انقلاب بهمن ۱۳۵۷
و موضع سیاسی برخی از طرفداران دکتر بختیار
- دکتر منصور بیات زاده

نظرات دیگران
  
    از : مدافع انقلاب ۵۷

عنوان : آنانی که با انقلاب دشگمنی می کنند آب به آسیاب راست داخل و خارج می ریزند!
راست داخل می گوید مردم برای اسلام و نه چیز دیگر انقلاب کردند پس زنده باد انقلاب!
راست خارج می گوید مردم برای خارج هم می گوید هدف انقلاب حاکمیت روحانیت در ایران بود پس مرگ بر انقلاب.
حال آنکه کسی که حتی نظاره گر انقلاب بوده باشد می داند که هر دو دسته دروغ می گویند. و هر کس که با این سمفونی طرفداران سلطنت پهلوی یا سلطنت فقیه همراهی کند آب به آسیاب هر دوی آنها ریخته که اولی در برابر انقلاب و دومی اگر در ظاهر همراه انقلاب بود برای همین بود که انقلاب را به اینجا که امروز رسیده برساند.
٨۱٣۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : نا شناس

عنوان : آنانی که آگاهانه و یا نا آگاهانه از انقلاب اسلامی سال۵۷ حمایت می کنند همچنان آب به آسیاب آخوندها می ریزند!
آنکس که از انقلاب سال ۵۷ تحت هرنام و تفسیری بطور نا آگاهانه و یا آگاهانه دفاع نماید طبعا از رژیم بیرون آمده از آن انقلاب نیز بدون آنکه خود بخواهد نا آگانه دفاع می کند.مدافعان انقلاب اکتبر که با زمامداری استالین مخالف بودند نیز به همین خطا دچار شده بودند ومدتها از انقلاب اکتبر دفاع می کردند اما با رهبران شوروی مخالفت می کردند که عاقبت مجبور شدندکل لنینیسم و بلشویسم را ارتجاعی تحلیل نمایند چرا که انقلاب اکتبر محصول رهبری لنین بود ویارانش مانند استالین بود و انقلابی که لنین رهبری کرده بود نمی توانست مترقی باشد اما خود لنین غیرمترقی!
٨۱٣۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : عماد ح

عنوان : دکتر مصدق هم اگر زنده بود بعد از تجربه نامردی های کودتاگران از انقلاب دفاع می کرد.
نه بازرگان در سال ۵۷ بازرگان دوران مصدق بود و نه ایران دیگر آن ایران. بی شک مصدق نیز همانند سایر ملیون باستثنای بختیار و بزرگانی چون طالقانی، منتظری، فروهر و دیگر مبارزان صادق از انقلاب پشتیبانی می نمود.
٨۱۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هوادار مصدق

عنوان : چرا دکتر بیات زاده در تلطیف انقلاب آخوندها تلاش می ورزد؟
دکتر بیات زاده در مقالات خود تحت عنوان« راه و روش دکتر مصدق« دکتر مصدق را یک شخصیت سیاسی مسلمان ارزیابی نموده است که می خواست در آشتی با ایدولوژی اسلامی به اهداف ملی خود برسد که این خلاف واقعیت است چرا که دکتر مصدق همواره بر جدائی دین از حکومت بود و حتی از سپردن صدرات وزرات آموزش و پروش به مهندس بازرگان خودداری کرد چرا که معتقد بود بازرگان به شدت از ایدولوژی اسلامی برخوردار است و امکان دارد وزرات آموزش وپرورش را به طلبه خانه ها تبدیل نماید.مصدق معتقد بود که بیست سال دیرتر به هدف برسیم اما بدون نیروهای اسلامی!
٨۱۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : افشا گر

عنوان : شباهت شاه و احمدی نژاد!
اوریانا فالاچی : هنوز یک لبخند در صورت شما از یک شهاب در آسمان نایاب تر است. آیا شما هیچ وقت می خندید اعلیحضرتا؟

محمدرضا پهلوی : فقط وقتی که موضوع خنده داری اتفاق بیفتد. اما این موضوع باید خیلی خنده دار باشد که غالبا اتفاق نمی افتد. نه ، من از آن آدم هایی نیستم که به هر موضوع احمقانه ای بخندم . اما شما باید درک کنید که زندگانی من همیشه یک زندگانی سخت و دشوار و خسته آور بوده است . فقط دوازده سال اول سلطنت مرا تصور کنید که مجبور بودم چکارکنم ، و تازه من به رنج های شخصی خودم کاری ندارم ، من به رنج هایم در نقش یک شاه اشاره می کنم . البته من نمی توانم خودم را از شاه جدا کنم . پیش از مثل یک « مرد» بودن ، من یک شاهم . شاهی که سرنوشتش باتمام رساندن ماموریتش است . بقیه اهمیتی ندارد.

فالاچی : خدای من ، این باید شما را بسیار آزار دهد! منظورم اینست که بودن در نقش یک شاه به جای یک انسان شما را تنها و بی کس می کند.

محمدرضا پهلوی : من این مساله را نفی نمی کنم که بی کس هستم . یک شاه وقتی برای کارهایی که انجام می دهد و چیزهایی که می گوید مجبور است که به کسی اعتماد نکند، به ناچار تنها خواهد شد. ولی من کاملا تنها نیستم ، چون من به وسیله ی نیروی دیگری همراهی می شوم که دیگران آن را حس نمی کنند. همان نیروی مرموز در من ، و من همچنین پیام هایی نیز دریافت می کنم . پیام های مذهبی و من خیلی خیلی مذهبی هستم و من به خدا ایمان دارم و همیشه هم گفته ام که اگر خدا نبود، ما مجبور بودیم که اور خلق می کردیم ! آه من واقعا برای بیچاره هایی که به خدا ایمان ندارند ، متاسفم . شما نمی توانید بدون خدا زندگی کنید. من باخدا از زمانی که خدا آن رویاها را به من داد..

فالاچی : رویا ؟ اعلیحضرتا؟

پهلوی : آری رویاها !

فالاچی : از چه ، از کجا؟

پهلوی : از امامان . آه من متاسفم که شما در باره ی آن چیزی نمی دانید. هرکس می داند که من رویاهایی داشته ام . من حتا آن را در « اتوبیوگرافی » خود نوشته ام. وقتی بچه بودم دو تا رویا داشتم. دیگری زمانی که شش ساله بودم . اولین بار من اماممان علی را دیدم . « علی» که طبق مذهب ما ، غایب شد تا روزی برگردد تا دنیا را نجات دهد!؟؟ یک پیش آمدی برای من اتفاق افتاد . از روی سنگی زمین خوردم و او نجاتم داد. او خودش را بین من و سنگ قرار داد. من می دانم ، برای این که من او را دیدم . شخصی که با من بود او را ندید و هیچکس دیگر هم او را ندید به جز من ، برای این که ... آه ، من می ترسم که شما حرف های مرا نفهمید.

فالاچی : و حقیقتا هم نمی فهمم اعلیحضرتا! من حرف های شمار اصلا نمی فهمم . ما شروع بسیارخوبی داشتیم و حالا... این موضوع رویاها ... این برای من روشن نیست ، همین .

پهلوی : برای اینکه شما ایمان ندارید . شما به خدا ایمان ندارید ، شما به من هم ایمان ندارید. خیلی از مردم به آن عقیده ندارند. حتا پدرم هم آن را قبول نداشت . او هیچوقت آن را قبول نکرد. او همیشه در این مورد می خندید. به هر حال خیلی از مردم- اگرچه محترمانه – از من سوال می کردند که آیا مطمئن هستم که آن ها وهم وخیا لنبوده است . جواب من خیر است. خیر ، برای این که من به خدا ایمان دارم . به این حقیقت که من به وسیله ی خدا انتخاب شده که یک ماموریتی را به پایان برسانم. رویاهای من معجزه هایی بوده اند که کشور را نجات داده اند. دوران سلطنت من کشور را نجات بخشیده و این به خاطر این بوده که خداوند در کنارم بوده . مقصودم اینست که این عادلانه نیست که اعتبار تمام کارهایی را که برای ایران کرده ام به خودم نسبت دهم. در حقیقت می توانستم این کار را بکنم . ولی نخواستم . برای این که می دانستم که کس دیگری پشتیبان من است و او خدا بود و. منظورم را می فهمید ؟

فالاچی : نه اعلیحضرتا ! زیرا ... خوب ، ایا شما این رویاها را فقط در ایام کودکی داشته اید، یا وقتی که بزرگ هم شدید ، برایتان روی داده ؟

پهلوی : همانطور که قبلا گفتم فقط در زمان کودکی ، هرگز آن ها را در زمان دیگری نداشته ام ، فقط خواب دیده ایم . با فاصله های یک یا دو سال یا حتا هر هفت هشت سال . برای مثال من یک مرتبه در ظرف پانزده سال دو خواب دیدم.

فالاچی: چه نوع خواب هایی ؟ اعلیحضرتا!

پهلوی : خواب های مذهبی ، بر پایه ی تصورم و خواب هایی که من می دیدم مربوط به این بودکه در دو یا سه ماه آینده چه اتفاقی خواهد افتاد . من نمی توانم به شما بگویم که این خواب ها در چه موردی بودند. آن ها لزوما چیزهایی نبودند که به شخص من مربوط شوند. آن ها در مورد مسایل داخلی کشورم بودند و بنابراین باید محرمانه باقی بمانند. شاید اگر من به جای لغت « خواب» « احساس قبل از وقوع » را به کار ببرم . شما حرف مرا بهتر درک کنید . من به این نوع احساس ها عقیده دارم . من این نوع احساس ها را مرتبا دارم ، مانند غرایزم ؛ قوی و بدون اراده . حتا روزی که به من از فاصله دومتری تیراندازی کردند، این غریزه ام بود که نجاتم داد . برای این که بدون اراده وقتی قاتل قصد داشت تیرش را خلی کند، من کاری کردم که در بوکس به نام « رقص سایه » معروف است و در کمتر از یک ثانیه قبل از اینکه او قلب مرا نشانه کند ، من جا خالی دادم و گلوله به شانه ام خورد. یک معجزه ، من همچنین به معجزات نیز معتقدم . وقتی که شما فکرش را می کنید که من پنج بار مورد اصابت گلوله واقع شده ام ؛ یک بار روی صورتم ، یک بار در شانه ام ، یک بار در سرم ، دو تا در بدنم و آخرین گلوله که به واسطه گیر کردن ماشه از لوله تفنگ خارج نشد... شما باید به معجزات ایمان داشته باشید.
من تا به حال مقدار زیادی حوادث هوای داشته ایم و از همه ی آنها بدون صدمه ای بیرون آمده ام . شکر معجزات را که خواست خدا و امامان است . من قیافه شمار کم باور می بینم.

فالاچی: بیش تر از کم باور . من قاطی کرده ام . من قاطی کرده ام ، اعلیحضرتا برای این که ... خوب برای این که من خودم را با کسی در حال صحبت می بینم که پیش بینی نمی کردم. من هیچ چیز در مورد این معجزات نمی دانستم . این رویاها و ... من به این قصد به این جا آمده بودم که در باره نفت ، در باره ی ایران ، در باره ی خود شما ... حتا راجع به ازدواج هایتان ، طلاق ها یتان و ... صحبت کنم. به هر حال ، موضع را عوض نکنیم در مورد طلاق هایتان – آن ها می بایست خیلی دراماتیک باشند. این طور نیست ؟ اعلیحضرتا!

پهلوی: گفتن این موضوع آسان نیست ، برای این که زندگانیم به طرف سرنوشت پیش می رود و وقتی که احساس های شخصی خودم باید که رنج می کشیدند، من خودم را با این خیال آرام کرده ایم که این دردها دست تقدیر بوده است . شما نمی توانید در مقابل سرنوشت بشورید، وقتی که شما موریتی را برای تمام کردن دارید و برای یک شاه احساس های خصوصی به حسا ب نمی آید . یک شاه هیچوقت برای خودش گریه نمی کند. او این حق را ندارد . یک شاه اول از همه یعنی وظیفه شناس و من همیشه این حس وظیفه شناسی را قویا در خود داشته ام. برای مثل وقتی پدرم به من گفت :« تو باید با پرنس فوزیه مصر ازدواج کنی» من حتا فکر این را هم که اعتراض کنم ، درسر نداشتم و یا بگویم من او را نمی شناسم . من فورا موافقت کردم ، چون که وظیفه ام این بود که فورا موافقت کنم . یک نفر یا شاه هست یا نیست . اگر شخصی شاه باشد ، باید کلیه مسئولیت ها و وظایف یک شاه را تحمل کند و آن را در مقابل سختی های عادی ترک نکند.

فالاچی: اجازه دهید مورد پرنس فوزیه را رها کنیم و به سراغ پرنس ثریا برویم . شما خودتان او را به عنوان همسر انتخاب کردید، بنابراین آیا طلاق وی شما را ناراحت نکرد؟

پهلوی: خوب .. . بله ... برای مدتی بله . من واقعا می توانم بگویم که برای مدتی از دوران عمرم این حادث بسیار غمناک و نارحت کننده بود . اما دلیل این طلاق به زودی بر این ناراحتی چیره شد و من از خودم این سوال را کردم که : من برای کشورم چکار باید بکنم ؟ جواب یافتن همسری بود که بتوانم با او سر نوشتم را مشترک کنم و از او در مورد وارث تارج و تخت نظر بخواهم . به عبارت دیگر ، احساسات من هر گز روی موضوعات خصوصی متمرکز نمی شوند. بلکه روی وظیفه های سلطنتی . من همیشه خودم را جوری بار آورده ام که با خودم و مسایل خودم مشغول و مربوط نشوم ، بلکه با کشورم و تخت و تاجم مربوط باشم . اما اجازه دهید در مورد این جور چیزها از قبیل طلاق ها هایم و از این قبیل صحبت نکنیم. من بالاتر و خیلی بالاتر از این مسایل هستم.

فالاچی: طبیعتا اعلیحضرتا! اما یک چیز هست که من باید سوال کنم تا درمورد روشن شدن مساله کمکم کند. اعلیحضرتا ! آیا این صحیح است که شما یک زند دیگر گرفته اید؟ از موقعی که مطبوعات آلمانی اخبار ...

پهلوی: تهمت و افترا ، نه اخبار . زیرا که این خبر به وسیله ی آژانس خبری فرانسه بعد از آن که در روزنامه فلسطینی « المهار» برای دلایل واضحی انتشار یافت ، شایع شد. یک تهمت احمقانه ، پست و نفرتانگیز ! من فقط به شما بگویم که عکس زنی که به عنوان زن چهارم من فرض شده است ، عکسی است از خواهرزاده ی من ، دختر خواهر دوقلوی من. خواهر زاده ی من که در ضمن ازدواج هم کرده و یک بچه هم دارد. بله ، بعضی از مطبوعات برای بی اعتبار کردن من خیلی کارها می کنند . این ها به وسیله آدم های بی دقت و بد اخلاق اداره می شود. اما آنها چگونه می توانند بگویند که من – من که خواستار قانونی هستم که بیش از یک زن داشتن را ممنوع می کند- دوباره ازدواج کرده و آن هم پنهانی ؟ این غیر قابل تصور است . این غیر قاب تحمل است ، این شرم آور است !

فالاچی: اعلیحضرتا ! اما شما یک مسلمان هستید . مذهب شما این اجازه را به شما می دهد که بدون طلاق دادن فرح دیبا می توانید زن دیگری اختیار کنید.

پهلوی: بله البته . بنا بر مذهبم من می توانم چنین کاری کنم ،تا وقتی که ملکه اجازه دهد. در حقیقت حالت هایی هست که کسی مجبور است رضایت دهد... مثلا حالتی که یک زن مریض باشد یا اینکه وظایف زنانه اش را به خوبی انجام ندهد، بدین وسیله برای شوهرش نارضایتی به وجود آورد... روی هم رفته شما باید خیلی ساده باشید اگر فکر کنید که یک شوهر یک چنین چیزی را تحمل کند.

فالاچی: در جامعه شما اگر یک چنین حالتی پیش بیاید ، آیا مرد یک زن دیگر نمی گیرد یا بیش از یکی ؟

پهلوی: خوب در جامعه ی ما یک مرد می تواند یک زن دیگر اختیار کند، تا آن جا که زن اول موافقت کند و دادگاه هم تصویب کند. به غیر از این دوشرط که من قانونم را بر اساس آن گذاشته ام ، ازدواج جدید ممکن نخواهد بود. بنابراین من ، خود من ، با محرمانه ازدواج کردن باید قانون را شکسته باشم ! و با چه کسی ؟ با خواهر زاده ام ، دختر خواهر من . گوش کن . من نمی خواهم در مورد چیزی این چنین پست و بی ارزش بحث بیشتری بکنم من حتا صحبت در باره آن را برای یک دقیقه دیگر هم تحمل نمی کنم.

فالاچی: بسیار خوب . اجازه بدهید در مورد آن بیشتر صحبت نکنیم . اجازه دهید بگوییم شما منکر همه چیز می شویداعلیحضرتا ! و ...

پهلوی: من هیچ چیز ی را انکار نمی کنم . من حتا زحمت انکار آن را به خودم نمی دهم . حتا من نمی خواهم انکاری بنویسم .

فالاچی: چگونه می شود؟ اگر شما آن را رد نکنید ، مردم خواهند گفت که ازدواج صورت گرفته است.

پهلوی: من در حال حاضر به سفارت خانه هایم گفته ایم که انکارنامه ای پخش کنند!

فالاچی: و هیچکس آن را باور نکرد. انکارنامه باید از طرف خود شما باشد اعلیحضرتا!

پهلوی: اما عمل انکار کردن مرا پست و کم ارزش می کند، مرا می رنجاند ، برای این که موضوع هیچ اهمیتی برای من ندارد. آیا به نظر شما درست می رسد که پادشاهی مثل من، پادشاهی با مشکلات من، خودش با رد کردن ازدواج با خواهر زاده اش کم ارزش کند؟ نفرت انگیز است . نفرت انگیز است ! آیا به نظر شما درست می آید که یک شاه ، امپراتور ایران ، وقت خودش را با صحبت کردن در باره ی این مسایل به هدر دهد؟ صحبت کردن راجع به همسرها ، راجع به زنان ؟
-
فالاچی: خیلی عجیب است ، اعلیحضرتا ! اگر تا به حال شاهی بوده که صحبت هایش راجع به زنان بوده ، شما بوده اید . و هم اکنون من در این تردید می کنم که حتا زن در زندگی شما به حساب آمده باشد!

پهلوی: این جا من متاسفانه باید عرض کنم که شما یک برداشت کاملا صحیح داشته اید. زیرا چیزهایی که در زندگی من به حساب می آیند، چیزهایی که در زندگی من نقش داشته اند ، چیزهایی کاملا متفاوتی بوده اند . مطمئنا این ها ازدواج های من نبوده اند . زن ها ، می دانید ... ببینید ! اجازه دهید آن را به این گونه بیان کنیم . من آن ها را ناچیز نمی شمارم . آن ها بیش از هر کس دیگر از انقلاب من بهره برده اند. من مصرانه جنگیده ام تا آن ها حقوق و مسئولیت های مساوی داشته باشند. من حتا آن ها را در لشکر هم هم گذاشته ام. جایی که آنها برای شش ماه آموزش نظامی می بینند و سپس برای مبارزه با بی سوادی به روستاها فرستاده می شوند و در ضمن فراموش نکنیم که من پسر پدری هستم که کشف حجاب کرد. اما اگر بگویم به وسیله ی یکی از آن ها تحت تاثیر واقع شده باشم صادق نبوده ام. هیچکس نمی تواند در من اثر کندف هی کس ، زنان فقط زیبایی شان و جذابیتشان و نگاهداشتن زنانگی شان در زندگی مرد مهم هستند... این موضوع « فمینیسم » برای مثال ، این فمینیست ها چه می خواهند ؟ شماها چه می خواهید؟ شما ها می گویید برابری ؟ آ ه البته من نمی خواهم گستاخ به نظر بیایم ، اما ببخشید از اینکه این حرف را می زنم – اما نه از لحاظ لیاقت و توانایی .

فالاچی: این طور نیست اعلیحضرتا؟

پهلوی: نه ، شما هر گز یک میکل آنژ یا یک باخ نداشته اید. شما حتا یک سرآشپز معروف هم نداشته اید و اما اگر شما در مورد موقعیت با من صحبت کنید ، تمام چیزی که من می توانم بگویم اینست که ک آیا شما شوخی تان گرفته ؟ آیا شما تا به حال کمبود موقعیت داشته اید که به تاریخ یک آشپز ماهر و مشهور تحویل دهید؟ شما تا به حال هیچ چیز بزرگ و جالب نیافریده اید ، هیچ چیز! به من بگویید شما در حین مصاحبه یتان به چند زن که قادر به حکومت باشند برخورده اید؟

فالاچی: حداقل دوتا اعلیحضرتا ! گلدامایر و ایندیراگاندی .

پهلوی: چه کسی می داند؟ تمام چیزی که من می توانم بگویم اینست که زنان وقتی حکومت می کنند، از مردان بسیار خشن تر و سخت گیرترند و بسیار بی رحم تر . بسیار از مردان تشنه خون هستند. من حقیقت ها را ذکر می کنم ، نه عقاید را . شماها وقتی که قدرت دارید بدون وجدان هستید. کارتین دومدیسیز را به خاطر بیاورید، کاترین روسیه ، الیزابت اول انگلستان را ، لازم به یادر آوری لوکرس بوژیای شما نیست . با آن زندان ها و عشق های پنهانی اش ، شما ها دسیسه کارید ، شماها شرورید ، همه ی شما .

فالاچی: من متعجب شدم ، اعلیحضرتا ! برای این که شمایید که می گویید قبل از این که ولیعهد به سن قانونی برسد ، ملکه فرح دیبا باید نیابت سلطنت را قبول کند.

پهلوی: هوم ... خوب ... بله ، اگر پسر من قبل از رسیدن به سن قانونی شاه شود، ملکه فرح دیبا نایب السلطنه می شود. اما در ضمن در یک چنین موقعیتی هیات مشاورانی خواهد بود که ملکه باید با آنان مشورت کند. در حالی که من الزامی ندارم که با کسی مشورت کنم و با کسی هم مشورت نمی . تفاوت را حس می کنید؟

فالاچی: آن را حس می کنم ، اما در حقیقت به این صورت باقی می ماند که همسر شما نایب السلطنه است و اگر شما این تصمیم را بگیرید ، این بدان معنی است که شما قدرت حکومت را در وی می بینید.

پهلوی: هوم ... در هر حال ، این چیزی است که من در موقع تصمیم گیری فکر می کردم ، و ... ما در این جا برای صحبت کردن راجع به این موضوع ننشسته ایم ، این طور نیست ؟

فالاچی: مسلما خیر ...
٨۱۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هوادار آیت الله منتظری

عنوان : در رژیم سابق با مرده ها دیگر کاری نداشتند.حتی زمان شاه اینقدر به آقای مهندس بازرگان و دیگر فعالان سیاسی بی احترامی نشده بود!
‏آیت الله منتظری ضمن ابراز تأسف از ممانعت و جلوگیری نمودن از برگزاری مراسم‏ ‏سالگرد مهندس بازرگان ، طی بیاناتی فرمودند:
‏در آن زمان رهبر انقلاب در پاریس اعلام نمودند که حتی کمونیستها هم آزادند‏ ‏و می‎توانند حرفشان را بزنند، ولی حالا وضع به گونه ای شده که مثلا با مجلس‏ ‏بزرگداشت مهندس بازرگان با آن همه خدمات ارزنده و یا بزرگداشت شهدای‏ ‏غزه مخالفت می‎کنند؟! در رژیم سابق با مرده ها دیگر کاری نداشتند. آیا این‏ ‏قبرستانهایی که خراب می‎کنند قبرستان کفار بوده است ؟ حتی در مورد کفار‏ ‏هم اهانت بر میت جایز نیست . بعضی از کسانی که به یک سال زندان محکوم‏ ‏بودند و اعدام شدند حالا با قبرهای آنها هم برخورد می‎شود و برای‏ ‏خانواده هایشان مشکل درست می‎کنند.
٨۱۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : اتفاقا این سخنان آیه الله منتظری دفاع از انقلاب و آرمان های آن است!
آقای ناشناس این سخنان آقای منتظری دفاع از انقلاب است من نمی دانم شما از کجای سخنان ایشان چنین استنباطی را کرده اید که ایشان معتقدند دیگر از این انقلاب نمی شود دفاع کرد.
٨۱۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : نا شناس

عنوان : آیا هنوز می توان از انقلابی که به سرقت رفت دفاع کرد؟
اقشار مختلف مردم نجف آباد اصفهان در قم با آیت الله منتظری دیدار کردند. وی در این دیدار گفت:

خیلی تعجب است، الان نزدیک سالگرد انقلاب است. سی سال از انقلاب‏ ‏گذشته است، اما مثل این که آقایانی که متصدی امورند ‏ ‏شعارهایی را که مردم اول انقلاب می‎دادند فراموش کرده اند. اگر بنا بود که نفتی را بفروشند‏ ‏و خرج کنند که شاه این کار را می‎کرد. رژیم سابق روزی شش میلیون بشکه‏ ‏نفت می‎فروخت و کارهایی هم انجام می‎داد.
٨۱۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : کار فرما از ناف تهرون

عنوان : کارگران و کسبه و بازاریان همه دوستدار دوران شاه!
برای من بسیار جالب است که هر روز از یک طبقه و یا صنف در این جا کامنتی در دفاع از دوران شاه می بینیم. سوال اینجاست که پس چه کسی انقلاب کرد؟
کسی از شرایط فعلی در ایران راضی نیست اما این شرایط با دوران خفقان و فقر و جهل دوران شاه قابل قیاس نیست.
اینکه علی فطروس چه می گوید بدرد خودش می خورد.
اعتراضات دانشجویی در حکومت شاه بدون کشته پایان نمی یافت بیاد بیاورید عاقبت اعتصابات کارگری اتوبوس واحد، کوره پز خانه ها را، ندید چه بی رحمانه و بدون مذاکره په بلایی بسر کارگران آوردند.
یک گروه سیاسی یک مجله سیاسی یا فرهنگی مستقل یک کتاب انتقادی وجود نداشت که مردم با شناخت و استفاده از تجربیات تاریخی اشان حرکت کنند.
اما تا دلتان بخواهد آخوند و ترویج خرافه پرستی توسط شاه و دربار و آخوند های درباری مثل فلسفی و امثالهم.
شاه از اسب افتاد گفت حضرت عباس مرا نجات داد. در مصاحبه با یک خبر نگار اروپایی گفت من با نیرویی در تماس هستم که مرا ناخودگاه در اداره صحیح مملکت هدایت می کند!(از دنوع همان ارتباطاتی که احمدی نژاد دارد). و از این نوع عوامفریبی ها بسیار بودند.
ضمن اینکه فقر بیداد می کرد و فاصله طبقاتی نیز بسیار زننده بود.
حال این دوستان پهلوی طلب از خانه و کاشانه مانده از چه چیز شاه و بختیار حمایت می کنند برای من سوال است!
٨۱۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : کارگر ایرانی

عنوان : در عجبم
پدر رضایی ها که چهار فرزندش در زمان حکومت شاه کشته شدند، در مورد مقایسه رژیم گذشته با رژیم آخوندی گفت: "شاه در مقابل اینها یک فرشته بود".
آیت الله منتظری که عمری در زندان شاه شکنجه شد، در نامه اش به خمینی گفت: "تو روی رژیم شاه را سفید کردی". علی میرفطروس که مورد شدیدترین شکنجه ها در رژیم شاه بود و در زندان نیز اقدام به خودکشی کرد، ببینید امروز چه میگوید.
واقعن چگونه میتوان این حرف بیات زاده را حتی شنید که "رژیم فعلی بهتر از رژیم شاه است". براستی که باید در عجب بود چگونه یک ایدئولوژی ارتجاعی نه تنها چشم انسان را کور میکند، بلکه وجدان او را نیز از بین میبرد. براستی برای آقای بیات زاده متاسفم.
٨۱۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناشناس

عنوان : صحبتهای بیات زاده حقیقت ندارد.
این گفته بیات زاده که "رژیم شاه از رژیم ولایت فقیه بدتر است" یک دروغ بزرگ است. آقایان میتوانند به ایران بیایند و این سوال را از تک تک ایرانیها بنمایند. بیات زاده و دوستان فقط به فکر توجیه کارهای مصدقپرستان این حرفها را میزنند.
٨۱۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دوست اصغر آقا

عنوان : در تایید کامنتاتور قبلی
سلطنت طلب


آنکه آثار سلطنت طلبی
بود پیوسته در سخنهایش

دیدمش پیرو امام شده
پاک تغییر کرده دنیایش

گفتم این بود سلطنت طلبی؟
با تمام فغان و غوغایش

گفت آمد امام و شد توقیف
ثروت بنده، طبق فتوایش

لیک در پس گرفتن اموال
شاه، کاری نکرد فردایش

نامه دادم خودم حضور امام
عربی بود نصف انشایش

گفتم این بینوا طلب دارد
از شما باغ و ملک و ویلایش

ثروتم را اگر که پس بدهید
نوکرم بر امام وآبایش

آن امام عزیز هم فوری
تلفن زد به احمد آقایش

رفع توقیف شد ز اموالم
جان بقربان قد و بالایش

بله من سلطنت طلب هستم
نکنم هیچوقت حاشایش

سلطنت با طلب دو تا لفظست
بکن از همدگر مجزایش

بنده اکنون رسیده ام به طلب
سلطنت نیز، گور بابایش
٨۰٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : تربیت شاهنشاهی

عنوان : تقدیم به سلطنت طلب با تربیت شاهنشاهی اقای مهدوی
شخصی بنام مهدوی در کامنتی با توهین به هرچه سیاسیون چپ و ازادیخواه گله نموده اند که به شاهنشاه عظیم الشان ایشان از طرف طرفداران دیکتاتوری پرولتاریا توهین شده است. بخاطر اینکه ایشان بدانند انموقع فقط چپی ها نبوده اند که با تربیت مردمی به شاهنشاه عظیم الشان توهین نمودند بلکه طنز نویس برجسته ایرانی نیز تلگراف اقای شاه را خطاب به اصغراقا در نشریه اطلاعات چاپ کرده بود. البته اقای خرسندی امیدوارم مارا ببخشد که ما هم از کیسه خلیفه این متن ایشان را به سلطنت طلبان باسابقه که در تظاهرات قانون اساسی زمان بختیار به عنوان طرفداران قانون اساسی بعد از انقلاب شرکت نموده اند تقدیم میکنیم

بیایم یا نیایم؟!
تلگرام از مراکش
این تلگراف صبح امروز از مراکش برای اصغر آقا رسیده است. به خاک پای مبارک بندگان جناب اصغر آقا تهران ـ روزنامه اطلاعات ـ ما محمد رضا پهلوی آریا مهر، شاهنشاه ـ عظیم‌الشأن سابق مدت سه هفته است با زن و بچه در شهر غربت سرگردان می‌باشیم. تا دیروز که آنجا بودیم، آیت‌الله می‌گفت «باید برود» حالا که رفته این، آیت‌الله می‌گوید «باید بیاید» بالاخره تکلیف ما چیست؟ باید برویم یا باید بیاییم یا باید بمانیم؟ خلاصه اصغر آقا جان! ما نوکرتیم تو را به قرآن ـ آریا مهر قسم می‌دهم بگویید زودتر تکلیف ما را معلوم کنند. زیاده عرضی نیست. فرح سلام می‌رساند. علیرضا و فرحناز دست شما را می‌بوسند.

قربانت

چاکرجان نثار ـ شاهنشاه آریا مهر

هادی خرسندی ـ لندن
٨۰٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : از نویسنده گرامی محسن کردی

عنوان : یک احساسی به من میگه زمان شاه داره بر میگرده منتها با عمامه!
جایی خواندم که دختر دوم رفسنجانی در مصاحبه با یک پایگاه اینترنتی الجزایری گفته که حجاب باید اختیاری باشه. ببین چه کسی گفته و کجا گفته! که جای همه گونه حاشا باشد. فردا اگر دنگی به دونگی شد و بی حجابی مد شد، خانوم پیرهن عثمان هوا میکنند که من بانی حجاب اختیاری بودم اینم مدرکش! از آنطرف هم باز خبری به همین اندازه مشکوک میگوید که در ارومیه لنگه کفشی بطرف احمدی نژاد پرتاب شده و ایضا گفته اند که علیرغم "موانعی" که در مقابل خاتمی بوجود آورده بودند او به شیراز رفت و با استقبال بی نظیری نیز مواجه شد. همه اینها جنگ زرگری است.
آخوندها میدانند که باید یک جایی کوتاه بیایند اما نه به قیمت تارومار شدنشان. سری اول ریاست جمهوری خاتمی قصد همین بود. میخواستند آزادی های اجتماعی شبیه زمان شاه بدهند و اوضاع بشه مثل زمان شاه و مردم در سیاست و براندازی جمهوری اسلامی دخالت نکنند. اما خوب، اون زمان مردم و دانشجویان کله شان بوی قرمه سبزی میداد و اگر آخوندها دست شان را میدادند مردم بازو و بقیه اش را هم میخواستند. آخوندها نه تنها آن زمان پس نشستند، بلکه سرکوب هم کردند و احمدی نژاد را هم آوردند که مردم به غلط کردم افتادند و گفتند صد رحمت به آفتابه دزد اولی. حالا مردم کتک خورده و زمین خورده و از پا افتاده افتاده اند به لیسیدن نعلینهای خاتمی که برگرد غلط کردیم. خوب.. بد معامله ای هم نیست. مردم کاری به کار آخوند و دزدی ها و نابکاری هایش نداشته باشند آنها هم میگذارند مردم مهمانی خصوصی و پارتی بگیرند، عرق بخورند و مست کنند، زنا کنند و روابط نامشروع داشته باشند یا هر غلط دیگری خواستند بکنند و آخوندها دخالتی نکنند. دستی را که نمیتوانی قطع کنی.... ببوس. اینجوری مردم هم نیازی به گوزیدن ندارند ( به لینک پایین مراجعه کنید) هم نیست. لذا پس از سی امین سال انقلاب رسیدیم به جای اول با یک تفاوت و آن اینکه خر همان خر است.. پالانش عوض شده بجای تاج عمامه آمده است.
٨۰٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : زمان شاه دورانی ننگین که از یادها نخواهد رفت
فراموش می کنند که یک جوان برای زندگی در خور انسان در کنار دیسکو و کاباره و... به آزادی و عدالت نیز نیاز دارد. آرمان هایی که نام بردن از آنها در دوران شاهنشاه آقای مستشار و یا تلاش برای دستیابی به آنها به قیمت جان انسان های بسیار شریفی تمام شد. حال گویا ایشان اصلا شناختی از فضای خفقان زده حکومت پهلوی ندارد و نمی داند که گلسرخی بجرم تشکیل هسته ای مطالعاتی مانند جزنی ها، روزبه ها اعدام شدند یا مانند پور شیرازی و تیزابی ها زیر شکنجه نابود شدند.
یک روزنامه نیمه سیاسی و نیمه مستقل در ایران وجود نداشت. کتاب های ممنوعه با شش ماه حبس مجازات می شد و و و ...
سینمای آبگوشتی دوران شاه یادتان نرود و اگر فیلم هایی هم روی پرده می آمدند قیچی شده بودند اما چه جور!
سانسور زمان شاه در حدی بود که هنرمند محبوبی چون وثوقی را ساواک بخاطر بازی در گوزن ها به ترتیب صحنه سازی مرگ او در یک حادثه رانندگی تهدید کرد.
این لیست را می توان حالا حالا ها ادامه داد.
٨۰۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : نا شناس

عنوان : آیا دوره شاه بدتر از زمان جمهوری اسلامی است!
بنظر من حق با بیات زاده است که نوشته است ، رژیم شاه بمراتب بدتر از رژیم کنونی حاکم بر ایران بود.(حسن از شمال ایران)
٨۰۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : حسن

عنوان : نوشته دکتر بیات زاده گامی در جهت توضیح گوشه ای از تاریخ دوران انقلاب بهمن میباشد.
در نوشته یکی از هموطنان در نقد مقاله دکتر بیات زاده خواندم که او از دکتر بیات زاده دعوت کرده بود تا به ایران بیاید و وضع حاکم در ایران را از نزدیک مشاهده کند و ببیند او و دیگر مصدقیها و نیروهای چپ با مبارزاتشان علیه حکومت شاه چه بلائی بر سر مردم ایران درآورده اند.
باطلاع این هموطن محترم ساکن ایران برسانم که من نیز این نوشته را از شمال ایران مینویسم. این ادعا که گویا بیات زاده اگر وضع سیاسی حاکم بر ایران را می شناخت ، در مقاله خود آنچنان در باره وضع سیاسی حاکم بر ایران در دوران انقلاب قضاوت نمی کرد.بیانگر این موضوع است که این هموطن محترم هنوز قادر نیست تفاوت بین نوشته های تاریخی و نوشته های تبلیغاتی احزاب و گروه های سیاسی ، قائل شود. مقاله دکتر بیات زاده یک نوشته سیاسی ـ تاریخی مربوط به سی سال قبل در ایران است. برای من روشن نیست که چرا نباید درباره مسائل تاریخی ، آنطور که اسناد گواهی میکنند اظهار نظر کرد؟
ما امروز شاهد تاریخنگاری بعضی افراد شاهپرست هستیم که آن افراد سعی دارند ثابت کنند که آن حرکت در ۲۸مرداد ۱۳۳۲ که باعث سرنگونی دولت مصدق شد ، کودتا نبوده است ، بلکه قیام ملی بوده است. اگرچه وزرای اسبق آمریکا و انگلیس (مادلین آلبرت و جک استراو ) صریحأ بیان کرده اند که دولتها آنها( آمریا و انگلیس) در کودتا علیه دولت دکتر مصدق شرکت داشته اند!!

متأسفانه ما در ایران بسختی می توانیم از طریق اینترنت به نوشته های هموطنان دسترسی پیدا کنیم. سرعت اینترنت در اینجا خیلی کند می باشد و مقامات دولت احمدی نژاد نیز بخاطر برطرف کردن این اشکال ، تعداد بسیار زیادی ی از سایت ها را فیلتر کرده اند. با وجود این ما بسیاری از نوشته ها را مطالعه می کنیم و با آشنایان و همفکران خود در باره مطالب مندرج در آنها به تبادل نظر و بحث میپردازیم. من نه تنها نوشته دوستمان بیات زاده را بدقت خوانده ام، بلکه بسیاری از زیر نویس های مقاله او را نیز خوانده ام. او در یکی از زیر نویس ها ی مقاله اش ، برعکس بسیاری از نیروهای سیاسی ، از اصلاح طلبی و حاکمیت قانون دفاع کرده است، ولی در همان مقاله به سیاست و عملکرد دولت آقای خاتمی و اصلاح طلبان ایران در کل اعتراض نموده است و دلایل اختلافات خود با اصلاح طلبان در ایران را توضیح داده است. مطالبی که او در باره حقوق شهروندی نوشته است بسیار جالب می باشد، باید آن مطلب را خواند تا بتوان پی برد که او چگونه برداشتی از نظام دمکراسی دارد و اختلافش با مرحوم دکتربختیار و طرفداران کنونی دکتر بختیار ( در واقع برخی از دوستان قدیمی بیات زاده) در رابطه با چه مسائل نظری است. طرفداران دکتر بختیار براین نظرند که دکتر بختیار با اجرای قانون اساسی مشروطیت قصد داشته است در ایران نظام دمکراسی بر قرار کند و در چارچوب آن قانون جامعه لائیک را در ایران شکل دهد. اما دکتر بیات زاده براین نظر است با اجرای صددرصد قانون اساسی مشروطیت اصولا امکان برقراری نظام دمکراسی و جامعه لائیک در ایران امکان پذیر نبود، چون در قانون اساسی مشروطیت روحانیت شیعه حق وتوی تمام قوانینی که از سوی نمایندگان مجلس تصویب میشد(همچون قانون اساسی جمهوری اسلامی) را داشتند. او صحبت از مشکل معرفتی میکند که اکثر نیروهای سیاسی با آن روبرویند!

بنظر من انتقاد میتواند سازنده باشد، بشرط اینکه انتقاد کننده دقیقأ روشن کند که انتقادش در باره چه موضوعی میباشد. برقراری نظام دمکراسی در هر جامعه ای احتیاج به آشنا شدن و قبول داشتن فرهنگ دمکراسی دارد. ما ایرانیان کمتر با آن فرهنگ آشنا هستیم و اینطور که بخش بزرگی از شرکت کنندگان در این بحث در سایت اخبار روز نشاندادند ، اصولا نمیخواهند آشناشوند.

من دکتر بیات زاده را بیش از ۴۰ سال است که میشناسم. اولین بار که با او از نزدیک آشناشدم ، در سالن اداره خارجی دانشگاه شهر گیسن ـ آلمان بود، من در آن شهر تحصیل میکردم و از طرفداران جبهه ملی بودم.
او در آن شب سخنرانی داشت، آن زمان دوران بروبروی جنبش مائوئیستی در بین ایرانیان بود و دکتر بیات زاده یکی از مخالفین سیاسی مائوئیست بود. او و دوستانش خود را چپ مستقل می نامیدند. بیات زاده در آنزمان یکی از مبلغین راه مصدق بود و در رابطه باهمین راه مصدق با مائوئیست ها و توده ایها اختلاف داشت.
در آنزمان در شهر گیسن توده ایها ـ مائوئیستها و جبهه ای ها(مصدقیها) فعالیت داشتند. رئیس مصدقیها در آن شهر دکتر ب و مهندس محمود مشایخی بودند ، محمود مشایخی همچون بیات زاده از جناح چپ جبهه ملی بودند. محمود بعد از انقلاب بهمراه دونفر دیگر از همفکران و دوستان قدیمی اش مهندس مرتضی موسوی و دکترهادی کیان زاد اعدام شدند. بیات زاده از همان اوائل انقلاب با عملکرد و سیاست های دولت جدید توافق نداشت، در یکی از نوشته های او که در آرشیو سایت سازمانی اش قرار دارد ومن در هفته قبل خواندم ، حکایت دارد که او باتفاق تعدادی دیگر از دبیران سابق کنفدراسیون طی بیانیه ای در همان اوائل انقلاب اعلام کرده بودند که در رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ شرکت نخواهند کرد ، چون شیوه رفراندوم را غیر دمکراتیک ارزیابی کرده بودند.

بنظر من حق با بیات زاده است که نوشته است ، رژیم شاه بمراتب بدتر از رژیم کنونی حاکم بر ایران بود. بیشتر هموطنان بخاطر جوان بودن کمتر از دوران خفقان رژیم شاه اطلاع دارند. در آن دوران هیچ نوع حرکت سیاسی در ایران ممکن نبود. حال شاه پرستان طوری جلوه میدهند که گویا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ سبب شد تا حاکمیت قانون از بین برود و کوچکترین توجهی به حقوق بشر نگردد. اگر همین مبلغین رژیم شاه به گفتار تلویزیونی شاه توجه کنند، می بینند که شاه زمانیکه حکومت خود را در خطر دید، بیان داشت که صدای انقلاب ملت را شنیده است و بمردم ایران قول میدهد که دیگر قانون شکنی نکند. ویدئوی گفتنار شاه را میتوان از طریق سایتهای اینترنتی ملاحظه نمود.
دیروز مصادف بود با سالگرد درگذشت رهبر نهضت ملی دکتر مصدق.
بخش بسیار بزرگی از نسل جوان اطلاع ندارند زمانیکه دکتر مصدق فوت کرد، دربار شاه و سازمان امنیت اجازه ندادند تا دوستان سیاسی آن راد مرد بزرگ شرق یک مجلس ترحیم برای او برگزار کنند. حتی اجازه ندادند تا او را در قبرستانی که وصیت کرده بود دفن کنند. اسم دکتر مصدق در دوران شاه خط قرمز بود. حال طرفداران شاه به بیات زاده ایراد میگیرند که چرا او بخود اجازه داده است تا در باره نامردمیها و جنایات دوران شاه روشنگری کند.

دستگاه های سرکوب رژیم شاه بهیچوجه اجازه ندادند تا مردم ایران با نظرات و عقاید سیاسی نیروهای سیاسی ایران آشنا شوند. در رابطه با همان عملکرد سرکوب رژیم شاه بود که ما در دوران انقلاب ۱۳۵۷ بخوبی می دانستیم که رژیم شاه را نمیخواهیم. مستشاران نظامی آمریکا باید خاک ایران را ترک کنند( شوهر خواهرم که یک سرهنگ ارتش بود، شکوه داشت که یک آمریکائی که درجه اش همردیف یک استوار بود ، در ارتش شاهنشاهی ایران به او و حتی درجه داران بالاتر دستور می داد، موضوعی که غرور او را خدشه دار کرده بود). ولی اگر از دمکراسی و آزادی صحبت میکردیم، دقیقأ برایمان روشن نبود که چه میخواهیم. در آنزمان بسیاری از خواسته هایمان آرمانی بود.
این یک قانون کلی است، تا زمانیکه مردم با یک نظر سیاسی آشنا نشوند و در اثر بحث و گفتگو و تبلیغ و ترویج آن، آن نظر را به نظر بخش بزرگی از جامعه تبدیل نکنند، آن نظرسیاسی نمیتواند به یک نظر اجتماعی تبدیل شود؟
اگر بنا باشد از اشتباهات گذشته درس گرفت، بنظر من باید آن گذشته را آنطور که بوده است ، شناخت .
بنظر من نوشته دوستمان بیات زاده گامی در جهت توضیح گوشه ای از تاریخ دوران انقلاب بهمن میباشد.
دوستدار حسن
٨۰۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : عمر ۳۷ روزه دولت بختیار فرضیه یا واقعیت؟
آقا یا خانم بیدار من سرنگونی دولت بختیار را قابل پیش بینی دانستم و دلیلم هم آن بود که حتی هم حزبی های وی نه تنها وی را همراهی نکردند بلکه وی را اخراج هم کردند. جرا که تحلیل آنها و پیش بینی روند تحولات در آینده نزدیک را بهتر تشخیص داده بودند. اینها فرضیات بنده نیستند واقعیتند.
٨۰۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷       

    از : Beedar

عنوان : bad smell!!!
قبل از هر چیز به این آقای نویسنده (آقای بیات زاده) و دیگر همفکرانشان توصیه میکنم که مقاله اروان کیانی را با "عنوان نسل من شما را نمی فهمد!" را بخوانند.
ثانیا از اینکه بعضی ها ظرفیت بحث کردن ندارند و با فحش دادن میخواهند بر خرابکاریهای همفکرانشان سرپوش گذارند متاسفم. فقط این را بگویم که اگر صحبت از بوی گند است آخوندهای "ضد امپریالیست" در ایران و نظامهای کمونیستی سابق منبع تمام بوی گندها در دنیا هستند. امید است که آخوندها نیز سرنوشتی بهتر از شوروی و اقمار نداشته باشند.
در ضمن آقای دانش، شما فقط تفسیرهای شخصی خود را، بدون آوردن دلیل و مدرک محکم، حکم فرض میکنید.
٨۰٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : آرش و هراتی شما گویا بنا به دستور تشکیلاتی در بحث شرکت کرده اید!
که اگر اینطور نبود، حد اقل مقاله آقای بیات زاده را می خواندید تا با موضوع بحث آشنا شوید.
اینجا بحث بر سر این است که آیا تصمیم بختیار در قبول پست نخست وزیری، صرف نظر از اینکه انظباط حزبی را زیر پا گذاشت، تصمیمی سنجیده و درست بوده؟
پاسخ این است که بختیار که هیچ اگر همه جبهه ملی نیز در اینکار از وی پشتیبانی می کردند از سوی مردم وسایر نیروهای انقلابی همانند بختیار طرد می شدند.
مسئله دیگر اعتیاد ما ایرانیان به افسانه سرایی و قهرمان پروری است. در کامنت قبلی هم گفتم که بختیار در اواخر دی ماه ۱۳۵۷ از تشخیص اینکه انقلاب پیروز خواهد شد و حکومت شاه رفتنی است عاجز بوده!! حال با چنین دیدی چگونه می توان انتظار داشت که نیروهای سیاسی بجای اینکه در کنار مردم بمانند با بختیار به یاری حکومت پوسیده کودتا بشتابند؟
٨۰۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : بوی گند دادن رژیم شاهنشاهی فحش نیست
اقای مهدوی سلطنت طلب شما هم حد خودتان را بدانید واز تربیت خانوادگی خودتان بیشتر از این به ما نشان ندهید. بوی گند دادن رژیم شاهنشاهی فحش نیست بلکه واقعیتی است که ایرانیان مثل موش دم شاهنشاه عظیم شان تان را گرفتند و به زباله دانی تاریخ پرت کرده اند
٨۰۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مهدوی

عنوان : به شعار ادامه دهید
متاسفانه این بحثها بیشتر جنبه احساسی پیدا کرده و دوستان چپی ما خود را به اب و آتش میزنند تا واقعیت ها را وارونه جلوه دهند. آقای روشنزاده، من در آن تظاهرات شرکت کردم و به این عمل خود نیز افتخار میکنم. شما اگر معتقدید که در آن گردهم آیی ساواکی ها نیز شرکت داشتند، ممنون میشوم که دلایل و مدارک خود را نشان دهید. در ضمن اگر بر این باور هستید که هواداری از خاندان پهلوی نشان دهنده ساواکی بودن است، پس قدمی به کشور بگذارید و ببینید چقدر "ساواکی"، بخصوص در بین نسل جوان بدنیا آمده بعد از انقلاب، در ایران زیاد شده. تکرار میکنم، شما و یا آن خانم "بسیار با ادب" میتوانید هر چه دوست دارید فکر کنید. فقط بیاد داشته باشید که دنیای آزاد راه خود را طی خواهد کرد و رفقای اسیر در زندان سرخ همچنان در سر خود میزنند تا شکستهایشان را توجیح کنند.
من دیگر وقت خود را با شما تلف نمیکنم.
٨۰۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : روشنزاده

عنوان : چرا سلطنت طلبان خود را به اب و اتش میزنند که واقعیتها را وارونه جلوه دهند
اقای مهدوی با این حرفهای شما که با خانواده تان رفتید تظاهرات کردید که بقول خانم اسپهبدی مشروطه ای که ۵۰ سال زیرپا گذاشته شده بود را برقرار کنید. با کدام نیرو? دیگر اینکه دروغ نیست که اکثریت مردم ایران بر علیه نظام سلطنت به خیابانها امده بودند و همین نیرو بود که شاه را مجبور کرد که بعد از ۱۳ سال هویدا نخست وزیر که خودرا نوکر خانه زاد شاه میدانست بر کنار کرده و یکی یکی نوکران خود را بر سر کار اورد تا نوبت به بختیار رسید وحالا این نیروئی که شاه را مجبور کرد بختیار را ´نخست وزیر کند که خودشان بختیار را نمیخواستند جنابعالی با خانواده تا چون به تطاهرات طرفداری از بختیار رفته اید پس ساواکی ها و نوکران درباری را چرا ندیدید. پس انها کجا تطاهرات میکردند?
٨۰۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مهدوی

عنوان : به میشکا مازندرانی
میشکای محترم، میزان ادب و تربیت خانوادگی شما ار نوشته هایتان پیداست. کسی که توانایی بحث را ندارد به فحش و فحشکاری دست میزند. میشکای محترم، امیدوارم یک روز بزرگ شوید.
٨۰۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مهدوی

عنوان : به میشکا مازندرانی
میشکای محترم، میزان ادب و تربیت خانوادگی شما ار نوشته هایتان پیداست. کسی که توانایی بحث را ندارد به فحش و فحشکاری دست میزند. میشکای محترم، امیدوارم یک روز بزرگ شوید.
٨۰۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : چرا بوی گند رژیم شاهنشاهی به مشام اقای مهدوی نرسیده بود
همه میدانند که سلطنت طلبان امروز دم از مشروطه میزنند.این اقایان خیلی با ادب مثل مهدوی بفرمایند از کجا ایشان یک دفعه فقط یک ماه مانده به انقلاب یاد مشروطه کرده اند و مگر قبل از ان عقل در سر نداشته اند که بروند ببینند که دیگران مثل بازرگانها و مصدقها مشروطه خواه چه میگویند. سلطنت طلبان خودشان را بهر شکلی در بیاورند باز هم بیشتر خودشان را لو میدهند و رسوا میشوند.رژیم شاهنشاهی بوی گند میداد و از درون پوسیده بود وبوی گندش مشام همه ایرانیان را میازرد ولی شما حتما مشکل مشامی داشتید که این بوی گند به مشامتان نخورد.بروید خاطرات درباریان و وابسته گان انها را بخوانید و همچنین خاطرات اربابان امریکائی و انگلیسی انها را تا شاید بوی گند رژیم شاهنشاهی به مشام شما هم بخورد
٨۰۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : محسن مهدوی

عنوان : این نهایت بی ادبی و نا آگاهی است که شرکت کنندگان در تظاهرات قانون اساسی را ساواکی بنامند.
میشکا مازندرانی، شما به چه جرعتی به هموطنان شرکت کننده در تظاهرات قانون اساسی چنین جسارتی میکنید؟ من و خانواده ام و بسیاری از دوستان و آشنایانم در آن تظاهرات شرکت کردیم. شما هر چه دوست دارید میتوانید در مورد ما فکر کنید، ولی به شما میگویم که هیچیک از ما از اعضای ساواک و دیگر دستگاههای امنیتی رژیم شاه نیودیم. ما جزء کسانی بودیم که در زمان حکومت روانشاد بختیار چشممان به حقیقت باز شد. ما کسانی بودیم که با مطالعه مقالات بزرگوارانی چون دکتر مهدی بهار و دکتر مصطفی رحیمی متوجه بلایی شدیم که بزودی مملکت ما را به تباهی کشید. شما حق ندارید چنین بی ادبانه به دیگران تهمت بزنید. ادبیات شما همچون ادبیات کمونیستهاست. متاسفم که میبینم هواداران دیکتاتوری پرولتاریا همچنان کوچکترین تحملی را برای مخالفین عقیدتی خود ندارند.
به آقای رسول زاده نیز عرض میکنم که در آن تظاهرات، مردم بر باورهای مذهبی خود تاکید میکردند. اینکار را از این جهت انجام میدادند که نشان دهند که داشتن باورهای مذهبی کسی را مستلزم دنباله روی از خمینی نمیکند. والا آنها هرگز (بر خلاف رفقای کمونیست و شرکای مصدقیشان) خواستار برقراری حکومت اسلامی نشدند.
٨۰۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : نا شناس

عنوان : "جاودان ‌یاد شاپور بختیار که آمد، باید از مبارزه دست می‌کشیدیم».اما می ترسیدیم مانند دوره انقلاب مشروطیت شکست بخوریم و به انقلاب تا قدرت گیری حتی خمینی ادامه دادیم
با اینکه در میان هم سنخان روشنفکر کمتر کسی را پیدا میکنیم که مانند اسماعیل خوئی و هما ناطق با شهامتی مدنی (سیویل کوراژ) گذشته خود را چنین بی رحمانه به نقد کشیده باشند، با آنها با سکوتی تردید آمیز برخورد می کنیم. چرا؟

گوئی اصلا چیزی گفته نشده است و اگر هم گفته شده، ربطی بما و گذشته ما ندارد. اسماعیل خویی با بیان جمله کوتاهی در یک مصاحبه تکلیف ما را با «انقلاب» روشن می کند. میگوید: "جاودان ‌یاد شاپور بختیار که آمد، باید از مبارزه دست می‌کشیدیم». او با این جمله همه آن حقیقتی را برملا می کند که غفلت یک نسل است؛ نسلی که با بر سر کار آوردن خمینی به فاجعه ای سی ساله دامن زد. چه شد که اینطور شد؟ آیا برداشت غلط ما از شرایط موجود، برداشت غلط ما از «مرحله انقلاب» و یا برداشت غلط ما از توان و نیروی خود و یک رادیکالیسم کور متکی بر احساسات «ضد امپریالیستی» نبود که باعث شد آنچه بدست آمده نیز از دست برود؟ چرا زمانیکه اسماعیل خوئی با گفتن واقعیت انگشت بر منشا انحراف

اقدام نسنجیده بخش وسیعی از روشنفکران آن زمان می گذارد و بقول نیما یوشیج «آب در خوابگه مورچگان» می ریزد، سکوت می کنیم؟
٨۰۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : یک تذکر کوچک
اقای رسول زاده انهائی که در زمان بختیار برای قانون اساسی تظاهرات نمودند طرفدار مشروطیت نبوده اند. انها از وابستگان به رژیم سرکوبگر شاهنشاهی مثل ساواکی ها و خانوادههای افراد وابسته به دربار بوده اند چون که مشروطه خواهان واقعی دیگر به جنبش سرنگونی رژیم دیکتاتوری کودتا پیوسته بوده اند چون انها هم در زمان حکومت دیکتاتوری شاهنشاهی به زندان و شکنجه محکوم شده بودند و در زمان دولت بختیار دیگر از اجرای قانون اساسی مسروطیت سالها بود که نا امید شده بودند وبخاطر همین برای دفاع از دولت بختیار و قانون اساسی تظاهراتی نکردند
٨۰۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : رسول زاده

عنوان : ـ خدا، قرآن، محمد ـ این است شعار ملت ، یکی از شعارهای تظاهرات طرفداران دکتر بختیار
من از طرفداران رژیم شاه و دکتر بختیار چند سئوال دارم آیا فیلم های ویدئوئی در باره مسافرت ژنرال هویزر در دوران انقلاب به ایران را دیده اند؟( اگر نه برای دیدن آنها به سایت بی بی سی مراجعه کنند.) آیا ممکن است توضیح دهند، اگر رژیم شاه وابسته نبود ، چرا و بچه دلیل ژنرال هویزر بدون اجازه مقامات دولتی آنزمان ایران به ایران رفته بود و از درجه داران ارشد ارتش ایران خواسته بود تا از دولت دکتر بختیار حمایت کنند و مبادا بفکر کودتا بیفتند و شاه هم از این عمل آمریکائی ها عصبانی شده بود که چرا ژنرال "تاجبخش" قبلا با او تماس نگرفته و او را در جریان تصمیمات خود قرار نداده است؟ آیا اشاره به این واقعیت تاریخی بمعنای فحاشی بطرفداران نظام پادشاهی است ؟
مرتب در رابطه با دکتر بختیار از دولت لائیک ایران صحبت می شود، صرفنظر از اینکه در آنزمان با توجه به اصول قانون اساسی مشروطیت اصولا نمی شد دین و مذهب را از دولت جدا نمود. چون در قانون اساسی مشروطیت همچون قانون اساسی جمهوری اسلامی آخرین حرف را آیت الله ها میزدند؟
طرفداران دکتر بختیار ممکن است توضیح دهند که چرا و بچه دلیل طرفداران قانون اساسی مشروطیت در تظاهراتیکه بخاطرپشتیبانی از دکتر بختیار ترتیب داده بودند، همچنین شعارهای زیر را برای تظاهرات خود انتخاب کرده بودند:
ـ هر کس به کسی نازد، ما هم به علی نازیم

ـ خدا، قرآن، محمد ـ این است شعار ملت
٨۰۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هراتی

عنوان : ادعای عجیب آقای دانش
آقای دانش عجب بحث عجیب و غریبی را پیشه کرده. او میگوید "بحث این نیست که چه بسر انقلاب آمد بحث بر سر موضع احزاب در قبال انقلاب در سال ۵۷ است".
آقای عزیز، مشکل ما این بود که نتیجه انقلاب، که جز بدبختی چیزی برای مملکت نداشت، کشور را به قهقرا برد. این بدبختی بخاطر روی کار آمدن خمینی و آخوندها به وقوع پیوست. دلیل عمده روی کار آمدن خمینی چیزی نبود مگر حمایت به اصطلاح روشنفکران و گروههای سیاسی از او. پس اگر موضع گروههای سیاسی مصدقی و کمونیست دفاع از خمینی و برقراری جمهوری اسلامی نمیبود او هرگز نمیتوانست حکومت منحوس خود را به ملت ایران تحمیل کند. حال چگونه میتوان موضع گیری گروهها را از نتیجه انقلاب جدا کرد؟
٨۰۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آرش

عنوان : چرا از پاسخگویی فرار میکنید؟
آقای دانش این شما هستید که دست به عوام فریبی میزنید. بحث بر سر این است که چه گروه هایی به خمینی کمک کردند تا این حکومت فاشیستی را بر ملت بیچاره ایران تحمیل کند. من بهیچ عنوان نمیخواهم جنبش ملت ایران را بر علیه رژیم گذشته نفی کنم. سوال من این است چرا دوستان مصدقی و چپ ما برای ایجاد یک حکومت دموکرات و سکولار (آنگونه که خودشان ادعا میکنند) دنباله روی آخوندی شدند که افکار فاشیستی و ضد انسانیش سالها قبل در کتاب ولایت فقیهش نوشته شده بود. کدامیک از شما "عاشقان رهایی انسانها" بخود جرئت داد تا از امام ضد امپریالیست در مورد افاضاتش از او سوال کند؟ بله آقای دانش (و یا بقول خودتان دا نش) شما دوستان به اصطلاح سوسیالیست و همکاران مصدق پرستتان فکر کردید که میتوانید با دست خمینی و به قیمت بدبختی شهروند ایرانی میان بر بزنید ولی طرف بسیار زرنگتر از آن بود که شما فکر میکردید. امروز بعد از گذشت سی سال از دست گلی که به آب دادید بجای عذر خواهی آسمان و زمین را بهم میبافند تا بر ناکارآمدی خود سرپوش گذارید.
۷۹۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : صحبت بر سر سیاست های درست یا نادرستی است که نیروهای سیاسی در قبال انقلاب در پیش گرفتند.
ببخشید در کامنتم بجای نیرو های سیاسی نیروهای انقلاب نوشتم
۷۹٨۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : آرش خان بحث این نیست که چه بسر انقلاب آمد بحث بر سر موضع احزاب در قبال انقلاب در سال ۵۷ است.
هر کودک دبستانی با خواندن مقاله آقای بیات زاده متوجه می شود که صحبت بر سر سیاست های درست یا نادرستی است که نیروهای انقلاب در قبال انقلاب در پیش گرفتند. هیچ کس نمی گوید که می بایست انقلاب را یاری کرد که کار به اینجا که رسیده برسد. منظور از شکوفایی این چیزی نبوده که امروز در ایران حاکم است.
بختیار هم مخالفتش با انقلاب از این بابت نبوده که پیش بینی چنین روزهایی را می کرده. کسی که قادر نبوده در اوج انقلاب دوره ۴۰ روزه بعد از قبول پست نخست وزیری را پیش بینی کند و آن اشتباه فاحش را کرد چگونه می توانسته پیش بینی ۳۰ سال بعد را کند؟!
بنا بر این با برخ کشیدن شرایط حاکم بر ایران و نتیجه گیری که مردم برای رسیدن به اینجا انقلاب کردند، بیشتر جنبه خودفریبی و عوام فریبی دارد.
۷۹٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آرش

عنوان : آقای بیات زاده؛ به ایران بیایید.
من واقعاً از طرز برخورد دوستاران و هواداران جبهه ملی با مخالفانشان متاسفم. طرز برخورد اینها درست عین همین آخوندها و یا توده ایهاست. به محض آنکه از ایشان ایراد بگیرید و یا خواستار پاسخگویی باشید بلافاصله تهمت طرفداری از رژیم گذشته و غیره نصیبتان میشود. مقاله آقای دکتر بیات زاده تشکیل شده از مشتی ایراد گیری و ناسزا گفتن "محترمانه" به مخالفانشان و تعریف و تمجید از وجود مبارک خودشان و همفکرانشان. ولی باید نقطه عطف مقاله آقای بیات زاده را در مقایسه انقلاب اسلامی با انقلاب فرانسه دانست. ایشان مشتی تئوری و فلسفه بافی سطحی را به عنوان دلایل موافقتشان با انقلاب اسلامی بیان میدارند. من به این آقای دکتر و دیگر ارادتمندان انقلاب اسلامی توصیه میکنم که همچون بعضی از همفکران خودشان مثل آقای زعیم و یا امیرانتظام به ایران بیایند و از نزدیک ثمرات این واقعه شکوهمند را با جان و دل حس کنند. آقای بیات زاده، در اروپا نشستن و لاف مبارزاتی زدن کار راحتی است. به وطن خود قدم رنجه بفرمایید و از نزدیک نشان دهید که چقدر مبارز و ضد امپریالیست هستید.
۷۹۷۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : تقدیم به طرفداران رژیم شاهنشاهی

عنوان : البته اقای خرسندی امیدوارم مارا ببخشد که ما هم از کیسه خلیفه این متن ایشان را به سلطنت طلبان تقدیم میکنیم
تلگرام از مراکش
این تلگراف صبح امروز از مراکش برای اصغر آقا رسیده است. به خاک پای مبارک بندگان جناب اصغر آقا تهران ـ روزنامه اطلاعات ـ ما محمد رضا پهلوی آریا مهر، شاهنشاه ـ عظیم‌الشأن سابق مدت سه هفته است با زن و بچه در شهر غربت سرگردان می‌باشیم. تا دیروز که آنجا بودیم، آیت‌الله می‌گفت «باید برود» حالا که رفته این، آیت‌الله می‌گوید «باید بیاید» بالاخره تکلیف ما چیست؟ باید برویم یا باید بیاییم یا باید بمانیم؟ خلاصه اصغر آقا جان! ما نوکرتیم تو را به قرآن ـ آریا مهر قسم می‌دهم بگویید زودتر تکلیف ما را معلوم کنند. زیاده عرضی نیست. فرح سلام می‌رساند. علیرضا و فرحناز دست شما را می‌بوسند.

قربانت

چاکرجان نثار ـ شاهنشاه آریا مهر

هادی خرسندی ـ لندن
۷۹۷۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : رضوی

عنوان : چرا جبهه ملی از خود صداقت نشان نمیدهد؟
بنده منظور آقای رضا را متجه نمیشوم. آیا ایشان قصد دفاع از عملکرد جبهه ملی را دارند؟ من نمیدانم، آیا این وظیفه یک سازمان سیاسی است که باید در خدمت جامعه باشد و یا آنکه جامعه در خدمت سازمان سیاسی؟
مسئله این است که سیاست اتخاذ شده توسط جبهه ملی در دنباله روی از خمینی، سیاستی خانمان برانداز بود. جبهه ملی با دنباله روی خود از خمینی و مشارکت در ترکیب اولیه حاکمیت، به تمام آن آرمانهایی که مدعی دفاع از آن است پشت پا زده. من با شخصی چون بیات زاده حرفی ندارم، چرا که معتقدم او در بیان واقعیتها مسئولانه عمل نمیکند. سخن من با دیگر دوستاران هوادار این سازمان سیاسی به اصطلاح ملی و دموکرات است که آیا بعد از گذشت سی سال آیا وقت آن نرسیده که جبهه ملی از عملکرد خود در دنباله روی و تایید روح الله خمینی، رای مثبت دادن به نظام آخوندی و مشارکت در ترکیب حاکمیت نظام فاشیستی اسلامی از ملت ایران معذرت بخواهند؟ چگونه میتوان به گروهی اعتماد کرد که در برخورد به عملکرد گذشته خود صداقت نشان نمیدهد؟
۷۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : رضا

عنوان : چرا و بچه دلیل دکتر بختیار بدون مشورت با همکاران حزبی (حزب ایران) و جبهه ای پست نخست وزیری را قبول کرد
سلام

آقای رحیم شریفی یکی از افراد با سابقه در حزب ایران و جبههء ملی ایران بوده اند. ایشان معتقد اند که رهبری جبههء ملی ایران از بعد گنگره که در سال ۱۳۴۰ در تهران برگزار شد تا مقطع پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ که نظام وابسته به بیگانه ، مستبد و فاسد را ساقط کرد سه بار اشتباه فاحش کرده است که از نظر ایشان شاید بخشودنی نباشد. اما از عجائب است که ایشان علیرغم همهء اشتباهات راهبردی رهبری با ترکیب های مختلف ، آقای رحیم شریفی در جبههء ملی ایران مانده تا اینکه آقای شاپور بختیار بدون مشورت با همکاران حزبی و یا جبهه ای خود پست نخست وزیری خود را از دست بیکفایت اعلیحضرت همایون ، محمد رضا شاه پهلوی دریا فت کرد که منجر به اخراج او از حزب ایران و جبهه ء ملی ایران گردید .
« اطلاعیه
طبق گزارش‌های رسیده آقای دکتر شاپور بختیار عضو جبهه ملی ایران بدون رعایت انضباط سازمانی ماموریت تشکیل دولت را پذیرفته‌اند.
جبهه ملی ایران بدان سان که اعلام داشته است: «نمی‌تواند با وجود نظام سلطنتی غیرقانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نماید.»
شورای مرکزی جبهه ضمن تقبیح شدید اقدام آقای دکتر شاپور بختیار به آگاهی همگان می‌رساند که در این شرایط، تشکیل دولت از طرف ایشان به هیچ روی با مصوبات آرمانی و سازمانی جبهه ملی ایران سازگاری ندارد و به همین دلیل از عضویت جبهه ملی ایران برکنار می‌شود.
شنبه نهم دی‌ماه ۱۳۵۷
شورای مرکزی جبهه ملی ایران

. در این هنگام آقای رحیم شریفی نیز بعنوان یکی از علاقمندان آقای شاپور بختیار ، از حزب ایران و جبههء ملی خارج میشوند.
اما در خلال گفتگو هائی که عده ای از کاربران در رابطه با نوشتهء آقای دکتر بیات زاده ردو بدل کرده اند و بحث هائی که حول آن صورت گرفته من هم با علاقه آنها را دنبال میکنم بی مناسبت ندیدم که صورت جلسه ای که ظاهرا" بیکی از جلسات مسولین حزب ایران مربوط میشود در اینجا مطرح نمایم تا صحت وسقم این نامه که آقای رحیم شریفی و مرحوم دکتر شاپور بختیار نیز از تأئید کنندگان آن صورتجلسه بودند با محک عیار سنج تحلیل گر سیاسی و گار آگاه خصوصی که دراین مباحثات ، بوسیلهء آقای دانش کشف شده است ، روشن گردد و پرتوی بر گوشه ای از واقعیات تاریخ معاصر ایران بیفکند . یکی از کاربران بنام آقای دانش از میان دیگر کاربران ، شخصی را یافته است که هم « تحلیل گر سیاسی» است و هم « کار گاه خصوصی » و یا بعبارت صحیح تر « کار آگاه خصوصی » است و با لا خره اینکه دارای ویژه گی های «کشف و انکشاف » نیز میباشد.
این خصوصیات در « پر گوئی های آقای ناصر مستشار که از هر دری سخنی میگوید که نشان از علاقمندی شدید وی به نابودی و کشتار مردم ایران در آن میان جای ویژه ای یافته است ، وهمچنین اظهار نظر های قاطع ایشان در برخی موارد از جمله تکذیب قاطع نامهء آقای شاپور بختیار به اقای خمینی بود که میبایست توسط آقای سید ابوالحسن بنی صدر بدست ایشان میرسید ، بسیار خودنمائی کرد .» متن صورتجلسه بشرح زیر است :

جلسه اعضای حزب ایران
در ساعت ۰۰/۱۶ مورخ ۷/۱۰/۵۷ جلسه‌ای با شرکت شخصیت ها و افراد فعال حزب ایران در منزل دکتر شاپور بختیار تشکیل گردید . افراد شناخته شده عبارتند از: مهندس بیاتی، دکتر بختیار، مهندس موحد، مهندس ایزدی، دکتر شایگان، ابوالفضل قاسمی، عزالدین کاظمی، عباس محمودی، عبدالحسین ثنایی، شریفی، مهربان.
ابتدا دکتر کریم سنجابی درباره وحدت حزب ایراد مطالبی ایراد نمود و سپس آقای شریفی برای شهیدان حزب اعلام سکوت نمود (منظور افرادی از حزب که در سال ۱۳۳۲ کشته شده بودند) و بعد ابوالفضل قاسمی قطعنامه حزب را در پنج ماده به شرح زیر اعلام نمود.
۱-‌ تایید موافقت‌نامه سنجابی به خمینی ۲- تجلیل از دکتر محمد مصدق ۳- مبارزه با هرگونه استعمار ۴- احتراز از گروه‌بندی و تک روی ۵- هیئت اجراییه مامور اجرایی این اصول است که افراد شرکت‌کننده با دست زدن آن را تایید کردند و دکتر بختیار، مهندس بیاتی و دکتر شایگان نیز با آن اصل موافقت و قرار شد قطعنامه با اصلاحاتی منتشر شود؛ و سه نفر به عنوان دادگاه حزب ایران انتخاب شدند و به نام‌های احدی مطلبی، حاج علائی، وظیفه آنها رسیدگی به وضع کسانی - که تا به حال انحرافات سیاسی و مالی پیدا کرده‌اند- می‌باشد. جلسه مذکور در ساعت ۱۹۰۰ خاتمه یافت. افراد شرکت‌کننده در حدود ۱۰۰ نفر بودند.
۷۹۶۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : نما یشنامه

عنوان : به خواندنش می ارزد!
هوشنگ توذیع سالها پیش مجموعه ای ساخته بنام "ماجرا های آقا فتح الله". یکی از قسمت های این مجموعه دیداری است بین آقا فتح الله و آقا زینل، هر دو از لات های جامعه ما که الگو یشان موجودی چون شعبان جعفری است و از "بد" روزگار در امریکا بعنوان مهاجر زندگی می کنند.
برای درک هوش و ذکاوت این دو همان بس که آقا زینل برای تشخیص مقدار نمک خورش قیمه ای که آقا فتح الله پخته بعد از سه بار چشیدن و گفتن "من نفهمیدم" به جمله "انگاری خوب باشه بابا" بسنده می کند! بقیه داستان را برایتان عینا می آورم تا شباهت بین این دو جاهل و پهلویست های این بحث بیشتر برایتان روشن شود:
آقا فتح الله بعد از اینکه شیشه ودکای اسمرینف تمام می شود به آقا زینل با شرمندگی شراب سفید تعارف می کند. آقا زینل به یاد گذشته اش در کافه های تهران می فتد و افسوس آن دوران را می خورد و روشنفکران را مسئول وضعیت "اسفباری" که بدان گرفتار آمده می نامد و آقا فتح الله جمله "خیانت کردن؛ آقایان روشنفکر ها خیانت کردن" را چاشنی افسوس های آقا زینل می کند.
آقا فتح الله بیاد دائی خدا بیامرزش می افتد که می گفته از دو نوع مار باید ترسید: "یکی مار عینکی و دیگری مار بوآ!" و اضافه می کند:
"منظور خان دایی اش از مار عینکی آقایان روشنفکرا بوده، و اضافه می کند:" خیانت کردن"
آقا زینل: "خیانت کردن!...
آقا فتح الله!"
آقا فتح الله: "جونم"
آقا زینل: "مقصود خان داییت از اون یکی مارا چی بوده؟... مار بوآآآ؟"
آقا فتح الله به فکر فرو می رود، کلاهش را عقب جلو می کند و می گوید: " به نظرم منظورش توده ای ها بوده! ...خیانت کردن!"
آقا زینل: "خیانت کردن!"
بعد از مکثی کوتاه آقا زینل: "آقا فتح الله! این توده ای ها کی اند؟"
آقا فتح الله: " والله من که ندیدمشون...یعنی هیشکی ندیدتشون... اما بگمونم یه مشت آدم تر و تمیز کراوات زده اند که شبا می شنن عرق می خورن و نقشه می کشن که مردم تو مملکت ما خوشبخت نشن!"
آقا زینل:"ع ع چرااا؟"
آقا فتح الله: " کرم دارن!"
آقا زینل بعد از مکثی کوتاه: "خیانت کردن"
آقا فتح الله: " بله ده میگم آقایان روشنفکرا و توده ای ها خیانت کردن..."
۷۹۴۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : محمود موسوی

عنوان : نوشته آقای عبدالعلی پارسا، نوشته ای است که در تاریخ اول مارس ۲۰۰۹ از طریق سایت ایران امروز منتشر شده است .
ما ایرانیان باید یاد بگیریم در رابطه با موضوع بحث، نظرات و عقاید خودمان را ارائه دهیم. دکتر بیات زاده در مقاله خود به قبول حکم نخست وزیری از سوی دکتر بختیار انتقاد کرده و آن عمل را اشتباه ارزیابی کرده است. عده ای براین نظرند که کار دکتر بختیار صحیح بوده است. در باره این موضوع مشخص بحث کنند؟ آیا بهتر نیست که طرفداران دکتر بختیار بجای منحرف کردن بحث توضیح دهند که دکتر بختیار با کمک کدام نیروی اجتماعی قصد داشته است، خواست های خودش را متحقق کند؟ در زمانیکه ملیونها ایرانی با دولت او در آن زمان مخالف بودند؟
با کمک ارتش شاهنشاهی و درباریان؟
با کمک مستشاران ارتشی و جاسوسان آمریکا ئی ، انگلیسی و اسرائیلی ... در ایران؟
ویا ... .....ممکن است توضیح دهند کدام نیروی اجتماعی در آن مقطع تاریخی از دکتر بختیار پشتیبانی می کردند؟
عقب نشینی شاه و دستگاه سرکوب را بهیچوجه نباید بحساب دکتر بختیار گذاشت، این فشار مردم ایران بود که شاه را مجبور بعقب نشینی کرد، بطوریکه شاه بیان داشت که صدای انقلاب را شنیده است!
آیا بخاطر کاهش فشار مردم نبود که پادشاه ، حتی دستور بازداشت بسیاری از مهره های رژیم همچون عباس هویدا و داریوش همایون را داد؟!
تعدادی از هموطنان شرکت کننده در بحث مدعی شده اند که طرفداران رژیم سرنگون شده محمدرضاشاه چون پاسخی در رابطه با نوشته دکتر بیات زاده ندارند، تا کنون سعی کرده اند تا بحث را منحرف کنند که بنظر من آن نیروها تا اندازه ای هم موفق شده اند! چونکه مرتب با طرح مسائلی که به موضوع بحث هیچگونه ربطی ندارند، به بحث جدیدی در باره موضوع جدیدی دامن می زنند. اگر چنین نیست ، ممکن است توضیح دهند چرا و بچه دلیل نوشته آقای عبدالعلی پارسا ، نوشته ای که در تاریخ اول مارس ۲۰۰۹ از طریق سایت ایران امروز منتشر شده است را ،امروز به این صفحه بحث منتقل کرده اند؟

سلطنت طلبان صرفنظر از اینکه طرفدار رضا پهلوی باشند یا طرفدار دکتر بختیار، بهیچوجه نمی توانند دوران سیاه رژیم شاه را توجیه کنند. این خانم ها و آقایان ممکن است توضیح دهند، اگر محمد رضاشاه وابسته به بیگانگان نبود چرا و بچه دلیل ژنرال هویز آمریکائی (در زمانیکه شاه هنوز در ایران حکومت می کرد ) ، به ایران رفت و بدون اجازه مقامات دولت ایران از جمله شخص شاه، با مقامات ارتش شاهنشاهی ایران تماس گرفت و دستورات خود را که همچنین شامل همکاری ارتش با دکتر بختیار بود، به آنها داد و حتی از شاه خواست تا ایران را ترک کند؟
۷۹۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناظر بیطرف

عنوان : خانم اسپهبدی اشتباه کردید
میبینی که اقای مستشار بدون نام وارد شده اند وبا مقاله یک همفکرشان آقای عبدالعلی پارسا ولی خوب حدقل دیگر اسمش را نمیبینیم همین هم شاید جای افرین داشته باشد
۷۹۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : از نویسنده گرامی آقای عبدالعلی پارسا

عنوان : این چه کشوری است؟
سی سال پس از انقلاب ایران، حکومت انقلابی که شاه را به دلائلی «خائن» می‌شناسد، به مراتب بیش از او رو در روی مردم ایستاده و برای شاه احترام ایجاد کرده است. این حکومت نمی‌تواند یک قشر اجتماعی را از خود راضی کند. تنها راضیان از این حکومت، وابستگان به قدرت و دست بردگان به ثروت، آن هم قدرت بی‌مهار و ثروت بادآورده هستند. اگر حکومت شاه حاضر نشد جوی خون راه بیندازد و مردم را به طور همگانی از خود بیازارد، حکومت اسلامی هزاران جوان را قتل عام کرده و از گور دسته جمعی آنان هم دست بردار نیست. این حکومت ملیون‌ها جوان را به اعتیاد واداشته تا اصلا معنی رضایت یا ناخشنودی از حکومت را در مقابل گرفتاری فاجعه آمیز خود فراموش کنند. تا چند روز پیش در همین سایت عنوانی وجود داشت در بارهء این که سه چهارم مواد مخدر جهان از ایران می‌گذرد. این تنها و تنها با کوشش عوامل این حکومت ممکن است که در باندهای مافیائی قدرت دست دارند و این گونه مواد را حتی با هواپیما از ایران به نقاط دیگر جهان حمل می‌کنند. رئیس پلیس تهران می‌گوید روزی دوتن مواد مخدر از تهران به دست می‌آید، اما نمی‌گوید که روزانه چه مقدار از این به بازار بر می‌گردد. شمار جوانانی که خود کشی می‌کنند، حتی در خانواده‌های مرفه کم نیست. جوان در ایران برای خود آینده‌ای متصور نیست.

در جائی از کشور نیست که دانشجویان با حکومت و با وزارت علوم مشکل نداشته باشند. یک دانشگاه کاملا آرام و بی‌مزاحمت پلیس‌های گوناگون نداریم، برخی حتی درفشار اجامر و اوباشی هستند که با گذاشتن نام بسیج، آنان را در فاضلاب حکومت آب می‌کشند. حتی اگر دانشجویان آرام باشند، با ایجاد بهانه‌های گوناگون، مثلا استفاده از شهدای بدبخت جنگ، می‌کوشند از آنان بهانه بگیرند و به زندان بیندازند. اولیاء دانشگاه‌ها از این بی‌ضابطه بودن دستگاه‌های خوداستفاده و به حقوق و حتی جان دانشجو تجاوز و قاضیان خود فروخته و عقب افتاده قربانی را فدای جنایتکار می‌کنند.

در کمتر کارخانه‌ای است که کارگران راضی باشند. بسیاری از کارگران کشور با سیلی صورت خود را سرخ می‌کنند و به خاطر ترس از بیکاری و تنبیه، از مطالبهء حقوق خود محرومند. چنان محیط ارعاب و وحشتی به راه انداخته‌اند که کسی یارای دنبال کردن حقوق خود را ندارد. البته این «حقوق» فقط نام حقوق را دارد و در عمل «نان بخور و نمیر» است، به شرطی که به موقع پرداخت شود. این حقوق هیچ مناسبتی با سبد عرفی خانواده در جهان و حتی کشور همسایهء ترکیه ندارد. سندیکا و اتحادیه و سازمان کارگری مستقل در جائی نیست و اگر مخفیانه هست، دست کم هیئت مدیره اش در زندانند. وزارت کار را برای مشغول کردن عده‌ای بیکار و دو سه تن که مدرک قلابی دارند و ابزار قانونی سرکوب کارگران حفظ کرده‌اند وگرنه درش را می‌بستند و ساختمانش را به یکی از عزیزان می‌فروختند.

زنان کشور ما از تبعیض، فشار، ظلم، تجاوز، بی‌حرمتی و خواری رنج می‌برند و کسانی که از حقوق آنان دفاع می‌کنند، به زندان می‌افتند یا شلاق می‌خورند. آشکارا زن تواناتر را در مقابل مرد ناتوان تر کنار می‌گذارند. زن خردمند و فهیم را در برابر مرد لات و بی‌چاک دهان محکوم می‌کنند، می‌ترسانند و فرار می‌دهند. از این لحاظ کشور ما جزو عقب افتاده ترین کشورهای دنیاست درحالی که دارای هزاران زن فرهیخته، دانشمند، شاعر، نویسنده، متخصص و کارآمد است.

در ایران انسان بشر نیست و از حقوق بشر بهره ور نیست. مردم ایران آدم آخوند‌ها هستند. بخصوص آخوند‌ها اولاد حلال زادهء آدم هستند که حاضرند برای چشیدن هر چیزی که به دستشان می‌آید، بهشت را ترک کنند و برای آن کار معروف به زمین نزول اجلال بفرمایند و بر کرهء زمین آفتابه بگیرند. مدافعان حقوق بشر با تهدید، ارعاب، بی‌احترامی، انگ زدن و هرکار زشتی که از قداره بند‌های لباس روحانیت پوشیده برآید روبرو هستند.

تصور زندگی عادی برای نویسندگان و هنرمندان ایران دشوار است. دولت کانون نویسندگانی دولتی راه انداخت که در مجامع جهانی از مرده صدا بر می‌خیزد که از اعضای آن بر نمی‌خیزد. در مقابل فراوانند هنرمندان و نویسندگانی که یا عضو کانون نویسندگان هستند یا مستقل و روزی نیست که از آنان خبری در مجامع فرهنگی جهان نباشد، اما حتی اجازه ندارند یک ساعت در یک جا جمع شوند. نویسندگان دانشمند و هنرمند در سد وزارت ارشاد گیرند و هر خشک و تری در قم، مشهد و هرجای دیگر چاپ می‌شود و به دستگاه‌های دولتی و کتابخانه‌ها فروخته می‌شود.

مردم ایران با سخت گیری‌های مذهبی و بستن هرچیزی به دنب مذهب، از مذهب گریزانند و در جاهائی که بتوانند یا ضد مذهب می‌شوند یا به مذاهب دیگر روی می‌آورند. می‌خواهم از جوانان مذهبی و با وجدان بخواهم که اگر می‌خواهید اسلامتان باقی بماند به تسنن برگردید که نخواهند توانست شما را به چیزی متهم کنند. پیش از صفویه پدران شما در غرب ایران مذهب شافعی داشته‌اند و در شرق بیشتر مذهب حنفی. می‌توانید به این مذاهب و بویژه شافعی برگردید و از زیر بار سنگینی که تشیع به دوش انسان می‌گذارد، رها شوید و به حکومت هم پشت کنید. با این کار به هموطنان کرد و بلوچ و ترکمن و.... می‌پیوندید و باعث تقویت آنان هم می‌شوید که از آپارتاید مذهبی رنج می‌برند. از این راه وحدت ملی انسجام بیشتری می‌پذیرد.

این کسی که نام رهبر دارد و مدافع راهزنان است، چه معنائی دارد و چکاره است؟ در کشورهای دیگر عقل دوهزار کارشناس و متخصص نمی‌تواند کشوری را از بحران‌های اجتماعی و اقتصادی حفظ کند، آن وقت در ایران، یک نفر را صاحب نظر در هر زمینه شناخته‌اند و ملتی را به مذلت کشیده‌اند. خوب، این آقای رهبر چرا نمی‌تواند برای بیش از پانزده ملیون جمعیت زیر خط فقر معجزی بکند؟ چرا نمی‌تواند ملیون‌ها جوان رااز بلای اعتیاد نجات دهد؟ چرا نمی‌تواند آدم حسابی پیدا کند و اعضای دولت خدمتگزارش مدارک قلابی دارند؟ چرا نمی‌تواند بحران مالی و اقتصادی موجود مملکت خودش را چاره کند؟ واقعا از دست او چه برمی آید که نام او را رهبر گذاشته و دخالتش را در اعتقادات تا شکل تنبان و لباس مردم را هم پذیرفته اند؟ رو در روی او جوانان مرگ بر دیکتاتور می‌گویند، چیزی که به شاه نگفتند. شرم، حیا و اخلاق را شاه به مراتب بیش از اینان داشت که ملعون این‌ها و تاریخ است

این چه کشوری است؟ یک کشور در دنیا می‌شناسید که تاریخ درخشان تمدن داشته باشد و به وضع ما افتاده باشد؟ هیچ کسی را دیده اید که با محیط زیست و منابع طبیعی خود دشمنی داشته باشد و لانه و آشیانهء پرندگان کمیاب را به بهانهء کشیدن جاده- آن هم کشوری که زمین در آن فراوان است- به آتش بکشد؟ کدام ملتی است که به تاریخ، دانش و هنر خود بی‌اعتنا باشد و حتی آثار فرهنگی و هنری عتیق خود را در بازارهای جهان به حراج بگذارد؟ این همه عتیقهء ایرانی در حراج‌های بین المللی به دست چه کسانی از کشور خارج می‌شود؟ اگر در اثر پی آمد‌های انقلاب و مذهبی شدن آن، در میان روحانیان ایران یک نفر سر عقل آمده باشد، آیت الله منتظری است که گفت، فقیه باید به فقه بپردازد، اما من باور ندارم که روحانیان موجود در کشور، بجز شمار اندکی که شناخته شده اند، کسی از خر شیطان پیاده شود. آیت الله خامنه‌ای بهتر از شاه با «رهبری خردمندانه»ء خود کشور را به قعر جهنم هدایت می‌کنند. بی‌شک با مرگ یا سقوط او بساط رهبری در ایران برچیده خواهد شد و از او هم جز لعن و بدنامی باقی نخواهد ماند. اینک کشور ما مصداق آن آیه از قرآن است که می‌گوید:

هذا جهنم الذی کنتم توعدون (این همان جهنمی است که به شما وعده داده بودیم).
۷۹۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : من که باورم نمیشه که اقای مستشار دیگر نمیخواهد بحث های سایت اخبار روز را منحرف کند
هنوز باورش سخت است که مستشار دیگر در این سایت از صحبت های خارج از بحث صرف نظر کرده باشد
اگر بقول خانم فراهانی ایشان سر قول خودشان بایستند باید یک افرین به ایشان گفت. من حاضرم اولین قربانی باشم و این افرین را به ایشان بگویم که بالاخره متوجه شده اند که سخن نابجا تبدیل به ضدخودش میشود و نتیجه ای برای ایشان در بر ندارد.
۷۹۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مریم فراهانی

عنوان : اقای مستشار سر قولتان بمانید ودوباره تا یک نفر مقاله ای علیه اسرائیل و یا سلطنت طلب نوشت شما لطفا بحث را منحرف نکنید
اقای مستشار به نظر من تصمیم درستی گرفته اند چون حرفهایشان در این جمع بقول خودشان خریدار ندارد. البته هستند گروههای سلطنت طلب و یا انهائی که خواستار حمله اتمی و نظامی اسرائیل و امریکا به کشورمان هستند حتما از نوشته های ایشان استقبال مینمایند ایشان بروند و در سایتهای متعلق به انها بنویسند و من در اینجا قول میدهم که کسی مزاحمشان نمیشود چون حدقل چپها بیکار نیستند که بیایند انجا مزاحم ایشان شوند. شما لطفا سر تصمیم خودتان بمانید و نه همانطوری که از هواداری از راه کارگر پشیمان شدید و از شرکت در سرنگونی رژیم کودتا پشیمان شدید و هم در دفاع از کشورت شرکت کردی و پشیمان شدی این بار لطفا پشیمان نشوید و دوباره خودتان را وارد بحث هائی نکنید که نمیتوانید به محتوای موضوع بپردازید
۷۹۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : آینه گر عیب تو بنمود راست خودشکن آینه شکستن خطاست!
آقای مستشار شما ایراد را در خودتان جستجو کنید! شما با هر سابقه ای از این حق برخوردارید که "سنگر" عوض کنید به مداحی دشمنان سابقتان بپردازید ووو. اما هیچگاه اجازه ندارید و اصلا در جایگاهی نیستید که گذشته دیگران را خیانتبار و ... بنامید و سعی در شستشوی مغزی داشته باشید. بویژه که افکار کنونی شما عادی نیز نیستند.
شما در مودبانه ترین شکل ممکن به اعتقاد بنده مخرب بحث های این سایت هستید و اگر فکر می کنید در حقتان جفایی شده بجای ننه من غریبم بازی به خودتان نگاهی از بیرون بیاندازید تا شاید (چنانچه بر خودتان روشن نیست) به نقایص و ایرادات خود آگاه شوید.
۷۹۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : حسنی قاری

عنوان : انا الله و انا الیه الراجعون
انا الله و انا الیه الراجعون
۷۹۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : این آخرین کامنت من در جمع کسانی است که اگر به حکومت می رسیدند از آخوندها بیشتر جنایت می کردند!
خوانندگان گرامی شاهد هستید که بنده چقدر با متانت می نویسم اما در مقابل من کسانی قرار گرفته اند که ابتدائی ترین قرارداد های بحث را رعایت نمی کنند و تنها از تهمت و فحاشی و برچسب های گوناگون برای پیشبرد یاری میگرند!
۷٨۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : مشت نمونه خروار
همین کامنت آخر مستشار گویای حال و احوال ایشان است. بعد از دو کامنت بسیار بجا از آقایان شریعتمداری و دهقان او باز چیزهایی می نویسد که ارتباطی به بحث ندارد.
او در ذهن خود، نگارنده آخرین کامنت را (حال با ربط یا بی ربط به موضوع بحث) پیروز میدان تصور کرده و فقط می نویسد. واقعا تاسف آور است.
۷٨٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : چگونه می توان استدلال زیر را منطقی یافت؟آیا همینکه شاه رفت کارمان درست شد؟اگر انقلابی که شما مدافع آن هستید برای مردم آزادی و رفاه و آسایش می آورد بنده نیز مخلص آن این انقلاب می شدم ولی حالا که در ۳۰ ساله گذشته معلوم شده تنها بدبختی و اعدام و فقر آورده ،
دکتر محسن قائم مقام یکی از مصدقیهای قدیمی مقیم نیویورک، می نویسد:

«انقلاب بهمن نتیجه بالغ بر صد سال مبارزه مردم برای رهائی از چنگال استبداد بود. اینکه به آنچه می‌خواستیم نرسیدیم معنی‌اش این نیست که دستاوردی نداشته‌ایم. برچیدن سلطنت دستاورد بزرگی برای مردم بود. علاوه بر آن بزرگترین دستاورد انقلاب آن بود که مردم کوچه و خیابان را به میدان سیاست مملکت کشاند. سیاست را بخانه‌ها برد.»
۷٨٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : آینه گر عیب تو بنمود راست خودشکن آینه شکستن خطاست!
آقای مستشار شما ایراد را در خودتان جستجو کنید! شما با هر سابقه ای از این حق برخوردارید که "سنگر" عوض کنید به مداحی دشمنان سابقتان بپردازید ووو. اما هیچگاه اجازه ندارید و اصلا در جایگاهی نیستید که گذشته دیگران را خیانتبار و ... بنامید و سعی در شستشوی مغزی داشته باشید. بویژه که افکار کنونی شما عادی نیز نیستند.
شما در مودبانه ترین شکل ممکن به اعتقاد بنده مخرب بحث های این سایت هستید و اگر فکر می کنید در حقتان جفایی شده بجای ننه من غریبم بازی به خودتان نگاهی از بیرون بیاندازید تا شاید (چنانچه بر خودتان روشن نیست) به نقایص و ایرادات خود آگاه شوید.
۷٨٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : برابر احکامی که بعضی رزمندگان انقلابی پشت در های بسته علیه بنده صادر کرده اند!
پس اعدام هم برای ناصر مستشار کم هست؟ ونامبرده باید ابتدا سانسور گردد اگر نتیجه ائی نداد مانند دوران شاه و یا حکومت اسلامی باید ممنوع القم گردد و اگر همه اینها اثر نگذاشت برای دفاع از حیثیت انقلابی رزمندگان که سالهاست رزم انقلابی و نبرد مسلحانه را به فراموشی سپرده اند وتنها با نوستالژی خود در حال سیر و سیاحت هستند ووقتی یک نفر تلنگر ی هرچند کوچک به آنها می زند ،باعث می شود که رویاهای شیرین گذشته آنها باردیگر صدمه ببیند که همین باعث ناخوشایندی و پرخاش علیه ناصر مستشار می گردد!
۷٨٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ارش دهقان

عنوان : چگونگی بحث
در اینجا بعضی افراد اصولا به هیچ قاعده وقانونی برای بحث کردن پایبند نیستند.یکی پیدا شده که بدلایل روحی و روانی که شاید زمانی مثلا عضو راه کارگر بوده وبعدا بهردلیل از این گروه جدا شده ویا بقول خودش در جنگ شرکت کرده و شاید در انزمان برای دفاع از کشور و هم وطنانش بوده و بعدا پشیمان شده و در انقلاب شرکت کرده و بعدا پشیمان شده وحالا هم شده طرفدار سلطنت و مشوق اسرائیل برای حمله اتمی به کشورمان. خوب چنین کسی هم برای میهن پرستان ایرانی قابل اعتماد نیست و هم برای سلطنت طلبان و اسرائیل. شاید اسرائیل خوشش میاید که یک ایرانی ازش بخواهد که بخاک ما حمله اتمی کند و سلطنت طلبان هم اینکه یک نفر به صف انها پیوسته شاید خوشحال باشند. ولی موضوع این است که این فرد برای هیچ گروه و دسته ای قابل اعتماد نیست و صحبتهای ایشان هم در رابطه با روشنفکرانی که سلطنت فاسد را سرنگون کرده اند کینه توزانه میباشد و نه منطقی که بخواهد بحث جدی بکند. نه این فرد فقط میخواهد برای خوشایند افراد خاصییکه با انقلاب بهمن منافع خودشان را از دست داده اند به سرنگون کنندگان شاه فحاشی کند. البته بحث با این فرد رژیم اسلامی را هم خوشحال میکند چرا که بیشترین فحاشی این فرد به افراد خوشنام مثل گلسرخی میباشد که تنها به جرم کتاب خواندن از طرف حکومت کودتا گر شاه به اعدام محکوم شد.
۷٨٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : علیرضا شریعتمداری

عنوان : سانسور معنای مخصوص بخود را دارد، هدایت بحث در رابطه با موضوع بحث، بهیچوجه بمعنای سانسور نیست!!
اگر چه تذکر به افراد شرکت کننده در بحث و خواستار شدن از هریک از آنها که ، در باره موضوع بحث اظهار نظر کنند، امری صحیح و کاملا دمکراتیک می باشد و بهیچوجه بمعنای "سانسور" نیست. در واقع هدایت بحث در مسیر صحیح آن، امری ضروریست. کسی که با چنین شیوه کاری مخالف است و هدایت بحث در مسیر صحیح آن را، سانسور عقاید و نظرات تلقی می کند، آن فرد نشان می دهد که کوچکترین آشنائی با چگونگی عملکرد در تشکلات دمکراتیک را ندارد!
با توجه به توضیحی که رفت، با وجود این باید از مسئولین سایت اخبار روز تشکر کرد که اجازه داده اند تا عده ای طرفداران رژیم محمدرضاشاه و مخالفین انقلاب بهمن ۵۷ ، با بمیان کشیدن مسائلی که اصولا به موضوع نوشته دکتر بیات زاده ربطی ندارند، به مراجعین سایت اخبار روز نشان دهند که این حضرات کوچکترین آشنائی با روابط دمکراتیک ندارند! این خود دست آورد بزرگی است . چون این جماعت با نوشته های خود نشان دادند که در همکاری و همسوئی با آنها، نمی توان روابط دمکراتیک بر وطنمان ایران متحقق کرد!

این مجموعه اظهار نظرها بهترین سند در باره چارچوب فکری این جماعت از طرفداران رژیم شاه و دکتربختیار میباشد.
جالب اینکه این عده از طرفدارا دکتر بختیار که طرفدار نظام پادشاهی هم هستد، دوستان خود را وادار کردند تا درهمکاری با طرفداران رضاپهلوی علیه دکتر بیات زاده جوّ سازی کنند.
من بخاطر تبلیغاتی که این حضرات علیه دکتر بیات زاده براه انداخته بودند ممنونم، چون از طریق لینکی که سایت "ملیون" به صفحه بحث در سایت اخبار روز داده بود ،از وجود چنین بحثی در سایت اخبار روز در رابطه با نوشته دکتر بیات زاده با خبر شدم.
ولی برای من هنوز روشن نیست ، بدگوئی و نفی انسانهای شریف و آزادیخواهی همچون گلسرخی چه ربطی با بحث در باره محتوی نوشته دکتر بیات زاده که او در نوشته خود بطور مشخص در باره مبارزات در مقطع انقلاب ۱۳۵۷ اظهار نظر کرده بود، دارد؟
آیا از این شاخ به آن شاخ پریدن طرفداران رژیم شاه و مخالفین انقلاب و مرتب با طرح یکسری مسائل جدید که هیچگونه ربطی به موضوع نوشته دکتر بیات زاده ندارند، بیانگر این واقعیت تلخ نیست که این عده از سلطنت طلبان ، حال طرفدار رضا پهلوی و یا دکتر بختیار و یا هردو، بدروغ بیان می دارند که طرفدار آزادی بیان و قلم و حقوق دگراندیش هستند! اگر چنین نیست ، ممکن است توضیح دهند که چرا به انسان آزاده ای همچون گلسرخی که بخاطر نظرات و عقایدشان در دوران سلطنت محمدرضاشاه اعدام شد چنین برخورد کرده اند؟ ویا با اتخاذ چنان شیوه کار غیر دمکراتیکی کوشش دارند نظرات خود را بدیگران حقنه کنند؟
ولی برای شخص من روشن است، که چرا این جماعت چنین شیوه ی کاری را اتخاذ کرده اند ، هدف این جماعت همانطور که برخی از هموطنان نیز قبلا اشاره کرده اند، بیشتر منحرف کردن سمت و سوی بحث در باره مطالب مطرح شده در نوشته دکتر بیات زاده می باشد، آنهم بدین خاطر که پاسخی قانع کننده در آنباره ندارند!
۷٨۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : جاوید ایرانی

عنوان : این آقای ایرانی من نیستم
آقای دانش، من جاوید ایرانی، همانطور که قبلاً نیز گفتم دیگر در این بحث شرکت نمیکنم. این آقایی که با نام ایرانی شرکت کرده اند من نیستم. من حرفهایم را زدم و هر چند هر از گاهی سری به کامنتها میزنم ولی دیگر در این مباحث بی اساس امثال شما شرکت نمیکنم.
۷٨۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : قبول باشد!
بله فروپاشی نئولیبرالیزم برای عده ای بسیار دشوار خواهد بود اما ارتباط آن با سایت های اینترنتی ایرانی برایم روشن نیست.
۷٨۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : در عصر تشکیک وتردید وفروپاشی ایدلوژوی ها و ادیان و مکاتب چپ و راست زندگی کردن واقعا بسیار سخت است!
روزهائی را برای بدست آوردن آزادی و دمکراسی در حال پشت سر گذاشتن هستیم که عاری از عیب و نقض نیست! امیدوارم سایت های اینترنتی ایرانی این دوران را به سلامت و بردباری و تحمل سپری و سیر نمایند.
(کامنت قبلی من در این مورد غلط املائی بسیاری داشت که از کامپیوتر من بوده ،از مسئولان اخبار روز خواهشمندم کامنت شماره ۱۶۰ مرا حذف نمایند)
۷٨۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : بهروز دیبا

عنوان : سرنگونی رژیم منفور و دیکتاتوری شاه خیانت است یا خواستن از اسرائیل برای حمله اتمی به کشورمان
به نظر من سرنگون کردن یک حکومت فاسد را خیانت دانستن انهم از طرف کسی که از اسرائیل میخواهد به ایران حملح اتمی کند هیچ ارزشی ندارد که دوستان به ایشان جواب میدهند. موضع اقای مستشار حمله اتمی اسرائیل به کشورمان میباشد وهمانطور که شاه خائن مخالفینش را خیانتکار میدانست امروز اقای مستشار هم ادم کمدی ان دوران میباشد که طرفداران رژیم فاسد کودتا به همه مخالفین شاه فحاشی میکردند
۷٨٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : شما تعیین کننده مرز خدمت و خیانت دیگران نیستید از خدمات و احتمالا خیانت های خود بگویید!
آقای ایرانی خوشحالم که بعد از خداحافظی احساسی تان تغییر رای دادید و بازآمدید!
آقای مستشار شما مرز بین روشنفکران و احزاب و سازمان های سیاسی را مخدوش می کنید.
من تا به امروز نمی دانستم که راه کارگر با اعدام ژنرال های شاه مخالف بوده (که شما بعنوان یک هوادار آن در سخن شاهد توده ای اتان خرد ندیدید).
شما برای خودتان خیلی حساب باز کرده اید! کمی آهسته تر بروید شاید بخودتان بیایید. شما بعنوان فردی که از هر دری سخنی دارد و مشخص نیست که چه کارنامه ای دارد بسادگی می توانید فدائیان و سایرین را به خیانت متهم کنید. اما برای من شما از چنین بضاعتی برخوردار نیستید و حتی با شناختی که از سطح سواد سیاسی تاریخی اتان و صداقت شما بدست آورده ام، قضاوت های شما راجع به دیگران برای من فاقد ارزش هستند.
۷٨٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : نقد
آقای مستشار، نقد جالبی بود از وضعیت روشنفکران معاصر. واقعیت این است که نسل فعلی (روشنفکر و مردم عادی) توانایی جایگزینی این رژیم را ندارند چه برسد که بخواهند بجای آن رژیم بهتری بیاورند. افرادی هم که بر علیه بختیار مقاله مینویسند قصد دارند کارهای خوشان را توجیه کنند و به اصطلاح منم منم بزنند. به نظر من متاسفانه سرنوشت ایران پس از مرگ طبیعی خامنه ای و رفسنجانی توسط قدرتهای خارجی رقم خواهد خورد و هر امکانی از جمله تجزیه ایران در صورتیکه تامین کننده منافع آنها باشد وجود دارد.

من به شخصه آینده ی خوبی برای ایران تصور نمیکنم و حالا شما بگذارید عده ای با شکوهمند خواندن انقلاب ۲۲ بهمن در آرزوهای جوانی خویش خوش باشند.
۷٨٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : پاسخ به آقای دانش!امیدوارم آنرا تحمل نمایند؟
وقتی خدمات و خیانت های دانسته وندانسته روشنفکران ایرانی را در دو دوره قبل وبعد از انقلاب را بر روی دو کفه ترازو قرار میدهیم،براحتی می بینیم که در سمت کفه خدمت ترازو وزنه زیادی قرار ندارد،شاید چیزهائی مانند شجاعت ونبردو انتقام جوئی وشهادت و واز جان گذشتگی در سمت آن کفه بنام خدمت ببینیم ولی همه آنها را نمی توان خدمت نامید، بلکه می توان رزم و عصیان ورمانتیسم انقلابی نامید! در کفه دیگر ترازو خیانت های دانسته وندانسته از وزن بسیار بالائی برخوردار هست که همه آنها باعث شده اند که همگان را در بازنگری بسیار عمیق به گذشته وادار نماید. تمام ندانم کاریهای قبل از مرحله انقلاب ۵۷ را می توان در سایه جوانی انقلابیون احساساتی که شاه بی تدبیر به آنها دامن می زد درک کرد اما خیانت روشنفکران در بعد از انقلاب را به هیچ وجه نمی توان براحتی از آنها گذشت کرد.اگر سازمان اکثریت به پشت رژیم رفت اما اشرف دهقان وسازمان اقلیت هم که پشت رژیم نرفتند نتوانستند خدمتی به دمکراسی خواهی بنمایند.بعضی ها برای انکه خود را تبرئه نمایند بسرعت می گویند که:جامعه عقب مانده ائی که توسط شاه بوجود آمده بود ، طبیعی بود که روشنفکر عقب مانده تولید کرده باشد! اما سئوال اساسی در اینجاست که همه روشنفکران که در آن دوران علیه شاه مبارزه می کردند ،خود را به مردم فرشته نجات ونجابت معرفی می کردند اما بعدها خیلی زود ثابت شد که روشنفکران ایرانی قادر نبودند حتی یکی از مناطق شهرادری تهران را هم اداره نمایند.جنگ های کودکانه بین روشنفکران هنوز ادامه دارد. نه صراحتی بین روشنفکران وجود دارد تا به دوره های گوناگون برخورد نمایند نه صمیمیتی بین روشنفکران هست که خیانت ها وخدمت ها را بررسی نمایند ونه صداقتی بین روشنفکران هست که به همه مسائل به صورت"جامع ومانع"برخورد نمایند ونه دیگر صلابتی در میان روشنفکران باقی مانده است تا کمبود های گذشته را با کردار وپندار وگفتار نیک جبران نمایند! روشنفکران از آنهمه شهامتی که علیه شاه از خود نشان دادند،در حال حاضر دیگر آن آمادگی ندارند تا علیه رژیم اسلامی بکار ببندند تا نواقص رفع شود وبهمین خاطر بخش وسیعی از همان روشنفکران مایوس می خواهند همین رژیم را کمی عاقل تر نمایند اما حاضر نیستند دست به کارهای اساسی وبنیادی بزنند. احسان نراقی که ابتدا در آغاز جوانی تا سن ۲۲ سالگی در جریانات کمونیستی هنگام تحصیل در سوئیس شرکت کرده بود اما سپس ضد کمونیست شده بود، اخیرا در برلین در یک محفل عنوان کرد ،کمونیست هر چقدر که بد بود اما در میان جهانیان انگیزه ایجاد می کرد تا ملت ها علیه ظلم وبی عدالتی مبارزه کنند اما الان دیگر انگیزه ائی برای حرکت ومبارزه وجود ندارد؟ بزرگترین نقص روشنفکران ایرانی در فقدان دانش دستا وردهای بشریت جهان چه در گذشته وحال و بی تدبیر ی برای آینده بوده و هست.اگر آنها یک دوره ائی بخود مارکیست می نامیدند ،یک دروغ بزرگ بود چون از کمونیست هم آگاهی نداشتند.در کجای مارکسیست آمده است که آخوند خلخالی را به نمایندگی حزب کمونیست می توان انتخاب کرد تا به مجلس ملایان راه یابد.آنروز ها وقتی از یک عضو حزب توده پرسیدم چرا به خلخالی روی آورده اید در پاسخم گفت مگر نمی بینی خلخالی چطور ژنرال های دست پرورده شاه را که در ۲۸ مرداد رفقای مارا اعدام کردند یکی پس از دیگر ی اعدام می کند؟ آنروز عشق انتقام جوئی در چشمان او دیدم اما دانش وخرد ندیدم و امروز هم هنوز نمی بینیم! خانه ائی باید خراب کرد،بشرطی که خانه جانشین را آماده کرده باشیم وگرنه باید زیر باران وآفتاب سوزان و سوزش حشرات گزنده باید روزگار بگذرانیم.عشق جنگیدن و عشق ویتنام شدن وعشق مبارزه با امپریالیسم ما را کور کرده بود وهنوز می خواهیم حسین وار در کربلا در برابر قدرت های جهانی بجنگیم وهمان اسلحه ونبرد که نمی گذاشت بسوی دانش برویم حالا هم گریبان مارا رها نمی کند ودائم در این فکر هستیم اگر رژیم اسلامی بسوی جنگ رفت ،پشت سر رژیم اسلامی برویم یا به حمایت امریکا برویم ؟! در هرصورت می خواهیم در جنگ شرکت کنیم یا به نفع رژیم و یا به نفع امریکا! در زمان جنگ سر د هم دو گزینه در برابر خود قرار داده بودیم یا به نفع بلوک غرب بجنگیم یا به نفع بلوک شرق؟ در دوره شاه یکی از مشکلات ما سیاحت و عدم آشنائی با جهان بود تا تجربه بیاموزیم. اگر شاه می گذاشت تا روشنفکران به کشورهای سوسیالیستی سفر نمایند هیچگاه آن ممالک به قبله گاه روشنفکران تبدیل نمی شد.از قدیم گفته اند جلوی هرچیز را بگیری شیرین تر می شود.عشق رفتن به زندان داشتیم اما علاقه ائی برای تحصیل در خارج کشور از خود نشان نمی دادیم و خارج رفتن را شانه خالی کردن از مبارزه ارزیابی می کردیم.هنوز هم دانش در نزد نیروهای غیر انقلابی وغیر روشنفکر است. نهایتا برای اداره مملکت محتاج آنها خواهیم شد.ولی روشنفکران ما هنوز وهمچنان خود راسر آمد وعقل کل دنیا می دانند ولی اصلا نمی خواهند به کارنامه خود نگاهی بیندازند.تقی حمیدیان عضو قدیمی سازمان فدائی هنوز به انقلاب شکوهمند بهمن و پیروزی ۹۸ درصدی رفراندم جمهوری اسلامی در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ که فدائی ها تحریم کرده بودند افتخار می کند، بعد از ۳۰ سال هنوز ما این شکوهمندی را ندیدیم اما هرچقدر بخواهید خرابی و بدبختی وکشتار دیده ایم که مسببش همین روشنفکران آخوند مسلک ها هستند!
۷٨۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : جز نی

عنوان : حق با دانش است، شما کجا بودین تا حالا اسکویی؟
حق با دانش است، شما کجا بودین تا حالا اسکویی؟
۷٨۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : اسکویی

عنوان : "دانش" دعوت به سانسور میکند.
با سلام
این آقای به اصطلاح دانش چقدر عصبانی و بی ادبانه مینویسد؟ اصلاً چه کسی ایشان را سخنگوی دیگران کرده، که به نمایندگی از طرف همه میگوید که آقای مستشار چنین و چنان است و باید جلوی نوشته های او را گرفت؟ اقای "دانش"، ناصر مستشار مطالبی را مینویسد. اگر شما با آن مخالفید و قدرت رد کردن حرفهای او را دارید، پس در رد حرفهای او مطلب بنویسید. شما حق ندارید از سایت اخبار روز بخواهید که جلوی نوشته های او را بگیرد. من به اظهارات "دانش" در این زمینه اعتراض دارم.
۷٨۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : به مستشار
آقای مستشار شما چندین بار از طرف دیگران بخاطر زیاده نویسی و بی ربط بودن موصوعات نوشته هایتان مواخذه شده اید. این را تنها من نمی گویم.
بعد هم شما الآن که نه در قدرت هستید و نه سری در میان سرها دارید،نیت شستشوی مغزی دارید. وای به آن روز محالی که به جایی هم برسید. در کامنت قبلیم نوشتم که شیوه شما همان شیوه کیهانی هاست
۷٨۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : پس آسوده بخواب
به اعتقاد شما اوضاع غرب که از همه لحاظ درست است و کمونیست ها هم که همه لیبرال شده اند پس دیگر درد شما چیست؟ آسوده باشید!
این همه عصبانیت و مغلطه و شلوغ بازی دیگر معنا ندارد.
۷٨۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : چرا مدیریت سایت اخبار روز را زیر فشار گذاشته اید تا نوشت های افراد را سانسور نماید؟ شما هم بنویسید و اصلا مخالفتی نداشته وندارم!
وای به روزی که شما به قدرت برسید؟چه بر مردم خواهید آورید؟
۷٨۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : اینجا محل بحث عمومی است یا دفتر خاطرات آقای مستشار؟
سوال بنده از مسئولین سایت اخبار روز جدی است. ادامه این وضع که شما کامنت های مختلف را بحق یا بناحق حذف می کنید اما به این آقای مستشار که بحث را تخریب واقعی می کند حتی یک تذکر خشک و خالی نمی دهید، سوال برانگیز است
۷٨۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایر نی دیگر

عنوان : به اعتقاد بنده هم این شیوه ها عادی نیست
به اعتقاد بنده هم این شیوه ها عادی نیست
۷٨۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : من در قلب قبله عالم شما هستم و هوا هم خیلی پس است
من در قلب قبله سرمایه داری شما هستم. بیکاری و ورشکستگی بیداد می کند و این هنوز اول راه است.
اتفاقا عکس ادعای واهی شما در اینجا صدق می کند. سوسیال دمکرات های دروغین مثل بلر و شرودر به لانه های خود خزیده اند و دست در دست مافیا به تجارت مشغولند. و چپهای سوسیال دمکرات و کمونیست های سابق در آلمان حزب چپ را تشکیل داده اند که خواب را بر چشم سرمایه داری آن کشور حرام کرده.
بانک ها که با سیاست های نئو لیبرالی اداره می شدند همه شکست خورده اند و دولتها با پول مالیات مردم زحمتکش قصد نجات آنها را دارد (نیمه دولتی شدن آنها) که همین مسائل به بیداری مردم انجامیده طوری که صدای نظارت بر عملکرد کنسرن ها و بیمه ها و بانک ها که تا به امروز به هیچ ارگانی پاسخگو نبوده اند زیر ذره بین قرار بگیرند.
شاید شما در قطب شمال زندگی می کنید که از این مسائل خبر ندارید.
۷٨۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : به دانش

عنوان : چپ مارکسیسم محکوم به فناست.
آقای دانش، شما هم دلت خوش باشد که چپها با "با اراده گرایی و شانتاژ و تاریخ سازی" دست از آرمانهایشان میشویند. نمیدانم در کدام بخش از دنیای امپریالیزم سکنی گزیده اید. فقط این را بدانید که کمونیستهای سابق دسته دسته از ایدئولوژی خود دست شسته و بسوی آنچه که شما آن را "نئو لیبرالیزم" مینامید گرایش پیدا میکنند. در داخل کشور نیز وضع به مراتب از این "بدتر" است. بهر حال دنیا سیر تکاملی خود را طی میکند و طزفداران "پرولتاریا" همچنان در زندان خود ساخته کوچک خود دست و پا میزنند.
۷٨۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : آتوسا همه چیز را لو داد!
باید از آتوسا تشکر کرد که با کامنت خود پرده از اهداف مستشار و دوستانش برداشت. رسالت ایشان اجبار چپ ها به دست شستن از آرمان هایشان و رو آوردن به نئولیبرلیزم است!
هر کس آزاد است تغییر موضع بدهد و ایدئولوژی خود را ۱۸۰ درجه تغییر دهد. اما وقتی با اراده گرایی و شانتاژ و تاریخ سازی بخواهند دیگران را بزعم خود "ارشاد" کنند، فتاوتشان با برادر حسین و برادر حسن تنها این است که اینها در قدرت نیستند.
۷٨۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آتوسا

عنوان : درود بر آقای مستشار
آقای مستشار، من فوق العاده از مطالب شما استفاده کردم. من مطالبی را که به اصطلاح در رد فرمایشات شما نوشته شده نیز خواندم و باید بگویم که آنها هم همچون مقاله همین آقای بیات زاده جز کلی گویی و فحش دادن کار دیگری نمیکنند. در حالیکه شما با ذکر جزعیات دست به تحلیلی درست و منطقی از وقایع کشور میزنید. وحشت این جماعت بیشتر به این دلیل است که میبینند فعالین سیاسی چپ روز بروز بیشتر از عقاید ارتجاعی انقلابی فاصله میگیرند و بسوی لیبرالیزم جذب میشوند. برای شما آرزوی موفقیت دارم.
همچنان به نوشتن ادامه دهید.
۷۷۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : به مستشار

عنوان : انشا نویسی به شیوه شش بهمن
الحق که انشاهای آقای مستشار از همان نوع است که بمناسبت انقلاب شاه و میهن در مدح شاه می نوشته. طولانی و بی ربط
۷۷۹۶ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : فاجعه ائی که همچنان ستایش می شود!
با گذشت سی سال از چاپ مقاله رشیدی مطلق که به نوشته آنتونی پارسونز سفیر انگلستان در تهران، فتیله انقلاب در ایران آتش زده شد وخمینی را به قدرت رساند، همچنان در میان پژوهشگران در باره بروز آن مقاله مشکوک بحث وجدل ادامه دارد؟ فراموش نگردد طبق اسنادی که وزارت خارجه انگلستان اخیرا علنی کرده است همین آقای آنتونی پارسونز در نامه ائی که در سال ۱۹۷۷ نگاشته است از بی اعتمادی شاه به امریکا به انگلستان گزارش می دهد که این خود می تواند حاوی اسرار پشت پرده زیادی باشد که تا کنون همگان از آن اطلاع نداشته اند!اما درست پس از یک هفته از چاپ مقاله رشیدی مطلق که با اعتراضات طلاب وبخشی از کسبه شهر قم را بهمراه داشت ،خمینی در نجف در یک سخنرانی در میان هوادارانش،آغاز مبارزه علیه شاه و پایان حکومت او را خبر داد؟ اما سئوال اساسی در اینجاست که خمینی از کجا می دانست که انتشار یک مقاله می تواند اینگونه نظام پادشاهی ۲۵۰۰ ساله را ازبین ببرد؟هنوز کسی مسئولیت نوشتن وانتشار مقاله رشیدی مطلق را به عهده نگرفته است و اصلا معلوم نیست علت انتشار آن مقاله از کجا ریشه گرفت وچگونه نویسنده فرضی آن مقاله می توانست سالیان دراز با اسم اصلی خود در ایران زندگی کند؟ در آن مقاله که آنرا توهین آمیز قلمداد می نمایند در آن به خمینی هندی زاده خطاب شده بود که این موضوع به هیچ وجه تهمت نبود چرا که پس از پیرزوی وقدرت گیری خمینی در ایران ،آیت الله پسندیده نابرادری خمینی در یک مصاحبه مطبوعاتی بطور رسمی عنوان نمود که اجداد آنها از کشمیر هند به ایران آمده اند وکسی به ایشان اعتراضی نکرد و آن اظهارات به یک انقلاب منجر نگردید؟ اما وقتی شخصی با نام مستعار بنام رشیدی مطلق نه بنام دولت وقت ایران همان گفته های آیت الله پسندیده را یکسال قبل با نیات معین به چاپ می رساند باعث ارتجاعی ترین حرکت قهقرائی تاریخ بشریت جهان می گردد که همچنان گریبان ملت ایران ومنطقه وسیعی از سلسله جبال هند وکش تا جبل امل را رها نمی کند.هنوز اسناد معتبری که نشان دهد که با چه نیات واهدافی می بایستی انقلاب ارتجاعی واسلامی در ایران به وقوع می پیوست، بواسطه حضور ملیونی مردم ایران در آن انقلاب بطور یقین تکمیل نیافته است اما پیش در آمدهای علمی حاکی از یک توطئه را خبر می دهد که همچنان در باره آن تحقیق می گردد؟دکتر ابراهیم یزدی بعنوان رابط خمینی در امریکا هنوز از توطئه بودن انقلاب سخن نمی گوید چرا که خود در پیروزی آن آن سهیم بوده است ونمی تواند خود را به ارزانی زیر سئوال ببرد اما در مصاحبه های گوناگون، گاهی اوقات پرده از حقایقی بر می کشد که جای شگفتی وتعمق زیادی دارد.برای مثال هنگامی که او بعنوان سفیر تام الاختیار خمینی از پاریس رهسپار امریکا شد بطور اتفاقی از حضور آیت الله بهشتی بعنوان رابط خمینی در امریکا با خبر گردید که در تماسی با خمینی از اینکه اورا از حضور بهشتی بی خبر گذاشته بودند اظهار شگفتی وشکایت کرد که خمینی در پاسخ نامبرده گفته بود:آقای یزدی شما ماموریت خودتان را به انجام برسانید و آقای بهشتی نیز به مسائل محوله اینجانب رسیدگی خواهند کرد.مذاکرات بهشتی سپس از امریکا به تهران منتقل گردید وایشان رابط خمینی وسالیوان سفیر کبیر امریکا گردیدند که آقای ایراهیم یزدی در چندین نوبت از عباس عبدی یکی از اعضای اصلی دانشجویان پیرو خط امام در گروگان گیری سفارت امریکا، خواسته بودند شما که همه اسناد و روابط اشخاص مهم با سفارت امریکا را منتشر کرده اید چرا اسناد و روابط آقای بهشتی با سالیوان راعلنی نمی کنید که عباس عبدی در پاسخ ایرهیم یزدی گفته بود که شخص خمینی مانع انتشار مذاکرات و تماس های بهشتی وسالیوان شده اند؟ چرا بهشتی پس از مرگش به بت خمینی تبدیل شد برای این بود که بهشتی همه زمینه های بین المللی را برای قدرت گیری خمینی فراهم آورد بهمین خاطر خمینی ،بهشتی را به پاس خدماتش به او بالا ترین نشان را اهدا کرد ودر یک جمله گفت:بهشتی یک ملت بود! اما در میان همه روحانیون تنها آیت الله طالقانی به مهره ائی با نفوذ بنام بهشتی پی برده بود اما از دست او نیز در مقابله با باند بهشتی هیچ کاری بر نمی آمد چراکه او نیز مسلمان بود وبه حکومت اسلامی به زعامت خمینی لبیک گفته بود ونمی توانست آنرا به همان راحتی در بحبوبه شور وشوق انقلابی پس بگیرد! آقای ابوالحسن بنی صدر اینک بعنوان یک نیروی سیاسی در اپوزیسیون که ادعای سکولاریته نیزدارد قبلا یکی از مشاورین خمینی در پاریس بود وبعد ها از جانب ملت ایران به مقام ریاست جمهوری دست یافت وبسرعت مورد بی مهری خمینی واقع گردید وبه یکباره بر اساس اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی همه آن آرای کسب شده از جانب مردم را از دست داد اما ایشان همچنان بر اسلامی بودن انقلاب سال ۵۷ تاکید می ورزد ونامبرده کما فی سابق نشریه خود را حتی در تبعید بنام انقلاب اسلامی در هجرت منتشر می نماید!

در روزهای اخیر از طریق اینترنت مقاله ائی که در نشریه" طرح نو" به قلم دکتر منوچهر صالحی انتشار یافته بود نظر مرا به خود جلب کرد؟ ایشان در مقاله ائی بسیار مبسوط تحت عنوان "انقلابی که ۲۹ ساله شد" می نویسد: با آغاز ماه بهمن در آستانه بیست ونهمین سالگرد انقلاب ضد سلطنتی و ضد امریکائی ۱۳۵۷ قرار داریم.انقلابی که در آغاز دارای خصلتی دمکراتیک وسکولاریستی بود ودر پایان به نخستین انقلاب ضد سکولاریستی تاریخ انسانی بدل شد" ۱ـ ابتدا باید گفت که انقلاب سال ۵۷ اصلا ضد سلطنتی نبود چراکه بجای نظام مورثی پادشاهی نظام خلیفه گری اسلامی از نوع مذ هب شیعه را در ایران بنیاد نهاد. اینک برهمگان آشکار شده است که نظام ولایت فقیه بلافاصله پس از قدرت گیری روحانیون در ایران شکل حکومتی ولایت فقیه را که الهام گرفته از نظام سلطانی اما در قامت مذهب نه نظام شاهی را در ایران بر پا نموده است .۲ـ برابر تمام شواهد ومدارک واسناد تاریخی که تا کنون علنی گردیده است انقلاب اسلامی به رهبری خمینی در سازش با امریکا به پیروزی رسیده است.مذاکرات ژنرال هایزر وسالیوان با روحانیون وارتش برای هموار سازی قدرت گیری خمینی دیگر شهره آفاق جهان گردیده است وهیچکس نمی تواند منکر آن گردد.ضد امریکائی شدن انقلاب اسلامی در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ آغاز گردید که آنهم با سناریوی گروگانگیری سفارت امریکا در به شکست کشاندن نیروهای لیبرال وچپ به انجام رسید.به گفته دکتر ابراهیم یزدی که گفته است، روحانیت یعنی خمینی با گروگانگیری سفارت امریکا چپ را فریب داد به معنای یک استراژی تمام عیار روحانیت در یک مقطع حیاتی برای اخراج لیبرالها وچپ ها بوسیله روحانیت بکار گرفته شد!

۳ـ انقلاب ارتجاعی واسلامی سال ۵۷ به هیچ وجه از همان آغاز خصلت دمکراتیک وسکولاریستی نداشت چراکه از همان عنفوان خود جنبشی مذهبی در زیر رهبری روحانیون بود که مردم با شعار آزادی ،استقلال ،جمهوری اسلامی به خیابانها سرازیر شدند.اگر خواسته باشیم تنها دو شعار آزادی واستقلال را در انقلاب ۵۷ بعنوان شعار محوری سکولاریستی وملی برجسته نمائیم اما شعار سوم یعنی برقراری جمهوری اسلامی که مبتنی بر همان شعار تاریخی حکومت اسلامی استوار گردیده بود هیچگونه همخوانی با یک حرکت سکولاریستی نداشت( اساسا در اسلام چیزی بنام جمهوریت به لحاظ شکل گیری تاریخی این دین در ۱۴۰۰ سال پیش نمی تواند با واقعیات اسلام همخوانی داشته باشد)! تقاضای شکل گیری نظام جمهوری اسلامی در ایران آنچنان شعار آزادی را از محتوای سکولاریستی خود تهی نموده بود که درخواست آزادیخواهی دمکراتیک را در چهارچوب حکومت اسلامی براحتی توسط احکام شرعی نادیده می گرفت وتنها حکومت اسلامی برای مردم باقی می ماند نه یک حکومت سکولار؟.۴ـ انقلاب اسلامی در همان نطفه گیری خود به شکست تاریخی ملت ایران تبدیل گردید چراکه از همان آغاز انقلاب با آماج شعار های اسلامی که حاوی شرکت دین در حکومت را در خود آشکار نموده بود بسرعت برق آسائی به شکست رسید.بنابراین انقلاب ۵۷ در همان آغاز به لحاظ شعارهای اسلامی شکست خورده متولد گردید و عملا آغاز وپایان آن انقلاب در همان نطفه گیری خود پدیدار گردید وانقلاب به موجودی معلول وناقص الخلقه تبدیل گردید. انقلاب اسلامی از همان آغاز موجب الیگارشی روحانیت گردید نه در سرانجامش! اگر روشنفکران نزد خود می اندیشیدند که انقلاب ۵۷ با برگزاری شب های شعر در انسیتوته گوته آغاز گردید ورهبری انقلاب را آنها در کنترل دارند تنها یک لجبازی روشنفکرانه نارس بود چراکه انقلاب ۵۷ در فقدان رهبری روحانیت بخصو ص بدون شخص خمینی هیچگاه به پیروزی نمی رسید! در کنار نیروهای روشنفکری ایران نیروهای جبهه ملی ایران نیز می پنداشتند که رهبری انقلاب در دست آنهاست و انقلاب ۵۷ را ادامه جنبش سال ۳۲ ارزیابی می کردند که این تحلیل نیز هیچ ربطی به جنبش اسلامی سال ۵۷ نداشت چراکه رهبران اسلامی انقلاب سال ۵۷ را ادامه مبارزات سال ۴۲ می دانستند نه سال ۳۲ چراکه آنها در سال ۳۲ در سرنگونی مصدق پیشتاز بودند. شاه که همه نیروهای سیاسی آن دوره را علیه خود متحد کرده بود ودر مصاحبه های پی درپی منافع غربی ها را به زیر سئوال می برد و در اواخر حکومتش آنها را چشم آبی زیاده خواه وموذی خطاب می کرد به همام میزان بر تعداد دشمنانش می افزود . شاه که بسیار تنها شده بود در همان راستا همه نیروهای داخلی وخارجی حتی بخش وسیعی از اطرافیان خود را آنچنان علیه خود متحد کرده بود که با کوچکترین جرقه کاری می توانست به یک شورش سراسری علیه خویش را در تمام ایران تبدیل نماید.شاه خود نیز پی برده بود که وقت رفتنش را دشمنانش فراهم دیده اند اما او می خواست قبل از فرا رسیدن سرنگونیش سلطنت را حتی بخاطر بیماریش به پسرش واگذارد، بهمین خاطر شاه تلاش می نمود تا قبل از شعله ور شدن جرقه ائی که می توانست دودمان اورا به خاکستر تبدیل نماید آنرا مهار نماید اما همه محاسبات او با بی مهری تاریخ روبر گردید. اینک همه آنهائی که در انقلاب ۵۷ شرکت فعال داشته اند و آن انقلاب را از ظن خویش مثبت می دانند که بعدها به بیراهه رفت به تکاپو افتاده اند تا منشاء شکست تاریخی را بیابند! اما تاریخ نیک می داند که انقلاب سال ۵۷ اصلا قرار نبود جامعه ایران را بسوی تکامل جهانی رهنمون نماید بلکه انقلاب اسلامی در تضاد بر فرهنگ غرب ریشه گرفته بود و پیام اصلی انقلاب ۵۷ در برگشت به هویت اسلامی خلاصه شده بود نه رسیدن به مرتبه کشورهای پیشرفته!
۷۷۹۴ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : صادق و.

عنوان : پروکاتورها از ماسک های گوناگونی اسفتاده می کنند
فراموش نکنید که یک نفوذی یا پروکاتور حتما با شعار زنده باد (اربابش) وارد عرص نمی شود. گاهی اوقات حتی مرده باد ارباب هم سر میدهد. هدف وسیله را توجیه می کند. ایجا هم مهم اینکه بحث از دور سالم خارج شود. حتی اگر با مرگ با جمهوری اسلامی بخواهد میسر شود.
۷۷۹۰ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : موضوع بحث چه ارتباطی با بنی صدر دارد؟
آقای مستشار حرکات شما خسته کننده است. موضوع بحث بنی صدر نیست چرا بحث را منحرف می کنید؟
۷۷٨۹ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : یک سوال

عنوان : تمام کامنت ها را گشتم کسی با نام م. مصطفوی نیافتم!!!
آقای مستشار م. مصطفوی شاید در سایت بعدی با شما مشغول به بحث است ما اینجا م. مصطفوی نداریم.
بعد هم آقای محترم شما از شاه، امریکا، کودتای ۲۸ مرداد و حتی حمله به اسرائیل دفاع می کننید و بعد به خود اجازه می دهید دفاع از انقلاب را ممنوع کنید؟ واقعا که...
۷۷٨۶ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : اگر انقلاب در ۲۲ بهمن به پیروزی نمی رسید و بختیار می ماند
واقعا فکر می کنید اگر انقلاب در ۲۲ بهمن به پیروزی نمی رسید و بختیار می ماند شاه به وی اجازه اصلاح می داد؟
شاه و دربار دنبال فرصتی بودند که فاجعه ای چون ۲۸ مرداد را بیافرینند. و بی شک هر گاه آبها از آسیاب می افتاد بختیار را کنار می زدند و روز از نو، روزی از نو!
هر چند که در اواخر عمر ننگین حکومت شاه خود وی نیز به این امر واقف شده بود که دیگر بسیار دیر شده است و فرصت برگشتن نخواهد یافت. بهمین خاطر نیز پدر قزاقش را نیز گور به گور کرد.
۷۷٨۴ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : با بدرود
با درود به همه دوستان و با سلامی ویژه خدمت هموطن گرامی آقای مستشار،
متاسفانه ارزش این مباحث بسیار پایین آمده و به جنگ و جدل شخصی تبدیل شده. قصد همگی ما تجزیه و تحلیل مقاله بیات زاده بود، نه آنکه خود را به حد و اندازه های او تنزل دهیم.
خانم میشکا، اولاً از شما پوزش میخواهم که شما را مرد فرض کردم. ثانیاً من بیاد ندارم که به شما در نوشته هایم حمله کرده باشم. اگر چنین برداشتی داشتید همینجا صادقانه به شما میگویم که در این مورد اشتباه میکنید. در مورد نخست وزیری روان شاد دکتر صدیقی نیز خدمتتان عرض کنم که آن مرحوم به این علت نخست وزیری را نپذیرفت که معتقد بود شاه باید در کشور بماند. مرحوم صدیقی آزادمردی بود که از روز اول با این انقلاب نحوست بار مخالف بود. او علناً، در مصاحبه خود با روزنامه اطلاعات در بهمن ۵۷، به دفاع از بختیار برخواست و کار او را تایید کرد. در عوض او هیچگاه با سنجابی و حسیبی روایط خوشی نداشت.
در مورد نامه بختیار دوستان هر چه که دوست دارند میتوانند فکر کنند. هیچ نشانه ای که حکایت از اصل بودن این نامه باشد در دست نیست. دست خط کذایی نیز میتواند توسط هر کسی جعل شود. نفس اینکه ابوالحسن بنی صدر این نامه را سالها بعد از مرگ نویسنده و گیرنده آن "فاش کرده" نشان از دروغ بودن آن دارد. بنی صدر اگر به اندازه یک سر سوزن صداقت داشت این نامه را یا در زمان نخست وزیری روانشاد بختیار، یا در زمان ریاست جمهوریش، و یا حداقل در زمانیکه توسط داماد عزیزش به عنوان "رییس جمهور شورای مقاومت" (سمتی که امروز به عهدهء همسر جدید داماد سابق آقای بنی صدر گذارده شده) برگزیده شد، فاش میکرد. خوب به خاطر دارم که روانشاد بختیار با تمسخر به این اقدام بنی صدر، در مورد همکاریش با رجوی، نگاه میکرد و این همان چیزی است که باعث کینه توزی بنی صدر نسبت به آن مرد بزرگ شده. این اولین بار نیست که بنی صدر دست به جعل میزند. همانطور که گفتم، ابطحی نیز به افشاگری علیه جعلیات بنی صدر و دخترش در مورد نامه های او به خمینی پرداخت.
در هر صورت برای همه دوستان آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم که بر خلاف این آقای نویسنده (بیات زاده) که هنوز افکارش در دنیای جنگ سرد منجمد شده، بتوانیم فرزند زمان خود باشیم.
۷۷٨٣ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : چرا آخوند انگلیسی هیچگاه به تقسیم ایران طبق قرارداد وثوق الدوله اعتراضی نکرده است؟نامه فرضی بختیار به سال ۵۶ مربوط است نه سال ۵۷
روشنفکر ایرانی در طول تمام حیات مبارزات مدنی وآزادیخواهانه اش همواره آخوند ایرانی را کنار خویش داشته است. حتی بخش وسیعی از منور الفکرهای دوره مشروطیت خود دوره ائی آخوند بوده اند. در زندانها و بازداشگاه کنار هر روشنفکر یک آخوند نیز محبوس بوده است اما روشنفکر ایرانی برای تعالی به عصر نوین همطراز با ملل اروپائی تلاش می ورزید اما آخوند ایرانی برای رجعت به صدر اسلامی مبارزه می کرد ! تفکیک این دو خاستگاه هیجگاه پیاده نشد وآنها همدوش یکد یگر ماندند چون هر دو نها د روشنفکری وآخوند ها سخت سرگرم مبارزه با دستگاه شاه بودند.شاه بی آنکه خود بخواهد این دو نهاد را متحد ساخته بود! گاهی اوقات آخوند ایرانی مانند دوره انقلاب مشروطیت از روشنفکر ایرانی دنباله روی کرده است ودر دوره های دیگر روشنفکر ایرانی ازآخوند ایرانی دنباله روی کرده است! آخوند ایرانی همواره خود را ملبس به میهن پرستی کرده است تا در میان مردم میهن دوست هوا خواه داشته باشد.اما همین آخوند ایرانی مسبب و آغاز گر جنگهای بی شماری بوده است که اگر از جنگهای عصر صفویه بگذریم که نهاد روحانیت را همزمان شاه نمایندگی می کرد اما آخوند ایرانی را در موارد دیگر می توان آغاز گر جنگهای ایران وروس نامید. آخوند ایرانی در جنگ های دیگر سهیم بوده است که بدون شلیک گلوله اتفاق افتاده است.این جنگها ،نبرد تجدد با سنت گرائی بوده است که آخوند ایرانی پاسدار سنت شیعه اسلامی در آمیخته با سلطان پناهی آخوند ایرانی بوده است! نبرد مدرنیته با سنت سالهاست که ادامه دارد.آخوند ایرانی وظیفه خود را در رهبری جنگ وپاسداری از سنت بخوبی انجام داده است اما روشنفکر ایرانی در رهبری مدرنیته قصور کرده است و سنگر خود را رها کرده و به صفوف آخوند ها وسنت گرایان پیوسته است!

در سی سال گذشته روشنفکر ایرانی بطور شبانه و روزی بدنبال آخوند ایرانی دویده است.این آخوند روزگاری علی شریعتی بود و روز دیگر خمینی و در دوره دیگر رفسنجانی وخاتمی بوده است و این روزها بار دیگر امیر رفسنجانی محبوب قلبهای روشنفکران ایرانی شده است. امیر رفسنجانی به تازگی تمام غرور وعزت ملی چند هزاره ساله ایرانی ها را نمایندگی می کند. روشنفکر ایرانی در غیاب آلترناتیو خود بار دیگر گرد امیر رفسنجانی جمع شده است که او خود را همطراز با دوران نادر شاه افشار وآغا محمد خان قاجار مقیاس می کند!همان روشنفکر ایرانی ناسیونالیست که در موقعش بسیار ضد اسلام و ضد عرب می باشد اما به یکباره امیرر فسنجانی آخوند را تنها ناجی ایران می یابد!اگر هنوز غرور ملی در رگهای روشنفکر ایرانی است چرا آنرا برای سرنگونی حکومت اسلامی بکار نمی بندد؟

بگذاریم تا در دقیقه نود خود رژیم مواضع اش را تغییر بدهد نه اپو زیسیون ! در جریان آزاد سازی گروگان های امریکائی با تهدید امریکا در دوره ریاست جمهوری ریگان وبعد در پایان جنگ هشت ساله و غیره این رژیم بوده است که کرنش کرده است .چراکه اپو زیسیون که وزنه ائی نیست ،حتی اگر اپو زیسیون مواضع اش را به نفع یکی از جناح ها تغییر بدهد بازهم نقشی بازی نمی کند. اگر ما مخالفین جمهوری اسلامی فکر می کنیم عددی نیستیم پس چرا می خواهیم این عدد بی ارزش را خرج کنیم .وقتی خودمان می دانیم که هیچ بقالی به این عدد بی ارزش کالا نمی فروشد چرا می رویم به بقالی ومنت بقال را می کشیم . وقتی ما را به ده راه نمی دهند چرا سراغ کدخدا را می گیریم .اگر رژیم می گوید اپوریسیون ارزشی ندارد پس چرا ناز همین اپو زیسیون ناقابل را می کشد؟ اپو زیسیون تنها در پافشاری بر مواضع اصولی می تواند نیروی مردم را جمع آوری کند تا علیه رژیم مبارزه کند.مردم از اپوزیسیون متزلزل بیزارند.مردم در انقلاب ۵۷ تنها از شاپور بختیار خاطره خوبی در حافظه خود نگاه داشته اند وگرنه هرکس که در انقلاب شرکت کرده در برابرچشمان مردم یک سکه سیاه شده است.اگر همین الان در کنار رژیم قرار بگیریم همانند همان خطائی است که قبلا در کنار خمینی قرار گرفتیم ومردم مرا نخواهندبخشید.

واقعا ملت عجیب وغریبی هستیم، سالیان دراز در خارج کشور فعالیت کردیم و بحث کردیم و جلوی وزراتخانه های امور خارجه کشور های میزبان به تظاهرات وتحصن واعتراض پرداختیم ونامه نوشتیم و علیه جمهوری اسلامی امضاء جمع آوری کردیم تا علیه حکومت ایران مصوبه تصویب نمایند. بالاخره اثرات آن مبارزات به کرسی نشست و خود رژیم با تهدید جهان ودستیابی به بمب اتم تمام دنیا را به وحشت فرو برده است در این موقعیت که بالاخره غرب در حال به تصویب رساندن محاصره اقتصادی علیه جمهوری اسلامی می باشد ،همان مبارزانی که در برابر وزرات خانه ها تظاهرات می کردند تازه یادشان آمده است که در ایران بستگانی دارند و محاصره اقتصادی وضعیت آنها را تحت فشار خواهد داد ،حالا همان مبارزان شروع کرده تا به کشورهای غربی فشار بیاورند تا مزاحم جمهوری اسلامی نشوند.رندی رندانه پس از خواندن مطلب من به من تلفن کرد و گفت این مبارزان سالهاست که مبارزه را ترک کرده اند وبه ایران رفت وآمد دارند.منفعتشان در آن هست که جمهوری اسلامی در محاصره اقتصادی قرار نگیرد چون بعضی از آنها به تجارت هنگفتی با ایران می پردازند ،می ترسند به تجارتشان صدمه برسد.لذا تلاش می کنند تا غربی ها از سختگیری هایشان منصرف بشوند تا به سرمایه این عزیزان صدمه ائی نرسد!!
۷۷٨۱ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : البته کارآگاه صحیح است
البته کارآگاه صحیح است
۷۷٨۰ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : مستشار تحلیل گر سیاسی یا کارگاه خصوصی!
کاری که شما کردید آقای مستشار خارقالعاده است واقعا من یکی که متقاعد شدم که نامه تقلبی است! چون " اگر بنی صدر قبل از رساندن آن نامه از آن یک کپی کرده است و سپس اصل را به دست خمینی رسانده است پس بنی صدر شخص صالح و امینی نیست و نامه خصوصی افراد را ابتدا می خواند و به عنوان سند کپی بر می دارد که با موازین حقوق مطابقت ندارد"!!!!
این دیگر از آن برهان هایی بود که دیگر در هیچ عطاری یافت نمی شد. کسی مگر گفته که نامه اصل است چون بنی صدر انسان امین و صالحی است؟ چه ارتباطی بین اصل بودن نامه و شخصیت بنی صدر وجود دارد؟
ثانیا آقای دکتر ابراهیم یزدی و سایر اعضای شورای انقلاب از وجود توافقاتی بین شاهپور بختیار و شورای انقلاب و خمینی شهادت داده اند که بختیار اکثر آنها را بهر دلیلی انجام نداد!
۷۷۷۷ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : منافع امریکا در عراق

عنوان : امریکا قصد خروج از عراق را ندارد.اباما میخواهد ۵۰ هزار سرباز امریکائی را در عراق نگاهدارد
آقای اوباما در جریان تبلیغات انتخاباتی خود قول داده بود سربازان آمریکایی را در طی ۱۶ ماه پس از در دست گرفتن قدرت از عراق خارج خواهد کرد، با این حال از رئیس جمهور آمریکا نقل شده که از ۱۴۲ هزار سرباز آمریکایی که در حال حاضر در عراق مستر هستند، حدود ۵۰ هزار سرباز در عراق باقی خواهند ماند.رئیس جمهور آمریکا دلیل باقی ماندن این شمار سرباز را ارائه مشاوره به نیروهای عراقی و حفاظت از منافع آمریکا در عراق عنوان کرده است.
۷۷۷۶ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : اقای مستشار شما که خواستار حمله اتمی رژیم نژادپرست اسرائیل به ایران هستید ایا بهتر از ملاها هستید
درخواست از اسرائیل برای حمله اتمی به کشورمان کاری است به شدت ضد انسانی. شما بهتر از ملا ها نیستید انها به شکلی انسانها را نابود میکنند و شما هم از اسرائیل میخواهید با حمله اتمی ایرانیان را نابود کند. شما صحبت از دمکراسی نکنید که براستی برازنده افکار شما نیست
۷۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : در ضمن این گنجشگ مازندرانی (میشکا) در بابلسر کنار دریای مازندران در یک رستوران مردمی آدم باصفائی بود؟ ولی حالا طوری دیگر شده است؟
نامه زنده یاد به خمینی ملعون دروغ هست و چرا؟؟؟
۱ـ من گپی نامه را در مقاله آقای دلخواسته دیدم که بسیار ابتدائی و مانند یک چک نویس بی ارزش بنظر می رسید تا یک نامه سیاسی؟
۲ـ اگر فرض بگیریم که شاپور بختیار آن نامه را نوشته و مطمئنادر یک پاکت بسته به بنی صدر داده است تا او نیز آن نامه را به خمینی بعنوان گیرنده آن پیام برساند پس اصل نامه باید نزد خمینی باقی مانده باشد نه در دست بنی صدر ودیگران؟ اگر بنی صدر قبل از رساندن آن نامه از آن یک کپی کرده است و سپس اصل را به دست خمینی رسانده است پس بنی صدر شخص صالح و امینی نیست و نامه خصوصی افراد را ابتدا می خواند و به عنوان سند کپی بر می دارد که با موازین حقوق مطابقت ندارد.
۳ـ شاپور بختیاری که از حکومت دینی می هراسید و دائما اخطار می کرد که صدای پای دیکتاتوری نعلین از چکمه بدتر است نمی توانسته است که یک سال قبل از آن ، آن نامه را برای خمینی نوشته باشد؟
تهمت زدن به بختیار و خود را منزه کردن وبی گناه نشان دادن هم اندازه ائی دارد و اگر کسی شجاعت دارد به اشتباهتش در سال ۵۷ انگشت بگذارد نزد مردم آبرومند خواهد بود.در ضمن این گنجشگ مازندرانی (میشکا) در بابلسر کنار دریای مازندران در یک رستوران مردمی آدم باصفائی بود؟ ولی حالا طوری دیگر شده است؟
۷۷۷۲ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : به اقای ایرانی و دیگرانی که به هر علت فساد رژیم شاهنشاهی را انکار میکنند و روشنفکران را مقصر میدانند
میشکا اسم خانم است .شما میگویید سلطنت طلب نیستید بسیارخوب . طرف دار دکتر بختیار هستید ولی از نامه ایشان به خمینیاطلاع ندارید اینهم اصلا مهم نیست ولی چرا در کامنت بعدی این نامه را جعلی میخوانید?از طرف دیگر چرا به کامنتهای دیگران از جمله کامنت من بدون توجه به محتوای ان حمله میکنید? من که گفتم اقای دکتر بختیار ادم ارزشمندی بود و طعم زندان و شکنجه رژیم شاهنشاهی را کشیده بود ولی پذیرش پست نخست وزیری در روزهائی که مردم هر ساواکی و افراد مظننون به همکاری با رژیم را در خیابان میدیدند پوست از کله شان میکندند اشتباه بزرگ زندگی ایشان بود.همانطور که دکتر صدیقی با انکه بسیار میانه روتر از بختیار بود این پست را نپذیرفت.اما در رابطه با اقدامهای ثچطیآژ ذژ آن سی وهفت روز میشود البته بحث کرد.ایشان ساواک را منحل نمود وقتی که دیگر ساواکی های گردن کلفت خودشان میخواستند سوراخ موش پیدا کنند وبعد تعدادی از خانواده های وابستگان به نوکران درباری و ساواکی ها را به خیابان اورد که به نفع قانون اساسی شاهنشاهی که توسط ان پدر و پسر همیشه زیر پا گذاشته شده بود تظاهرات کنند. خوب این کار ایشان از نظر شما عاقلانه بود?در رابطه با برخوردهای گروههای سیاسی از جمله جبهه ملی باید بحث کرد و اشتباهاتشان را یاداوری کرد و از ان اموخت. ولی برای برخورد با سیاستهای احزاب و گروههای سیاسی که در رژیم شاهنشاهی به شدت سرکوب میشدند و حق نفس کشیدن نداشتند احتیاجی نیست از رژیم کودتای شاهنشاهی دفاع کرد.میشود به شدت به احزاب زمان انقلاب انتقاد کرد ولی شکست بختیار را نمیتوان به گردن انها انداخت چرا که دولت بختیار میبایست سال چهل و دو بروی کار میامد و نه سال پنجاه و هفت. شاه اگر عقل داشت حدقل میبایستی به جبه ملی و افرادی مثل بازرگان وطالقانی اجازه فعالیت میداد وخود را از مسئولیت سیاسی و اجرائی مبرا میدانست و نه اینکه حتا قراردادهای نظامی با امریکائیان هم بدست مبارکشان بسته شود.حکومت شاهنشاهی این پدر و پسر به مرور از درون فاسد شده بود و راه نجاتی برایشان نبود وبوی گند ان مشام ایرانیان را بدجوری میازرد و متاسفانه شاه بجای درک این امر دو حزب دولتی را تعطیل کرد و حزب رستاخیز تشکیل داد و همه ایرانیان را مجبور به عضویت در ان کرد و حتا از ما دانشاموزان ان زمان هم نگذشت و سر جلسه امتحان به ما گفتند کسی که عضو حزب رستاخیز نشود نمیتواند امتحان بدهد و برای همیشه از مدرسه اخراج میشود. وقتی که دوسال بعد تظاهرا ت ضد رژیم شروع شد از من دانش اموز که ظاهرا باید دنبال درس و مشق باشم یک فرد ضد رژیم ساخته بود.و الان هم میگویم سرنگونی رژیم فاسد شاهنشاهی جزو افتخارات ایرانیان میباشد و میبینید که با تمام جنایاتی که رژیم اسلامی در حق ایرانیان روا میدارد همین مردم همین حکومت را به حکومت کودتاگران امریکائی و انگلیسی ترجیح میدهند و در همین حکومت ضد بشری بیشتر از زمان شاه شما در کتاب فروشی ها کتابهای ضد حکومتی پیدا میکنید و در همین مجلس اسلامی بیشتر از مجلس زمان شاه بحث میشود و همه مثل زمان شاه بله قربان گو نیستند و میبینید بخاطر همین وزیر کشو خاتمی یعنی اقای نوری پنج سال زندانی میکشد.در ایران مبارزه برای رسیدن به ازادی ادامه دارد و توهم سلطنت طلبان فقط خواب انها را خوش میکند که البته بیداری انها برای انها و برای ما بهتر است و انوقت شاید با دیدن حقیقت برای جامعه ایران مفید واقع شوند وگرنه انکار فساد رژیم شاهنشاهی و انکار کودتاهای پدر و پسر در حالی که بیگانگان دست اندر کار کودتا خودشان به ان معترف هستند و از ایران بخاطر ان عذر خواهی نمودند راه بجائی نخوهد برد
۷۷۷۰ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : به ایرانی

عنوان : نامه جعلی است چون بنی صدر و یزدی هر ده دروغ گو هستند!!!!
آقای ایرانی چه طرز استدلال کردن است. اسناد تاریخی را که نمی شود بدین شکل کتمان کرد. این همان حرکت زشتی است که پهلویست ها در واکنش به انتشار اسناد کودتای ۲۸ مرداد از خود نشان دادند.
امریکا (ارباب) به انجام کودتا اعتراف می کند اما نوچگان شاه (نوکر) هنوز از قیام ملی حرف می زنند.
شما سعی کنید اینطور زننده برخورد نکنید
۷۷۶۶ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : نامه منتشر شده جعلی است
آقای وطن خواه در کمال عصبیت، به کسانیکه نظری مخالف با بیات زاده دارند حمله کرده و نظر آنها را در مورد مقالهء دلخواسته (که از دوستاران ابوالحسن بنی صدر است) جویا شده. من برای اولین بار توسط این آقای دلخواسته از وجود چنین نامه ای مطلع شدم. از قرار معلوم روانشاد بختیار این نامه را به بنی صدر فرستاده تا او آن را بدست خمینی برساند. بنظر من تمام شواهد و قرائن حکایت از دروغ بودن این نامه دارد. نه مرحوم بختیار و نه روح الله خمینی هیچکدام زنده نیستند که درستی و یا نادرستی این نامه را تایید کنند. اصولاً ابوالحست بنی صدر، همچون برادر معنویش ابراهیم یزدی، تخصص خاصی در بوجود آوردن رویدادهایی دارد که هرگز اتفاق نیفتاده. بنی صدر از برخوردهایش با خمینی داستانها میگوید. در حالیکه سخنرانیها و مقالات و عکسهای او در دوران اول انقلاب خلاف این ادعاها را ثابت میکند. من نمیدانم که چگونه شد که این نامه ناگهان بعد از سی سال از جیب بنی صدر (و یا یکی از هوادارانش) بیرون آمد. این نامه نه از لحاظ حقوقی و نه از لحاظ منطقی دارای کوچکترین مشروعیتی نیست. رفتار و عملکرد شاپور بختیار درست خلاف این نامه جعلی است. دست خط آن نیز چیزی را ثابت نمیکند و دلیلی موجهی که نشان از نوشته شدن آن توسط مرحوم بختیار باشد ارائه نمیدهد. بختیار هیچوقت از بنی صدر به نیکی یاد نکرد. حال چگونه میشود که بعد از ۳۰ سال، نامه ای پیدا شود که نشان از اظهار دوستی او نسبت به فرزند معنوی امام شده باشد. توجه دوستان را به این نکته جلب میکنم که چندی پیش محمد علی ابطحی در نامه ای فاش ساخت که فیروزه بنی صدر (فرزند ابوالحسن بنی صدر و همسر سابق رجوی)، در کتابی که در آن به جمع آوری نامه های پدرش به خمینی پرداخته، دست به تحریف زده و متن نامه ها را تغییر داده. بقول ابطحی "در همه این نامه های چاپ شده، بنی صدر تلاش میکند با وضعیت فعلی خود این تغییرات و مکاتبات با امام را توجیه کند". طبیعی است که اگر هر کسی بتواند در یک مورد دست به تحریف بزند، در موارد دیگر نیز براحتی اینکار را میکند.

(لازم به توضیح است که من و آقای ایرانی نویسندهء کامنت ۷۷۶۱ دو شخص متفاوت هستیم)
۷۷۶٣ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : بختیار
دوستان عزیز، بختیار در سال ۵۶ از امام کمک و همیاری خواست و سال ۵۷ وقتی فهمید این بابا چکاره است و دنبال چه رژیمی است جلوش ایستاد. کجای اینکار اشکال دارد؟ دلایل ایستادگی اش را هم که با زبان بی زبانی خواست به ملت حالی کند که کسی گوش نکرد.

کسانی که از بینش بختیار در این جا طرفداری می کنند قصد امام زاده درست کردن ، بت سازی، و یا فدایی کبیر راه آزادی ساختن از بختیار را ندارند. ما از روشن بینی یک سیاستمداری ذکر خیر می کنیم که یک انسان دو پا بود با تمام عیب و نقصهایی که در یک انسان است. ولی این انسان در بحرانی ترین حیات یک ملتی به صحنه آمد تا جلوی خودکشی ۳۵میلیون ایرانی و تباه شدن زندگی حداقل سه نسل (تا حال حاضر) را بگیرد.

حالا اگر به قول یکی از نظردهندگان « بختیار تحفه ای نبود» خوب پس این نسل و نسلهای بعدی صبر کنند تا تحفه بهتری نصیبشان شود.

کسانی مثل ما که سال ۵۷ و موضعگیری سیاستمداران آن دوران را خوب به یاد دارند یاد دکتر بختیار را همواره گرامی می دارند.
۷۷۶۱ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مرتضی وطن خواه

عنوان : خواهشمند است خانم هما و دوستان همنظرشان در باره نامه دکتر بختیار به آیت الله خمینی اظهار نظر فرمائید.
خانم هما چرا بجای پاسخ به سئوالات من، پای دکتر بیات زاده را به پیش میکشید، چون اگر شما پاسخی به مسائل مطرح شده از سوی دکتربیات زاده داشتید، قبلا به آن مسائل پرداخته بودید و این چنین عصبانی نمی شدید.

برای من روشن نیست که چرا جنابعالی که مرقوم داشته اید: " آقای بیات زاده را نمیشناسم ولی از محتوای مقاله بسیار طولانی و خسته کننده ایشان چنین بر میآید که ایشان کوچکترین اطلاعی از اوضاع کشور ندارند". وقت خود را صرف خواندن آن مقاله نموده اید؟
بعد از آنکه آن "مقاله بسیار طولانی و خسته کننده " را خواندید، مجددأ وقت پرارزش خود را با آن مقاله مشغول میکنید؟

خانم محترم ، مطالب تاریخی را نمیتوان در زنده باد و مرده باد خلاصه کرد. نوشته دکتر بیات زاده در رابطه با دوران انقلاب می باشد.
آیا انتقاد شما به طولانی بودن نوشته او، بدین خاطر نیست که بچگونگی تحلیل مسائل تاریخی کمتر اطلاع دارید؟

خانم هما، برای اینکه متوجه شوید که من قبلا چه مسئله ای را مطرح کرده بودم ، مجددأ توجه شما و طرفداران دکتر بختیار و طرفداران نظام پادشاهی را به این مسئله جلب میکنم .
دکتر بختیار قبل از اینکه نخست وزیری شاه شود در نامه ای که به آیت الله خمینی نوشته است، صحبت از "خلق و خدا" و " وظایف ملی و دینی" نموده و از آن آیت الله "نعلین پوش" ، تقاضای " هدایت و حمایت " نموده اند و همانطور که دکتر بیات زاده نوشته بود ، دکتر بختیار همچنین در راه پیمائیهای مردم ایران علیه رژیم شاه در اعتراض به توهین به آیت الله خمینی شرکت کرده بود.
حال خوشحال خواهم شد، اگر درباره نامه کوتاه چند خطی دکتر بختیار به آیت الله خمینی ، نظر خود را بدهید و توضیح دهید که چرا دکتر بختیار چنان نامه ای با آن محتوی به آیت الله خمینی که گویا ماهیتش در رابطه با "قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ " برای دکتر بختیار روشن شده بود، نوشته است؟

متن نامه ای که آقای دکتر شاپور بختیار برای "حضرت آیت الله خمینی" ، فرستاده اند به این شرح است:

«هفتم شهریور ماه ۵۶- حضرت آیت الله خمینی دامت برکاته؛ خاطر مبارک شاید از انتشار اعلامیه مورخ ۲۲ خرداد ۵۶ که با امضای اینجانب و آقایان دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر در تهران انتشار یافته است اطلاع حاصل فرموده اید. ما در مقابل خلق و خدا بیان این حقایق را ادای وظیفه ملی ودینی خود دانسته ایم و اوضاع کشور را همانطوری که هست بگوش هموطنان خود ودنیای خارج رساندیم. در این ایام که برای چند روز اقامت در فرانسه بودم با دوستان وهمفکران خود تبادل نظر کردم واکنون به وسیله دوست مبارز خود آقای ابوالحسن بنی صدر این عریضه را به حضور آن حضرت تقدیم می دارد. عطف نظر به گذشته و سوابق امضا کنندگان نامه ی مذکور خواستم استدعا نمایم که به منظور وسعت بخشیدن به مبارزات وایجاد هماهنگی بیشتر بین افراد ملت مسلمان در صورتی که مقتضی بدانید به هر نحو که صلاح باشد ما را در این راه خیر، هدایت و حمایت فرمائید. باسلام و تهیت [تحیت]، ارادتمند شاپور بختیار.» (۳۷)
عکس نامه خطی دکتر بختیار در نوشته آقای محمود دلخواسته کلیشه شده است. اگر شما و همنظرتان پاسخی در باره سئوالات من ندارید، می توانید ادعا کنید که آن نوشته ، نوشته دکتر بختیار نیست!!
۷۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هما

عنوان : آقای بیات زاده، دنباله روی خمینی
این دوستان اندکی که در دفاع از مقاله آقای بیات زاده صحبت میکنند همگی بدون اشاره به جزئیات مقاله دائم در مورد "محتوای" حرفهای ایشان صحبت میکنند. من آقای بیات زاده را نمیشناسم ولی از محتوای مقاله بسیار طولانی و خسته کننده ایشان چنین بر میآید که ایشان کوچکترین اطلاعی از اوضاع کشور ندارند. آقای ایرانی بسیار درست میگوبند. آقای بیات زاده و دوستانشان میتوانند به هر دلیل فلسفی و یا ایدئولوژیک بلوای ۲۲ بهمن را توجیه کنند. ولی واقعیتهای موجود در جامعه ایران کاملن با حرفهای ایشان در تضاد است. به نظر من دلایل دفاع آقای بیات زاده از انقلاب ریشه در وحشت ایشان و همفکرانشان در پاسخگویی به دنباله روی آنها از آخوندها دارد.
۷۷۵٨ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : سند تاریخی

عنوان : سند تاریخی را بدرستی بخوانید و سپس نظر بدهید که چگونه نیروهای سیاسی از جرگه دکتر منصور بیات زاده ها آمدن خمینی به قدرت را آماده کردند.هدف دفاع از شاه نیست چرا که به لحاظ تاریخی شاه دیگر رفتنی بو.د و خود مقامش را به فرح و پسرش واگذار کرده بود یا بالاخره بد
دکتر کریم سنجابی در مصاحبه با روزنامه اطلا عات مورخ۲۹ دیماه ۱۳۵۷ «این نهضت اساسش درعدم رضایت ،عصیان،وطغیان ملت است که رهبرآن آیت الله خمینی است و۹۸ درصد ملت ایران مسلمانند والزامان حکومت آن نیز باید اسلامی باشدوخیال میکنم در این مورد آنچه که من میگویم وآنچه امام خمینی اظهار می دارنداختلاف زیادی وجود ندارد«.تمام تلاش آقای سنجابی جهت جلب رضایت خمینی صرف میشد تاپست نخست وزیری درآینده یعنی پس از سرنگونی شاه آن را به چنگ آورد.
۷۷۵۷ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مرتضی وطن خواه

عنوان : انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ـ تشکر از آقای رحمان شریفی گلپایگانی
منهم همچون آقای رحمان شریفی گلپایگانی بر این نظرم که منتقدین دکتر بیات زاده کمتر درباره محتوی نوشته آن جناب اظهار نظر کرده اند. البته تعدادی در باره محتوی نوشته ایشان سئوالاتی را مطرح نموده اند که امید وارم دکتر بیات زاده به آن سئوالات پاسخ گوید. من خود سئوالاتی را برای ایشان از طریق ایمیل ارسال داشتم، که بمن پاسخ داده اند در نوشته ای به سئوالات من و دیگر سئوالاتی که از هموطنان دریافت کرده اند پاسخ خواهند داد.
با عرض تشکر از آقای رحمان شریفی گلپایگانی بخاطر راهنمائیشان در باره مقالات آقای دلخواسته . من در نوشته آقای دلخواسته ، متن نامه ای از آقای دکتر بختیار خطاب به آیت الله خمینی را پیدا کردم. من کپی آن نامه را در اینجا می آورم تا خوانندگان با نظرات دکتر بختیار قبل از اینکه حکم نخست وزیری را از شاه بگیرد ، آشنا شوند و مشاهده کنند که دکتر شاپور بختیار قبل از اینکه نخست وزیر شاه بشود، چگونه در رابطه با نعلین پوشان فکر می کرده است!
طرفداران دکتر بختیار و طرفداران نظام پادشاهی توجه کنند که جناب دکتر بختیار در آن نامه صحبت از "خلق و خدا" و " وظایف ملی و دینی" نموده و از آن آیت الله نعلین پوش تقاضای " هدایت و حمایت " نموده اند!!!
متن نامه ای که آقای دکتر شاپور بختیار برای "حضرت آیت الله خمینی" ، فرستادند به این شرح است:
«هفتم شهریور ماه ۵۶- حضرت آیت الله خمینی دامت برکاته؛ خاطر مبارک شاید از انتشار اعلامیه مورخ ۲۲ خرداد ۵۶ که با امضای اینجانب و آقایان دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر در تهران انتشار یافته است اطلاع حاصل فرموده اید. ما در مقابل خلق و خدا بیان این حقایق را ادای وظیفه ملی ودینی خود دانسته ایم و اوضاع کشور را همانطوری که هست بگوش هموطنان خود ودنیای خارج رساندیم. در این ایام که برای چند روز اقامت در فرانسه بودم با دوستان وهمفکران خود تبادل نظر کردم واکنون به وسیله دوست مبارز خود آقای ابوالحسن بنی صدر این عریضه را به حضور آن حضرت تقدیم می دارد. عطف نظر به گذشته و سوابق امضا کنندگان نامه ی مذکور خواستم استدعا نمایم که به منظور وسعت بخشیدن به مبارزات وایجاد هماهنگی بیشتر بین افراد ملت مسلمان در صورتی که مقتضی بدانید به هر نحو که صلاح باشد ما را در این راه خیر، هدایت و حمایت فرمائید. باسلام و تهیت [تحیت]، ارادتمند شاپور بختیار.» (۳۷)
عکس نامه آقای دکتر بختیار به قلم خود آقای دکتر در نوشته آقای محمود دلخواسته کلیشه شده است.
۷۷۵۱ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : رحمان شریفی گلپایگانی

عنوان : در رابطه با مطالب بی ربط در انتقاد از نوشته دکتر بیات زاده
آقای ایرانی میفرمایند بختیار نمی خواست سلطنت را نجات دهد، ممکن است بفرمایند، پس چرا زمانیکه مجبور به مهاجرت از ایران شد، فعالیت های سیاسی خود را با طرفداران نظام پادشاهی شروع کرد؟
برایم روشن نیست که آیا آقای ایرانی از همکاریهای دکتر بختیار، دکتر امینی و رضا پهلوی خبردارند؟ منظورم همان همکاریهائی است که این سه نفر در خارج از کشور مشترکأ با هم داشتند و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را در مدت چند ماه آینده بمردم ایران خبر می دادند.
آیا آقای ایرانی از شرکت دکتر بختیار در کودتای نوژه خبردارند، همان کودتائی که باعث مرگ بسیاری از جوانان اغفال شده ایرانی و حتی تعداد بسیاری که در آن ماجرا شرکت نداشتند شد؟ چرا و بچه دلیل دکتر بختیار با صدام حسین در رابطه بود؟
اگر در رابطه با این مسائل اطلاع ندارید، بد نیست برای کسب اطلاعات ، مقالاتیکه آقای محمود دلخواسته در باره دکتر بختیار نوشته اند، مطالعه فرمائید.
تیتر مقالات عبارت بود از : " بختیار: اسطوره و واقعیت و سوزاندن فرصتی تاریخی ".
با استفاده از تیتر مقاله آقای محمود دلخواسته می توان آن ها را از طریق گوگل پیدا کرد.
خیلی واضح است که همیشه عده ای با متن یک نوشته ای موافق و عده ای مخالف هستند. من علاقه داشتم بدانم ، آنهائیکه با محتوی نوشته دکتر بیات زاده مخالف هستند، بجای تعریف نظرات آقای منشه امیر مفسر رادیو اسرائیل، توضیح دهند که کدام بخش از گفتار دکتر بیات زاده برخلاف واقعیت است؟ و بخاطر روشنگری مطالب صحیح مورد نظر خود را برای خوانندگان نوشته خود توضیح دهند؟
۷۷۴۹ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : تا آن زمان هیچ صحبتی از تشکیل "حکومت" اسلامی و اصل ولایت فقیه نبود
جاوید، ناظر و فرهاد! هر یک از شما بنحوی با بنده مخالفت کرده اما انتقادات شما همه بر پایه حوادث بعد از پیروزی انقلاب است و به موضوع بحث ما پیرامون حمایت جبهه ملی از آیت الله خمینی ارتباط ندارد. در آن دوره هر فردی می توانست میزان منفور بودن رژیم پهلوی را بوضوح ببیند. حضور میلیونی مردم در خیابان ها جای انکار ندارد. این حضور در نفی استبداد حکومت برآمده از کودتا بود و در حمایت از شعارهای خمینی که تلفیقی از خواست های عموم مردم با اعتقادات دینی آنان بود. حال اگر برداشت شما از گروه سیاسی جمعی است که قدرت پیشگویی داشته و از امتیاز ارتباط با عالم غیب برخوردار باشد، این دیگر مشکل شماست.
اما به اعتقاد بنده هیچ نیروی سیاسی جدی که به منافع مردم و کشورش اهمیت می دهد نمی تواند بر پایه پیش بینی های خود در برابر مردم قرار بگیرد. ضمن اینکه خمینی تا مدت ها پس از ورود نه از حکومت اسلامی سخن گفت و نه از اصل ولایت فقیه. حتی از آزادی مارکسیست ها در ابراز عقیده ووو دفاع کرد. از نیرو های ملی در شورای انقلاب استفاده کرد ووو. پس جبهه ملی در انتخاب بین شاه که بکمک اربابان امریکایی انگلیسی اش دولت ملی مصدق را با کودتا سرنگون کرد و همه آزادیخواهان را یا اعدام یا تبعید یا به زندان انداخته بود با آیت الله خمینی که ذکرش در بالا رفت،باید بیمار می بود اگر جانب شاه را می گرفت.
اتفاقا سرنوشت بختیار همین نظر را تایید می کند. ایشان تعلق خاطر خاصی به سلطنت داشتند و برای همین حتی پای توافقات خود با شورای انقلاب نایستاد! که به همین دلیل نیز شعار "نوکر بی اختیار" به شعاری میلیونی تبدیل شد. سرنوشت آقای سنجابی یا سایر حامیان انقلاب بحث دیگری است، که باید همه حوادث بعد از انقلاب را بررسی کرد.
۷۷۴٨ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : بختیار انتخاب درست
آقای میشکا این را با اطمینان به شما میگویم که بنده هیچ قصدی در دفاع از نظام سلطنتی نداشته و ندارم. اطمینان داشته باشید که اگر بنده طرفدار آن نظام بودم، بدون هیچ نوع رودربایستی، به شما و دیگران با صدای بلند میگفتم که سلطنت طلبم. حرف من این است، برای من نتیجهء رویدادهاست که به آنها اهمیت و ارجحیت میدهد. کسانی چون آقای دانش و یا همین بیات زاده میتوانند بنابر دیدگاههای فلسفی خود با انقلاب اسلامی موافق و یا مخالف باشند، ولی من به عنوان یک شهروند معمولی ایرانی که هیچ علاقه ای به فلسفه بافی و تئوری پردازی ندارد، با صدای بلند اعلام میدارم که من مخالف انقلاب اسلامی هستم چرا که این واقعه شوم، که امثال بیات زاده و همفکرانش در تکوین آن سهم به سزایی داشتند، جز بدبختی و بیچارگی چیزی برای ملت ایران ببار نیاورد. شاپور بختیار شانس فوق العاده ای بود که ما ملت آن را از دست دادیم. ما میتوانستیم بدون روح الله خمینی جنبش آزادی خواهی خودمان را بر علیه رژیم گذشته به ثمر رسانیم. اینکه گفته شود بختیار آمده بود سلطنت را نجات دهد، حرفی کاملاً بی مورد است. عملکرد بختیار در یکماه نخست وزیریش کاملاً با عملکرد رژیم شاه در تضاد بود. بختیار لااقل در دو مصاحبه خود (یکی با اطلاعات و دیگری با سی بی سی کانادا، اگر اشتباه نکنم) به صراحت بیان داشت که رژیم ایران میتواند جمهوری باشد. بختیار در مصاحبه با کیهان در ۱۶بهمن۵۷شماره۱۰۶۳۰ ابراز داشت:
"ایشان(خمینی)یک نظری دارندعلیه دودمان رضا شاه و محمد رضا شاه واین مسئله به من مربوط نیست..جمهوری اسلامی برای من بتمام معنی مجهول است و تا حال کتابی نخواندم و چیزی ندیدم که مرا روشن کند،ایشان(خمینی )از یک موضوعی صحبت میکنند،که باید «بشود»و من از موضوع دیگری صحبت میکنم وآن اینستکه هر چه میگویم بسنجید با تعقل و بدون هیجان روحی و داد و فریاد، و راه خودتانرا انتخاب کنید."
من از شما سوال میکنم، کجای این حرفها نشان از حمایت از دیکتاتوری سلطنتی دارد؟ ما میتوانستیم بدون کشت و کشتار و در سایه انتخابات آزاد (آقای شریفی از اعضای جبهه ملی و همکاران بختیار اعلام داشت که او قصد برگزاری انتخابات آزاد را در بهار سال ۵۸ داشت) نظام جمهوری را در کشور بپا داریم. ما در عمل دیدیم که فرماندهان ارتش بهیچ عنوان امکان کودتا نداشتند و حتی با اپوزیسیون شاه در تماس نزدیک بودند. من عاشق چشم و ابروی دکتر بختیار نیستم و بهیچ عنوان قصد ندارم که از او یک بُت بسازم (بر خلاف بیات زاده و دوستان جبهه ملیِّش که از مصدق یک بُت میسازند). ولی حرفها و روش او در آن روزهای سخت حرفی درست و منطقی بود و اگر دوستان "ملی" او، بجای همکاری با "آقا"، با دولت وی همکاری میکردند، ما امروز گرفتار فاشیزم اسلامی خمینی نمیشدیم.
۷۷۴۵ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : رژیم شاهنشاهی از درون پوسیده بود و بوی گند میداد
البته میتوان بحثهای زیادی در رابطه با اشتباهات گروههای سیاسی در اوائل انقلاب کرد وبسیار هم بجاست که همه به نقد کشیده شوند تا ما ایرانیان راه درست را از بین این همه اشتباهات تاریخی پیدا کنیم. اما کسانی میخواهند برای سلطنت طلبان تبلیغ کنند و انهم در یک سایت چپ و جمهوریخواه. به اینطور افراد باید متذکر شد که بر اساس تمام خاطرات درباریان و وابستگان به حکومت شاهنشاهی میشود به درون این حکومت بهتر نظر انداخت. حکومت شاهنشاهی از درون پوسیده بود و بوی گند میداد و متاسفانه فرد ارزشمندی مثل دکتر بختیار که خود طعم سرکوب وشکنجه و زندان شاهنشاهی را کشیده بود برای نجات سلطنت وارد میدان شد که طوفان انقلاب اورا هم که خود را مرغ طوفان خوانده بود با خود برد.در رابطه با دخالت بیگانگان و کودتاهای پدر و پسر هم باز اربابانشان خاطرات خودشان را به تحریر در اورده اند که سلطنت طلبان میتوانند خودشان انها را بخوانند و از توهم در بیایند
۷۷۴٣ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناظر

عنوان : دنباله روی از فاشیزم نشانه بی فکری و بی کفایتی است.
آقای "دانش" از درک سیاسی رهبران جبهه ملی صحبت میکند. این چه درک سیاسی بود که نهایتن باعث شد که کریم سنجابی در سن هشتاد سالگی و با کمر شکسته از کوه و کمر فرار کند. آیا آنروزها که ایشان با کلاه پوستی و تسبیح برای دستبوسی و پابوسی خدمت امام "بزگوار" میرسید، آیا خوابش را هم میدید که سرانجامی چنین برای خود و دیگر رهبران به قول شما با هوش و ذکاوت جبهه ملی رقم زند؟ دنباله روی از فاشیزم نه تنها نشانه باهوشی و خردمندی نیست، بلکه نشانه بی فکری و بی کفایتی است.
۷۷۴۲ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : فرهاد

عنوان : "درک سیاسی" جبهه ملی!
آقای دانش میگوید جبهه ملی در میان مردم بود و درک سیاسی داشت. من از ایشان سوال میکنم نتیجه این درک سیاسی چه شد؟ آیا دنباله روی از خمینی و اخوندها درک سیاسی است؟ امروز جبهه ملی به یک سازمان بسیار کم اهمیت تبدیل شده که ضمن هزار پاره شدن، دارای هیچ پایگاه مردمی در بین مردم و بویژه جوانان کشور نیست. این است نتیجه "درک سیاسی" جبهه ملی!
۷۷۴۰ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : جاوید ایرانی

عنوان : مخالفت با شاه دلیل آزادیخواهی نیست
آقای دانش گرامی، شما با همان عصبیتی که با آقای مستشار صحبت میکنید با بنده نیز طرف میشوید. مسئله "مرخص" بودن و یا نبودن رژیم شاه نیست. مسئله این است که یک سازمان سیاسی در رابطه با مسائل و منافع کشور باید سیاستهایی را پیشه کند که متضمن منافع کشور باشد. اگر کمی به مطلب بنده توجه مینمودید، دقت میفرمودید که من کریم سنجابی و جبهه ملی او را مسئول این بی سیاستی معرفی کردم. جبهه ملی مدعی است که سازمانی دموکرات، وطن پرست و سکولار است. آیا دنباله روی از یک آخوند بیسواد و مشارکت و کارگزاری در برقراری یک حکومت فاشیستی مذهبی نشانگر دموکرات بودن و سکولار بودن است؟ اگر صرف مخالفت با دیکتاتوری حاکم دلیل بر آزادیخواهی است، پس باید مجاهدین خلق را آزادمنش ترین گروه سیاسی تلقی کرد. صرف مخالفت با حکومت شاه دلیل بر آزادیخواهی نیست. آیا میتوان مذهبیون، توده ایها، و همین مجاهدین و یا فداییان خلق را به صرف مخالفت با حکومت شاه آزادیخواه نامید؟ آیا میتوان اشخاصی چون حاج حبیب تازه مسلمان و یا خسرو روزبه را که قاتل روانشاد محمد مسعود بود آزادیخواه نام نهاد؟
کریم سنجابی و جبهه ملی نه تنها در موضع گیری آشکار از برقراری حکومت اسلامی در ایران حمایت کردند، بلکه همانطور که دیگر نظردهندگان نیز ابراز داشتند، مسئولیت مستقیم سرکوب در ارتش و همچنین نظام دادگستری کشور در سال اول روی کار آمدن رژیم فاشیستی اسلامی به آنها سپرده شد. جبهه ملی در مسائل داخلی خود نیز تعدی به توافقهای انجام شده نمیکرد. در سال ۵۸ جبهه توافق نمود که پست دبیر کلی را حذف کند و بجای آن شورای رهبری را جایگزین نماید. ولی بعد از آنکه مشخص شد که آزاد مردی چون روانشاد دکتر صدیقی (که عضو شورای رهبری بود) بهیچ عنوان دنباله روی عناصری چون سنجابی و حسیبی نمیشود، در یک کودتای سازمانی او و همراهانش را از جبهه بیرون کردند و پست دبیرکلی را مجدد به سنجابی دادند. حال سوال این است، چنین تشکیلاتی که کوچکترین تعهدی به اصول اعتقادی خود ندارد، آیا براستی میتواند پرچمدار دموکراسی و سکولاریزم در کشور باشد؟
۷۷٣٨ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : سنجابی بتنهایی شورای مرکزی ببهه ملی بود؟
آقای ایرانی بیانیه ای که این دوستمان در کامنت خود آورده اند بسیار بجاست. اگر آقای سنجابی بر خلاف نظر رهبری جبهه ملی عمل کرده بود بی شک وی نیز توبیخ می شد اما برخلاف ادعای شما شورای مرکزی جبهه ملی با سازش با شاه مخالف بود و قصد قربانی شدن بخاطر تصمیم اشتباه بختیار را نداشت.
آنها در میان مردم بودند و آنقدر درک سیاسی داشتند که تشخیص بدهند حکومت پهلوی "مرخص" است و نیازی به هوش و زکاوت خارق العاده ای نیز نیاز نداشتند تا زیر بار چنین اشتباه فاحشی نروند!
۷۷٣۷ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : جاوید ایرانی

عنوان : سنجابی اصول بنیادین جبهه ملی را زیر پا گذتشت.
من نمیدانم منظور آقای مصطفی احمدی در ارائه بیانیه جبهه ملی در مورد اخراج روانشاد بختیار از این سازمان به چه منظور است؟ ایراد دکتر بختیار آن بود که کریم سنجابی، دبیر کل جبهه ملی، این حق را نداشت که بدون مشورت و سَرِ خود با روح الله خمینی توافق نامه امضا کند. من از آقای مصطفی احمدی سوال میکنم که کریم سنجابی با اجازه چه کسی و در رابطه با کدام توافق نامه سازمانی سند دنباله روز جبهه ملی از خمینی را امضا کرد؟ ماموریت سنجابی شرکت در بین الملل سوسیالیستها در کانادا بود. او بعد از امضای آن توافق نامه ننگین در پاریس (که باید نام آن را ترکمن چای جبهه ملی نامید) مهر تایید جبهه ملی را بر برقراری حکومت اسلامی در ایران صادر نمود. ایراد روانشاد بختیار به سنجابی و دنباله روهایش کاملاً بجا بود و هیچ تضادی با اصول اعلام شدهء جبهه ملی نداشت. در مورد بیات زاده نیز به اندازه کافی صحبت شده و تقریباً همه به این نتیجه رسیده اند که ایشان در بیان واقعیتها نگاهی صادقانه و منطقی ندارد.
۷۷٣۵ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مصطفی احمدی

عنوان : انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و موضع سیاسی برخی از طرفداران دکتر بختیار
تا کنون ۱۰۶ اظهار نظر در رابطه با نوشته دکتر بیات زاده شده است، متأسفانه در بسیاری از اظهار نظرها، کمتر به محتوی نوشته ایشان اشاره رفته است.دکتر بیات زاده در نوشته خود به اخراج دکتر بختیار از جبهه ملی اشاره کرده بود. موضوعی که صحیح می باشد. با اجازه دکتر بیات زاده و مسئولین محترم سایت اخبار روز ، من در زیر متن اطلاعیه شورایعالی جبهه ملی ایران را در اینجا ذکر می کنم.تا هموطنانی که به روشنفکران ایراد می گیرند که چرا از دکتر بختیار حمایت نکردند، مشاهده کنند که دکتر بختیار حتی دوستان حزبی خود را در جریان آن اقدام قرار نداده بود.

اطلاعیه

طبق گزارش‌های رسیده آقای دکتر شاپور بختیار عضو جبهه ملی ایران بدون رعایت انضباط سازمانی ماموریت تشکیل دولت را پذیرفته‌اند.

جبهه ملی ایران بدان سان که اعلام داشته است: «نمی‌تواند با وجود نظام سلطنتی غیرقانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نماید.»

شورای مرکزی جبهه ضمن تقبیح شدید اقدام آقای دکتر شاپور بختیار به آگاهی همگان می‌رساند که در این شرایط، تشکیل دولت از طرف ایشان به هیچ روی با مصوبات آرمانی و سازمانی جبهه ملی ایران سازگاری ندارد و به همین دلیل از عضویت جبهه ملی ایران برکنار می‌شود.

شنبه نهم دی‌ماه ۱۳۵۷

شورای مرکزی جبهه ملی ایران
۷۷۲۷ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناظر بی طرف

عنوان : موضع شفاف اقای مستشار حمله اتمی اسرائیل به ایران میباشد
اقای مانی فرزانه اتفاقا اقای مستشار موضع شفافی دارند وان اینکه خواستار حمله اتمی اسرائیل به کشورمان میباشد.از دیگر ادعاهای اقای مستشار در رابطه با ازادی ودمکراسی برای ایران با وجدان راحت فاکتور بگیرید. ادعاهای اقای مستشار در رابطه با ازادیخواهی در چاچوب خط و مش و نظرات جورج بوش و نتانیاهو میباشد . اقای جورج بوش هم برای خاورمیانه بزرگ ادعای اوردن دمکراسی داشت ولی جز جنایت چیزی نصیب مردم عراق و افغانستان نکرد.اقای مستشار حرفهایش را تکرار میکند و گوش به دیگران نمیدهد واصلا هم نمیخواهد چیزی بفهمد بلکه میخواهد اینطور جا بیندازد که حمله اتمی اسرائیل به کشورمان ضروری است و اینکه چقدر انسان بیگناه از بین بروند مهم نیست.او به سوالهائی که در این باره میشود جواب نمیدهد
۷۷۱۱ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : gg

۷۷۰۹ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : برخورد های عصبی و آسمان و ریسمان بافی برای چه؟
مانی گرامی ممنون از کامنت جالبتان.
آقای مستشار استاد برهم زدن نظم بحث، عصبی کردن آن و نیز منحرف کردن آن هستند. ایشان با برخورد های هیستریک و آمیختن راست و دروغ فرصت پیشبرد بحثی آرام را از همه سلب می کنند.
یک بار نشده برای نمونه ایشان به سوالات مطرح شده بطور مستقیم پاسخ دهند.
من از خفقان دوران پهلوی می گویم، ایشان نقل وقولی ساختگی یا دستکاری شده از احسان طبری تحویل بنده می دهد.
تکرار می کنم ایشان خود را دارای رسالتی می داند که زیاده بگوید و بزعم خود ما گمراهان را براه درست هدایت کند!
تصور اینکه دیگران هم فکر دارند و قدرت تشخیص برای ایشان گویا ناممکن است. اگر در عصر اطلاعات زندگی نمی کردیم ایشان قطعا ادعای پیامبری می کردند!
۷۷۰۶ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مانی فرزانه

عنوان : تعصب بد آفتی ست
مستشار فقط یک صفحه ی قدیمی را می گذارد روی گرامافون و نمی خواهد ببیند که دنیا تغییر کرده ست. این بد شانسی ما ایرانیها بود که در یک منطقه ژئوپولیتکی انگلییسها و روسها ،هزاران جفا در حق مردم کردندو مستشار فقط پیله کرده به مخالفین استعمار و استبداد که البته خالی از خطا هم نبوده و نیستند.
برای روشن شدن موضوع و اعلام کفایت مذاکرات توصیه میکنم سخنرانی جک استرا/ وزیر سابق خارجه انگلیس را در مراسم افتتاح موزه ی شاه عباس در انگلستان را مطالعه فرمائید که از هرالد تریبون کپی شده و امیدوارم از انگلیس ها و آمریکاسی ها یاد بگیریم و از ابراز خطاهای ملی و شخصی خود شرم ننمائیم. البته میرفطروس ها میگویند که معذرت خواهی خانم اولبرایت هم ساختگی ست و برای معامله با ایران بوده ،از نظر او کودتای ۲۸ مرداد «شایعه» ست و حتما در باره ی جک استراو نیز همین خواهد شد.

Then Jack Straw, a former foreign secretary, briefly noting that relations had been established between Britain and Iran in the early ۱۷th century, jumped to modern times. British and Iranian politics had been intertwined in the ۱۹th century, he said, and there had been many British "interferences" in ۲۰th-century Iranian affairs. A democratically elected leader, Mohammad Mosaddegh, had been toppled in a coup in which Western powers, Britain included, had had a hand. Britain had later supported the regime of a shah to which Iranian opinion became largely hostile.

You could almost physically feel the sense of amazement that such a discourse, never heard in a museum arena in England, caused among those who stood in the room, glass in hand. There was more to come. Iran, they heard from Straw, was the most important country in the entire Middle Eastern region, and it would play a role in maintaining stability, in Iraq, Afghanistan, etc. It all felt like a dry run for an international conference aimed at bringing together long-estranged buddies.

میتوانید به ادرس سایت هرالدتریبون هم مراجعه کنید.

http://www.iht.com/articles/۲۰۰۹/۰۲/۲۰/arts/melik۲۱.php
۷۷۰۵ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : مگر احسان طبری نگفته بود که ما اطمینان داریم که جمهوری اسلامی ما را تا آستانه سوسیالیسم خواهد برد پس چی شد ؟؟؟
اینکه افراد جامعه به هر وسیله ائی اعتراض خود را حتی به شیوه خودکشی به حکومت اسلامی نشان می دهند بسیار طبیعی شده است چرا که این پروسه در همه پهنه جهان نیز سابقه داشته است. شوربختانه نسل کنونی مردم ایران در حال حاضر دست به هرکاری می زنند تا زندگی خویش را هر چند با زبونی مانند تن فروشی و دروغ و تزویر و حتی فرزندان خود را بفروش می رسانند تا زندگی نمایند اما دست به قیام علیه حاکمان مستبد و دزد اموال و ثروت ملی خود نمی زنند که روزگار آنها را اینچنین سیاه کرده اند!!!در ۱۸ تیر دانشجویان ما تنها و بی یار ویاور ماندند و رژیم آنها را قصابی کرد ،دانشجویانی که برای درد مردم به قیام برخاسته بودند نه چیز دیگر؟

بسیار روشن و آشکار باید بگویم که در ایران ما در حال حاضر یک موش گندیده در راس قدرت داریم که سالهاست مرده است وبوی گندش همه جا را گرفته است.بوی این تعفن چه ما بخواهیم و یا نخواهیم بر تن تک تک ما نشسته است. هر بار در نمایشات انتخابات آخوند ها باردیگر روشنفکران به میدان می آیند تا با ملاها همراهی کنند تا این مرده بوش گندیده جان تازه ائی بگیرد !!! یک زمانی ایرانی ها دسته دسته از ظلم رژیم به خارج پناهنده شدند و در زندگینامه های خود تنها برای اخذ مدارک پناهندگی چه شکوها که از آخوند ها نکردند اما بیشتر آنها اینک علیرغم حکومت همان آخوندها به ایران رفت و آمد دارند واینک از زندگی در غرب شکوه می کنند و روزگار مردم ایران را برای خارجی ها می ستایند تا در پیشگاه رژیم محفوظ بمانند.همسایه ایرانی ما بارها به من اصرار می کرد که به ایران مسافرت کنم چراکه ایران خیلی عوض شده است وایران مانند گذشته نیست و از جاده ها و اتوبان های زیبا برخوردار شده است ،که من در پاسخ او گفتم آیا آزادی هم به ایران بازگشته است یا نه ؟که او در برابر این سئوال من سکوت شرمگینانه ائی کرد.من به او گفتم ای همسایه گرامی ، آنروزی که من به آلمان برای زندگی پناهندگی آمدم نه از روی فقدان اتوبان یا مترو آمدم بلکه از جهت اعدام ودستگیری و شکنجه انسانها بود که به خارج کشور آمدم ومادامیکه در آن مملکت آزادی وجود نداشته باشد هرگز به آنجا نخواهم رفت. حتی به همسایه گرامی خود که یک زمانی به اصطلاح پناهنده سیاسی بود و الان سالهاست که به ایران رفت و آمد می کند گفتم ـ اگر بخواهی می توانیم با هم به اداره پناهندگی آلمان برویم و باهم دلایل ودر خواست پناهندگی مرا که پروتکل شده است بخوانیم تا متوجه بشوی که در آنروز نیز من از فقدان آزادی وکشتار انسانهای بی گناه شکایت داشتم که به آلمان پناهنده شدم.این مرده موش همه جا هست وحکومت نیز می کند.در محل کار وزندگی همه ایرانی ها نیز حضور دارد.این مرده موش با تمام مردگی اش اما درحال حکومت کردن است ومردم از آن فرمانبردارند.حکومت گران ازاین مطمئن هستند که حکومت شان با همکاری خواسته ویا ناخواسته بخشی از همین جامعه پیش خواهد رفت ورای بخشی آز آنها را به عناوین مختلف پشت خود دارند.همین دیشب در یک جلسه بحث وگفتگو بودم ،یکی از انقلابیون سابق می گفت جامعه مذهبی و عقب مانده است و هیچ کاری نمی شود کرد که من در پاسخ اوگفتم چرا جامعه عقب مانده را در سال ۵۷ به خیابانها آوردید تا انقلاب کنند تا به جای شما خمینی را به قدرت برسانند؟ وحالا می گوئی اشتباه کرده ائیم ؟سئوال ما از این دوستان این هست مگر سینه زنی و عقب ماندگی و نفوذ مذهب در دوره شاه زیاد نبود چرا مردم را به زیر رهبری آخوند ها بردید ؟چرا به شکل تا کتیکی و ابزاری خواستید از روحانیون استفاده ببرید اما عاقبت این ملا ها بودند که از شما به شکل ابزاری استفاده کردند و مدار سیاسی به بیرون پرت کردند!!!مگر کمونیستها نمی گفتند که اقشار مذهبی بر اثر تضاد کار و سرمایه ودیگر تضاد های طبقاتی عاقبت به سوی کمونیستها خواهند آمد؟ پس چرا خرافات و مذهب و زیارت ها خانه توسعه پیدا کردند و تضاد طبقاتی اثرش را نگذاشت ومردم از فرط نا امیدی دست به خود کشی می زنند اما به زیر پرچم احزاب و سازمانها نمی آیند؟؟؟ چون به آنها بی اعتماد شده اند وجریانات سیاسی در همکاری با خمینی اعتبار خود را ازدست داده اند.مگر احسان طبری نگفته بود که ما اطمینان داریم که جمهوری اسلامی ما را تا آستانه سوسیالیسم خواهد برد پس چی شد ؟؟؟ تمام فرمولها ی جدول ضربی ماها غلط از آّب ّ در آمد ولی هنوز و همچنان با جان سختی بی مانندی از همه آن اعمال غلط خود در گذشته دفاع می نمائیم و آماده ایم که باردیگر آنها را تکرار نمائیم و در این رهگذر که خواستیم به طبقه کارگر خدمتی کنیم که نکردیم تا کنون نتوانسته به آزادی ودمکراسی نیز خدمتی نمائیم ؟؟؟ وقتی هنوز در دوران حیات جمهوری اسلامی در ایران بودم ، بعضی از بهترین دوستان قدیمی من در قبل از انقلاب ، در دوران حکومت رژیم اسلامی، بخاطر از دست ندادن شغل و یا دانشگاه ـ از رفت و آمد علنی با من که کمونیست شناخته شهر و محله بودم خود داری می کردند. این مرض وبیماری مسری تهدید و چاپلوسی که از آن مرده موش یعنی حکومت اسلامی در جامعه ما ناشی شده است اینک سالهاست که بر جسم و روح بسیاری از افراد جامعه نشسته است و بخش وسیعی از جامعه از خصائل و بوی گندیده آن موش بخود گرفته اند و ناچار شده اند که برای گذران زندگانی مادی و معنوی مصلحت جویانه خود که تعبیرش را زنده یاد محمد علی فردین هنرپیشه شرافتمند ـ مردگی روزمره تفسیر کرده بود ـ تا سرحد ممکن و هرچند بطور اپورتو نیستی و گذرا استفاده می برند تا بدون مشکل زندگی نمایند. از یک زندگی آبرومند وسالم ،جامعه ایرانی تنها از نقاط و جنبه های غلط تاریخی واز مواقع حساس و سخت آن اکتساب کرده اند . متاسفانه در جامعه کنونی ما اینک مدتهاست که سازش تا مرز زندگی خفت بار تنها برای چرخیدن امورات مادی بربخشی از جامعه نهادینه شده است که این موارد در تاریخ ایران قدمت تاریخی دارد و چندان نیز تازگی ندارد.عامل دستگیری بابک خرمدین یک سردار ایرانی بود بنام افشین که اورا به خلیفه اعراب یعنی معتصم تسلیم نمود.
۷۷۰۱ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مانی فرزانه

عنوان : موضع مستشار شفاف نیست
آقای دانش شما از کامنت بی ربط مستشار مناراحت نشوید، ایشان مطالب شما را سر سری خواندند مخصوصا این قسمت را «یک روزنامه نیمه سیاسی و نیمه مستقل در ایران وجود نداشت. کتاب های ممنوعه با شش ماه حبس مجازات می شد و و و ...»

ایشان برخلاف نقل قول خود از جمشید طاهری پور که در «پیغمبر ها » مثل جرجیس میماند ؛ نه با مشی مسلحانه درست عمل کرد ، نه بعداز رد مشی مسلحانه درست عمل کرد ، نه امروز که با دشمنان مشروطه همکاری میفرمایند درست عمل میکند این خود بحث جداگانه دارد که مستشار برای هدف خود از جمشید طاهری پور به عنوان وسیله استفاده کرد. بماند !

مستشار ، در حرف سیاسی هستند ولی اساسا «نظامی» هستند و هنوز هم راه حل ننظامی» برای مشکل ایران توصیه می کنند.بهمین دلیل خواهان حمله ی پیشگیرانه اسرائیل شدند که همانطور که نیروگاه های صدام را بمباران کرد حساب ملاها را هم برسد .

مستشار موضع شفافی ندارد و مانند پاندول در حال تاب خوردن ست.
۷۷۰۰ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : بخشی از مقاله جمشید طاهری پور آورده شده است تا به آنها ئی که هنوز بدنبال قهرمان گرائی هستند زمینه خوبی برای بررسی بوده باشد.مبارزه مسلحانه بزرگانی مانند آقای دانش جو پلیسی را هر چخ بیشتر حاکم کرد نه تلطیف؟
در همین پرواز‌ها بود که من به طور قطع و یقین و با انسجامی رضایت بخش، دریافتم "مشی مسلحانه" راهی اشتباه بوده است! و این زمانی بود که موج رد مشی مسلحانه در صفوف طرفداران آن در زندان، چندان گسترش یافته بود که دهها تن از پایدارترین آنان را در بر می‌گرفت! من ردیه‌ای بر"مشی مسلحانه" نوشتم و توسط خواهرم و همسر او که با "سازمان چریکها" مربوط بودند و به ملاقات من می‌آمدند، به رهبری "سازمان چریکها" رساندم. بعد از آزادی بود که فهمیدم "ردیه" را نخست رفیق مجید - عبدالرحیم پور- دریافت کرد و به همت او در "سازمان" خوانده شد.

ردیه بر مشی مسلحانه، چهار محور اصلی داشت و حول آن محورها نقد و رد مبارزه مسلحانه را مستدل کرده بودم: محور اول؛ رد این نظریه بود که تاکتیک مسلحانه سد دیکتاتوری را می‌شکافد و بر آن فایق می‌آید! بر پایه شواهد غیر قابل انکار مستدل کرده بودم که مبارزه مسلحانه درست عکس این منشاء تأثیر بوده: نوشته بودم؛ سد دیکتاتوری را مستحکم تر و ارتفاع آن را بلند تر برده است.

محور دوم؛ رد نظریه‌ای بود که می‌گفت "تبلیغ مسلحانه" فعالیت سازمانگرایانه در میان توده‌ها را تسهیل می‌کند. نوشته بودم درست عکسش اتفاق افتاده: کار بست تاکتیک مسلحانه به پلیسی شدن جو دانشگاه‌ها، کارخانه‌ها و ادارات دامن زده و محیط کار و فعالیت مردم را یکسره تحت نظارت و کنترل ارگان‌های سرکوب رژیم در آورده است. تجدید سازمان و تقویت "دوایر حفاظت" را در دانشگاه، کارخانه‌ها و ادارات حجت و دلیل نظر خودم آورده بودم.

محور سوم؛ رد "تئوری بقاء" بود. نوشته بودم همه رهبران نسل اول شهید شده‌اند، نسل‌های دوم و سوم، قریب به اتفاق در مسلخ رژیم کشته شده‌اند. جزنی و ظریفی به همراه هفت تن دیگر از بهترین کادرهای جنبش، با جنایتکارانه ترین شکل در همین زندان سر به نیست شده‌اند و چند نفری که در زندان و بیرون زندان هنوز زنده مانده‌ایم، به فرض زنده ماندن، دهها سال باید تجربه بیاندوزیم تا به سطح رهبرانی مانند جزنی و ظریفی برسیم. پرسیده بودم: "این چگونه بقائی است؟". نوشته بودم فداکاری، ایثار و جان فشانی‌های ما برای تجدید حیثیت و اعتبار "جنبش چپ" و جلب اعتماد توده‌ها به آن، با چنان بهای گرانی همراه بوده که معلوم نیست قابل جبران باشد!

محور چهارم؛ در اهمیت مبارزه علیه دیکتاتوری بود. نوشته بودم اگر سمت عمده مبارزه علیه دیکتاتوری فردی شاه است، ما باید نتایج مبارزه مسلحانه را در ارتباط با دوری و نزدیکی آن با این سمت و هدف بسنجیم، چنین سنجشی بر ناکامی ما گواهی می‌دهد: راه ما اشتباه بوده، "مبارزه مسلحانه اشتباه است".

نه تنها در زندان، بلکه بیرون از زندان؛ در صفوف سازمان چریکهای فدائی خلق ایران؛ "مبارزه مسلحانه" موضوع نقد و نظر، موضوع بازاندیشی بوده است. در همان زمان که امواج رد مشی مسلحانه طرفداران آن در زندان را در می‌نوردید، در آن وانفسای یورش‌های مرگبار ساواک به "سازمان چریکها" که مجال تفکر از هر "چریک" می‌گرفت، مباحث در درون سازمان، مسیر ثمر بخش خود را طی می‌کرد. (*۶۳۶-۶۳۴) (*۷۰۹) بیانیه سازمان چریکهای فدائی دایر بر مردود شناختن نظرات مسعود احمدزاده و پذیرش نظرگاه "جزنی"، گواهی بر این واقعیت است. گواه برجسته دیگر شکل‌گیری نهائی گرایش رد مبارزه مسلحانه در "سازمان چریکها" و انشعابی است که در این زمان در سازمان چریکها صورت وقوع یافت. طرح دموکراتیک نظرات منشعبین که زیر عنوان- لایروبی طویله اوژیاس- توسط رفیق تورج حیدری بیگوند تحریر شده بود (*۷۱۷- ۷۱۸) و سازمانیابی دموکراتیک انشعاب در آبان ۱۳۵۵،(*۷۴۹) هیچ نشانی از "خشونت کانگستری"(*۵۲۷) ندارد و علیه جعلیاتی از این دست گواهی می‌دهد. این جعلیات؛ تاریک اندیشی تبهکارانه علیه تاریخ معاصر ایران است.
۷۶۹۷ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : باخته

عنوان : این نویسنده فلسطین زده است
موضع سیاسی آقای بیات زاده با وفاداران ولایت فقیه به دلیل دفاع از مردم غزه و محکوم کردن عمال اسرائیل چه فرقی دارد؟ اینها هم مثل ملاها فلسطین زده هستند و حتمن پول مردمان فقیر ایران که به جیب حماس و دیگر تروریستها سرازیر می شود دفاع می کنند.(نظر ایشان در همین سایت هست). این ها مثل سنجابی هافکر می کنند که از نوکران خمینی بودند و این حکومت زد بشری را پایه ریزی کردند.
۷۶۹۶ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مانی فرزانه

عنوان : بختیار قربانی «نبود» مشروطه شد
برای «ایرانی » که شاید ناخودآگاه «اصل» را فدای «فرع» می کند. به نظر من باید تعصب را کنار بگذاریم و ببینیم دیگر ملت ها چگونه مسائل خود را حل می کنند.
« ما» مشکل داریم و باید همت کنیم آستینها را بالا بزنیم و کار اساسی کنیم. بجای بازی های «حذفی» سیاسی به بازیهای «دوره ای » سیاسی روی بیاوریم که همه شانس رقابت با هم را داشته باشند.

دیروز در سوئد اتفاق جالبی افتاد که برای طرفداران حکومت پادشاهی باید آموزنده باشد. شاهزاده خانم ویکتوریا پس از سالها دوستی با پسری بنام دانیل از نخست وزیر سوئد فردریک راینفلد مجوز ازدواج دریافت کرد که مهمترین اتفاق دیروز بود.

این نمونه ای از بسیاری قواعد سیاسی حکومت پارلمانی مشروطه ی سلطنتی در سوئد ست.دلیل آن واضح ست مردم مالیات دهنده هستند و مجلس ناظر و قانونگزار تمام دخل و خرج مملکت ست .مراسم عروسی شاهزاده خانم ویکتوریا در تابستان آینده رسما برگزا میشود و باید برای آن بودجه تعیین گردد.

تحلیگران اقتصادی میگویند هزینه ی این عروسی در برابر درآمدهای توریستی تابستان اینده ناچیز ست و مردم سوئد مبالغ متنابهی از این ازدواج شاهانه کسب خواهند نمود.

این را از سوئد داشته باشیم، ولی گذشته های ایران را نمیشود فراموش کنیم (ببخشید منطوری ندارم فقط بحث می کنیم و در مثال مناقشه نیست )

اگر کارگزاران و تحلیگران هوادار رژیم گذشته با گذشته ایران برخورد اساسی نکنند و ایران پهلویها را با حکومت های «مشروطه سلطنتی » دیگر کشورها ی آن زمان مقایسه نکنند تا اشکالات اساسی آن شاهان و همکاران آنها را بشناسند هرگز نخواهند توانست در باره پروسه انهدام و تلاشی سیستم در سال ۵۶ و ۵۷ به قضاوت عادلانه بنشینند. متاسفانه این دوستان از این برهه ی ۵۸ ساله می پرند و خود را به کوچه ی علی چپ میزنند.!

آری در باره ی وقایع انقلاب و پی آمد های وحشتناک آن همه ی ما باید احساس مسئولیت نموده و نقش خود را در شکل گیری این حکومت جنایکار بعهده بگیریم . اما هر کدام در جای خود واجب ست.۵۰ سال نبود مشروطه ی واقعی در زمان شاهان . ۳۰ سال فجایع « مشروعه» در زمان این « آقایان»

انصافا برنامه ی مدعیان « حزب مشروطه خواهان » را مطالعه کنید ببینید در هزاره ی سوم هنوز مشروطه را مانند زمان شاه تبیین می کنند و مطابق ماده سوم آن برای باز گردانده «پادشاهی مشروطه» و رضاشاه دوم از تلاش باز نخواهند ایستاد
یعنی دغدغه ی این دوستان پادشاهی ست نه مشروطه ی واقعی !
اگر کسی به مشروطه (کنستیتوسیون) پای بند باشد برای انتخابات ازاد و تشکیل مجلس موسسان و تصویب قانون اساسی مناسب تلاش می کند و بعداز تحقق آن ها نمایندگان مردم و رفراندوم در باره ی خرم حکومتی که میتواند سلطنتی یا جمهوری باشد تعیین تکلیف نماید.


امروز هیچ جریانی به جز جمهوری خواهان دموکرات و لائیک به این اصل رسما اعلام پای بندی نکرده و حکومت اسلامی هم از این موضوع نهای سوداستفاده را می برد.

جمهوری خواهان از پیش «جمهوری» میخواهند و شاهدوستان از پیش « پادشاهی» . هیچکدام به نقش اصلی قانون اساسی و انتخابات و نقش مردم اهمیت نمی دهند.


از این زاویه میشود به هرج و مرج سال ۵۷ هم اشاره کرد که شاه با قدرت مافوق پارلمان خود نخست وزیر عوض میکرد که با پاسخ مبتذل گروهی روبرو بود : « ما میگیم شاه نمی خایم، نخست وزیر عوض میشه ! » واقعا آبرویی برای مشروطه و قانون اسای واقعی نگذاشتندو هنوز هم با همان وضع اسفناک ادامه داده میشود.
۷۶۹۵ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : بختیار
«هر نیرویی اگر چنین می کرد بدرستی به سرنوشت بختیار دچار می شد چون خود را در برابر مردم قرار داده بود»

دوست عزیز نیروهایی که همراه مردم با امام راحل بیعت کردند به کجا رسیدند! بختیار عمری را با افتخار و سربلندی زیست و نهایتا به قتل رسید.

بقیه رهبران سیاسی چپ و ملی گرا که یا به غلط کردم پشت تلویزیون کشانده شدند و یا حبس، کشتار، بدنامی و آوارگی نصیبشان شد. حداقل بختیار نام نیکی از خودش در بین ایرانیان روشن ضمیر باقی گذاشت.
۷۶٨۴ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : عباس

عنوان : حقیقت
من در رابطه با صحبتهای آقای "بازمانده" باید بگویم که چنین نیست. من برای اتفاقی که برای ایشان افتاد متاسفم ولی مجازات آمریکاییان در ایران بهیچ عنوان داستان سرایی نیست. خوب به خاطر دارم که دو آمریکایی که در شرکت شیندلر در ایران کار میکردند، به جرم دعوا و کتک کاری که منجر به مضروب شدن یک ایرانی شد حدود ۷ یا ۸ ماه در زندان بودند. علاوه بر زندان آنها به جرایم نقدی نیز محکوم شدند. آنها بلافاصله بعد از تمام شدن محکومیتشان کشور را ترک کردند. مجازات آمریکاییها در ایران یک حقیقت محض بود.
۷۶٨٣ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : عنوان مورد نظرم این بود که هر نیرویی که با شاه سازش می کرد...
عنوان مورد نظرم این بود که هر نیرویی که با شاه سازش می کرد...
کلمه سازش از قلم افتاده بود
۷۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : هر نیرویی که با شاه می کرد بدرستی به سرنوشت بختیار دچار می شد!
آقای مستشار بگفته خودشان سال ۶۲ سر پل ذهاب خدمت می کرده و بر این پایه نوجوان بوده اند که انقلاب شده و حسرت جوانی در "فضای باز اجتماعی" بر دلشان مانده. و فراموش می کنند که یک جوان برای زندگی در خور انسان در کنار دیسکو و کاباره و... به آزادی و عدالت نیز نیاز دارد. آرمان هایی که نام بردن از آنها در دوران شاهنشاه آقای مستشار و یا تلاش برای دستیابی به آنها به قیمت جان انسان های بسیار شریفی تمام شد. حال گویا ایشان اصلا شناختی از فضای خفقان زده حکومت پهلوی ندارد و نمی داند که گلسرخی بجرم تشکیل هسته ای مطالعاتی مانند جزنی ها، روزبه ها اعدام شدند یا مانند پور شیرازی و تیزابی ها زیر شکنجه نابود شدند.
یک روزنامه نیمه سیاسی و نیمه مستقل در ایران وجود نداشت. کتاب های ممنوعه با شش ماه حبس مجازات می شد و و و ...
حال با این کارنامه ایشان برای اعلیحضرتشان اینگونه اشک می ریزند و نیروهایی که در آن دوران تحت فشار و زندان و شکنجه و اعدام بوده اند را مواخذه می کند که چرا با محمد رضا از در آشتی در نیامدند. هر نیرویی اگر چنین می کرد بدرستی به سرنوشت بختیار دچار می شد چون خود را در برابر مردم قرار داده بود.
۷۶٨۰ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : باز مانده

عنوان : آمریکایی قاتل پدر، مادر و برادرم حتی محاکمه نشد!
آقای تهرانی در سال ۱۳۵۶ نوجوانی ۱۳ ساله بودم که از جشن عروسی برادرم به خانه عروس و داماد بر می گشتیم. پل پارک وی بودیم که اتومبیل جیپ یک آمریکایی مست از روی پل واژگون شد و دو اتومبیل همراه عروس و داماد را کاملا له کرد. پدر و مادر و برادر بنده ونیز خواهر و مادر همسر برادرم و یکی از کارکنان مراسم جشن و فرزندش کسته شدند. من و یکی دیگر از برادرانم ماهها در بیمارستان بستری بودیم و هنوز معلول آن تصادف هستیم.
آن امریکایی حتی ۱ ثانیه در اداره پلیس حاضر نشد چه رسد به محاکمه و پرداخت خسارت و ...
خواهشا افسانه سرایی نکنید!
۷۶۷٨ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : احمد تهرانی

عنوان : نمی دانم مستشار چگونه از مشروطه حرف میزند که بنظر من شامورتی بازی میکند.
ادعاهای موهوم برازنده ی طرفداران آزادی و دمکوراسی نیست.
- در سال ۱۲۸۵ پیش نویس قانون اساسی مشروطه به امضای مظفرالدین شاه رسید
- درسال ۱۲۹۹ مشروطه با کودتای رضاخان قزاق «میرپنج» [ بدون کمک انگلیس ها و روس ها ] از داخل و خارج محاصره شد.
- در سال ۱۳۲۰ رضا شاه «کبیر» میرپنج سابق باتهام «اقدام علیه امنیت متفقین» و «خدمت » به فاشیسم هیتلری استعفاش دادند .
- قانون اسای مشروطه دوباره جان گرفت ولی هواداران دربار ، انگلیس ، آمریکا ، روسیه ، آیت الله کاشانی و مصدق نتوانستند «تعامل » فرمایند ناگفته نماند بکوری چشم استعمار و نوکران با جیره و بی مواجب آنها تصویب قانون ملی شدن صنایع نفت ایران از طریق مجلس شورای ملی چنان خواب از چشم انگلیس و نفت خواران جهان پراند که تا ابدالدهر این «حق نشناسی » مردم ایران و مجلس شورای ملی را نخواهد بخشید. البته یک عده هم با ترور روزنامه نگاران و نویسنده ها و صاحب منصبان اوضاع را حسابی شیر تو شیر کردند و دایه های عزیز تر از مادر «مام وطن» با یک کودتای «انقلابی » ۲۸ مرداد دوباره مشروطه را گذاشتند تو صندوق خونه ی مجلس شورای ملی که دست «ناپاک » به آن نرسد. فورا با قانون «فرمایشی» کنسرسیوم نفت وفاداری خود را به اربابان « کودتا » ثایت نمایند.
- بجای مشروطه و آزادی احزاب دو تا « بادکنک» باد کردند اسم یکی را گذاشتند «حزب مردم» و دیگری «حزب ایران نوین » ولی اینها دوام نیاوردند و فیسشان در رفت. شاه با «اقتدار» کامل در سال ۱۳۵۳ بادکنک دیگری را باد کرد بنام «حزب رستاخیز» و با مردم «اتمام حجت » کرد که : یا بروید تو بادکنک یا زندون ویا پاسپورت بگیرید بروید خارج ! آنقدر شاه از خودش اقتدار نشان داد و نویسندگان و هنرمندان و ورزشکارن را وادار به «حمد و ثنا » در تلویزیون نمود که دکتر حاج سید جوادی با نامه ی سر گشاده ای اعتراض خود را به اختناق با تاکتیک جالبی به میان مردم برد و گفت اگر مرا برای مصاحبه به تلویزیون آوردند، حواستان باشد که آن حرفهای حاج سید جوادی نیست و اعتبار ندارد !

البته این ها فقط مشتی از خروار خیانت هائی ست در بیش از ۵۰ سال علیه قانون اساسی مشروطه صورت گرفت. کسی باور نمی کرد که بادکنک «رستاخیز » هم تقش به آن زودی در آید و شاه با چشمان گریان لب ور چیند و بگوید : مردم صدای انقلاب شما را شنیدم ( البته قبلها میگفت «شنیدیم» !)

آنهائیکه قواعد بازی را طبق معمول کنار میگذارند و جر میزنند و یا مثل شاه «گریه» می کنند . یک کمی معقول باشند
یک پدر وپسری در شرائط بحرانی امکان پیدا می کنند ( کاری به حمایت های داخلی و خارجی ندارم !) که برخلاف قانون اساسی مشروطه که حقوق و وظائف شاه را برای سلطنت تعریف کرده بود کاملا فئودالی حکومت کنند و «خدا » را به «بندگی » قبول نداشتند.
بر خلاف سایر پادشاهان دیگر کشورها که سنگین و رنگین سلطنت کردند و کلا و وزرا هم مملکت را اداره کردند شاهان ما با کیش شخصیت چنان بلائی بر سر فرهیختگان کشور آوردند که در سال ۵۶ تا ۵۷ سنگ روی سنگ بند نمیشد. آنوقت شاه دست بدامان مرحوم صدیقی و بعدا شادروان بختیار گردید.

از خواب خرگوشی بیدار شوید هیچ نیروئی نمی توانست در مقابل سیل بنیاد کن ۵۷ سدی باشد
بیش از ۵۰ سال ندانم کاری دن کیشوت های ایران را نمیتوان با دوسال اشتباهات و انحرافات و هرچه که دلتان میخواهد بگویید تاخت زد.
۵۰ سال فضاحت تردید ناپذیر ست - دشمنی با مشروطه انکار ناپذیر ست
آری من در سال ۵۶ و ۵۷ خوشحال بودم که یخها ذوب میشود ولی فکر نمی کردم که سیلی بنیادکن همه را با خود خواهد برد.
در تمام کشورها ی دیگر هم همیطور بوده صدام مگر تا آخر رجز خوانی نکرد ؟ این پدر سوخته ها ی ملاها ، هم از توبره میخورند و هم از آخور بقول یکی از دوستان خدمتی که اینها به «استعمار » به تعبییر کلاسیک آن کردند هیچ استعمارگری مستقیم نمی تواست در یک کشوری پیاده کند.

چه خوشتان بیاید چه بدتان بیاید شاهان وآخوندها دو روی یک سکه اند و مربوط به قرون وسطا هستند. طرفداری از این نهاد همیشه اشتباه بوده هرکس بخواهد یکی را بدیگری ترجیح دهد یک اشکالی در منطق دارد. فراموش نکنید که در انگلیس و سوئد و نروژ قانون اساسی و مجلس ست که مملکت را میگرداند. ما این را نداشته و نداریم
حالا نمی دانم مستشار چگونه از مشروطه حرف میزند که بنظر من شامورتی بازی میکند.
۷۶۷۱ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : تهرانی

عنوان : آقای بیاتزاده حقیقت را نمیگوید.
آقای احمدی عزیز، من هم مقاله دیگر اقای بیاتزاده را خواندم (www.ois-iran.com/pdf۱۲۰.pdf). بنظر من شما اگر ارادتی به آقای بیاتزاده دارید، نمیبایستی به این مقاله اشاره میکردید. آقای بیاتزاده در این مقاله به موضوع کاپیتولاسیون در زمان منصور اشاره میکند. باید خدمت شما عرض کنم که این همان حرف بی اساسی است که خمینی در سال ۴۲ زد. آن مسئله هیچ ربطی به کاپیتولاسیون (به معنی مصون بودن اتباع یک کشور خارجی در ایران) ندارد. آخرین باری که کاپیتولاسیون در ایران بود، در زمان قاجاریه بود که در زمان رضا شاه لغو شد.
موضوع مصونیت قضایی در زمان حکومت منصور به خدمه نظامی آمریکایی بر میگردد. طبق این قانون خدمه نظامی خارجی در صورت ارتکاب جرم به پلیس نظامی تحویل داده میشوند و در دادگاههای معمولی قابل تعقیب نیستند. این قانون یک توافق جهانی است که ربطی به رژیم شاه و مزدور بودن و یا نبودن او ندارد. آقای بیاتزاده میتوانند تحقیق کنند که در کشور متبوعشان آلمان و دیگر کشورهای اروپایی و کره و ژاپن نیز چنین قانونی رعایت میشود. حال یا آقای بیاتزاده، صرف نظر از موافقت و یا مخالفت ایشان با رژیم شاه، باید بابت این خلاف گویی لااقل از خوانندگان مقالشان معذرت بخواهند و یا آنکه "فتوا" دهند که سردمداران کشور متبوعشان آلمان و دیگر کشورهای دموکراتیک جهان نیز دیکتاتوران عامل آمریکا هستند.
۷۶۷۰ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آرمان

عنوان : حمایت بیات زاده از خمینی
نکته دیگری در رابطه با مقاله لینک شدهء آقای بیات زاده توسط آقای احمدی توجهم را جلب کرد که نشان از ارادت فوق العاده آقای بیات زاده به روح الله خمینی، رهبر انقلاب "شکوهمند" آقای بیات زاده (و یا تلنگر تاریخی، به زعم آقای بیات زاده)، دارد.
آقای بیات زاده در رابطه با ۱۵ خرداد مینویسد:
"(چرا از شاه پوزش بخواهند)...پوزش بخواهند که چرا به قتل عام مردم در قیام ۱۵ خرداد، همان قیامی که در رابطه با مخالفت آیت الله روح الله خمینی با سیاست و عملکردهای غیر قانونی شاه و دستگیری ایشان بنابر فرمان شاه در عاشورای سال ۱۳۴۲ اعتراض کردند؟"
اولاً نگاه کنید که این فعال سیاسی بسیار مترقی و سوسیالیست و صد البته مصدقی چقدر با احترام از بنیانگذار فاشیزم اسلامی در ایران یاد میکند.
در ثانی، متن سخنرانیهای خمینی در سال ۴۲ موجود است. مخالفت عمده او بیش از هر چیز در رابطه با آزادی زنان و امکان حضور آنها در انتخابات و همچنین مسئله اصلاحات ارضی بود که نه تنها دست آخوندها را از زمینهای وفقی کوتاه میکرد، بلکه فئودالهای طرفدار آنان را نیز از قدرت دور میساخت. این است دلایل دفاع آقای بیات زاده، سوسیالیست مصدقی، از رهبر بزرگ تلنگر تاریخی مورد حمایت ایشان!
۷۶۶۷ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آرمان

عنوان : مقاله بیات زاده
در ضمن باید این مطلب را اشاره کنم که مقاله لینک شدهء آقای بیات زاده را خواندم. تنها موضوع جالب این مقاله بسیار طولانی و بی محتوا رنگارنگ بودن اظهار نظرهای دیگران است. طبق معمول همین مقاله، آقای بیات زاده همه مشکلات را به گردن رژیم گذشته می اندازد و هیچ اظهار شرمساری از همکاری خود و دوستانش با روح الله خمینی نمیکند. آقای بیات زاده در این مقاله بسیار طولانی خود سوالات تکراری را مطرح کرده که هیچ ربطی به مصیبتهای امروز من ایرانی ندارد.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید از ملت ایران بخاطر کمک به روح الله خمینی برای فریب مردم و جامعه جهانی عذرخواهی کنند.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر آن بشارت نامه کذایی که برای خمینی نوشتند از ملت ایران عذر خواهی کنند.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر کارگزاری برای حکومت روح الله خمینی و تشویق مردم به رای دادن به نظام جمهوری اسلامی از ملت ایران عذر خواهی کنند.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر مشارکت در وزارت دادگستری برای جایگزین کردن دادگاههای اسلامی بجای دادگاههای سابق از ملت ایران عذر خواهی کنند.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر قبول مسئولیت در وزارت دفاع و ریاست ستاد ارتش و مشارکت در کشتار مردم از ملت ایران عذر خواهی کنند.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر بستن فله ای مطبوعات (که بعد از بستن مطبوعات در دوران خاتمی توسط مرتضوی بزرگترین سرکوب مطبوعات در تاریخ کشور است) از ملت ایران عذر خواهی کنند.
و سر انجام، آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر حمایت از خمینی و انقلاب اسلامیش که موجب پشت پا زدن آنها به آرمانهای سکولاریزم، لیبرالیزم، ناسیونالیزم و دموکراتیک جنبش مترقی ایرانیان بود از ملت ایران عذر خواهی کنند.
بله آقای احمدی، هر کَس تنها به قاضی رفت پیروز بر میگردد.
۷۶۶۶ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : در مقابل شاه تند و سازش ناپذیر و انقلابی؟؟؟ در مقابل شیخ سر بزیر و چاپلوس و رفرمیست.!!!چرا؟؟؟
اگر جریانات سیاسی مخالف شاه علیرغم مخالفت با حکومت سلطنتی با قدرت گیری خمینی توافق نشان نمی دادند ،او هرگز به اریکه قدرت دست نمی یافت.جریانات سیاسی که یک دوره ائی در صحنه سیاست ایران تاثیر گذار بودند اما در ائتلاف با خمینی همه اعتبار خود را نزد مردم از دست دادند ومردم دیگر به آنها اعتمادی ندارند چراکه آنان نیز در شکل گیری فاجعه انقلاب اسلامی ارتجاعی سهیم بودند.


نسلهای بعد از انقلاب مشروطیت همواره از نیکی های آن انقلاب یاد میکردند اما نسل بعد از انقلاب اسلامی تنها از ثمرات منفی آن انقلاب یاد میکنند.روشنفکران و محققان و نویسندگان ایرانی هرساله درسالگرد انقلاب مشروطیت از مزایای آن انقلاب می نویسند و به بحث و تبادل نظر می نشینند اما همان نویسندگان هرساله در سالگرد انقلاب اسلامی در باره آن اتفاق وفاجعه تاریخی قلمفرسائی می کنند.

یکی از مزایای ارزنده انقلاب مشرو طیت در تربیت رجل سیاسی آزموده وبا تجربه بود که دهه ها توانستند در سرنوشت مملکت ما تاثیر گذار باشند اما یکی از جنبه های منفی انقلاب اسلامی در رجل کشی چه به شکل فیزیکی و یا شخصیتی بود .در مدح انقلاب مشروطیت شعرهای زیبنده سرودند و و ملت های دیگر با افتخار از آن یاد کردند و آن انقلاب سرمشق دیگران شد وایران جایگاه ویژه ائی در جامعه بین المللی پیدا نمود اما در سایه انقلاب اسلامی ،همه همسایگان از ایران دوری کردند و مردم ایران خوار وذلیل و عقب مانده معرفی شدند چراکه در عصر فضا ، مردم ما عزم برگشت به گذشته راکردند.

شعرا ونویسندگان و فیلم سازان در نفرت از انقلاب اسلامی شعرها و نمایشنامه ها وفیلم هائی ساختند که نشانه از فاجعه رخ داه در ایران را نشان می داد! نسل ما قبل از انقلاب در آموزشگاههای ابتدائی و عالی از افتخارات انقلاب مشروطیت می شنیدند و می خواندند وبه نیاکان خود که آن انقلاب را آغاز کردند افتخار می کردند اما نسل بعد از انقلاب اسلامی از رنج و محنتی که آن انقلاب بر جای گذاشته سخن می گویند و به نیاکان خود که مسبب انقلاب اسلامی شدند انتقاد و شکوایه داشته ودارند. سئوال اساسی ما در اینجاست که چرا این تضاد بنیادی بین انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی وجود دارد؟

هرچقدر انقلاب مشروطیت در تلاش بود تا حکومت قانون برایران مستقر گردد اما انقلاب اسلامی از همان عنفوان خود با شعار کلیدی و زیربنائی برقراری حکومت اسلامی تلاش می ورزید تا ایران را به عصر رهنمون سازد که با همین تضاد تاریخی ۱۴۰۰ ساله در ایران ،حکومت غیر قانونی که با زمان و مکان همخوانی نداشته وندارد بوجود آورد.انقلاب مشروطیت از ملتهای پیشرفته اروپا الهام گرفته بود تا قانون اساسی خود را تنظیم و به تصویب برساند اما انقلاب اسلامی از حکومت محمد در ۱۴۰۰ سال پیش در جزیره العرب الهام گرفته است تا قانون اساسی خود را تدوین نماید.

جامعه ایران هرچقدر با مشکلات عدیده سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مواجه بود اما یک رفرم عمیق همه آن معظلات را برطرف می نمود و نیازی به انقلاب اسلامی بری برگشت به دوره شتر نبود اما اینک جامعه ایران آنچنان به عصر حکومت بادیه نشینی برگشته است که به جزء یک انقلاب زیربنائی که بدون خشونت نیز باشد ،هیچ راهی برای برون رفت از بن بست تاریخی کشور ایران باقی نگذاشته است.انقلاب مشروطیت جنبشی برای رهائی از سنت های عقب مانده اسلامی واستبدادی شاهان بود که با آن حرکت عظیم اجتماعی توانستند آغاز گر تحول بزرگ تاریخی برای گذار ایران به مرحله نوین گردند.اما در سرلوحه انقلاب اسلامی شعار برگشت به سنت های عقب مانده اسلامی و استبداد امامیت وو لایت فقیه مطلقه جای گرفته بود که اینک برای رهانیدن مملکت از زندان قوانین ارتجاعی هیچ چاره ائی مانند انقلاب مشروطیت پیش روی مانده نمانده است.قوانین کنونی ردر عرصه قضائی ، حقوقی ،کشوری ، لشگری ، اقتصادی ، فرهنگی تا ورزشی گرفته به گونه ائی وحشتناک تمام ساختارهای اساسی وحیاتی مملکت را بسوی جوامع ابتدائی و ارتجاعی انتقال داده است که تنها بایک انقلاب بزرگ با پشتوانه ملی و با رهبری خردورزان و متخصصان مسئول نه قدرت پرست امکان پیروزی بر غول عقب ماندگی در میهن ،پیش روی ما گذاشته است.بگذارید تا انقلابیون سابق به سعادت طلبی روی آورده باشند و از آغاز انقلاب بهراسند اما نهال انقلاب عقلانی هیچگاه به ریشه های آنها متصل نبوده و نخواهد بود چراکه نسل نوین راه خود را مانند آن یخ های ذوب شده بهاری مدتهاست که از کوهسار ها جاری شده تا به دریابرسد.مراقب اشیم تا آن جویبارهای آب زلال آن کوهسارها باردیگر به باتلاق های زهرآگین سرازیر نگردد!در پایان سئوال هموطن گرامی "کامران" را تکرار می کنم که چراـ سرنوشت رقت بار کل اپوزیسیون ایران بسیار آموزنده و عجیب بوده و هست. در مقابل شاه اتحاد و در مقابل حکومت سنگسار ولایت فقیه تفرقه و سرگردانی.؟؟؟

در مقابل شاه تند و سازش ناپذیر و انقلابی؟؟؟

در مقابل شیخ سر بزیر و چاپلوس و رفرمیست.!!!

شاید از من پرسیده شود که چگونه عده ائی قلیل اینچنین توانائی دارند تا اراده یک ملتی را منحرف سازند؟ در پاسخ این دسته از دوستان باید بگویم که حتی یک سرباز ساده از جانب دشمن با نفوذش در میان لشگر خودی با شایعه پراکنی و نفاق و روحیه شکنی و خبر های نادرست در مورد قدرت ارتش دشمن می تواند لشگر خودی را از حمله و دفاع به موقع عاجز نماید!
۷۶۶۵ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آرمان

عنوان : آقای احمدی، این شما هستید که دارید بحث را منحرف میکنید.
آقای احمدی گرامی، با عرض معذرت باید خدمت شما عرض کنم که این شما هستید که دارید بحث را منحرف میکنید. عرض من این است که آقای بیات زاده در رابطه با عملکرد نیروهای مصدقی در دوران انقلاب بسیار یکطرفه قضاوت میکند. همانطور که دیگر دوستان نیز اشاره کرده اند، آقای بیات زاده با بیان فقط بخشی از واقعیات سعی در وارونه جلوه دادن حقایق دارد. برای پی بردن به اساس بودن فرمایشات آقای بیات زاده هیچ نیازی نیست که به کتب تاریخی و یا فلسفه بافیهای این و آن توجهی شود. بلکه کافیست که به عنوان یک شهروند ایرانی در جریان فجایعی بود که در طول این سی سال از صدقه سَرِ انقلاب "شکوهمند" مورد تأیید آقای بیات زاده بر سر من ایرانی و هموطنان من آمده. شما و آقای بیات زاده نمیتوانید منکر این واقعیت شوید که نیروهای مصدقی موتور خمینی برای رسیدن به قدرت و بعد از آن کارگزاران سیاستهای سرکوبگرانه او بودند تا آنکه امام "عزیز" این جماعت را ،بعد از پایان "وظیفه شان"، از حاکمیت بیرون کرد. شما و آقای بیات زاده آزاد هستید که برای توجیه اعمال همفکرانتان در روی کار آوردن فاشیزم اسلامی، هر چه دوست دارید بگویید. ولی این را توجه داشته باشید که ملت ایران هرگز کمک و مشارکت مصدقی ها را در روی کار آوردن فاشیزم اسلامی فراموش نخواهد کرد.
اگر جنبش مردم بر علیه حکومت شاه اجتناب ناپذیر نبود، ولی دنباله روی از روح الله خمینی که اجتناب پذیر بود!!
۷۶۶۴ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : احمدی

عنوان : انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و موضع سیاسی برخی از طرفداران دکتر بختیار
من لینک نوشته دکتر بیات زاده را از روی مقاله ایشان که در سایت اخبار روز چاپ شده است ، ذکر کردم. نمی دانم چرا عدد ۱۲۰ در لینک که به لاتین می باشد به فارسی تبدیل شده است. مجددأ آن لینک را میفرستم . به این امید که این نقیصه برطرف شود، والی ۱۲۰ بخط فارسی در لینک را باید به ۱۲۰ با خط لاتین تبدیل کرد.

ـ پوزش روشنفکران از محمد رضا شاه پهلوی؟
بقلم دکتر منصور بیات زاده
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران
www.ois-iran.com/pdf۱۲۰.pdf
۷۶۶۲ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : احمدی

عنوان : انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و موضع سیاسی برخی از طرفداران دکتر بختیار
اگر هموطن محترم آرمان بدقت نوشته دکتر بیات زاده را خوانده بودند، حتمأ در زیر نویس شماره ۱۲ آن نوشته بمطلبی برخورد می کردند که بیانگر این امر است که آقای دکتر علیرضا نوری زاده ، در دیماه ۱۳۸۱ ، ،همین سئوال را مطرح کرده بود ند و اتفاقأ دکتر بیات زاده در همان زمان به آن سئوال پاسخ داده است.
در زیر به لینک نوشته بیات زاده اشاره می کنم .
۱۲ ـ پوزش روشنفکران از محمد رضا شاه پهلوی؟
بقلم دکتر منصور بیات زاده
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران
www.ois-iran.com/pdf۱۲۰.pdf

راستی چرا هموطنان بجای برخورد بمحتوی نوشته دکتر بیات زاده ، کوشش دارند با طرح مسائلی که بمقطع تاریخی بحث هیچگونه ربطی ندارد،بحث را منحرف کنند!
۷۶۶۱ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : دیدگاههای تازه رضا پهلوی که جای تامل و بررسی دارد واصلا هم نمایشی نیست ومن بعنوان یک جمهوریخواه از آن استفبال می کنم!شما چطور؟منتظر نظرات شما هستم نه فحش ها وشعار های شما؟
دررژیم گذشته ، اگرکسی عقیده مخالف سیاست وقت داشت ، ازآنجا که شخص شاه مستقیمأ مسئول سیاست ها وسیاست گذاری ها شناخته میشد ، برای این شخص چاره ای نمی ماند جز اینکه مستقیمأ با پادشاه ونظام پادشاهی درگیر شود ... • بجا بود پدرم بیشترحوصله میکرد. راه هفتاد- هشتاد ساله را بیست ساله نمی پیمود. مملکت ازلحاظ توسعه وعمران ، نصف را ه را می پیمود، اما درعوض ، مردم ، درسرنوشت خود اجازه مشارکت پیدا می کردند ... • انقلاب زاده اشتباه یک فرد یا یک طبقه نبود: نظام اشتباه کرد ، دستگاه اجرایی اشتباه کرد ، گروه های سیاسی اشتباه کردند، روحانیت اشتباه کرد، لیرال ها اشتباه کردند وهمه این اشتباه ها به سود خمینی تمام شد .
۷۶۶۰ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آرمان

عنوان : مصدقی ها و چپها باید از مردم عذرخواهی کنند.
خانم فراهانی، آیا شما خودتان هم متوجه هستید که در مورد چه چیزی صحبت میکنید؟ این آقای مستشار نیست که تابلوی اعلانات سلطنت طلبان را زده، این شما هستید که تابلوی اعلانات آخوندها را نصب کرده اید!
من نمیدانم، این رفقای ما چه مشکلی دارند که نمیتوانند واقعیات را قبول کنند. اینجا صحبت از دفاع از سلطنت نیست. اینجا صحبت از برپایی دیکتاتوری فاشیستی اسلامی است که نتیجه آن انقلاب کذایی بود. شکی نیست که جامعه ما از لحاظ سیاسی در دوران رژیم گذشته بیمار بود. ولی این به اصطلاح انقلاب شوم راه حلی را پیش پای جامعه گذاشت که هزار بار از مشکلات گذشته بدتر است. نیروهای مصدقی و چپ، که هر کدام در برهه ای وظیفه کارگذاری خمینی را در دست گرفتند، باید از این عملکرد ضد ملی خود از ملت ایران پوزش بطلبند!
۷۶۵٨ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مریم فراهانی

عنوان : نظرات تکراری
اقای مستشار لطفا ازنوشتن نظرات تکراری خودداری فرمائید چون شما اینجا را با تابلو اعلانات سلطنت طلبان عوضی گرفتید. بحث با محتوا خیلی هم خوب است ولی غلو ودروغ پردازی به نظر من هم درست نیست.در زمان شاه ازادی وجود نداشت ودیکتاتوری خون اشامی بر مردم ایران مسلط بود و انقلاب ۵۷ بحق بر علیه ان دیکتاتوری خون اشام بود که به انحراف رفت . حالا سلطنت طلبان هم زبان باز کرده اند که چه بود و چه نبود.اقای مستشار بداند که در حکومت شاهنشاهی نخست وزیر کشور خود را نوکر خانه زاد شاه میدانست و اینرا میکویم تا مقایسه کنید با مردم عادی که انها برای شاه اصلا بحساب نمیامدند. در ضمن از انجا که اقای مستشار بارها از رژیم نژادپرست اسرائیل خواستار حمله اتمی به ایران شده است پس فردی است که براحتی میتواند تمام امکاناتش را در اختیار بیگانگان قرار دهد و حرفهایشان اعتمادی نمیاورد.اما در رابطه با پناهندگان سیاسی باید گفت این امارها ی اقای مستشار نادرست است. به غیر از دهه ۶۰ که چند هزار نفر بحق به عنوان پناهنده سیاسی به خارج از کشور رفته اند بقیه واقعا افراد عادی که البته حقشان است که مایلند در خارج زندگی کنند و اکثریتشان دارای پاسپورت جمهوری اسلامی هستند و به ایران رفت و امد میکنند ولی در هیچ تظاهرات ضد جمهوری اسلامی مثلا برای دفاع از حقوق بشر هم شرکت نمیکنند. بسیاری هم با پولهای کلان به غرب امده اند کح اینده فرزندانشان را تامین کنند و اصلا این زمان قابل مقایسه با زمان شاه نیست که هر ایرانی باید فقط در تهران پاسپورت میگرفت و بسیاری از شهرستانیها هم در عمرشان حتا یکبار پا به تهران نگذاشته بودند.ولی امروزه در ایران هر شهری اداره گذرنامه دارد و بسیاری هم از پیر و جوان عشق خارج دارند- و حرف از یک میلیون پناهنده سیاسی مثل دروغ های گوبلز سخنگوی هیتلر است که دروغ هرچه بزرگتر بهتر است.اقای مستشار بهتر است توضیح دهند که ایا هنوز هم طرفدار حمله اتمی رژیم نژادپرست اسرائیل به ایران هستند و یا نظرشان عوض شده است
۷۶۵٣ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : محمد مژدئی

عنوان : به عمل کار بر آید به سخندانی نیست !
به امید روزی که مستشار حرف تازه بزند !
بهتر ست یک کمی نظریات ایرج دوستدار یا سایر متفکران را مطالعه کنیدتا بلکه از هجوم اعراب به تمدن ساسانی عبرت بگیریم که چطوری امکان دارد اعراب بیابان گرد
با «اسلام» بیایند و اشغال کنند مسلط شوند.حالا تا ابد هم از تمدن ساسانیان حرف بزینم بی فایده ست. اصلا نکنه مزدکیان «ستون پنجم» اعراب بودند ؟
این اتفاق در سال ۵۷ دوباره رخ داد. «اعلیحضرت» در هدایت مردم به دروازه های تمدن بزرگ کمی دچار بد شانسی شد و باوجودیکه «کمر بسته» امامان بود اما نامه ی « رشیدی مطلق» مثل آیه های شیطانی که یکبار پیغمبر را در مخمسه انداخت و بعدا سلمان رشدی را ، به شکل دیگری «اعلیحضرت » را موردحمله «قدیسان» قرار داد.

بهتر ست بجای مقایسه ساسانیان با اعراب و یا خمینیسم با «اعلیحضرت» این باصطلاح بیش یک میلیون پناهنده ی سیاسی که در حال رفت وآمد به ایران هستند
یک کمی از آن چند صد پناهنده ی زمان اعلیحضرت بیاموزند راه و رسم مبارزه علیه دیکتاتوری را !
۷۶۵۰ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : این کجا و آن کجا
من یک جمهوری خواه هستم و سلطنت را هیچگاه نپسندیده ام اما اینرا من که در دوره شاه نیز زندگی کرده ام بخوبی می دانم که در انقلاب ارتجاعی و اسلامی سال ۵۷ تنها شاه و سلطنت سرنگون نگردید بلکه جامعه نیمی مدنی که در پرتو انقلاب مشروطیت بدست آمده بود نیز نابود گردید.اگر شاه دیکتاتوری سکو لار را رهبری می کرد اما زندگی عرفی و معمولی و آزادی های اجتماعی وشغلی و تحصیلی و آزادی مذاهب به طور نسبی رعایت می شد و جمعیت پناهنده سیاسی ایران در خارج کشور به چند صد نفر هم نمی رسید اما اینک به میلیون رسیده است و تعداد کشته ها و اعدام های دوره شاه از سال ۱۳۴۲ تا ۲۲ بهمن ۵۷ به تحقیق عماد الدین باقی تنها ۳۰۱۶ تن بود که این خود جنایت است اما در مقایسه با قتل عام های رژیم اسلامی که آما ر آن از ۱۰۰،۰۰۰ نیز تجاوز کرده هیچ است!ایران زمان شاه علیرغم تمام مظالم و استبداد سیاسی اش قابل زندگی بود اما زندگی در حکومت اسلامی به یک فاجعه روزانه تبدیل شده است. مستقل از استبداد سیاسی شاه اما زندگی معمولی مردم چه در حقوق زنان مانند حجاب وغیره تهدید نمی شد. دوران شاه علیرغم استبداد سیاسی قابل زندگی بود. قبل از انقلاب هرچند بهشت نبود اما جهنم هم نبود.
۷۶۴٣ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : بیاتی

عنوان : دروغ سیاسی
در تایید نظر خانم هما، صداقت سیاسی حکم می کند که در مورد هررژیمی خوب و بد آنرا با هم بسنجیم و بعد ارزش گذاری کنیم. درحال حاضر که الحمدالله همه از رژیم اسلامی برگشته اند و بد گویی می کنن در خیلی موارد مطالبی را به کارگزاران رژیم نسبت می دهند که واقعیت ندارد و بیشر غلو و دروغ سیاسی است. مثل این جمله امام در اوایل انقلاب که می گفت ((این انقلاب با خون ۶۰ هزار شهید پیروز شده ))که رقم واقعی آن حدود ۳۰۰۰ نفر است.
۷۶٣۷ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هما

عنوان : برداشتهای غیر واقعی آقای بیات زاده و دوستان
من نظرات آقای بیات زاده را بسیار با دقت مطالعه کردم و به عنوان یک ایرانی که از نزدیک وقایع سی سال اخیر کشور را با گوشت و پوست خود لمس نموده، به اطلاع آقای بیات زاده میرسانم که دیدگاههای ایشان لااقل ۹۰ درصد با واقعیتهای این سه دههء اخیر در تضاد است. آقای بیات زاده، در نگرش به واقعیتهای جامعه ما، بسیار گزینشی مسائل را در مد نظر میگیرند. کمتر کسی است که مدافع اقتدارگرایی سیاسی محمد رضا شاه در دوران سلطنتش باشد. در عین حال امروز کمتر ایرانی را در داخل کشور میتوان یافت که منکر پیشرفتهای فرهنگی، اجتماعی، علمی، صنعتی، و اقتصادی کشور در آن دوران باشد.
واقعیت آن است که آقای بیات زاده به عنوان یک فعال سیاسی موظف است، به هر شکل ممکنه، از عملکرد جریان سیاسی مورد نظر خود حمایت کند. ولی من به عنوان یک شهروند معمولی، که هیچ پایبندی به هیچیک از جریانات سیاسی موجود ندارد، دلیلی برای خود نمیبینم که به خاطر "حیثیت" آقای بیات زاده و دوستانش (و یا هر گروه و جریان سیاسی دیگر) دیدگاهی گزینشی به مسائل داشته باشم و به عبارت دیگر واقعیتها را وارونه جلوه دهم.
۷۶٣۰ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣٨۷       

    از : م. ناظر

عنوان : از ماست که بر ماست
از ماست که بر ماست .


امروز ، دست کم ، همه‍ی نیروهایی که مخالف دیکتاتوری جمهوری اسلامی هستند ، چه در داخل و چه در خارج، سخن از نبودن دموکراسی در ایران می گویند و از جمله از نبودن آزادی بیان شکایت می کنند . بنظر من بخش قابل توجهی از این کسان دروغ می گویند یعنی نه تنها با دموکراسی و آزادی بیان میانه ندارند بلکه اصلا نمی دانند فلسفه آزادی بیان چیست ! تعجب می کنید ؟ تعجب نکنید ! کافیست فقط نگاهی به صفحه ای که هم اکنون در برابر دیدگان خود دارید بیفکنید تا به درستی شک و تردید من پی ببرید . آقای دکتر منصور بیات زاده مقاله ای نقادانه نوشته و کوشش کرده تا با ارائه سند و مدرک و یاد آوری تاریخ درستی نظر خود و نادرستی نظر دیگران نشان دهد. چند تن از خوانندگان در تایید نظریات او و یا تنقید از آن مطالبی گفته اند. برخی ازاین افراد که گویا خواستار آزادی و آزادی بیان نیز هستند اصرار دارند کسانی که اظهار نظر کرده اند اولا اسم و رسم واقعی خود رااعلان کنند! بعد هم " شجره‍ی سیاسی " خود را در معرض دید عموم بگذارند ! چرا ؟ وزارت اطلاعات هم مانند ساواک شاهنشاهی همین را می خواهد :"بگو کیستی تا پدرت در بیاورم "! یکی می گوید : بگو کیستی تا در برابر هم بایستیم ! مثل ای که بحث سیاسی مسابقه بکس است! آیا موضوع بحث بر خورد عقاید و آراء است یا بر خورد به افراد ؟ دانستن این که فلان کس پدرش کیست و مادرش چه نام دارد چه ارتباطی با درستی یا نادرستی سیاست بختیار دارد؟
اما شاید زیاد هم جای شگفتی نباشد . چرا ؟ چون ما چنین پرورش یافته ایم:
درفرهنگ دیکتاتوری دو هزار پانصد ساله شاهنشاهی ایران بحث و گفتگو ممنوع بود .
درتمام طول این تاریخ دراز همیشه یک دستگاه عریض و طویل شکنجه و زندان و اعدام برای مجازات کسانی که پا را از این خط فراتر گذارند بر پا بود . انقلاب نظام دیکتاتوری شاهنشاهی و همرا با آن این سنت شوم را به زباله دان تاریخ فرستاد و این سنت نامیمون در آغاز انقلاب متروک شد . ولی متاسفانه فقط برای مدتی کوتاه .هنوز خون شهدای انقلاب خشک نشده بود که دوباره دستگاه داغ و درفش بر پا شد و بر پاست . اینبار احیا کننده این سنت شوم دیکتاتوری جمهوری اسلامی بود.
اما پرسش این است : ما که خواستار آزادی اندیشه وبیان هستیم ، یا چنین وانمود میکنیم که هستیم ، در عمل – نه در حرف – چه گامی در این راه بر میداریم که متفاوت با شیوه‍ی سلطنت شاهنشاهی و" سلطنت " ولی فقیه باشد ؟
شنا را در آب می آموزند و دموکراسی را در جامعه دموکرات . وما ؟تکلیف ماچیست؟
ما که امروز ساکن کشور هائی هستیم که در آن ها تا حدی موازین دموکراسی رعایت می شود بکوشیم تا این اصول را در عمل تمرین کنیم . یعنی با اندیشه ها برخورد کنیم نه با افراد. حذف فیزیکی افراد درد ما را دوا نمی کند.

با اجازه ! " وزارت اطلاعات " و دستیاران خواسته و نخواسته اش من برای خودم نام مستعار اختیار می کنم. ناظر
۷۶۰۰ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : پنج اصل مشترک خمینی و نیروهای سیاسی دربه ثمر رساندن انقلاب!سخنم با آنهائی است که می گویند اینقدر نباید بحث کرد؟اگر استبداد شاه اجازه می داد که در مورد مسائل سیاسی به اندازه کافی بحث و گفتگو بشود ،مطمئنا شانسی برای پیروزی خمینی وجود نمی داشت!
رژیم اسلامی همچنان بر طبل سرکوب آزادیخواهان و جنگ طلبی در منطقه و تحریک حزب الله وحماس و غنی سازی اورانیوم تا مرحله ناشناخته و پنهان ادامه می دهد و تمام منفذ ها و رویکردهای عقلانی را یکی پس ازدیگری بسته است همچنان لجونانه با تمام کشورهای منطقه مانند بحرین وجهان سرناسازگاری وستیز نشان می دهد.رژیم همچنان به فقر فزاینده در جامعه بی اعتنائی می کند و با فرستادن ماهواره امید به فضاءکه همزمان با سر خوردگی جامعه مصادف است

اصل یکم :مبارزه مشترک همه نیروهای سیاسی وخمینی علیه مصوبه قانون کاپیتولاسیون و حقوق ویژه امریکائیها در ایران که بطور مخفیانه در مجلسین به تصویب رسیده بود.خمینی دراعتراض به مصوبه کاپیتولاسیون طی سخنرانی در قم اعلام داشت:اگریک سرباز امریکائی سیلی زیر گوش شاه ویا روحانی مملکت بزند،دادگاههای ایران حق محاکمه آن سرباز را ندارند بلکه اورا باید در دادگاه های امریکا محاکمه نمایند.ازآنجائیکه خمینی بخوبی از موقعیت ضد امریکائی نیروهای سیاسی چپ وملی در بعداز کودتای ۲۸ امرداد باخبر بود لهذا او بسیار زیرکانه می دانست اگر یک جو ضد امریکائی ایجاد نماید اوبراحتی خواهد توانست تا بقیه نیروهای سیاسی آن دوره را بدنبال خود بکشاند که همینطور هم شد. خمینی همین تاکتیک را در ۱۳ آبان۱۳۵۸ در گروگانگیری سفارت امریکا بکارگرفت و توانست بقول دکتر ابراهیم یزدی چپ را فریب دهد تا آنها را خلع سلاح نموده ودر نهایت آنها را به دنباله روی از سیاست های خویش وادارنماید.اما خمینی در کناراعتراض به لایجه کاپیتولاسیون به حقوقی که در آن دوره به جامعه زنان ایران اعطاء میشد و تقسیم اراضی نیز معترض بود که همه اینها را نیروهای سیاسی غیر مذهبی می دیدند اما بدان بعلت جبهه متحد ضد سلطنتی بها ندادند تا خللی به مبارزه مشترک علیه شاه وارد نیاید.

اصل دوم:مبارزه مشترک همه نیروهای سیاسی وخمینی علیه رژیم اسرائیل و وحدت با جنبش رهائیبخش فلسطین که در تمام منطقه وحدت شاه با دولت اسرائیل به زبانزد همگان تبدیل شده بود.اعراب در این دوره به ایرانی ها ،یهودی های دوم منطقه خطاب می کردند.نیروهای سیاسی و خمینی برای آنکه ثابت نمایند باشاه و اسرائیل مخالفند با حداکثر نیرو با اسرائیل به مخالفت برمی خاستند و بهمین خاطرانقلاب اسلامی شدیدا جنبه ضد اسرائیلی داشت.

اصل سوم:مبارزه خمینی وجریانات مذهبی مانند حجتیه با بهائیت وحمایت ضمنی وغیر آشکار نیروهای سیاسی با خمینی که مجموعه اعتراضات نیروهای سیاسی در آن دوره را نیز در بر می گرفت.خمینی و نیروهای سیاسی معتقد بودند که بهائی ها در دستگاه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی شاه بیش اندازه نفوذ کرده اند و شاه به آنها موقعیت ویژه ائی داده است. درآغاز انقلاب اسلامی ابتدا به تاسیسا ت و کارخانجات وبانکهای متعلق به بهائی های از جانب نیروهای حمله میشد که از قبل توسط سازمان سراسری حجتیه رسمیت و مشروعیت یافته بود و دولت حاکم هیچ مخالفتی نمی توانست بدان حملات نشان دهد وعاقبت دیدیم که شاه باضعفی که از خود نشان داد ،هویدا را به جرم های مختلف و از جمله بهائی بودن روانه زندان نمود .جریانات مذهبی به لحاظ اصول شیعه با بهائی ها در تضاد بودند که به اعتقاد آنها امام زمان یعنی همان حضرت باب ظهور کرده است و نیازی به انتظارآمدن دوباره ایشان وجود ندارد که آخوندها با قبول این تئوری ،عملا تمام دکان های مذهبی دستگاه روحانیت برای همیشه بسته میشد.اما نیروهای سیاسی غیر مذهبی از زاویه دیگر و ضد امپریالیستی با بهائی هاضدیت نشان می دادند و آنها را دست ساخته استعمار تلقی می کردند وهیچگاه هیچ اعتراضی به ظلمی که به آنها میشد از خود نشان نداند.

اصل چهارم:مبارزه مشترک خمینی و همه نیروهای سیاسی با شاه بعنوان سد مقدم رهائی و آزادی ایران تامرحله سرنگونی تمام وکمال نظام سلطنتی تا آخرین مرحله وبدون سازش می بایست پیش می رفت.

اصل پنجم: مبارزه مشترک همه نیروهای سیاسی وخمینی برای رسیدن به حکومتی که عدالت اجتماعی را در ایران حاکم نماید که از نظر خمینی ،آن آماج از طریق حکومت عدل علی واسلامی می توانست به اجرا در آید که بقیه نیروهای اسلامی پیشاپیش حکومت اسلامی را مساوی با همان حکومت های رفاه اجتماعی و سوسیالیستی مساوی می پنداشتند. دکتر کریم سنجابی در مصاحبه با روزنامه اطلا عات مورخ۲۹ دیماه ۱۳۵۷ «این نهضت اساسش درعدم رضایت ،عصیان،وطغیان ملت است که رهبرآن آیت الله خمینی است و۹۸ درصد ملت ایران مسلمانند والزامان حکومت آن نیز باید اسلامی باشدوخیال میکنم در این مورد آنچه که من میگویم وآنچه امام خمینی اظهار می دارنداختلاف زیادی وجود ندارد«.تمام تلاش آقای سنجابی جهت جلب رضایت خمینی صرف میشد تاپست نخست وزیری درآینده یعنی پس از سرنگونی شاه آن را به چنگ آورد. حزب توده ایران عدالت اسلامی را با آرمانهای سوسیالیستی یکسان تلقی می کرد و پس از تصویب قانوسی اساسی اسلامی ،حزب توده ایران آنرا تائید و تمام آماج سیاسی و سوسیالیستی خود را در آن متبلور می دید.

اگر دقت نمائیم خمینی و نیروهای سیاسی غیر مذهبی در مقطع مبارزه مشترک علیه شاه به یک و دیگر به شکل ابزاری می نگریستند و هریک از آنها می خواست تا برای رسیدن به اهدافش از دیگری به شیوه ابزاری استفاده ببرد که در نهایت در آن قمار سیاسی، خمینی برنده آن دوره گردید وبقیه نیروهای سیاسی که به خمینی یاری رسانده بودند تا او به قدرت برسد به مثابه بازندگان سیاسی و شرمگین به حکم خمینی میدان بازی را اما بسیار خونبارعاقبت ترک گفتند.

رژیم اسلامی همچنان بر طبل سرکوب آزادیخواهان و جنگ طلبی در منطقه و تحریک حزب الله وحماس و غنی سازی اورانیوم تا مرحله ناشناخته و پنهان ادامه می دهد و تمام منفذ ها و رویکردهای عقلانی را یکی پس ازدیگری بسته است همچنان لجونانه با تمام کشورهای منطقه مانند بحرین وجهان سرناسازگاری وستیز نشان می دهد.رژیم همچنان به فقر فزاینده در جامعه بی اعتنائی می کند و با فرستادن ماهواره امید به فضاءکه همزمان با سر خوردگی جامعه مصادف است اما همچنان رژیم می خواهد با فرستادن آن ماهواره که به کمک روسیه ساخته شده است قدرت خود را به رخ جهانیان نشان دهد.

اینک در دوره ائی کاملا بن بست بسر می بریم که هم پروژه اصلاح طلبان شکست سختی خورده است و خاتمی با ترک شعار توسعه سیاسی تنها با اتکاء به شعار های کم رنگ توسعه اقتصادی می خواهد خود را باردیگر طلایه دار نجات کشور قلمداد نماید . درکنار اصلاح طلبی شکست خورده ، تاکنون پروژه های متعدد وبی رمق برکناری رژیم اسلامی یکی پس ازدیگری نیز شکست خورده است.در چنین موقعیتی، متاسفانه تنها شرائط مطلوب برای دخالت کشورهای امپریالیستی واسرائیل مهیا خواهد گردید تا وارد میدان شوند
۷۵۹۹ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : انوش ساده

عنوان : دیر و زود دارد ولی سوخت سوز ندارد.
دوستان ارجمند آقای معین فر که در دولت انقلاب مرحوم بازرگان وزیر بود اعتراف می کند که اول انقلاب نهاد های مخالف قانون اساسی ایجادکردند و باید آنها را منحل کرد از این نمونه بحث ها وجود دارد فقط باید دقیق شد و با واقعیت های «زمان » مقایسه کرد. در باره ی شادروان بختیار هم بنظر من برخورد مناسبی دارد کاش میشد با سمینارهائی شرکت کنند گان در انقلاب در زیر یک سقف مسائل را برای مردم بازگو میکردند. عده ای واقعا میخواهند آب را گل آلود کنند تا مردم و روشنفکران و آخوندها را مسئول بد بختی ها نشان دهند تا بلکه«کمی » از بی عرضگی و وابستگی و سفاکی «پهلوی ها » و حامیان داخلی و خارجی آنها بکاهند که بسیار «پوچ» و بی معنی ست. در هر مقطع از تاریخ کشورمان معلوم ست که ظالم و مظلوم که بوده ، دزد و غارتگر و جانی که بوده ، ناقض حقوق بشر که بوده ، چه کسانی برای قانون مند شدن کشور تلاش کردند و چه کسانی بفکر جیب های خود بودند بهمین دلایل مردم ایران هنوز برای مطالبات عادلامه خود به مبارزه ادامه میدهد و قطعا به پیروزی خواهد رسید. دیر و زود دارد ولی سوخت سوز ندارد.




فریدون زرنگار (رادیو فردا)
انقلاب ۵۷: پیش‌زمینه‌ها و انحراف از اهداف
میزگردی با علی اکبر معین فر، مهدی خانبابا تهرانی و احمد قابل


از آقای معین‌فر می‌پرسیم که نیروهای ملی‌مذهبی از جمله نیروهای اجتماعی بودند که بیش از همه به روحانیت برای به قدرت رسیدن کمک کردند. تصور شما و دوستان شما چه بود که این چنین به کمک روحانیت رفتید.
آقای معین‌فر می‌گوید: «نیروهای ملی‌مذهبی به روحانیت برای به قدرت رسیدن کمک نکردند، برای پیروزی انقلاب و سرنگونی شاه بود که فعالیت می‌کردند.»
به گفته آقای معین‌فر، بذر تمام این انحراف‌ها موقع تدوین قانون اساسی افشانده شد. وقتی مجلس خبرگان قانون اساسی را تدوین کرد و زیر پا گذاشتند تمام حقوق اصلی ملت را و اصل غیرشرعی و غیرعقلی ولایت فقیه را به جای آن آوردند پایه انحراف گذاشته شد. در قانون اساسی که در زمان دولت موقت تحت نظر آقای سحابی طراحی شد با این که رنگ اسلامی داشت به هیچ وجه «آقابالاسر» پیش‌بینی نشده بود. این با اصل جمهوری اسلامی هم که آقای خمینی مبدع آن شده بود منافات نداشت، زیرا وقتی که پیش‌نویس آن را بردند خدمت ایشان، ایشان با اصرار می‌گفتند همین را به رفراندوم بگذارید و قانون اساسی بشود. مرحوم مهندس بازرگان در مقابل آقای خمینی ایستادند و گفتند که ما به ملت قول تشکیل مجلس موسسان داده‌ایم و حق نداریم از ابتدا زیر قول‌مان بزنیم. چند تن از مراجع تقلید هم دیده بودند و منافاتی احساس نمی‌شد.
آقای معین‌فر می‌گوید کسی که برای ولایت فقیه در آن زمان فعالیت کرد حسن آیت وردست دکتر بقایی بود که در شورای حزب جمهوری اسلامی رفته بود و تلفیقی بین حزب زحمتکشان و این حزب به وجود آورده بود. به باور او تحریکاتی از سوی عده‌ای سیاست‌باز اعمال شد که در نتیجه سبب شد مجلسی که تشکیل شده بود آن پیش‌نویس را کنار بگذارد و از سه ماه تجاوز کند و مرحوم طالقانی هم که پیشنهاد تشکیل آن مجلس را کرده بود فکر نمی‌کرد به آن صورت بشود.
به باور آقای معین‌فر، انحراف از خواست‌های انقلاب ۱۳۵۷ از همانجا آغاز شد. او می‌گوید: «ما نهادهایی را تاسیس کردیم که برخلاف دموکراسی بود و در قانون اساسی است. راه حل نجات از این مشکلات هیچ نیست، مگر این که این نهادها منحل شود و نباشد.»
متن کامل مصاحبه در عصر نو موجود ست. لینک زیر را کپی کنید و مصحبه را مطالعه فرمائید.

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=۲۳۲۵
۷۵۹٨ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : نسیم نیکوئی

عنوان : نظرات از رده خارج شده
نظراتی مثل نظرات اقای مستشار که خواستار حمله اتمی اسرائیل به کشورمان هستند ویاانهائی که با هزار التماس از بیگانگان خواستار حمله نظامی به ایران و سرنگونی حکومت اسلامی میسوند نظراتی بویژه پس از گم و گور شدن جنگ طلبان از کاخ سفید و امدن اوباما از رده خارج شده میباشند.اقای مستشار فکر میکند چون اکثریت مردم ایران دشمن جمهوری اسلامی هستند پس راه باز است برای دفاع از حمله اتمی اسرائیل به ایران و بسیار پیگیر هم این نطرات را تبلیغ میکند وفکر میکند که مردم ایران منتظر نصیحتهای دلسوزانه ایشان برای پذیرش حمله اتمی و نظامی بیگانگان به کشورمان هستند. اقای مستشار باید بداند ایرانی هرگز اجازه نمیدهد پای یک سربازدشمن به خاک پاک سرزمینمان برسد. ایرانیان دشمنان و خائینان را هرگز نمیبخشند و دشمنی با حکومت اسلامی هیچ مجوزی برای تبلیغ نظرات از رده خارج شده نیست.امثال اقای مستشار وشرکا در یک شرایط معمولی باید در یک دادگاه صالح پاسخگو باشند
۷۵۹۶ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : پرسش گر

عنوان : از راه کارگر تا راه اسرائیل
آقای مستشار فراموش نمی کنم روزی که سازمان کارگران انقلابی بخاطر فضای نامناسب کرکره ها را پایین کشید و فعالیت را تعطیل کرد. اما همواره طلبکار جماعت بوده. پس مبارزه ای در کار نبوده که شما برخ ما می کشید.
بعد هم شما از این طرفش افتادی راه کارگر کجا تمنای اسرائیل برای حمله به ایران کجا؟
۷۵٨٣ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : ممنون آقای شاهمیر شما لپ مطلب را گفتید
من متاسفانه خونسردی و متانتی در حد آقای اردشیر شاهمیر نداشتم و متاسفانه در دام این آقای کبیری افتادم که بحث کمی تند شد.
اما از آقای شاهمیر بسیار ممنونم که بسیار واضح و صریح و در عین حال بدور از پرخاشگری پاسخ این آقایان را داده اند.
۷۵٨۰ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : اردشیر شاهمیر

عنوان : نه به «کامنت» برای «کامنت»
ده ها سایت و وبلاگ فارسی و پرمراجعه موجود ست.
در بعضی اصلا امکان کامنت گذاری وجود ندارد مثل «خبرنامه گویا» و نظائر آن..
در بعضی مثل ایران امروز و عصر نو کامنت های کاربران ، در صورت مورد قبول بودن مسئولین سایت منتشر میشود وگرنه «دی لیت » میشود.
در سایت اخبار روز امکان کامنت گذاری بدون قید وشرط وجود دارد .

نکته ی مهمی که نظر من را بخود جلب نموده اینست که هزاران ایرانی در داخل و خارج از کشور از امکانات خبر رسانی و برخورد اندیشه در اینترنت استفاده مینمایند و دربعضی موارد در بحث ها هم شرکت می کنند و احیانا نظری هم میدهند. اما «بعضی» از افراد بدلایلی حداقل نامعلوم برای نویستده ی این سطور «رسالت» فوق العاده ی برای خود می بینند تو گوئی در تمام مسا ئل و موضوعات سیاسی و اجتماعی ایران به درجه ی «اجتهاد » رسیده و اصرار دارند دیگران را ارشاد نمایند. شاید اصلا کار و زندگی هم ندارند و «مسلسل وار » در حال کامنت گذاری هستند.
کسانی که تجربه ی سیاسی دارند یا جزو نویسندگان و هنرمندان مملکت هستند د راین بحث ها شرکت نمی کنند. حداقل من کمتر دیده ام .
در نتیجه میدان خالی مانده تا امثال «مستشار» که بنظر من بخصوص ، خوانندگان جوان را از این روش بی ارتباط با اوضاع زمانه خسته مینماید استنادات «مستشار » اغلب ؛ «تجریدی» ، «انتزاعی » ، « ذهنی » ، «سکتاریستی» ، «کلیشه ای» «این همانی » ، «غیر منطقی» و بدون چشم انداز ست فقط منفی بافی مینماید بدون اینکه مشخص نماید چه باید کرد ! من خیلی دوستانه عرض میکنم که این برخورد های «مستشار» سازنده نیست. امیدوارم ناراحت نشوند.مگر کسی تابحال به «ایران گلوبال « آمده تا مزاحم ایشان شود ؟ مقالات «مستشار » ماشاالله در تمام سایت های بزرگ منتشر میشود ، امیدوارم بیش از این در کار ها موفق باشند ولی رگبار مسلسل کامنت های ایشان غیر قابل تمحل ست. والله حیف این همه انرژی و و قت که «پرت» میشود.
۷۵۷۹ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : س

عنوان : بابا انصاف هم خوب چیزیه!
بابا چه خبره؟ این آقا از دیدگاه خودش چیزی نوشته درباره ی نقش بختیار و مسئله ی انقلاب ۵۷ که ارث پدری خمینی هم نبود.
شما به جای اینکه بیایید استدلال نویسنده را مورد بحث قرار بدهید فقط دارید فحش می دهید به نفع اینکه نخیر بختیار خیلی خوب بوده، جبهه ملی و مصدق خیلی بد بوده و اینهمه ناسزا به نویسنده آقای بیات زاده. کسی که کامنتهای شما را می خواند می فهمد که چقدر چنته ی شما خالی از استدلال و حرف حساب است. شما نویسنده را مصدق الهی می خوانید، اما بدانید که خودتان بختیاری الهی های متعصبی هستید که می خواهید حرف تان زورچپان این تریبون کنید.
۷۵۷۷ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : تصحیح
تصحیح میکنم :

......ما همچنان بعد از ۳۰ سال درگیر ثمرات این انقلاب شکوهمند هستیم.....
۷۵۷۶ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : تعریفی از خوب
در بحث اخیر، بالاخره رفقا تعریفی از خوب در مقابل بختیار بد ارائه ندادند. حداقل اگر شخصی یا گروه خوبی را نمی شناسید حداقل یک حکومت یا رژیم خوبی را معرفی کنید تا بقیه از دیدگاه شما نسبت به مملکتداری و نحوه حکومت کردن آگاه شوند. در خلاء فکری صحبت کردن ، به شاه و ساواک و بختیار بد و بیراه گفتن دردی را دوا نمیکند.

اگر شماها که سیاسی هستید ندانید که چه حکومتی مطلوب شماست، ممکن است دوباره امام خمینی دیگری پیدا شود و رهبران آزاده ای مثل دکتر کیانوری به اشتباه بیفتاند و بگویند « جمهوری اسلامی عین سوسیالیسم علمی است.». البته ایشان چند سالی گه گذشت در زندان نظرشان عوض شد و فرمودند که این حکومت اوباش است ولی خوب دیگر خیلی دیر شده بود و ما همچنان بعد از ۳۰ درگیر ثمرات این انقلاب شکومند هستیم.

بهرحال حداقل برای نفع خودتان هم که شده مشخص کنید که چه میخواهید و به قول علما مصداق بیاورید.
۷۵۷۵ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : کسی که انشاء وادبیات پر غلط همیشگی مرا با نوشته های وزین ومرتب آقای علی کبیری نتواند تشخیص بدهد بگذارید همچنان در جهل مرکب بماند!
آقای دانش!
من ناصر مستشار با اسم واقعی هر از گاهی درد دل می نویسم نه مقاله ،چون اینرا بخوبی می دانم ومی پذیرم که مقاله نویسی کاملا علمی کار هرکس نیست. شما عکس و تمام نشانی های بنده چه شرکت در انقلاب ارتجاعی و جنگ وایران در جبهه سرپل ذهاب به مدت دوسال از سال ۶۰ تا آخر ۶۲ می باشد ،همکاری با راه کارگر و غیره را می توانید در سایت ایران گلوبال مشاهد نمائید.اما بفرمائید ما تصویر و اسم واقعی شما همراه با گذشته سیاسی شما را در کجا می توانیم مشاهده نمائیم.
۷۵۵٨ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : راه و روش سیاسی د کتر محمد مصد ق را کد امیک از ملی گرایان پیمودند
نظری کوتاه به نوشته د کتر منصور بیات زاده
شما در شانه خالی کردن از خطائی که در سا ل ۱۳۵۷ خورشیدی توسط بخشی از نیروهای جبهه ملی ایران صورت گرفت همه حقیقت را عنوان نمیکنید نمی دا نم این عمدی است یا غیرعمد ؟ اما بهتر است در بررسی هر رخدادی به هر اندازه که سهیم بوده ایم چه در نقاط پیروزمند آن ویاشکست خورده اش مسئو لیت به گردن بگیریم .این باعث میشود در اتفاقات پیش روی ما مردم اعتماد خود را از دست ند هند.شما اصرار وافر دارید که در سال ۱۳۵۷ خورشیدی در میهن ما یک انقلاب تمام عیار به سیاق انقلاب کبیر فرانسه هر چند خونین به وقوع پیوسته است که سئوال اساسی این است/ دستاوردهای انقلاب میهن ما در کجا قرار گرفته است؟ شما از خونین بودن انقلاب فرانسه سند می آورید تابه خوا ننده دلداری بدهید که همه انقلاابات جهان خونین بوده است .برای مثال در انقلاب چین میلیونهاانسان جا نشان را به نا حق ازدست دادند اما لااقل از خون ریخته شده آنهایک چین نیرومند سربیرون اورده است که درجهان از جا یگاه ویژه ائی برخوردار است اما ما کدام دستاوردرابدست اورد ه ایم ؟شاید مدعی شوید لااقل شاه را سرنگون کر د ه ایم ؟اگر شا ه میتوانست مانع به قدرت رسید ن این فاجعه افرینان تاریخ بشری بشود.؟ آیا بهترنبودازاو بعنوان « حتا« دیوار چین در برابرتهاجم مغولان تمدن ستیزبهره میجستیم؟_صادقانه باید اقرار نمائیم که بعد از ۲۷ سا ل شرایط میهن خودرا صد برابر پیچیده ترنمود ه ایم ومعلوم نیست که این گره مستئا صل ومعضل کی وچگونه به چه بهائی گشوده خواهد شد/معلوم نیست؟اما مغازه های ممالک امپریالستی چند ین نبش دارند که همیشه میتوانند برای آنها پر درآمد باشند بعضی ازآنها رابه دوران شاه بکار گرفتند وبرخی دیگر رادردوره خمینی مرتجع؟ برای آنهاملت های مابه همراه ممالک تحت زیست ایشان ابزار تولید ثروت وسیطره نفوذ میباشند که برخی از آنها رابه/ اختصار بر میشمرم ؟
۱-انقلاب ضد سلطنتی اسلامیون تحت رهبری خمینی مرتجع تنها دردوران حیات محمد رضا پهلوی می توانست به واقعیت بپیوندد امپریالیستها از بیماری او اطلاع داشتند ((مطلع بودن دولت انگیس از جریان بیماری سرطان در آن دوره وعدم اطلاع دهی این موضوع به دولت کارتر جای تامل است ))۱.. کناره گیری داوطلبانه شاه در سا ل ۱۳۵۹ خورشیدی می توانست از پی گیری جنبش ارتجاعی نیز جلوگیری نماید چراکه آن حرکت فقط در ضدیت با شاه ودرود بر خمینی طرح ریزی شده بود وگرنه در دوران آغاز سلطنت پسرش در عهد جوانی هیچگاه نمی توانستند آن نفرت را در میان مردم ایجاد کنند؟ چون شاه مستبد جلوه گرتمام استبداد حاکم بود.با کناره گیری زودرس اوشدت /نفرت مردم به حا کمیت کاسته میشد ودراین فاصله سیاستمداران ملی و ورزیده میتوانستند معضل حکومت استبدادی را تعدیل بخشند. چه بسا میتوانست اصلاحات سیاسی واجتماعی اغاز گردد وفضای باز دمکراتیک ممکن سازد !
۲- امپریالیستها مطمئن بودن که به محض ورود خمینی مرتجع به ایران او خواهان الحاق کشور عراق به حوزه قلمروجهان شیعه زیر کنترل خویش خواهدشد وهمین میتوانست آغاز گر جنگی پر منفعت برای آنها بشود .
۳- انقلاب اسلامی فقط ضد شاه نبود بلکه چهره دوم آن ضد ملی ومخالف راه مصدق هم بود یک هفته بعداز پیروزی ملایان از نصب پلاکارد جبهه ملی در بازار جلوگیری بعمل امد .ابتدا خیابان پهلوی به نام مصدق تغیر یافت اما به سرعت جایش را به ولی عصر داد . از خصایص دیگر آن ضدیت با تمام دستاوردهای عصرتا کنونی بود .
۴- جنگ ایران وعراق باعث شدجبهه متحد اعراب علیه اسرائیل جایش را به«جبهه متحد اعراب علیه ایران بدهد و در همین اثنا اسرائیل توانست مرکز اتمی تموز عراق را از بین ببرد وبعد هم ارتش خود رابه لبنان گسیل نماید تا جنبش فلسطین را از همسایگی خود دور سازد.درهمین راستا اسرائیلیها همواره بطور« غیر مستقیم « به ایران سلاح می رساندند تا موازنه جنگ متعادل بماند.
۵-بعد از تحریم نفتی اعراب علیه جهان غرب در سا ل ۱۹۷۳ میلادی به رهبری ملک فیصل که ۲۳ روز طول کشید ناوگان جنگی. امریکادر ویتنام دچار مشکل شد اروپای غربی داشت کم کم از پای در می آمد سلطان عربستان از طریق برادرزاده اش ترور شد شاه هم دیگر نمی خواست همچون پدرش ممنون دار همیشگی به قدرت رسانندگانش بما ند ژئوپلوتیک منطقه میبایستی/در جهت منافع غرب تغیر می یافت. در این شرایط مهیا شده/ بقول شما «نیروهای سیاسی طرفدار انقلاب از جمله مصدقی علم غیب نداشتند که آقای خمینی رهبر انقلاب/ که از لحاظ مذهبی نیز مجتهد وآیت العظمی بود /پس از کسب قدرت به گفته هاوقولها که به ملت ایران داده بودتوجه نکند /. شما برای اولین بار در عرصه دانش سیاسی از علمی نام میبرید که «علم غیب«نام دارد.؟ولی قضیه چیز دیگریست. چرا که در جای دیگری میگو ئید«تا آنموقع ما از جدائی دین از حکومت هیچ اطلاعی نداشتیم « حالا نظری به حقایق بی افکنیم ؟
واقعیت این است که از شهریور ۱۳۲۰تا کودتای ۱۳۳۲ در میان نخست وزیرانی که در ایران برسرکارآمد ه بودند/
تنهادکتر مصدق بود که در مقابل اسلام سیاسی بنیاد گرا وجریان «فدائیان اسلام ایستادگی کرد..تاکید «فدائیان اسلام «
درنامه مورخه ۱۳خرداد۱۳۳۰ خود خطاب به مصدق (حدود یک ماه بعد از مسئولیت اودرمقام نخست وزیری)
وتا کید بر اینکه /خواستار همان آزادی عملی هستندکه در« دولتهای سابق داشتند«ومقاومت دکتر مصدق در برابر آنها/نشان از درستی مواضع مصدق و بازتاب دهنده اندیشه وموضع گیری شایسته این شخصیت سیاسی برجسته تاریخ معاصر ایران است .۲/ دکتر مصدق اینگونه در مقابل «فقط «آزادی عمل « اسلام گرایان موضع میگرفت حالا شما در سال ۱۳۵۷با طرفداران ا برقراری حکومت اسلامی وارد ائتلاف سیاسی میشوید«نقل قول دیگری در زیر آورده می شود« آقای سنجابی در مصاحبه خود چنین اظهار داشت«این نهضت اساسش درعدم رضایت /عصیان/وطغیان ملت است که رهبرآن آیت الله خمینی است.۹۸ درصد ملت ایران مسلمانند والزامان حکومت آن نیز باید اسلامی باشدوخیال میکنم در این مورد انچه که من میگویم وآنچه امام خمینی اظهار می دارنداختلاف زیادی وجود ندارد«نگاه کنید به..روزنامه اطلا عات مورخ۲۹ دیماه ۱۳۵۷..تمام تلاش اقای سنجابی جهت جلب رضایت خمینی صرف میشد تاپست نخست وزیری را به چنگ آورد.. امافقط ۲۷ روز مقام وزارت امور خارجه نصیبش شد/که بعدهابه علت اعتراض به قانون قصاص مرتد شناخته شد وبطور مخفیانه سرزمین پدری خود راترک کرد ومتاسفانه در غربت جان سپرد«نمیدانم چرا به یاد شعر حافظ می افتم«عشق بازان چنین مستحق هجرانند«در جای دیگر میگوئید چرا شادروان دکتر شاپور بختیار جمهوری اعلام نکرد تا همه ملییون وحتا چپها وحزب توده به آن میپیوستند؟شاه در روز۲۶ دیماه ۱۳۵۷از اایران خارج شد/ نگاه کنیدبه تاریخ مصا حبه آقای سنجابی که دو روز فاصله دارد/یعنی روز اظهارات در ۲۹دیماه ۱۳۵۷بود /
ارزیابی شما برتجربه انقلاب مشروطیت استواربود/انقلاب راروحانیون رهبری کردنداما دولت رابه غیر روحانی سپردند/وازآنجائی که خمینی بطور شفاهی در سخنرانیها تضمین میداددرقدرت شرکت نخواهدکرد/شمابه او ایمان آوردید ولی او به پیروان خویش در چند کتاب به قلم خودوعده حکومت اسلامی داده بود که نمیتوانست آنرا تقیه کند/واواهل کتابت بود نه اهل شفاهت؟مع الوصف آقای سنجابی هم حکومت اسلامی راچون۹۸درصد ملت مسلمانند پذیرفته بود/ دیگرهیچ بختی برای ائتلاف برای جمهوری با همرزم خویش زنده یاد دکتر شاپور بختیارکه پیوسته از دیکتاتوری نعلین اخطارمیکرد باقی نمانده بودایشان مرتب ازجانب ارتشیان هوادار ادامه سلطنت تهدیدمیشد مبادا جمهوری ااعلام نماید؟ اکنون شما به ما توضیح بدهید آن زنده یاد چگونه و با کدام نیرو میتوانست جمهوری برقرار نماید.؟
یک نقل قول دیگر برای شما عنوان میکنم تا برای شما ثابت شودبخشی از جبهه ملی ایران همواره در تلاش
ائتلاف با روحانیون اسلامی بوده است « آن روز در جبهه ملی/در یک امر اتفاق نظر یا نزدیک به آن وجود داشت
وآن کهنه گرائی آقای «خمینی« بود.اما در امر دیگری /دو خط وجود داشت که ضدیکدیگر بودند..یک خط میگفت
«ده سال دیرتر منهای مذهب وروحانیت«ما این خط راضد گسترش می خواند یم ./یک خط دیگر میگفت «ده سال
زودتر با مذهب/ خط اول/با آنکه بررهبری جبهه ملی غالب بود به جائی نرسید۲.
پس متوجه میشویم که عیب کار در داشتن علم غیب یا عدم اطلاع از موضوع جدائی دین از حکومت آنهم زندگی وتحصیل در غرب ودر کنار مکتب فرانکفورت آمیزه ئی ندارد بلکه قصور کار در خط فکری میباشد.؟
اگرنیروهای چپ/ملی سکولار ولائیک به جنبش ارتجاعی خمینی نمی پیوستند او هرگز نمی توانست شرکت و همکاری ا اکثریت مردم را به خود جلب نماید شاید می توانست جنبشی در سطح ۱۵خرداد سا ل۱۳۴۲ به پا کند که درآن حق رای برای زنان راحرام دانسته /ابتدابه ساکن نصف جامعه که زنان باشند /در جنبش تحت رهبری او شرکت نمی جستن .؟
نقل قول دیگر نظر مرا ثابت مینماید« آقای خمینی ودیگر روحانیان قدرت گرا /یک در هزارم هم احتمال نمی دادند
رژیم شاه سرنگون و رهبری سیاسی کشور از آن آنهاشود .در پاریس/هرروز /احمد آقا فرزنداو نزد من میآمد ومیگفت «آیاتحلیل شما /شمارا واقعان به این نتیجه رسانده است که شاه میرود ؟«نکنه در پاریس زمین گیر بشویم.۳
این دفاعیه بسیار کوتاه راتقدیم مینمایم به بزرگ مرد تاریخ ایران که نستوه و استوار در مدت۳۶
روزحکومتش همچون مرغ طوفان تمام حقایق راگفت وحتا بطور علنی علیه آن ویرانگرایران زمین درشتی کرد وسخن داد کرد /کاری که شاه با آنهمه حامیانش شهامت بر زبان راندش را نداشت ./

زیرنویسها از کتاب دو جلدی بنی صدردرگفتگو با حمید احمدی در س تجربه
صفحات ۸۶..۶۶۴ ..۴۰۸ ..۴۱۸
۷۵۵۶ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : علی کبیری

عنوان : منجلاب را بجای انقلاب جا نزنید
یکم- اونهائی که پشت اسامی مستعار دانش وچوخ بیلمز پنهان شده اند، بهتراست نقاب از چهره بردارند تا مردم به بینند که مدافعان طبقه کارگر که هستند که دست به مغالطه وهوچی بازی زده اند. پشت اسم دانش قائم شدن وسخنان بی دانشی تحویل دیگران دادن، نه شایسته مدعیان انقلابیگریست ونه آنهائی که داعیه رهبری پرولتاریا را دارند. طبقه کارگر از پیشتازان مبارزات طبقاتی خود انتظار ندارد تا بوقلمون وار عمل کرده وزیر پوشش اینترنت مدام نام خود عوض کنند وحرفهای قالبی و خنده دار همیشگی را تحویل مردم بدهند.

دوم- این بقول شما « انقلاب » بنا به مدارک مستند، به پیشتازی آخوندها و بعداز انتشار نامه توهین آمیز کذائی نسبت به خمینی، شروع شده و رهبر آن نیز کسی جز خمینی مرتجع ترین آدم قرن بیستم نبوده است.

سوم- احزاب وگروههای مترقی و پیشتازان طبقه کارگر با دنباله روی از خمینی وآخوندها، تبدیل به زائده هائی از جنبش آخوندیسم شدند. درواقع، آنها با پیروی از منویات یک آخوند مرتجع که نظریات ارتجاعیش رابه روشنی درکتاب ولایت فقیه توضیح داده بود، بجای پیشتازان طبقه کارگر به عمله اکره های آخوندها تبدیل شده و از آن پس دیگر حنایشان رنگی ندارد.

چهارم- اگر افتخار شما به آن رفقائیست که هزارانشان براثر اشتباهات و وارونه بینی رهبری شماها به سینه قبرستانها پیوسته اند، در این موردافتخار رژیم آخوندیسم صدها هزار مرتبه از شما بیشتراست.

پنجم- همگان آگاهند که شماها خودتان چه به روزگار همدیگر آورده اید و همگان میدانند که شماها هم اکنون بخاطر خودخواهیها و فقدان روحیه کارگروهی، به دهها گروه متخاصم تقسیم شده اید. حال سئوال اینست که شمائی که قادرنیستید تا با هم مسلکان خودتان به همبستگی برسید، چگونه میتوانید طبقه کارگر را برعلیه رژیم خونخوار آخوندی متحد کرده و حقوق پایمال شده اش را تأمین کنید؟
۷۵۵۴ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : جواب سوال منرا ندادید!
... کسی نیست از شما بپرسد شما موقع انقلاب یا دفاع از میهن کجا بودید و اصلا شجره سیاسی شما دارید؟ اگر آری برایمان بنویسید که بتوانیم بطور برابر با هم بحث کنیم
۷۵۵٣ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : تصحیح
با پوزش منظورم پرت و بی ربط بود
۷۵۵۰ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : .مرده پرستی به شیوه همیشگی شما تبدیل شده است، پس بروید از مرده انقلاب بهمن بخوبی پاسداری کنید!
شما تنها با نوستالژی زندگی می کنید.شکوه انقلاب اکتبر را تعریف و تمجید می کنید اما از جنایات استالین سخنی نمی گوئید.از شکوهمندی انقلاب بهمن یا قیام بهمن یا انقلاب ۵۷ و انقلاب اسلامی و انقلاب رهائیبخش که خلاصه یک تعریف واحد از آن ندارید برای آن بوق و کرنا راه می اندازید ولی حاضر نیستید جنایات رژیم بر آمده از آن رژیم به عینه ببنید چرا که اگر خودتان هم به قدرت می رسیدید همان می کردید که رژیم می کند ،منتها رژیم نماز می گذارد و مشروب خوردن را حرام کرده است اما شما ودکا می نوشید و نماز نمی گذارید ؛فرق شما تقربا در همین ها است.کمی از گذر روزگار باید عبرت بگیریم .مردم دیگر چشم دیدن همه ما را ندارند!
۷۵۴٨ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : اینهمه شلوغ بازی برای زدن حرف آخر!
آقای مستشار شما بحث را منحرف می کنید و صغری و کبری می بافید که از پاسخگویی طفره بروید!
موضوع بحث چیز دیگریست، پسر عمو بودن رهبر الفتح و کارمند موساد (منشه امیر) و حماس به بنده ربطی ندارد!
شما گویا توهم دارید که مخاطبانتان بصورت میلیونی پست های شما را می خوانند!
نه آقا پیاده شوید با هم برویم.
۷۵۴۷ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هرمز پرنیا

عنوان : آقای مستشار !!!!!!!!!
آقای مستشار ترکیب اجتماعی ایران بکلی تغییر کرده و در میدان سیاست ایران امروز دیگر سازمانهای قدیمی قدرت مانور ندارند و بهتر ست به ایران توجه کنی و بینی که زنان و جوانان ایران که اکثزیت نیروهای بالفعل و بالقوه مبارزه اند چه میگویند اینقدر تکرار مکررات بی فایده برای چه ؟
۷۵۴۱ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : آقایان شما هنوز بحث وبررسی صحیح را فرا نگرفته اید!
من در این بحث هیچگاه از همکاری های حزب توده و سازمان اکثریت سخن به میان نخواهم آورد.من در این بحث هیچگاه از شعر هائی که شاعران عضو حزب توده در سالهای شصت و ۶۱ علیرغم شکل گیری فاجعه در مدح خمینی و مبارزه ضدامپریالیستی سروده اند سخن به میان نخواهم آورد. شما مطمئن باشید که این رژیم اسلامی است که زمینه حمله به ایران را فراهم می سازد نه من؟ من چه کسی هستم که جنگ به فرمان آغاز شود و یا پایان پذیرد.امروز خبرها به دقت بخوانید.همینکه اوضاع سیاسی و اتمی علیه رژیم اسلامی شدت گرفت بازهم راکت پراکنی بین اسرائیل و این بار حزب الله آغاز گردید.درضمن از خواب خرگوشی بیدارشوید وبه مقاله مفصل بنده گویا نیوز سری بزنید. مهرداد درویش پوردر سیزدهم فوریه در شهر برلین در سخنرانی خود گفت ،بعضی از ایرانی ها اخیرا اعتقاد یافته اند که : برابرضرب المثل معروف که می گوید:اگر برای رهائی از دست حاکمان نادان سرداری دلاور بنام نادرقلی خان در میدان نیست پس سرداری مانند اسکندر باید به میدان بیاید تا مردم ایران از شر حاکمان اسلامی رهائی یابند.(البته این تئوری هیچگاه نظر من نبوده است ،چراکه مردم ایران مانند عراق و افغانستان نیستند وما در ایران هر روز شاهد مبارزه مردم دانشجویان هستیم و جامعه ایران شبیه به بشکه باروت شده است اما متاسفانه نه رهبری وجود دارد نه آلترناتیو تا آنرا هدایت نماید)
۷۵٣۹ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : نیروهای چپ قربانی انحراف انقلاب بودند نه خود انقلاب!
آقای مستشار شما خواهشا برای "رفقای ما" خونخواهی نکنید و ندای "انتقام خون.." سر ندهید که بقول هم میهنان آذری مرغ پخته لای پلو به خنده می افتد. کشورهایی که شما آنها را قبله دمکراسی می دانید که دمکراسی را بزور سلاح بخورد مردم کشورهای عقب نگهداشته شده می دهند در انحراف انقلاب ایران سهم بسزایی داشته اند. و اتفاقا نیروهای چپ نه قربانی انقلاب که قربانی انحراف آن از آرمان های واقعی آن شدند.
شما نمی توانید پس از سی سال پرونده انقلاب ایران را مختومه اعلام کنید. جنبش های موجود در جامعه پی گیر همان آرمان ها هستند. البته برای من انگیزه بحث با شما بعنوان فردی که از اسرائیل حمله به کشورش را استدعا می کند (در بحث های پیشنتان) و از پایه با انقلاب مردمی ۵۷ مخالفید بسیار دشوار است. اما بی پاسخ گذاشتن "نظرات" شما شاید امر را بر شما مشتبه کند که ...
۷۵٣۴ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : حسین میلادی

عنوان : گذار به دموکراسی آسان نیست
آقای مستشار باید بدانند که گذار به دموکراسی آسان نیست و از راه بمباران و توسط اسرائیل هم میسر نیست. جوانان ایران زمین به شما نشان خواهند داد که با این حرفها راه به جائی نخواهید برد.
۷۵٣۲ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : مگر انقلابیون در انقلاب ۵۷ از خمینی به شکل ابزاری استفاده نکردند اما دیدیم که این خمینی بود که از همه به شکل ابزاری علیه شاه استفاده برد و عاقبت همه سربه نیست کرد.آیا تجربه کردن کافی نیست؟
کسانیکه همچنان سنگ انقلاب را به سینه می زنند، چرا جرات ندارند تا به کشور انقلاب زده بهمن ـ مسافرت نمایند تا از زیبائی های بوجود آمده اما بسیار دلخراش انقلاب بهمن مانند اعتیاد ،بیکاری، فحشاء ،بیماری های مسری، فقر فزاینده،سرکوب ، زندانی و شکنجه و اعدام و حجاب اجباری و کودک فروشی و.....دیدن نمایند؟چرا این مبارزان حامی انقلاب بهمن حتی در خارج کشور همچنان از انتقام و تعقیب تروریست های انقلاب بهمن در امنیت زندگی نمی کنند و از سایه خود نیز می هراسند؟کجایند این رهبران طراز نوین طبقه کارگر و ملیون که همجنان سنگ انقلاب بهمن را مانند پیروان ولایت فقیه به سینه می زنند آفتابی شوند تا به داد مردم و کارگران فلک زده برسند؟ آنهائی که هنوز فکر می کنند انقلاب بهمن به آنها تعلق دارد و به آن افتخار می نمایند ،بفرمایند به ما بگوئید چرادر ایران نماندید تا از برکات ودستاوردهای انقلاب شکوهمند بهره مند بشوید.چرا انقلاب شکوهمند وافتخارآمیز شما ابتدا رفقای شما را به کام مرگ کشاند وشما بجای انتقام خون آنها هنوز زیر بیرق انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی ضد امپریالیست سینه می زنید؟چرا رژیمی که شماها را بارها از در به بیرون می اندازد اما شما دوباره می خواهیداز پنجره وارد نظام و انقلاب اسلامی بشوید؟شما هنوز مانند خاتمی ها از انقلاب اسلامی حمایت می کنید تا از خاتمی به شکل ابزاری استفاده نمائید ،ولی مطمئن باشید که خاتمی هم می خواهد از شما به شکل ابزاری استفاده نماید.مگر انقلابیون در انقلاب ۵۷ از خمینی به شکل ابزاری استفاده نکردند اما دیدیم که این خمینی بود که از همه به شکل ابزاری علیه شاه استفاده برد و عاقبت همه سربه نیست کرد.آیا تجربه کردن کافی نیست؟
۷۵٣۱ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : انقلاب ۵۷ نه فاجعه ۵۷
آقای مستشار شما بنا به تعلق خاطر خود به نظام برآمده از کودتای پهلوی می توانید با انقلاب ایران مخالف باشید اما اگر انقلاب برای شاه و هزار فامیل ایران یک فاجعه بود برای مردم ایران گامی عظیم به جلو بود.
شما با فاجعه خواندن انقلاب دل خود را خنک می کنید و بشکلی صورت مسئله را پاک می کنید.
من و بی شک بسیاری دیگر از دوستان نیز مانند فریبرز رئیس دانا از انقلاب و آرمان های آن دفاع می کنیم. و از مشارکت خود در انقلاب نه تنها پشیمان نیستیم بلکه بدان افتخار نیز می کنیم. اینکه شرایط کنونی در بابر ما قرار گرفته متاثر از فاکتور های گوناگونی است، منجمله عدم شناخت صحیح مردم از نیروهای سیاسی، انحصار طلبی چه در حکومت و در خارج از حکومت ، تندرویهای کودکانه ووو. این ربطی به خود انقلاب ندارد.
۷۵۲۷ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : بعضی از روشنفکران درسال ۵۷،ایفاء کننده برنامه و نقشه های خمینی شدند و تا به امروز با لجات از آن دست بردار نیستند.آقای منصور بیات زاده خود در ۵ سال پیش در مقاله ائی از بی خبری روشنفکران از جدائی دین از حکومت نوشته بود وخود را تبرئه کرده نموده است
بسیاری از نیروهای سیاسی نقش ایفاء کنند گان شکل گیری فاجعه ۵۷ را مانند یک فیلم سینمائی بخوبی به اجراء در آورده اند و کارگردان که شخصی نیست به جزء خمینی از فلیم ساخته شده بسیار راضی بود اما این هنر پیشگان بی جیره و مواجب که بخش وسیعی آنها بعد از اتمام فیلم به نقش شوم خود پی برده اند و در زندانها و اعدام ها و تبعیدها بدست همان کارگردان روبرو گشته اند هنوز وهمچنان از آن فیلم وکارگردان و نقش خویش راضی هستند و بعضی از آنها مانند فریبرز زئیس دانا که در سخنرانی خود در برلین گفت ـ اگر همین الان به سال ۵۷ برگردد بازهم همان کرداری که انجام داده است تکرار خواهد کرد!
۷۵۲۴ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : چوخ بیلمز
دوست عزیز چوخ بیلمز، شما که خیلی سیاسی هستید لطفا «خوب» را تعریف کنید( چه کسی، گروهی و یا فکری) تا همه کسانی که از بینش بختیار طرفداری می کنند بجای او از بینش شما و دوستانتان در جنبش چپ هواداری کنند.

با تشکر
۷۵۲٣ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : چوخ بیلمز

عنوان : بختیار هم تحفه ای نبود
زمانی که ارتشیان خائن و ساواکی های جنایتکار سیه مردم را هدف گلوله جنایتکارانه می گرفتند شاپور بختیار به یاری رژیم پا به گور خائن و نوکر یانکی ها رفت. بختیار تحفه ای نبود و آنهای که مانند اینی که از نام "شعاعیان" بل گرفته تا یک لگد به چپی ها بزند یا فراموش کار تشریف دارد و یا از قماش همان ملی های است که دست بوسی و جان نثاری می کردند و حالا می خواهد یک سیخ به چپ ها هم بزند. بختیار هزار سال دیگر هم برای مردم ایران ارزشی نخواهد داشت. قتل او توسط رژیم محکوم است اما اگر چه او با رژیم دشمنی داشت اما دوست مردم ایران نیز نبود و همان بهتر که مردم ماهیت او را دانستند. این رژیم نیز خواهد رفت و مردم ایران نیازی ندارند که بین بد و بدتر همیشه انتخاب کنند. بختیار بد بود و این رژیم بدتر. مردم ایران خوب را می خواهند.
۷۵۲۲ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : م - پالیزی

عنوان : پرسش!
جناب دکتر بیات زاده:
عبارت زیر را از جناب قائم مقام و در تأئید نظریات خود آورده بودید:

« علاوه بر آن بزرگترین دستاورد انقلاب آن بود که مردم کوچه و خیابان را به میدان سیاست مملکت کشاند. سیاست را بخانه‌ها برد.»

آیا برای جنابعالی یا جناب قائم مقام میسر است چند نمونه و تجربهء تاریخی از این که:
«کشانده شدن مردم کوچه و خیابان به میدان سیاست مملکت و ره یافتن سیاست به درون خانه ها»،
بویژه در کشورهای دنیای سومی و خاورمیانه ای و اسلامی، نه عیب، که حُسنی محسوب می شود، بیاورید. آیا در کشورهای پیشرفته و مشخصاً همان آلمانی که جنابعالی ساکنش هستید یا دیگر کشورهای اروپائی، مردم کوچه و خیابان به میدان سیاست مملکتشان کشانده شده اند و سیاست به درون خانه هایشان ره یافته است؟
سپاسگزارم.
۷۵۱۷ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : دا نش

عنوان : بختیار از موساد تقاضای ترور آیه الله خمینی را کرده بود!
از خاطرات آقای کبیری که شبیه اظهارات ژنرال ازهاری است بگذریم،.
دیشب بی بی سی پیرامون انقلاب ۵۷ گزارشی داشت که طی آن مصاحبه ای با فرستاده موساد به ایران در سال ۵۷ برای حفظ اسرائیلی های مقیم ایران داشت. این فرد گفت که بختیار با من دیداری داشت و گفت که ما از پس مشکلات کشور بر می آییم، شما اگر فکری بحال خمینی بکنید خیلی کار را راحت تر می کند (نقل بمضمون).
آقای بختیار از مامور موساد جواب رد شنید اما نکته حائز اهمیت این که او نیز به ترور اعتقاد داشته. پس این قهرمان سازی های کاذب فقط برای بزم پهلوی طلبان بکار می آید.
۷۵۱۵ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : تبریزی

عنوان : مباحث جالب
باید خدمت دوستان عزیز عرض کنم که من مقاله این آقای بیات زاده، و بدنبال آن نظرات شما دوستان گرامی، را خواندم. چیزی که برای من جالب است این است که آقای بیات زاده نه بدنبال تحلیلی درست در مورد وقایع منتهی به انقلاب اسلامی، بلکه بدنبال توجیه عملکرد مصدقیها در دفاع از خمینی هستند و در این راه از هیچکاری از جمله وارونه جلوه دادن عملکرد مرحوم دکتر بختیار غافل نمیماند.
دوستان هوادار آقای بیات زاده نیز جز تعریف و تمجید و یا ارائه بحثهای "کلی" کار دیگری نمیکنند. ولی از آنطرف منقدین آقای بیات زاده بسیار مستدل و دقیق مسائل را موشکافی میکنند. باید بگویم که از اظهارات هر دو آقایان ایرانی و حبیب بسیار استفاده کرده و مطلب آموختم.
۷۵۱۱ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : درخت آفت دار میوه نمی دهد اگر بدهد پر از کرم هست،این جمله لایق انقلاب اسلامی است!
نظام جمهوری اسلامی که هم اکنون در ایران حاکم است ومشغول جنایت وسرکوب و تاراج و نابودی ایران است در واقع محصول انقلاب اسلامی به رهبری خمینی دجال و منفور است.نمی توان نظام کنونی حاکم بر ایران یعنی جمهوری اسلامی را محکوم نمود بی آنکه مولد این این رژیم یعنی انقلاب اسلامی را به زیر سئوال نبرد.کسانیکه جمهوری اسلامی را محکوم می کنند اما از انقلاب اسلامی دفاع جانانه می نمایند یا خود را به کوچه علی چپ زده اند و باجان سختی می خواهند لجاجت خود را ثابت نمایند یا اینکه شنوندگان خود را نادان فرض نموده اند.از این دوراه در برابر آنها راهی دیگری وجود ندارد.درخت خوب و سالم میوه خوب و سالمی هم می دهد .درخت بد وناسالم یا میوه نمی دهد و اگر بدهد هم پر از کرم خواهد بود.
۷۵۱۰ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : افراد ابن الوقت
آقای کبیری، خاطرات بسیار جالبی بود. منهم از این افراد ابن الوقت در انجمنهای اسلامی اوایل انقلاب زیاد دیده ام. کسانی بودند که در قبل از انقلاب در کازینوی پلی بوی لندن با ژتون کمتر از ۵ پوند بازی نمی کردند ولی به ناگهان درسال ۵۷ نماز خوان شدند کاپشن سربازی می پو شیدند و دوست دختر انگلیسی شان را صیغه می کردند. اشکال کار از خود ما است ربطی به شاه و شیخ ندارد!
۷۴۹۷ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : علی کبیری

عنوان : خاطرات
در گفتاربالا، بجای رادیو، رادیو بی بی سی بخوانید. انگیسیهاهم به طعنه آیت الله خمینی را ‹‹آیت الله بی بی سی ›› خطاب میکنند.
۷۴۷۵ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : علی کبیری

عنوان : خاطرات
درست یادم هست که روزی کارمند من سرکارش حاضرنشد. گمان کردم پیش آمد غیرمترقبه ای برایش رخ داده یا بیماری وغیره. روز بعد سرکارش حاضرشد. ازاو علت غیبت راپرسیدم، با اعتراض به من پاسخ داد که ‹‹مگر شما مسلمون نیستی؟ ›› گفتم مسلون بودن یانبودن من دخلی بشما نداره. به سئوال من جواب بده. چرا بیخبر سرکارت حاضرنشدی؟ دوباره با اعتراض گفت: ‹‹ مگه شما به رادیو گوش نمیکنین؟ نشنیدین که امام خمینی دیروز دعوت به تظاهرات کرده بود؟ ›› این گذشت تا شب. اولای شب از زور خستگی داشتم به خواب میرفتم که صداهائی نا مفهوم بگوشم خورد. رفتم توی خیابون، دیدم همسایه ها سرپشت بامهاهستند و بوی لاستیک سوخته به مشامم خورد. رفتم سر پشت بام، شنیدم عده ای در دور دستها دارند لااله الاالله والله اکبر میگویند. دوستم تلفن کرد وگفت شنیدم انقلاب شده است!! گفتم: انقلاب؟! کی انقلاب کرده؟ این الله اکبرگوها چه کسانی هستند؟ گفت: انقلاب اسلامیه!! چند روز پس ازآن مقاله پرمحتوای زنده یاد دکتر مصطفی رحیمی را در مجله فردوسی خواندم. دکتر رحیمی کتاب ‹‹نامه ای از امام موسوی کاشف الغطاء یا حکومت اسلامی ›› خمینی را مورد تجزیه وتحلیل قرارداده بود ونتیجه منطقیش آن بود که خمینی مرد خشک مغز ومرتجعی است که نباید ازاو دنباله روی کرد. اوهمگان رادعوت کرده بود تا از خمینی تبعیت نکنند. رفتم جلوی دانشگاه تهران وکتاب خمینی را خریدم وملاحظه کردم که همه حرفها ونتیجه گیریهای دکتر رحیمی درست وبجا بوده اند. سپس همان اتفاقاتی افتاد که همه از آنها باخبرند: به دست بوس خمینی رفتن بازرگان وسنجابی وغیره.... من هم خمینی راازسال ۴۲ میشناختم که آدم مرتجعی بود چون درآن سالها من هم فعال سیاسی بودم. قبل از بهمن ۵۷، رهبری جبهه ملی ونهضت آزادی وچریکهای فدائی خلق ومجاهدین وغیره....همه دنبال خمینی راه افتاده بودند. آیا رهبری همه آن گروهها کتاب خمینی رانخوانده بودند؟! بخاطرم میاد که چریکهای فدائی خلق دانشکده فنی دانشگاه تهران را ستاد عملیاتی قرارداده وچند تا تانک جلوی دانشکده فنی پارک کرده و تفنگ بدوش آنجا یستاده بودند وبحث آزاد هم هر روز ادامه داشت. یکروز کتاب خمینی رابرداشتم ومن هم رفتم آنجا ونوبت برای صحبت کردن گرفتم. دراثنای صحبت به گفته های خمینی درکتابش اشاره کرده و مرتجع بودن او را به آنها و مردم گوشزد کردم. ناگاه عده ای باساواکی خواندن من به طرف من حمله ور شده وعده دیگری به طرفداری از من آمده ودرهمین اثناء چریکها مرا به داخل دانشکده فنی هل داده ودر رابستند. درآنجا چریکها به من یادآوری کردند که ‹‹ رفیق الآن موقع این حرفهانیست!!‌›› از آنها پرسیدم پس کی موقع این حرفهاست؟ گفتند بگذار انقلاب انجام بشود، ما خود میدانیم!! ومرا از در پشتی خارج کردند. خیلی عصبی وبیقرارشده بودم. داشتم با چشمهایم سقوط ملت ومملکت را به دامان دیکتاتوری وارتجاع میدیدم و نگرانی شدیدی مرا فراگرفته بود. روزنامه آیندگان مرتب مقالاتی به طرفداری از خمینی مینوشت. کتاب خمینی رابردم به دفتر روزنامه جنب سینما دنیا وبا سردبیر به بحث نشستم. بالأخره قانع شد تا واقعیت نیت وافکار خمینی رابنویسد ودر سر مقاله آنچه که از او خواسته بودم، نوشت. فردا اسلامیون هجوم بردند به دفتر روزنامه که درطبقه دوم بود وهرچه میز وصندلی واثاث بود ریختند وسط خیابان وعده ای ازکارکنان راهم مورد ضرب وجرح قراردادند. مقاله ای بنام ‹‹امپریالیسم وجنبش ملی ایران ›› تهیه کرده وبردم به دفتر مجله فردوسی که درسرمقاله چاپ شد. واقعا عباس پهلوان درآن شرائط شجاعت بخرج داد. چند روز بعد ریختند تو دفتر مجله فردوسی و پهلوان هم فرارکرد. جو طوری بود که اسلامیون اجازه نمیدادند کسی برخلاف نظر آنها حرفی بزنه. فوری یک برچسب ساواکی میزدند وبعدش هم به طرف هجوم میبردند تا اورا نابود کنند. یکدفعه دیدم بیشتر مردهای همسایه ریش گذاشتند وزنهای بی حجابشون هم چادربسرکردند. درهمسایگی ما یک مهندس تحصیل کرده آلمان بود که قبلا از لبی به مشروب ترکردن بدش نمیآمد. تو همین هیر و ویرها دیگر پیدایش نبود. سراغش راگرفتم، گفتند درمنزل زیج نشسته و مشغول عبادت است. فکر کردم شوخی میکنندو رفتم به دیدارش، دیدم ریش بلندی گذاشته و یک تخته پوست روی فرش انداخته ویک میز کوچک هم جلویش هست با یک سه پایه کتابخوانی وکتابی هم برروی آنست. پرسیدم چه میخوانی؟ پشت جلد کتاب رانشانم داد، نوشته بود ‹‹ مجاهدات حضرت خر ›› نتوانستم جلوی خنده ام رابگیرم وبه طعنه به او گفتم: فلانی داری تمرین تربیت میکنی؟ گفت چطور؟ گفتم اینهمه سال ماعمرکردیم، متوجه نشدیم که خر هم مجاهد است. با ناراحتی گفت: بیسواد این خر نیست حرّ ریاحی است. خب من متوجه تشدید روی ر نشده بودم. خلاصه مطلب اینکه یواش یواش همه مردها ریش گذاشتند وتسبیح بدست شدند وعده ای از ثروتمندان هم پابرهنه شدند. دیگه از آن منبعد تظاهر به جدوآباد پابرهنه وبیسواد ومستضعف مد شده بود و یک عده دزدهای سرگردنه دمپائی پاشون کردند و پیراهنهای بقه چرک تنشان کرده و دیگر حمام هم نمیرفتند. این جماعت ابن الوقت پریدند تو کمیته ها وشدند جزء روسای کمیته ها وهنوزم که هنوزه همانها مصدر کارهاهستند. دوستی به طعنه میگفت: این آشی است که همه مان پخته ایم. باید هرکدام یک فلپ ازآن بخوریم.
۷۴۷۴ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : توانائی انتقاد
هموطن گرامی خانم «مریم» بحث من یک موضوع عمومی ست و به جبهه ملی ارتباط ندارد. «وظیفه» ی حکومت هاست که شرائط همکاری و مشارکت مردم در امور اجتماعی را فراهم نمایند. این «وظیفه » می تواند از طرف ، «خدا» یا قدرت های بزرگ و یا مردم به حکومت ها واگذار شود و البته نتایج متفاوت دارد. شما حتما می دانید که در کشورهای آزاد و پیشرفته میزان مشارکت مردم در کارها تا چه میزان ست. انتخابات ادواری را نیز مشاهده میفرمائید. ما نیز می توانیم و در دوره ای از تاریخ عمل کردیم.
سئوال اینست که آیا شما عملکرد رژیم گذشته از ۲۸ مرداد تا ۲۲ بهمن ۵۷ را قانونی و در ادامه ی قانون اساسی مشروطه میدانید؟
در باره ی حکومت موقت مهدی بازرگان همانطور که از اسمش پیداست «موقت » بنا بر تمام عرفهای ملی و بین المللی در شرائط بحرانی تشکیل میگیرد.

بنابر تمام قول و قرار های قبل از انقلاب ، قرار بود بعداز رژیم شاه یک «دولت موقت » زمینه ی تشکیل «مجلس موسسان» را فراهم کند.
پس مهدی بازرگان در شرایط بحرانی انقلاب از طرف رهبر انقلاب ، ماموریت میگیرد که دولت موقت تشکیل دهد که در آن شخصیت های جبهه ی ملی هم حضور داشتند.
بدیهی ست ، که این دولت بهیچ عنوان دولت منتخب مردم و از طریق انتخابات و رای اعتماد مجلس نبود.
متاسفانه از همان ۲۲ بهمن «دولت موقت» بجای پرداختن به وظایف معمول «دوران گذار» و فراهم کردن زمینه ی انتخابات برای تشکیل مجلس موسسان و احیا و تغییر و بروز آوردن قانون اساسی مشروطه «درگیر» مسائل عدیده دیگری گردید.
عملیات خرابکارانه ی باند خمینی که با رفتار سبعانه با سوء استفاده از احساسات توده ها و اعدام سران رژیم گذشته شروع شد ، ابعاد گسترده ای بخود گرفت ، عملا دشمنی خمیینیسم با قانون گرایی را نشان داد و بلافاصله با رفراندوم کذائی جمهوری اسلامی «آری » یا «نه» ماهیت ضدمردمی و ضد آزادی خود را نشان داد. تمام هیئت«دولت موقت » و مقامات لشگری و کشوری در برابر خمینی سازش کردند!!!!!!
نیروهائی خارج از «دولت موقت» هم که در این «کودتا» شرکت کردند در برابر تاریخ مسئولند . این کودتا علیه تشکیل « مجلس موسسان» راه را برای استفرا مطلق «شریعه» و «مشروعه» فراهم نمود .
وظیفه ی اصلی نیروهای آزادیخواه بود ، که به این کودتا ی شرم آور اعتراض کنند. که متاسفانه آزادیخواهان از نطر کمی وکیفی دربرابر «اغلب » جریانات که در دامن زدن به جو تشنج و مطرح کردن شعارهای ماورای انقلابی در اکثریت بودند ، کاری از پیش نبردند.

باید اعتراف کرد که گذار از دیکتاتوری شاه به دموکراسی ، در همان نخست به شکست انجامید و به دیکتاتوری مذهبی منجر شد.
نیروهای طرفدار آزادی و عدالت اجتماعی قبول می کنند که دربرابر خمینی و حواریون او شکست خوردند.
این شکست وحشتناک ، بهیچ عنوان ، عملکرد ضدمردمی رژیم گذشته بخضوض از ۳۲ تا ۵۷ را توجیه نمی نماید که به بحران ۵۷ پایان یافت.

طرفداران رژیم گذشته باید با نقد صادقانه تمام بلاهائی که در این صد سال بخصوص ۳۰ سال اخیر بر سر مردم آمده ، همدلی و همبستگی خود را با مردم ابراز نمایند . دفاع یک جانبه از رژیم شاه دردی را دوا نخواهد کرد. فقط ناتوانی انسانها از شیوه ی انتقاد اجتماعی را نشان میدهد.
چگونه چنین انسانهائی خود را شایسته ی مردم سالاری می دانند.

مخالفان رژیم گذشته و کنونی و میلیونها جوان بالنده که خواهان ساختن ایرانی آزاد و آباد در سر دارند، فقط با مطالعه دقیق و نقد بی طرفانه حوادث ۱۰۰ سال اخیر میهنمان میتوانند زمینه التیام زخمهای ناشی از دیکتاتوری ها را فراهم نمایند.

ایران فردا باید متشکل از تمام نیروهای راست - میانی و چپ مطابق استاندارهای مدرن و یا سنتی ، ملی ، ملی - مذهبی و چپ باشد تا با احترام به مبانی حقوق بشر آزادانه فعالیت نمایند و هیچکس بخاطر اندیشه ا ش مورد نکوهش و تعقیب قرار نگیرد.
۷۴۷٣ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مریم آرامیان

عنوان : شاه چه وحشتناک بوده
خانم مریم نوشته که "مصدق یک سلطنت طلب دوآتشه بود"! خب ببین شاه چه |آدم وحشناکی بوده که مصدق سلطنت طلب دوآتشه رو بخاطر ملی کردن نفت، تا آخر عمر تبعید و زندانی کرد.
۷۴۷۲ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مریم

عنوان : عملکرد نیروها
مباحث مطرح شده از جانب خانم آتوسا بزرگمهر ارتباطی با عرایض بنده و موضوعات مطرح شده ندارد. دوران حکومت پهلوی دارای خصوصیتهای گوناگونی است و نمیتوان دربست آن را تایید و یا تکذیب کرد. در جریان کودتای ۲۸ مرداد نیز هم طرفداران خاندان پهلوی و هم هواداران مصدق هر دو فقط بخشی از واقعیات را بیان میکنند که بنظر من کاری نسنجیده است.
بحث امروز ما این نیست که گذشتگان چه کردند و یا چه نکردند. بحث ما ارزیابی عملکرد نیروهای حاضر در صحنه سیاست کشور از بهمن ۵۷ تا کنون است. عرض بنده این است که آقای بیات زاده و دوستان مصدقیشان چه گلی برسر این مردم زده اند که اینقدر از خودشان تعریف میکنند. آقای بیات زاده هر چه از دهنش در میآید نثار رژیم گذشته میکند ولی همانگونه که دیگر نظردهندگان فرمودند کوچکترین اشاره ای به سهم مصدقی ها در روی کار آوردن این رژیم نمیکند. هیچکس قصد دفاع از رژیم گذشته را ندارد. ولی در عمل ثابت شد که مخالفان رژیم شاه نیز همچون او کوچکترین اعتقادی به حاکمیت مردمی ندارند. با توجه به عملکرد مصدقیها در ابتدای رژیم فعلی میتوان باور داشت که ایشان به مراتب سرکوبگرتر از نظام گذشته هستند.
۷۴۶۴ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : رضا پهلوی
خانم بزرگمهر، داریوش همایون ۸۰ سال از عمرش می گذرد و شما مطمئن باشید که در طول عمر ایشان آخوندها جایی نمیروند که رضا پهلوی بتواند شاه ایران بشود. دوران سلطنت مطلقه در ایران ۳۰ سال پیش به پایان رسیده و تمام شده است. اگر در طول حیات من و شما رژیم فعلی سرنگون شد آن وقت شما و بقیه ملت ایران باید حق انتخاب داشته باشید. این حرف اول دموکراسی است. اگر در آنزمان آقای همایون زنده بود به رژیم سلطنت مشروطه رای می دهد، من به جمهوری، شما هم به هر چی دوست داشتید.

سوال مطرح شده از آقای دکتر بیات و دوستان سیاستمدار ایشان این است که شماها چه توانایی در عرصه سیاست دارید که ما را به آن نقطه انتخاب برسانید. بهر صورت چوب زدن به مرده شاه و بختیار کار یک سیاستمدار دنیا دیده و پخته نیست. تا نظر شما چه باشد.

در ضمن جهت توضیح عرض کنم که دو نفر با نام ایرانی نظر داده اند که من ایرانی نظر دهنده اول هستم.
۷۴۶٣ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : مشروطه ی سلطنتی نداشتیم بلکه سلطنت مطلقه بود
هموطن گرامی خانم «مریم» که در فرمایشا تشان متاسفانه موضوعات مشخص و نامشخص مخلوط شده ست.
در بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ تمرین دموکراسی و مشروطه برای تحکیم حکومت قانون در ایران بهترین دوران تاریخ معاصر رابخود اختصاص داد.
دکتر محمد مصدق و بسیاری از سیاستمداران آن دوره بنابر صورت جلسه های مجلس شورای ملی که در کتابخانه ملی ایران موجود ست مانند بسیاری از کشورهای اروپائی به وظایف محوله خود مشغول بودند. قانون ملی شدن صنایع نفت ایران یکی از ارزشمند ترین تجربیات دموکراسی نشات گرفته از قانون اساسی مشروطه بود که در دیوان داوری لاهه نیز مورد تائید قرار گرفت و نشانگر درایت و اعتدال سیاستمداران حامی آن قانون، برهبری دکتر محمد مصدق بود که در آن شرائط تاریخی باعث دلگرمی بسیاری از ملت های در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره گردید. واقعیت این بود که شاه جوان بدلایل زیادی متوجه نقش خود طبق قرارهای پپش بینی شده در قانون اساسی مشروطه نبود و نمی خواست به سایر جوامع آزاد هم نگاهی نماید . شاید ماموریت داشت که چنان باشد..

تمام تلاش مردم ایران در نهضت مشروطه ایجاد حکومت تابع قانون بود و محدود کردن اختیارات شاه و به همین دلیل چنین حکومتی در تمام دنیا مشروطه ی سلطنتی نامیده میشود نه برعکس.
بهمین دلیل ملکه الیزایت در جنگ دوم جهانی با تمام محبوبیت لزومی نداشت که با نخست وزیر انگلیس چرچیل رقابت یا دشمنی کند
ولی رضاخان در آن شرائط تصمیم گیرنده و همه کاره بود و مملکت را به بحران کشاند . آیا میدانید نخست وزیر وقت ایران که بود ؟ نه !
فقط در دوران مصدق بدرستی نقش مردم ، مجلس و دولت و احزاب و نخست وزیر نسبت به تمام تاریخ ایران بر قدرت و نقش شاه می چربید.
در هر کشوری که حقوق و وظایف شاهان تعریف شده، دموکراسی مشهودتر ست ؛ مثل سوئد ، نروژ ، دانمارک ، انگلستان ، اسپانیا و.و.و.
شاهان و ملکه ها در این کشورها تشریفاتی هستند ولی شاه ایران قانع نبود !

با هزاران تاسف باید عرض کرد که کیش شخصیت بیمارگونه ی شاه ایران را به فاجعه کشاند. تمام صاحب منصبان شاه که به دشمنی شاه با مشروطه تمکین کردند در تکوین فاجعه شریکند. در سال ۵۷ امید ی بود که قانون اساسی مشروطه در یک مجلس موسسان احیا و تکمیل گردد که خمینی با کودتای تاریخی خود آن ملا خور کرد !
طنز تاریخ اما میراث خواران شاه از جمله داریوش همایون می باشد که بعداز دهه ها دشمنی با مشروطه با تشکیل « حزب مشروطه خواهان » میخواهند شاهزاده رضا پهلوی را بعنوان رضاشاه دوم به پادشاهی مشروطه باز گردانند یعنی تقدپم با پادشاهی ست و پادشاه میخواهد مثل پدر و پدر بزرگ «بذر »‌مشروطه را بر فلات ایران بپاشند. روزگار غریبی ست ... مردم ۱۰۰ سال مبارزه کردند تا شاهان را سر جایشان بنشانند تا مبادی آداب و قانون مشروطه گردند. امروز رضا پهلوی از پیش ماموریت گرفته تا بیاید و پادشاهی مشروطه که در هیچ کشور دموکراسی دیده نمیشود را بنباد نهد تا مردم را مطیع خود نماید . همان آش و همان کاسه !
۷۴۶۱ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مریم

عنوان : مصدقی ها چه کرده اند؟
من یک سوال از این آقای بیات زاده دارم؛ شما بقول خودتان مصدقیها برای این مملکت چه کرده اید که این همه ادعا دارید؟ اگر از ملی شدن نفت بخواهید بگویید که باید به شما بگویم که بخش عمده جبهه ملی بعد از ۳۰ تیر از مصدق جدا شد. سازمانی که از بعد از انقلاب به عنوان جبهه ملی فعالیت میکند جز تشابه اسمی وجه مشترک دیگری با جبهه ملی اولیه ندارد. در مورد مصدق نیز باید گفت که خدمات و یا اشتباهات او هیچ ربطی به شما ندارد و به خود او مربوط است. در ضمن بنابر اظهار صریح خود مصدق او یک سلطنت طلب دو آتشه بود (سلطنت طلب یا مشروطه خواه و یا هر چه که اسمش را میگذارید. او بشدت هوادار نظام پادشاهی بود) که با ایدئولوژی امروز شما کاملن در تضاد است. امیدوارم مصدقی ها بدور از هر نوع مرده پرستی برای یکبار هم که شده پاسخ این سوال را صادقانه بدهند.
۷۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : حبیب

عنوان : یکطرفه به قاضی رفتن
من به آقای منصور بیات زاده تبریک میگویم چرا که تنها به قاضی میرون و صد البته "پیروزمند" از پیش او بر میگردد. اقای بیات زاده مطالبی را به طور سلیقه ای برگزیده و سپس با قاطعیت "انقلابی" که از نشانه های وامداری به ایدئولوژی های ورشکسته است، نتیجه مورد علاقه خود را گرفته.
من یک شهروند ایرانی هستم که خود و خانواده و بستگانم از طرفداران پرپاقرص انقلاب بودیم. سه تن از بستگان من در دوران رژیم شاه سالها در زندان بودند و یکی دیگر از عزیزان من در جریان انقلاب در درگیریها کشته شد. خود من نیز، با وجودیکه بسیار جوان بودم، بخاطر اوضاع خانوادگیم از فعالین انقلاب بودم. امروز به عنوان یک شهروند ایرانی که هیچ وابستگی به هیچ جریان سیاسی ندارد، با صدای بلند اعلام میدارم که انقلاب اسلامی ۲۲ بهمن یک فاجعه شوم برای ملت ایران بود. امروز با فروکش کردن احساسات کور بر من روشن شده که لااقل ۸۰ درصد حرفهایی که بیات زاده و امثال او در مورد خاندان پهلوی میزدند دروغ بوده. این درست است که در زمان حکومت پهلوی ما در ایران دموکراسی نداشتیم و قطعن حکومت پهلوی و به خصوص محمد رضا شاه در این زمینه باید مورد بازخواست قرار گیرند. ولی خطا کاریهای شاه توجیه کنندهء جنایات اپوزیسون او نیست. واقعیت آن است که هیچیک و هیچیک از گروههای مخالف حکومت شاه بیش از او پایبند به دموکراسی و حقوق بشر نبودند. اسلامیها و کمونیستها که تکلیفشان روشن است و عملکردشان در ایران و دیگر نقاط دنیا نشانگر "پایبندی" آنها به حقوق بشر و دموکراسی بوده و هست!!
در مورد این آقایان مصدق پرست نیز باید بگویم که ایشان بهیچوجه مترقی تر و آزاده تر از محمد رضا شاه نبودند و نیستند. آنها حتی در درون سازمان خود نیز تحمل کوچکترین مخالفت با رهبرشان کریم سنجابی را نداشتند. من با نظرات آن دسته از دوستان کاملن موافقم که اظهارات بیات زاده بسیار نامفهوم است که به نظر من حتی در سطح مکالمات و بحثهای خانوادگی نیز نیست. بیات زاده براحتی واقعیتهای انقلاب را وارونه جلوه میدهد و مانند تمام کسانیکه هنوز در گذشته زندگی میکنند، تمام توجه خود را (آنهم با فحش دادن) بسوی شاه و حکومت او معطوف میدارد. من با سخن آن هموطن عزیز که میگوید، ارزش یک واقعه تاریخی با نتیجهء حاصل از آن محک زده میشود، کاملاً موافقم. انقلاب اسلامی جز بدبختی و فلاکت هیچ چیز برای جامعه ایرانی ببار نیاورد. به اصطلاح مبارزان مخالف شاه نه در تلاش برای برقراری دموکراسی و حکومت مردمی، بلکه خواهان جایگزینی حکومت شاه با یک دیکتاتوری ایدئولوژیک بودند و در اینکار نیز موفق شدند. به باور من سهم مصدقی ها در روی کار آوردن روح الله خمینی از هر گروه دیگری بیشتر است. من با صحبت آن هموطن عزیز کاملن موافقم که خمینی بدون کمک مصدقی ها نمیتوانست حتی برای یک روز حکومت کند. مصدقی ها نه تنها به آخوندها کمک کردند تا بدون داشتن دغدغه به کشتار و سرکوب مردم از طریق دادگاههای انقلاب و نیروهای مسلح ادامه دهند، بلکه، در مقام مدیریت، در این کار نهایت همکاری را نیز با آنان نمودند. فراموش نکنیم که در زمانیکه دادگاههای انقلاب دسته دسته ایرانیان را به کشتارگاهها میبرد، دو فعال مصدقی، اسدالله مبشری و احمد صدر حاج سید جوادی، در مقام وزارت دادگستری وظیفه هماهنگ کردن کارهای قوه قضاییه رژیم (که دادگاههای انقلاب بخشی از آن بود) را به عهده داشتند. فراموش نکنیم که احمد مدنی، سرتیپ ریاحی، و سرلشگر ناصر فربد (که همگی از فعالین مصدقی هستند) مسئولیت اداره ارتش سرکوبگر رژیم اسلامی را در کردستان و خوزستان و ترکمن صحرا به عهده داشتند. در زمان حکومت نُه ماههء بازرگان (که باید آن را کابینه مصدقی ها نامید) میزان جنایات مرتکب شده توسط حاکمیت، که مصدقی ها در آن شرکای شمارهء یک آخوندها بودند (شرکای شماره ۲ آنان نیز توده ایها بودند)، به مراتب از کشتارهای زمان آریامهر بیشتر است. فراموش نکنیم که تمام پاکسازیهای اوایل انقلاب (که منجر به بی خانمان شدن گروه کثیری از هموطنان ما شد) و مصادره اموالی که منجر به فلج شدن اقتصاد کشور شد (و نتایج آن هنوز نیز ادامه دارد) از برکات سیاستهای همرزمان مصدقی آقای بیات زاده بود. بله، فقط در مورد ۲۸ مرداد صحبت کردن، کار راحتی است. اگر منصور بیات زاده و همفکران مصدق اللهیش براستی صداقت دارند، کمی اعمال خود را که، صد برابر بدتر از عملکرد شاه است، به نقد و بررسی بگیرند. جناب بیات زاده، شما حق دارید از بختیار بدتان بیاید. او، بر خلاف شما، راه درستی را پیش گرفت که متضمن برقراری آزادی و دموکراسی و پیشرفت در ایران بود . او با عمل شجاعانه و مدبرانهء خود ثابت کرد که جبهه ملی به هیچ عنوان آن چیزی نیست که ادعایش را دارد. امروز به برکت عمل شجاعانه آن مرد بزرگ است که جبهه ملی به یک سازمان کم اهمیت تبدیل شده و گروه گروه از اعضا و هواداران خود را بر آن داشته تا از افراطگرایانی چون شما و همفکرانتان فاصله بگیرند و بسوی ایجاد یک تشکیلات براستی لیبرال و دموکراتیک شتاب ورزند. من امروز شاهد محبوبیت فوق العاده روانشاد بختیار در بین جوانان ایرانی هستم. هر چه افرادی چون بیات زاده برای توجیه اعمال ناشایست خود بیشتر به بختیار پتازند، بیشتر و بیشتر خود را شرمنده کرده اند.
۷۴۵۲ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : حبیب

عنوان : بابت مطلب ۷۴۵۰ از اخبار روز پوزش میطلبم
مسئولین محترم سایت اخبار روز،
پیش از اینکه پاسخ شما را دریافت دارم، مطلب شماره ۷۴۵۰ را نوشتم. فکر میکنم درست همزمان با هم نوشتیم. به روی چشم، آن مطالب را بر میدارم و مطلب را شسته رفته تر خدمتتان عرضه میکنم. بابت مطلب ۷۴۵۰ از شما پوزش میطلبم.
۷۴۵۱ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : حبیب

عنوان : سایت اخبار روز به نفع نویسنده این مقاله سانسور میکند
قابل توجه خانمها و آقایان،
سایت اخبار روز در یک حرکت بسیار زشت و ناشایست، مطلب نوشته شده توسط من را بیدرنگ حذف کرد. من از مسئولین این سایت بابت این عمل زشت و بچگانه توضیح میخواهم.
من در نوشته ام از هیچ کلمه موهن و نامناسبی استفاده نکردم.
من در نوشته ام هیچ مطلبی که حاوی نکاتی که باعث تعقیب قانونی این سایت و گردانندگان آن شود ننوشته ام و اگر چنین چیزی هست، مسئولین سایت میتوانند اشاره ای به آن بخش از مطالب بکنند تا من با حذف آنان مطلبم را دوباره عرضه کنم.
من در مطلب خود به نکاتی اشاره کردم که بی اساس بودن حرفهای نویسنده را در مورد آزادیخواه بودن او و همفکرانش ثابت میکند. حذف مطلب من نشان از موضعگیری غیر منطقی و ناشایست "اخبار روز" در ریز پا گذاشتن اصل بیطرفی در تبادل نظر را دارد.
۷۴۵۰ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : اخبار روز

عنوان : به آقای حبیب
کلماتی مانند «اظهارات بی سر و ته»، «بلبل زبانی کردن» و «پته ی شما و امثال شما را روی آب ریختن» را از متن خود حذف و دوباره ارسال کنید. حذف نخواهد شد
۷۴۴۹ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : حبیب

برای چه مقاله من را حذف کردید؟ اگر شرف دارید بگویید من چه حرفی ناشایستی زده بدم؟ اینکار شما سانسور عقیده و موضع گیری به نفع بیات زاده است!
۷۴۴۰ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مانی فرزانه

عنوان : نهضت مشروطه ،کودتا،فاشیسم هیتلری،نهضت قانون ملی شدن صنعت نفت ، کودتا،« انقلاب سفید»، حزب رستاخیز، انقلاب بهمن ،جنگ ، ترور ، قتل عام ... ؟؟؟؟
در تمام ۱۰۰ سال اخیر به جز دو مورد محدود ؛ یعنی نهضت قانون ملی شدن صنعت نفت و انقلاب بهمن مردم نقشی در تعیین سرنوشت خود و میهن خویش نداشتند.
اما واقعیتی ست انکار ناپذیر که مردم در این ۱۰۰ سال بیشترین لطمات را خوردند.
ماهیت جنایتکارانه حکومت بعداز انقلاب بهیچ عنوان نقش عوامل داخلی و خارجی را فقط برای منافع خود از هیچ خیانتی به مردم دریغ نکرده و نمی کنند کم رنگ نخواهد کرد. خائن و دیکتاتور و جلاد در تمام فرهنگها مطرودند وای بر آنها که به چنان «دد منشان» افتخار می کنند.

و بسیار بچگانه یا خودخواهانه ست که آدم این همه نوشتجات هیستریک را برای
ارضای تمایلات شخصی خود بنویسد و به آن « افتخار» کند.
ـ رضاخان قلدر به «زور »انگلیس و انگلوفیل ها به قدرت رسید و به« زور» همانها بخاطر رابطه با هیتلر برکنارشد و درتاریخ درباری «رضا شاه کبیر» نام دارد.
ـ محمدرضاشاه با کودتا ۲۸ مرداد تنها دولت برآمده از قانون اساسی مشروطه را ساقط کرد و تاریخ درباری به آن «افتخار » می کند و آن را «قیام ملی » می نامد.
ـ تصویب «قانون» کنسرسیوم نفت بلاقاصله بعداز کودتا در «مجلس شاهانه » عمق کینه ی غرب و نوکرانش را به قانون ملی شدن صنایع نفت نشان دادند.
ـ در سال ۵۶ « اعلیحضرت همایون محمد رضا شاه پهلوی شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران » پس ۳۶ سال حکومت ضد قانون اساسی مشروطه از خواب غفلت بیدار شدند و شروع به رسیدگی اعمال غلامان خانه زاد خود نمودند و ابتدا ، نخست وزیر «موروثی » خود را تعویض «فرمودند» تا ثابت کند که بدبختی های مملکت بخاطر دخالت لجام گسیخته ی « اعلیحضرت» در امور ممکتی نیست بلکه بخاطر وزرای نالایق اوست که هنوز هم به او «افتخار» می کنند. در تابستان سال۵۷ « اعلیحضرت » مجبور شدند که هویدا و نصیری را بازداشت نمایند تا بلکه « الطاف ملوکانه » مورد قبول مردم قرار گیرد و از مبارزه علیه « اعلیحضرت» صرفنظر نمایند.

بیش از این نیاز به تکرار حوادث سال ۵۷ نیست برای درک عمق «فاجعه» به فیلم های مستند BBC که اخیرا در اروپا و بخاطر ۳۰سالگی انقلاب تهیه شده و در سایت « عصر نو» در دسترس ست مراجعه فرمائید تا از زبان «اعلیحضرت» و «شهبانو» ، اردشیر زاهدی ، بختیار بشنوید که آن سالها چه گفتند یا امروز میگویند. همین طور کارتر و شرکاء

همین طور بشنوید از خمینی و حواریون او ؛ طباطبائی ، یزدی ، رفیق دوست، سازگارا،بنی صدر و ..

ایا انقلاب این بود که BBC تهیه کرده ؟آیا فقط « تحلیل » این چند نفر کافیست ؟

هر کس صلاح خود میداند که نسبت به تاریخ و نقش آفرینان آن در ایران هرطور که میخواهد فکر کند ولی اگر بناست مملکت سر وسامانی بگیرد باید واقع بینانه بحث و گفتگو کرد.
۷۴٣۰ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : خوان

عنوان : خسته نباشید آقای بیات زاده
طرح این مباحث ربطی به داخل یا خارج بودن در ایران ندارند. هم در ایران و هم در خارج از ایران این نظرات هست. انقلاب ۵۷ انقلاب شکوهمند مردم ایران بود که بار دیگر توسط سازشکاران راست و چپ و با همکاری نیروهای ارتجاعی و دولتهای بزرگ به کجراهه کشانده شد، مثل قیام ملی در زمان مصدق، مثل انقلاب مشروطیت. آقای بیات زاده نکته های مهم و مستدلی را بیان کردند. از ایشان ممنونیم.
۷۴۲۶ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : زحمتکش

عنوان : مصدق اللهی ها غیر واقع بین هستند.
این آقای بیات زاده صحبت از نفوذ امپریالیزم در زمان شاه میکند و از بلوای ۲۲ بهمن به عنوان انقلاب شکوهمند یاد میکند. نمیدانم اگر انقلاب خوب است و امپریالیزم بد است پس چرا این آقای مبارز در دیار امپریالزیم جا خوش کرده؟ خب تشریف بیارید ایران و از نتایج شیرین این انقلاب بهره مند شوید. واقعیت امروز ایران ۱۸۰ درجه با آنچه این آقا میگوید در تفاوت است. اظهارات غیر واقعی این آقا نشان میدهد که مصدق اللهی ها نیز به اندازه دیگر افراطیان غیر واقع بین و در عین حال غیر قابل اعتماد هستند.
۷۴۲۲ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مهشید

عنوان : با سلام خدمت آقای ایرانی
من با صحبتهای آقای ایرانی موافقم. بحثهای آقای بیات زاده درست مثل بحثهای بی سروته سیاسی است که اغلب در بین خانواده های ایرانی رواج دارد. او دائم به شاه فحش میدهد. انگار مشکل ما فقط شاه بود. این حرف که خمینی انقلاب را دزدید حرف بیخودی است. تمام روشنفکران ما و از جمله دوستان مصدق پرست آقای بیات زاده به دستبوسی آقا رفتند و همانطور که آقای ایرانی فرمودند خمینی و آخندهایش را با حکومت آشنا کردند. مشکل نسل گذشته به اصطلاح روشنفکران ایرانی (که آقای بیات زاده یکی از آنهاست) این است که هیچ ارزشی برای واقعیتهای اجتماع قائل نیستند و همچنان بعد از ۳۰ سال هنوز در دنیای تئوری خود زندگی میکنند. انقلاب ایران یک تجربه شکست خورده است و همانگونه که مرحوم بختیار پیش بینی کرد ایران دچار دیکتاتوری نعلین شد. امروز نسل جوان ایرانی قدر آن مرد بزرگ را میداند. براستی روانش شاد باد.
۷۴۱۴ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : حیدر ک.

عنوان : ممنون از مطلب بسیار بجا و جالبتان
در شرایطی که راست مهاجر با بهره بردن از رسانه های کشورهایی که بدان ها وابسته اند به تاریخ سازی مشغولند و در این راه از حمایت های چاپلوسانه افراد سابقا چپ و البته شرم زده از گذشته خود برخوردارند، موضع گیری هایی چون مقاله دکتر بیات زاده بسیار قابل تقدیر و ستایش می باشند. باشد که سایر مبارزین دوران شاه و طرفداران انقلاب مردم ۵۷ که در این جو مسموم سکوت پیشه کرده اند به خود آیند و شجاعانه سکوت خود را بشکنند.
به امید آن روز
۷۴۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨۷       

    از : نوید

عنوان : اگر می شد یا نمی شد؟
خدا می داند که اگر شاه می ماند و سیاست فضای باز کارتری نمی آمد، شاه چه به روزگار مردم می آورد؟ اگر می توانست حمام خونش را هم براه می انداخت، منتهی نشد یا دیر جنبید. نشنیده اید که سران ارتش شاه چقدر عصه می خورند که چرا در به رگبار بستن شورشیان دستشان بحد کافی باز نبوده؟ شاه اگر اجازه می گرفت سراسر ایران را هفده شهریور می کرد، مشکل این بود که نظر ارباب چیز دیگری بود.

اگر خمینی هم نمی آمد، باز هم انقلاب می شد، اگر برگردیم به آن زمان باز هم مردم انقلاب می کردند.
۷۴۰۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨۷       

    از : نوید

عنوان : حرف نویسنده را چرا تحریف می کنید؟
آقای یا خانم ایرانی، لطفن حرفهای نویسنده را تحریف نکنید.

بیات زاده انقلاب اسلامی را با انقلاب فرانسه مقایسه نکرد، بلکه انقلاب ۵۷ را که در برگیرنده ی خواستهای مترقی مردم ایران (کارگران/ کارگران شرکت نفت، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، ملیت های زیر ستم ) بود با انقلاب فرانسه مقایسه کرد.

شما از آنجا که هیچ ارزشی برای قیام ضداستبدادی مردم علیه شاه و خواستهای دمکراتیک آن قائل نیستید این را به نام انقلاب اسلامی تمام می کنید. نیروهای خمینی در مقطعی از این قیام سوار انقلاب شدند و آن را به شکست کشاندند. دلایل آن هم جای بحث دارد. تنها یکی از دلایل آن هم می تواند پشت کردن نیروهایی باشد که به عنوان دمکرات و آزادیخواه در صحنه بودند، و بعد یا به مردم خیانت کردند و به جبهه شاه پیوستند (مانند بختیار) و یا رفتند زیر قبای ملا . این است تحلیل بیات زاده و بسیاری دیگر که اصلا با شما هم نظر نیستند.
۷۴۰۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : آقای بیات زاده، ایکاش به ایران می آمدید
برای پاسخگویی به مطالب نوشته شده توسط منصور بیات زاده ابتدا باید یک مسئله را مشخص کرد و این مسئله چیزی نیست مگر شناسایی ماهیت واقعی جنبش مصدقیسم از جمله گروه "سوسیالیستهای مصدقی" به رهبری منصور بیات زاده.
من چندین بار سایت این سازمان کوچک سیاسی را دیده ام و بر این باور هستم که سوسیالیستهای مصدقی، پیش از آنکه یک سازمان معتقد به دموکراسی و حقوق بشر باشد، یک سازمان انقلابی و معتقد به یک ایدئولوژی خاص است که طبیعتاً حضور دیگران را بر نمیتابد. من بر این باور هستم که فردپرستی و کیش شخصیت از ویژگیهای افراد و گروههایی است که نمیتوانند خود را با واقعیتهای جامعه امروز ما تطابق بخشند. صرف نظر از هر توجیهی که بیات زاده و دوستانش ارائه دهند، عنوان "سوسیالیستهای مصدقی" نشان از گرایش این افراد به فردپرستی و کیش شخصیت دارد و این بلایی است که در فرهنگ ما ایرانیان به شدت نهادینه شده. کسی که محمد مصدق را بُت خود دانست نمیتواند نسبت به او برخوردی واقع بینانه داشته باشد. آیا تابحال شنیده اید که یک سازمان هندی بطور رسمی خود را "گاندیی" بنامد؟ آیا دیده اید که یک سازمان پاکستانی و یا فلسطینی و یا آفریقایی خود را بطور رسمی "بوتویی" و "عرفاتی" و "مندلایی" بنامند؟ آیا براستی جای تأسف نیست که یک گروه به اصطلاح روشنفکر به طور رسمی و نهادینه چنین آشکار از بت سازی و کیش شخصیت حمایت کند؟
مطالب مندرج از جانب منصور بیات زاده بسیار طولانی و در عین حال ناهمگون است. مقاله ایشان بیشتر شبیه بحثهای سیاسی است که در محافل خانوادگی رواج دارد. ایشان برای به کرسی نشاندن فرمایشاتشان از هر دری سخنی میگوید و فقط و فقط به آن بخش از واقعیات توجه دارد که میتواند به اصطلاح "درستی" حرف او را ثابت کند. منصور بیات زاده به عنوان یک انسان آزاد است هر چه را که دوست دارد بپسندد و هر چه را که ناثواب میداند رد کند. ولی او حق ندارد که بدون در نظر گرفتن رویدادهای ۳۰ سال گذشته همچنان واقعیات موجود جامعه را منکر شود. بیات زاده در تایید انقلاب اسلامی آن را با انقلاب فرانسه مقایسه میکند و آن را به عنوان "تلنگری" برای جامعه مورد تأیید قرار میدهد. به نظر من این یکی از غیر مسئولانه ترین اظهار نظرهایی است که یک فرد میتواند بکند. من فلسفه بافیهای آقای بیات زاده در مورد نتایج مثبت این "تلنگر" را نمیبینم، ولی فقر و بدبختی و سنگسار و قطع دست و پا و اعدام نوجوانان در ملاء عام و اعتیاد (از برکت "تلنگر" مورد حمایت آقای بیات زاده ایران بیش از ۳ میلیون معتاد به هرویین دارد که این بیشترین میزان هرویینی در یک کشور است) و فحشا را میبینم. از برکت "تلنگر" مورد حمایت آقای بیات زاده و دیگر مصدقیستها، در ایران رژیمی پابرجاست که بطور آشکار و نهادینه زن را انسان حساب نمیکند و این همان روشی است که در آفریقای جنوبی و رودزیا در مورد سیاهان اعمال میشد. اگر براستی باید از هر رویدادی به عنوان "تلنگر" مثبت در جامعه یاد کرد، پس باید روی کار آمدن فاشیزم در آلمان و یا روی کار آمدن طالبان در افغانستان زا نیز به عنوان تحولاتی مثبت در این کشورهای در نظر داشت.
مشکلی که منصور بیاتزاده و دیگر مصدقیستهای افراطی در مورد روانشاد بختیار دارند آن است که او تیزهوشانه دست خمینی و دیگر نیروهای فاشیست مذهبی را خواند و به همین دلیل نیز راه خود را از آنان جدا کرد. آقای بیاتزاده بسیار کینه توزانه و عصبی هر آنچه که از دهنش در میآید نثار محمد رضا پهلوی میکند، ولی کوچکترین اظهار تأسفی از همکاری و همفکری و شراکت مصدقیستها با خمینی نمیکند. آقای بیات زاده منکر این واقعیت میشود که علی رغم محبوبیت خمینی در بین توده های مردم، او حتی نمیتوانست یک روز رژیمش را بدون کمک مصدقیستها اداره کند. او و دیگر آخوندها در نهایت زیرکی ابتدا زمام امور را به نیروهای مصدقی دادند تا خودشان کم کم جای پایی در قدرت پیدا کنند و وقتی در اینکار جا افتادند، براحتی آقایان "ناسیونالیست و دموکرات" مصدقی را از قدرت بیرون انداختند. من نمیدانم که معیارهای آقای بیات زاده برای ارزش گذاری بر یک رویداد تاریخی چیست. برای من نتیجه و دست آوردهای یک رویداد میزان ارزش آن را برای فرد و یا یک جامعه تعیین میکند. متاسفانه آقای بیات زاده به ایران قدم رنجه نمیفرمایند تا ببینند که این "تلنگر" مثبتشان چه فجایعی را به جامعه ایرانی ارزانی داشته. تمام این مسائل را روانشاد بختیار در کمال درایت و زیرکی پیش بینی کرده بود. عملکرد بختیار در طول دوران کوتاه نخست وزیریش در تضاد کامل با عملکرد رژیم شاه در طول ۲۵ سال آخر حکومتش بود و هر آنکس که بختیار را ادامه دهنده راه محمد رضا پهلوی قلمداد کند دروغی آشکار تحویل شنوندگانش داده. ما هیچ نیازی به این "تلنگر" آقای بیات زاده برای رسیدن به آزادی و دموکراسی نداشتیم. ادامه سیاستهای بختیار اجرای اهداف جنبش مردم ایران را تضمین میکرد، بدون آنکه کشور بدست نیروهای فاشیست اسلامی افتد. شاپور بختیار نشانگر بی اساس بودن ادعاهای نیروهای مصدقیست است که همواره ادعا میکنند که ناسیونالیست و دموکرات هستند در حالیکه عملکرد آنها نشان از چیز دیگری دارد. البته لازم به توضیح است که بسیاری از هواداران صادق مرحوم مصدق در جبهه ملی اروپا و آمریکا راه خود را از امثال اقای بیات زاده و دوستانشان جدا کرده اند و آشکارا عملکرد جبهه ملی چهارم را در قبال روانشاد بختیار به زیر سوال میبرند.
آقای بیات زاده، ایکاش به ایران می آمدید و از نزدیک میدید که نسل جوان کشور چه احترامی برای روانشاد بختیار قائل است و چقدر عملکرد شما و نسل شما را در حمایت از خمینی مورد انتقاد قرار میدهد.
۷۴۰۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨۷       

    از : هومن دبیری

عنوان : مردئم قیم نمی خواهند !
هرکس می تواند انقلاب ۵۷ را به هر نحوی که مایل ست تحلیل نماید.اما باید دید کدام تحلیل به «حقیقت زمان » نزدیک تر ست.«حقیقت زمان» به مجموعه ی فعل وانفعالات واقعی و موثر در سالهای قبل از انقلاب اطلاق میشود که هنوز بخش عمده ای از آنها روشن نشده ست .نویسنده ی این سطور اصلا ادعا، صلاحیت و بضاعت پرداختن به آن رویداد عظیم تاریخی را ندارد. اما به عنوان یک منقد رژیم گذشته و هوادار انقلاب می توانم صمیمانه چند نکته را مختصر ابراز نمایم.
ـ درست اینست که بعضی از فرهیختگان ایران که منتقد رزیم شاه هم بودند ، نسبت به پیامد های قدرت گرفتن روحانیون در قبل از انقلاب هشدار دادند ـ از جمله دکتر مصطفی رحیمی ـ ولی متاسفانه تمام امکانات رسانه ای خارجی و داخلی در جهت تحقق یک «هدف» استراتژیک بودند. مردم و گروههای مخالف نمی توانستند یا نمی خواستند به گفتمان سیاسی اهمیت دهند این روحیه از بدآموزی های فرهنگی و تاریخی نشات گرفته بود.بهر جهت صداهای مصلحت اندیش شنیده نشدند !
ـ حتی آن فرهیختگان دلسوز نمی دانستند، که عمق فاجعه ی بقدرت رسیدن روحانیون وحشتناکتر از آن حد بود که متصور میشد. هیچ کس پیش بینی نمیکرد که عقب مانده ترین نیروهای اجتماعی توسط روحانیون علیه دگراندیشان «بسیج» خواهند شد. بیاد داشته باشیم که احیا و تغییر قانون اساسی مشروطه در دستور انقلاب بود و هنوز هم هست !
ـ با تمام فجایع وحشتناک و خانمان برانداز که در این ۳۰ سال بر مردم «نازل» شده فقط یک نکته میتواند امیدوارکننده باشد.انقلاب با حذف تمام فشار های سیستماتیک و مداوم رژیم شاه، این امکان را بوجود آورد که میلیونها ایرانی که سالها تحت حکومت سفاک شاه بودند، وارد صحنه دادخواهی شوند. خمینی و ذینفعان ... و جلادانش با تمام سفاکی نتوانستند و نمی توانند مردم را خانه نشین نمایند.

ـ صحنه سیاسی داخل ایران بکلی با بحث های تکراری خارج از کشور بیگانه ست
میلیونها نیروی بالنده که برای ساختن ایرانی آزاد و آباد در برابر عقب مانده ترین نیروهای قرون وسطائی برای کسب حقوق شهروندی پیکار می نمایند.تاریخ را خوب می شناسند.اگر حقوق شهروندی مبتنی بر قانون اساسی مشروطه ایران و یا بخشی از منشور حقوق بشر در ایران زمان شاه و امروز رعایت میشد مسلما وضع بمراتب از امروز بهتر می بود.

ـ نیروهای طرفدار بقدرت رساندن حکومت پادشاهی و نیروهای وابسته به حکومت مذهبی ایران علاقه ای ندارند که مردم در تعیین سرنوشت خود شرکت داشته باشندو برای توسعه جامعه مدنی بکوشند . شاه اللهی ها با اشاره به فجایع خمینی و میراث خوارانش قیافه ی حق بجانب میگیرند و خودشان، خود را « تبرئه » می نمایند. حکومت ولایت فقیه هم هنوز بعداز ۳۰ سال با وقاحت عامل بدبختی ها را به رژیم گذشته و «ضد انقلاب» نسبت می دهند

ـ غم انگیز ترین موضوع، اما ، تشتت نیروهای منقد و مخالف حکومت ارتجاعی مذهبی می باشدکه هنوز نتوانسته اند حول اساسی ترین خواسته های مردم داخل ایران به تفاهم و همکاری لازم برسند.تا زمانیکه ، ده ها سازمان وابسته به نیروهای ملی ، دموکرات وچپ نتوانند بر پراکندگی های بی مورد و بحث های غیر سازنده فائق آیند.تا این معضل حل نشود انرژی ها بسود بقای ارتجاع هدر خواهد رفت.

ـ دو نیروی ارتجاعی خواهان بازگشت پادشاهی و حکومت ولایت فقیه در داخل و خارج زمینه سیاسی را برای ادامه ی سیاست ها قیم مابانه ی خود غیر قابل تحملتر خواهندشد.
۷٣۹۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨۷       

    از : بینام

عنوان : بختیار
طرفداری از بختیاری که ۱۸سال پیش به قتل رسیده آب و نانی برای کسی ندارد که ایشان اینقدر از آن ناراحت شده است. اگر مصدقیهایی مثل شما هم طرف بختیار را میگرفتند و با امام بیعت نمیکردند شاید وضعی بهتر از این داشتیم و نگران آینده سیاه آن مملکت آخوند زده نبودیم.

هر چندکه گویا ۳۰ حکومت آخوندی هم باعث تحولی در شما نشده!
۷٣۷٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨۷       

    از : علوی

عنوان : شما چه کردید؟
آنچه که شاه و بختیار و خمینی با ایران و برای ایران کردند همه معلوم است. باید پرسید که شما سوسیالیست های مصدقی برای ایران چه کردید؟
چقدر ساده است که کنار گود بنشینید و لنگش کن بکویید. ایراد و اعتراض به همه چیز و همه کس و همه کار -کار اسانی است ولی شما چه گلی به سر ملت ایران زده اید. ؟
واقعا هیچ فکر کرده اید که بجای این همه منفی بافی و ضجه ومویه کردن (عزاداری سیاسی) کار مثبتی برای حال حاضر-برای رفع درد و اضطراب مردمی که گرفتار این هیولاهای خونخوار شده اند بکنید.
آقای بیات زاده
کهنه قباله های بیات! شده را پاره کنید. حداقل از نسل جوان داخل و خارج یاد بگیرید که فکر امروز و فردای ایران هستند. نه سینه زنی و روضه خوانی سیاسی ۳۰ سال پیش

بس است دیگر- بس است
۷٣۷۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨۷       

    از : مریم آرامیان

عنوان : برای آقای دکتر منصور بیات زاده
سلام

نوشته شما طولانی بود اما من با دقت خوندم و برای من جالب بود، چون از چیزایی که من نمیدونستم نوشته بودید ، بیشتر نویسنده ها نوشته هاشون رو جوری می نویسند که انگار همه خواننده ها چهل سال دارن و خیلی چیزا رو میدونند.
اولین دفعه است که اسم سوسیالیست های مصدقی شنیدم ، از سوسیالیست های مصدقی یه کم توضیح بدهید.
۷٣۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : شعار دادن
آقای دکتر که سوسیالیست مصدقی هستند و دوستانشان، آیا توانستند و یا می توانند حکومتی بهتر از آن چه در زمان شاه بود برای ۷۵میلیون ایرانی به ارمغان بیاورند؟

ذکر مصیبت زمان شاه را که همه می توانند بگویند و آخوندها بهتر از شماها. ولی شما و بقیه دوستان چه توانایی و قابلیتی در عرصه سیاست دارید تا با آن بتوان ایران را گلستان کرد!

در صحنه سیاست حرف زدن و شعار دادن و ..... کار ساده ای است ولی بینش دقیق، آینده نگری ، شجاعت، و وفاداری به عهد و پیمان را در معدود سیاستمدارانی میتوان یافت که بختیار یکی از آنان بود و به همین دلایل نامش به نیکی در تاریخ به یادگار مانده است.
۷٣۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣٨۷