دست اندازهای دمکراسی - داریوش همایون

نظرات دیگران
  
    از : باخته

عنوان : دست اندازهای دموکراسی را شاه بوجود آورد
حکومت توحش شاهنشاهی در چهره مصاحبه های محمد رضا همیشه نمایان بود . شاه یک پارانوائید وبی فرهنگ بود و مثل خمینی با مخالفین اش بر خورد فیزکی می کرد.
شاه هم مثل اسلامیست ها مرتجع و هنوز با ورود به عصر دمکراسی بسیار فاصله داشت. آزادی بیان را از ما گرفت , جلوی تشکیلات دموکراتیک (احزاب )را گرفت و همان طوری که اقای هومن دبیری نوشتند, آزادی بیان را فقد برای تبلیغات خرافاتی اسلامی آزاد گذاشت و نتیجه اش را هم روز مره تجربه می کنیم.
واین ژست گرفتن ها برای چیست که در یک صفحه از کانت و هگل وخیلی از فلاسفه دیگر اسم می برید...؟ مثل اینکه این کتاب را نخواندید و اگر هم خواندید نفهمیدید؟ و گرنه کجای دنیا یگ آدم فهمیده بدون ذکر اسم کتاب و صفحه کتاب نظرش می نویسد. شما هم مثل اینکه همان کردان های زمان شاه هستید که پست فطرت خیال کرده بود اکسفورت یک شعبه اش در لندن است.
٨۷۰۰ - تاریخ انتشار : ۷ فروردين ۱٣٨٨       

    از : تقدیم به داریوش همایون

عنوان : البته اقای خرسندی امیدوارم مارا ببخشد که ما هم از کیسه خلیفه این متن ایشان را به داریوش همایون از سلطنت طلبان باسابقه تقدیم میکنیم
بیایم یا نیایم؟!
تلگرام از مراکش
این تلگراف صبح امروز از مراکش برای اصغر آقا رسیده است. به خاک پای مبارک بندگان جناب اصغر آقا تهران ـ روزنامه اطلاعات ـ ما محمد رضا پهلوی آریا مهر، شاهنشاه ـ عظیم‌الشأن سابق مدت سه هفته است با زن و بچه در شهر غربت سرگردان می‌باشیم. تا دیروز که آنجا بودیم، آیت‌الله می‌گفت «باید برود» حالا که رفته این، آیت‌الله می‌گوید «باید بیاید» بالاخره تکلیف ما چیست؟ باید برویم یا باید بیاییم یا باید بمانیم؟ خلاصه اصغر آقا جان! ما نوکرتیم تو را به قرآن ـ آریا مهر قسم می‌دهم بگویید زودتر تکلیف ما را معلوم کنند. زیاده عرضی نیست. فرح سلام می‌رساند. علیرضا و فرحناز دست شما را می‌بوسند.

قربانت

چاکرجان نثار ـ شاهنشاه آریا مهر

هادی خرسندی ـ لندن
۷۹۷۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هومن دبیری

عنوان : تحریف تاریخ
برخلاف ادعای داریوش همایون که متخصص تحریف تاریخ می باشد و این بار میخواهد، همزمانی شکست «کمونیسم» با پپروزی «اسلام بنیان گذار » را برای مصرف هواداران خود تئوریزه نماید ، آن هم به شکل بی در و پیکر زیر :« ....امپراتوری کمونیست که بزرگ ترین چالش تاریخی با ایده آزادی بود در کشور های گوناگون یکی پس از دیگری با انقلاب های آرام و مخملی ــ مگر در رومانی ــ در هم ریخت و دمکراسی هائی به درجات گوناگون جای نظام توتالیتر را گرفت. اما درست در همان هنگام که چالش کمونیستی آزادی شکست می خورد پیروزی اسلام بنیادگرا ــ که هر چه می توانست از تکنیک های مارکسیسم لنینیسم به عاریت گرفته بود ــ در ایران، یک دور تازه را در نبرد با دمکراسی گشود....»

اثبات این غرض ورزی و تحریف تاریخ و ماسمالی کردن نقش امپریالیسم و عوامل آن در کشورهای وابسته از جمله میهن ما ایران در «بذر پاشی » اسلام و اسلام بنیادگرا در دهه ها قبل از سقوط و شکست کمونیسم احتیاج و اسناد طبقه بندی شده ی « فوق محرمانه » نمی باشد.

برای اثبات این ادعا مروری می کنم بر بعضی از عملکرد های «گزینشی » رژیم محمد رضا پهلوی و قضاوت نهائی را به خوانندگان این سطور محول مینمایم:
- دز سالهای بعداز ۱۳۴۲ مشاهده شد که از جمله ، موسسه «مکتب اسلام » در شهر قم به شکل بی سابقه ای قادر به انتشار کتب مذهبی می بود که حداقل در مقایسه با انتشارات نیروهای سکولار بسیار از نظر کمی فزونی داشت. این نشان میداد که میزان آزادی قلم برای نیروهای مذهبی بمراتب از دگر اندیشان سکولار بیشتر ست. بسیاری از نیروهای سرشناس مذهبی از جمله مهندس مهدی بازرگان براحتی کتب خود را منتشر میکردند. البته این حق مسلم تمام نویسندگان بود و شائبه ای هم بر مهندس بازرگان نمی رفت .مطابق منشور همه ی شهروندان باید قادر باشند تا اندیشه خود را نشر و تیلیغ نمایند. این حق شامل نویسندگان سکولار و لائیک نمی شد و پی گرد های بی رحمانه ای داشت.

- در سالهای ۱۳۵۰ به بعد ، در حسینیه ارشاد امکانی فراهم شد تا فعالیت های مذهبی توسط خطیب های سرشناس از از جمله شادروان دکتر علی شریعتی به شکل «جدیدی » گسترش یابد. در حالیکه شاعران و نوسندگان سکولار و عرفی اجازه ی سخنرانی و برگزاری شب شعر نداشتند. در تمام آن سالها تک و توکی سخنرانی وشب شعر برگزار شد. دکتر علی شریعتی در تمام دانشگاهها و مدارس عالی امکان سخنرانی داشت و هزاران دانشجو و روشنفکر در جامعه ی مختنق ستم شاهی با کمال میل به این سخنرانی ها میر فتند. در تمام سخنرانی ها شنوندگان از صمیم قلب دلشان برای دکتر شریعتی «شور » میزد که مبادا «ساواک »گزندی به ایشان برساند. در این جا به هیچ عنوان تردیدی به خلوص و عشق شادروان شریعتی به باور ها و آرمان های مذهبی او نیست و همه میدانند که چگونه « مقدس مابان» نسبت به محبوییت دکتر شریعتی بخل و حسد میورزیدند. ولی در هر حال این تب و تای مذهب شیعه بود که هر روز در ابعد و سطوح مختلف تناور میشد.

- در تمام دهه ۵۰ مذهب در ایران با تمام قوای دولتی و نیمه دولتی و مستقل در تمام اشکال آن توسعه یافت و جزئیات آن در این مختضر نمی گنجد.
- نوشته ی رشیدی مطلق مانند کبریتی بود بر « خرمن» انباشته از محصول سالها تلاش رژیم که برای «واکسنیزه » کردن رژیم در مقابل نیروهای ملی و چپ فراهم شده بود. در یک روز تمام نیروهای بالقوه ی شیعه به نیروهای بالفعل تبدیل شدند. مهم پروسه تدارکاتی و پیش سازی آن ست . تصور امکان خلق الساعه بودن چنین اعتراضاتی بسیار رومانتیک می باشد. بذرهای آعاز دهه ی ۵۰ شروع تولید نموده بودند.
- در سال ۱۳۷۸ هنوز در استراتزی غرب، مبارزه علیه «کمونیزم » در دستور و ارجحیت فوق العاده قرار داشت و تمام روابط پنهانی و آشکار دولت آمریکا با رهبران مذهبی ایران دال بر این موضوع می باشد. شاه در آخرین کتاب خود در این باره زیاد نوشته ست.

- درتمام راه پیمائی های قبل از انقلاب دکتر شریعتی یکی از قدیسین بود و تصاویر او در تمام راه پیمائی ها دیده میشود همیطور شهدای مجاهدین خلق و در کل شعار هائی با تم دسته های عزاداری و روضه خوانی ، که حکایت از «موفقیت» رژیم در «اسلامیزه» کردن
جامعه و دوری از «کمونیزم » مینمود که در دلشان قند هم آب میکردند.
- تمام اسناد و شواهد نشان میدهد که خمینی به تدریج سایر همراهان شیعه ی خود را «حذف » کرد؛ از بازرگان و بنی صدر گرفته تا مجاهدین
و یاران شریعتی . پروسه ای که از دهه ی ۵۰ برای گسترش اسلام عزیز شروع شده بود ،حالا بنفع «قشریون » و فاناتیسم » وارد عمل شده بود (۱۹۷۹-۱۹۸۲). هنوز دو داندگی تا سقوط شوروی باقیست ( ۱۹۹۰ ) ! بیرق اسلام فاتاتیک بر سراسر ایران «باهتزاز » در آمده ست.
- ایالات متحده برای آزادی گروگان های خود در ایران و لبنان به رهبران فاناتیسم در ایران روی میاورند و معامله می کنند. مک فارلین به ایران میاید و افشای «واتر گیت « تمام محاسبات آمریکا را بهم میریزد.

حقیقت اینست که غرب و عواملش «شاه و شرکا » در دهه ۶۰-۷۰ برای سرکوب نیروهای ضد امپریالیست و رقیب که عمدتا سکولار بودند «بدتر» به نیروهای معتدل تر دیندار و شریعتمدار «بد» روی آوردند تا با کمک احساسات پاک مردم علیه «بیدبنی » و «بی عفتی» بتوانند نیروهای رادیکال «بدتر » را حذف کنند .

شاه و صاحب منصبان او ، غرب و عوامل او بدون تردید مسئول بذر پاشی و کشت نیروهای شریعتمدار در ایران و سایر نقاط جهان می باشند.
فرقی نمی کند که آنها میدانستند محصول این کشت ، چه از آب در میاید یا نمی دانستند.
مضحک اینجاست که تئورسین های سقوط ۷۹ چنین ساده لوحانه با وقایع تاریخ بازی می کنند و روابط علت ومعلول را به میل خود عوض بدل مینمایند. وقتی داریوش همایون می بیند که : « پیروزی اسلام بنیادگرا ــ که هر چه می توانست از تکنیک های مارکسیسم لنینیسم به عاریت گرفته بود ...» نشان میدهد که او عمدا ماهیت غرب را پشت این طرفند مخفی نگاه میدارد تا بلکه دوباره به قدرت بر گردد.

بسیار خنده دار ست که نه امپریالیست ها و نه عواملشان ،جرات نمی کنند به نقش خود در بذر پاشی و کشت محصول فاناتیسم اعتراف نمایند. توگوئی این «دم بریده ها» از کره مریخ آمده اند.
۷۹۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷