کاشکی آقای اسماعیل خوئی به‌ آفتاب تبدیل شده‌ بود!


فرخ نعمت پور


• حال بعد از سالهای سال حکایت همان است. با خواندن نوشته‌های آقای اسماعیل خوئی در سایت راه‌ کارگر زیر عنوان "از بی بی سی و اکثریت" به‌ یاد سخنان دوست کرد عراقی خود افتادم: "آنان را فقط در نوشته‌هایشان بشناس!" و کاشکی آقای خوئی را فقط در شعرهایش میشناختم و نه‌ در تصویر و نه‌ در آنگاه‌ که‌ میخواهد تحلیگر سیاسی بشود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۱ اسفند ۱٣٨۷ -  ۱ مارس ۲۰۰۹


سال نود و دو که‌ تازه‌ به‌ کردستان عراق گریخته‌ بودم، با یکی از اعضای حزب کمونیست کردستان عراق که‌ سابقه‌ مبارزاتی درخشانی داشت و از مبارزان کوه‌ و شهر این حزب به‌ شمار میامد، توانستم آشنا بشوم. از طریق این دوست گرامی که‌ دست به‌ قلم بودند و از مبارزان نامی درون زندانهای رژیم بعثی بودند، توانستم با هفته‌ نامه‌ "رێگای کوردستان" حزب کمونیست کردستان عراق رابطه‌ برقرار کنم و بدین طریق کم کم به‌ نشر آثار و نوشته‌های خودم در این نشریه‌ بپردازم. خوب یادم هست که‌ یک بار از این دوست عزیز خواستم که‌ من را با نویسندگان، شاعران و هنرمندان کردستان عراق آشنا کنند. برای من که‌ عمری نوشته‌ها و آثار این نخبگان را در شرایط دشوار و غیر آزاد درون جامعه‌ ایران خوانده‌ بودم، بسیار هیجان انگیز بود که‌ با چهره‌ آنان از نزدیک آشنا بشوم و بتوانم در نشستهای حضوری آن انسانهائی را بازبیابم و لمس کنم که‌ سالهای سال فکر و احساس من را به‌ زیر تاثیر خود کشیده‌ بودند. منی که‌ سالهای سال با نوشته‌ها و آثارشان گریه‌ کرده‌ بودم و تا کرانه‌های امید، بیهودگی، مرگ و زندگی رفته‌ بودم. اما در جواب این درخواست خودم از این دوست چه‌ شنیدم و چه‌ گرفتم؟ شاید تعجب آور باشد، اما واقعی است. ایشان گفتند بهتر است که‌ آنان را از دور بشناسید. هیچ وقت سعی نکن با آنان از نزدیک آشنا بشوید. آشنائی با آنان باعث میشود که‌ حتی میل و کشش خود به‌ آثارشان را هم از دست بدهید! لطفا آنان را فقط در نوشته‌ها و آثارشان بشناس!
حال از آن دوران سالها گذشته‌ و این حرفها به‌ خاطره‌ای تبدیل شده‌ اند. من البته‌ توانستم در آن سالها از نزدیک با بسیاری از نویسندگان آن دیار آشنا بشوم و‌ تجربه‌ به‌ من گفت که‌ دوست خوب من در مواردی و چه‌ بسا بسیاری موارد حق داشتند!
بگذریم. در اینجا قصد اتهام زنی به‌ کسی را ندارم و معتقدم که‌ همه‌ ما چه‌ نخبه‌گان و چه‌ مردم عادی آن سرزمینهای نکبت زده‌، پرورده‌ فرهنگ هنوز نابالغ و معیوبی هستیم که‌ در آن از جمله‌ بددهنی یکی از پایه‌های اصلی کاراکتر انسانها است. آری همه‌ ما به‌ نوعی قربانیان سیستمی هستیم که‌ اگرچه‌ خواستیم به‌ مبارزه‌ و جنگ با آن برخیزیم اما خود کماکان‌ به‌ بخشی از آن تبدیل شدیم و شده‌ایم و‌ چنین مینماید که‌ رهائی از آن به‌ این آسانی برایمان مقدور نیست.
و حال بعد از سالهای سال حکایت همان است. با خواندن نوشته‌های آقای اسماعیل خوئی در سایت راه‌ کارگر زیر عنوان "از بی بی سی و اکثریت" به‌ یاد سخنان دوست کرد عراقی خود افتادم: "آنان را فقط در نوشته‌هایشان بشناس!" و کاشکی آقای خوئی را فقط در شعرهایش میشناختم، و نه‌ در تصویر و نه‌ در آنگاه‌ که‌ میخواهد تحلیگر سیاسی بشود. شعری از ایشان دارم، و چه‌ خوب گفته‌اند:
" شاعر کسی‌ست که می‌پرسد/ و سخت می‌ترسد:/ و از همین روست/ که رو به‌آفتاب/ می‌نشیند؛/ و هرچه‌ هست‌،/ حتّـا‌،/ آن مخملِ سیاه را نیز / بازیچه‌ئی به‌دستِ رنگرزِ آفتاب می‌بیند؛/ و‌، ‌مثلِ آفتاب‌پرستی هشیار‌،/ در مخملِ سیاهی‌ی شب حل می‌شود: / یعنی‌که‌، درسپیده‌ی فرجام‌،/ به‌آفتاب بدل می‌شود"1

و کاشکی آقای اسماعیل خوئی می پرسید، می ترسید، رو به‌ آفتاب می نشست، و مخملهای سیاه‌ را بازیچه‌ای‌ به‌ دست رنگرز آفتاب می دید، و سرانجام کاشکی آفتاب پرستی هوشیار می بود که‌ سرانجام به‌ آفتاب می توانست تبدیل بشود.

1- www.esmailkhoi.com

آدرس مقاله ی اسماعیل خوئی:
www.iooinewz.org