شما هم آشپز این آش بوده اید! - همایون فرزاد

نظرات دیگران
  
    از : حسن سرابس

عنوان : اعتبار انتقاد
به رژیم گذشته انتقادات جدی وارد بود ، خود شاه هم اذعان داشت .البته در موقع خودش حکومت شاه گوشش بدهکار نبود و موضوع از چارچوب انتقادخارج کردو با خشونت خشونت آفرید شد وفاجعه .

این« آقایان» صد البته از رژیم گذشته بی منطق ترندو مملکت را به این روزسیاه انداختند.

البته تمام انتقادهای وارده بر دو رژیم می توانستند در زمان خود و با اعتیار خود برای حل مسائل مورد استفاده قرار گیرند .

رفتار حاکمین فعلی نمی تواند رزیم گذشته را تیرئه کند .این بینش منکر اصلاحات ست و روند تکاملی جامعه ست و نگاه به توجیه سیاست های منفی گذشته دارد. متاسفانه باید گفت خطرناک ست !
۶۹۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : آش
دوست عزیز ((عمق جنایت و زذالت سفاکان )) را با آمار کشتگان و مجروحان و خرابیها و ...... اندازه میگیرند نه با شعار دادن و عصبانی شدن. برای آنکه خیال مبارک شما آسوده باشد من نه شاه اللهی و نه سلطنت طلب هستم. ولی هم آش آقای همایون را خورده ام و هم آش امام راحل و شرکا.

بنظر من آش آقای همایون بسیارخوش مزه تر بود. البته نظر شما متفاوت است.
۶۹۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حسن سرابی

عنوان : بی آزرم
وقتی یک «ایرانی » از «افتخارات » زمان پدر تاجدار صحبت می کند و هم چین راحت میگوید در۳۷ سال حکومتش ، فقظ ۳ هزار و اندی آنهم بقول باقی کشته شدند . مثل اینکه از عمق جنایت و زذالت سفاکان گذشته کم میشود . شایداصلا انتظار دارند دوباره مجسمه ی جانیان را در دروزاره های شهر نصب کرد. روزگار غریبی ست نازنین ... قاتلان با هم رقابت میکنند. اصلا مثل اینکه توعالم دیگه ای هستند.

البته اگر میدان پیدا کنند خیلی بد تر از اینها را طرح می کنند. وقتی چند تا شاه اللهی باهم هستند و یک «غیر خودی » - بخوان مخالف رژیم شاه - را در نزدیکی می بینند . شروع به مزه پرانی میکنند.
یکی با لحن مسخره ای می پرسد : یک سئوال دارم ! در ۲۸ مرداد ۳۲ لات و چاقو کش ها با فاحشه ها رفتند «کودتا » کردند شاه را آوردند تا دوباره حکومت کند.
ولی روشنفکر های ما رفتند «انقلاب» کردند و خمینی را آوردند. جان مادرتون راستش را بگوئید کدام از اینها بهتر عمل کردند ؟ و قاه قاه همگی شروع به خنده می کنند .
۶۹۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : زیاد هم بد نبود
آقای فرزاد، آش آقای همایون زیاد هم بد نبود.

حداقل ۳ میلیون آواره ایرانی در اقصی نقاط دنیا، نیم میلیون کشته و زخمی در جنگ بین دو دیوانه، ۱۰۰۰ میلیارد خسارت جنگ (به گفته رفسنجانی) ، ۳۰ هزار نفر اعدامی، عدم آزادی در لباس پوشیدن و توی خیابون راه رفتن و ....... نداشتیم.

فقط آزادی سیاسی و مرگ بر شاه گفتن نداشتیم. آمار کل کشته شدگان آن ۳۷ سال (سه هزار و اندی) هم توی کتاب باقی است .
۶۹۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : ۱۰۰سال مشروطه و مشروعه
هموطن گرامی با امضای حسن - دوشنبه ست و دوباره کار و کمی وقت ، نتواستم به به اینجا سر بزنم. من فکر میکنم با این همه تجربه سیاسی که ما در کوله بار زندگی داریم باید هرکدام پرنسیبی را دنبال کنیم. اگر حکومت ها به تعادل اجتماعی ، منطقه ای و بین المللی وقعی ننمایند قبلا عرض کردم از درون مثل شوروی و از برون مثل صدام به زانو در خواهد آمد.
خیلی خلاصه باید گفت که حکومت های ما تا بحال به تعادل سیاسی و اجتماعی بی توجهی کرده اند و همین ناکاردانی و خودمحوری ضایعات تاریخی جبران ناپذیری بر مردم و میهن تحمیل کرده. آیا نباید ببینیم چگونه دیگر مردمان کره خاکی در بسیاری زمینه ها ی «ممکن» به موفقیت های بزرگی رسیده اند ؟ آیا ما ناتوان بودیم یا علل دیگر ی وجود داشته ودارد. ؟
امروز مطلبی در باره ی نظر یک هموطن نادیده در نیویورک ولگرمی مرا به جوانان بیش از پبش افزایش داد.
در روزنامه ی دست راستی صبح سوئد - سونسکا داگ بلادت- امروز دوشنبه ۲ فوریه - در صفحه ی ۱۰ - گزارشگر روزنامه؛ خانم «جینی نوربری» مطلبی در باره ی انقلاب ایران نوشته ست. این روزنامه نگار سوئدی با یک خانم ۲۶ ساله ایرانی در نیوویرک بنام «سولماز » گفتگو داشته و نظرات او را در این مقاله منعکس نموده ست.
سولماز میگوید : وقتی خمینی در ۳۰ سال پیش به ایران آمد من اصلا متولد نشده بودم و نسبت به این روز هیچ خاطره ای نمی توانم داشته باشم. پدر مادرم در آن روزها در انقلاب شرکت کردند و میگویند مهیج بود ولی هیچ طرحی برای بعداز سرنگونی شاه نداشتند. بعدا خمینی همه را وادار به «سکوت» یا مهاجرت به خارج کرد.
سولماز و شوهرش با هم در یک روزنامه در تهران کار میکردند و وبلاگ خود را نیز اداره میکردند چون نصف اخبار در روزنامه ها منتشر میشود روزنامه نگاران و بقیه اخبار را در وبلاگ ها خود منعکس می کنند. ۵ ماه بعداز ازدواج شوهر سولماز و چند بلوگر دیگر را دستگیر کردند بعداز زندان اورا برای مصاحبه به تلویزیون آوردند. او را وادار کردند که به خطای خود اعتراف کند و وفاداری به رژیم را ابراز دارد.

بعداز آزادی، شوهر سولماز در وضع روحی خرابی قرار گرفت که به توصیه سولماز به «تراپی» رفتند. چند ماه پیش ایران را ترک کردند و اکنون در نیویورک زندگی می کنند.
خبرنگار از سولماز در باره ی انتخابات آینده ی ایران سئوال میکند که از قیمت نفت و افزایش تورم تاثیر خواهد گرفت.
سولماز با آمادگی کامل میگوید: ما ۱۰۰ سال ست که از حکومت های خود ناراضی هستیم ، نسل های متعدد با تلاش های خود سعی کردند وضع را درست کنند. ولی ما هرگز موفق نشدیم که در موردی به تصمیم واحدی برسیم . هربار با تمام قوا فریاد می کشیم ، بعد نفسی تازه می کنیم و از این کار کاملا خسته میشویم !
من حرف سولماز نازنین را اینطور ترجمه می کنم که در سیاست باید انرژی ها را در کارهای سازنده و ماندگار متمرکز کرد. من ایران را در جهت هژمونی این تفکر می بینم نه برعکس . اتوماتیک نیز پیش نخواهد رفت نیاز به توجه ، حوصله و درایت دارد.
۶۹۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : who had the main responsibility?
“شما طوری در باره جامعه ایرانی صحبت میکنید که گویا در زمان شاه و پدرش ایران یک کشور پیشرفته دموکراتیک، برخوردار از ملتی فهیم و با خرد بوده و این دو نفر با ایجاد حکومت استبدای، بدست گرفتن مجالس قانونگذاری و سرنگونی مصدق این اجازه را به ملت نداده اند که بر سرنوشت خود مسلط شود.”


Dear Hassan,
Let me speak to your comment using an example. Let’s consider Iran as a family. Shah and his administration is the father of that family, and people are the children. Who has the main responsibility in a family? Without denying the role of the children especially the grownups (ie, intellectuals in our example), isn’t the main responsibility of what road this family takes with the parents? If you agree with my answer to this question then we can conclude that we are all responsible for what happened to our country and we need to put our petty grievances aside and try to find a solution with the understanding we were all at fault.

I want to bring your attention to the above quote from your comment and ask you who was responsible for not having an advanced, democratic society. Or put it more accurately, who had the main responsibility? At least, after the Khordad ۱۵th ۱۳۴۲, the late Shah was in full control.

Ba sepas az shoma,
Payandeh Iran,
Juybaar
۶۹۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حسن کیان زاد

عنوان : بیان آزاد باور سیاسی در دمکراسی حد و مرز نمیشناسد، اما برابرش مسئولیت بوجود میآورد
گفتمان پیرامون حقوق اقوام و خواست های ملی آنان، از آغاز دهه ی ۱۹۹۰ بگونه ای فزاینده، بویژه از سوی گروهها و سازمانهای قومی و از جمله حزب دمکرات کر دستان ایران و دیگر جریانهای اجتماعی و سیاسی، در درون و برون از میهن مان_ چه بخواهیم و یا نخواهیم_برخوردار از اولویتی بایسته در جامعه ی ضد رژیم حاکم، در ایران گردیده است. اما شوربختانه، همانگونه که آقای همایون فرزاد، بدرستی در نوشتار خود به این معضل اشاره برده اند،هنوز با وجود کوشش های پیگیر و گسترده ی دست اندرکاران بیشمار در دهها میزگرد، فراخوان، و کنفرانسها در سالهای گذشته در شهرهای اروپا _بروکسل، کلن، برلین وپاریس_ با حضور نمایندگان و فعالین قومیت های ایرانی، هنوز به سبب نبود آن زمینه ی مشترک فراگیر ی، که تنها با شناخت حقوق دگر اندیشان و حرمتگذاری به باورهایشان_ بدور از از اتهام و بر چسب های نافرهیخته ی معمول_ میتوانست، بر پایه اصولی متعارف از جمله، منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد_ که خواست همه ی آزادیخواهان و اصلاح طلبان و تنش زدایان در جامعه ی ایران می باشد_ بخود شکل گیرد، با شکست روبرو گردیده است. هنگامیکه پشتیبانان طرح ساختار اداره ی کشور بگونه ی "فدرالیسم" در فردای آزاد ایران، با خط قرمز ها و ناهنجارانه تر از آن، از سوی کسانی با اتهام جدائی خواهی و تجزیه ی کشور روبرو میگردند، دیگر نه جای درنگ و بردباری برای گفتگو باقی میماند ونه کمترین همسوئی پیرامون مسائل حادی که رو بسوی سرنوشت آینده ی میهن مان دارند. همچنین نباید از نظر بدور داشت که اقلیتی با طرح خواست هائی یکسویه و تمامیت خواهانه که در پس آن، "جداسری و تجزیه سرزمینی ی" کشورمان قرار گرفته، نه تنها فضای گفتمان سیاسی را آلوده به تنش های کینه توزانه و حذف دگر اندیش میکنند، بلکه آب به آسیاب دشمن مشترک مردم ایران، یعنی سرکوبگران رزیم مافیائی ملایان، جاری میسازند. در نگاهی بازنگرانه و امیدآفرینانه به کوشش های دو دهه ی گذشته نمایندگان قومیت های ایرانی از جمله حزب دموکرات کردستان ایران، چه در گذشته که شعار آنها "خود مختاری برای کردستان و دمکراسی " برای ایران بود، وچه امروز که آنها از سیستم "فدرال" به عنوان ساختار اداره کشور پس از بر کناری رژیم حاکم ، سخن بمیان می آورند، هیچگاه نشنیدیم که تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی میهنمان را، زیر پرسش برده باشند. بعنوان نمونه، در کنفرانس پاریس، هم میهن آزاده و کردمان آقای عبدالرضا کریمی نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در آلمان، بمانند همیشه با کلامی رسا و شفاف، اما معترضانه در رد اتهامات جدائی خواهی و تجزیه طلبی از سوی بد خواهان، بیان داشت که مگر در درازای تاریخ چند هزارساله ی ایرانیان، قومیت های ایرانی را با آب دهان بهم چسبانده اند که اکنون بخواهند آنها را به سادگی، از یکدیگر جدا سازند. براین گفتار خردمندانه و تنش زدایانه ی این همآورد سیاسی ، هیچ نتوان افزود.

استراتژی همراه کردن نیرو های سیاسی ایران ، بر پایه جلب بیشترین نیرو های ضد استبداد، از جمله سازمان های قومی برای شکل گیری ی یک پیکار اثر گذار مردمی بر ضد دشمن مشترک ، باید بر آموزه ها و منطق مبارزات همانندی که در جهان پیشینه دارند و پیروز گشته اند، استوار گردد. در این راستا، شرط رسیدن به یک مخرج مشترک برای همرایئ و همگرائی سیاسی بر سر مسائل فرازین، نمی تواند بر خواست های یکسویه و کلانی قرار بگیرد، که تحقق بخشی از آنها در قبال فرایند سیر و تحولات آینده خواهد بود.
۶۹۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : اکبرزاده دانشجوی ...تهران

عنوان : مراتب تعج
با سلا م می خواستم مراتب تعجب خودم بخاطر حذف دو نوشته ی شهرام ی از تهران ابراز دارم. من فکر میکنم که این سایت خوب است مستقل باقی بماند حتا نسبت به عقاید رییسش. این مسیله امروز در میان جمعی دانشجو مطرح شد که من خیر خواهانه انرا نوشتم . اکبرزاده دانشجوی ...تهران
۶۹۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حسن

عنوان : ما ایرانیان
سرکار خانم بزرگمهر، فرموده اید که:
(( تا مردم از «حق » تعیین سرنوشت مطابق مفاد منشور حقوق بشر برخوردار نباشند. تا کشورشان مجلس منتخب مردمی نداشته باشد ، مردم با جان و دل «مسئولیت» و وظیفه نخواهند پذیرفت..............))

شما طوری در باره جامعه ایرانی صحبت میکنید که گویا در زمان شاه و پدرش ایران یک کشور پیشرفته دموکراتیک، برخوردار از ملتی فهیم و با خرد بوده و این دو نفر با ایجاد حکومت استبدای، بدست گرفتن مجالس قانونگذاری و سرنگونی مصدق این اجازه را به ملت نداده اند که بر سرنوشت خود مسلط شود.

در ۳۰ سال گذشته که ما همگی امکان شرکت کردن (و یا نکردن) در انتخابات ( رییس جمهوری و مجلس) را داشته ایم درصد بالایی از مردم در انتخابات شرکت کرده اند و به افرادی از قبیل خامنه ای ، رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد رای داده اند. نمایندگان مجلس هم با اندکی بالا و پایین و کمی تقلب منتخب همین مردم هستند . آیا این برای شما تعجب آور نیست! با تمام بلایی که این رژیم سر مردم آورده.

آیا این مشارکت باعث شده که مردم با جان و دل پذیرای «مسئولیت» و وظیفه شوند. آیا مشارکت مدنی حداقل ۵۰ درصد (شایدم بیشتر) احاد جامعه در انتخابات به پیشرفت دموکراسی در کشور کمکی کرده است.

تا سالهای پایانی دهه ۳۰ و تثبیت قدرت شاه ، ما درگیر سیاستمدارنی بودیم که یا زیر عبای آخوندها بودند، یا چشمشان به سفارت انگلیس و امریکا بود و یا در به خدمت بودن حزب برادر در شوروی افتخار میکردند. اون تعداد محدودی هم که غیر وابسته بودند لیاقت و شایستگی شان را در مملکتداری و سیاست در سال ۵۷ نشان دادند. با این حساب شما اگر جای آن پدر و پسر بودید چه میکردید؟

خانم عزیز، فرق زیادی است بین ایده الیسم و واقعیت گرایی. در حال حاضر هم بعد از ۳۰ سال تجربه ، خیلیها شعار سرنگونی رژیم را میدهند ولی در فردای سرنگونی نمیدانند با یک ملت ۷۵ میلیونی آخوند زده چکار میخواهند کنند و یا چکار میتوانند بکنند! این طنز تلخی است در باره سرنوشت ملت ایران.
۶۹۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : Hameh Iran sara-ye man ast...
Dear Atosa,
I am in complete agreement with you latest comment to our dear friend Hasan. And if that is possible, I think you are both saying the same thing. The rest is history, as they say.

Also, apologies to Shahram khan az Tehran, inham be Farsi. Jenan-e Shahram khan, be shoma etminan midaham ke qasd poz dadan nist, va sad albatteh sar-e shomar dard avardan ke aslant sohbatash ra ham nakonid. Man be shakhseh, ehteram bishatari baray-e kasani ka dar Iran hastand daram, dar koll. Kholaseh khastam beguyam ke ellat, nadashtan-e dastresi be fant-e Farsist va kami ham tanbali.

Vali Shahram jan, man ham gah mesle shoma fekr mikonam, vali dar kol in ra ham midanam ke nemishavad hameh ra be yek chub bast. Dar har goruh, dasteh, nahleh, mazhat, din, ideology, race, tork, fars, baluch, kord, etc, etc……………. hameh jur adam hastand.

Hamin irad ra man be Yek Azarbayjani daram vaqtikeh miguyand “ma Hamish in ra migoftim….” In “ma” kist? Ishan va kasani ke mesle ishan miandishand. Aya qeyr as inast? Khob porsheshe man inst. Aya hameyeh ahle har jayi ke ishan khodeshan ra dar hambastagi-e fekri ba an mibinannd, hameh hamin ra migoftand? Mossalaman, paspkh in khahad bud ke, na, hameh nemidanstand. Pas dorest nist jam’ bebandim nazart-e shakhsi khod ra.

Ba sepas,
Juybaar
۶٨٨۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : حقوق و وظایف
هموطن محترم با امضای حسن
بر من ببخشید اگز در واژه های من «غرض » شخصی علیه شاه فقید یا هر شهروند دیگری دیده میشود. تلاش می کنم که با «اندیشه » افراد یه یحث و گفتگو بپردازم و هر گز امکان لغزش در نوشته هایم را منتفی نمی دانم.

ببینید ! وقتی در بهترین دوره ی تاریخی میهن ما بین ۱۳۲۰تا ۱۳۳۲ که روشنفکران تمام نحله های فکری تمرین دمکراسی می کردند و افراط و تفریط هم وجود داشت ، بحران اقتصادی داشتیم ، هرج و مرج داشتیم ولی هیچ کدام نه مثل شرائط ۱۲۹۹ که رضا خان آمد بود و نه مانند ۱۳۲۰ که رضا شاه باید میرفت. امروز در باره عملکردهای تمام بازی گران صحنه در سالهای قبل از کودتای ۲۸ مرداد اطلاعات موجود ست .

هموطن ارجمند ، فرق نمی کند که کودتا درست بود یا غلط، ولی شاه ایران و تمام کسانی که از کودتا حمایت کردند. راسا «مسئولیت» بعهده گرفتند که کشور ایران اداره کنند. زندگی نشان داد که شاه تا آخرین ماهها ی حکومت بر اراده ی خود مسلط بود.
شما بهتر میدانید که یک شرکت فسقلی «اساسنامه » دارد که صاحبان شرکت آنرا تدوین می کنند. قانون اساسی در اصل میثاق ملی شهروندان ست که برای اهداف مشترک یک کشور تدوین واجرا میشود.
( همین جا عرض می کنم امروز ۱۰۰ هزار بار بد تر ست ۱)
تا مردم از «حق » تعیین سرنوشت مطابق مفاد منشور حقوق بشر برخوردار نباشند. تا کشورشان مجلس منتخب مردمی نداشته باشد ، مردم با جان و دل «مسئولیت» و وطیفه نخواهند پذیرفت.
بهمین دلیل کشورهای آزاد با قانون اساسی منسجم «حقوق» تمام شهروندان را مرعی دانسته و «مسئولیت » و «وطیفه» ها روشن ست.
این حس تعلق که ما در کشرهای میزبان خود می بینیم از آسمان نیامده ست بلکه سالها کار شده. دیدیم که ژرژ دبلیو بوش علیرغم تمام
شکست ها ی سیاسی و عدم مقبولیت در نظر سنجی ها و عمیقترین بحران اقتصادی ایالات متحده و جهان تا روز آخر در پست رئیس جمهور آمریکا انجام وظیفه نمود و سکان هدایت کشور را به اوباما سپرد و میلیونها آمریکائی در این شرائط بحرانی عزم خود را جزم کرده اند که اوصاع را سو سامان بدهند.

متاسفانه ، متاسفانه ، کشور ما فاقد چنان قانون اساسی بوده که تمام شهروندان و حاکمان با «حقوق» برابر دربرابر قانون «مسئول » انجام وظیفه باشند.
دریائی وسیع همیشه بین مردم و حکومت وجود داشته . دلیلی وجود ندارد که مردم برای کسی «بمیرند» که برایشان «تب» نمی کند.
۶٨۷۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : درنگ‌هائی در مقوله «حقّ ملل درتعیین سرنوشت خویش» بابک امیرخسروی
Please read this
Please change the Persian numbers to English.

http://www.newsecularism.com/۲۰۰۹/۰۱/۰۷-Wednesday/۰۱۰۷۰۹-Babak-Amir-khosravi-Haqq-e-melal.htm
۶٨۷۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : article written by Rafiq Babak-e Amirkhosravi about the subject of “Self Determination,”
Dear Atosa,
I also want to add that the first two alternatives are relying on others to do our job. The first alternative is really not even considered by me, or I should say the case is closed for that one. There is no good outcome from that.

My point is that, strategically, our alternative should rely on us and not others, because others are with us only up to when they benefit from it. That’s how it is.

I believe these types of questions should be put to everybody. We all should answer them and think about them and think that why we have not been able to from an effective opposition. And some of us should listen more, or maybe all of us.

I know this doesn’t relate to your question but I wanted to bring to everybody’s attention the article written by Rafiq Babak-e Amirkhosravi about the subject of “Self Determination,” and I would love to post it here, but I don’t have it. If anybody does, please post it. It’s very informative from one of most trusted politicians and human beings of our time.

Respectfully,
Juybaar
۶٨۷۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : Farsi is our common languge
Dear Atosa,
I also wanted to add this for now, because I missed it in my first post. I didn’t see the elections on TV, but I saw video clip and some written reports (after you mentioned it) and they were all in favor of it. But I gather from your question that you think otherwise. I saw for example that Sunni groups are participating in election this time as opposed to the last one. Sadar is quiet for whatever reason which is good and I don’t miss him.

Either way, Iran is very different from Iraq and the consequences of such hypothetical attack on Iran and subsequent disrupt of normal life in current Iran is the worst scenario possible. Yes, I believe, as a lot of Iranian people inside of Iran, that “dictatorship is better than anarchy.” However, thirty years ago I wouldn’t have said that, and both positions are correct.

But, if I may I want to give a short answer to our friend, “Yek Azarbayjani.” First, I hope he/she spells it “Azar…” rather than “Azer…” because then I have to ask him/her what is the basis for that.

I wanted say that his/her premises in response to Mr. Javad Hosseyni is incorrect. And this is a long story. Yes, Mellat has those two meanings, but Mellat in the first meaning does include such elements as culture and language. Everybody who has taken a political science ۱۰۱ knows that. I’m partly Torkaman, partly Jewish, partly Kord, and the rest I believe he/she will call Fars, but I don’t, because how do I know. I don’t know. By the way, who is a Fars? Nasabam shayad be zani fahesheh dar shhar-e Bokhara berasad. Dear Azarbayjani, let’s first think about Iran, then Azarbayjan. When we have ۱۰۰, the ۹۰ is with us as well.

Respectfully,
Juybaar
۶٨۶٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : To Atosa Bozorgmehr
Sarkar-e khanom-e Atosa Bozorgmehr,
Thank you for reading my comment and also for your important question. I don’t feel I know the answer. In politics, as in other fields, a lot of times, it’s not what road we take, as much as what we do with it once we take it that plays a more important role.

I believe you are in favor of the third option. And I feel the same way dear Atosa.

I think a combination of the third and second options will be the best. The most important element in all this is having a strong, knowledgeable, effective, relevant, democratic, and united opposition from outside the country which has a material support within Iran, an opposition that can be the voice of the Iranian people, that can negotiate with world leaders on behalf of our country, who can organize supporters within and outside Iran. This is what we need and what we don’t have.

I don’t think it’s unrealistic to have such an opposition. We need to grow up emotionally. We need to read more. We need to be more humble and see our own faults as well. We need to talk about the questions you asked more and more. Qaza is not our problem. Federalism is not our urgent issue. Our problem is Iran and her survival. Once we resolve that, we will deal with the problems of Qaza and federalism too. We should doubt in our beliefs. We need to question ourselves more than we do (if ever).
Atosa jan, one question for you also. Why do you write “farhag-e Ariyamerhi?” What is the relevance? It only creates friction. Also, what farhang-e Ariyamerhi? If the late Shah was able to create such ideology o r culture or discourse he wouldn’t not have million people coming to street while chanting death to him. I hope you don’t take my question in a bad way. I have to end here because my computer’s battery is running out.

However, I believe these are the subjects we should be talking about and write articles on. I will continue this later. Thank you again Atosa.
۶٨۶۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : تحقق عملی دموکراسی نمایندگی a representative governemt
هموطن ارجمند با امضای Juybbar -
در تائید فرمایشات شما ، دموکراسی نمایندگی یا و کالتی - ری پریزنتتیو - آماج اصلی نهضت مشروطه بوده و هنوز هم در دستور ست.
اگر یادتان باشد در قبل از انقلاب ۵۷ ، بنا بود ، پیش نویس قانون اساسی جدید در مجلس موسسان منتخب نمایندگان به بحث و تصویب برسد تا نقصان های آن بعداز ۵۸ سال بی اعتنائی به قانون اساسی و نقش شرکت مردم در تعین سرنوشت خویش جبران شود.

غافل از اینکه «آقا» در مخیله خود نقشه ی « مجلس خبرگان» و «مشروعه » را می ریخت و همه را بازی داد و حکومت ولایت مطلقه فقیه مهر خود را بر پیشانی تاریخ کوبید..

بدون تردید باید راه های عملی تحقق انتخابات آزاد را پیدا نمود تا نمایندگان مردم به مجلس شورای ملی راه یابند. دولت منتخب تشکیل شود و بتدریج اصلاحات و تغییر قانون اساسی .. اما اقایان با شورای نگهبان و صد تا فیلتر قصد ندارند به حقوق ابتدائی مردم وقعی نهند. بهمین دلیل
برای تحقق انتخابات آزاد راه ها و امکانات زیر در داخل ایران - تاکید میکنم داخل ایران - محتمل ست :

اول - حمله ی نظامی به ایران و چیزی شبیه برخورد با صدام و باقی قضایا - امیدوام برگزاری انتخابات امروز عراق را در تلویزیون دیده باشید - به به عجب دموکراسی ! -

دوم - محاصره اقتصادی ایران در حد سایر دیکتاتوریها مثل زیمبابووه و کوبا تا رمق مردم دیکتاتور زده ایران را حسابی بگیرند که دیگر «هوس » اعتراض به «شاه» و «شیخ» در سر نداشته باشند و «مطیع » و «سر بزیر» اجازه دهند مثل گذشته «جزیره آرامش » و حال «قبرستان سیاه» دیگران قیم مردم باشند.

سوم - حمایت بیدریغ از نیروهای آزادیخواهان داخل ایران تا دانشجویان، زنان ، کارگران، کارمندان ، هنرمندان و تمام آحاد مردم مشاهده کنند که پشت جبهه ی منسجم خارج از کشور به مبارزات آنها به عنوان نقش تعیین کننده اهمیت میدهد و بس !!! باید تمام سمپاشی های رژیم علیه نیروهای خارج از کشور را با درایت خنثی کرد.

آیا شما راه دیگری بنظرتان میرسد ؟ روشن فرمایید

تا آنجا که من اطلاع دارم بسیاری از سازمانها و گروهها به مشی سوم معتقند. ولی سازمانها و افرادی هستند که به راه های اول و دوم بیشتر گرایش دارند. همین باعث اصطکاک های جدی در تارنماهای انترنتی میشود. مردم هم درایران میدانند که در خارج از کشور ادعاهای خطرناکی زمزمه میشود.
۶٨۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : Juybbar

عنوان : Addition to my previous comment
Please note what Stephen Harper the Canadian prime minister is saying while that vote paases, "In politics you take risks — that"s what we did — but national unity, national reconciliation are more important than any one party or than any one individual."

Let"s look at what he says in the context of our own society. We are up to our throat in DANGER. We ought not take more RISK. Not NOW!
۶٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حسن

عنوان : مشکل از آریامهر نیست
سرکار خانم بزرگمهر، آماری از قتل عام مردم در زمان شاه؛
نقل از کتاب "بررسی انقلاب ایران" نوشته عمادالدین باقی
• تعداد قربانیان‌ انقلاب‌ در سال‌های‌ ۴۲ تا ۵۷ بالغ‌ بر ۳۱۶۴ تن‌ می‌گردد. از این‌ تعداد ۲۷۸۱ نفر شهدای‌ انقلاب‌ در سال‌ ۵۷ ـ ۱۳۵۶ در تمام‌ کشور است
• در فاصله‌ سال‌های‌ میان‌ حماسه‌ سیاهکل «در بهمن‌ ۱۳۴۹» تا مهرماه‌ ۱۳۵۶ که‌ راهپیمایی‌های‌ خیابانی‌ آغاز شد ۳۴۱ چریک‌ و اعضای‌ مسلح‌ گروه‌های‌ سیاسی‌ جان‌ خود را از دست‌ دادند
• در بین‌ ۳۴۱ چریک‌ کشته‌ شده‌، ۱۷۲ نفر از چریکهای فدائی خلق (۵۰ درصد) ، ۷۳ نفر از مجاهدین‌ خلق (۲۱ درصد پیش‌ از تغییر دادن‌ ایدئولوژی)‌ و ۳۸ نفر (۱۱ درصد) از گروه‌های‌ کوچک‌ مارکسیست‌، ۳۰ نفر (۹ درصد از مجاهدین‌ مارکسیست‌ بعد از تغییر ایدئولوژی)‌ و ۲۸ نفر دیگر (۸ درصد) از گروه‌های‌ کوچک‌

که البته فداییان حماسه سیاهکل را جشن میگیرند و پایکوبی می کنند.

آمار کشته شدگان بعد از انقلاب با شما.

خانم بزرگمهر ، شما را نمی دانم ولی افرادی مثل من در رژیم شاه بزرگ شده اند و به هزار عیب و ایراد آن آگاه بوده و هستند. دلیل اینکه ما مبارز نشدیم و با چکش به سر پاسبان کلانتری نزدیم برای مصادره تفنگش، و بعد کشتن ۴ تا آمریکایی با آن تفنگ، در این بود که ما یک نیم نگاهی هم به جامعه عقب مانده و سنتی دور و بر خودمان داشتیم که در آن در وسط شهر تهران هنوز خانواده های مذهبی فراوانی بودند که در منازلشان رادیو و تلویزیون نداشتند. چه برسد به شهرستانها و روستاههای کشور.

خانم عزیز، هرکس تاریخ معاصر ایران از۲۰ شهریور ببعد را خوب خوانده بود و دولتهای ضعیفی که قادر به تامین نان مردم هم نبودند دیده بود و آدم کشیهای فداییان اسلام را نیز مشاهده کرده بود، بدنبال یک مشت آخوند راه نمی افتاد تا یک حکومت مذهبی را جانشین یک حکومت عرفی استبدادی کنند.

آن حکومت رویایی بی عیب و نقضی که روشنفکران آنزمان و حال از آن دم میزنند فقط در فکر و مخیله عده ای وجود دارد و نمونه آن در کشوری بنام ایران قابل پیاده شدن نبوده و نیست. تفاوت یک فرد سیاسی با یک رمان نویس داستانهای خیالی هم در همین نگاه به واقعیتهای عینی و مسئولانه حرف زدن است نه خیالبافی.

اگر مشکل ما ایرانیها محمدرضاه شاه پهلوی بود با گذشت ۳۰ از مرگ او و از بین رفتن حکومتش ما میبایستی وضعی بهتر از این و رییس جمهوری داناتر از دکتر احمدی نژاد داشتیم.

در خاتمه کلام بهترین مدلهای حکومتی در روی این کره خاکی همین سیستمهای دموکراسی پارلمانی در غرب است که برای رسیدن به آن نیز به چند نسل زمان لازم داریم. همین حالا هم عده ای منتظر نشسته اند تا بعلت مشکلات مالی این حکومتها نیز سقوط کنند و مارکسیستها جایگزین آن شوند که این کوته بینی جای بسی تاسف دارد.
۶٨۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : First, a representative governemt and sound society then discussion on Federalism
A big “thank you” to all for their heart-felt and informative comments. I have to read them again more carefully, but just wanted to add one thing here that I believe wasn’t mentioned in any of the comments, or if it was, it doesn’t hurt to say it again because it’s very important.

Friends and compatriots,
It doesn’t take much mental effort to realize that Iran is facing many grave challenges; challenges that have the potential of creating a total collapse of Iran. Therefore, it’s not correct to compare Iran with Canada in the context of discussion at hand. “Yek Irani az Khoramshahr” pointed out one aspect of it such fallacy. I want to stress another aspect of it.

Friends, Canada, is a modern country in it’s prime time of her existence. Canada has a government that is a true representative of the people and is thinking and working for the people of Canada. Canada has had such society and government for some time now. Of course, she can afford to have such discussion and find the best solution for it.

Iran, on the other hand, is in one the worst periods of it’s existence. Nobody, in his/her right mind should expect such topics to be considered when the people no voice at all in the government and the decisions that such government makes. We all heard what Ahmadinezhad said in response to Obama. This is our government. Our society as a whole is suffering from thirty years of harsh dictatorship.

Therefore, let’s have our priorities in order. We need first and foremost a secular, modern, parliamentary, representative, democratic and socially just government. When we have that, then we can talk what is best for Iran, Federalism or Decentralization, or any other ideas presented. Nobody is against people speaking the language of their choice, and if we are truthful to ourselves we have not had that issue in our country.

Payandeh Iran
۶٨۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : هنوز فرهنگ آریامهری !
چنین بن نظر میرسد که آقای محسن تبریزی از کامنت من آزرده شدند. فقط این با پاسخ ایشان را دقیق مطرح می کنم تا برای دوستان حزبی خود هم بخوانند شاید از روش قدیمی دست بردارند.
ایشان جملات زیادی نثار من فرمودند که اصلا شخصی نمی دانم و سعی می کنم برخلاف ایشان کاملا متین پاسخ دهم :

آقای تبریزی :خانم بزرگمهر کمی پیاده شوید تا با هم برویم.....
شما صحبت از نقد و انتقاد سازنده مینمایید ولی منکر این واقعیت هستید که گروههای مخالف مشروطه خواهان هیچیک از پیشرفتهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی دورات پهلوی را مد نظر نمیگیرند...
پاسخ : اولا ، مبارزان راه آزادی و دموکراسی مخالف مشروطه خواهی نیستند ، ثانیا ، بنیانگزاران «حزب مشروطه خواهان ایران » که بعداز انقلاب و بعداز ۵۷-۵۸ سال بلاهائی که بر مشروطه روا داشتند چگونه یاد مشروطه خواه شدند. ثالثا، مشکل مخالفین شاه همیشه یک موضوع سیاسی بوده و به دیکتاتوری وابسته و حکومت مطلقه پادشاهی بر میخورد وگرنه روشنفکران خود محصول پیشرفت هائی که شما اشاره کردید می باشند.

آقای تبریزی: ...و همچنان همان شعرهای کهنه و غیرواقعبینانه دوران انقلاب را میخوانند. من به افراطیون سلطنت طلب کاری ندارم. ولی جناح میانه روی مشروطه خواهان دارای مواضعی منطقی و اصولی است. شما صحبت از انتقاد از گذشته میکنید. محض اطلاعتان به مصاحبه های رضا پهلوی (به عنوان مثال مصاحبه های او با نشریه نیمروز) اشاره میکنم. ویا توجه شما را به سلسله مقالات داریوش همایون در سایت خودش و در سایت حزب مشروطه جلب مینمایم. این دو به همراه بسیاری دیگر از روشنفکران مشروطه خواه نبود آزادیهای سیاسی در دوران حکومت گذشته را انکار نمیکنند. من حتی خود در مصاحبه فرح پهلوی دید ام که به نبود ارتباط بین مردم و حکومت در نظام گذشته اشاره میکند و آن را به عنوان نقطه ضعفی در حکومت گذشته عرضه میدارد.

پاسخ : من نمی دانم افراطیون سلطنت طلب کدامین هستند و تا امروز نمی دانستم که « حزب مشروطه خواهان بعداز انقلاب » چند جناح دارد. و جناح میانه روی آن دارای مواضع منطقی و اصولی ست . اما خیال شما را راحت کنم وقتی در ایران تمام مبانی مشروطه و دموکراسی توسط پهلوی ها نادیده گرفته شد. متاسفانه متاسفانه بعضی اسامی اصالت خود را از دست دادند و بار منفی آنها آنقدر زیادشد که باید از آنها غبار گیری نمود . مانند «سلطنت» - «قانون اساسی» - «دادگاه» - « فعالیت حزبی » و نظائر آنها - اما همان کسانی که شما آنها را «روشنفکران مشروطه » میخوانید و در «تلاش» قلم میزنند هنوز نتوانسته اند نقش شاهزاده رضا پهلوی را برای خودشان روشن کنند .ایشان مانند هر شهروندی کاملا حق دارد که درتمام فعالیت های سیاسی معمول فعالیت نماید. اما وقتی بر نقش ماورای حزبی ایشان برای ایجاد یک کاریسماتیک سیاسی و رهبری جنبش افسانه پردازی میشود . باز هم متاسفانه باعث تضعیف فعالیت فردی شاهزاده رضا پهلوی میشود.
القاب اعلیحضرت رضا شاه به شاهزاده در صفحات اول کیهان لندن حکایت از عدم درک مفهوم سلطنت به معنی مدرن آن می باشد. شادروان مصدق حقدر برای آن خون دل خورد ولی شاه هرگز سلطنت را ارج ننهاد.

آقای تبریزی :... از شما خانم محترم سوال میکنم آیا دیگر گروههای سیاسی مثل جبهه ملی به خرابکاریها و کثافتکاریهای خود در دوران انقلاب اشاره ای کرده اند؟ آیا دوستان عزیز روشنفکر چپ که داستانها درباره کشته شدن ببیش از شصت هزار ایرانی (و گاهی اوقات صحبت از صد هزار میشد) بدست حکومت جبار محمد رضا شاه میکردند، تصدیق میکنند که این آمار دروغ بوده و بر اساس آمار منتشره در داخل کشور مجموعاً چیزی در حدود ۳۷۰ نفر بدلایل سیاسی جان خود را در رژیم آریامهری از دست دادند و بیشتر این اشخاص نیز در درگیریهای مسلحانه، که توسط سازمانهای تروریستی مجاهدین و فداییان خلق و فداییان اسلام طرح ریزی شده بود، به هلاکت رسیدند؟ آیا دوستان روشنفکر ما از دروغهایی که بابت دوخته شدن دهان فرخی یزدی و یا کشته شدن محمد مسعود توسط عوامل دربار گفته اند اظهار پشیمانی کرده اند؟ آیا از دروغهایی که بابت خروج ارز از ایران توسط رضا شاه گفتند و نتوانستند حتی یک مورد آن را ثابت کنند اظهار پشیمانی کرده اند؟ (رضا شاه در داخل کشور مرد بسیار متمٌولی بود ولی هیچ مدرکی دال بر شرکت او در خروج ارز از کشور وجود ندارد)

پاسخ : فرهنگ سیاسی شما هنوز « عقب مانده » ست و مملو از واژه های زشت و احساسی می باشد !
در آستانه ی انقلاب بعلت نبود زمینه ی فعالیت حزبی که همه میدانیم چرا ! تمام نیروهای مخالف رژیم ، بشدت در برابر وقوع «بحران» ناشی از رفتن شاه ، تانوان بودند و نتوانستند مانند سیاستمداران ماهر و کاردان کشتی طوفان زده را هدایت کنند. جبهه ملی وجود نداشت !
مردان شریفی چون دکتر صدیقی ، شاپور بختیار ، کریم سنجابی ، داریوش فروهر و..و.. هریک روش هائی را برای برای مبارزه در نطر گرفتند که من شخصا مشی شادروان صدیقی را بر بقیه ترجیح میدهم ولی مجموعه ی عوامل منجر به رفتن سنجابی و فروهر به سمت آیت الله شد.
در باره ی کشتار زمان شاه من رقم واقعی را نمی دانم - ولی اگر تمام جانباخگان فاجعه ی آدربایجان ، کردستان ، ۳۰ تیر ۱۳۳۱، ۱۵ خرداد ۴۲ و ۱۷ شهریور و بقیه ی کشتارهای کور رژیم های پهلوی را رقم بزینم بسیار از ۳۷۰ نفر بالاتر ست !!! در ضمن شاه و پدرش و خمینی و حواریون او اساس فکری خود را با حذف فیزیکی مخالفان و منتقدان خود بنا نهادند. فرق نمی کند که نویسنده باشد یا روحانی ، هنرمند یا ورزشکار - منظورم خبیری فوتبالیست می باشد - چریک فدائی باشد یا مجاهد خلق .
در باره ی فدائیان اسلام شما را به مقاله ی جناب امینی جلب مینمایم که همین سایت اخبار روز و عصر نو آنرا منتشر کردند .بخوانید و لطفا ما را با نظرات خود در باره ی رایطه ی دربار و فدائیان اسلام رووشن فرمائید.

آقای تبریزی : آتوسا خانم، آیا خاطرتان هست که میگفتند محمد رضا شاه بیست میلیارد دلار از کشور خارج کرده و همچنین سهام بسیار ارزشمند شرکت کروپ آلمان را در جیبش گذاشته؟ چه شد ارائه دلیل و مدرک این اتهامات؟ بعد از سی سال حتی نتوانستید یک مدرک معتبر ارائه دهید. در مورد کروپ هم معلوم شد که تمام سهام این شرکت عظیم به دولت ایران تعلق دارد و محمد رضا شاه حتی یک ریال از آنرا در جیبش نگذاشته. آیا شما و همفکرانتان بابت این دروغها از ملت ایران معذرت خواسته اید؟ محمد رضا شاه هر چه بود لااقل اینقدر شرف داشت که بیاید در تلویزیون و از بابت عملکرد ناصحیح حکومتش از مردم عذر خواهی کند.

پاسخ : در مملکتی که تمام ارکان مقننه ، قضائیه و اجرائیه به اراده و تصمیم و «نصویب» شاه گره خورده بود امکان غلو را نیز نمی توان نادیده گرفت. اصل حکومت کردن به جای سلطنت بیماری شاه بود وگرنه ملکه الیزابت نه در جنگ جهانی مثل چرچیل عمل کرد و امروز مثل بلیر و براون

اقای تبریزی: او همچنین در کتابش از تشکیل حزب رستاخیز اظهار پشیمانی کرد و آن را ناصحیح دانست. سوال من این است که امروز پس از گذشت سی سال از حرکت ارتجاعی و خانمان برانداز ۲۲ بهمن کدامیک از چپها و مصدق پرستان و ملا مذهبی ها به خیانت خود به ملت اعتراف کرده اند و از بابت آلت دست شدن توسط خمینی از ملت ایران معذرت خواسته اند؟ رضا پهلوی میگوید که اگر در یک رفراندم دموکراتیک مردم ایران به یک جمهوری رأی دهند، او به نود درصد آرزوهایش رسیده. ولی شما و امثال شما حتی تحمل اظهار نظر توسط او و دیگر مشروطه خواهان را ندارید. خانم بزرگمهر، همینقدر به شما بگویم که بعضی از خویشاوندان بنده در دوران شاه زندانی سیاسی بودند. آنها بعد از انقلاب نیز دست در دست گروههای "مترقی" به "مبارزه" برای آنچه که درست میپنداشتندش دست زدند. امروز تمامی آنها (و نه فقط بخشی از آنها) از کردهء خود بشدت پشیمانند و با تمام انتقاداتی که به نظام گذشته وارد میکنند، آن را به تمامی به اصطلاح اپوزیسیون مصدقی و چپ و اسلامی آن روزها ترجیح میدهند.

پاسخ : جالب ست ، می پرسند ، شاه اظهار پشیمانی کرد ولی « چپ ها» و «مصدق پرستان» .. به «خیانت » خود به ملت اعتراف کرده اند.
این بدان معنی ست که حتی جناح باصطلاح میانه روی «مشروطه خواهان بعداز انقلاب » هرگز از برج عاج پائین نمی آیند و اصلا خلافی از آنها سر نزده و مردم و مخالفان رژیم دیکتاتوری «خائن » هستند.

آقای تبریزی :بله خانم عزیز، بیایید با هم به قاضی برویم. چرا که هر کس تنها به قاضی رفت پیروز بر میگردد.

پاسخ : جنایت های رژیم اسلامی بهیچ عنوان نقش رژیم گذشته در بپا خاستن مردم را به فراموشی نخواهد سپرد. هواداران « حزب مشروطه خواهان بعداز انقلاب » بر اعصاب خود مسلط باشند با ارائه ی فرهگ متمدنانه بدون فحاشی نشان دهند که از تاریخ آموخته اند و میخواهند بهتر از گذشته به مردم و مملکت خدمت کنند.

فراموش نکنید که میدان اصلی مبارزه داخل کشور ست و میلیونها جوان ایرانی فحاشی های شما به دگر اندیشان را درک نمی کنند.
امروز نمیشود با فرهنگ دیروز و سیاسیت های کهنه محبوب القلوب شد.
۶٨۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : یک آذربایجانی

عنوان : «ملت سیاسی» و «ملت فرهنگی، زبانی و اتنیکی»
آقای جواد حسینی عزیز، با درود و سپاس متقابل. من هم از نکته سنجی و بحث منطقی شما ممنونم. بحث همیشگی ما با برخی از افرادی که می گویند نمی توان گفت «ملت کرد» چون باید کشور کردستان وجود داشته باشد همین بوده است که ما می گوییم که ملت دو معنی دارد، یکی «ملت سیاسی» که معنای حقوقی بین المللی که به شامل تمام شهروندان و اتباع یک کشور بدون توجه به زبان و اتنیک اطلاق می شود و در معنای شهروندی و تابعیت به کار می رود و فاقد هویتهای فرهنگی و زبانی است و دیگری به معنای «ملت فرهنگی، زبانی و اتنیکی» است که به مجموعه مردمانی اطلاق می شود که ویژگی های فرهنگی، زبانی و اتنیکی مشترکی دارند. لذا به این معنا استفاده از «ملت کرد» یا «ملت آذربایجان» برای کردها و آذربایجانی های ایران کاملا درست و بجاست.

اما یک نکته را باید متذکر شوم که هرچند این عبارت «ملت کرد» یا «ملت کبک» معنای فرهنگی، زبانی و اتنیکی دارد و نه سیاسی، اما متضمن حق تعیین سرنوشت نیز می باشد همانطور که «ملت کبک» حق جدایی و استقلال دارند ولی در یک رفراندوم آزاد به اتحاد با سایر مردمان کانادا رای دادند. درواقع همه تلاش مخالفان ملت نامیدن ترکها، کردها و... در ایران نه فقط مخالفت با یک اسم یا کلمه که مخالفت با همین حق تعیین سرنوشت است. آنها با وجود آگاهی از این بحثها در دنیا به خاطر ترس بی جا از تجزیه ایران این حقایق را پنهان می کنند. اما در حالیکه کشورهای مستقل اروپایی با خواست خود و حتی برخی با التماس حاضر می شوند که از بخشی از استقلال خود بگذرند تا با اتحاد در قالبی بزرگتر به نام اتحادیه اروپا از منافع این اتحاد بهره بگیرند، حرکت به سمت جدایی خواهی چه در ایران و چه در هر جای دیگر دنیا حرکت در خلاف جهت تاریخ است.

اما باید دقت کرد که اول باید پذیرفت که انسانها آزادند و حق دارند تا سرنوشت شان را خودشان تعیین کنند و بعد در قالب یک سیستم مدرن فدرالی اتحاد آزادانه و از روی اختیار ملتهای فرهنگی، زبانی و اتنیکی مختلف ایرانی را برای تشکیل یک «ملت سیاسی ایران» جلب نمود تا هم جلوی رشد افکار جدایی خواهانه گرفته شود و هم عدالت و برابری حقوقی تمام مردمان ایران براساس قانون تضمین شود. یعنی نمی شود گفت که چون جدایی خواهی حرکتی رو به عقب و ارتجاعی است، پس شما قوم و قبیله اید و حق تعیین سرنوشت ندارید و اگر حرف بزنید با زور پاسخ خواهید گرفت! اتحاد واقعی و پایدار تنها در سایه احترام متقابل و از روی اختیار قابل دستیابی است نه با توسل به زور و قوم و قبیله نامیدن دیگران آنگونه که جناب همایون می خواهند. من از جدایی خواهی دفاع نمی کنم ولی از حق جدایی خواهی دفاع می کنم. به این معنی که من معتقد به حق تعیین سرنوشت ترکها، کردها، عربها و... هستم ولی اگر روزی در ایران رفراندوم برگزار شود به نفع اتحاد در قالب فدرالیسم و بر ضد جدایی رای خواهم داد.
۶٨۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : نقد صادقانه ی تاریخ
هموطن ارجمند ، خانم نرگس آذربایجانی نجف آباد،
اینجا بحث بر این نیست که ، کسی که نتواند تحمل شنیدن حرف دیگران را بنماید یا ننماید . فرق نمی کند اقای رضا پهلوی یا شوهر خواهرش او اردشیر زاهدی ،و یا شوهر خواهر اردشیر زاهدی ، داریوش همایون. البته شوخی نیست !

این حضرات موقعی که سوار قدرت بودند سیاست چند گانه داشتند . همه ی منقدین و معترضین را بدون استثنا سرکوب می کردند فرق نمی کرد . احتیاج به روده درازی نیست.
وقتی میخواستند بحرین را با انگلیس معامله کنند همین اردشیر زاهدی وزیر خارجه در مجلس از « پروژه » شاه- انگلیس دفاع کرد که داد محسن پزشکپور هم در آمده بود.

دنیا تغییر کرده امروز داریوش همایون «وطن پرست» و «مشروطه خواه» ست. بسیار خوب ! اما تا زمانیکه این حضرات با همین بینش مدرن امروزی ؛ لیبرال و دموکرات عملکردهای ۱۵۰ ساله جنبش مشروطه را «بیظرفانه» تحلیل و نقد ننمایند و یک خط در میان ، با پرش های دلبخواهی از دوران سلطه ی خود و اجدادشان مصلحتی صرف نظر کنند. دگر اندیشان نمی توانند درعمل با این قماش افراد، صمیمانه برخورد نمایند. شما بهتر میدانید که این حضرات کوچکترین خطاهای مصدق و راهیان او را بدرستی اغماض نمی نمایند. حزب توده و چپ که جای خود دارد.

هنوز در تعییر ماهیت این افراد اما و مگر ها فراوان ست و به خوشان مربوط ست که نشان دهند منقدان صادق تاریخند. آنوقت نه نتها اندشه های آنها بیشتر جذاب خواهد شد حتی امکان «همکاری» عملی نیز افزایش پیدا خواهد کرد.
۶٨۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : جواد حسینی

عنوان : شناسایی فرهنگی-اجتماعی و نه شناسایی حقوقی
با درود فراوان خدمت هموطن گرامی "یک آذربایجانی" و با تشکر بسیار فراوان از ایشان برای ارائهء یک یحث سازنده و مفید.
جناب "یک آذربایجانی" حرف شما درست است. ولی همانطور که در مقالهء CBC که شما لینک آن را فرستادید از قول نخست وزیر کانادا اشاره شده این حرکت نه یک شناسایی حقوقی بلکه صرفاً یک شناسایی "فرهنگی-اجتماعی" است. همانطور که خدمتتان در مورد "ملت عرب" عرض کردم، تعریف ملت از لحاظ حقوق بین الملل (تکرار میکنم از لحاظ حقوقی و نه از لحاظ اقدامی سمبولیک) فقط در چارچوب مرزهای شناخته شده و مستقل یک کشور معنی دارد. من عیناً اظهارات نخست وزیر کانادا را که در مقالهء مورد اشاره شما نوشته شده در زیر میآورم (سطر ۱۲ و ۱۳ مقالهء مورد نظر شما).
The prime minister has said he is using the word nation in a "cultural-sociological" rather than in a legal sense.
دوست گرامی، در هر صورت فکر میکنم من و شما لااقل ۹۵ درصد (اگر نه بیشتر) در مورد مسئلهء فدرالیسم و حق و حقوق فرهنگی یک شهروند در چارچوب یک کشور با هم توافق نظر داریم. بسیار از روش مستدل و واقع بینانهء شما در تحلیل مسئلهء مورد بحث استفاده کردم. با موفقیت برای شما و دیگر دوستان و هموطنان واقع بین.
۶٨۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : نرگس آذربایجانی از نجف آباد

عنوان : ایران ایران است و این همه رنگارنگی یعنی ایران.
من یک دختر تبریزیم، با یک پسر اصفهانی ازدواج کرده ام، چهار ماه دیگر زایمان من است. این حرفهای بد بو مرا به تهوع وا می دارد. من به همه چیز فکر کرده بودم جز اینکه بیایند و بگویند که من یا آذربایجانیم و یا ایرانی. من ایرانیم و ایرانی آذربایجانی خواهم ماند. همچنانکه یک اصفهانی در مراغه و تبریز و آستارا هم اصفهانی ست و هم ایرانی. واقعا که چه بیراهه راهی ست، که در حالی که ایران از هم داخل توسط حکومت جاهل و مستبد و از خارج به خاطر همین حکومت در خطر است گروهی که غالبا در خارج نشسته اند و گویا اغلب بیکار هم هستند می نشینند و برای ما داخلیها فرمان و حکم و فتوا صادر می کنند. ما دیری که فرامین و فتاوی اسلامی را نیز بدور اندخته ایم . ما را دچار حکم و فتوا یی دیگر نکنید. در باره ی نوشته داریوش همایون هم من با وجود امتناع از حکومتی پادشاهی حرفهای ایشان را تایید می کنم و فکر می کنم که در یک حکومت دموکرات ایشان و حتا رضا پهلوی هم باید حق داشته باشد که حرفهایش را بزند. ایران تاریخی بس طولانی دارد و در زمانی که ترکها بر ایران حکومت کرده اند هم حکومت ایرانی بوده و... ایران ایران است و این همه رنگارنگی یعنی ایران.
۶٨۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : یک ایرانی از خرمشهر

عنوان : ما و شما باید برای برپایی دموکراسی و سرنگونی این رژیم ایران بر باده ده بخروشید و برزمید
مقایسه ی ایران و کانادا مثل مقایسه ی شیشه روغن زیتون است با بطری کوکاکولا. برادر جان ایران ذست کم هفت هزار سال سابق ی تمدنی دارد. ایران هموزن و همستنگ روغن زیتون است! شما آنرا با کانادا که مثل بطری کوکاکولا تاریخ و قدمت دارد مقایسه می کنید. ایران سده هاست که با اینهمه فرهنگ و زبان و تاریخ و تمدن و اقوام و رنگها و گوناگونیها یک رنگ و یک گونه بوده. بقول نویسندهی تبریزی ـ رشتی ـ تهرانی شما می خواهید این بدن را نقص عضو کنید. من هم به شما بگویم که با وجود چند خونی و چند قومی بودنم ایرانی ایرانیم و دهها خانوار را این چنین در دوبر خود می شناسم. حالا من بیسر و پا که دهها خانوار بشناسم شما با سرتاسر این شبکه ی عظیم چه خواهید کرد. گیرم که قدرتهای جهان شما را خودآگاهانه و یا ناخودآگانه بفریبند. ما و شما باید برای برپایی دموکراسی و سرنگونی این رژیم ایران بر باده ده بخروشید و برزمید. با سپاس یک ایرانی خرمشهر
۶٨۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : یک آذربایجانی

عنوان : در نوامبر سال ۲۰۰۶ مجلس کانادا به صورت رسمی مردم کبک را با عنوان «ملت کبک» به رسمیت شناخت.
جناب آقای جواد حسینی، با تشکر از نظر مثبت شما به حقوق ملیتها و دفاع از فدرالیسم در ایران که به نظر من تنها راه برقراری دموکراسی پایدار در ایران و جلوگیری از تجزیه ایران است. اما در مورد «ملت کبک» باید بگویم که در نوامبر سال ۲۰۰۶ مجلس کانادا با ۲۶۶ رای مثبت در مقابل ۱۶ رای منفی به صورت رسمی مردم ایالت کبک را با عنوان «ملت کبک» درون کانادای متحد به رسمیت شناخت. براساس این قانون، مجلس کانادا مردم کبک را به عنوان یک ملت درون کانادای متحد به رسمیت شناخت. در این حرکت تاریخی استفان هارپر نخست وزیر کانادا نقشی موثر داشت. توجه شما را به لینک زیر از سی بی اس نیوز جلب می کنم:


http://www.cbc.ca/canada/story/۲۰۰۶/۱۱/۲۷/nation-vote.html

(عددهای فارسی را به لاتین تبدیل کنید تا لینک درست کار کند)

House passes motion recognizing Québécois as nation

The House of Commons has overwhelmingly passed a motion recognizing Québécois as a nation within Canada.

Conservatives, most Liberal MPs, the NDP and the Bloc voted ۲۶۶ to ۱۶ in support of the controversial motion, which earlier in the day had prompted the resignation of Michael Chong as intergovernmental affairs minister.

Prime Minister Stephen Harper had introduced the surprise motion on Nov. ۲۲, raising the ante on a Bloc Québécois motion that sought to declare Quebecers a nation without reference to Canada.

The motion states: "That this House recognize that the Québécois form a nation within a united Canada."
۶٨٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : رضوان مزینی

عنوان : روشنگری
در۱۵۰ سال مدام ، آرزوی تحقق دموکراسی پارلمانی - مشروطه ی ایرانی به تعببیر دکتر آجودانی - ایران دستخوش بحرانهای ژرف به دلایل زیادی بوده ست :
دیروز ؛ زیاده خواهی حاکمین و قدرت های حامی آنها با « تحمیل» اراده خود اجازه ندادند که ، آماج های مشروطه از جمله تعیین سرنوشت مردم در امور خود در ولایات و ایالات ، مثلا ؛ مانند مدل سوئد امروز و بسیاری کشورهای اروپائی انجام شود . لذا حکومت مرکزی سیاست های کلی مملکتی را در مجلس و دولت بعهده داشته باشد. تلنبار شدن تمام مسائل حل نشده منجر به سقوط «مشت آهنین » شد.
امروز؛ ۳۰ سال حکومت بر آمده از شعارهای مشروعه خواهان نیز جز فاجع، سودی نداشته ، اینها اصلا در عالم دیگری هستند و دغدغه آنها «ظاهرا» توسعه ی کیان اسلام ست و در عمل حمایت مالی و دخالت های مستقیم و آنها را در عراق ، افعانستان ، لبنان ، فلسطین و دیگر کشورهای جهان را همه دنیا می دانند و معلوم نیست چه فاجعه های دیگری در راه ست. مسائل ایران امروز به مراتب بیش از اخرین ماههای
رزیم شاه میباشد.

مشاهدات ناهنجاریها در سراسر ایران تردیدی برای تغییر اساسی در ایران باقی نمی گذارد . در این شرائط لازم ست که تمام نیروهای مادی و معنوی ما ، متراکم و منسجم برای حذف حکومت ضدمردمی مذهبی صرف شود.

اما ، تمام این ها نمی تواند مانع از بحث و گفتگو و روشنگری در باره ی ایران آینده گردد. در آستانه ی انقلاب ۵۷ با «چماق » همه باهم
اجازه ی ابراز عقیده به دگراندیشان داده نشد تا هیچ کس خطر « نعی لنگ» را جدی نگیرد. وقتی خمینی سوار اریکه قدرت شد «خدا» را نیز
به «بندگی »قبول نداشت .

تنطیم مبارزه عملی علیه حکومت و بحث های روشنگرانه از عهده ی افراد بر نمی اید و با امکان اینترنت حد ومرزی هم ندارد. اما با نبودن فعالیت های آزاد حزبی درایران فقط نیروهای سرشناس و مورد اعتماد مردم می توانند در زمینه های تخصصی خود نسل جوان را برای استقبال و گذار به دموکراسی تجهیز نمایند.

تذکر مهم : سیاستمدارانی که در دو رژیم مطلقه پادشاهی و ولایت فقیه در فکر و اندیشه کارنامه ی قبولی ندارند . در دامن زدن به تشتت ها نقش بارزی دارند. وقتی «مشروطه زدائی» در رژیم شاه مملکت را به بحران کشاند . میدان خالی ماند برای «مشروعه خواهی» .

وقتی داریوش همایون و «حزب مشروطه خواهان ..» از صدر مشروطه سخن میگویند کسی این را جدی نمی گیرد. تصادفی نیست که بدرستی زمزمه ی حزب لیبرال دموکرات را منمایند.
رفسنجانی و شرکا نیز دیگر حنایشان رنگی ندارد و با قشنگترین کلمات نمی توانند مردم را فریب دهند.

تا زمانیکه مردم ما - ۷۰ میلیون آحاد مختلف - از حق تعیین سرنوشت و شرکت مستقیم در انتخابات آزاد برای تدوین قانون اساسی مردمی و مورد احترام همه محروم می باشند. و در تمام ۱۵۰ سال گذشته تمام نیروهای ایرانی - نه فقط آذربایجانی و کردستانی - در این را ه تلاش کردند .
هیچ شهروند ایرانی نمی تواند خود را محق تر از دیگر شهروندان بشناسد.
بار دیگر تاکید می کنم ، با نبودن فعالیت های آزاد حزبی درایران، لازم ست نیروهای سرشناس و مورد اعتماد مردم در زمینه های تخصصی خود نسل جوان را برای استقبال و گذار به دموکراسی تجهیز نمایند.
۶٨٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : جواد حسینی

عنوان : سخنی با یک آذربایجانی
آقای آذربایجانی، شما مطالبی را در رابطه با مسئله قومیت بیان داشته اید که قابل تأمل است. من به عنوان فردی که خواستار یک جمهوری فدرال در کشور ایران هستم، مطالب شما را در رابطه با برسمیت شناختن حق و حقوق اقوام ایرانی و همینطور حق و حقوق استانهای کشور برای اداره امور داخلی خود تایید میکنم. ولی دوست گرامی، شما مطلبی را در مورد شناسایی "ملت" کبک در کانادا عنوان فرمودید که این مطلب اصلاً صحت ندارد. کبک بخاطر شرایط خاص فرهنگی خود امتیازاتی در مورد مسائل فرهنگی داراست ولی هرگز کسی آنها را به عنوان یک ملت در کشور کانادا برسمیت نشناخته. واژه ملت فقط و فقط به شهروندان یک کشور مستقل اتلاق میشود. ما ملت عراق و یا ملت سوریه و یا ملت فلسطین داریم ولی از لحاظ حقوقی و قضایی چیزی به اسم "ملت عرب" وجود ندارد (این عنوان فقط در خطیبه ها و شعرها عنوان میشود و جز ابراز احساسات ارزش دیگری ندارد). در کشور ایران نیز چیزی به نام ملت آذربایجان و یا ملت کرد و یا ملت فارس وجود ندارد. ما همه ملت ایران هستیم و جمهوری فدرال ما نیز مانند دیگر حکومت فدرال دنیا شامل حکومت فدرال استانی خواهد بود و نه مرزبندیهای قومی. حق و حقوق یک قوم در رابطه با تعلیم و تعلم در داخل یک کشور به یک استان محدود نمیشود. حق تعلیم و تعلم در کشور کانادا برای فرانسوی زبانها در تمام کشور موجود است و نه فقط در ایالت کبک.
۶٨٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : یعقوب طهماسبی

عنوان : نوکران باکو و انگلیس
بعنوان یک آذربایجانی اهل مراغه به نوکران باکو و انگلیس میگویم که من و ملیونها آذربایجانی زیر یوغ رهبران دست نشانده شرکتهای بزرگ نفتی و هفت خواهران نخواهیم رفت و این حرفهای قشنگ و مثلا روشنفکرانه یک عده مزدور اجنبی را صحبت از حق استقلال از ایران و تعین سرنوشت و...میکنند جوابش میدهم که برو این حرفها را برای باکو از طرف من بزن که باکو متعلق به ایران و آذربایجان بوده اگر خیلی دلشان برای دیدن ما تنگ است قبول میکنیم که اران ( باکو) دوباره به دامان آذربایجان با مرکزیت تبریز و به عنوان بخشی از استان آذربایجان محسوب گردد . و رسما خودشان را بعنوان جمهوری ملغی و اعلان همبستگی با ما کنند ، جریان چیست که یک عده ناشناس و بعضی افراد معلوم الحال فقط صحبت از حق تعین سرنوشت میکنند ؟ اصلا شما ها از طرف که و کدام مردم تبریز یا زنجان یا مراغه به شما وکالت داده اند که از طرف ما مردم آذربایجان نسخه صادر میکنید ، غیر از اینکه یا بیمار روانی هستید یا مامور باکو . هفت خواهران ؟ مواظب باشید بوی نفت مسمومتان نکند . یاشاسین آذربایجان
۶٨۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۷       

    از : کارون دوران

عنوان : این بحثها غیر از طولانی تر کردن عمر این رژیم منحوس کار دیگری نمی کند.
چند وقت پیش در کتابخانه ی پارک شهر ترجمه کتابی در باره فرانسه می خواندم. این دوستان جدایی طلب که پیوسته از غرب و فرنگ حرف می زنند بشنوند خوب است. آین آقای جنرال دوگل که رییس جمهور فرانسه و فرماده کل قوای فرانسه در زمان و بعد از اشغال فرانسه بدست نازیها گفته بود که نه به برتانیها، و نه به پاتوها، نه به نرماندیک ها ، نه کرسها و...که خواهان جدایی از فرانسه و تشکیل دولت فدرال هستند اجازه نخواهد داد که فرانسه را تکه پاره کنند. من باید عرض کنم که مادر من شمالی و پدرم تبریزی ست در رشت بدنیا آمده ام و در تهران بزرگ شده ام. شما می خواهید با این چند ملیون چند ملیتی و چند ملیون قومی چه کنید. شما حتا در خواب هم جدایی را نمی توانید ببیند. خب معلوم است که مثل همیشه صدمه خواهید زد ولی شما هرگز موفق به پاره کردن ایران نمی شوید. در ایران همیشه همینطور بوده. شما اگر سوار ماشین شوید در دوساعتی تهران زبانشان غیر فارسی ست، شاید فارسها زبان آنها را ندانند، اما آنها این زبان را می دانند. این از تساهل و و استفهام فارسان بوده که با وجود اینکه زبان رسمی همیشه فارسی بوده ولی حتا از کشور دموکراتیکی چون فرانسه هم ما دموکراتیکتر بوده ایم. این مسئله اصولا مسئله ای ست مردمی و نه ربطی به حکومت پادشاهی دارد و نه ربطی به جمهوری و خصوصا ربطی به حکومت فاشیستی اسلامی. اگر هم شوخی ای و اجحافی در حق اقوام ایرانی شده هم باید و هم حیاتی ست که این ظلم بر طرف شود. ولی اینکه کسی بگوید که ما بر سر این مسئله مذاکره نمی کنیم. به نظر من درست است. زیرا برای من مثل این است که شما به من تهرانی رشتی تبریزی بگکویید حالا بیا با هم مذاکره کنیم که تو کجایی هستی. من بر سر حیات خودم با تو مذاکره ای ندارم آقای محترم. امروز اکثریت غریب به اتفاق کارهای مهم در ایران بدست آذربایجانی هاست، این امر باید در مورد لرها و کردها هم تقویت شود، در مورد عربهای خوزستان هم همین طور. من فکر می کنم که اصولا طرح این مطلب بیجا و بیمورد و قاتل فرایند دموکراسی در ایران است. ما امروز باید برای بر پایی یک حکومت دموکراتیک، که قدرت اجرای دموکراسی در ایران را داشته باشد فراهم کنیم. ما باید عدالت را در تمامی زمینه های کشورمان آماده سازیم. امروز در تمامی جهان کشورهای کوچک در حال بهم پیوستن هستند و حالا چند نفر می خواهند شهری را ده کنند و دهدارش شوند. نه خیر. این غیر ممکن است. بهتر است در پی ایرانی آزاد و دموکراتیک باشیم. این بحثها غیر از طولانی تر کردن عمر این رژیم منحوس کار دیگری نمی کند.
۶٨۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

    از : بایک مهرانی

عنوان : ترور پروری
از بد شانسی شاه الهی ها و حزب الهی ها در پائین سایت اخبار روز زیر قسمت تاریخ و یادبود، آقای محمد امینی مطلبی دارد تحت عنوان :
دشنه سوداگران سیاسی در کف خونریز فداییان اسلام
در این مطلب آدم می بیند که دربار و فدائیان اسلام وکاشانی برای رسیدن به اهداف مشترک، تا چه حد با هم علیه رقبای خویش دسیسیه و توطئه ی مخوف خونین ، ترور مافیائی می کنند که درک آن به نظر غیر ممکن میرسد. واقعا چه مارهائی در آستین دربار افعی شدند.
۶٨۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

    از : یک آذربایجانی

عنوان : این آقای همایون و همفکرانشان هستند که باید "اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های پیوست آن" را دوباره بخوانند!
این آقای همایون و همفکرانشان هستند که باید "اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های پیوست آن" را دوباره بخوانند! در این اعلامیه آمده است: «ماده ۲: هرکس بدون هیچ‌گونه تمایزی ازحیث نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، باور سیاسی یا هر باور دیگری، خاستگاه ملی یا اجتماعی، دارایی و ولادت یا هر موقعیت دیگری از حقوق و آزادی هایی که در این اعلامیه برشمرده شده است برخوردار است. بعلاوه هیچگونه تمایزی نباید بر پایهٔ موقعیت سیاسی، قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی که شخص بدان تعلق دارد قایل شد، خواه مستقل باشد، خواه تحت قیمومت کشوری دیگر باشد، خواه غیرخود مختار باشد و یا از حیث تمامیت ملی تحت هرگونه محدودیتی باشد.» در این اعلامیه هیچ استثنایی برای «باور سیاسی» در نظر گرفته نشده، حال سئوال این است که اعتقاد به حق تعیین سرنوشت تا سرحد جدایی، یک باور سیاسی هست یا نه؟


شما حق دارید بر این باور سیاسی باشید که آذربایجانی ها، کردها، بلوچها و ... قوم و قبیله اند و حق تعیین سرنوشت شامل آنها نمی شود ولی باید این حق را برای دیگران هم قائل باشید تا برخلاف این باور سیاسی شما بیاندیشند. باید پاسخ دهید که اگر کسی برخلاف این باور سیاسی شما بیاندیشد آیا حقوق بشری مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر شامل او هم می شود یا نه؟ نص صریح این اعلامیه می گوید که "هر باور سیاسی یا هر باور دیگری" و هیچ استثنایی برای جدایی خواهی و قبیله گرایی یا... قائل نشده است.



حال شما چطور به خودتان اجازه می دهید که بگویید: «اگر گروه‌ها و کسانی هر دعوت به توافق بر زمینه‌های مشترک را نیز فاشیسم و شوونیسم می‌نامند جز زور چه راه‌حلی خواهد ماند؟» شما براساس کدام بند اعلامیه حقوق بشر، به خودتان اجازه می دهید که اگر کسی یک باور سیاسی مخالف باور شما داشته باشد را تهدید به استفاده از زور می کنید؟! باز تکرار می کنم شما مختارید که عقیده و باور سیاسی ما را بر حق تعیین سرنوشت ملیتها نپذیرید ولی اجازه ندارید مخالفانتان را تهدید به استفاده از زور کنید. شما باور خودتان را خواهید داشت و ما باور خودمان را و این رای مردم و صندوقهای رای خواهد بود که تعیین خواهد کرد که مردم کدام باور سیاسی را می پسندند. این است معنی دموکراسی و حقوق بشر.



اما توجه داشته باشید که رای مردم هم قابل تغییر است و اگر در یک دوره به یک باور سیاسی رای بدهند، در دوره دیگر می توانند به باور سیاسی مخالف رای دهند بنابراین اگر در یک دوره، اکثریت مردم به باور ما یا باور شما رای دادند، باور پیروز حق ندارد حقوق سیاسی و بشری، معتقدین به باور سیاسی اقلیت را سرکوب و غیر قانونی اعلام کند، با این بهانه که مردم حرف ما را تایید کردند! مباحثه سیاسی در تمام موارد تا ابد ادامه خواهد داشت و هیچگاه هیچ عقیده ای پیروز کامل و قطعی نخواهد بود چون هرگاه یک باور سیاسی برای همیشه پیروز شود، دموکراسی متوقف شده و دیکتاتوری باور پیروز جایگزین آن خواهد بود.



مردم ایران در انقلاب ۵۷ با بیش از ۹۸ درصد به جمهوری اسلامی رای مثبت دادند و امروز می بینیم که حتی چنین اکثریتی هم باعث نشد تا مردم از رای خود پشیمان نشوند. لذا حتی ۲ درصد مخالف هم حق حیات سیاسی دارد و نمی توان به بهانه اینکه مردم به شما را ندادند، خود را حق و دیگران را باطل دانست و فرمان سرکوب مخالفان با زور را صادر کرد! در سیاست و علوم انسانی، حق مطلق و باطل مطلق، باور سیاسی مطلقا درست و باور سیاسی مطلقا غلط وجود ندارد و همه باورهای سیاسی بشری و در حالت کلی علوم انسانی همواره نسبی و متغیر با زمان است. لذا هیچ حکم مطلق سیاسی وجود ندارد حتی اگر از حمایت ۹۹.۹ درصد مردم برخوردار باشد و تضارب آرا و اندیشه ها در علوم انسانی هیچگاه به پایان نمی رسد و هیچ باور سیاسی برای همیشه بر دیگری پیروز نمی شود. این اساسی ترین ماهیت ذاتی علوم انسانی و سیاسی است.



پس حتی اگر ۹۹.۹ درصد از مردم باور سیاسی شما را تایید کنند، باز این حق به شما داده نمی شود که آن ۰.۱ درصد مخالف را سرکوب و از حقوق بشری مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر محروم کنید و "زور" را راه حلی برای حل اختلافات سیاسی با مخالفان سیاسی تان تجویز کنید! تا موقعی که ما این معنی عمیق حقوق بشر و آزادی های سیاسی را درک نکرده باشیم، کشور هرگز روی دموکراسی و آزادی را به خود نخواهد دید و ما با دوره های متمادی انقلاب و دیکتاتوری روبرو خواهیم بود.



راه حفظ تمامیت ارضی ایران توسل به زور نیست بلکه شنیدن صدای مردم و تبعیت از خواست آنان است. اگر می خواهید جدایی خواهان در اقلیت قرار گیرند باید با اعطای حقوق زبانی، سیاسی و اقتصادی در قالب فدرالیسم آنها را خلع سلاح کنید تا همانند ایالت کبک در کانادا حتی در یک رفراندوم آزاد هم برضد جدایی رای دهند. اکثریت مردم هیچگاه دنبال دردسر نمی گردند. اگر حقوق آنها به رسمیت شناخته شود، خواسته هایشان برآورده شود، اکثریت مردم از ایده های افراطی فاصله خواهند گرفت. اگر ملیتهای ایران همان حقوقی را داشته باشند که مردم کبک دارند، چه دلیلی دارد که بخواهند جدا شوند؟ دولت کانادا امور داخلی ایالت کبک را به دولت و مجلس ایالتی واگذار کرده، زبان فرانسوی را زبان رسمی شناخته و مردم کبک را به صورت رسمی شایسته عنوان «ملت کبک» شناخته است و نه «قوم و قبیله کبک»! با این توصیف چرا کبکی ها بخواهند جدا شوند تا برای سفر به سایر نقاط کانادا نیاز به ویزا داشته باشند؟!
۶٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

    از : بهمن زاهدی

عنوان : یک برخورد قلمی میان آقای محمد امینی و آقای دکتر گلمراد مرادی
متاسفانه این هموطنان آن را می خوانند و تفسیر می کنند که باب دلشان است. در اینجا مسئله برخورد قلمی میان آقای محمد امینی و آقای دکتر گلمراد مرادی است که در هیچ کجای این مقالعه به آن اشاره نشده است. چرای آن را نمی پرسم چون قابل فهم است.



یک برخورد قلمی میان آقای محمد امینی و آقای دکتر گلمراد مرادی ــ یکی از بی شماری ــ در باره حزب دمکرات کردستان ایران گویا ترین نمونه سقوط بحث سیاسی به رویاروئی دشمنانه در مسئله قومی است. آقای امینی در نوشته ای با استناد به گفته های سران و اسناد رسمی آن حزب، تغییر استراتژی حزب دمکرات کردستان ایران را پس از انتخابات امریکا که احتمال حمله به ایران را در آینده قابل پیش بینی از میان برده بررسی کرده است. آقای مرادی در پاسخی سراسر تلخی و دشمنی، هر اتهامی به نویسنده و همفکران ش زده است بی آنکه هیچ دلیلی بر رد نظرات او آورده باشد. به نظر می رسد سنتی که حزب توده گذاشت و علی شریعتی و شاگردان ش در مجاهدین خلق به کمال رساندند قاعده عمومی بحث سیاسی شده است: به سخن اشخاص کاری نداشتن و خودشان را با دشنام و اتهام از میدان بدر کردن.
در اینجا نیاز به دفاع از آقای امینی نیست که در نوشته دیگری همچنان با روحیه احترام به واقعیت حق سخن را ادا کرده و جای تردید در درستی گفتار خویش و تهی دستی آن دشنام نامه نگذاشته است. اما چنین برخورد هائی که به فراوانی در رسانه های الکترونیک از سوی سخنگویان و هواداران سازمان های قومی انتشار می یابد می باید ما را به اندیشه اندازد که داریم به کجا می رویم. ما می بینیم که کمترین انتقاد و درست ترین سخن خلاف نظر و منافع یک گروه، با کینه جوئی پاسخ داده می شود؛ با واژه ها و عباراتی خون چکان، نوشته هائی که گفته فردوسی را به یاد می آورد: "یکی نامه چون خنجر آبگون."
ما اکنون با کسانی سروکار یافته ایم که تنها پذیرش پیشاپیش و بی قید و شرط راه حل خود را نمی خواهند بلکه خواهان تحمیل معانی و مفاهیم و تعریف های خود هستند؛ نه تنها تاریخ ساخته خود را می نویسند بلکه اعلامیه جهانی حقوق بشر خود را دارند. مسئله، دیگر در اختلاف نظر نیست، در همه یا هیچ است. گفت و شنود ناممکن شده است زیرا هرچه گفته شود پاسخ همان است. حتی گفتگوی کران از آن بهتر است، زیرا کران این عذر را دارند که سخنان یکدیگر را نمی شنوند. هیچ ایرانی نیست که بخواهد مسائل ش را با هم میهنان خود به زبان اسلحه حل کند. ما مسائلی داریم که در طول زمان و به ویژه در دوران جمهوری اسلامی بر پیچیدگی شان افزوده شده است و اکنون به این فضای ناسالم رسیده ایم که تنها به سود دشمنان ایران تمام خواهد شد؛ اما اگر گروه ها و کسانی هر دعوت به توافق بر زمینه های مشترک را نیز فاشیسم و شوونیسم می نامند جز زور چه راه حلی خواهد ماند؟
برای آنکه کار به خشونت نرسد می باید نخست بر زمینه مشترک توافق کنیم. این زمینه مشترک، هنجار (نرم) ها و مقررات بین المللی است و ربطی به نظرات دلخواسته ما ندارد. نمی توان انتظار داشت که دیگر ایرانیان خاموش بنشینند، چون جمعی از آنان، جمع هائی از آنان، تصمیم گرفته اند ملتی جدا از ملت ایران باشند و به نام دمکراسی دست بر بخش هائی از سرزمین ملی بیندازند. این نخواهد شد؛ و هیچ کس با اتهام شوونیسم و فاشیسم از میدان بدر نخواهد رفت. ملت تعریفی پذیرفته شده جهانی دارد و حقوق آن را قوانین بین المللی شناخته اند. سرزمین ملی در هر کشوری که روی نقشه جغرافیا و عضو سازمان ملل متحد است ملک مشاع آن ملت است؛ همه مردم آن کشور بر هر گوشه آن حق دارند و هیچ جمعی نمی تواند ادعای مالکیت ویژه بکند. همه ساختار حقوق بین الملل عمومی و مجموعه عهدنامه های بین المللی پایندان (ضامن) این ترتیبات است و برهم زدن آنها تقریبا همواره به جنگ انجامیده است. در کنار این مقررات و هنجار ها اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های پیوست آن نیز هست که فرد انسانی را بالا تر از هر چیز می گذارد و حقوق شهروندی، حقوق فرهنگی و مدنی (به معنی دمکراسی و عدم تمرکز) همه شهروندان کشور را دربر دارد. این سخنان که حقوق شهروندی بس نیست و علاوه بر افراد، گروه ها نیز حقوقی دارند بیرون رفتن از آن زمینه مشترک، از هنجار های پذیرفته شده جهانی، است که به تحمیل خشونت بار میدان می دهد. ما یا می توانیم به زبان اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های پیوست آن با هم سخن بگوئیم (و برای این کار نخست می باید آن اسناد را بخوانیم) و ایرانی بدور از زور گوئی و تبعیض بسازیم و یا اختلاف از تنها راه دیگری که می ماند "برطرف" خواهد شد.
۶٨۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

    از : ه اسدی سوادکوهی

عنوان : خود تراپی
با درود

دوست عزیز که یکجانبه همه چیز را قضاوت کرده و یک طرفه حقوق یک گروه یا یک قوم یا ملت را تابلو می‌کند فراموش می‌کند که در چارچوب قوانین سازمان ملل " sovereign state" هم وجود دارد که از جمله وظیفه دولتها است که در مقابل دیگر دولتها و در مقابل تمام مردم کشور خود پاسخگو باشند. یعنی‌ حفظ مرزهای joghrafiae سیاسی حق ۷۰ میلیون ایرانی‌ است که رژیم حاکم (هر که باشه ) مجبور و موظف به حفظ آن است. که بخودی خود این میتواند در زمانهائی مختلف در تقابل با خواستهای بخشی از مردم یک قوم یا گروه قرار می‌گیرد. فقط رفتار دمکراتیک و در دیالوگ دراز مدت راه و نقطه بالانس را باید بدون شتابزدگی بدست اورد. اشتباه است که شما قبول کنید که این داریوش همایون است که این را میگوید. شما طوفان در فنجان را می‌بینید. فکر می‌کنید که من به عنوانه مثال که خود را نیمچه کرد و نیمه مازننی میدانم با یک ادعای یک گروه قبیلهگراه حاضرم از خو ز ستان، کردستان بسادگی بگذارم. لطفا تلفن در دست بگیرید و چند تا زنگ به مردم کوچه و بازار که میشناسید بزنید ببین چی‌ فکر میکنند
. "چپ لنینی" که شاید ۱-۲ در بین مردم رای نداشته باشند، به تراپی یکدیگر میپردازند و فدرالیسم را به یکدیگر حواله میدهند. راه خود‌یابی‌ شما چپ سنتی‌ از اینجا عبور نمیکند. زمان درازی در پیش دارید که بفهمید ناسیو‌نالیسم ایرانی‌ پایه فرهگی دارد نه پایه دولتی یا بقول شما فارسی‌.من به عنوان یک چپی که سبز فکر می‌کنم راه حل را در دیالوگ درازمدت بر مبنای دمکراتیک، اموزه و انتخاب آگاهانه در یک روند ۲۰ ساله میبینم. نه چیزی که از الان اعلام شود و اختلاف را استارت زند. باید تو خوشحال باشی‌ که برای اولین بار حزبی با منش لیبرال دمکرات و جدی در صحنه سیاسی ظاهر شد. آیا تو ترور دیالوگ را استارت نزدی بر خلاف ادعای خویش ؟؟؟یاداوری می‌کنم که من رای خود را در سوئد به لیبرا دمکرات ندادم، که به این معنی‌ نیست من با نظرات آنها در همه جا مخالف هستسم. بدون لیبرال دموکراسی (با ضعف و قوت که همه دارند) هرگز سوئد از انجام وظأئف دمکراتیک، آموزش و کمک به باور تودها، ایجاد وفاداری به ارزش هایی دموکراسی.. همه و همه سوئد امروز اینجا نبود. در پلورالیسم و قبول یکدیگر کار ، کارستان خواهد شد ...
۶٨۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

    از : رضوان مزینی

عنوان : علامت درصد در کامنت زیر افتاده !
۱۸۵ درصد زور / ۱۹۵ درصد زور / ۱۵۰ درصد زور
۶٨۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

    از : رضوان مزینی

عنوان : تعریف زور !
آقای فرزاد به نظر بنده نوشته ی مورد نظر جنابعالی که داریوش همایون «کیهان لندن» را مزین نموده ، فتح بابی دارد «زور» که در این روزگار که همه از جامعه ی مدنی داد میزنند جالب ست که حواسمون باشه !

حتما بهتر از من خوانده اید که فرموه:
(برطرف کردن اختلاف نظر ــ و اختلاف بیش از موافقت، "حالت طبیعی" مردمان است ــ اساسا به دو شیوه صورت می گیرد: یا متقاعد شدن یک یا هر دو طرف، و یا زور. در اینجا زور، تنها تحمیل خشونت آمیز نیست و حکومت و قانون و دادگاه را نیز در بر می گیرد)

همین ! البته که واقعا گل گفته ! بد نیست راجع به تعریف بالا مثال زنده بزنیم برای تنوع بدنست .

حکومت = رژیم شاه و خمینی ۱۹۵ زور

قانون = مجلس شاه و خمینی با قوانین آنها تقریبا ۱۸۵ زور

دادگاه= دارسی ارتش و انقلاب ۱۵۰ زور
۶٨۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷