از : ناصر ............
عنوان : ایران وطن ماست
ایران وطن ماست و آذربایجان ما نیز بخشی جدایی ناپذیر از ایران است.
پاینده ایران و زنده باد همه ی خلق های ایران.
به نظر من "پان تورک" تنها کاری که می تواند بکند این است که یکبار دیگر مردم خطه آذربایجان را از رسیدن به حقوقش محروم سازد. این تنها "خدمتی" است که پان تورک می تواند نصیب مردم رنج کشیده ی آذربایجان سازد. سود دیگری از آن ها بیشک حاصل نخواهد شد.
۶۷۴۹ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣٨۷
|
از : یعقوب طهماسبی
عنوان : زیر بار باکو یا آنکارا نخواهم رفت
به هزار و یک دلیل تاریخی و سند معتبر آذربایجان و تبریز و مراغه و زنجان وارومیه ووو. از هزاران سال پیش ایرانی بوده واست و من هم بعنوان یک مراغه ای اظهارات تحریک کننده و نفاق انگیز یک عده هوچی گر را که فقط چند جمله حفظ کرده با راهنمائی اربابان نفتیشان و خارج از مرزها در مغزشان نشانده اند که شوونیسم فارس ! یا ملت ترک ! آقا تو که خودت را عاشق ترک و ملت ترک میدانی بفرمائید بروید از آذربایجان و از تبریز و یا از مراغه و بر گرد در همان ترکمنستان و تقاضای تابعیت کن ! چرا میخواهید با نشخوار تکراری استعمار گران روس و امروز انگلیس و اسرائییل حمام خون در کشور من راه بیاندازید و خودتان در کناری نشسته و مثل لاشخورر منتظر که پس از احتمال برنده شدن اربابان باکویی یا اسرائییلی شاید به منسبی برسید البته در خواب و رویا چون آذربایجانی در تمام ایران پرا کنده و داری ریشه است و نمیخواهد برای رفتن از مثلا ورامین به مراغه یا تبریز به کنسو لگری باکو مراجعه کند ! تمام ایران سرزمین من است و مراغه هم محل تولد و رشد من است یک عده بی وجدان که نه سواد تاریخی دارند و نه سواد انسانیت فقط بخاطر هوس و امیال غیر انسانیشان خودشان را پشت یک مشت حرفهای دورغی پنهان ساخته هی میگویند ملت ترک ؟! البته در یک مورد آذربایجانی میتواند با آنها هم عقیده باشد و آن زمانی است که باکو تابع و زیر نظر ایران باشد و در واقع به مام وطن بر گردد . چرا ما باید تابع باکو باشیم ؟
۶۷۴۲ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣٨۷
|
از : ایراندوست ایراندوستی
عنوان : این مقاله نادرست بود
اسنادی وجود دارند که به وضوح حکومت پیشه وری را ساخته باقراف و استالین میدانند و دیگر کسی نمیتواند از این اسناد رد شود و داستان و حماسه بنویسد:
http://www.wilsoncenter.org/index.cfm?topic_id=۱۴۰۹&fuseaction=va۲.browse&sort=Collection&item=۱۹۴۵۲D۴۶۲۰Iranian۲۰Crisis
ضمن اینکه مسئله ترک-ایرانی یا تورانی-ایرانی یک مسئله کهن است و با هجوم اقوام ترک به ایران آغاز شده است. در دوران سلجوقی و تیموری و صفوی و قاجار هم وجود داشته است و بهترین راه حلش اینست که کسانی که هویت ایرانی ندارند و خود را ایرانی نمیدانند با کردها/زازاهای ترکیه تعویض شوند. اینطوری نه جنگی میشود و همگی آسوده میشوند. در ایران آینده میتوان زبانهای ایرانی مانند کردی و بلوچی و .. را پرورش داد و حتی آنها نیز رسمی باشند ولی برخی ترکان با پان ترکیسم و نژادپرستی و ایرانستیزی نشان دادند که ایرانی نیستند و خود را ایرانی نمیدانند. آذربایجانیهایی که هویت ایرانی دارند بخشی از ایرانند ولی ترکانی که خود را ایرانی نمیدانند و روز و شب طوطی وار حرفهای مضحک مانند چونیسم فارس و داشناک ارمنی و تررویست کرد میزنند بهتر است با ایرانیان (کردها/زازاهای) ترکیه و آران/شروان تعویض شوند (حال چه سرزمینی چه جمعیتی). اینطوری هم ایران آرامش پیدا خواهد کرد و هم ترکیه/آران-شروان و هم کردها/زازاهای ترکیه و تالش/تات/کردهای آران نجات میابند و هم کسانی که هویت ترکی را بر هویت ایرانی ترجیح میدهند. بگذارید این مسئله را یک بار به طور آشتیانه و آرامش حل کنیم تا در آینده کشورها و ابرقدرتها ایرانی و ترک را به جون هم نیندازند و هر دو را ضعیف کنند.
سپاسگزارم.
۶۶۹٣ - تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣٨۷
|
از : سهند نسیمی
عنوان : آنهائیکه دوره سوگواری را نه توانسته اند پشت سر به گذارند تا آخر عمرشان افسرده می مانند.
اول از همه باید از اقای سیروس مددی و بهروز مطلب زاده برای سخنرانی و ترجمه و از سایت اخبار امروز برای درج همچو بحث هایی تشکر کنم. با اینکه انتقادات زیادی به افکار اقای مددی وارد است ولی شکستن سکوتی که تقریبا همه روشنفکران فارس در زمینه مسئله مللی در ایران اختیار کرده اند خود لنگه کفشی است در بیابان. به گمانم اقای مددی عمری را در راه فعالیت های اجتماعی چپ صرف کرده اند و طبیعی است که هر انسانی در راه ارمانهایش که از نوع عشق و علاقه اروتیک شخصی باشد و چه از نوع اجتماعی اش باید مقدار زیادی سرمایه گزاری ذهنی - روحی و فکری کرده باشد و اینهم طبیعی است که گذشت از سرمایه ای که حتی پتانسیل رشد و نمو نداشته باشد کار دشواری است. بقول معروف ترک عادت موجب مرض است. هستند آنهائیکه ده ها بعد از فروپاشی قبله سوسیالیزم شان باز هم در توهمات سوسیالیزم واقعی بسر می برند. البته روانکاوی فروید - لکان در این باره ادبیات خیلی قوی ارایه داده که نشان می دهند که آنهائیکه بعد از دست دادن عزیری نمی توانند دوره سوگواری را به پایان رسانده و آن انر÷ی سرمایه گذاری شده در فرد از دست رفته را باز یابند تا آخر عمرشان افسرده می مانند.
به نظر می رسد که اقای مددی هم آن دوره سوگواری مرگ سوسیالیزم قلابی را به راحتی پشت سر نگذاشته اند و به همین خاطر هم از همان ادبیات فرسوده و بی مصرف زیادی استفاده می کنند. این در حالی است که ملت تورک اذربایجانی و مخصوصا جوانان و تحصیل کرده هایشان از آنجائیکه بر دوش ستارخان ها و پیشه وری ها و خیابانی ها و بهرنگی ها و دهقانی ها و نابدل ها ایستاده اند از همه آنها گذشته و افق دید شان از همه آنها وسیعتر است. ذهن این مردم و جوانان خوشبختانه با زهر و سم ائدولو÷ی وارداتی مسموم نگشته و در گذشته زندگی نمی کنند و غبطه گذشته را نمی خوردند.
اقای مددی: ذهن های حقیر خود را در باره افراد و ذهن های متوسط در باره اتفاقات و ذهن های عالی در باره ایده و آرمان های بزرک درگیر می کند. بجث های شما و انتقادات تان به افرادی مانند محمد امین رسول زاده بیجا و غیر منطقی است برا ی اینکه اولا حقیقت تلخ تاریخ نشان داد که مخالفت رسول زاده ها با بلشویک ها اصولی بوده و امروزه افکار رسول زاده ها زنده و ائدلو÷ی بلشویزم مرده است--- من هم زمانی که در جبهه چپ بودم حزب مساوات را ارتجاعی می دانستم ولی بعد از شکست آرمان هایم مجبور شدم که با ذهن باز بعضی از حقیقت های تلخ را قبول کنم---- ثانیا : در آن زمان خواهی نخواهی دنیا به دو جبهه غرب و شرق-- سرمایه داری و سوسیالیزم قلابی روس ها--- تقسیم شده بود و با اینکه فرقه دموکرات --مخصوصا شخص پیشه وری--- مانند خیلی از احزاب و تشکل ها و افراد مخالف غرب برده حلقه بگوش روس ها نبود --- ایشان را مقایسه کنید با متفکر بزرگ روسی- فرانسوی الکساندر گو÷و که در مهد دموکراسی عاشق سینه چاک استالین بود---- ولی نمی توان این امر را کتمان کرد که فرقه هم مانند همه نیروهای مترقی آن زمان در جبهه مسکو بر علیه غرب قرار گرفته بود.و این امر طبیعی بود که رسول زاده با برنامه و حرکت فرقه دموکرات مخالف بوده باشد. همان طوریکه مثلا فلسطینی ها در دوره جنگ جهانی دوم با هیتلر همکاری می کردند و یا کوروات ها و بوسنیایی ها بر علیه صرب هایی که با فاشیزم المان می جنگیدند به هیتلر کمک می کردند ایا ما می توانم مثلا امروز وحشی گری صهیونیست ها و یا جنایات صرب ها را بخاطر عملکرد گذشته مخالفان شان توجیه کنیم.؟ اشتباه شما این است که می خواهید مسائل امروزی را با معیار های دیروزی اندازه بگیرید . گذشته گذشته است و دیگر باز نخواهد گشت بقول هراکلیتوس نمی توان دو بار در رودخانه ای شنا کرد. زمان یکی از مفهوم های خیلی پیجیده در فلسفه و علم است که حتی نابغه ای مانند انیشتن که خود خبره هم در پدیده زمان و مکان بود دچار اشتباه شد. به عقیده انیشتن زمان قابل برگشت بود که قول مشهوری دارد که باور به زمان غیر قابل بر گشت توهی بزرگ است ولی دانشمندان امروزی مخصوصا شیمیدان زیستی روسی- بل÷یکی و آمریکایی
Ilya Prigogine --- رجوع کنید به کتاب The End of Certainty, Time, Chaos and the New Laws of Nature--- ثابت می کنند که اگر زمان قابل بر گشت بود اصلا تغییر و تکاملی اتفاق نمی افتاد برای اینکه اگر در سیکلی پدیده ای بجلو می رفت در سیکل بعدی به عقب بر می گشت و بدین نحو اثر همدیگر را خنثی می کردند.
پس زمان پیشه وری ها و رسول زاده ها و بهرنگی ها و دهقانی ها برای ابد گذشته است و مکانیزم تحولات تاریخی منتطر اجازه از هیچ کسی نیست و به راه خود ادامه می دهد. در این حرکت عده ای خود را همسو با این جریان تاریخی کرده و عده ای هم دونکشوت وار سعی در ترمز کردنش دارندد.
از کل مطلب شما معلوم است که شما فکر می کنید که مثلا در دموکراسی اینده ایران به ما اذربایجانی ها هم سهمی خواهد رسید پس چه اصراری در تعیین و تبلیغ هویت تورکی مان داریم.؟
اقای مددی: من فکر می کنم که هشتاد سال توهین و تحقیر زیادی بر دوش هایتان سنگینی کرده است و به همین خاطر هم آن جرات ابراز هویت تان را از شما سلب کرده است. اگر می خواهید که بدانید که ایا ما تورک هستیم و یا اذری فقط کا فی است که به توهین تورک خری که از دهان شوینیست های لمپن فارس نثارمان می کنند توجه کنید. به بینید که آن لمپن بهتر از جنابعالی ما را می شناسد و به همین خاطر هم نه آذری خر بلکه که تورک خر خطاب مان می کند. اما وقتی که بخواهند هندوانه زیر بغل مان بگذارند اذربایجانی خطاب مان می کنند. تا زمانیکه ملت نشده ایم اروزی برابری با دیگران را با خود به گورمان خواهیم برد. اگر فکر می کنید که با اسیمیلاسیون در به اصطلاح دموکراسی موهومی اینده در ایران به حقوق مان خواهیم رسید سخت در اشتباهید. من شما را به مطالعه اندیشه های متفکر آلمانی- آمریکایی لئو اشترواس دعوت می کنم که در ۳۰-۴۰ سال پ÷وهش ها فلسفی اش به این نتیجه می رسد که اگر یهودی ها بخواهند در دموکراسی غرب اسیمیله شوند هیچ اطمینانی نیست که در آینده حتی در لیبرال ترین دموکراسی غرب مورد تعدی و تبعیض قرار نگیرند. اشترواس معتقد است که یهودی ها بدون داشتن دولت و هویت مستقل خود نخواهند توانست از ازار و اذیت و تبعیض در امان باشند--- توجه کنید که ایشان حتی لیبرال ترین دموکراسی های غرب را هم تضمینی برای حراست از یهودی ها نمی داند.
اقای مددی: چیزی به نام ملت اذری و زبان اذری وجود ندارد. ملیت ما تورک ایرانی و زبانمان هم تورکی اذری است. من بر عکس ما شما معتقد هستم که به اذربایجانی ها نه بخاطر زیادی ملیت چی بودنشان بلکه بخاطر کم بها دادن به ملیت چی شان باید انتقاد کرد. چندی پیش با چند دانشجوی جمهوری اذربایجان حرف می زدم که آنها هم معتقد بودند که اذربایجانی های شمال هم بخاطر سلطه هشتاد ساله دیکتاتوری روس ها با بحران هویت مواجه هستند . حد اکثر خواست شما و امثال شما این است که ما بصورت قومی با حق مثلا تحصیل به زبان مادری مان در ایران شناخته شویم و از کلمه ملت تورک ایرانی وحشت دارید--- که خود نشان دهنده بجران هویت و اوج از خود بیگانگی است که ریشه اصلی خیلی از مشکلات ما تورک های ایرانی است----
اقای مددی: برای درک فرق بین قوم و ملت فقط کافی است که مقاله "The earth had no roads to begin with از کتاب Postmodern fable اثر ÷ان فرانسوا لیوتار به را مطالعه کنید که خوشتختانه اقای کوروش برادری ترجمه اش کر ده و در همین سایت اخبار روز هم درج شده بود. من آدرس ترجمه و بخشی از این مقاله جالب را همینجا درج می کنم.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۹۳۸
اگر اعداد آدرس به فارسی تبدیل شدند لطفا به انگلیسی برگردانید.
ژان فرانسوا لیوتار - برگردان: کوروش برادری
وائو کویاما می گوید: «سوژه (شوتائی) انرژی اخلاقی باید ملت (کوکومین) باشد. ملیت کلید همه مشکلات است. انرژی اخلاقی نه با اتیک فردی یا شخصی سروکار دارد نه با اصالت خونی. ملیت هم از جنبه فرهنگی هم از جنبه سیاسی مرکز انرژی اخلاقی است». ماساکی کوساکا می گوید: « قوم (مینزوکو) به خودی خود بی معنااست. و وقتی هویت می شود که به یک قوم ملی تبدیل شود. قوم بدون هویت، بدون تعیین سرنوشت خود، بدون این که به یک ملت تبدیل شود، نیرویی ندارد. برای مثال قومی مانند آینوس نمی توانست به استقلال دست یابد، و دست آخر به وسیله قوم دیگری بلعیده شد که به ملت تبدیل شده بود. من می پرسم آیا یهودیان به همین سرنوشت دچار نخواهند شد. منظورم این است سوژه تاریخ جهان باید یک قوم ملت باشد.»
۶۶۹۱ - تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣٨۷
|
از : تاریخ داستان های شنیدنی فراوان دارد .......... گاه آنچه خیال ما زاید با کودک فردا هیچ همحوانی ندارد ..........
عنوان : اگه بر عکس شد چی؟
نظر قطعی جناب چرمچی مرا به یاد داستان برنارد شاو انداخت ، که ایران را می خواهد سراسر چالدران کند.
و برای آقای مددی نیز خط و نشان کشیده که روز موعود در نری ...........
برنارد شاو استعدادی شگرف اما چهره ای زشت داشت.
دوست دختر بسیار زیبایی داشت. یک روز آن خانم بهش میگه : برنارد من خانمی سبک سر اما بسیار زیبا هستم و تو استعدادی شگرف داری ، اما ظاهرت زشت است ، بیا کودکی درست کنیم که زیبایی را از من و استعداد را از تو به ارث ببرد.
برنارد شاو می گوید: خانم ، اگه بر عکس شد چه خاکی بر سر کنیم؟
۶۶٨۰ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۷
|
از : نعمت چرمچی
عنوان : در انتظار
آقای مددی گرامی
من امیدوارم که هرگز نیات شما عملی نشود.ولی در روز موعود نظر شما امیوارم مانند پیشه وری فرار را بر قرار ترجیع ندهی و در میدان سرنوشت باقی بمانی .
فراموش نکن همه جا ی ایران تبدیل به چالدران خواهد شد.این گوی واین میدان.
۶۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۷
|
از : رضوان مزینی
عنوان : ترک ، فارس و بلوچ -عرب ، لر و ترکمن علیه ارتجاع
انصافا سخنرانی آقای مددی آموزنده ست و آقای مطلب زاده هم در ترجمه آن زحمت کشیدند.
من بک نکته را عرض می کنم که شاید مورد مداقه قرار گیرد . آنجائیکه ، آقای مددی ، اتحادی که بر اساس «نژاد» و «عرق» شکل گرفته را سرزنش می کند و میگوید :« ....و همانگونه که پان آمریکانیسم در عمل به سود دولت ایالات متحده، پان اسلامیسم، پان شیعیسم و پان ایرانیسم در جهت منافع رژیم ایران است و پان اسلاویسم منافع مسکو را پاس می دارد،» موضوع کاملا روشن ست و در بر گیرنده ی فشار دولتی و غیر دولتی پان شیعیسم و پان ایرانیسم در داخل و خارج از مرز جغرافیائی می باشد. در این تعریف فشار وحشتناک رژیم و حامیانش را بر تمام اقشار و طبقات می توان تصور کرد و میدانیم که «نیشش » شامل همه میشود اعم از فارس ، آدربایجانی یا کرد و ترکمن و عرب....
در پایان مددی بدرستی می گوید :« به همین دلیل هم نمی توان بخاطر وجود شوونیست های فارس با ملت فارس دشمن شد.
اما در بسیار ی حسمتهای دیگر مرز دولت و مردم مخدوش میشود.
وقتی سخن از جمهوری اسلامی ایران و ناسیونالیسم افراطی فارس در حال در هم کوبیدن خلق ما و هویت ملی ما هستند میشود کمی مبهم ست .معلوم نیست که در این جا بازهم از کل جمهوری اسلامی و ایدئو لوژی « ناسیونالیسم افراطی قارس » او صحبت می کند یا منظورش همان پان شیعیسم و پان ایرانیسم ست که در فرمول بالا از آن صحبت کرد. آیا مراد در هر حال حکومت مذهبی ست یا مردم معمولی کوچه و بازار ست که می توانند «شیعه» و «فارس » هم باشند و روحشان هم از این مردم آزاری ها خبر نداشته باشد. در طول سخنرانی بارها از شوو نیسم فارس ، فارسها ، مسئله ملت فارس ،ملت فارس همسایه ماست،ما نیز با ملت فارس در جوار هم زندگی کرده ایم ...، کسانی که جانب ملت فارس را گرفتند .. .سلاح شوونیسم فارس ،....با توجه به جنایاتی که شوونیست های فارس در حق ملت ما روا ... میزان معینی از «ضد فارس» بودن در میان جوانان ما «قابل درک» است ......
با توجه به اینکه مددی تاکید کرده :«به همین دلیل هم نمی توان بخاطر وجود شوونیست های فارس با ملت فارس دشمن شد. » منظورش مبلغان و سیاستگزاران ست ولی با توجه به اهمیت اتحاد تمام مردم ایران علیه رزیم قرون وسطائی باید مواظب بود که به ناخشنودی درون جبهه ی مردم اعم از آذریها یا کرد ها با فارس ها و برعکس دامن زده نشود.
رضوان مزینی
۶۶۴۵ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷
|
از : دوستان صمد آن بزرگ مرد تاریخ امروز نیست که از خود دفاع کند پس شما کجایید تا بگویید صمد بر علیه بیداد و فقر قیام کرده بود و همه ی کودکان جهان را دوست می داشت
عنوان : چرا؟
دوستان صمد پس کجایید؟ چرا به این آقا نمی گویید ، صمد ناسیونالیست نبود. صمد برای همه کودکان ایران و حتی جهان قلم می زد و غم می خورد ، غم نداری و فقر ، صمد غم دست های پینه بسته جهان را در واژه واژه ی خود به نمایش می گذاشت.
چرا بعضی افراد به خود اجازه می دهند تاریخ و افتخار دیگران را به سود خود به راحتی مصادره کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
۶۶٣۰ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷
|
از : نادر ایروانی
عنوان : همه جای ایران سرای من است
اگر مطالب مقاله روزی عملی شود من باید برای رفتن به تبریز ویاسنندج ویا آبادان
باید به سفارت خانه های این گشور ها در تهران مراجعه کنم.
پس از این رویداها که ما نمیدانیم به چه قیمتی به دست می آید بدون شک دچار
هرج ومرج خواهیم شد.آنزمان به یاد گفته خواجه طوسی برمیخوریم که گفته بود
سد سال اسبتداد بهتر از هرج ومرج است.
آیا آن مقاله د رخدمت آن هرج ومرج نیست?پرسش من این ست که استبداد دینی در ایران بهتر است ویا یک هرج ومرج تمام عیار .من نوشته دیگری داشتم که حذف شدوپرسش هنوز هست.با چه قیمتی میخواهید از ایران جدا شوید?
۶۶۲۷ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷
|
از : تورال تورانلی
عنوان : حرکت ملی آذربایجان و جریان چپ
متاسفانه اشخاصی که تا دیروز مدافع اندیشه های چپ کمونیستی بودند و اصولا اعتقادی نیز به ملت و مسئله ملی ندارند (و حتی عده ی کثیری از آنها چشم بسته تابع مسکو بودند) امروز که شاهد شکست اردوگاه کمونیسم هستند و تمامی امیدهای خود را بر باد رفته می بینند با نقاب دموکراسی و ملت دوستی سعی دارند خود را دوباره مطرح کنند. این اشخاص که از صحنه سیاست طرد شده اند و شاهد حذف تدریجی خود هستند به هر دری می زنند تا بلکه راه خروجی برای خود بیابند
با اینکه در گذشته چپگرایانی همچون صمد بهرنگی و سید جعفر پیشه وری دارای افکار ملی نیز بوده اند و خدمات انکار ناپذیر و شایان تقدیر بسیاری نیز به جریان ملی گرایی در آذربایجان انجام داده اند اما جهتگیری کلی جریان چپ در ایران و آذربایجان مانع از ادامه راه این شخصیتها شده است. در سالهای دهه ۹۰ که حرکت ملی آذربایجان در مرحله شکل گیری و گسترش بود جریان فکری که خود را ادامه خط پیشه وری، بهرنگی ، دهقانی می دانست به حدی ضعیف و کم رنگ بود که به کلی غیر محسوس و نا پدید بود
دوستانی که تا دیروز (و حتی امروز) به
دنبال اتحاد کارگران جهان بودند و امروز که شاهد شکست ایدئولوژی خود هستند نقاب عوض کرده اند نبایستی فراموش کنند که شکل گیری حرکت ملی آذربایجان که دارای ماهیت ناسیونالیستی است ارتباطی به جریان چپ و فعالیتهای آنان ندارد و حاصل مبارزات نسل جوان آذربایجان است بخش عمده آن که هیچ ارتباط ایدئولویکی با جریان چپ ندارد.
البته تمامیت حرکت آذربایجان که مبتنی بر میهن آذربایجان و ملت ترک است حرکتی دموکراتیک بوده و در پی حذف و یا طرد کسی و یا جریانی نیست. طبیعی است که هر جریانی حق دارد با رعایت حقوق دیگران موجویت خود را حفظ و به فعالیت خود ادامه دهد. اما توصیه من به دوستان کمونیست دیروزی و ملی گرای امروزی!!! این است که در صدد ادعای قیومییت بر حرکت ملی آذربایجان نباشند (که نقش و حقی نیز در آن ندارند) که در غیر این صورت جواب در خور خود را دریافت خواهند کرد. این دوستان همان بهتر که به جای تزویر به بیان و تبلیغ ایدئولوی خود بپردازند و از دست اندازی به دارایی های دیگران خودداری کنند
۶۶۱۷ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷
|
از : درود بر شما که دارید این سکوت کثیف را می شکنید ، جوی ایجاد کرده اند که کسی جرأت نظر دادن ندارد ..........
عنوان : "پان" درد مردم ما را حل نمی کند .............
سلام بر سیروس مددی و سلام بر بهروز مطلب زاده
باید به شما تبریک گفت که دارید سکوت را می شکنید. سکوتی که جمع کثیری از جوانان شریف و حق طلب آذربایجان را به چنگ گرگ انداخته.
دارن با هیاهو و دروغ مسایل اصلی جهان یعنی مبارزه ی طبقاتی ، فقر ، تجاوز و جنایت بر علیه بشریت را با مسئله ای واهی و خیالی به نام "پان" عوض می کنند.
قربانیان اصلی این جریان ، که عموماً هم جوانان هستند قبل از اینکه بدانند به چه دامی افتاده اند از مسیر اصلی زندگی بشر امروز بکلی دور می شوند و بعد از آن برای همیشه به تاریکخانه ی تاریخ می روند چنان ، که دیگر امید باز گشتی برایشان نیست. زیرا به مسایلی آن ها را مشغول می کنند که ظاهراً جهانی اند و در واقع وجود خارجی ندارد. چرا؟
زیرا رهبران آن جریان به روشنی روز می دانند که چنین چیزی ممکن نیست که از ایران تا چین و ماچین به هم بپیوندند.خودشان می دانند به هزار و یک دلیل این شدنی نیست. تنها سودش را آن هایی می برند که موفق شده اند ذهن انسان دوران ما را از فقر ، ظلم و بیداد زمانه دور سازند. تا غارتگران مردم به نام "پان" مهربانانه بچاپند.
جامعه ی تمام ترکی چگونه جامعه ای خواهد بود، آیا بجای مبارزه در راه حق و حقوق مردم ،بجای شعار ایجاد سندیکا و اتحادیه ، زوزه ی گرگ شعارش خواهد بود!؟
در چنین جامعه ای رابطه ی فقیر با غنی چگونه رابطه ای خواهد بود؟
آیا بهره کش و زالوی این جامعه ی "پان" یک زالوی مهربان خواهد بود!؟
من تا به حال کمتر مقاله ای در باب این موجودات ضد بشری که بار ها در گوشه و کنار جهان مردم خود و دیگران را به خاک و خون کشیده اند ، به این روشنی دیده ام. اغلب آقایانی که خیالات رهبری در سر دارند ، سکوت پیشه کرده اند و نمی آیند این جریان ناپاک و ضد خلقی را افشا کنند. این آقایان باید بدانند که در نهایت با این جریان ضد تاریخی روبرو خواهند بود و چه بسی آن روز دیگر برای روبرویی با این نیروی خون گرا و در نتیجه خون ریز خیلی دیر باشد.
چرا؟
برای اینکه مرکز این گروه ضد تاریخی که ترکیه است ، در هر شهری بیست نفر آدم ندارند و این در حالی است که این ها توانسته اند در سایه ی ظلمی که بر مردم ایران می رود ،از هزاران جوان نا آگاه اما شیفته ی حق و مبارزه سمپات گیری کنند
آقایان - سران - و احزابی که امروز سکوت کرده اند بیشک فردا چوب سکوت خود را خواهند خورد ، زیرا آن ها دیر یا زود ناچار خواهند شد که حرف خود را بزنند و بگویند: ما می خواهیم که کودکان پنج ، شش ساله به جای کارگاه قالی بافی به مدرسه بروند. و آنگاه است که با زوزه ی گرگ روبرو خواهند شد ، که تا بجنبند گرگان آن ها را دریده اند. به عنوان نمونه در جنگ ارتجاعی ارمنی - آذربایجانی ، بسیاری از انسان های شریف و خواستار سعادت مردم در آن هیاهو ناخود آگاه افتادند و کمی دیر تر وقتی دیدند که این ره به ترکستان است ، صدای خود را بلند کردند و بلافاصله داشناک ها و پان تورک ها به آن ها گفتند خفه شید خائنین!
فردا بیشک گرگ ها خطاب به بسیاری از معترضین همان حرف را خواهند زد ، آن روز اما دیگر خیلی دیر است.
جوانی تعریف می کرد و می گفت: من همراه شان بودم و شعار می دادم و فکر می کردم فقط شعار است. وقتی دیدم وارد خانه ها می شوند و زن و بچه ی مردم را به طبقات بالا می برند و پرت می کنند به خیابان من خود را کنار کشیدم ، به سویم تف پرت کردند و گفتند برو گم شو خائی!
هنوز خیلی دیر نشده است ، جلوی گرگ بایستید و به جوانان آذربایجان بگویید که ما نه طالب گرگ بلکه طالب حقوق مردم خود هستیم.
خیلی از جوان ها حتی نمی دانند که وارد چه سازمان مخوف ، ضد بشری و ضد تاریخی ای شده اند. راهنمایی رهبران امروز می تواند مانند یک واکسن مفید باشد ، فردا اما دیر است.
مردم ارمنی و آذربایجانی قرن ها در کنار هم زیستند و ناگهان این آقایان آمدند و گفتنند چه نشسته اید مگر نمی دانید دشمن همید. و بعد از آن فاجعه آغاز شد چنان که صد سال هم که بگذرد این فاجعه را سر فراموشی نیست.
راستی چه کسانی در این میان سود بردند؟ و چه کسانی به روز سیاه نشستند؟
طبیعی است که سودجویان و غارتگران به آرزوی خود رسیدند و زحمتکشان نابود شدند. داشناک ها و پان تورک های "دلسوز" هریک به مردم خود گفتند : همدیگر را بدرید. که در نتیجه زن و بچه ی مردم را از ساختمان های بلند به زمین پرت کردند. و چنان صحنه ی مخوفی آفریدند که دیگر کسی جرأت نمی کند بگوید ، زنده باد صلح.
آقایانی که سکوت پیشه کرده اید ومنتظر گرفتن ماهی از آب گل آلود فردا هستید ، می ترسم ، می ترسم خودتان فردا ماهی آن آب گردید. این جریان اگر حاکم گردد تک تک مبارزین راه سعادت مردم را به دادگاه های پنج دقیقه ای می کشاند. این جریان یک جریان ضد مردمی ، و بسیار خطرناک است. از رشد چنین جریاناتی فاشیست در اروپا زاده شد. آن ها هم همینگونه شروع کردند. آنجا نیز سخن از خون بود. خون "کثیف" و خون "پاک"!
ما باید ، به انسان و حقوق او بیندیشیم ، سقوط تا درجه ی یک خون گرا و در نتیجه خون ریز - چون خون طرف مقابل کثیف به حساب می آید و باید ریخته شود - شرم آور است. و تأسف آور تر این است که گاه این طرز تفکر ضد انسانی به وسیله ی مبارزین شکست خورده ی دیروز سامان دهی می شود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
راستی این چه را نشان می دهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا این اعمال گواه آن است که این آقایان و گاه خانم ها دیروز اتفاقی در جبهه مردم قرار گرفته بودند؟
یا اینکه سکوتشان مصلحت آمیز است؟
آیا به این اندیشیده اند که فردا خود ممکن است قربانی سکوت امروز خود گردند؟
شرم آور است که بشر قرن بیست و یک که مرز ها دارد از میان می رود خون گرا گردیده!!!!!!!!!!! و به این وسیله هزاران جوان حق طلب را که حتی نمی دانند به کجا می روند با خود به بیراهه ی تاریخ می برند.
سکوت امروز آگاهانه و نا آگاهانه خیانت به مبارزه و زحمتکشان است و غیر از این نیست.
اگر به مردم فکر نمی کنید و سرنوشتشان چندان برای شما مهم نیست حد اقل به اینده ی خود ایندیشید. زیرا این جریان هیچ تفکر مردمی ای را تحمل نخواهد کرد. تا تف "پان" ها و تاریخ به سویتان پرتاب نشده حرکتی به خود بدهید.
این حرکت قبل از هر چیز به سود خودتان است ، زیرا فردا که خشک و تر می سوزد شما نیز ممکن است که جان سالم بدر نبرید.
بیایید برای نجات خود و جوانان نا آگاه به میدان در آیید.
۶۶۱۱ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷
|
از : علی تهرانی
عنوان : پدیده ای نوظهور در سیاست ایران زمین
فاجعه ای بزرگتر از ظهور جمهوری اسلامی، وجود افرادی (اعجوبه هایی) مثل ایشان در صحنه سیاست است. مردم ایران حداقل به یک نسل دیگر زمان احتیاج دارند تا به بلوغ فکری و تعادل سیاسی برسند.
به اطلاع رسانی در باره این پدیده ها ادامه دهید.
با تشکر
۶۶۰۷ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۷
|