•
هراس از بیکاری، در جامعه ما بسیار فراگیر است. هراسی که هر لحظه اشتغال را تهدید میکند و در نتیجه مانع از آن میشود تا کارگران بتوانند برای بهبود وضعیت زندگیشان تلاش کنند. آنها به جای آنکه به دنبال بهتر کردن وضعیت خود باشند، بیشتر تلاش میکنند تا وضعیت موجود را حفظ کنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٣ اسفند ۱٣٨۷ -
۲۱ فوريه ۲۰۰۹
در زمانهای که معاش انسان به مزد وابسته میشود، بیکاری به برادر مرگ بدل میگردد، و نتیجه این میشود که آدمها از سر ترس، دست به هر اقدامی بزنند تا زنده بمانند. زندگی روزمره ما نشانههای بسیاری از چنین واکنشی برای زنده ماندن دارد. واکنشهایی که از معنای زندگی تهی است؛ واکنشهایی که از انسان و زندگی بیگانه است و تنها از هراس مرگ ناشی میشود.
اشتغال و بیکاری، دوگانهای هستند که یکدیگر را تعریف میکنند. دوگانهای که اگرچه به زعم سیاستمردان از هم منفک شدهاند، اما از نظر مردم عادی در هم تنیدهاند. کارگران فصلی، شاغلینی هستند که همواره در معرض بیکاریاند؛ کارگران پیمانی و قراردادی، همیشه نگران پایان مدت قرارداد خویشند؛ و حتی کارگرانی که استخدام میشوند، همیشه سایه اخراج را بر بالای سرشان احساس میکنند. همین دوگانه لغزنده است که کارگران را در موقعیتی هراسنده قرار میدهد.
در نظامی که معاش انسان به مزد وابسته است، بیکاری همیشگی است. حتی زمانی که آمارها از افزایش نرخ اشتغال حکایت دارند، لزوماً به این معنی نیست که بیکاری در حال کاهش است. بیکاری واقعی، خود را در زیر پوست قرارداد موقت، شرکتهای پیمانی و کارگران روزمزد پنهان میکند. بیکاری واقعی، آن هراسی است که کارگران بهطور روزمره احساس میکنند. هراسی که مانع از آن میشود تا بر سر حق بیمه خود، دستمزد پائین خود، حقوق به تعویق افتاده خود، و بسیاری موارد دیگر چانه بزنند.
وقتی کارگران در هراس از بیکاری به سر میبرند، ناگزیر به پذیرش هر شرطی میشوند. وقتی هراس از بیکاری فراگیر میشود، شرایط کار به سطوحی پائینتر از استانداردهای قانونی نزول میکند. کارگران حاضر میشوند که تحت هر شرایطی به انقیاد کارفرما درآیند. کاهش دستمزد، حذف مزایایی مانند سرویس رفت و آمد، عدم پرداخت حق بیمه توسط کارفرما، و کاهش مدت زمان قراردادهای موقت، از جمله مواردی هستند که امروز بسیاری از کارگران از ترس بیکار شدن ناگزیر از پذیرش آنها میشوند. در واقع، کارگران میپذیرند که برای آنکه مزد بخور و نمیری داشته باشند، از حقوق اولیهای که قانون برایشان در نظر گرفته، چشم پوشی کنند.
هراس از بیکاری، در جامعه ما بسیار فراگیر است. هراسی که هر لحظه اشتغال را تهدید میکند و در نتیجه مانع از آن میشود تا کارگران بتوانند برای بهبود وضعیت زندگیشان تلاش کنند. آنها به جای آنکه به دنبال بهتر کردن وضعیت خود باشند، بیشتر تلاش میکنند تا وضعیت موجود را حفظ کنند. حفظ وضع موجود به دلیل نگرانی از شرایط مبهم آینده باعث آن میشود تا سیر نزولی شرایط کار تداوم یابد. در واقع، وقتی هراس از بیکاری فراگیر میشود، امکان ارتقا و رشد موقعیت اجتماعی با تردیدهای جدی مواجه میشود و تصویر آینده بیش از پیش مبهم میگردد. تا جایی که، همانند اخباری که از خودکشی کارگران شنیده میشود، دیگر آیندهای باقی نمیماند.
در واقع، هراس از بیکاری شرایط اشتغال سالم را مخدوش میسازد. کارگران همواره خود را در معرض اخراج و بیکاری میبینند، و چنین موقعیتی مانع از آن میشود تا بتوانند برای بهبود وضعیت شان تلاش کنند. هر اقدامیاز جانب آنان در اعتراض به این وضعیت، میتواند در نخستین دم با پاسخِ بیکاری مواجه شود. از این روست که در سالهای اخیر، تشکیل نهادهای مستقل کارگران، همواره با موانعی جدی مواجه بوده است. جز در معدود مواردی که به دلیل استخدام رسمی، امکان اخراج سریع کارگران میسر نیست؛ در باقی شرایطی که موقعیت شغلی کارگران لغزنده است، هیچ امیدی برای تشکیل نهادهای صنفی و مستقل کارگران وجود ندارد.
از این رو، میتوان استدلال کرد که دامنه بیکاری لزوماً مربوط به افرادی نیست که مشغول به کاری نیستند، بلکه حتی افرادی که در جایی شاغل هستند نیز همواره در معرض بیکاری قرار دارند. این نوع بیکاری را نمیتوان با دستکاریهای آماری مورد سنجش قرار داد. این نوع بیکاری در درون اشتغال خود را پنهان کرده است. تنها زمانی میتوان از کاهش بیکاری در معنایی حقیقی سخن گفت، که وضعیت اشتغال همراه با پایداری باشد. زمانی که کارگران بتوانند به طور موقت هم که شده، معیشت خود را از مزدی که میگیرند مستقل بدانند. زمانی که در هراس از دست دادن کار خود، و در نتیجه معاش خود، نباشند و زمانی که بتوانند به تغییر کنشگرانه آینده خود امیدوار باشند.
البته، باید در نظر داشت که حتی در کشورهایی که نرخ اشتغال بالا است و هراس از بیکاری در میان جمعیت شاغل پائین است، تنها در کوتاه مدت است که میتوان از یک وضعیت معیشتی پایدار سخن گفت، چرا که در نهایت در نظام سرمایه محور موجود آن چیزی که زندگی انسانها را تعیین میکند، مناسباتی مزدوری است. از این جهت، برای حل بلندمدت معضل بیکاری، راهی جز تغییر نظام مزدوری وجود ندارد.
|