن طلب می کند. اگر استالینی دیگر زنده بود که گورباچف بند را به آب نمی داد. بنا براین تنها ایراد من به سرکار همین است. در ضمن در آنجا من از سرکار دلجویی کردم ولی گویا شما سوء تعبیر کرده اید. زنده باد انترناسیونالیسم. همه خاک دنیا سرای من است.
۶۷۰۵ - تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣٨۷       

    از : شاهد بیطرف

عنوان : به حمید محوی
حمید خان ترا بخدا مرا با جمهوریخواهان غاتی نکن. من مارکسیست لنینیست هستم و حتا فکر می کنم که کسانی نیز که به استالین توهین می کنند از آن مرد بزرگ هیچ نیاموخته اند. در برهه ای از زمان استالین خوب عمی کرد. امروز هم حتا جهان یک استالین مدرن طلب می کند. بنا براین تنها ایراد من به سرکار همین است. در ضمن در آنجا من از سرکار دلجویی کردم ولی گویا شما سوء تعبیر کرده اید. زنده باد انترناسیونالیسم. همه خاک ایران سرای من است.
۶۷۰۴ - تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ به شاهد بی طرف
چه جالب! من فکر می کردم که این ها جمهوری خواهان دموکراتیک و لائیک و یا طرفدارانشان هستند و حالا چه ساده به میر غضب تبدیل می شوند و چه ساده آنهایی که گفتمان حقیقت را می خواستند اجر بگذارند، به تکه پرانی تقلیل پیدا می کنند، و آن هم علیه چه فردی؟ علیه پرولتاریا و علیه یک کارگر فرهنگی.

البته تحلیل شما از نظر من می تواند حائز اهمیت باشد و حتی می تواند خیلی مفید واقع شود، خصوصا و به شرط این که اندکی آن را با ابزارهای روانکاوی در نظر بگیریم.
موضوع شما به روند تبدیل فرد بی آزار به میر غضب مربوط می شود.

خب این موضوع کمی نیست. و باز هم موضوع کمی نیست، زیرا چنین تحولی که بیشتر نامش سیر قهقرایی ست، یعنی «میر غضب» ، در مورد افرادی به وقوع پیوسته است که آینده ای بهتر را به ما قول می دهند. به این ترتیب فکر نمی کنید که ما در منطقه ی خطرناکی حرکت می کنیم؟

حال اگر به روند تغییر و تبدیل فرد بی آزار به میرغضب بازگردیم، مشاهده می کنیم که هر دو خصوصیت و هر دو تمایل در آدمها وجود دارد، که تحت شرایط خاصی در فرد تبلور پیدا می کند. در واقع بی آزاری و میرغضب بودن هیچ یک بر دیگری ارجحیتی ندارند. آن چه بیش از همه اهمیت دارد، قانومند بودن است و این که فرد به عالم باطنی خودش آگاه باشد، و حداقل آگاه باشد که بخشی از وجود او از کنترل او می گریزد.
ولی از این جهت که سخن را کوتاه کنم و سریع بگویم، این روند تغییر و تحول و سقوط در سیر قهقرایی، یک نام دیگر هم می تواند باشد و آن هم «مقاومت» است. مقاومت به مفهوم روانکارانه. (آنهایی که با این واژه آشنایی ندارند می توانند به فرهنگ واژگان روانکاوی مراجعه کنند، در وبلاگ های من هم اگر بگردید آن را پیدا خواهید کرد - نوشته های کرامت موللی را توصیه نمی کنم چون که معمولا صحرای کربلا زیاد دارد) . و شاید به این علت که من «میر غضب» آنها را و مکانیسم گفتمان میر غضبانه‍ی آن ها را آشکار می سازم. علت میر غضب شدن های دوستان بی آزار همین جاست، چون که ما گفتمان روشنی روبرو می شوند که تحملش برای آنها ممکن نیست. «هنر همیشه حق به جانب بودن» و استفاده از اولتیم استراتاژم به همین مقاومت باز می گردد. نام دیگر «میر غضب» احتمالا غیر منطقی بودن است، یعنی زمانی که ما جام زهر را بجای سوپ سر می کشیم و یا به دیگری هدیه می کنیم (بی آن که بدانیم و شاید هم که چیز دیگری در ما باشد که آن چیز بداند. ناخودآگاه می داند).
من فکر می کنم که چنین مباحثی دقیقا می تواند برای «جنبش فراگیر جمهوری خواهی» مطرح باشد، و ما به روندهای «میرغضب» سازی کمی بیشتر و با جدین بیشتری فکر کنیم.

در پایان بخاطر تحلیل هوشمندانه تان سپاسگذار هستم اگر از این طرفها عبور کردید می توانیم دور یک فنجان قهوه بیشتر در این مورد صحبت کنیم.
۶۶۹۴ - تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣٨۷       

    از : شاهد بیطرف

عنوان : آقای محوی قربانی خویش
داستان این آقای حمید محوی که مظلم است و هر کس می رسد به او تکه ای می پراند داستان آن کسی ست که به رقیبش گفت: تو و من هر دو صلح طلبیم ولی من آن کنم و آنقدر آن کنم تا ترا مجبور کنم تا مرا دشنام دهی. حال تمثیل مثال این آقای محوی ست. ایشان در ایده های عصبیش چنان می کند که حتا کسانی که به موری نیز آزار نرسانند را تبدیل به دشمن و رقیب می کند و این خاصیت قربانیانی ست که مرتکب میرغضب سازی در جهانند.
۶۶٨۵ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ به بابک مهرانی
بابک عزیز مسئله ای را که شما مطرح کرده اید، از نقطه نظر ادبیات و نقد می تواند حائز باشد : تفاوت نقد و تفسیر آن یا کامنت. ولی این تفاوت را شما هستید که می توانید تعریف کنید. برای من این دو در بررسی موضوع تفاوت عمده ای وجود ندارد. با این وجود مداخله شما نیز صحیح و قابل قبول است چرا که می گویید خارج از موضوع - هر چند که حائز اهمیت باشد - بحث نکنید. ولی خب، دوستان ترجیح دادند که به اولتیم استراتاژم روی بیاورند و به این شکل متأسفانه تا حدودی بحث منحرف شد. امیدوارم که این توضیحات برای مباحثات بعدی مورد استفاده قرار گیرد. و ما به نتایج حرفهایمان آگاه باشیم.
۶۶۶۶ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۷       

    از : بابک مهرانی

عنوان : برای آقای حمید محوی
فکر می کنم شما که نویسنده هستید و مقالات شما را «اخبار روز» بارها منتشر کرده بیشتر از من خواننده، می توانید برای بهتر شدن این سایت تاثیر گذار باشید. شما بهتر می دانید که بین مقاله نویسی و کامنت گذاری فرقی هست ولی اگر آنها فرقی ندارند ، پس من قبول می کنم که اشتباه کردم و نباید وارد این بحث می شدم..
۶۶۶۴ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ به بابک مهرانی
ببین بابک جان اگر حوصله‍ی کامنت های طولانی را ندارید، اجباری در خواندن آنها نیست. ولی خواهش می کنم برای گفتمان دیگران و حد و اندازه‍ی تعیین نکنید. در ثانی اتفاقا هیچ یک از این کامنت ها از موضوع جمهوری خواهان دموکراتیک و لائیک جدا نیست.

چنان که مشاهده می کنید، گویی که یک عده ریخته اند سر یک نفر دیگر می خواهند حذفش کنند. موضوع دموکراسی این جاست و دقیقا همین جاست که می تواند مورد توجه شما و یا دیگرا ن باشد، که چگونه روند حذف افراد را در جامعه - در حد همین جامعه کامنت نویس ها - فراهم می کنند. و اوج این روند بدون هیچ رودربایستی می رسد به جایی که دکتر مرشدی که شما نیز او را تأیید کرده اید می گوید این یک نفر را جوابش را ندهید، بیمار است.

ولی من بعید می دانم که با افرادی نظیر شما، چنان که جهت درک مسائل و راه حل های آن تلاش مضاعفی انجام ندهید، بتوانیم چشم اندازی بهتر از این داشته باشیم.
دموکراسی و پیشرفت از آسمان نازل نمی شود.
۶۶۶۲ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ به دکتر مرشد
امیدوارم در کارتان پیشرفت کنید، چون که پیشرفت برای هر انسانی ممکن است. البته پیشرفت مستلزم آرزوی پیشرفت در فرد است و با زهم البته منظور آرزومندی های ممکن است. و خصوصا این که همه به آن نیازمند هستند. به همین علت هم هست که ما به دموکراسی و عدالت اجتماعی نیازمند هستیم که احتمال مقابله با مشکلات را برای همه در حد امکانات موجود فراهم می سازد. و چنین موضوعاتی به هیچ عنوان خارج از موضوع این تاپیک نیست.
شما آقای دکتر مرشد چند تا اشتباه مرتکب شدید، که البته امور محتومی نیستند. اولین اشتباه شما این است که تصور می کنید چون که کشوری زندگی می کنید که در حیطه‍ی جغرافیایی کشورهای امپریالیستی (امپریالیسم جمعی یعنی اروپا + آمریکا +ژاپن) ست، پس شما برای امپریالیست ها کار می کنید. نه این طور نیست، در این صورت تمام دنیا برای نظام سرمایه داری می کند. تلاش برای زندگی و خوشبختی و دست یابی به آزادی و عدالت اجتماعی از طریق تلاش افراد آدمی در سرتا سر جهان ادامه دارد. برای مثال در همین کشورهای به قول شما امپریالیستی، احزاب کمونیستی و سندیکاهای کارگری وجود دارد، آیا تمام این ها برای امپریالیست ها کار می کنند؟ پزشک های نظیر شما که به مداوای بیماران اشتغال دارند، آیا الزاما امپریالیست هستند؟ مردم این کشورها آیا همه امپریالیست هستند؟ مسلما نه.

اشتباه دوّم شما این است که برای «بیماری» نسخه می پیچید که به شما مراجعه نکرده و شاید که به دقت هم مورد معاینه‍ی شما قرار نگرفته است.
اشتباه سوّم شما که در واقع یک نقض قانون پزشکی و نقض عرف حرفه ای پزشکان است، از این جهت که بیماری بیمارتان را به شکل عمومی منتشر می کنید.
اشتباه چهارم شما این است که (با قطع نظر از تمام این موارد و قطع نظر از صحت دیاگنوستیک و نتیجه ای که اعلام می کنید : «بیمار» «عقده ای»، دیگران را تشویق می کنید که این بیمار را تحریم کنند، حذف کنند، رهایش کنند تا این که احتمالا خودش خفه شود.
شما، دکتر، شما دکتر مرشد اعلام می کنید این فرد بیمار است، و بعد در پی حذف او هستید. چنین رفتار غیر منطقی و متناقضی در رابطه با حرفه ی شما در عین حال وقتی که از بیماران واقعی تان حرف می زنید، در اشکال دیگری آشکار می شود زیرا با اهانت و پست شمردن آنها می گویید : «که پدران و مادرانی به امید روزهای بهتر پسشان انداخته اند وبعد هم راهی کشور اروپاییشان کرده اند »
«پسشان انداخته اند»، پس شما از کاری که می کنید ناراضی هستید، و مثل بسیاری دیگر حرفه ای را انتخاب کرده اید و یا مجبور شدید انتخاب کنید که به آن علاقه ای نداشته اید.
علاوه بر این ها شما هم مثل این که غیب گویی می کنید ، سن و سال من را تخمین می زنید، زندگی حرفه ای من را زیر علامت سوال می برید و می گویید که امپریالیست بی تقصیر است و می گویید : « اگر در جوانی کار کرده بودید اینهمه بهانه ها را بگردن امپریالیسم جهانخوار نمی انداختید.»
شما از زندگینامه من چه می دانید؟ از گشودن بحث روی موارد دیگر قطع نظر می کنم.
خب اگر بهانه ها را به گردن امپریالیسم جهانخوار بیچاره و بی تقصیر نیاندازیم و آن را موجب حذف هشتاد درصد ساکنین کره‍ی زمین ندانیم و اگر این فرد بیمار را هم که حمید محوی باشد حذف کنیم؛ گویی که مسائل و مشکلات حل خواهند شد و زندگی بخوبی و خوشی به روال عادی اش باز خواهد گشت.
مشاهده می کنیم که منحرف کردن بحث و موضوع تحت چه اشکالی صورت می گیرد و چگونه افراد هم چنان از اولتیم استراتاژم استفاده می کنند. و موضوع بودجه‍ی جمهوری خواهان دموکراتیک و لائیک (به عنوان مثال) به این جا خاتمه می یابد که حمید محوی بیمار است، عقده ای ست، و جوابش را ندهید.
۶۶۶۰ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۷       

    از : بابک مهرانی

عنوان : سپاس
با سلام و سپاس از تذکر دکتر مرشد
من هم استدعا می کنم در باره ی موضوع مورد بحث جناب مشایخی در این پست اظهار نظر کنیم نه اینکه رشته ی کلام با کامنت های طولانی تر از اصل مطلب فراموش از دست بدهیم .. «هرچیز بجای خویش نیکوست»
۶۶۵٨ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : یکی به دو و یکی به سه
به ترتیب، و پیش از همه خدمت آقای جیغ غانی باید یادآوری کنم، همان طور که می گویند، «هیچ پرسشی ابلهانه نیست» و در نتیجه می توانیم بگوییم که هیچ پرسشی، این طور که شما نوشته اید، «توهم پراکنی» نمی تواند باشد. مدتی پیش شاید دو سال پیشپپف دقیقا به یاد نمی آورم، تعدادی فیلم از از جلسات و گردهم آیی های جمهوری خواهان...در نشریات انترنتی منتشر شده بود که من تقریبا همه‍ی آنها را دیدم و تعدادی مقاله...بین مقالات یک نفر از «پنجاه درصد» یعنی پنجاه درصد مخارج سفر شرکت کنندگان نوشته بود...و شاید هم که من بد فهمیده باشد...در هر صورت در این جامعه هر چیزی قیمتی دارد، سالن ، بلیط رفت و آمد شهری، کوپن غذا و مسائلی از این قبیل...که در نهایت این پرسش را برای من مطرح کرد که این بودجه ها هر چند ناچیز، از کجا تهیه می شود؟ و البته می دانید که آنهایی هم که توان پرداخت چنین مخارجی را دارند، روشن است که افرادی هستند که توانایی چنین کارهایی را دارند...بیش از این درباره این موضوع نمی نویسم. چون که باید برای توضیح آن یک رمان بنویسم. و باز هم البته روابط با محافل کشورهای میزبان مطرح می باشد.

بر این اساس پرسش من «توهم پراکنی» نبوده، و هیچ نفعی هم در این کار نمی بینم. من نمی پرسم که توهم پراکنی کنم. می پرسم که شمایی که می دانید و یا جمهوری خواهان دموکراتیک و لائیک پاسخ آن را بدهند که اتفاقا اگر توهمی وجود دارد، توهم زدایی شود.

و اما در مورد بسیار پراکنده‍ی آقای ناصری از ورامین، متأسفانه مطلب مشخصی را مطرح نمی کند، از نقد خبری نیست بلکه می توانم بگویم که چیزی ست شبیه یک ناسزاگویی مودبانه. حال نمی دانم چه هیزم تری من به ایشان فروخته ام؟
ولی با این وجود نکته ی بسیار ظریف و پر اهمیتی در برآورد کلی ایشان مشاهده کردم که تصور می کنم، قابلیت این را داشته باشد که آن را مطرح کنم و بخودم اجازه می دهم که توجه تمامی آنهایی را که خواهان آزادی و دموکراسی هستند به این نکته جلب کنم. در هر صورت اگر بنابراین باشد که من شما را تشنه لب چشمه ببرم و تشنه بازگردانم، بار دیگر دوستان از خواندن مطالب من قطه نظر خواهند کرد.
به این جمله‍ی آقای ناصری از ورامین توجه کنید : «مسئله ی مهم این است که هر جا که ایشان نباشد و ایشان همه کاره نباشد بد و اخ است»
اگر خوب به این جمله دقت کنیم، و احتمالات معانی و «قصدیت» آن را تحلیل کنیم، بوی تبعیض از آن بر می خیزد و با حذف «ایشان» هم بیت و قافیه است.
به این علت که من نیز در این جا مثل هر یک از خوانشگران فعال ، نظرم را می گویم و سعی می کنم در بحث شرکت کنم. پیش از همه پرسشی که درباره‍ی این جمله می توانیم مطرح کنیم، و در صورتی که بخواهیم چنین نگرشی را به یک اصل فراگیر گسترش دهیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ - : [که اگر تو نباشی به این معنا نیست که حتما بد است] [اگر تو همه کاره نباشی و کاره ای نباشی و اگر تو از گرسنگی بمیری مفهومش این نیست که حتما باید رستوران هتل هیلتون را محکوم کنی، ...] می دانید می شود خیلی این اصل را گسترش داد، ولی ما باید به تمام شگردهای تروریسم فرهنگی که الزاما ایدئولوژیک است و در اطراف ما پرسه می زند و بعضا بیداد می کند، آگاه باشیم. که چگونه شما می توانید از طریق زبان فردی را بمیرانید (نمایشنامه «با عشق شوخی نمی کنند» نوشته آلفرد دو موسه از این نقطه نظر می تواند الگوی بارزی در عمل کرد زبان باشد . فرهنگ اختناق گرای ایرانی در این کار استاد است. البته این فرهنگ طبقه حاکم است و ایدئولوژیک می باشد، به همین علت افرادی که از آن تبعیت می کنند الزاما نباید بورژوا باشند. با این وجود ما به محض اینکه به مکانیسم ترفند پی ببریم ( مثل مکانیسم آزار و شکنجه روانی) بخش مهمی از مشکل را حل کرده ایم.
و امّا موضوع دیگری نیز مطرح می باشد که بیشتر به صرف و نحو در ساحت بحث و جدل مزبوط می شود. من بار ها کتاب بی نظیر شوپن هاور را یادآور شده ام : «هنر همیشه حق به جانب بودن» و این بار هم آن را یاد آور می شود، در سی و هفت استراتاژم برای بیرون راندن حریف از میدان ( و نه بخاطر حقیقت بلکه تنها به خاطر حق بخ جانب بودن و حق به جانب ماندن) که در سی و هشتمین که به نام اولتیم استراتاژم آورده شده است، چنین است که وقتی می بیند می رود که حریف با استدلالش پیروز شود، موضوع را به شخص حریف باز می گرداند و گویی که موضوع این و یا آن نبوده، بلکه شخص مطرح می باشد و شروع می کند به هجو نامه نویسی و ناسزاگویی. این استراتژی که آقای ناصری از ورامین در بحث در پیش گرفته است، بنابراین کاملا شناخته شده و آرشیو شده است و هیچ ابهامی در بی اعتباری شیوه ی بحث و جدل باقی نمی گذارد.
علاوه بر همه اینها باید از ایشان بپرسیم که شما از کجا، از ورامین چگونه از مطالعات من خبر دارید؟ که من کاپیتال مارکس را مطالعه می کنم و یا «نبرد من»؟ فکر نمی کنید که یک کمی در پیشگویی هایتان زیاده روی کرده اید؟ ولی من به شما اطمینان می دهم که شما هیچ اطلاعی از کتاب هایی که من روی میزم دارم ندارید. چنین کاری از عهده شما خارج است، و طبیعی هم هست که از عهده شما خارج باشد. ولی چیزی که غیر طبیعی ست این است که شما ادعا کنید من چه کتاب هایی روی میزم دارم و ادعا کنید که همین طور است که شما می گویید.

و امّا راویان اخبار جناب سر مست از تهران میدان شاه (امام سابق) را مشاهدهمی کنیم که منتظر رضا شاه است. یعنی همان موضوعی که پیش از این درباره جا به جا شدن اعتقادات مذهبی و نظریان و آرزوها و آرمان های سیاسی مطرح کردم. یکی چشم براه جمهوری خواهان است و آن یکی آرزوی بازگشت یک رضا شاه را خواب می بیند...
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
۶۶۴۲ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : جیج غانی

عنوان : درود
بر هم میهنانی چون ناصری و سرمست که برای فهم مطالبشان لازم نیست تا انسان "پشتک" بزند و مجبور شود تا مطلب را "سر و ته" بخواند!
درود بر شما هم میهنانی که از دل می نویسید، روشن می نویسید و برای فهم مطالبتان هیچکس احتیاج به مترجم ندارد!
زنده باشید.
۶۶۴۱ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : سر مست از تهران میدان شاه (امام سابق)

عنوان : اگر آتش دربگیرد ارتش جهان نتواند که جواب دهد. همه بیدار شویم
آنچه از نوشته ی ایرج رشتی استباط می شود و حمید محوی را هم از هول حلیم در دیگ انداخته این است که در جمهوری ایران قوم گرایی مطرح خواهد شد و ایران تکه پاره می شود و بنا بر این باید رضا شاه دیگری از تخمه ی رضا شاه اول بیاید و مارا از تکه تکه شدن ایران نجات دهد. که البته اگر جمهوریخواهان لاییک کارشان را خوب انجام ندهند همین هم خواهد شد. یعنی یا ایران تکه تکه می شود و یا فرزند شاه فقید پایش را در رکاب می کند! در هر حال در ایران وضع طوری ست که هر لحظه ممکن است جرقه ای بنیان این حکومت را بسوزاند. این مسئله ممکن است یک ساعت دیگر یا شش ماه دیگر اتفاق بیفتد، برنامه ی جمهوریخواهان در این رابطه چیست؟؟ از کنترل داخله گرفته تا خارجه از کنترل مرزها گرفته تا کنترل خشم سرکوفته سی ساله، از آنجا که سی سال است این رژیم در ایران ما ناجونمردپروری کرده و ما با خیل عظیم اوباشان طرفیم چه فکر کرده، اوباشانی که فرزندان خلف خود خمینی و روحانیتند، جمهوریخواهان برای اینهمه بیمار مسخ شده از بسیجی و پاسدار گرفته تا زندانی سیاسی و مجاهد و چه و چه که خود اینها همه برای ایران مشکل سازند چه فکری کرده؟ به نظر من جمهوریخواهان باید اتاقهای فکر تشکیل دهند و هر اتاق مثل یک وزارتخانه اوضاع ایران را از نظر علمی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، داخلی، خارجی و...مورد مداقه قرار دهند. همانطور که گفتم وضع در ایران چنان است که ممکن است همین امشب صعقه ای رخ دهد. مملکت ما پر از گاز احتراق و مواد انفجار است کافی اتفاقی در گوشه ای از تهران بشود و تنها یک ربع ساعت طول بکشد. آنوقت واقعا ارتش دنیا نتواند که جواب دهد.
۶۶٣۲ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : ناصری از ورامین

عنوان : آقای جیج فانی نگران نباشید
شما اگر بنوشته های هرازگاه و ریتمدار و ضربآهنگ این حضرت حمید محوی نگاه کنید کمتر تعادلی در نوشتارش هست. البته کسانی گاهی جوبهایی را به ایشان می دهند و از قرار نوشتار ایشان، ایشان بلافاصله احساساتی می شوند و زخمی. ولی از آنجا که این عدم تعادل مثل صرع این حضرت را می گیرد ایشان دوباره خودش را شارژه می کند و دوباره افاضات می فرماید. مسئله ی مهم این است که هر جا که ایشان نباشد و ایشان همه کاره نباشد بد و اخ است! و از آنجا که بقول خود ایشان از خانه بیرون نمی رود تا جایی را تاسیس کند یا افتتاح کند یا نظریه پردازی کند یا پرده برداری کند بنا بر این هر اتفاقی که بیفتد حتا افتادن برگ از درخت کار امپریالسم جهانی و باید آنرا تخطئه کرد. و البته ایشان به خاطر همان ده صفحه خواندن «کاپیتال» مارکس و « نبرد من» استالین اطلاعات عمیقی نسبت به همه چیز از سیاسی گرفته تا پزشکی و از بقالی گرفته تا تجارت و از راه آهن گرفته تا اتوبوسرانی از کاپیتالیسم گرفته تا امپریالیسم،از روانکاوی و روانپزشکی گرفته تا جراحی قلب از فیزیک اتمی گرفته تا فیزیک بالینی از لاهوت گرفته تا ناسوت و خلاصه با همه مطالعه ی عمیقی که گفتم ایشان حتا از همه تن حریف هم همه تن حریفتر است. شما اگر بنوشته های بیدریغ و عالمانه ی ایشان توجه کنید منظور ایشان این است که هر رویداد و رخدادی را از نطفه خفه کند تاخلاصه هیچ خبری جایی نباشد وقتی هیچ خبری جایی نبود یعنی همه جهان در حالت هارمونیک با ایشان بود ، آنوقت ایشان می تواند با خیال آسوده فکر کند و بگوید که آخ جون همه مثل منند.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند!
همه ایرانیا بیکارند!
شما اگر به دید و بازدید ایشان و منظره ی اینترنتی ایشان نگاه کنید آنچه را این کوچک گفت دستگیرتان خواهد شد. اما شما بدانید که ما در ایران چشمبراه پیشرفتهای جمهوریخواهانیم. در غیر اینصورت این پادشاهیخواهانند که پیش خواهند رفت.
۶۶٣۱ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : جیج غانی

عنوان : بودجهء کدام کار؟
آقای حمید محوی هم میهن سئوال دار!
لطف بفرمائید روشن فرمائید که بودجهء کدام فعالیت را می خواهید بدانید از کجا می آید؟!
این جنبش نه یک رادیو دارد، نه یک تلویزیون دارد، نه یک نشریهء مرکزی دارد!
عزیز من کدام بودجه؟!
تمامی فعالیت های نه چندان "بزرگ" این حرکت از "دوازده فروردین روز نه به جمهوری اسلامی، آری به جمهوری"، نشست موسس، نشست سراسری دوم و سومین نشست سراسری، تا امروز از جیب ِتک تک ِهمراهان مشارنت کننده در هر برنامه ای، در همبستگی با جنبش پرداخت گردیده است و تابلوی خرج و دخل آن نیز فورا به عموم اعلان گردیده است.
لطفا توهم پراکنی نفرمائید. اگر واقعا بیطرفید شایسته است سئوال بفرمائید کتاب های چند صد صفحه ای و رسانه هائی که در نفی این جنبش کار، چاپ، تبلیغ و منتشر می گردند، بودجهء خود را از کجا تامین می فرمایند؟!
طبق اسناد این جنبش کلیهء هزینه های ِعمومی این جنبش؛ روزی که کارها براه افتند؛ از سوی همراهان تامین خواهد گردید و این جنبش در قبال این کمک ها هیچ تعهدی را نیز نخواهد پذیرفت. اما همانطور که گفتم متاسفانه بر اثر بسیاری کارشکنی ها هنوز پس از بیش از چهار سال از تاریخ تاسیس ِ این جنبش کارها آغاز نشده اند.
هم میهنان گرامی در این ماجرا، خود پیدا خواهند کرد پرتقال فروش را آقای حمید محوی!
۶۶۲۹ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ برای محبوبه دانشجو از تهران
محبوبه ی گرامی، از تشویق هایت سپاسگذارم.
اتحاد، مبارزه، پیروزی
از شعارهای قدیمی شما دانشجویان ایرانی ست.

پیروز باشید
۶۶۲۶ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : محبوبه دانشجو از تهران

عنوان : حمید خان محوی ببخشید
دو هزار و هشتصد و پنجاه و چهار بار دیگر تکرار خواهی کرد.
۶۶۲۱ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : محبوبه دانشجو از تهران

عنوان : حمید خان محوی
حمید خان سلام حالت چطوره عددت خیلی باحاله! دو نهصد و پنجاه چهار بار تکرار!
۶۶۱۹ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : آموزش و آزادی : مسئله بسیار ساده است
به نظرم می رسد که این ایرج رشتی باید فرد با هوش و آگاهی باشد، و مسائل و پیشنهادهای جالبی مطرح می کند.
علاوه بر این می خواستم پرسش اولیه ام را یک بار دیگر تکرار کنم. این طور که به نظر می رسد برخی گروه ها و تشکیلات دوست ندارند از منابع مالی خود حرف بزنند و در این زمینه شفافیت داشته باشند. در هر صورت من خیلی کنجکاو هستم بدانم که جمهوری خواهان لائیک و دموکراتیک بودجه هایشان را از کجا تأمین می کنند؟
در پایان یک کامنت هم برای آقای ایرج رشتی گرامی که گفته بود : «انتخابات آزاد ـ بیان آزاد می طلب»
بیان آزاد هم آموزش آزاد یعنی حق آموزش و استفاده از نهادها امکانات آموزشی و امکان استفاده از رسانه ها را قویا می طلبد که بدون آن آزادی بیان هم مفهومی نخواهد داشت. روی موضوع آموزش تأکید کردم، چون که غالبا فراموش می شود. در هر صورت نگران نباشیداین موضوع را دو هزار و هشتصد و پنجاه و چهار بار دیگر تکرار خواهم کرد.
۶۶۱۴ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : ایرج رشتی

عنوان : انتخابات آزاد ـ بیان آزاد می طلبد
"۳ – وزن «جمهوریت» در هویت، برنامه، و گفتمان سیاسی
موضوع دیگر، آستانه «جمهوری‌خواه» دانستن یک جریان است. شما چگونه یک نیروی سیاسی را جمهوری‌خواه ارزیابی می‌کنید؟ آیا صرف حضور بدیل جمهوری به عنوان نظام سیاسی آینده در برنامه سیاسی آنها کفایت می‌کند؟ در غیر اینصورت، چه جایگاه و وزن (حداقلی) برای «جمهوریت» یک برنامه و گفتمان سیاسی قائل هستید؟ به عنوان مثال، در مورد جریان‌هائی مثل گروه‌های قومی طرفدار جدائی، خودمختاری، یا حکومت فدرال، که گفتمانشان سراسر بر مناسبات قومی / ملی استوار است، به راستی جمهوری‌خواهی چه وزنی در کلیت گفتمان و برنامه سیاسی آنها دارد؟ "

بر داشتم از این نوشته شما اینست که شما گروه‌های قومی طرفدار جدائی جنب "حکومت فدرال" ذکر می کنید.
شما بفرمائید از "حکومت فدرال" منظورتان کدام کشور است؟ تا آنجا که من می دانم ما "جمهوری فدرال" مثل آلمان داریم و در این جمهوری فدرال جائی برای جدائی طلب ها وجود ندارد, بلکه حقوق شهروندی در قانون اساسی مد نظر است.در جمهوری فدرال گفتمان بر مناسبات قومی / ملی استوار نیست.( قومی گرائی را من جنبش های فاشیستی می دانم). بهر حال اگر مفهوم ها ( کاته گوری ها) شکافته نشود به ابهامات افزوده خواهد شد.

در خاتمه
آقای مشایخی عزیز بهتر است نظرتان را اگر وقت کردید در همین جا کمنت کنید.افرادی مثل دکتر ملکی( "ملی مذهبی") در حرف دموکرات های دو آتشه هستند و لی خواهش و سئوال های نظر دهندگان را در همین سایت بی جواب می گزارند که در نتیجه کمکی برای بحث و تمرین دموکراسی نمی کند.
سئوال های آقای همایون و جیج غانی بیشترش نظرمن هم است.
شاد باشید
۶۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : محبوبه دانشجو از تهران

عنوان : چرا پس نوشته فریدون را برداشتید
گر چه من با همه ی نوشته ی فریدوئن موافق نبودم ولی فکر میکنم حیف که آنرا برداشتید. زیرا بر عقاید باید بماند. او در هیچ موردی زیاده روی نکرده بود. من حمید محوی موافقم. شب بخیر حمید خان چطوری اینجا داره کم کم روز میشه!
۶۶۰۰ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : همایون

عنوان : اشکال همچنان باقی می ماند!
آقای مشایخی به نظر می رسد تمام ایراداتی که شما به دشواری های ائتلاف بر سر جمهوری خواهی وارد کرده اید که بخشی از آن هم واقعی است عینا در مورد انتخابات آزاد هم صدق می کند. آیا می توانید یک تعریف جامع و دست کم مورد توافق در مورد انتخابات آزاد بین گروه های سیاسی و فعالین مختلف ارایه دهید؟ به طور مثال تعریفی که از انتخابات آزاد بین گروه های اصلاح طلب حکومتی وجود دارد آیا با تعریف انتخابات آزاد در بین بیرون از حکومتی ها یکسان است؟ آیا «انتخابات آزاد» همان چتری است که می تواند به قول شما گروه های مختلف جنبش زنان، کارگران، دانشجویان و دیگرانی را که «جمهوری خواهی» نمی تواند متحدشان کند، متحد سازد؟ آیا پیش شرط های انتخابات آزاد از نظر گروه های سیاسی یکسان است؟ آیا دامنه ی درک از «انتخابات آزاد» از دامنه ی درک از «جمهوری خواهی» محدودتر است؟ می بینیم که «انتخابات آزاد» اصلا تعریف واحد و مهم تر از آن راه کار واحدی ندارد که خیال کنیم می توانیم روی آن به توافق برسیم، پس مشکل هم چنان باقی می ماند و دو مشخصه ی اصلی «جمهوری خواهی» را هم بی رنگ می کند.
«جمهوری خواهی» در شرایط امروز ایران بیشتر یک شعار سیاسی است به معنای «انتخابی بودن تمام حکومت». اهمیت تاکید بر این شعار و حفظ آن از این روست که دو نیروی موجود جامعه آن را قبول ندارند. ولایت فقیه و انواع طرفداران حکومت پادشاهی. تاکید بر آن، صرف نظر از درکی که نسبت به «جمهوری» وجود دارد، به معنای دفاع از انتخابی بودن همه ی حکومت است و این در شرایط امروز جامعه ی ایران بسیار اهمیت دارد و به نظر می رسد که طرح شما می خواهد مرزها را لااقل با یکی از این دو نیرو کم رنگ کند یا از بین ببرد.
۶۵۹۱ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : پیام پیشین برای فریدون بود که پیامش حذف شده بود
اعتراضش هم حذف شد
۶۵٨۹ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : همبستگی
من مطالب شما را کاملا خواندم، اگر چه من با شما موافق نیستم ولی می دانم که چنین موقعیتی برای افرادی که نوشته هایشان حذف می شود، واقعا جراحت بار است. و حرف شما را تأیید می کنم که مطلب توهین آمیزی ننوشته بودید. من حدس می زنم که حذف پیام شما اندکی جانب دارانه بوده است. چون که شما تقریبا اعتباری برای جمهوری خواهان دموکراتیک در ایران باقی نگذاشته بودید، که البته در این مورد خاص من هم با شما هم عقیده هستم. ولی تنها در این مورد خاص. با این وجود بخاطر حذف پیام با شما اعلام هم بستگی می کنم.
۶۵٨٨ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : م شبنامه

عنوان : به حضرت محوی
آقای محوی شما خیلی با حالید. من عرضی ندارم خوانندگان ما را قضاوت خواهند کرد.
۶۵٨۰ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : به م شبنامه
متأسفانه نظر اوّل شما را ندیده بودم و تنها به نظری که در بخش دوم ارسال داشته بودید پاسخ گفتم.
نکته‍ی جالبی در خصوص تمایلات مردم نوشته بودید نظیر «خدا رضا شاه را رحمت کند» و من هم اضافه می کنم بخاطر احترام به مومنین که «خدا تمام رفتگان عالم را رحمت کند».
چنین نظریات و تکیه کلام هایی بسیار حائز اهمیت هستند، و نشان می دهند که حکومتی نظیر جمهوری اسلامی بی دلیل در ایران ایجاد نشده است. امپریالیسم بوده است ولی این مردم هم بوده اند و این فرهنگ هم بوده است که در تشکل شرایط حاضر شرکت داشته اند. و حتی برخی کمونیست های اولیه ایران در نیم قرن گذشته، معتقد بودند که در حال حاضر اگر بخواهیم دست به ترکیب جامعه ایرانی بزنیم و این مذهب را حذف کنیم شیرازه تمام جامعه و کشور از هم گسسته خواهد شد و چیزی از جامعه ایرانی باقی نخواهد ماند. در هر صورت هرج و مرج عظیمی به وجود خواهد آمد.

«خدا شاه را رحمت کند» باز هم شامل همان تحلیل من در نظر قبلی از «مک دونالد» شما می شود. یعنی این که و مضافا بر این که : ما منتظر یک ناجی، یک رهبر کل، یک شاه، یک فرد استثنائی هستیم. و در این جا مشاهده می کنیم که چگونه اعتقادات مذهبی با همان محتوا ولی تغییر شکل یافته (جا به جا شده) در اذهان عمومی، در چنین اشکالی تبلور پیدا می کند و به بیان می آید.
البته تحلیل چنین نظریاتی نظیر «خدا شاه را رحمت کند» نیاز به تأملات بیشتری دارد تا قصدیت جمله آشکار شود. یعنی موضوعی که ممکن است این «خدا شاه را رحمت کند» را یک کمی پیچیده تر از مفهوم تحت الفظی آن سازد.

و امّا دوست گرامی شما بخاطر طرفداریتان از سوسیالیسم و نه کمونیسم نمی دانم از کدام منابع استفاده می کنید. ولی سوسیالیسم علمی و کمونیسم، تا جایی که من می دانم یکی هستند و در هر صورت هدف رسیدن به جامعه بدون طبقه و الغای استثمار انسان از انسان است، رهایی انسان، رهایی از زندان از خودبیگانگی ست.

با این وجود از تمام این مسائل باید با احتیاط حرف بزنیم، به این علت که جامعه کمونیستی چیز ی از پیش تعیین شده و حتی حتمی هم نیست. جامعه سرمایه داری اساسا ممکن است، بی آن که فرصتی برای آیندگان باقی بگذارد، جامعه بشری را نابود کند، در هر صورت شکل و شمایل دیکتاتوری طبقه کارگر بستگی به مبارزات مبارزین دارد و چیزی از پیش مشخص شده ای نیست.
۶۵۷۷ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : به م شبنامه
اگر اجازه دهید من پرسش اوّل شما را بدون جواب می گذرانم. ولی موضوعی که شاید دورا دور با این همین پرسش قرابت هایی داشته باشد، چنین است که من برای مبارزه با اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور اولویت قائل هستم، البته اگر کاری علیه آنها از عهده ام ساخته باشد. و در مورد جا و مکان من هم اگر اجازه دهید، بگذاریم که ایرانی ها برای آن تصمیم بگیرند. ولی من در پی گرفتن جایی در ایران نیستم ، آرزوی من این است که قلب جهان را تسخیر کنم. اخیرا با یک بید مجنون همسایه شده ام و شب پره های فانی نیز من را می شناسند و در اعصاب کهن و شکننده ی نوع آنها ثبت شده ام. ..
و موضوع دیگری که باید در پیام قبلی مطرح می کردم چنین است که مارکسیست های ایرانی نیز خانواده‍ی سیاسی ایرانی به حساب نمی آیند - یعنی هنوز به حساب نمی آیند و به عبارتی فعلا یتیم هستند. چون که ما حزب کمونیست نداریم. به قول یکی از نظر نویس های این سایت «میلیون ها کمونیست انفرادی» هنوز به شکل خانواده‍ی سیاسی متشکل نشده اند. البته فدایی داریم، و شاید توده ای هم داشته باشیم ولی این ها حزب کمونیست را تشکیل نمی دهند و مبارزات طبقه کارگر را نیز نمایندگی نمی کنند. الان ببینید مدت ها ست که از شرکت واحد اتوبوس رانی حرف می زنند و فعالیت سندیکایی که برخی از نمایندگانش الان در زندان هستند. ولی نکته‍ی بسیار بسیار بسیار مهم این است که ما درایران بیش از هفت هزار کیلومتر راه آهن داریم که دارند بخشی از آن را خصوصی سازی می کنند. پانصد ششصد تا لکوموتیو. در عوض به خاطر کاستی های فنی و فقدان رشد تولیدی نزد طبقه کارگر در ایران تعداد کشته های جاده های ایران معادل یکی دو سه زلزله‍ی شدید در سال است. پرچم کمونیستی و سندیکایی روی موضوع ریل راه آهن ایران و لکوموتیو سازی ایران کجاست؟ راه آهن ایران یعنی مهمترین مسئله‍ی تاریخ ایران. یعی صنایع مادر. یعنی بند و بست و چفت و بست تمام کشور. کجا شما دیده اید و خوانده اید که حضرات بیایند و از موقعیت مدارس فنی ایران صحبت کنند و بخاطر کاستی های آنها اعتصاب غذا کنند؟ و یا برخی از منتقدین سیاسی در استان کردستان دهانشان را با سوزن بدوزند؟ که بگویند اختناق. و بگویند که ما نیز جز خوان ریزی کاری از عهده مان ساخته نیست، دستمان نمی رسید خون دیگران را بریزیم، خودمان را دچار هموراژی می کنیم.

و امّا مک دونالد شما...ببینید آن صفی که شما تا شاه عبدالعظیم دیدید که برای نسخه‍ی تقلبی آن ایستاده بودند، از نتایج ایدئولوژی طبقه حاکم ایران یعنی طبقه ی بورژوازی معامله گر ایرانی ست. ما از این جهت که تمایلات بورژوازی و انواع آن را جذب کنیم، حتما مجبور نیستیم حاجی بازاری و کارچاق کن بین المللی باشیم و یا فرزند راکفلر باشیم. البته فرزندان راکفلر، خودشان زیاد اهل مک دونالد نیستند.
آیا شما می دانید که یک سوم جمعیت ایالات متحده آمریکا دچار بیماری چاقی هستند که ده در صد از آنها از چاقی بسیار شدید (مگا اوبز) رنج می برند؟
۶۵۷۶ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از :

عنوان : با فریدون موافقم
با سلام به فریدون و صحه گذاشتن به حرف ایشان.
بنده نیز با وجود جمهوریخواهی خودم و رای دادن به جمهوریت و حتی چپ بودنم یک حکومت لیبرال دموکرات را به یک حکومت سوسیال دموکرات ترجیح می دهم. زیرا در یک حکومت لیبرال دموکرات چپ ها هم جایگاه خود را دارند ولی در یک حکومت سوسیال دموکرات کمونیستی حتا چپ های میانه رو نیز حق وجود ندارند. من یک دانشجو در عین حال « شوفر تاکسی » هستم روزانه با دست کم سی چهل نفر آدم مختلف از هر قوم و هر شغل سر و کار دارم. چنانکه در یادداشتهای دیگری نوشته ام و با تایید حرف فریدون روز بروز بر تعداد کسانی که خواهان برقراری حکومت پادشاهی هستند افزوده می شود تا جایی که من فکر می کنم بهتر است ما یک جمهوری پادشاهی داشته باشیم. جمهوری پادشاهی که هر چهار پنج سال یکبار پادشاه انتخاب می شود. ما دارای تاریخ و تمدنی سنگین و ماندگار هستیم. با اتفاق وحشتناکی که در مملکت ما افتاد و سی سال طول کشید این وزن سنگین که گمان می شد روی ریلی براه افتاده دوبار بر زمین افتاد شاید با بکار بردن این نام « پادشاهی» در «جمهوری پادشاهی» شاید بتوان این جایزگزینی را برای همگان آسان کرد. چپ های ایرانی دو گروهند گروهی منجمد و سترون شده در سالهای دهه ده و بیست که تازه آن موقع هم ده بیست سالی نسبت به چپ جهان عقب بودند و گروهی دیگر که کمتر متصلبند. زنده باد ایرانی دموکراتیک که در آن چپ و راست و لیبرال و رادیکال بتوانند با هم در کمال آرامش فعالیت سیاسی و اجتماعی و حتا مذهبی بکنند.
۶۵۷۵ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : م شبنامه

عنوان : به حمید محوی
در ضمن شما گویا شعار مرگ بر آمپریالیسم را در برابر « مرگ بر حکومت اسلامی» گذاشته اید. اگر اینطور باشد شما در ایران جایگاهی ندارید. البته من نمی دانم در ایرانید یانه. دست کم سی سال است که روحانیت شیعه گوش مردم را با این شعار کر کرده. شما می دانید که چند سال پیش در خیابان پهلوی کسی یک ماکدونالد غلابی درست کرده بود. روز اول در عرض دوساعت برای خوردن یک ساندویچ ماکدونالد که البته فوری آنرا بستند تا شابدالعظیم راه بندان شده بود! آری برادر مرگ بر جمهوری اسلامی امروز از نان شب برای مردم ما واجبتر است. شما چه می گویید؟
۶۵۷۱ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : م شبنامه

عنوان : به حمید محوی
آقای حمید محوی که گاهی حرفهای خوبی می زند. اما من به عنوان یک جنوبی مقیم تهران به شما عرض که شما بسیار اشتباه می کنید که سازمان مجاهدین را با سیستم پادشاهی ایران مقایسه می کنید. البته قبل از هر چیز بگویم که من نه طرفدار پادشاهی ایرانم و نه خوشبختانه طرفدار تروریستهای مجاهدین خلق. من اگر « خدا » قبول کند طرفدار یک حکومت دادگر و باتقسیم ثروت در جامعه هستم سوسیالیستی و نه کمونیستی. ولی باید بگویم امروز شما در کوچه و خیابان نمی توانید نام مجاهدین را بیاورید، زیرا یک کلمه بر روی همه لبهاست و آن تروریست بودن این گروه و خیانت آنها در زمان جنگ است و تبدیل مجاهدین به عنوان سربازانی که همه ی کاری کثیف مثل سرکوب کردها و ایرانیها و تک قتلهای داخلی عراق و ترورهای داخل ایران را از دیرباز تا کنون انجام داده اند! در صورتی که همین مردم با درصد عظیمی ضدیت خود را با هر شکل و شمایل و هر بیان و اشاره ابراز می دارند. و باز هم در همین حال از هر ده مسافری که سوار اتوبوس و تاکس می شود و از از ده نفری که به مهمانی می رود و ... آری از هر ده نفر ایرانی دست کم هشت نفرش می گوید «خدا رضا شاه را بیامرزد»، «خدا شاه رحمت کند» ، «یادش بخیر زمان شاه» « آقا زمان شاه که این طوری نبود»...حالا شما خواهید گفت که این از فساد و استبداد حکومت اسلامی ست. بنده هم می گویم آری ولی بالاخره ما با این مردم طرفیم! نه؟
۶۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : مرگ بر امپریالیسم جهانی
با این وجود حداقل پرسشی هست که پیش از همه باید به آن پاسخ گفت و آن هم این است که بودجه‍ی جمهوری خواهان از کجا تأمین می شود.

در ثانی در تقسیم بندی خانواده های سیاسی ایران فکر می کنم که در مورد سلطنت طلبان و مجاهدین خلق باید تردید کرد. از دیدگاه من این دو گروه در واقع به هیچ گروه سیاسی تعلق ندارند. اسم این دو چیز یک چیز دیگری ست.

و آنهایی که بخواهند این دو گروه را به عنوان خانواده های سیاسی ایران معرفی کنند و از این بدتر آنها را واجد آرمانی اصیل بدانند، و باز هم این که آنها را به عنوان کاندیدا و یا ترکیباتی از جمهوری خواهان دموکراتیک و لائیک معرفی کنند، در این صورت کاملا مشخص خواهد شد که خودشان هم به رنگ همان ها هستند، مضافا براین که این گروه آخری نیز واجد هیچ پیامی برای پیشرفت جامعه ایرانی نمی باشد.
در نظریات من اگر تردید دارید به پیشگوی اخبار روز مراجعه کنید!
۶۵۵۴ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : برنا از شرق تهران

عنوان : شعار مرگ بر حکومت اسلامی امروز برای همگرایی اهمیت دارد.
با سلام گر چه جنبش جمهوریخواهی اهمیتی فوقالعاده دارد اما جنبش کنونی « مرگ بر جمهوری اسلامی» امروز بسیار مردمی ست و باید به این حرکت بها داد. امروز سیستم مخابراتی کشور دچار سرگیجه شده. نه می تواند آنرا قطع کند و اگر قطع نکند امروز بگفته مسئولیت شصت و هفت در صد پیامکهای تلفنهای موبایل شعار « مرگ بر حکومت اسلامی » و « مرگ بر خامنه ای » و توهین های زننده به ائمه و امامان و پیامبر است. البته من فکر می کنم با برکناری این فرقه از قدرت تب و تاب «مرگ بر این و مرگ بر آن » هم فروکش کند اما برای امروز بحساب آوردن این شعارها بسیار اهمیت دارد.
۶۵۰٨ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : رضوان مزینی

عنوان : قانون اساسی - انتخابات آزاد فشار از پائین
با سلام خدمت جناب دکتر مشایخی

فعالیت سیاسی در ایران از نظر کمی و کیفی رشد نا یافته و درای بیماری های مزمن می باشد.
هزاران فعال سیاسی و وابستگان آنها در ۱۰۰ اخیر بشدید ترین وضعی، از صدمات جبران ناپذیر جانی - مادی و معنوی آن لطمه خورده اند.
رژیمهای حاکم تا کنون تمام قدرت و سیاست را تیول خود قلمداد نموده و بکلی منکر حق قواعد اصلی دموکراسی انتخابی بوده و هستند.
در این مورد فکر نمی کنم در درون نیروهای مخالف حکومت اسلامی کسی تردیدی داشته باشد. از صدر مشروطه تا بامروز امر انتخابات هرگز نهادی نشده ست. در گذشته؛ شاه و دستگاه امنیتی او از «صندوق« انتخابات، همان هائی را در می آوردند که با آنها بودند. انتخابات برای ورود دگراندیشان کاملا ممنوعه بود. امروز هم ، با ولی فقیه و شورای نگهبان، عرصه را ، حتی برای نبروهای «خودی » موسوم به «اصلاح طلبان» هم بسیار تنگ کرده اند . تکلیف دگراندیشان کاملا روشن ست نیاز به توضیح بیشتر ی نیست.

متاسفانه با اختناق و سرکوب دانمی امکان فعالیت های فرهنگی نیز با مشکلات عدیده روبرو بوده ست و برعکس انواع بدآموزیها ی سیاسی
در جامعه ترویج و بصورت عادت در آمده ست. در کامنت دیگری عرض کرده ام که حکومت های انحصار گر و سرکوب ایرانی معانی واژه ها را چنان از محتوی تهی نمودند که مردم قبل از انقلاب بکلی از مشروطه و قانون اساسی و سلطنت دوری می جستند و به کمتر از سرنگونی سلطنت رضایت ندادند. زمینه بسیار برای خمینی و روحانیت مساعد بود که در فلات ایران خیمه ی مشروعه را علم کند.

طنز تاریخ ست که پس از آنهمه جفا ، که شاهدوستان در حق مشروطه روا داشتند و مردم را از «قانون اساسی » دست پروده خود بیزار کردند ، خودآگاه یا ناخودآگاه با تشکیل « حزب مشروطه ایران» موجب ادامه ی تبلیغات منفی علیه مشروطه شدند. واقعا این حضرات می توانند متولیان صدیق مشروطه خواهی باشند ؟ بدیهی ست که شاهدوستان با تکیه بر جنایات حکومت اسلامی خود را برای حکومت کردن «شایسته تر» از جمهوری اسلامی میدانند ؛ که با عملکرد های بغایت ارتجاعی و ضد مردمی ، الحق بیش از رئیس جمهور مادام العمر مصر حسنی مبارک به خوشنامی و محاسن نهاد جمهوریت به منزله یک فرم حکومتی موفق و مدرن در بسیاری از دموکراسی ها لطمه زد ند.
شاهدوستان می دانند که «سروران» آنها با کودتا ۱۲۹۹ و ۱۳۲۸ به قدرت رسیدند و با بحران ۱۳۲۰ و ۱۳۵۷ مملکت را ترک کردند. خودشان واقفند و تجربه ای از کار در میان مردم و از پائین هم ندارند . نبک میدانند که مردم در جنبش مشروطه می خواستند قدرت شاه و اختیارات او را با مجلس و قانون اساسی محدود کنند. حالا برعکس شده ؛ این آقایان چگونه میخواهند از «بالا» تعالیم مشروطه را بین مردم ببرند ؟

در چنین شرائطی در خارج از کشور اتحاد جمهوری خواهان ، جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک ، سازمان سوسیالیستهای ایران و بقیه سوسیالیستها به فعالیت های خود شتاب بیشتری دادند.

مشکل اصلی کجاست ؟
ایران در ۱۰۰ سال اخیر نتوانست از یک قانون اساسی منسجم برخوردار گردد تا تمام یا بخش اعظم نیروها ی اجتماعی را حول آن جمع کند. متاسفانه دیکتاتورهائی چون رضا شاه ، محمد رضا شاه ، خمینی و خامنه ای با اختیارات غیر قانونی و با تکیه بر سرکوب و قوای قهریه توانستند اراده ی خود را حدود ۹۰ سال بر مردم ایران تحمیل کنند و در برابر حوادث اجتماعی هم ، با توسل به کودتا ، توطئه و قتل عام سیاست خود را به پیش ببرند. قانون اساسی باید متعلق به مردم باشد نه شاه و خامنه ای ..

تا زمانیکه آحاد مردم نتوانند آزادانه ، از طریق شرکت داوطلبانه در انتخابات به تمرین دموکراسی انتخابی «وکالتی» بپردازند و به هرکس خواستند رای بدهند . تا در مجلس شورای ملی «پارلمان» قوانین اصطلاحا «زمینی» و مناسب امور مملکتی ؛ کار و زندگی، سیاسیت داخلی و خارجی تدوین گردد . فعالیت های حزبی در ایران مانند تمام جوامع کم وبیش آزاد جهان نهادینه نخواهد شد. همان طور که تا بحال نگردیده ست. در مملکتی که مصونیت پارلمانی نمایندگان منتخب مردم رعایت نمیشود ؛ و شادروانان دکتر قاسملو ، خسرو قشقائی و دریا دار احمد مدنی به نحوی تحت تعقیب دستگاه انگیزیسیون حکومت قرون وسطائی قرار گرفتند که همگان میدانند بر آنها چه رفت کسی ریسک نمی کند که زبان گویا ی مردم باشد ..

یکی از بزرگترین مضار چنین شرائط وانفسا عدم امکان سنجش کمی و کیفی نیروهای سیاسی وابسته به حکومت و مخالفان آنست.
- حکومت همیشه ادعا میکند که مردم از آنها حمایت می کنند و مخالفان اقلیت ناچیز «وابسته» - «جاسوس» و «ضد انقلاب» می باشند.
- مخالفان هم در این آشفته بازار اعم از داشتن پایگاه ا جتماعی یا بدون کمترین پشتوانه ی مردمی بخصوص در خارج از کشور به رقابت های نا
لازم روی میاورند که جناب دکتر مشایخی بدرستی به فرقه گرائی تشبیه نمودند. چنین اعمالی در کشورهای دارای پیشینه ی فعالیت
مستمر چند حزبی غیر ممکن ست. آیا برای اتحاد نیروها باید با این همه گروههای کوچک چند نفری به تفاهم رسید؟ محال ست !!!

نقطه ی حرکت :
ایران فاقد قانون اساسی متعارف ست ، که در بر گیرنده ی منافع و مصالح تمام احاد اجتماعی باشد. برعکس پر از تضاد و تتاقض برای مقتصیات امروزی مردم و کشور ست. دارای موادی مشخص که مفاد منشور حقوق بشر را نادیده می گیرد. مبارزه ی تمام مخالفان جمهوری اسلامی حول اشکالات اساسی قانون اساسی در یک کارزار داخلی و خارجی می تواند جنبش از پائین را تقویت نماید.

مردمی که بتواند در یک پروسه ای موانع تغییر قانون اساسی را رفع کند . یعنی توانسته در بهبود وضع انتخابات گام های اساسی بردارد.

اگر مردم با نیروهای مبارز داخل و خارج کشور نتوانند دروازه های مجلس را بر روی نمایندگان واقعی مردم در سراسر کشور بگشایند و ولی فقیه با سپاه و شورای نگهبان به همین وضع امروز ادامه دهند . تردیدی نخواهد بود که بحران به این رژیم هم مجال نخواهد داد. معلوم نیست از آنپچه بیرون آید.

تا آنجا که من مطالعه کرده ام عموم « جمهوریخوا هان » خواهان قانون اساسی اصولی و مدرن و مناسب امروز هستند و در عمل می توان آن را بین مردم برد. حتی نیروهای اصلاح طلب حکومتی و نیروهای ملی - مذهبی هم خواهان قانون اساسی با درجاتی متفاوت ولی متعارف تر از قانون اسای فعلی هستند. کانال تغییر و تدوین قانون اساسی « کنستیتو شون » دست جمهوری اسلامی را برای هرگونه «شایعه سازی» و «اتهام زنی» علیه نیروهای آزادیخواه در انظار جهانی خواهد بست. من فکر می کنم که فقط نیروهائی که بفعالیت های میان مردم و فشار از «پائین» اعتقاد ندارند و منتظر «ناجی» و «جنگ» و انقلاب هستند به این روش روی خوش نشان نمی دهند. نیروهائی که از هم اکنون می دانند که در بین مردم پایگاهی ندارند به این کار زار اعتنائی نخواهند کرد.
تحقق انتخابات آزاد هم از طریق تغییر قانون اساسی باید عملی شود.
ملت و نیروهای آزادیخواه ما حق دارند که برای تحصیل یک قانون اساسی مترقی رزیم را تحت فشار قرا ر دهد. افکار عمومی جهان آگاه هم از ما پشتیبانی خواهد کرد.
۶۴۹۹ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : دریادل توانا

عنوان : اصلاح و پوزش
ببخشید در متن اینجانب بجای " اتحاد به منزله یکی شدن نیست " اشتباها " است نوشتم . ضمن پوزش
۶۴۹۱ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : دریادل توانا

عنوان : اتحاد و ائتلاف ضرورتی انکار ناپذیر
جناب آقای مشایخی
تلاش در تشخیص پراکندگی جنبش جمهوریخواهی در ایران با محوریت دموکراسی و حقوق بشر کاری اساسی و شایسته است . برداشتن هر گام از سوی دموکراسی خواهان برای اتحاد مبتنی بر اصل بهره گیری از منابع توان و قدرت نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران برای غلبه بر استبداد شایسته تقدیر است. آنچه استبدا را دوام و بقا بخشیده است یکی عدم وجود اتحاد و ائتلاف عملی نیروها است باشد که همه نخبگان سیاسی با نقد مقاله شما در مسیر اتحاد گام بردارند. ایکاش می توانستیم درک کنیم که اتحاد به منزله یکی شدن است و رقابت در اتحاد تائید این ادعا است. پیروز باشید
۶۴۹۰ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : جیج غانی

عنوان : آقای مهرداد مشایخی
هم میهن گرامی؛
من به سهم خود از نوشتهء شما و طرح نظراتتان در باب جنبش فراگیر جمهوریخواهی سپاسگزارم. من نیز با شما کاملا موافقم که طیف جمهوریخواهان در کشور ما ایران بسیار گسترده است. من هم چون شما براین باورم که ترکیب ِ"نُه گروه جمهوریخواه"، از سنخیت سیاسی - تشکیلاتی ِحداقل، جهت "نزدیکی"، برخوردار نبودند. عملا؛ در همان بهار ِکوتاه ِبحث ها و گفتگوها؛ به "نفاق" بجای "اتحاد" دامن می زدند. همچنین چون شما براین باورم که جهت "نزدیکی"؛ علاوه بر ادعای جمهوریخواه بودن؛ این همگرائی بین نیروهائی که دموکرات و لائیک (و بقول شما سکولار) باشند، ممکن خواهد گردید.
برای این "نزدیکی" من گام نخست را در "عمل" و به عبارت دیگر در دفاع بی چون و چرا از مبارزات دموکراتیک مردم سراسر ایران از یکطرف و مخالفت با هر نوع دخالت دول خارجی در امر استقرار دموکراسی در ایران از طرف دیگر، می بینم. در راس این فعالیت های ممکن، دفاع از اساسی ترین خواسته های جامعهء مدنی ایران؛ مساوات تمامی شهروندان، لغو فوری مجازات اعدام، توقف هر نوع شکنجه، آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و بر قراری کلیهء آزادی های سیاسی، مدنی و حقوقی؛ و نهایتا خواست برگزاری همه پرسی جهت تعیین آزادانهء نوع نظام آینده و بتبع آن تشکیل مجلس موسسان ِنظام آینده، متشکل از نمایندگان واقعی مردم در سراسر کشور و در انداختن حکومت قانون بوسیلهء یک دولت مدرن منتخب مردم در ایران، می دانم.
موفق باشید.
۶۴٨٨ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨۷