ملاحظاتی کوتاه در خصوص
برخی مواضع ابراز شده در ارتباط با جنگ غزه


کامران صادقی


• انگیزه حماس دفاع از موجودیت مردم فلسطین و یا رفع محاصره غزه نیست. همانطور که انگیزه طالبان دفاع از موجودیت مردم افغانستان نبوده و انگیزه حزب الله ایران دفاع از موجودیت مردم ایران نمی باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣۰ بهمن ۱٣٨۷ -  ۱٨ فوريه ۲۰۰۹


اکنون که گرد و غبار جنگ غزه بطور موقت فروکش کرده است، جا دارد به   برخی از مواضع ابراز شده که بُعد مضمونی آنها از محدوده این مورد مشخص فراتر می رود، نظری بیافکنیم. در ابتدا لازم به تذکر است که هدف این نوشته پرداختن به حمله وحشیانه ارتش اسرائیل به نوار غزه وکشتار اخیر مردم فلسطین نیست. همه نیروهای انساندوست و مدافع آزادی و حقوق فلسطینیان این اعمال جنایتکارانه را یک صدا محکوم کردند و به حق خواهان محاکمه سردمداران رژیم اسرائیل بعنوان جنایتکاران جنگی شدند. هدف این نوشته عمدتا شرکت در بحثی است که در ارتباط با ارزیابی و چگونگی برخورد با نیروهائی مانند حماس، در میان فعالین سیاسی جریان دارد.

- یکی از مواضع ابراز شده که ضروری است آنرا با تأمل بیشتری مد نظر قرار دهیم، چنین است :"حماس از موجودیت فلسطینیان در سرزمین خویش دفاع می کند"*
پرسشی که بلافاصله در این رابطه مطرح می شود اینست که آیا می توان مدال افتخار دفاع از موجودیت ملتی را به سینه یک نیروی ارتجاعی آویخت؟

حماس شاخه نظامی حرکتِ اخوان المسلمین فلسطین است. تاریخ اعلام موجودیت آن(۱۰/۱۲/۱۹٨۷) مترادف است با قیام فلسطینیان که انتفاضیه اول و یا بقولی "انقلاب سنگ" نام گرفت. این مبارزه که در هشتم دسامبر ۱۹٨۷ آغاز شد و طی آن فلسطینی ها بطور عمده با سنگ در مقابل ارتش اشغالگر اسرائیل مقاومت کرده وتاکتیک های مبارزاتی مانند اعتصاب عمومی، نپرداختن مالیات، بایکوت اجناس اسرائیلی و غیره را به کار گرفتند و بنا به دستور اکید یاسر عرفات از کاربرد اسلحه گرم استفاده نکردند، همدردی و حمایت جهانی برای جنبش آزادی بخش فلسطین را بدنبال داشت. قیام بیش از چهار سال طول کشید و با امضای قرارداد اسلو موقتا آرام گرفت. در چنین شرایطی حماس اعلام موجودیت کرد و بطور گسترده تحت حمایت اسرائیل قرار گرفت. به عبارت دیگر اسرائیل جهت شکستن یکپارچگی حرکت فلسطینی ها و تضعیف موقعیت عرفات و جنبش آزادی بخش فلسطین، به تقویت امکانات حماس پرداخته و دست آنها را در ایجاد و گسترش شبکه های خدماتی وتشکیلاتی باز گذاشت. این نکته قابل توجه است. چرا که حمایت اولیه اسرائیل از حماس و در عین حال محدود کردن امکانات یاسر عرفات و جنبش آزادی بخش آنهم در یکی از حساس ترین مقاطع مبارزه مردم فلسطین، بی شک بر روند اتفاقات بعدی، تاثیر گذار بود.
منشور حماس در سال ۱۹٨٨ تصویب شد. در این منشور می خوانیم: "خداوند هدف ما، پیامبر مدل ما و قران قانون ماست. جهاد راه ما و مرگ در راه خدا والاترین آرزوی ماست". آنچه پس از این جملات در باره آزادی فلسطین و غیره مطرح می شوند، چیزی جز قلم فرسائیهای بی محتوا نیستند. درست مانند رژیم اسلامی در کشور خودمان. هنگامیکه حاکمیت الهی و ولایت فقیه در صدر برنامه ها مطرح می شوند، دیگر صحبت از جمهوریت، پارلمان، حقوق شهروندی و غیره، بطوریکه روزانه تجربه می کنیم، تعارفاتی بیش نمی توانند باشند. اگر در نظر بگیریم که اخوان المسلمین خود یک نیروی ارتجاعی با انگیزه های قوی ضد یهودی است، به ظاهر درک منطق حمایت اسرائیل از نیروئی با چنین پیش زمینه و منشوری، مشکل بنظر می رسد. با نگاهی عمیق تر اما، شباهت این رفتار با رفتار اربا ب بزرگ (امپریالیسم آمریکا) در تقویت نیروهائی به غا یت ارتجاعی (بطور نمونه طالبان) کاملا مشهود است.         
چنین حمایتهائی با دوهدف استراتژیک انجام می گیرند. از طرفی با حمایت از نیروهای مذهبی بنیادگرا امکانات رشد نیروهای لائیک محدود شده و یا در نطفه خفه می شوند. از طرف دیگر در مواقع لازم بهانه کافی و توجیه بین المللی برای لشگر کشی نظامی(افغانستان) و ریختن بمب بر سر مردم بی پناه (فلسطین) آماده خواهد بود. ندیدن این فاکتورها و زدن مدال "دفاع از موجودیت فلسطینیان" به سینه نیروهائی مانند حماس در بهترین حالت نشان از در سطح ماندن تحلیل ها و توجه نکردن به ابعاد مختلف تاکتیک ها و سیاستهای جنایتکارانه اسرائیل و آمریکا است.

انگیزه حماس دفاع از موجودیت مردم فلسطین و یا رفع محاصره غزه نیست. همانطور که انگیزه طالبان دفاع از موجودیت مردم افغانستان نبوده و انگیزه حزب الله ایران دفاع از موجودیت مردم ایران نمی باشد. ما ایرانی ها این تجربه خونبار را به بهائی سنگین بدست آورده ئیم و رفتار این مدعیان "اسلام انقلابی" را با ایران و ایرانی دیده ئیم. (در رابطه با رفتار این جماعت، دوستمان رضا مرزبان جان کلام را بروشنی بیان کرده اند:".. کمیته ها به هر خانه که حمله میکردند، "کتابها و اوراق ضاله به دست می آوردند! و خانه ها را با محاصره و شلیک گلوله و تیراندازی، تصرف می کردند و ساکنان آنها را با دست بند به خود روهای خود و به زندان انتقال می دادند. رابطه شان بامردمی که می خواستند باور کنند از ستم دیکتاتوری و اختناق رهایی یافته اند، مانند اشغالگران خارجی بود. به راستی هم ، اگر به زبان نمی آمد، اما رفتار و کردار مدعیان "اسلام انقلابی"، شیوه عمل مهاجم خارجی بود که به سرزمینی بیگانه قدم گذاشته است. و در کار قلمروی که تسخیر کرده، از اعمال هیچ فشار و آزاری فروگذار نیست...)×. برای اینان جنگ نعمتی الهی است. صف طولانی "شهدا" در قاموس چنین نیروهائی ابزاری است برای خفه کردن هرگونه صدای مخالفی و خاموش کردن هر ندای آزادی خواهی و صلح طلبی. حماس، طالبان، حزب الله و امثال آنها مدافعین موجودیت مردم سر زمین خود نیستند، بلکه خطری جدی برای تداوم موجودیت آنها بشمار می آیند. مسئله من در اینجا اساساََ این نیست که چرا حماس یک نیروی مسلمان و دین باور است. دین باوران لائیکی که دین را موضوع شخصی افراد می دانند و برای فلسطینی، افغانستانی و یا ایرانی آزاد، مستقل، عادلانه و دموکراتیک مبارزه می کنند، همواره یک پای جنبش رهائی بخش در این جوامع می باشند. ولی مسئله، و یا بهتر است بگویم کابوس زمانی آغاز می شود که می بینیم حماس در پی مستقر کردن حاکمیت الله و برقراری یک حکومت اسلامی در فلسطین است. هدفش خداست، قانونش قران، راهش جهاد و والاترین آرزویش مرگ در راه خدا. در چنین راهی برای فلسطینی آزاد و دموکراتیک جائی باقی نمی ماند. برای ما که سی سال است با چنین کابوسی روزگار می گذرانیم، برای ما که عواقب دخالتهای دین در سیاست را چنین دهشتناک بر پوست و گوشت خود احساس کرده ئیم، کجدار و مریز برخورد کردن در این رابطه جایز نیست. داشتن موضعی روشن در نفی حاکمیت نیروهائی مانند حماس و دفاع از فلسطینی آزاد، مستقل، عادلانه ، دموکراتیک و لائیک کمک به مردم فلسطین و تقویت تلاشهای آنان در این راستا می باشد.

موضع دوم: ما "قیم و آقا بالا سر مردم فلسطین"* نیستیم و"نمی توان و نباید از هر ملتی خواست به راهی گام گذارد که اروپائیان پیموده اند و نباید برای راه اروپائی حقیقتی جهانشمول قائل شد"*
آیا اگر اعلام کنیم که حماس از زمانی که بر غزه حاکم است آنجا را به زندانی تبدیل کرده که از آن ندای مرگ می آید ولی از شادی، از سینما، از اینترنت کافه، از معاشرت آزاد دختران و پسران، از آزادی پوشش، از آزادی بیان و قلم و... خبری نیست، قیم و آقا بالاسر مردم فلسطین شده ئیم؟ آیا اگر بگوئیم که اسرائیل از بیرون و حماس از درون مردم رنج دیده غزه را در منگنه سیاستهای ارتجاعی خود قرار داده اند، قیم و آقا بالا سر آنها شده ئیم؟ آیا آن ۴۴ در صدی که به حماس رای دادند، واقعا آزادانه و آگاهانه خواهان چنین زندگی ئی بودند؟ تازه فرض کنیم که چنین باشد. تکلیف آن ۵۶ درصدی که یا در انتخابات شرکت نکردند و یا به نیروهای دیگری رأی دادند چه می شود؟ آیا آنها حق ندارند خواهان برچیده شدن بساط حاکمیت حماس باشند؟ و دراین میان، ما نیروهای چپ، مترقی و لائیک ایرانی کجا ایستاده ئیم؟ آیا به بهانه اینکه نمی خواهیم "قیم و آقا بالا سر مردم فلسطین" باشیم، در مقابل رفتار حماس سکوت کنیم؟+ و از این بدتر، به دفاع از آنان برخیزیم؟ و یا اینکه همراه نیروهای مترقی فلسطینی، خواهان جدائی دین از دولت، خواهان صلح و آزادی، خواهان دموکراسی و عدالت اجتماعی برای مردم فلسطین و خواهان برچیده شدن بساط حماس باشیم؟ همانطور که خواهان برچیده شدن بساط رژیم اسلامی در ایران و دیگر نیروهای ارتجاعی در سراسر جهان هستیم؟
اسرائیل خواهان برچیده شدن بساط حماس نیست. و این را بارها به بوضوح اعلام کرده است. چرا که هنوز با کمک این نیرو کارهای بسیاری در پیش دارد. هر زمان که جنبش فلسطین تحت فشار افکار بین المللی به راه حل عادلانه ای نزدیک شود و اسرائیل را به پای میز مذاکره بکشاند، چند موشک حماس شلیک خواهند شد و باز ماشین جنگی اسرائیل به حرکت خواهد افتاد و پرونده جنایت علیه بشریت قطورتر خواهد شد. باز غزه ویران خواهد شد و هزاران کشته و زخمی و بی خانمان فلسطینی بر جای خواهند ماند. و حماس و اسرائیل "پیروزی" خود را جشن خواهند گرفت . ارتجاعیون و جنایت کاران جنگی در اسرائیل، بعکس آنچه به ظاهر خود مینماید، خواهان تداوم حاکمیت حماس در غزه هستند. نیروهای مترقی و لائیک فلسطینی چی؟ نیروهای مترقی و لائیک ایرانی چی؟

و اما ببینیم منظور از راهی که اروپائیان پیموده اند چیست؟
از قرون وسطا شروع کنیم. آیا منظور راهی است که اروپائیان در قرون وسطا پیمودند؟ ویا راهی است که با رفرماسیون و رنسانس آغاز کردند؟ اروپائیان هم به راه استعمار رفته اند و هم به راه روشنگری، قرار داد اجتماعی، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر. هم استبداد مطلقه داشته اند و هم کمون پاریس و انقلاب فرانسه. هم کانت، هگل، دکارت، روسو و مارکس... را داشته اند و هم هیتلر، موسولینی، گوبلز...را. هم ایده سرمایه داری در اروپا زاده شده است و هم ایده سوسیالیسم... نتیجه اینکه اروپائیان تنها به یک راه قدم نگذاشته اند که ملتهای دیگر بخواهند به آن راه بروند یا نروند. این حرف، آنهم به این شکل، حتی از زبان هلموت اشمیت، حرف گمراه کننده ای بیش نیست. ساده کردن صورت مسئله است و اگر آن را در ارتباط با جمله زیر در نظر بگیریم که " برای راه اروپائی حقیقتی جهانشمول نباید قائل شد" آنوقت میتواند مشکل آفرین هم باشد. چرا که میتوان به نتیجه گیری خاص هم رسید، و آن نفی حقوق بشر و دموکراسی بعنوان "حقیقتی جهانشمول" است. و این درست همان نتیجه ئیست که رژیمهای دیکتاتوری و ارتجاعی می گیرند و به بهانه نفی راه اروپائیان (راه غربی) به نفی جهانشمول بودن ایده دموکراسی و حقوق بشر می پردازند. در اینجا هم ضروری است که از تداخل مباحث اجتناب شود. زمانی صحبت از سیستم سرمایه داری و خصلتهای استعماری و استثماری آن است که به حق بشریت برای نفی آن و دستیابی به دنیائی دیگر و بهتر تلاش میکند. و زمانی بحث بر سر دموکراسی و حقوق بشر به عنوان دستاوردهای جهانشمول بشری است که ربطی به خصلتهای سیستم سرمایه داری ندارند. اگر حقوق شهروندی، حق آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی اجتماعات، حق زندگی، حق پوشش و.....پس از صدها سال مبارزه در غرب شکل امروزین خود را یافته اند، دیگر نه بعنوان "راه اروپائیان" بلکه بعنوان ارزشهای جهانشمول مورد قبول همه نیروهای مترقی در هر جائی از این جهان خاکی، می باشند. اگر هم بحثی در این زمینه هست، که هست، نه نفی جانشمول بودن این ارزشها، بلکه چگونگی ارتقاء آنها به سطحی پیشرفته تر، عادلانه تر و انسانی تر است.
برای سنجش عمل کرد نیروهائی مانند رژیم اسلامی در ایران، حماس در فلسطین، طالبان در افغانستان و دیگر ارتجاعیون و دیکتاتور مسلکان این جهان، ما ابزار دیگری جز این ارزشهای جهانشمول نداریم. نمی توان از اعدام و سنگسار و پایمال کردن حقوق بشر، به بهانه اینکه گویا ملتی می خواهد اینگونه زندگی کند (!) چشم پوشی کرد. طبیعی است که حق هر ملتی است که راه دیگری، راه بهتری برای زندگی جستجو کند که پیشرفته تر، عادلانه تر و انسانی تر از مدلی باشد که اروپائیان انتخاب کرده اند. ولی باز هم معیار پایه ئی، همان ارزشهای جهانشمول حقوق بشر خواهند بود.
____________________________________________

* در مقاله دوستمان منوچهر صالحی تحت عنوان "جبهه ملی ایران به حقیقت تازیانه می زند/ در رابطه با تازه ترین تجاوز اسرائیل به نوار غزه و فلسطین" که در تاریخ ۱۱ ژانویه ۲۰۰۹ در سایت اخبار روز منتشر شد، چنین آمده است:
"حماس از موجودیت فلسطینیان در سر زمین خویش دفاع می کند. به عبارت دیگر جنگ اسرائیل علیه فلسطینیان جنگی تهاجمی است، در حالی که جنگ حماس علیه ارتش تا دندان مسلح اسرائیل جنگی دفاعی است" و
"من، به مثابه یک لائیک، نمی توانم با حماس، که از ایدئولوژی دینی اخوان المسلمین پیروی می کند، هیچ گونه نقطه نظر مشترک تئوریک و سیاسی داشته باشم. اما با این حال خود را هم قیم و آقا بلا سر مردم فلسطین نمی دانم. همچنین با آقای هلموت اشمیت صدر اعظم پیشین آلمان هم نظرم که نمی توان و نباید از هر ملتی خواست به راهی گام گذارد که اروپائیان پیموده اند و نباید برای راه اروپائی حقیقتی جهانشمول قائل شد."



* همزمان با ملاحظاتی که طرح آنها بنظرم ضروری آمد، باید تاکید کنم که در محکوم کردن سیاستهای جنگ و کشتار رژیم جنایتکار و نژاد پرست اسرائیل با دوستمان منوچهر صالحی کاملا هم نظر هستم.

× رجوع شود به مقاله دوستمان آقای رضا مرزبان تحت عنوان "به ایران آینده بیاندیشیم" منتشر شده در طرحی نو، شماره ۱۴٣ ، نشریه شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران، ژانویه/فوریه ۲۰۰۹ .

+ جهت آگاهی از نحوه برخورد حماس با مخالفین خود، رجوع شود به اطلاعیه سازمان عفو بین الملل، منتشر شده در سایت آن سازمان به تاریخ ۱۰.۰۲.۰۹ .
همچنین نگاه کنید به اطلاعیه مطبوعاتی گزارشگران بدون مرز در دفاع از آزادی مطبوعات، به تاریخ ۱۵.۰۲.۰۹