شما هم آشپز این آش بوده اید!
یادداشتی کوتاه برای آقای داریوش همایون
همایون فرزاد
•
تفکر ایشان، دست کم در مورد مسائل ملی - قومی یک تفکر «ولایت فقیهی - شاهنشاهی» است. او موضع خود را چنین فرمول بندی کرده است: مذاکره نه! سازش نه! مراجعه به آرای عمومی هم نه! پس چه راهی می ماند جز این که همگان به آن چه که ایشان می فرمایند گردن نهند تا «راه دیگر» ضروری نشود؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۱ بهمن ۱٣٨۷ -
٣۰ ژانويه ۲۰۰۹
مخالفت با «فدرالیسم» و خواست های ملی در ایران، به موضوع ثابت نوشته های آقای داریوش همایون تبدیل شده است. این مخالفت، گاه به شکل تهدید، گاه به شکل هشدار و بیشتر به هر دو شکل مطرح می شود. ایشان در مقاله ی تازه ای تحت عنوان«توافق بر زمینه های مشترک» دوباره به این موضوع برگشته و از این که فضای بحث و گفتگو در این عرصه بسته و بر دامنه ی دشمنی ها افزوده شده، ابراز نارضایتی کرده است. آقای همایون نوشته است:
«امروز از مبارزه رژیم با جامعه مدنی ایران گذشته، هیچ بحثی را نشان نمی توان داد [منظورشان در مورد مسائل قومی و فدرالیسم است] که بیش از آن به خشم و کین ــ در جاهای روزافزونی ــ آغشته شده باشد. این بسیار پر معنی و در عین حال خطرناک است که هویت خواهان ملت ساز در مبارزه خود برای مرز کشیدن میان ایرانیان به همان آشتی ناپذیری رسیده اند که در مبارزه میان جمهوری اسلامی و پابرجاترین مخالفان ش می توان یافت. شور و تعصب نه تنها زمینه های مشترک بلکه کمترین بردباری را در برابر دگراندیشان از میان برده است.»
جای امیدواری است که آقای همایون از «بردباری در برابر دگراندیشان» سخن بگوید، اما متاسفانه همین جا هم ایشان کاملا یک طرفه به قاضی رفته و «خشم و کین»، «آشتی ناپذیری»، «شور و تعصب»، و «عدم بردباری» را تنها متوجه ی مخالفین خود کرده و فراموش کرده است «بردباری» ظاهرا باید دوجانبه باشد!
هر چه آقای همایون بیشتر می نویسد، این واقعیت بیشتر آشکار می شود که برخی از خاک پرستان و مخالفین حل دموکراتیک مساله ی ملی یا قومی در ایران، در ایجاد فضای دشمنی و خشم و کین هیچ کم و کسری از ناسیونالیست های دوآتشه ی قومی ندارند. وضعیت کینه توزانه و مالامال از دشمنی ی که آقای همایون به آن اشاره کرده و هر روز هم تشدید می شود، محصول مشترک افراطیونی است که در دو سو در برابر هم صف کشیده اند. از یک سو، کسانی که هیچ حقی برای اقوام ملی ساکن ایران قائل نیستند و از سوی دیگر کسانی که مبارزه در راه احقاق حقوق ملی را به دشمنی با «فارس ها» کشانده و در سودای تجزیه ی ایران هستند. آن ها تنور هم را گرم می کنند و آش یکدیگر را هم می زنند. آقای همایون از پیشقراولان دسته ی اول، خود به این دشمنی ها و پیچیده شدن مساله بسیار کمک کرده است.
نه مذاکره، نه سازش، نه مراجعه به آرای عمومی!
نمونه های دورتر از جمله اعلام آمادگی ایشان برای همکاری با جمهوری اسلامی جهت سرکوب «تجزیه طلبان» - و همگان می دانند که «تجزیه طلب» در نظر افراطیون فارس گرا اسم مستعار هر کسی است که در راه حقوق ملی در ایران حرفی می زند – را رها می کنم و به نمونه های نزدیک تر می پردازم.
آقای داریوش همایون بلافاصله بعد از کنگره ی حزب مشروطه، که جریان مشروطه خواه سلطنتی ایران را به نام «لیبرال دموکرات» هم مزین نمود، مقاله ای نوشت تحت عنوان «زمینه ی واقعی همرائی ملی» و در آن هم گفتگو بر سر مساله ی فدرالیسم و هم رجوع به آرای مردم در مورد آن را رد کرد. وی از جمله نوشت:
«حزب از جمله با قرار دادن فدرالیسم به عنوان یکی از صورت های تمرکز زدائی مخالف است. فدرالیسم و جدا کردن همزبانان از یکدیگر، از هم پاشی ایران و افتادن گروه های قومی به جان یکدیگر و باز شدن پای بیگانگان را به دنبال دارد؛ یک مسئله اصولی است که با بنیاد ایران به عنوان یک کشور یک ملت در ستیز است. آن را نمی باید در کنار مثلا شکل حکومت گذاشت که موضوع رای گیری آینده خواهد بود.»
وی آن گاه نوشت: «این شیوه که برای رسیدن به همرائی، به هر کس هر چه خواست بدهند نشان از آن دارد که ما هنوز معنای درست همرائی را نمی دانیم. فرمول واگذاشتن هر مسئله اصولی (و نه شکل پادشاهی و جمهوری یا مسائل عملی مربوط به قانون اساسی) به رای آینده مردم نیز گریز از برابر مسئولیتی است که ما هم اکنون در برابر ملت خود داریم. در مسائل اصولی هیچ امتیازی نمی توان داد. برای دمکراسی و حقوق بشر همه پرسی نمی توان کرد. سازش و ملاحظات تاکتیکی اندازه ای دارد.»
و سرانجام هم نتیجه گرفت: «فدرالیسم برای ما یک گزینه و موضوع مذاکره نیست»!
در این سطور قصد، دفاع از فدرالیسم نیست، اما در هر صورت این واقعیتی است که بخش بزرگی از هواداران مساله ی ملی در ایران – چه در مناطق ملی و چه از جمله در میان گروه های چپ – معتقدند که فدرالیسم ساختار مناسبی برای آینده ی ایران است. آقای همایون موضع خود را در این مورد چنین فرمول بندی کرده است: مذاکره نه! سازش نه! مراجعه به آرای عمومی هم نه! پس چه راهی می ماند جز این که همگان به آن چه که ایشان می فرمایند گردن نهند تا «راه دیگر» ضروری نشود؟
تفکر ایشان، دست کم در اینجا، یک تفکر «ولایت فقیهی - شاهنشاهی» است. آقای داریوش همایون است که تعیین می کند در چه موردی مذاکره رواست و در چه موردی مردم حق اظهارنظر و رای دادن دارند. حالا تصور کنیم گروه های دیگری نیز همین روش «دموکرات لیبرال ها»ی حزب مشروطه ی ایران را سرمشق خود قرار دهند. قطعا می توانیم کسانی را در این سرزمین پیدا کنیم که معتقد باشند، بحث بر سر شکل آینده ی نظام سیاسی ایران، یک مساله ی «اصولی» است و چون مساله ی اصولی است، پس «نه مذاکره، نه سازش و نه مراجعه به آرای عمومی».... اگر باز هم بگردیم، به طور مثال کسانی را خواهیم یافت که جمهوری پارلمانی را قبول ندارند و مخالفت خود را هم یک «موضع اصولی» می دانند و چون مساله «اصولی» است، پس «نه مذاکره، نه سازش، نه مراجعه به آرای عمومی»...
حالا چه راهی برای حل اختلافات می ماند؟ جز همان راه حل هایی که رژیم های شاهنشاهی و اسلامی در پیش گرفتند؟
آقای همایون در مقاله ی اخیر خود از این موضع «اصولی» - که احتمالا ناشی از مباحث داخل کنگره مشروطه خواهان و رنجش های ایشان از «شاهزاده» بوده است – کمی پائین آمده است.
او انگار دارد خطاب به نویسنده ی مقاله ی «زمینه ی واقعی هم رائی ملی» می نویسد:
«ما اکنون با کسانی سروکار یافته ایم که تنها پذیرش پیشاپیش و بی قید و شرط راه حل خود را نمی خواهند بلکه خواهان تحمیل معانی و مفاهیم و تعریف های خود هستند... مسئله، دیگر در اختلاف نظر نیست، در همه یا هیچ است. گفت و شنود ناممکن شده است زیرا هرچه گفته شود پاسخ همان است. حتی گفتگوی کران از آن بهتر است، زیرا کران این عذر را دارند که سخنان یکدیگر را نمی شنوند.»
و آن گاه می افزاید: «ما مسائلی داریم که در طول زمان و به ویژه در دوران جمهوری اسلامی بر پیچیدگی شان افزوده شده است و اکنون به این فضای ناسالم رسیده ایم که تنها به سود دشمنان ایران تمام خواهد شد؛ اما اگر گروه ها و کسانی هر دعوت به توافق بر زمینه های مشترک را نیز فاشیسم و شوونیسم می نامند جز زور چه راه حلی خواهد ماند؟»
قاعدتا پاسخ به این سوال را باید نویسنده ی مقاله ی «زمینه ی واقعی هم رائی ملی» بدهد. آقای همایون حالا پذیرفته است «برای آنکه کار به خشونت نرسد»، «می باید نخست بر زمینه مشترک» توافق کرد. او می پذیرد که این زمینه ی مشترک، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و ملحقات آن باشد.
حرفی که بسیاری پیش از این گفته اند. بگذارید گفتگو کنیم و معیار هم همین اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و محلقات آن باشد. اما «گفتگو» زمینه هایی دارد و آن مهار خشونت طلبی و افراط گرایی دو سوی ماجراست. آقای داریوش همایون هر چند حالا هشدار می دهند که «کار به خشونت» نرسد. اما این را می گوید و می رود تا حرف اصلی خود را بزند. او مقاله ی خود را این طور پایان می دهد:
«ما یا می توانیم به زبان اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های پیوست آن با هم سخن بگوئیم (و برای این کار نخست می باید آن اسناد را بخوانیم) و ایرانی بدور از زور گوئی و تبعیض بسازیم و یا اختلاف از تنها راه دیگری که می ماند "برطرف" خواهد شد.»
در پاسخ به این حسن ختام باید گفت: چه خبر است، آقای همایون؟ بگذارید مرکب جملات قبلی تان در مورد «زمینه ی مشترک» خشک شود و ما فرصت کنیم اعلامیه جهانی حقوق بشر را بخوانیم، آن گاه دوباره مشت خود را بالا ببرید و مخالفین تان را به زور و سرکوب تهدید کنید!
|