غزه مهمترین باریکه زمین در خاورمیانه! (بخش دوم)
انتخابات اسرائیل: سیستم ناقص انتخاباتی
و بازگشت به استراتژی کهنه!


تهمورث کیانی


• تا زمانیکه اسرائیل نشانه هایی از تجدید نظر در توسعه طلبی خود و دوری کردن از سیاست گروههای افراطی بروز نداده است، امید بستن به افزایش میانه روی در فلسطینی ها و آمادگی همه آنها برای به رسمیت شناختن اسرائیل امید واهی است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٨ اسفند ۱٣٨۷ -  ۲۶ فوريه ۲۰۰۹


       "من از اسحاق رابین پرسیدم چرا تصمیم گرفت تا از مذاکرات اسلو و موافقتنامه حاصل از آن پشتیبانی کند. او گفت به این نتیجه رسیده است که سرزمینی که اسرائیل پس از جنگ ۱۹۶۷ اشغال کرده است، دیگر برای تامین امنیتش ضرورتی ندارد و، در واقع، به منبعی برای ناامنی آن تبدیل شده است. او گفت که انتفاضه برایش روشن کرد که اشغال یک سرزمین مملو از مردم خشمگین هیچگاه موجب امنیت برای اسرائیل نخواهد شد،بلکه آنرا در برابر حملات درونی آسیب پذیرتر خواهد ساخت. سپس، هنگامیکه عراق با موشک های اسکاد به اسرائیل حمله کرد، او دریافت که پیشرفت تکنولوژی موجب بی فایده شدن اشغال سرزمین برای ایجاد حائل امنیتی در برابر حملات خارجی،شده است". (بیل کلینتون، زندگی من، ص ۵۴۵)
    جنگ غزه اکنون ظاهرأ به پایان رسیده است. برخی بر این باورند که جنگ غزه و پیآمدهای آن سرنوشت منازعه اسرائیل- اعراب را رقم خواهد زد. پس از هر جنگی هر سو می کوشد تا خود را پیروز جنگ معرفی کند. در گذشته، و پیش از آنکه حقوق بشر به معیاری مهم تبدیل شود، با ارزیابی سرزمین های اشغال شده و تعداد تلفات هر سو، طرف پیروز جنگ می توانست معلوم گردد. امروزه، اما، پیروزی سیاسی به اهمیتی فراتر از پیروزی نظامی دست یافته است. در جنگ های میان گروه های کوچک مانند حماس و ارتش های بزرگ مانند ارتش اسرائیل، طرف پیروز، بسته به نحوه تعبیر و تفسیرها و نظرهای مختلف تعیین می شود. شکست بی سابقه حزب کارگر در انتخابات اخیر اسرائیل، که موجب سقوط این حزب به رده چهارم شد، نشان داد که مردم اسرائیل نیز اسرائیل را برنده جنگ غزه نمی دانند. در نگاه مردم اسرائیل اهود باراک، رهبر حزب کارگر، در نقش وزیر دفاع، کارگردان واقعی جنگ اخیر بود. همچنین، برتری لیونی از حزب راست میانه کادیما، بر نتانیاهو، رهبرحزب لیکود، نیز نشان داد که شدت عمل ارتش اسرائیل، نیز، به خصوص هنگامی که به رغم کشتار شمار زیاد غیرنظامیان به نتیجه دلخواه نیانجامید، مورد رضایت مردم نیست. اسرائیلیان محتملأ از واکنش خشم آلود مردم جهان هشیار شدند. اکنون، به سبب متغیرهای ناشی از جنگ، برخلاف سنت شصت ساله اسرائیل، رئیس جمهور از رهبر حزبی که در انتخابات در جایگاه دوم قرار گرفت خواسته است تا دولت را تشکیل دهد. هر نامزدی او تعیین می کند شش هفته مهلت دارد تا دولتی ائتلافی تشکیل دهد. امتناع حزب کارگر از شرکت در دولت وحدت ملی و بی میلی حزب کادیما برای اتحاد با لیکود، اما، بیانگر این است که رهبران این دو حزب دریافته اند سیاست های افراطی و کاربرد سرکوب گسترده در برابر حماس و گروههای فلسطینی نه تنها موفقیتی در آینده نخواهد داشت بلکه می تواند کاسه صبر جهانیان، خاصه اروپا را، سر ریز کند. اسرائیل، اما، چنان اسیر نطام انتخاباتی ناقص و ناکارآمد خود است که به سختی خواهد توانست با درس گیری از تجارب گذشته، دست از استراتژی قدیمی بشوید و راهی نو برای ایجاد امنیت و صلح برای شهروندانش بجوید. نظام انتخاباتی اسرائیل، بر اساس دموکراسی مشارکتی است. در دموکراسی های مشارکتی مانند اروپا، حداقل رأی برای ورود یک حزب به پارلمان بین ۵ تا ۷ درصد کل آراء است، در اسرائیل، اما، دو در صد آراء کافی است. بنابر این، در اسرائیل نه تنها بسیار سخت است تا یک حزب به اکثریت مطلق آرا دست یابد، بلکه این سیستم اغلب تشکیل دولت را گروگان برخی احزاب مینیاتوری بسیار کوچک، که اغلب بسیار افراطی هستند، ساخته است. ناکارآمدی و بحران زایی این سیستم به خصوص پس از هجوم مهاجران اروپای شرقی- اغلب روسی- به اسرائیل و تغییر دراماتیک دموگرافی کشور بیش از پیش آشکار شده است. این تغییر دموگرافیک فرآیند تغییرات سیاسی در اسرائیل پس از جنگ سرد را، که به سود شکل گیری دیدگاهی تازه در جامعه اسرائیل درباره امنیت و صلح و برپایه ایده تشکیل دو کشور بود، با مانع جدی روبرو کرد و به تقویت شدید استراتژی کهنه گروههای راست در جامعه اسرائیل انجامید که هنوز می کوشند به نحوی از تشکیل کشور فلسطینی جلوگیری کنند.
    این مقاله می کوشد با بررسی جنگ اخیر غزه و جنگ های پس از جنگ شش روزه ۱۹۶۷، نخست استراتژی سیاسی قدیمی اسرائیل را که - به رغم تجدید نظر حزب کارگر و کادیما- همچنان استراتژی مسلط در اسرائیل است، توضیح داده و سپس علل ناکامی آن را بررسی کند. سرانجام، نشان داده شود که انتخابات اخیر اسرائیل نه تنها راهگشای سیاست نوینی نخواهد شد بلکه دولتی ناکارآمد- و تا حدی نامتحد- ایجاد کرده و گره فروبسته صلح و امنیت برای اسرائیل تا زمان تجدیدنظر اساسی اسرائیل در استراتژی قدیمی خود حاصل نخواهد شد. تجدید نظر در استراتژی، اما، در گرو تجدید نظر در نظام انتخاباتی اسرائیل، از یک سو، و تجدید نظر در رویکرد ایالات متحده به اسرائیل، از سوی دیگر است.   
      دولت اسرائیل و برخی از تحلیلگرانی که از اقدامات این دولت دفاع می کنند، چند دلیل برای اقدامات نظامی گسترده تلافی جویانه بر می شمارند: نخست، پیکارجویانی که با اسرائیل می جنگند و شهرهای آن را هدف موشک قرار می دهند همواره در محلات پرجمعیت پنهان می شوند، بنابر این پاسخ به آنها مستلزم آسیب به غیرنظامیان خواهد بود. دوم، وسعت اندک اسرائیل و فقدان عمق استراتژیک موجب می گردد تا در صورت افزایش حملات موشکی و دستیابی پیکارجویان به موشک های موثرتر، در آینده نزدیک آنها بتوانند تل آویو و حیفا را به آسانی هدف قرار دهند و موجب تعطیلی تنها فرودگاه بین المللی این کشور و سقوط کامل اقتصاد این کشور گردند. بنابراین، و به سبب آسیب پذیری شدید اسرائیل در برابر حملات مرزی و موشکی- که ممکن است برای کشوری با عمق استراتژیک و پراکندگی شهری بیشتر، تهدیدی جدی نباشد- این کشور باید پاسخی بسیار شدید بدهد. دوم، اسرائیل میباید به همسایگان عرب خود نشان دهد که هر حمله ای به اسرائیل موجب مجازات بسیار شدید و غیرمتعارف حمله کننده خواهد شد. به گفته رابرت بائر، اگرچه اسرائیل، برخلاف ایالات متحده و اتحاد شوری سابق، دارای امپراطوری نیست که به سبب یک شکست نظامی،فرو پاشد، اما "چیزی به همان اندازه ارزشمند دارد و آن اعتبار بازدارندگی آن است؛ توان ترساندن دشمنان خود تا حدی که آنها هر گونه حمله به اسرائیل را بسیار پرهزینه بدانند" (بائر، ۱۴۵). این نکته به روشنی در گزارش کمیسیون وینوگراد، کمیسیون رسمی تحقیق دولت اسرائیل درباره جنگ ٣۴ روزه لبنان، بیان شد. به باور این کمیسیون "اسرائیل نمی تواند در این منطقه باقی بماند، مگر آنکه مردم باور داشته باشند که اسرائیل دارای رهبری سیاسی، توانایی نظامی، و اراده مستحکم اجتماعی هست که بتواند جلوی هر کسی را که بخواهد به آن آسیب زند، بگیرد". این دلایل به رغم آنکه بخشی از واقعیت را بازتاب می دهند، اما، عامل اصلی را نادیده می انگارند. آنچه موجب می شود تا اسرائیل اغلب دست به پاسخ غیرمتعارف و شدید بزند، استراتژی سیاسی نهفته در پشت این عملیات است. استراتژیست های اسرائیلی همواره امیدوار بوده اند که پاسخ شدید نظامی، که با فشار شدید بر مردم همراه میباشد، اگر چه در کوتاه مدت موجب خشم بیشتر آنها بر ضد اسرائیل می گردد، اما در دراز مدت موجب رویگردانی مردم از گروههای رادیکال خواهد شد. از سوی دیگر، گروههای افراطی در اسرائیل بر این باوراند که افزایش فشار موجب دست کشیدن برخی از رهبران فلسطینی از خواسته های "غیر واقعبینانه" ای مانند تقسیم بیت المقدس و برچیده شدن همه شهرک های یهودی نشین در کرانه باختری، و حتی فراموشی ایجاد کشور مستقل خواهد شد. بررسی جنگ های پیشین به روشنی نشان می دهد که اسرائیل در همه این دوران با چنین تحلیلی، در پاسخ گروههای پیکارجو دست به حملات نظامی بسیار نامتعارف، که در آن غیرنظامیان و مراکز اقتصادی نیز بخشی از هدف آتشبار سهمگین قرار میگیرند، زده است. برخلاف انتظار اسرائیل، اما، این استراتژی تاکنون نه تنها به اهداف خود دست نیافته بلکه به نتایجی برخلاف ان منجر شده است.   
    این استراتژی پس از جنگ شش روزه در ۱۹۶۷ آغاز شد. اسرائیل در جنگ شش روز با نشان دادن توان نظامی خود به رژیم های ناسیونالیست عرب نشان داد که آرزوی نابودی اسرائیل و "به دریا ریختن یهودیان"، آرزویی خام و دست نایافتنی است. به رغم آن پیروزی کم نظیر، رهبران دوراندیش و پراگماتیستی چون انور سادات، رئیس جمهور فقید مصر، اما، نمی توانستند در فضای شکست و تحقیر ناشی از آن از ضرورت آشتی با اسرائیل سخن بگویند. بنابراین، جنگ پیشگیرانه شش روزه اگر چه موجبات تخریب بنیان های ناسیونالیسم عربی و اثبات توان نظامی اسرائیل را فراهم کرد، اما صلحی برای اسرئیل به ارمغان نیاورد. برخلاف آن، اشغال سرزمین های تازه بر شمار کسانیکه خواستار جنگ با اسرائیل بودند افزود. نه تنها مصر و سوریه مصمم شدند تا پیش از هر صلحی، جنگی را بر ضد اسرائیل تدارک بینند، بلکه فصلی نو در خشونت آغاز شد که موجب شد اغلب مورخین از آن پس، از دوره پیش از ۱۹۶۷ و دوره پس از ۱۹۶۷ در بررسی تاریخ تروریسم نام برند. این جنگ موجب شد تا سازمانهای فلسطینی برای نخستین بار به مثابه یک نیروی سیاسی مستقل از کشورهای عربی، وارد صحنه سیاسی خاورمیانه گردند. سپس، فقدان هر گونه موازنه قوا بین اعراب و اسرائیل، "عدم امکان ایجاد شرایطی که بتوان در آن دست به جنگ چریکی در ساحل غربی زد، و رهگیری تقریبأ تمام تیم های چریکی کماندویی که از خارج از مرزها می آمدند، موجب شد تا فلسطینیان بر تروریسم متمرکز شوند" (شیلاند، ص ۲۲۰). عملیات مختلف هواپیماربایی گروه جرج حبش و عملیات تروریستی چون عملیات فرودگاه لود، بن گوریون فعلی، در تل آویو، با همکاری گروه تروریستی "ارتش سرخ ژاپن"، تا دراماتیک ترین عملیات تروریستی قرن یعنی عملیات المپیک مونیخ، و اقدام پادشاه اردن در کشتار فلسطینیان، که به سپتامبر سیاه معروف گشت، و اخراج گروههای فلسطینی از اردن، همه محصول دوره پس از جنگ شش روزه هستند. موج ترور پس از جنگ شش روزه، اما، پس از اخراج فلسطینیان از اردن نه تنها فروکش نکرد بلکه بر دامنه آن افزوده شد. سپس،فرایند تازه ای از یک رشته جنگ در خاورمیانه آغاز شد و هر جنگی آبستن جنگی به مراتب بدتر بود.

      نخست،جنگ رمضان یا یوم کیپور، واکنش به جنگ شش روزه، اما در سطح دولت ها جنگ رمضان- یا یوم کیپور- بود. انور سادات می دانست پیش از آنکه به اسرائیلیان نشان داده شود که آنها نیز آسیب پذیرند، نمیتوان از آشتی سخن گفت. بنابراین، دست به طراحی جنگ ۱۹۷٣ زد. در آن جنگ ارتش مصر و سوریه موفق شدند خط دفاعی مشهور بارلو را شکسته و اسرائیل را در تنگنای شدید و در آستانه شکست کامل قرار دهند. اگرچه ایالات متحده با ایجاد پل هوایی و ارسال تجهیزات مدرن توانست موجب به هم خوردن معادله نظامی در جنگ شود و اسرائیل دوباره در وضعیت برتری قرار گرفت، اما آنها دریافتند که تا چه حد آسیب پذیرند. اغلب مورخین جنگ ۱۹۷٣ را عامل موقفیت صلح کمپ دیوید و تخلیه صحرای سینا بر شمرده اند.

      دوم؛ لبنان ۱۹٨۲، در دوم ژوئن، نخستین تانک ارتش اسرائیل، که همچنان درصدد بود با عملیات خارق العاده نظامی برای شهروندان خود امنیت به ارمغان آورد، از روی پل حمراء در جنوب لبنان گذشت. بهانه اسرائیل، خاصه وزیر وقت دفاع آقای آریل شارون، ترور ناکام سفیر اسرائیل در لندن بود. در آن زمان، یازده ماه از آتش بس بین اسرائیل و ساف می گذشت. مانند گذشته، عملیات نظامی خارق العاده بود. ارتش اسرائیل پس از پنج روز تا دروازه بیروت پیش رفت و از اعراب کاری برنیآمد (۴). ساف بر اثر رقابت های مختلف گروهی و فساد ریشه دار رهبران خود، چنان تحلیل رفته بود که نتوانست مقاومت چندانی را سازمان دهد. حزب الله هنوز وجود نداشت و شیعیان، که اغلب در سازمان امل گرد آمده بودند، به سبب آنکه از انحصار طلبی گروههای مسلط سیاسی لبنان، تبعیض شدید، و فساد و اقتدارجویی ساف به تنگ آمده بودند در روزهای نخستین از ارتش اسرائیل استقبال کردند. دولت های ایالات متحده و اسرائیل می پنداشتند لبنان به زودی سکوی پرش غرب برای تغییر خاورمیانه خواهد شد. ماه عسل ارتش اسرائیل، اما، تنها ماهی دوام آورد.

    شش ماه بعد،یازدهم نوامبر ۱۹٨۲، شهر طیر در جنوب لبنان شاهد پایان رسمی ماه عسل اسرائیل بود. صبحگاه آن روز، احمد قصیر، از جوانان شیعه لبنان، با کوبیدن خودرو خود به قرارگاه مرکزی ارتش اسرائیل موجب کشتار ۷۵ نفر و زخمی شدن صدها نظامی اسرائیلی شد. اسرائیل چنان شوکه شد که انفجار را ناشی از نشت گاز اعلام کرد. "نقطه عطف فرآیند تازه مقاومت، اما، حادثه ای در سال ۱۹٨٣ در نبطیه و هنگامی بود که یک خودرو گشتی ارتش اسرائیل وارد صفوف عزاداران عاشورا شد و با گشودن آتش خواستار پراکنده شدن جمعیت گشت. از آن به بعد هرگونه حفاظی برای ارتش اسرائیل از میان رفت" (۵) . شیعیان و برخی دیگر از گروههای لبنانی مبارزه با ارتش اسرائیل را آغاز کردند. این فرآیند به زودی به تشکیل نیروی تازه ای به نام حزب الله انجامید که با پیدایش خود تاریخ سیاسی لبنان را وارد مرحله تازه ای کرد. با افزایش عملیات، "اسرائیلی ها هر چه بیشتر خشمگین می شدند، نیروی نظامی بیشتری به جنوب لبنان وارد می کردند، و هر چه بیشتر آنها نیرو وارد میکردند کار حزب الله راحت تر می شد" (بائر، ۱۶٣).

سوم آوریل ۱۹۹۶ شهر قانای لبنان، پس از بیش از یک دهه جنگ بین حزب الله و اسرائیل و در خلال نیمه نخست دهه نود، در عمل بین حزب الله و اسرائیل نوعی توافق غیررسمی ایجاد شد که بعدا به عنوان "قواعد بازی" شناخته شده و هر دو سو آنرا مراعات می کردند. مطابق این قواعد "اسرائیل به غیرنظامیان حمله نخواهد کرد و مقاومت نیز عملیات خود را بر منطقه امنیتی متمرکز خواهد کرد." این توافق در اثر یک موافقتنامه شفاهی بین طرفین و پس از یکی از عملیات ارتش اسرائیل در سال ۱۹۹٣ به دست آمده بود" (نورتون، ۱۵۶). در آوریل ۱۹۹۶ حزب الله در یک عملیات هفت سرباز اسرائیلی را کشت، عملیات بر طبق "قواعد بازی" بود. اسرائیل در پاسخ با حمله به برخی مناطق غیرنظامی - برخلاف توافق غیررسمی- عده ای را به قتل رساند و حزب الله با پرتاب کاتیوشا به برخی مناطق اسرائیل متقابلأ پاسخ داد.

عملیات "خوشه های خشم"، اسرائیل، اما، با هدف "از بین بردن پشتیبانی مردمی برای حزب الله و وادار کردن ارتش سوریه به برخورد با حزب الله عملیات جدیدی را انجام داد" (نورتون، ۱۴۷). فرمانده ارتش اسرائیل در لبنان، در هشداری آشکار به مردم اعلام کرد: "تمام ساکنین جنوب لبنان، کسانی که پایگاه حزب الله و تحت کنترل آن می باشند، به شدت مورد حمله قرار خواهند گرفت" (بائر، ۱۶٣). سپس آتشبار اسرائیل از زمین،هوا، و دریا آغاز شد. مواضع حزب الله در بیروت، صیدون، و طیر در هم کوبیده شد، تمام لبنان مورد محاصره قرار گرفت، در پایان، اما، حزب الله با پرتاب موشک های بیشتر به اسرائیل نشان داد که عملیات خوشه های خشم نیز با شکست روبرو شده است. حادثه قانا در این عملیات، اما، ابعاد تازه ای به جنگ داد. بیش از یکصد غیر نظامی، اغلب خردسال و سالمند، که در ساختمان سازمان ملل پناه گرفته بودند بر اثر آتش توپخانه اسرائیل کشتار شدند. این حادثه، که بعدا نام "قتل عام قانا" را در رسانه های بین المللی به خود گرفت، موجب کاهش بسیار شدید اعتبار اسرائیل و افزایش اعتبار حزب الله در خارج از لبنان، به شمول کشورهای عربی و اروپایی، گشت. چند روز پس از آن، ژنرال فرانکلین کاپان، مشاور نظامی دبیر کل سازمان ملل در گزراش رسمی خود اعلام کرد حمله اسرائیل به ساختمان سازمان ملل اتفاقی و از روی خطا نبوده است. به باور بسیاری،"قتل عام قانا باقی مانده اعتبار اخلاقی اسرائیل در منطقه را بر باد داد" (بائر، ۱۶۴) و "هیچ حادثه ای در تاریخ اخیر بیش از حادثه قانا موجب گسترش تنفر نسبت به دولت یهود نشده است" (نورتون، ٨۵).
سرانجام، افزایش تلفات ارتش اسرائیل در لبنان موجب گشت تا اهود باراک نامزد نخست وزیری در انتخابات ۱۹۹۹، عقب نشینی از لبنان را در صدر برنامه های خود اعلام کند. باراک به رأی دهندگان وعده داد تا با توافق با سوریه یا بدون توافق با سوریه، از لبنان عقب نشینی کند. به رغم شکست مذاکرات باراک و حافظ اسد در ژنو، باراک به وعده خود عمل کرد و در ماه می ۲۰۰۰ از لبنان عقب نشینی کرد. به گفته بائر "برای نخستین بار در تاریخ مدرن خاورمیانه یک گروه کوچک چریکی، مدرن ترین و مصمم ترین ارتش مجهز به همه تجهیزات غربی را شکست داد. تا آن زمان اسرائیل هرگز شکست را تجربه نکرده بود" (۵۱). این جنگ نه تنها موجب پیدایش حزب الله گشت، بلکه برخلاف محاسبه استراتژیست های اسرائیلی، موجب دستیبابی این گروه به اعتباری نظامی، سیاسی و اخلاقی بی سابقه شد. آوازه و محبوبیت آن مرزهای همه کشورهای عربی و اسلامی را در نوردید و برای نخستین بار تصویر سید حسن نصرالله در جایگاهی بالاتر از تصویر یاسر عرفات در خانه های فلسطینیان، مصری ها و اردنی ها قرار گرفت. و سرانجام برخی در غرب اهمیت عقب نشینی اسرائیل در برابر حزب الله در لبنان در سال ۲۰۰۰ را با عقب نشینی ایالات متحده از ویتنام مقایسه کردند؛ شکستی که جنبه سیاسی آن بسی بر جنبه نظامی آن می چربد و هزینه آن هیچ نسبتی با دستاورد آن نداشت. آنچه، اما، برای اسرائیل ایجاد نشد، صلح و امنیتی بود که اسرائیل در جستجوی آن لبنان را شخم زد.

چهارم، "حرب التموز" یا جنگ تاریخی تابستان ۲۰۰۶. پس از عقب نشینی یکجانبه اسرائیل از لبنان، به رغم بیم و هراسی که از گسترش انتقام جویی و هرج و مرج می رفت، سید حسن نصرالله با انتشار اعلامیه ای به همه تضمین داد که حزب الله ار اغتشاش جلوگیری کرده و قصد انتقام جویی از کسی ندارد. این وعده نصرالله پس از عقب نشینی کاملأ محقق شد و با افزایش اعتبار سیاسی حزب الله در میان همه گروههای قومی لبنان، جنبش به سطح یک نیروی ملی و محبوب بر کشیده شد. اگرچه رهبران حزب الله پس از یک دوره گفتگوی داخلی سرانجام تصمیم گرفتند تا همچنان مبارزه با اسرائیل را یکی از اولویت های خود قرار دهند، اما مرزهای لبنان و اسرائیل دوره ای بالنسبه آرام داشت. در تمام دوره تا جنگ تابستان ۲۰۰۶، به گزارش وزارت دادگستری اسرائیل، تنها یک غیرنظامی اسرائیلی بدست حزب الله کشته شدند. به علاوه، نه سرباز اسرائیلی در درگیریهای مزارع شعبا و هشت تن دیگر در اطراف "خط حائل آبی" کشته شدند. برخی از این حملات به تلافی حملات اسرائیلی پیش از آن که منجر به کشته شدن لبنانی ها شده بود، صورت گرفت(۶).
تنش میان حزب الله و اسرائیل، اما، چند ماه پیش از جنگ تابستان رو به افزایش گذاشت.حزب الله در پی اجرای "وعد االصادق" خود مبنی بر آزادی تمام اسیران لبنانی در زندانهای اسرائیل بود. بنابراین، آنها به عملیات کمین و حمله به نیروهای اسرائیلی به منظور اسیر کردن آنها ادامه دادند. این عملیات، اما، در چهارجوب "قواعد بازی" ناظر بر عملیات دو طرف بود. سرانجام، در دوازدهم جولای چریک های حزب الله با کمین بر راه یک واحد ارتش اسرائیل، دو سرباز اسرائیلی را اسیر و سه نفر را کشتند. سپس، در عملیاتی خارق العاده، هنگامیکه و احد نجات نیروهای ارتش اسرائیل به تعقیب آنها در لبنان پرداخت، پنج سرباز دیگر اسرائیلی را کشته و یک تانک فوق مدرن مرکاوا را نابود کردند. حزب الله انتظار پاسخی معمولی از اسرائیل داشت، پاسخ اسرائیل، اما، بی سابقه بود و خطای محاسباتی رهبران حزب الله را معلوم کرد (۷). استراتژی اسرائیل به زودی اعلام شد: ایزوله کردن حزب الله با قطع تمام راههای مواصلاتی آن، نابودی تجهیزات موشکی آن، نابودی مرکز کنترل و فرماندهی آن، و ایجاد یک "جبهه مرگ" در جنوب لبنان برای حزب الله و هواداران تا ریشه کردن این سازمان. بر این اساس، اسرائیل به طور بی سابقه ای به بمباران بنادر، فرودگاه، پل ها و جاده ها در سراسر لبنان پرداخت. همچنین، منطقه بسیار پرجمعیت الدهیه در بیروت، مراکزی که تصور می کرد جایگاه کنترل و فرماندهی حزب الله هستند، قرارگاه مرکزی شبکه المنار، خانه مسکونی آیت الله فضل الله، و صدها هدف دیگر بمباران شد. هنگامیکه شبکه المنار پس از یک وقفه چند دقیقه ای تا پایان به کار ادامه داد، برخی کارشناسان تازه دریافتند که حزب الله بسیار بیش از آنچه آنها تصور می کرده اند به تقویت سامانه دفاعی و سازمانی خود پرداخته است. اسرائیل "برای ایجاد جبهه مرگ خود در جنوب لبنان، نه تنها تمام جایگاههای سوخت را هدف قرار داد بلکه به منهدم کردن فروشگاههای مواد غذایی پرداخت" (نورتون، ۱٣٨). اما پس از چندین روز بمباران، حزب الله با موشک حیفا را هدف قرار داد تا بر شگفتی های جنگ بیافزاید. پس از هدف قرار گرفتن حیفا، آقای اولمرت، نخست وزیر اسرائیل، با حضور در پارلمان اسرائیل، بر ادامه جنگ تا باز پس گرفتن اسیران اسرائیلی و اخراج کامل حزب الله از جنوب لبنان و حذف نیروی نظامی آن تاکید کرد. دان گیلرمن، سفیر اسرائیل در سازمان ملل، نیز، در مصاحبه های مکرر بر "ریشه کردن سرطان حزب الله از تمام لبنان" به عنوان شرط پایان جنگ نام برد. "مقامات اسرائیلی کوشیدند تا کاخ سفید را، که آماده باور کردن مدعیات آنها بودند، متقاعد سازند که چنین هدفی انجام شدنی است" (نورتون، ۱٣۹). بنابر گزارش سیمور هرش، اسرائیلیان به پرزیدنت بوش قول یک پیروزی قاطع و سریع را داده و به کاندولیزا رایس گفتند "شما آن را در عرض هفتاد روز در کوزوو انجام دادید،ما، اما، به نیمی از آن زمان نیاز داریم" (هرش، نیویورکر،۲۱ اوت). حزب الله، اما، بسیار فراتر از محاسبه و پیش بینی استراتژیست های اسرائیل در جنگ ظاهر شد. ژنرال گای زور، فرمانده سپاه ۱۶۲ ارتش اسرائیل و مسئول جنگ، بعدأ گفت: "با فاصله بسیار، حزب الله برجسته ترین و کارآمدترین سازمان چریکی در جهان است" (روزنامه یو اس ای تودی، سپتامبر ۱۴ ،۲۰۰۶).
گستردگی و بیرحمی آتشبار ارتش اسرائیل اگر چه به حزب الله نشان داد که زرادخانه موشکی آن نمی تواند مانع تعیین کننده ای در برابر تجاوز ارتش اسرائیل به لبنان باشد، اما نتیجه جنگ به زیان حزب الله نبود و این سازمان سربلند از آن بدر آمده و محبوبیت و نفوذ آن به مراتب افزایثش یافت. به رغم انتقاد علنی برخی دولت های عرب از "ماجراجویی" حزب الله،که موجب شگفتی رهبران حزب الله گشت، اما به زودی گستردگی عملیات ارتش اسرائیل، موجب افزایش اعتراضات مردمی در کشورهای عربی، خاصه آنهایی که رژیم هایش از حزب الله انتقاد کرده بودند، شد. در مصر شمار تظاهرات به نحو چشمگیری افزایش یافت و حسنی مبارک که از حجم اعتراضات تکان خورد بود لحن خود را تغییر داد و زبان به انتقاد از اسرائیل گشود. فاروق قدومی رئیس الفتح در گردهمایی دویست هزار نفری پناهندگان فلسطینی اعلام کرد پیروزی حزب الله باید سرمشق اعراب قرار گیرد. روحانی میانه رویی چون آیت الله سیستانی در عراق با پشتیبانی علنی از حزب الله به نمایندگان خود دستور داد تا وجوهات را با نظر این سازمان صرف بازسازی خرابی های جنگ کنند. محبوبیت حزب الله، اما، بسیار فراتر از گروههای سیاسی رفت. یگ گروه موزیک محبوب فلسطینی به نام فرقه الشمال، برای سپاس از سید حسن نصرالله، آهنگی به نام "السقر البنان" (عقاب لبنان) ساخت که به زودی در صدر پرفروشترین آهنگها قرار گرفت. ارتش اسرائیل مجبور شد تا دست به بازداشت فلسطینیانی بزند که صحفه موبایل خود را با تصویر سید حسن نصرالله نقش زدند. فروش سی دی های سخنرانی های سید حسن نصرالله برای نخستین بار از سی دی های پرفروش ترین خوانندگان لبنانی مانند نانسی اجرام و حیفا وهبی فراتر رفت. همچنین، به گزارش نظرسنجی موسسه زاگبی انترنشنال، المنار، شبکه تلویزیونی حزب الله، در میان یکی از چهار شبکه تلویزونی محبوب در جهان عرب قرار گرفت. سرانجام، "عملکرد حزب الله پس از جنگ و پاسخ او به خرابیهای پس از آن و مدد رسانی به آسیب دیدگان جنگ، صرف نظر از آیین و قومیت آنها، بیش از پیش بر گستردگی پایگاه اجتماعی آن افزود" (نورتون، ۱۴۰). تحولات بعدی لبنان که به حزب الله تقریبأ حق اختصاصی وتوی تصمیمات دولت را داد، نشانه آن است که حزب الله با تجربه تر، محبوب تر، و بسی با نفوذ تر از پیش همچنان در صحنه سیاسی لبنان خواهد ماند. استراتژی "مشن آهنین" یک بار دیگر شکست خورد.
   
پنجم؛ جنگ غزه، شکی نیست که دولت اسرائیل مانند هر دولت دیگر نمی توانست در برابر پرتاب موشک از سوی حماس به سوی شهرهایش تا همیشه سکوت کند. جنگ غزه، اما، تنها به سبب پرتاب موشک از سوی حماس رخ نداد. جنگ غزه در واقع از زمانی آغاز شد که اسرائیل نتوانست در برابر پیروزی سیاسی حماس در نخستین انتخابات دموکراتیک فلسطینیان تاب آورد. اگر چه رهبری حماس با نادیده گرفتن وعده های انتخاباتی خود به مردم، به جای بر تن کردن جامه دولت مردی و در پیش گرفتن راه مدارا و دیپلماسی، همچنان کوشیدند تا رخت چریکی را بر تن حفظ کرده و در نقش یک گروه سیاسی چالشگر ظاهر گردند، اسرائیل، نیز، عزم خود را جزم کرده بود تا از مستحکم شدن قدرت حماس جلوگیری کند و با هدف قرار دادن برخی از کادرهای عملیاتی حماس کوشید تا دست به تحریک این گروه زند. بنابراین، همانگونه که جاناتان شپیرو، از اسرائیلیان سازمانده اعتراضات ضدجنگ غزه، در مصاحبه خود با بی بی سی گفت "اسرائیل اهالی غزه را در یک زندان روباز و در یک جعبه بزرگ حبس کرده و مانند حیوانات با آنها رفتار کرد، اما انتظار داشت آنها به ما حمله نکنند". بنابراین، مانند همه موارد گذشته، اسرائیل به جای جستجوی راهی برای مذاکره جدی- که با توقف فوری شهرک سازی ها و سپس برچیدن آنها از اراضی فلسطینیان آغاز می شود- خود را در وضعیتی قرار داد تا برای دفاع از آنها از عملیات گسترده نظامی استفاده کند. جنگ بر اساس همان استراتژی کهنه آغاز شد و مانند جنگ های گذشته پیش رفت و سرانجام اسرائیل با ناکامی در اهداف کلی خود دست از جنگ شست. اگر چه اسرائیل به سبب تجربه جنگ لینان، در جنگ غزه هدف خود را نابودی حماس اعلام نکرد، اما از بین بردن توان موشکی حماس مهمترین هدف اسرائیل بود. برخلاف تصور استراتژیست های اسرائیلی، جنگ موجب شکاف بین فلسطینیان و موجب تضعیف جناح رادیکال نگشت. علاوه بر پی گیری استراتژی قدیمی، حزب کادیما بر آن بود تا با نشان دادن شدت عمل در برابر حماس، کارت برنده حرب لیکود را از او بگیرد. حزب کارگر به رهبری باراک نیز بر آن بود تا علاوه بر نشان دادن "قاطعیت" خود در چشم شهروندان، از رهگذر فشار شدید، حماس را تجزیه کرده تا بتواند با جناح اسماعیل هانیه به توافقی برای آتش بس دراز مدت دست یابد. هر دو گروه در سیاست خود ناکام ماندند و جنگ در کل به زیان اسرائیل تمام شد. اسرائیل به لحاظ اخلاقی و سیاسی در سطح بین المللی به شدت آسیب دید. برای نخستین بار دبیر کل سازمان ملل اسرائیل را علنأ محکوم کرد و سازمان های مختلف بین اللمی سخن از ارتکاب جنایات جنگی از سوی اسرائیل راندند. برخی از ورزشکاران اسرائیلی از راهیابی به تورنمنت های بین اللملی، حتی در کشوری مانند سوئیس، بازماندند و باقی مانده اعتبار بین المللی آن بر باد رفت. سخنان غضبناک نخست وزیر ترکیه، از معدود کشورهای مسلمانی که دارای رابطه حسنه با اسرائیل است، و استقبال کم نظیر مردم از او، به خوبی خشم بین المللی از اسرائیل را بازتاب داد. سرانجام، برخی دولت های عربی و کشورهای غربی که در مراحل آغاز جنگ با سکوت خود با اسرائیل همدردی نشان دادند در برابر گستردگی عملیات و فشار افکار عمومی زبان به انتقاد از اسرائیل گشودند.
اگر چه، برخلاف حزب الله در ۲۰۰۰ و ۲۰۰۶، نمی توان حماس را برنده جنگ دانست، حماس به رغم آسیب فراوان، اما، به دلیل ساختار چریکی و پایگاه اجتماعی جان بدر برد و بر اعتبارش در میان اعراب و فلسطینیان، خاصه در ساحل غربی، افزوده شد. در میان بازندگان برجسته جنگ، اما، حزب کارگر اسرائیل و محمود عباس در صدر قرار دارند. عباس، که نخست موضعی بر ضد حماس گرفت و سپس دست به عقب نشینی زد، اکنون و پس از چهار سال ریاست جمهوری با ناتوانی در گرفتن کوچکترین امتیازی از اسرائیل، بیش از پیش در چشم مردم فلسطین بی اعتبار شده است. بازندگان منطقه ای جنگ، نیز، محور مصر، اردن، و عربستان سعودی بود.

اسرائیل اسیر استراتژی شکست خورده و گروه های مینیاتوری افراطی: به رغم شدت حملات اسرائیل به غزه، حنگ غزه آخرین باری نخواهد بود که اسرائیل مجبور خواهد شد تا برای دفاع از شهروندانش جنگی را آغاز کند. فصل مشترک همه این جنگها، اما، تکرار استراتژی قدیمی اسرائیل است: مشت آهنین و شدت عمل موجب تسلیم گروههای فلسطینی خواهد شد. این استراتژی، اما، همواره در هر آزمایش شکست خورده است. متأسفانه، همانطور که آقای گرین اشتاین، رئیس موسسه ریوت در اسرائیل، می گوید" در اسرائیل اردوگاهی وجود دارد که بر این باور است که اعراب در هر حال دشمن ما باقی خواهند ماند و تخلیه سرزمین آنها تنها موجب دشمنی بیشتر خواهد شد. بنابراین، باید همواره سرزمین آنها را برای کنترل کردن آنها در اشغال داشت". پیگیرترین مدافعان این سیاست احزاب کوچک مینیاتوری هستند که در پرتو نظام انتخاباتی- که برای کشور کوچکی نظیر اسرائیل - نامناسب و ناکارا است، دارای قدرت بزرگی هستند. پارلمان کوچک اسرائیل دارای ۱۲ فراکسیون است و گاه احزابی با دو درصد آراء می توانند موجب سقوط دولتی گردند. این احزاب، اغلب جمعیت ِ کوچک، اما پر نفوذ شهرک نشین ها را نمایندگی میکنند. گروهی مرکب از "یهودیان فناتیک که دست در دست تندروترین گروههای فلسطینی هر پنجره ای را به روی صلح می بندند" (٨). اگرچه از میانه دهه نود، و پس از پایان جنگ سرد، در دوره کوتاهی اردوگاه صلح، در صحنه سیاسی اسرائیل غالب شد، اما این دوره با ایفای نقش گروه مهاجران اروپای شرقی و ترور کسانی چون اسحاق رابین، نخست وزیر فقید اسرائیل، بسیار زود به پایان رسید. اگر چه استراتژی حماس و برخی بازیگران منطقه ای، نیز، سهمی در ناکامی این فرآیند داشته اند، عامل اصلی، اما، بر هم خوردن موازنه قوا در صحنه سیاسی اسرائیل بوده است که در آن گروه های قومی مهاجر با استفاده از سیستم انتخاباتی، از نفوذی بیش از وزن واقعی خود برخوردار می شوند.   

نتانیاهو؛ نماینده استراتژی شکست خورده و کهنه: اسحاق رابین بسیار زود دریافت که استراتزی قدیمی اسرائیل به سلاحی بر ضد امنیت شهروندانش بدل شده است. آریل شارون، نخست وزیر پیشین، نیز به رغم آنکه پیامبر سازش ناپذیر شهرک نشینان و طراح و مدافع بیرحمانه ترین عملیات نظامی بر ضد گروههای مسلح فلسطینی بود، سرانجام دریافت که پافشاری بر استراتژی کهنه امنیت به بار نخواهد آورد. بنیامین نتانیاهو، نامزد نخست وزیری، اما، تکرار کمیک سیاست شکست خورده ای است که پیش از او، آریل شارون راهبر و منادی آن بود. نتانیاهو تا پیش از جنگ غزه با وعده شدت عمل در برابر حماس توانسته بود به مراتب از حزب کادیما پیش بگیرد. جنگ غزه، اما، به بسیاری اسرائیلیان نشان داد که از شدت عمل نیز نتیجه ای حاصل نخواهد شد. نتانیاهو دو گزینه دارد: ۱، جنگی به مراتب بیرحمانه تر از جنگ اخیر تا نابودی همه رهبران حماس که مستلزم کشتاری به مراتب گسترده تر از مردم غیرنظامی خواهد بود. این گزینه نه تنها موجب انزوای بیشتر اسرائیل، بحران منطقه ای، واکنش اروپا و حتی ایالات متحده خواهد شد، بلکه به ایجاد غزه ای بی دولت، مانند سومالی، منجر خواهد شد که به مراتب از غزه کنونی برای امنیت اسرائیل خطرناک تر خواهد شد. قطعأ محمود عباس نخواهد پذیرفت تا برای گرفتن کلید شهر غزه سوار بر تانک های اسرائیلی به آن وارد شود. او می داند این کار در حکم خودکشی فوری است. ۲، گزینه دوم گشودن راهی برای مذاکره واقعی، یافتن راهی برای گفتگو با حماس، و تجدیدنظر در سیاست خود می باشد. این گزینه، نیز، دولت ائتلافی او را با بحران مواجه کرده و موجب سقوط آن خواهد شد. هم اکنون، نیز، ائتلاف مورد نظر او انسجام کافی ندارد؛ برخی از احزاب کوچک سیاست های مختلفی دارند که با سیاست نتانیاهو، در تضاد است (۹). بنابراین، محتملأ دولت آقای نتانیاهو، در صورت تشکیل، دولتی مستعجل خواهد بود که اسرائیل و منطقه را با بحران بیشتری مواجه خواهد ساخت.
   اردوگاه ضد صلح در سایه افزایش نقوذ گروههای دست راستی کوچک، و تا حدی جناح رادیکال حماس، همچنان در صحنه سیاسی اسرائیل غالب است. این فرآیند، به همراهی بی توجهی ایالات متحده در دو دوره ریاست جمهوری جرج بوش، موجب بر باد رفتن همه فرصت های صلح در خاورمیانه شده است. اسرائیل حاضر نیست تا با گردن گذاشتن به قطعنامه ۲۴۲ سازمان ملل از اراضی اشغالی عقب نشینی کند، این کشور حاضر نشده است تا بر اساس طرح صلح "نقشه راه" حتی از ساختن شهرک های اسرائیلی، که بر اساس قانون خودش غیرقانونی است، جلوگیری کند چه برسد به اینکه شهرک های موجود را برچیند. به جای آن، این کشور همواره کوشیده است تا با پنهان شدن زیر بهانه های مختلف از مذاکره واقعی طفره رود. مذاکره با حافظ اسد را، به سبب اصرار بر در تملک نگه داشتن دریاچه تیبروص در جولان،به شکست می کشاند، سپس پشتیبانی سوریه از گروههای رادیکال فلسطینی را بهانه می کند. دیگر گاه اعلام میکند "یاسر عرفات تنها مانع صلح است"، هنگامیکه عرفات می میرد، اسرائیل در پشت "مواضع افراطی حماس" پنهان می شود. اکنون، اما، اردوگاه جنگ طلبی در اسرائیل در پشت "خطر ایران" پنهان شده است.
تا زمانیکه اسرائیل نشانه هایی از تجدید نظر در توسعه طلبی خود و دوری کردن از سیاست گروههای افراطی بروز نداده است، امید بستن به افزایش میانه روی در فلسطینی ها و آمادگی همه آنها برای به رسمیت شناختن اسرائیل امید واهی است. تحریم حماس و محاصره غزه نیز تنها پاک کردن صورت مسئله است. به رغم مخالفت اسرائیل، اکنون اغلب کارشناسان سیاسی بر این باورند که حماس از توان وتو کردن هر گونه توافق محتمل اسرائیل با محمود عباس برخوردار است و آنها باید در جستجوی یافتن راهی برای جلب رضایت حماس و مشارکت آن در گفتگو ها باشند. کسانیکه با راهبران حماس گفتگو کرده اند بر این باورند که در صورت تجدیدنظر اسرائیل در سیاست گذشته، این گروه آمادگی دارد تا موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسد. حماس، اما، بر اساس تجربه محمود عباس دریافته است تا دریافت تضمین گرفتن برای تغییر سیاست اسرائیل، هرگونه تجدیدنظر رسمی در مواضع این گروه به زیانش خواهد بود.
سرانجام، این ادعا که ایران موجب تغییر موازنه قوا در لبنان، رادیکالیزه شدن حماس، و بر هم زدن محاسبات اسرائیل شده است، نیز، پاک کردن صورت مسئله است. بی شک ایران موازنه قوای قدیمی در خاورمیانه را به سود خود بر هم زده است و بی شک در سالهای گذشته نقش بارزی در افزایش مقاومت گروههای لبنانی و فلسطینی در برابر اسرائیل داشته است. ایران دارای منافع ملی و منطقه ای معینی است و، مانند هر قدرت مهم دیگری، می کوشد تا از بحران های سیاسی موجود به سود پیشبرد استراتژی سیاسی خود استفاده کند. بنابراین و در لبنان، ایران تنها به سازماندهی خشم میلیونها لبنانی، که مانند هر کس دیگر از اشغال سرزمین خود ناراضی اند، و خشم میلیونها شیعه، که بر خلاف آنکه بزرگترین بلوک جمعیتی را تشکیل می دهند تا پیش از پیدایش جنبش امام موسی صدر و خاصه تا پیش از حزب الله فاقد هرگونه حقوق شهروندی بودند، مدد رسانده است. آنچه، اما، موجب پیدایش مقاومت و خشونت، شده است، اشغال نظامی است، نه اراده ایران یا هر کس دیگری. در منازعه اسرائیل و فلسطینیان، نیز، ایران در صورتی که اسرائیل به قطعنامه های سازمان ملل گردن گذارد، و پس از حل و فصل اختلافات خود با ایالات متحده، مانعی در برابر صلح نخواهد بود. در منطقه خاورمیانه همه دولت ها از جنبش فلسطینیان پشتیبانی می کنند. بنابراین، اسرائیل برای دستیابی به امنیت کامل برای شهروندانش، که حق طبیعی آنهاست، نباید تنها انگشت خود را متوجه برخی گروههای رادیکال فلسطینی کند. گروههای افراطی و مینیاتوری داخل اسرائیل عامل عمده تری هستند. سرانجام، جنگ غزه قطعأ برنده بزرگی نیز داشته است که در بخش سوم این مقاله به آن خواهم پرداخت.

پانوشت ها:
۱. Bear, Robert. “The Devil We Know”. New York, ۲۰۰٨
۲. Richard Norton, Augustus. “Hezbollah: a Short History”. Princeton University Press, Princeton, New Jersey, ۲۰۰۷. (ز ۱۹۶٨ تا اسلام رادیکال،تاریخ تروریسم،جرالد شیلان،ص ۲۲۶ )
٣. Chaliand, Gerard. “The History of Terrorism”. University of California Press, ۲۰۰۴.
۴.ابوایاد،از رهبران پیشین ساف،بعدأ در مصاحبه ای گفت نه اتحاد شوروی نه کشورهای عربی به اندازه لنگه کفشی در این جنگ ارزش نداشتند.
۵. دانیل صوبلمن، "قواعد تازه بازی: اسرائیل و حزب الله پس از عقب نشینی از لبنان"، تل آویو، مرکز مطالعات استراتژیک جعفه،دانشگاه تل آویو،۲۰۰۴.
۶. آ ی سی جی، گروه بین المللی بحران،عنوان گزارش: "بازی قدیم، قواعد جدید: درگیری در مرز لبنان و اسرائیل،محل انتشار،امان و بروکسل،۲۰۰۲.
۷. سید حسن نصرالله،دبیرکل حزب الله،در روزهای پایانی جنگ در مصاحبه ای شگفت انگیز با تلویزیون لبنان، با شجاعت به خطای محاسباتی اقرار کرد. او گفت "اگر یکی از ما (کمیته پانزده نفره رهبری حزب الله)یک درصد فکر می کرد اسرائیل دست به این وحشی گری خواهد زد هیچگاه آن سربازان را اسیر نمی کردیم".
٨. تام فرید من،نیویروک تایمز،ژانویه ۲۰۰۹ .
۹. مثلأ،در حالیکه نتانیاهو معتقد به صلح با سوریه از طریق پس دادن جولان است اما با ایده تشکیل دو کشور در شرایط کنونی مخالف است،برخی احزاب مانند حزب لیبرمن معتقدند باید سرزمین فلسطینیان را به آنها پس داد و در عوض اسرائیل را با بیرون کردن اعراب یکدست و خالص کرد. حزب ساش،نیز مواضع ویژه خود را در این باره دارد.

تهمورث کیانی،سیاتل (ایالات متحده)،ششم اسفند ۱٣٨۷ شمسی.
tahmoures_kiani@yahoo.com