انجماد در اعماق جنگ سرد
پان ترکیسم در کلام آقای سیروس مددی


یاشار گولشن


• کسانی که حرکت ملی آذربایجان را از زاویه حریفان جنگ سرد میبینند و تحلیل میکنند قادر نخواهند بود که شرائط روز را بدرستی بسنجند و خود را با تحولات روز انطباق دهند و ناگزیر به عملکردی دست خواهند زد که نتیجه ای جز استفاده دشمنان ملت خود ببار نه خواهد آورد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٨ بهمن ۱٣٨۷ -  ۱۶ فوريه ۲۰۰۹


آقای سیروس مددی مقاله ای بر اساس سخنرانی اش در سالگرد حکومت ملی آذربایجان منتشر کرده که اخیرا به زبان فارسی نیز ترجمه شده و بخش هائی از آن مورد استقبال محافل شوونیست ضد آذربایجان قرار گرفته است. از آنجا که اتهامات وارده در این مقاله به بخشی از بدنه حرکت ملی آذربایجان، از طرف کسی که خود هوادار این حرکت شناخته شده بیان میگردد، طبعا توجه بیشتری نسبت به تبلیغات محافل منتسب به شوونیسم که معمولا ارزش پرداخته شدن ندارند جلب میکند.
نکته ای که در برخورد اول پس از خواندن این مقاله به چشم میزند تلاش دور از انتظار گوینده برای القا نگاه منفی به خواننده در خصوص جنبش جاری آذربایجان است. چارچوب و نحوه ارائه مطالب و موضوعات به صورتی است که در سرتاسر مقاله، پس از طرح انواع موضوعات مرتبط و بعضا بیربط با حرکت کنونی ملی در آذربایجان، با اینکه ابتدا از حقانیت خواسته های مردم آذربایجان در رابطه با آن موضوع صحبت بمیان میاید اما بلافاصله با طرح مسائلی که اغلب آن ها در حد اتهام و ادعا مانده و برخی نیز بزرگنمائی حواشی بی اهمیتی است که اساسا در متن جنبش جاری جایگاهی ندارند، اهداف و پایه های حقانیت حرکت کنونی ملی آذربایجان با بی انصافی زیر ضرب سوال و تهمت و افترا قرار میگیرد.
در ورای این مساله، اغتشاش در منطق و استدلالات ارائه شده نیز بشدت خود را نشان میدهد. بعبارت دیگرنتیجه گیری ها در اغلب موارد سنخیتی با فاکت های ارائه شده اولیه ندارد.
شاید تصور شود که چون مقاله آقای سیروس مددی برگردان یک سخنرانی به قالب نوشته میباشد ، از نظر تنظیم و ارائه مطالب مختلف مورد نظر گوینده از نظم متعارفی بر خوردار نیست، اما از آنجائیکه روال نتیجه گیری در همه جا علیرغم وجود فاکت هائی بر خلاف آن، به ضرر روند جاری حرکت جنبش امروز مردم آذربایجان است، این شک را ایجاد میکند که احتمالا این روال به عمد انتخاب شده که نتیجه گیری برای خواننده را فارغ از تفکر سیستماتیک وی، صرفا به مقصد مورد نظر گوینده برساند.
در اینجا من به چند نکته کلیدی در نوشته آقای سیروس مددی که بنظرم جوهر اصلی پیام و نظرات منفی القائی ایشان است میپردازم، با این توضیح که وضع و حال موضوعاتی را نیز که در اینجا به آن پرداخته نمیشود بر این مقیاس میشود ارزیابی کرد. متذکر میشوم که همه جا مطالب داخل گیومه عیناو بدون کم وکاست از ترجمه فارسی مقاله آقای سیروس مددی نقل شده است(1).

حرکت ملی آذربایجان وهویت ترکی
در خصوص ارتباط حرکت ملی آذربایجان با هویت ترکی ، آقای سیروس مددی جابجا نظرات متفاوت و مغشوشی ارائه کرده است. ایشان جائی میگویند “زبان پایه اساسی هستی ملی است. و به این خاطر است که زبان آذربایجانی ما (ترکی آذربایجانی) همواره از سوی شوونیست های فارس سرکوب شده است ”. این نظر را اگر در کنار مطلب دیگر مقاله ایشان قرار دهیم، یعنی جائیکه صراحتا تائید میکنند که “اینکه زبان آذربایجانی ما عضوی از خانواده زبان های ترکی است، حقیقتی انکارناپذیر است. ” ، نتیجه گیری طبیعی فقط این میتواند باشد که چون زبان ما از خانواده زبان های ترکی است و زبان نیز پایه اساسی هستی ملی است، پس ناگزیر هستی ملی مردم آذربایجان نیزدر پیوند نزدیک با همین خانواده زبان های ترکی خواهد بود. اینکه این پیوند در شراط دنیای امروز به چه صورت میتواند نمود داشته باشد و اینکه در گذشته چه موانعی در سر راه این پیوند بوده است، البته مقوله جدائی است. نکته مهم اما این است که همین هستی ملی ما بوده و هست که موضوع اصلی تقلای صد ساله مردم آذربایجان برای مقابله با محو آن را تشکیل میدهد. این نکته که تمام سیاست های سرکوبگرانه سیستم شوونیستی حاکم در مورد آذربایجان دقیقا حول محور نابودی این هستی ملی متمرکز بوده و هست قاعدتا نمیتواند مورد انکار کسی باشد. حتی این نیز که همه برنامه های جانبی که در ظاهر نشانی از ارتباط مستقیمی با هستی ملی ما نداشته، از جمله تضعیف اقتصاد آذربایجان ، در جهت اضمحلال این هستی ملی صورت گرفته و میگیرد محل تردید نیست. در یک کلام هر آنچه بر سر مردم آذربایجان در طول دهه های گذشته آوار شده برای این بوده که آذربایجان را از هستی ملی خود که زبان ترکی آذربایجانی پایه اساسی آن را تشکیل میدهد جدا کنند. اما نظر آقای سیروس مددی در ارتباط با این مساله داستان دیگری است. وی با اعتراض میگوید ، “ از ۱۵-۱۰ سال پیش به این سو، سیاست جدیدی به اجرا گذاشته شده است. بر اساس این سیاست جدید، نه از هویت آذربایجانی، بلکه تنها از هویت «تورکی» باید سخن گفته شود”. و یا این جمله که : “در سال های اخیر بسیاری تلاش ورزیده اند تا تفاوت های تاریخی و سیاسی و جغرافیائی ترک های چین و ترک های آذربایجان را از نظرها پنهان سازند و همه را یکجا و یک دست ملت «تورک» جا بزنند. “
با ملاحظه این دو جمله که در بالانقل شد، مشخص است که آقای سیروس مددی مخالف ترک نامیدن آذربایجانی ها بوده و بر این اساس عقیده دارد که هویت آذربایجانی در تقابل با هویت ترکی قرار دارد. بگذریم از اینکه اشاره گوینده به ترکهای چین قاعدتا برای اغراق در تاکید تفاوت های شاخه های مختلف زبان ترکی صورت گرفته و لزوما نمیتواند ملاک مقایسه به حساب آید ، اما با این حال این نتیجه گیری آقای سیروس مددی از دو زاویه حتی با گفته های خودش در تضاد است.
نخست اینکه اگر این زبان ما عضوی از خانواده زبان های ترکی است و زبان هم پایه اساسی هستی ملی ماست، هیچ دلیلی ندارد که زبان ما و هستی ملی ما بنام این خانواده نامیده نشود و از لفظ ترک و ترکی فاصله گرفته شود. دوم اینکه آقای سیروس مددی بدون هیچ توضیحی اصرار به این نامگذاری خاص را صرفا برای یکی از اعضا خانواده زبان های ترکی یعنی آذربایجانی ها قائل است و در مورد سایر اعضا خانواده، مشکلی با استفاده از لفظ ملت ترک ندارد.
در این رابطه ضروری است به این نکته نیز اشاره شود که آقای سیروس مددی اساسا مساله ای انحرافی رادر این مورد مطرح کرده و بی هیچ مورد عینی سعی در القا تضاد ماهوی هویت آذربایجانی با هویت ترکی دارد. در حالیکه اساسا در ادبیات رایج جاری در حرکت ملی آذربایجان، دو کلمه ترک و آذربایجانی هر دو در جای مناسب خود استفاده میشود و در اشارات مجزا به هر یک از ترم ها نیز منظور گوینده بدون ترجیح مشخص و صرفا به منظور تاکید و ابراز هویت و زبان آذربایجانی است که از خانواده ترک میباشد.
در ادامه تلاش آقای سیروس مددی برای رو در رو قرار دادن هویت آذربایجانی با هویت ترکی، در جائی از مقاله خود صریحا به کلمه آذری سابقه تاریخی دموکراتیکی قائل شده و انتقاد میکند که چرا بجای کلمه آذری از ترک استفاده میشود. شکی نیست که نه تنها آقای سیروس مددی بلکه هر کودک دبستانی در آذربایجان نیز بخوبی میداند که در تبلیغات و تئوری های قلابی شوونیسم فارس، زبان آذری بصورت زائده ای از زبان فارسی باستان تعبیر و تثبیت میشود و اگر کلمه آذری، بخواهد مورد استفاده مردم ما قرار بگیرد، بی تردید حقیقت “ اینکه زبان آذربایجانی ما عضوی از خانواده زبان های ترکی است، ” رنگ خواهد باخت.
آقای سیروس مددی در ادامه از این نیز انتقاد میکند که جمعی “می کوشند تا آن جا که ممکن است این زبان را به اصطلاح تورکیزه و استانبولیزه اش نمایند. ”. در این مورد ابتدا باید به گویم که قطعا بی حرمتی بزرگی در حق آقای سیروس مددی خواهد بود که اگر واقعا تصور شود که ایشان به آنچه که در طول صد سال اخیر بر سر مردم آذربایجان آمده است آگاه نیست و تمام تلاش شوونیسم برای آسیمیله کردن این مردم را فراموش کرده است. قطعا ایشان خوب میداند که درشرائط کنونی و زیر ضربات برنامه ریزی شده وسهمگین ارتجاع مذهبی که هم پیمان با پان ایرانیست ها برای محو نهائی ریشه هستی ملی آذربایجانی ها خیز برداشته است، بخشی از تلاش های فعالان ملی در جهت مقابله با این سیاست های رژیم و مقابله با این ترفند های شوونیسم، در جهت حفظ و ترویج لغات ترکی متمرکز شده است. با این حال معلوم نیست چرا آقای سیروس مددی با علم و اطلاع از این شیوه طبیعی و فرهنگی مبارزه مدنی، آنرا به تورکیزه و استانبولیزه کردن تعبیر میکند و درست در زمانیکه سیستم شوونیسم فارس، هم در حاکمیت و هم در اوپوزیسیون پان ایرانیست آن، هر روز به دنبال به اصطلاح پاک سازی زبان فارسی اشان از لغات به اصطلاح بیگانه عربی و ترکی است و مرتبا لغات جدید فارسی ابداع و وارد زبان مادری ما میکند، ایشان به جای ابراز نگرانی از فارسیزه کردن زبان ترکی آذربایجانی، از فعالان ملی که به سرچشمه زبان مادری خود نزدیک میشوند انتقاد میکند. اگر واقعا اعتقاد بر این است که در مقابل فارسیزه کردن زبان و هویت ملی ما نبایستی مقاومتی صورت بگیرد ، پس لازم خواهد بود که مفهوم مبارزه با شوونیسم فارس مجددا تعریف شود.
بنظر من جدا از تمایل آذربایجانی ها به صیانت از ادبیات ملی خود، در مواردی نیز که حتی مساله به بزرگداشت غیر متعارف هویت ملی مربوط میشود، نحوه قضاوت بایستی با توجه به روابط سلطه گر و زیر سلطه ارزیابی شود.
اگر فعالیت های سیاسی در محدوده دو ملت فارس و ترک را در شرائط فعلی ایران در نظر بگیریم و فرض کنیم که در محدوده هر یک از این ملت ها یک گروه سیاسی ناسیونالیست افراطی به دنبال تبلیغات در حمایت از زبان و فرهنگ و حتی نژاد های ادعائی ملت خود میباشد، این نکته را نمیتوانیم از نظر دور داشته باشیم که این حرکات نباید در هر دو سو با یک نگاه تقدیر و یا محکوم شود. برای یک تفکر مطلق گرا امری طبیعی خواهد بود که بدون در نظر گرفتن موقعیت سیاسی، اجتماعی و تاریخی که هر یک از این ملتها در آن قرار دارند، هر نوع فعالیت ناسیونالیستی، بخصوص از نوع افراطی آن را مذموم و ارتجاعی بداند، اما در یک تحلیل جدی و منصفانه ، تحرکات ناسیونالیستی این دو ملت اساسا با هم قابل مقایسه نمیتواند باشد. از یک طرف اگر ناسیونالیسم عظمت طلبانه ملت حاکم که در طول سالها و با استفاده از همه ابزار و اهرم های تبلیغاتی، اقتصادی و نظامی تلاش کرده همه بنیان ها و نشانه های ملت زیر سلطه را نابود سازد و آن ملت را آسسیمیله کند یک حرکت ارتجاعی و فاشیستی است، اما از طرف دیگر، مقاومت ملت تحت سلطه و مبارزه با اقدامات خرابکارانه ملت غالب این ماهیت را نداشته و مبارزه ای در چارچوب احقاق حقوق ملی و دموکراتیک به حساب میاید. در واقع ملت تحت سلطه از طریق تکیه به هویت ملی خود میخواهد هجوم سلطه گرانه ناسیونالیسم مسلط را که میخواهد در تمام ریشه ها و شریان ملت زیر هجوم رخنه کند کناری بزند و هویت ملی خود را حراست نماید. بر این اساس به یک چوب راندن این دو جریان کاملا متفاوت، منصفانه نخواهد بود. اگر در حرکت ملی آذربایجان بعضا توجهی نا متعارف نیز در جهت تقویت و ترویج زبان و فرهنگ ملی مردم انجام شود، میتواند نشانه تاکیدی بر حقانیت مقاومت ملی برای خلاصی از سلطه شوونیستی تلقی شود که زیر نام پان ایرانیسم و حفظ تمامیت ارضی، با تمام قوا کمر به نابودی مدنیت، فرهنگ و زبان ترکی آذربایجانی بسته و در جهت این هدف برای تضعیف مقاومت این ملت، اقدام به نابودی اقتصاد منطقه و به فلاکت نشاندن و آواره کردن مردم آذربایجان نموده است.

پان ترکیسم و حرکت ملی آذربایجان
میشود دید که ادعای خطر نفوذ پان ترکیسم در حرکت ملی آذربایجان تم اصلی مطالب آقای سیروس مددی را تشکیل داده است،. اگر ماشین تبلیغاتی شوونیسم فارس این اصطلاح را در ارتباط با فعالان ملی آذربایجانی بکار میگیرد، ماهیت تبلیغاتی و فریبکارانه اتهامی آن بقدری واضح است که نیازی به بحث اضافی ندارد، اما وقتی آقای سیروس مددی با تاکید های مکرر خود بخشی از فعالان ملی آذربایجان را در قالب پان ترکیسم قرار میدهد و آنرا بشدت میکوبد، بهر حال این سوال جدی و اساسی مطرح میشود که درتفکرایشان نمود پان ترکیسم در دینای امروز چیست و چه سیاستی را دنبال میکند. متاسفانه تلاش خواننده برای درک نظر گوینده از این اصطلاح و مشخصات نیروی نفوذی به سختی راه به جائی میبرد.
آقای سیروس مددی جائی میگوید “تاریخ ثابت کرده است که این جریان شناخته شده، علی رغم ادعاهای دروغینش نه برای دفاع از ملت ها و خلق های ترک، بلکه صرفاً برای دفاع از منافع محافل، طبقات و سیاست های معینی شکل گرفته و به وجود آمده است.” در جای دیگری به “عرق” ونژاد” اشاره کرده و میگویند : ” امروزه در میان ما، یک خط و متد سیاسی دیگری نیز وجود دارد. این خط سیاسی به جای «انسان»، «خلق»، «وطن»، «آذربایجان» و «ملت دوستی»، مفاهیمی چون « خون»، «عرق» و «نژاد» ستائی را طرح می کند. این جریان اگر چه خود را در پشت نام 21 آذر پنهان می سازد، اما در واقعیت امر، با همه نیرو و توان می کوشد تا در برابر ایده ها و آرمانهای 21 آذر بایستد. این “جریان فوق العاده خطرناک «ترک گرایی- تورانگرایی» است. ” . آقای سیروس مددی متاسفانه اشاره ای به محتوای برنامه سیاسی این خط و جریان فوق العاده خطرناک نکرده، و اساسا از مفاهیم مطلوب مقابل آن، از جمله ملت، وطن و خلق نیز اطلاعی ازنظرات خود به خواننده نمیدهد. مثلا مشخص نیست که مردم آذربایجان از نظر آقای سیروس مددی بصورت یک ملت میتواند مطرح شود و اینکه وطن آذربایجانی ها آیا آذربایجان است یا همانطورکه تلویحا در جای دیگر آورده اند بایستی ایرانی به حساب آمده و طبعا بخشی از ملت ایران نامیده شوند.
برای درک نظر آقای سیروس مددی در رابطه پان ترکیسم، در جمله دیگرشان قرینه بیشتری میشود یافت، هر چند که این نیز با خودش ابهامات و تناقضات دیگری بدنبال دارد. “همانگونه که پان آمریکانیسم در عمل به سود دولت ایالات متحده، پان اسلامیسم، پان شیعیسم و پان ایرانیسم در جهت منافع رژیم ایران است و پان اسلاویسم منافع مسکو را پاس می دارد، پان ترکیسم نیز در عمل ناگزیر است تا با اتکا به یک « قدرت »، به نیرومندترین دولت ترک متکی گردد و در عمل منافع نیروهای حاکم آن دولت را بر منافع خود ترجیح دهد. در واقع این خود نوعی «انترناسیونال» جدید، «بین الملل ملی»، «انترناسیونال ملی» است. ”
ممکن است تصور شود که در اینجا ما صریحترین تعریف از پان ترکیسم و توران گرائی را میبینیم، یعنی پان ترکیست ها که خون عرق و نژاد ستائی(کدام نژاد؟) را طرح میکنند، در عمل ناگزیرند که به نیرومندترین دولت ترک یعنی ترکیه متکی شوند و ناگزیر منافع نیروهای حاکم آن دولت را بر منافع خود ترجیح دهند.
در ارتباط با این نگرانی انصافا بایستی اذعان کرد که زمینه های ترس آقای سیروس مددی از اتکا به یک قدرت خارجی وپیامد های فاجعه بار ترجیح منافع نیروهای حاکم آن دولت بر منافع خود بخوبی قابل درک است. بخصوص اینکه به نوعی از انترناسیونال نیز اشاره شده است. سابقه ذهنی نه تنها ما آذربایجانی ها بلکه همه ایرانیان، نمونه های زیادی از این اتکا ها و ضربات ناشی از این اتکاها دارد. مسائل مربوط به امتیاز نفت شمال، تغییر سیاست حزب توده نسبت به رژیم شاه پس از گرم شدن روابط شوروی با شاه، مقابله نظامی وابستگان به این حزب با حرکات ملی در آذربایجان در فردای انقلاب بهمن و همکاری با جمهوری اسلامی به بهانه مقابله با امپریالیسم در جهان دوقطبی پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، نمونه هایی است که تائثیرات ویرانگر آن در سرنوشت مردم آذربایجان و ایران تا نسل ها خواهد ماند. اما مشکل این است که در دنیای کنونی و در ارتباط با حرکت ملی آذربایجان هیچ مصداقی برای قرینه سازی ترس تاریخی آقای سیروس مددی قابل رویت نیست. نیرومندترین دولت ترک در منطقه نه تنها به انترناسیونالیسم ملی نمی اندیشد بلکه از فردای فروپاشی نظام خلافت و از اولین روز بر پائی نظام سیاسی خود، ایده پان ترکیسم را که متعلق به دوره خلافت عثمانی بوده دور انداخته و به همکاری منطقه ای، اروپائی و بین المللی روی آورده است.
این حقیقت پنهانی نیست که این دولتی که آقای سیروس مددی میخواهد ماهیت انترناسیونال ملی بودن آنرا القا کند، حتی علیرغم پیوند زبانی و ائتنیکی مردم آذربایجان جنوبی با مردم ترکیه، همیشه از این حرکت فاصله گرفته و در این طرف نیز در هیچ دوره ای از تاریخ مبارزات ملی در آذربایجان ، اهداف، سیاست ها و تاکتیک های مبارزاتی مردم در این رابطه سیر نکرده است. در اینجا قصد تائید و یا انتقاد از سیاست این کشور در بین نیست بلکه منظور اینست که ادعای وجود توطئه ای برای وابستگی حرکت ملی آذربایجان به ترکیه تا چه حد بی پایه و دور از واقعیت و منطق میباشد.
البته ضروری است در اینجا اشاره کنم که صرف نظر از اصل بی پایه بودن ادعای اتکا و وابستگی به دولت مقتدر دیگر، همکاری و کار مشترک دو و یا چند جامعه با خصوصیات اتنیکی، زبانی و فرهنگی مشترک، بخودی خود امر مذمومی نیست و بنا به مصالح این جوامع میتواند در محدوده فرهنگی، اقتصادی و یا حتی نظامی صورت گیرد، بطوریکه در هیچ موردی نمیشود بدون تحلیل جزئیات و اهداف این پیوند و همکاری، در این باره قضاوت مثبت و یا منفی کرد. این امر نه تنها در مورد کشور های مستقل بلکه در مورد ایالات و بخشهائی خود مختار و یا فدرال کشور های مختلف نیز صادق است. اگر بطور نمونه پیوند فرهنگی و حتی بعضا سیاسی جامعه فرانسه زبان کبک در کانادا را با کشور فرانسه مثال بزنیم میبینیم که این همکاری نه تنها مذموم و ارتجاعی دیده نمیشود بلکه در همه جا حتی به عنوان یک امر طبیعی تلقی شده و حتی در داخل سیستم سیاسی کانادا مورد استقبال و تشویق نیز قرار میگیرد. دراین زمینه بیمورد نخواهد بود اگر اشاره شود که هرچند اخیرا ایالت کبک در محدوده کانادا بصورت رسمی به عنوان یک ملت برسمیت شناخته شده اما پیش از آن نیز مستقلا و با نام کبک در اغلب مجامع فرهنگی و اقتصادی در حوزه کشور های فرانسه زبان شرکت میکرده استد. بر این اساس اگر پیوند فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشور ها و جوامع ترک زبان در جهت منافع مشترک اشان انجام گیرد، امر مثبتی تلقی شده و نمیتواند با برچسب پان ترکیسم و یا تورانگرائی محکوم شود. توجیهی نخواهد داشت که در موارد دیگر، همکاری و همرائی همسایگان، هم مذهبان و یا هم مسلکان قابل هظم و پذیرش باشد اما پیوند و همکاری جوامع ترک زبان که ریشه فرهنگی و زبانی مشترک دارند، یک کار محکوم و مطرودی به حساب بیاید. اگر فعالان آذربایجان بعضا نسبت به پیوند فرهنگی ملت فارس در ایران با فارس زبان های تاجیکستان و افغانستان حساسیت نشان میدهند ، در واقع به نفس این رابطه دخلی نداشته، بلکه در اعتراض به دو گانگی سیاست حاکم میباشد که از یک طرف زبان و فرهنگ ملیت های غیر فارس را در داخل سرکوب مینماید و در مقابل برای تقویت و همبستگی هم زبانان خود در خارج سر از پا نمیشناسد.

افترا به فعالان آذربایجان
در کنار همه مباحث مغشوش در رابطه با مفهوم هویت ملی و پان ترکیسم، آقای سیروس مددی اطلاعات غلط   ارائه نموده و بهتان هایی را به مجموعه فعالان آذربایجان وارد آورده که اتفاقا خیلی نیز مورد استقبال محافل شوونیستی قرار گرفته است. ایشان میگوید “حضراتی که برای "ترویج " زبان ترکی، آثار خمینی را به این زبان ترجمه می کنند و تحت تأثیر آن تا صبح کله سحر می گریند، هر چه دلشان می خواهد بگویند، اما آنها حق ندارند خود را به جنبش ۲۱ آذر بچسبانند. ”
ایشان یا بعمد و یا با تغافل تبلیغات ارگان های جمهوری اسلامی را که در جهت نفوذ در جمهوری آذربایجان و ترویج خرافات دینی خود به هر ترفندی دست میزنند با حرکت ملی آذربایجان اشتباه گرفته اند. محافل حاکمیت اسلامی که از یکطرف از ایران شمالی دم میزنند و از طرف دیگر ادبیات مذهبی را صادر میکنند قاعدتا اصلی ترین دشمنان هویت ملی و مدنی مردم آذربایجان هستند و بی انصافی است که با نسبت دادن اعمال آنان به فعالان و شخصیت های ملی آذربایجان که همگی نشان داده اند که صرف نظر از عقاید مذهبی و سیاسی خود، به یک حاکمیت سکولار و دموکرات فکر میکنند به یاران این جنبش بهتان زد.
بحث های آقای سیروس مددی در رابطه با القا وجود و ابراز دشمنی آذربایجانی ها نسبت به سایر ملت های ساکن ایران نیز از قماش همین ادعا ها ست.

ماهیت حرکت ملی آذربایجان
چنین معلوم میشود که آقای سیروس مددی مقوله ملی در ایران را اساسا با دید خاص خود میبینند. به دو جمله از مقاله ایشان توجه کنید.
“ جنبش ملی دمکراتیک ۲۱ آذر ما، هیچگاه به معنی ملت پرستی افراطی نبوده است. حکومت ۲۱ آذر ما، حکومتی دمکراتیک و مردمی بود. عنوان «حکومت ملی» در شناسنامه این نهضت، نه به معنای ناسیونالیست بودن و یا ملیت پرستی آن، بلکه صرفاً به مفهوم تعلق آن به خلق و ملت آذربایجان بوده و هست”.
اگر واقعا معنی لغوی این جمله یعنی صرفا تعلق منطقه ای بدون توجه به ماهیت حکومت را ملاک بگیریم، به تعبیر جدیدی برای ماهیت حکومت ملی از زبان یکی از مدافعان ان حکومت میرسیم. مساله این نیست که ادعا شود این حکومت ماهیت ملت پرستی افراطی داشته است. حتی اصطلاح ملت پرستی از نوع غیر افراطی نیز به این حکومت نمیچسبد. اما جدا از هر ایسم و ایدئو لوژی، همه برنامه ها و اهداف حکومت ملی آذربایجان در بستر جنبش ملت آذربایجان برای مقابله با ملت پرستی افراطی فارس شکل گرفته و به اجرا در آمده و در نتیجه حاصل کار نیز عقب راندن سلطه شوونیسم فارس و در نهایت خدمت به “ملت” آذربایجان بود. اگر عمده ترین ابزار این حکومت یعنی محور قرار دادن هویت ملی و زبان ترکی آذربایجانی را از این حکومت جدا کنیم، هیچ شکی نیست که به هیچ یک از آن برنامه هایش از جمله اصلاحات دموکراتیک، تقسیم اراضی فئودالهای فراری و خدمات حکومتی بی نظیر آن نمیتوانیم برسیم.، خصلت ملی بودن این حکومت ماهیتی متفاوت با اصطلاحات رایج در حکومت های دیگر دارد. حکومت ملی آذربایجان یعنی اشاره به خصلت ضد شوونیستی آن و لاغیر. در واقع مهمترین خصوصیت ملی بودن این حکومت تکیه بی تعارف وبدون اما و اگر به همان هویت زبانی مردم آذربایجان بود که به تائید آقای سیروس مددی جزوی از خانواده زبان های ترکی بحساب میاید. به خاطر همین تکیه بدون اما و اگر به هویت زبانی مردم بود که شاخص ترین اقدام دوران یکساله حکومت ملی جا انداختن زبان ترکی آذربایجانی بود که اتفاقا ریشه اصلی عناد و کینه سبعانه شوونیسم فارس با این حکومت نیز از اینجا ناشی میشد. آن کتابسوزان های فردای سقوط این حکومت نیز گواهی روشنی بر این است که شوونیسم به کدام ناحیه بیشترین حساسیت را نشان داده است. شاید اتفاقی نیست که آقای سیروس مددی در سخنرانی خود که در ارتباط با این رویداد انجام داده است کلمه ای از خدمات و کارهای درخشان این حکومت در برسمیت شناختن و ترویج زبان ترکی آذربایجانی نگفته است. اگر خدمات اجتماعی و اقدامات دموکراتیک این حکومت چشم هر ناظر بیطرفی را خیره کرده و میکند تنها و تنها بر بستر تکیه به همان هویتی انجام شده که آقای سیروس مددی از یکطرف آنرا ترکی میداند و از طرف دیگر از شور فعالان برای صیانت از آن انتقاد میکند.
مشکل این است که ایشان همه استنتاجات خود را اصولا بر محوری بنا کرده اند که با ماهیت حرکت ملی آذربایجان تناسبی ندارد و به همین دلیل نتیجه کار بناچار به ابراز نظرات متضاد و مغشوش منتج شده است. آقای سیروس مددی ماهیت حرکت ملی آذربایجان را یک ماهیت ایدئولوژیکی میبیند و بر این اساس از اینکه تفکرات سیاسی مشخصی که ایدئولوژی های مختلف را نمایندگی میکنند و یا در گذشته نمایندگی میکردند، اینک برای یک هدف مشخص در کنار هم مبارزه میکنند حیرت میکند و آنرا ناشی از توطئه ارتجاع و نفوذ پان ترکیسم مینامد.
نکته مهم و اساسی اینست که حرکت ملی آذربایجان محملی برای مبارزه داخلی طبقات و گروه بندی های این خلق نیست و بیمورد خواهد بود اگر با نشان کردن یک جریان در داخل آن و ارزیابی درست و یا نادرست از ماهیت طبقاتی آن، ماهیت این حرکت مورد تردید واقع شود. این حرکت صرفا از این زاویه که علیه شوونیسم و فاشیسم مبارزه میکند، صرف نظر ازترکیب گروه ها و نیرو های شرکت کننده در آن، بخودی خود دموکراتیک و مترقی است و هیچ تردیدی در این باره نمیتوان داشت. هر چند مبارزات طبقاتی در درون هر جامعه ای امری ناگزیر و و از پیامد های یک جامعه طبقاتی است، اما این مبارزات که صرفا میتواند از جانب تشکیلات و اتحادیه ها و گروه های سیاسی و اقتصادی به نمایندگی از منافع هر طبقه هدایت و نمایندگی شود، در محدوده حرکت ملی آذربایجان جای ندارد. اهداف حرکت ملی آذربایجان یک مبارزه طبقانی نیست، بلکه این حرکت قالبی است برای رنج دیدگان از ستم ملی که طبعا بنا به ماهیت این ستم شامل عموم مردم میگردد. این مبارزه ای بر علیه فاشیسم و شوونیسم ملی سلطه گر است و در این مبارزه همه گروه ها و گرایشات سیاسی در داخل این حرکت همراه و متحد هم به حساب میایند. اگر موضوع جنبش ضد شوونیستی در حوزه ایدئولوژی مشخصی محدود شود ، بی شک هدف تقلای ملی در آذربایجان به بیراهه میرود. مساله روشن است، ملت آذربایجان به دنبال کسب حق حاکمیت ملی است. بدون حاکمیت ملی، آذربایجان یک سرزمین تحت اشغال است و تجربه صد سال اخیر نیز این را بخوبی ثابت کرده که سعادت این مردم فقط میتواند با کسب حاکمیت ملی –خواه بصورت یک دولت فدرال در درون ایران و یا بصورت یک حکومت مستقل- کسب شود.

تحلیل از زاویه بلوک بندی جنگ سرد
آقای سیروس مددی در سر تاسر مقاله خود با طرح اتهاماتی به شخصیت هائی از آذربایجان شمالی که در گذشته نقش اصلی در ایجاد جمهوری خلق آذربایجان در سال 1918 و جمهوری آذربایجان پس از انحلال اتحاد شوروی داشتند و با القا وابستگی آنها به دیدگاه های متفاوت با رهبران حکومت ملی آذربایجان، تلاش دارد فعالان حرکت ملی آذربایجان را در دو شاخه متضاد دموکراتها و پان ترکیست ها تقسیم بندی کند. وقتی این تقسیم بندی را با سوابق مبارزاتی این شخصیت ها در نظر میگیریم به یک فرض مشخص میرسیم و آن اینکه از نظر آقای سیروس مددی ، هر فعال ملی آذربایجان که بنا به موقعیت جغرافیائی و زمانی مرتبط با مبارزات خود، در مقابل سلطه روسیه بر آذربایجان قرار گرفته، بصورت مطلق ارتجاعی به حساب آمده، و از این طرف، آنهائی که به تبع حوزه عمل خود در آذربایجان جنوبی، در مقابله با رژیم دست نشانده غرب عمل کرده اند خصلت دموکراتیک داشته اند. آقای سیروس مددی این دو گروه شخصیت های ملی، را فارغ از اینکه همگی در مبارزه برای تحقق اهداف ملی و دموکراتیک مردم آذربایجان اهداف و عملکرد های مشابهی داشته اند، صرفا بدلیل اینکه حریفان آنها در دو قطب مخالف دوره جنگ سرد بودند، بصورت دشمنان هم تصور میکند. از این مایوس کننده تر اینکه از نظروی در دوره کنونی نیز که دیگر جنگ سرد به تاریخ پیوسته و حریفان سیاسی و نظامی دیروز به رقبای اقتصادی کنونی تبدیل شده اند، فعالان حرکت ملی آذربایجان بایستی از نگاه حریفان جنگ سرد و در چارچوب منافع و سیاست های بلوک بندی آن دوران دیده شوند.
واقعیت اینست که اهداف نهضت کنونی را نه میتوان خارج از سنت های مبارزاتی و اهداف عام دوره تاسیس اولین جمهوری دموکراتیک آذربایجان در شمال دانست و نه متفاوت از حکومت ملی در جنوب دید و قضاوت کرد. اگر اولین جمهوری آذربایجان در شمال، نخستین جمهوری دموکراتیک را در این منطقه مستقر کرد، و اگر در دوره حکومت ملی، نوک تیز مبارزه بر علیه فئودالهای خون آشامی بود که در سایه حمایت سیستم رضاخانی ، خون دهقانان آذربایجان را میمکیدند، در دوره حاضر محور مبارزه بر علیه فاشیسمی است که ترکیب نامتجانسی از مذهب و عظمت طلبی ناسیونالیستی است. نگاه ایدئولوژیکی که ارزیابی آن بر اساس طرف های مناقشه دوره جنگ سرد است ، ماهیتی متفاوت و متضاد در این دو جریان تاریخی می ببیند، اما اگر از منظر منافع مردم آذربایجان به آن نگریسته شود، همه این ها بخشی از سابقه تاریخی افتخار آمیز ملت ماست. بخصوص اینک که جنگ سرد به تاریخ پیوسته و جنبش های آزادیبخش دیگر ناچار نیستند که صرفا از یک طرف آن جنگ سرد یارگیری نمایند. اینک همه دولت ها و سازمان های دموکرات میتوانند متحد بالقوه حرکت ملی عادلانه آذربایجان دیده شوند.

کسانی که حرکت ملی آذربایجان را از زاویه حریفان جنگ سرد میبینند و تحلیل میکنند قادر نخواهند بود که شرائط روز را بدرستی بسنجند و خود را با تحولات روز انطباق دهند و ناگزیر به عملکردی دست خواهند زد که نتیجه ای جز استفاده دشمنان ملت خود ببار نه خواهد آورد. در شرائطی که همه شاخه های شوونیسم فارس برای مقابله با این جنبش پیشرو و دموکرات، با یکی از ارتجاعی ترین سیستمهای سیاسی جهان یعنی جمهوری اسلامی، بدون هیچ پرده پوشی به اتحاد مقدس دست زده اند، قابل تاسف است که برخی از روشنفکران ما به رغم ادعای حمایت از حقوق ملی آذربایجان، با تکرار ادعاهای دشمنان، علاوه بر اینکه در امر همبستگی نیروهای دموکرات سراسر ایران با جنبش ملی در آذربایجان اخلال ایجاد میکنند، در چشم مبارزان و فعالان ملی آذربایجان نیز خاک میپاشند.


1- azer-online.com