کابوس منشی گری - سی سال گذشت


علی کلائی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۱ بهمن ۱٣٨۷ -  ٣۰ ژانويه ۲۰۰۹


اس ام اس برایم می آید یا به قول این فرهنگستانی ها پیامک . از خواهری گرانقدر و بزرگوار . که برادر ! خانمی هست که دنبال کار می گردد . جوان و با مشخصات زیر ... . اما ! اما در ضمن در نظر داشته باش که این خانم خیلی مومن است و نمی خواهد منشی باشد .
سرم درد میگیرد وقتی این پیامک را می خوانم و سر می خورم در بایگانی ذهنم و سخنانی که از دیگران شنیده ام در باب دختران ایران زمین که به عنوان منشی در ادارات و شرکتهای خصوصی مشغول کار می شوند و اکثرا مورد سوء استفاده سرمایه دارانی قرار میگیرند که تنها قرار است این بانوان برایشان منشی گری کنند نه دلبری و نه هیچ ...ری دیگری .
یادم می آید یکی از دوستان جوان ناشر زمانی می گفت که در پس استخدام منشی بر آمده است . پس از درج آگهی در مطبوعات کثیر الانتشار و قلیل المطلب و الفهم و الاندیشه امروز ما ، بانویی به محل دفتر نشر برای مصاحبه و اسخدام می آید . پس از مصاحبه و تست برخورد و تست فنی نرم افزاری (مانند ورد و اکسل و اکسس و ...) نوبت به تعیین حقوق می رسد . ناگهان آن خانم رقمی بسیار بالا را عنوان می کند . این دوست جوان ما با تعجب بسیار به او می گوید که خانم محترم ! این حقوق برابر یک و دو سوم حقوق مدیر نشر است و این مبلغی که شما می گویید را مدیر نشر هم دریافت نمی کند . با آن خانم جواب می دهد (ببینید چقدر حرمتها و حریم سخنها شکسته شده) : پس شما هم بروید آن کار را با همان مدیر نشرتان بکنید !
چه خبر است در این جامعه بی در و پیکر ؟ چرا منشی گری در شرکت های خصوصی برای دختران عزیز جامعه ایران همراه با کابوس شده که آیا ارباب پول و سرمایه که با این پول هم زور زورداران را می خرد و هم البته فتوا و فرمان تزویر گران را ، از ایشان سوء استفاده می کند یا خیر ؟ آیا آمده برای این صاحب کار یا آن صاحب کار ، کار کند یا تن فروشی و خودفروشی و در اختیار قرار دادن تن در برابر پول . انسان بودن در جامعه ما به کجا رسیده ؟ آیا حیوان با حیوان چنین می کند ؟ آیا به تعبیر زیبای قرآن به مرحله ((بل هم اذل)) نرسیده ایم ؟
چرا چنین شده ایم ؟ این سوال را امروز می پرسم ، سی سال پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷ . این روزها و از ابتدای بهمن ماه بر بوق کرنا کرده حاکمیت جمهوری ولایی که بشتابید و دستاوردهای سی ساله انقلاب را ببینید ؟ البته این جا انقلاب شده اسم مستعار حکومت روحانیت و نظام ولایی که سی سال است بر جان و جهان ایرانی خیمه زده و حکمرانی می کند . آری ! می بینیم .
فساد و فحشا را می بینیم . فقر و گرسنگی را می بینیم . در همین تهران خراب شده خودمان ! (این که می گویم خراب شده به این دلیل است که اوج همین فساد و فقر در همینجاست . زیر گوشمان در همین تهران اوج اختلاف طبقاتی را می توانی ببینی و لمس کنی و با گوشت و پوست و خونت حسش کنی . اختلافش فقط نیم ساعت است با متروی خط یک تهران . از ایستگاه شوش و مولوی تا ایستگاه پایانی! ، متروی میر داماد)
دستاوردشان عیان است لاکردار . بهشت زهرایی که شاه آباد کرده بود و قرار بود آباد تر از این نشود ، بیش تر آباد شد . قطعه ۴۱ بهشت زهرا ! گلزار خاوران که امروز می خواهند درختزارش کنند و ابلهانه اندیشه کرده اند که می توانند خون را با درخت بشویند . استقلال را قرار بود داشته باشیم و هنوز هم اگر نفت را از ما بگیرند فلج می شویم . آزادی را که دیگر چه عرض کنم ! اوین و رجائی شهر و گهردشت و دیزل آباد کرمانشاه و ... . همه شاهد بر آزادی از دست رفته و قربانی شده ایرانیان . جمهوریتمان قربانی شد پیش پای ولایتی که افسار زده بر جمهور مردم و اسلامیتمان هم . اسلام مظلوم تر از همیشه و شیعه شهید تر از همیشه و شاهد بر دروغ و تزویر و ریای صفویان به نام علی و به کان معاویه و یزید . اگر آن پدر و پسر جنایت کردند که کردند و کشتند که کشتند و فقر و فساد و فحشا و همه رذایل را بر ایرانیان حاکم کردند که کردند ، اینان نیز برای خلق مظلوم و ستمدیده و مستضعف ایران کم نگذاشتند .
اما وقتی این حرفها را می زنیم ، متهم میشویم به سیاه نمایی . که بله ! ببینید چه پیشرفت هایی کرده ایم و مترو ساخته ایم و راهها و زیر بناها و این آخری ها هم انرژی هسته ای را ! بله شده است . اما کاش این آقایان قدری از بنزهای آخرین سیستم خود و خانه های شمال شهرشان پائین بیایند و در مولوی و شوش و صالح اباد و جنوب و جنوب شرق و غرب تهران قدمی بزنند . انگار دو شهر است با دو فرهنگ و اصلا دو جغرافیا و دو زمان و دو تاریخ . در یکی لباسهای کودکش سرجمع بالای صد هزار تومان است و در یکی دیگر زیر سه چهار هزار تومان . چه بگویم . قدری وقت می خواهد و حال و حوصله که در این شهر ، شمال تا جنوبش بچرخیم و ببینیم .
بر می گردیم به همان ماجرای منشی و منشی گری . انگار نمی کنم که بسیار از دختران عزیز و پاکدامن ایران زمین ، فی الحال در این ملک دزد زده در حال منشی گری هستند . اما ! اما چرا باید برای یک آگهی منشی گری شرط ظاهری آراسته ذکر شود ؟ مگر منشی بیش از کار خویش قرار است کاری بکند ؟ دوستان ! برادران و خواهران ، رفقای عزیز ! به صفحات آگهی روزنامه ها مانند روزنامه همشهری سری بزنید . در پشت آگهی های استخدام منشی خواهش تن موج می زند .
چرا ! این را از حاکمان ولایت مطلقه پرست ایران می پرسم . چرا این چنین شده است ؟
اصل امنیت کاری یکی از اصول اولیه برای حضور در هر کاری است . این اصل نه تنها تضمین عدم اخراج برای حضور در کار به بهانه های واهی را شامل می شود ، بلکه این را نیز می پوشاند که نیروی کار در محیط کار خویش امنیت داشته باشد . امنیت روحی ، روانی و البته بدنی و جنسی . و این وضعیت امروز ناقض این اصل بدیهی و انسانی است .
بگویم ! نمی خواهم تائیدی بگذارم بر این طرح مثلا امنیت اجتماعی نیروی به قول خودش انتظامی . این طرح - بر اساس آنچه تا به حال پیش رفته - نه برای امنیت اجتماعی که برای ایجاد فضای رعب و وحشت و ترس در جامعه است . حاکمان ایران پیرو نظریه النصر بالرعب به بهانه امنیت اجتماعی به سرکوبی مردمان می پردازند و تمامی طیفها یا مکانهایی که احتمالا می تواند منبع شورش یا اعتراضی علیه جمهوری اسلامی باشد را نشانه می روند . این مشکل و مشکلاتی از این دست برخورد پلیسی نمی خواهد که برخورد پلیسی و چکشی هیچگاه پاسخگو نبوده است . این گونه مشکلات ناشی از فرهنگ جنگل محوری است که بر ایران حاکم شده است . به قول جک لندن در سپید دندان که قانون جنگل را اینگونه می گفت :((بکش یا کشته شو . بخور یا خورده شو .))
نظام ولایی در طول این سی ساله اخیر با فرهنگ جنگل مآبانه خود (که البته گاهی آبروی حیوانها را هم برده است) کاری با جامعه ایران کرده است که امروز شاهد حاکمیت فرهنگ جنگل بر مردمان هستیم .
از جمله قوانین اجتماعی ، یکی جهش اجتماعی در طول پروسه تکاملی است . جامعه مقطع سالهای ۵۶ و ۵۷ همان جامعه ماقبل دهه ۵۰ نبود . می توان دوباره به این روزهای زیبای فدا و گذشت و انسانیت و البته این بار با چشم باز و حواس جمع و شناسایی سره از ناسره رسید . اگر بخواهیم . اگر همه ملت بخواهند که خداوند هیچ قومی را تغییر نمی دهد . مگر آنکه خودشان تغییر کنند .

والسلام