شعبده باز
چند رباعی (۳)
ویدا فرهودی
•
با شعر مرا ز ناکسان باکی نیست
سر سبز تر از زمین او خاکی نیست
چون دانه ی واژه را بر آن می پاشم
دانم که مجال رُشد خاشاکی نیست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٨ بهمن ۱٣٨۷ -
۲۷ ژانويه ۲۰۰۹
با شعر مرا زناکسان باکی نیست
سر سبز تر از زمین او خاکی نیست
چون دانه ی واژه رابر آن می پاشم
دانم که مجال رُشد خاشاکی نیست
***
تا شهد ِ غزل از قلمی می جوشد
هر تشنه لبی قدر ِ عطش می نوشد
با خشم ولی چون که خـَلَد چشم فریب
مکار از آن، دیده ی خود می پوشد
***
چون پیچک رقصنده رَود شعر به ناز
تا دور ترین پیچ و خم کوچه ی راز
اسرار نهان در دل خاموش زمین
آوازشود بر لب آن شعبده باز
***
با صاعقه اش سکوت را پیماید
تابغض گلوی گفته را بگشاید
درکینه و در کراهتش حیران است
چون عشق فقط به ذهن او می آید
***
در وقت تماشا سر وپا دیده شود
چون گوش کند،گفته ی نشنیده شود
تا وََهـم بسوزانـَد و شب را بدَرََد
هنگام بیان شعله ی شوریده شود
***
پنهان نبوَد ز چشم او رسم ریا
گوشش شنود ز خامشی مسئله ها
وز "بند" گذر کند اگر، ساحره وش
می بازشود به جادویش، بند ز پـا
ویدا فرهودی
زمستان ۲۰۰۹ پاریس
|