از : هادی صوفی زاده
عنوان : استعفای اقای خویی
جناب آقای ایرانپور
باسلام
گذشته ازاشتباهات سازمان فدائیان اکثریت و آیااین سازمان ازگذشته فاصله گرفته یانه، واینکههنوز جناحهایی دراین طیف یافت می شوندکه هنوز هم درآن مسیرقبلی گام برمیدارند، درواقع آقای خویی در فعالیت سیاسی درارتباط باایران دچار ضعفهای اساسی است. سال گذشته درجریان همایشی کذایی در فرانکفورت المان تحت نام جنبش آذربایجان برای دموکراسی و یکپارچگی ی ایران" که از طرف جمعی از آذریهای وابسته به سلطنت طلبان برگزار شد درراس این تشکیلات قرار گرفت و هنوز دوهفته از همایش نگذشتهبود که از آن استعفا نمود که این به نوبه خود عدم دوراندیشی یک فرد سیاسی را می رساند. موضوعی که شایدبنوعی شباهت زیادی با سرگذشت ماموستا" هێمن" رادارد. این هم استعفای آقای خویی از آن جنبش:
هم میهنان و یاران ِ بزرگوارم در ایران و در سراسر جهان:
درود بر شما.
من با نیکخواهی و تنها برای پیشبردن ِ اندیشه ی دموکراسی در ایران و با آرمان ِ آزادی برای هم میهنان ام بود که به انجمنی که خود را "جنبش آذربایجان برای دموکراسی و یکپارچگی ی ایران" می خواند پیوستم.
از آنجا که، در پیوند با این"جنبش"، پرسش هایی پیش آمده است و می آید که من یکی، چون شاعر و اندیشه ورزی که خود را از هفت دولت آزاد می داند، برای هیچ یک از آنها پاسخی نیافته ام و نمی یابم، و پیرانه سر، دیگر، جان و توان ِ درگیر شدن با این و آن را نیز ندارم، به ناگزیر از این انجمن یا جنبش یا هر چه هست یا می رود که باشد یا بشود کناره می گیرم.
با آرزوی دموکراسی و سکولاریسم در ایران ِ فردا.
اسماعیل خویی
چهارم سپتامبر ۲۰۰۸،جهان
٨۰۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ناصر ایرانپور
عنوان : آگاهان منفعل، اما طلبکار
با سلام خدمت همگی،
من با برخی از مواضع آقای خویی در ارتباط با مقولاتی چون "مسألهی ملی" تا حدی آشنایی دارم و وی را شخصیتی ناسیونالیستی و بخشا حتی شووینیستی ارزیابی نمودهام. و هر از چند گاهی نیز شاهد بودهام که به بخشی از چپ ایران در شمایل سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) به شیوهای هیستریک و غیربهداشتی میتازند. اینکه مواضع سازمان نامبرده در سالهای نخست دههی شصت شمسی در ارتباط با جمهوری اسلامی برای یک سازمان سیاسی چپ فاجعهبار بود، برای کسی جای شک و گمان نیست. اینکه این اشتباه را باید ریشهیابی نمود و از آن استنتاجات لازم را نمود، نیز بسیار بجاست و حتی ضروریست. اما این ارزیابی باید با متد علمی ـ که وجه مشخصهی اصلی آن عینیتگرایی و بیطرفی است ـ صورت پذیرد. معیارها و ملاک سنجش باید بسیار شفاف و از همه مهمتر باید برای همه یکی باشند. باید دید جمهوری اسلامی چه ماهیتی داشت و نیروهای برونی و درونی چه موضعی گرفتند. مقصود از نیروها نیز همهی طیفهای سیاسی و احزاب درون آنها میباشد. مجاهدین، لیبرالها، چپ اردوگاهی، چپ سهجهانی و غیره. باید شخصیتهای سیاسی آن زمان را نیز مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم.
یکی از شخصیتهای سیاسی ـ ادبی خود آقای خویی میباشند. ایشان حق دارند هر انتقادی را متوجه این یا آن سازمان سازند. اما پرسشی که در ذهن تداعی میشود این است که جایگاه ایشان آن هنگام کجا بود. آیا این ادیب ما نقش و رسالت خود را ـ آنطور که از دیگران طلب میکنند ـ ایفا نمودند؟ گیریم سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) چون اکثریت تودههای مردم ایران در مورد حاکمیت توهم داشت، ماهیت واقعی آن را نشناخت، به تبعیت از تز راه رشد غیرسرمایهداری و تئوری استحالهی حکومت و قائل شدن ماهیت "خردهبورژوازی" برای رهبران آن و توهم سوق یافتن دیر یا زود آن به سمت و سوی سوسیالیستی، پر بهادادن به امر مبارزهی اجتماعی و طبقاتی و جبههبندی جهانی و کم بهادادن به امر آزادیهای سیاسی و زنان و خلقهای تحت ستم ایران و غیره سخت در اشتباه بود و ناآگاه. تاوان این ناآگاهیاش را نیز پرداخته است. اما پرسش ما از حصراتی چون آقای خوئی، این فیلسوف و اندیشورز و ادیب کشور ما، این است که ایشان که آگاه بودند و فرزانه، چکار کردند و چگونه با رژیم مقابله نمودند، تا درسی باشد برای ما جوانترها.
خوب، بنا را بر این میگذاریم که ایشان نه اشتباه کردند و نه با حکومت تبانی. اما آیا کسی که چنین آخوندگونه به منبر میروند و حکم قصاص برای این و آن صادر میکنند (و البته اینکار را بسیار گزینشی انجام میدهند)، در راستای ادعا و اندیشهی خود در آن سالهای سیاه کاری انجام دادند؟
به عقیدهی من جرم یک انسان آگاه که در مقابل ظلم و جور و اعدام و شکنجه و بگیر و ببند سکوت اختیار کند و یا مخفی شود و یا فرار را بر قرار ترجیح دهد، بسیار کمتر از کسی که ناآگاهانه دنبال حرکتی غلط راه میافتد، نیست.
در ضمن احساس میکنم، کینهای که این حضرت از سازمان نامبرده در سینه دارند، به اندازهی خصومتش با حکومت اسلامی ایران نیست.
موفق باشید.
ارادتمند
ناصر ایرانپور
٨۰۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فریبرز عظیمی
عنوان : از مصوبات کنگره اول سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت
سیاست شکوفاسازی جمهوری اسلامی به سود رژیم و بر ضد منافع ملت ایران بود. این مشی ضربات بسیار سختی به اعتبار جنبش فدایی، جنبش دمکراتیک و حق طلبانه مردم ایران، به ویژه خلق کرد و ترکمن وارد ساخت و موجت سیاستهای ستیزه جویانه و خصمانه نسبت به دیگر نیروها و فعالان جنبش گشت. کنگره این سیاست را محکوم میکند و مسئولیت اصلی آن را متوجه رهبران وقت سازمان میداند. //// بر گرفته از قطعنامهی کنگره اول سازمان
٨۰۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فریبرز عظیمی
عنوان : از مصوبات کنگره اول سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت در مورد سال های ۵۹ تا ۶۱
کنگره سیاست و برنامه سازمان در راه شکوفایی جمهوری اسلامی را به جهت تقابل آن با دمکراتیسم و پیشرفت و تجدد، بزرگترین خطای سیاسی سازمان ارزیابی می کند. ... بی اعتنایی به دمکراسی و عدم شناخت دستگاه روحانیت، از جمله عوامل موثر در شکل گیری این سیاست و برنامه بودند. //// بر گرفته از قطعنامهی کنگره اول سازمان
٨۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷
|
از : تهرانی
عنوان : حرفهای تحریک آمیز!
رفقای نازنینی که از حرفهای اسماعیل خان خویی خیلی ناراحت شدید. به نظر میرسد که درسهای حزب توده را خوب یاد نگرفته اید.
شماها باید یک مدت دیگری صبر کنید تا آدمهای دهه ۶۰ دارفانی را وداع کنند ، بعد به دانشگاهها بروید و برای یک عده جوان از همه جا بی خبر که سوسیالیست شده اند راجع به مبارزات ضد امپریالیستی آن موقع خودتان سخن بگویید. درست عین حرفهایی که توده ایها در باره دوران مصدق میزنند.
در حال حاضر هر چه از این حرفها بیشتر بزنید باعث تحریک عده ای میشوید تا نشریات سازمانی آن دوران را ورق بزنند و بیانیه های خودتان را با صدای بلند بخوانند. مشابه کاری که سید ابراهیم نبوی با نوری علا کرد و صدای نوری علا را در آورد.
این چاه...... را زیاد هم نزنید. تصمیم با خودتان است.
٨۰۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فرخ نعمت پور
عنوان : جواب به حقیقت جو
آقا یا خانم گرامی! شما میپرسید چرا به آقای گل اقا جواب نمیدهم. باید بگویم که گل آقا خود فرد مجهولی هستند که به فرد مجهول دیگری من را حواله میکنند، که گویا این فرد مجهول دوم دیگران را لو داده است. تازه دقت کنید که فرد مجهول اول (یعنی گل آقا) میگوید که فرد مجهول دوم تلویحا این را رسانیده است! حال از شما میپرسم آیا شما میتوانید از جمع دو مجهول عدد سوم را به دست بیاورید؟ آیا از نظر حقوقی و حتی هر نظر دیگری چنین مسئلهای قابل بررسی است؟
٨۰۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷
|
از : مهدی طاهران
عنوان : عشق به سوسیالیسم
اصولا شاعران انقلابیند و تابع ذهنیت زیبا خواه خود. اصولا آنها از پنجره قلسفه به جهان می نگرند. سیاستمداران با ذهن و فلسفه بیگانه اند و در پی کسب قدرت مطیع عینیت اند. شاعرانی که با سیاسمتداران و احزاب سیاسی بیعت می کنند قبل از هر چیز ذهنیت خلاق و زیباآفرین خود را سرکوب می کنند. حزب توده و سازمان اکثریت انقلابی و آرمان گرا نبوده و نیستند و به نظر من شایسته تصاحب هیچ ادیبی هم نیستند. اما آنها با تصاحب ادیبان والایی از ملت ایران به شکوفایی ادبیات ما ضربه زدند. عشق به سوسیالیسم رویای همیشگی انسان خسته از زشتیِ ِ فقر بوده است. وشاعران همیِشه عاشق ترین ِ ما بوده اند. اسماعیل خویی به حق از اکثریتی که خود را به نا حق وارث شیدا ترین جوانان ایران می داند خشمگین است. من هم حرف های غمگین کننده ای شنیده ام در مورد اینکه او از دشمنان جمهوری اسلامی که ضرورتا دوستان مردم ایران نیستند به خوبی یاد می کند. کاش نادرست باشد، که هیچکس جز محرومان و سینه سوختگان هیچکس جز درمندان و زبان بسته گان سزاوار کلام زیبای شاعران بزرگ خلق نیست. صرف نظر ازاینکه این بیچارگان در کدام گوشه جهان به خاک سیاه نشسته باشند. متشکرم
٨۰۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ناصر مستشار
عنوان : چرا اسماعیل خوئی در آغاز دهه ۹۰ از سیاوش کسرائی که به اندازه فدائیان اکثریت از حکومت اسلامی دفاع کرده بود ،اعاده حیثیت کرد اما حالا به اکثریت می تازد؟
خوب به خاطر می آورم که اسماعیل خوئی در آغاز دهه ۹۰ در شب های شعری که برای ورود دوباره سیاوش کسرائی به جامعه ادبی و سیاسی ترتیب می داد در برابر انتقادهای همه نیرو های سیاسی که از سیاوش کسرائی بعمل می آمد ،سینه سپر می کرد و همه انتقادها را مردود می شمارد اما در مورد فدائیان اکثریت به گونه ائی دیگر عمل کرده است؟به نظر من اسماعیل خوئی از جانب عده ائی تحریک شده است و تحت تاثیر مسائل خصوصی و عاطفی نیز قرار گرفته است و دست به چنین کاری زده است که جزءآب را گل آلود کردن دیگر هیچ سودی نداشت!
اخلاق و رفتار نیروهای اپوزیسیون گاهی اوقات همانند پایوران رژیم است این درحالیست که اعمال نیروهای اپوزیسیون وافعا باید به گونه دیگر باشد تا مردم به سوی آنها بیایند. اگرقرار باشد که ما هم مثل حاکمان اسلامی عمل نمائیم پس بهتر است همین رژیم بر سرکار بماند!
٨۰۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷
|
از : حقیقت جو
عنوان : به جای حاشا پاسخ گو باشید !
آقای فرخ نعمت پور قصد پیشی گرفتن از فرخ نگهدار و بهزاد کریمی را دارد . او در حالیکه هم اکنون آقایان نگهدار و کریمی ، مطابق مقالات و مصاحبه ویدیوئی ، حاشا می کنند ، مگوید : ما انتقاد کرده ایم و به جای پاسخ فقط اتهام و انگ می زند .
اما آقای گل آقا سوال مشخصی از آقای فرخ نعمت پور کرده بود که در آن سال ها یک اکثریتی یکی از هوا داران اتحادیه کمونیستی را لو داد ، با توجه به سیاست اعلام شده اکثریت مقصر کیست ؟
که ایشان پاسخی در یافت نکردند . من پاسخ گل آقا را از نشریه اکثریت میاورم :
شماره ۱۴۷ ( ۱۴ بهمن ۱۳۶۰ ) نشریه "کار" گزارشی دارد با عنوان "مردم آمل با شعار مرگ بر آمریکا، سلطنت طلبان و مائوئیست های آمریکایی را تار و مار کردند" که نمونه جالبی از خبر سازی به سبک اکثریت است. زیرا با جسارتی بی نظیر عملیات آمل را محصول همکاری مستقیم اتحادیه کمونیست ها و سلطنت طلبان و مجاهدین و بنی صدری ها معرفی میکند. در حالی که همه میدانیم که چنین ائتلافی، لااقل در آن سال ها، اصلاً ناممکن و غیر قابل تصور بود.در این گزارش رسماً اعلام میشودکه :
"فدائیان خلق (اکثریت) و نیروهای حزب توده ایران از همان نخستین لحظات یورش مهاجمان ضدانقلابی، دوش به دوش مردم و نیروهای انتظامی شهر با فداکاری در سرکوب و دفع مهاجمان فعالانه شرکت داشتند و دو تن از رفقای ما و حزب در حوادث آمل توسط مهاجمان ضدانقلابی از ناحیه شکم و سر مجروح شدند که هم اکنون در بیمارستان بستری هستند."
در گزارش شکوه شده که مقامات انتظامی حاضر نشدند به "رفقای ما" اسلحه بدهند تا در کنار آنها بجنگیم .:
"ما ابتدا طی تماس تلفنی با مقامات شهر اعلام کردیم و گفتیم رفقای به خدمت رفته و از جبهه برگشته آماده گرفتن اسلحه هستند، بگذارید در کنار برادران سپاه و بسیج مسلحانه عمل کنیم. از ما تشکر کردند وما فعالانه در سطوح گسترده حرکت داشتیم ... در تمامی محلات و نقاط درگیری رفقای ما و حزب در ... سازماندهی کارها نقش مهمی داشتند."
به نظر من، همین یک گزارش کافی است تا بدانیم که سازمان اکثریت نه تنها مخالف اعدام ها نبود و نه تنها آن اعدام ها را تأئید میکرد، بلکه در مواردی حتی برای مشارکت در کشتن مخالفان اعلام داوطلبی میکرد.
به نظر من در این مورد میتوان به طور قطعی گفت اکثریت اعضا و هواداران سازمان اکثریت و حزب توده بر خلاف خط و سیاست رهبری عمل کردند ، ولی معلوم نیست چرا به مسئولین و رهبری سازمان شان فشار نمی اورند به جای حاشا پاسخ گوی حقیقت باشند .
٨۰۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷
|
از : محمد رضا رقابی
عنوان : با خود کج وبا من کج و با خلق خدا کج آخر قدمی راست بنه ای همه جا کج
بعضی از آقایان طبق معمول به کوچه "علی چپ" میزنند .باید زمزمه ها را فریا د کرد که آقای خوئی کردند .میبایست عوامل و ایادی که این انقلاب را به تباهی کشاندند و آرزوهای بزرگ ملتی را به این نقطه کشاندند را رسوا وبر ملا کرد. گوئیا اینان هنوز از رسوائی و شرارتهای خویش درس نیاموخته اند. هوطنان! اینان بودند که ملت را منفعل کردند...اینان که از پاپ هم کاتولیک ترشده بودند اینان ...
واینان بجای احساس پشیمانی ، شرم و معذرت از این ملت بزرگ و با گذشت، هنوز آسمان به ریسمان میبافند . شاید هم "فراموش!!!" کرده اند. یا للعجب تو دانی و انوری!...
٨۰۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷
|
از : juybaar
عنوان : if only we have a valid proof, we shouldn’t accuse people
Dear Friends,
It’s not the word “Aksariyat” that makes one to do such thing as ratting out on his/her former comrades. It’s not even the way of political thinking of “Aksariyat” that is responsible for such acts if they happened.
It’s simply the human nature, or part of it. When we think we are right and the other person is wrong and is insisting on his wrongness, then it becomes upon us to silence the wrong doer. We all have the potential to be that way. Certainly, a few years after the revolution the a bit later we all would have been in an organization or as individual having friends who would have done that. And that sad part was that it was justifiable. We would have made it justifiable, wouldn’t have we?
I believe, if only we have a valid proof, we shouldn’t accuse people. That’s all.
٨۰۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷
|
از : مانی فرزانه
عنوان : برای گل اقا که گناه و جرم را مخلوط می کند و ناخودآگاه بنفع حکومت تمام میشود
هوچی گری بنا بر تجربیات ملی و بین المللی چندان کار سختی نیست ولی نتیجه ی چندان مثبتی برای صلاح «همه» ندارد، فقط ممکن ست منافع «بعضی » را تامین نماید.
ولی اثبات جرم در مبانی حقوقی نیاز به ملزومات دارد. بدبختی ما اینست که هیچوقت دادگستری مستقل نداشته ایم و قدرتهای حاکم در نبود آن نهایت « سوء استفاده» را نموده اند. ببینیم چند هزار مورد جنائی می توان در باره عملکردهای حکومت مذهبی ایران فعال نمود ؟
- رژیمی سفاک که در تاریخ معاصر نظیر نداشته از همان قبل از انقلاب - مثلا ؛ آتش سوزی سینما رکس آبادان - با ترور و ارعاب دستش به خون مقامات و مردم بی گناه آغشته شده بود. آیا برای آن همه جنایات شاکی خصوصی وجود ندارد ؟
- در فردای انقلاب با بیدادگاه های مشترک دولت موقت و شیخ صادق خلخالی چشم جهانیان را به کشتار سران رژیم پیش «روشن» نمود. آیا بازماندگان رژیم گذشته نمی توانند از مجرای حقوق و قضائی سردمداران حکومت مذهبی خمینی را به پای میز محاکمه بکشانند.
-دست آموزان خمینی در ۱۳ آبان ۵۸ با اشغال سفارت آمریکا ماهیت ضد دیپلوماتیک و ضد دموکراتیک خود را به تما جهان نشان دادند.
جیمی کارتر در زمان ریاست جمهوری ۴۴۴ روز به حکومت جانی خمینی فرصت داد که گروگانها را تا انتخاب رونالد ریگان در زندان نگاه دارد ایا تعجب انäیز نبود که چرا ایران را به میز محاکمه نکشاندند ؟
- در سال ۶۰ با کودتای کثیف خود علیه اولین رئیس جمهور خود توام با کشتار هزاران نوجوان دبیرستانی ننگین ترین اسناد را بر پیشانی تاریخ حک نمودند. هزاران ایرانی را برای داغ عزیران خود در ماتم ابدی غرق نمودند. آیا تا کنون کمپینی برای استیفای حقوق قربانیان آن جنایات صورت äرفته ؟
- در ۸ سال جنگ بی معنی خانمان برانداز صدها هزار کشته و معلول عاید مردم آخوند زده ی مملکت شد که از وبا و طاعون خطرناک تر بوده ست. سران رژیم بلافاصله با حکومت دیکتاتوری صدام حسین عقد برادری بستند و تمام خسارات جانی ، مادی و معنوی جنگ بفراموشی سپرده شد.
- بعداز پذیرش حقیرانه ی و خفت بار آتش بس در سال ۱۳۶۷ با قساوت بیشرمانه ای هزاران زندانی سیاسی را قتل عام نمودند که در تاریخ میهن ما بیسابقه ست. علیرغم وجود شاهدان عینی و مدارک محکمه پسند هنوز در این زمینه فشاری بر حکومت وارد نیامده ست . برعکس این رزیم مذهبی ست که در حالت تهاجمی در حال پاک کردن آثار جرم می باشد و خاوران و تمام آرامگاههای کشتار جمعی خود را با خاک یکسان می نماید تا راحت تر به بقای ننگین خود ادامه دهد.
- در طول ۳۰ سال حکومت فاسد دینی با توسل به ترور در داخل - قتل های زنجیره ای - و خارج از کشور ، رژیم اسلامی دشمنی خود را با تمام دگراندیشان به وحشیانه ترین شکلی نشان داد. در این زمینه نیز با کمال وقاحت وکیل خانواده های قتل های زنجیره ای - دکتر ناصر زرافشان - به محاکمه کشیده شد تا مبادا دیäران به دادخواهی عزیران خود بپردازند.
در باره ی هزاران موارد که به طور مختصر در بالا اشاره شد دست رهبران و کارگزاران رژیم تا مرفق به خون مردم آغشته ست و هزاران شاکی خصوصی میتواند از کانالهای مطمئن مطالبات خود را طرح نماید.
تازمانیکه تمام این مهم به مادیت تبدیل نشود و تریبونالی بر علیه حکومت تشکیل نشود صد البته رسیدگی به مواردی مانند همکاران خمینی اعم از نهصت آزادی و جبهه ی ملی و حمایت حزب توده و فدائیان اکثریت و حتی جنایت های سازمان مجاهدین خلق نیز از تور حقوق و جزا بیرون خواهند افتاد.
به نظر من اراده ای در بحث ها تلاش مینماید تا رزیم که متهم شماره یک تمام جنایات می باشد را از زیر فشار عمومی خارج نماید و بجای آن متهمین درجه ۲ و درجه ۳ را برجسته نماید. زمانیکه سران حکومت اسلامی دربرابر دادگاه صالحه قرار گیرند تردیدی نیست که بقیه موارد از جمله موضوع حزب توده و فدائیان اکثریت اتوماتیک رسیدگی خواهد شد.
در این زمینه مسلما حقوق دانان و وکلای مبرز بهتر از «گل آقا» راهنمائی خواهند کرد
۷۹٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : گل آقا
عنوان : سازمان اکثریت شریک جرم بود
"افراد و جریاناتی سازمان فدائیان ( اکثریت ) را متهم به لو دادن و آلوده بودن دست آنان به خون مخالفین خود در همکاری با جمهوری اسلامی می کنند! و با استناد به نشریه کار سالهای ۶۰ ـ ۶۱ سعی بر اثبات ادعایی خود دارند !"
ارگان رسمی سازمان اکثریت از هواداران و اعضا خود علنا می خواست که با عوامل سرکوبگر رژیم همکاری کنند و در شناسائی مخالفین به آنها یاری برسانند. همین قدر در دادگاه های کشورهای غربی می تواند باعث طرح شکایت از این سازمان شود. اگر کسی تابحال به خود زحمت شکایت از این سازمان را نداده دلیل نیست که این سازمان بیگناه باشد. مطمنا اشخاصی می توانند در دادگاه های کشورهای غربی این سازمان و رهبری آن را متهم به همکاری با رژیمی بکنند که اعضا و هواداران خود را موظف می کرد که به رژیم در شناسائی "ضد انقلاب" کمک کنند و نشریه رسمی این سازمان خود بهترین شاهد این عمل ضد انسانی می باشد.
" در عین جرم مقوله فردی است و اعضاء سازمان در صورتیکه جرمی مرتکب شده اند ، مسئولیت حقوقی و سازمان مسئولیت سیاسی آنرا بپذیرد و در عین سازمان تلاش کند تا با گفتگو سالم و سازنده در تلطیف فضای سیاسی بکوشند و اعضای سازمان در برخورد با اتهامات بی پایه با مراجعه به مراجع حقوقی ذیصلاح اقدام کنند ! در همین زمینه به رفقا به ویژه رفقای ساکن ( برلین ) که خود را مورد اتهام آقای شالگونی می بینند ، می تواند آغازگر اقدامات حقوقی و قانونی باشند . مورد آقای شوکت و صالحی به درجاتی گونه ایی از این اقدامات حقوقی ، قانونی و متمدنانه است که پیش روی ماست ! ولیکن من شخصا اولویت را با اقدامات سیاسی و دیالوگ می دانم ."
اتفاقا خلاف این مورد صحت قانونی دارد. این یک جرم صرفا فردی نیست و خود یک حزب و سازمان مرتکب جرم شده است که در نشریه رسمی خود اعضا و هواداران خود را تشویق و ترغیب می کرد که با ایادی یک رژیم سرکوبگر در شناسائی و دستگیری "ضد انقلاب" که همان مخالفین رژیم بودند همکاری کنند و این مورد این حزب و سازمان سیاسی و رهبری آن را در اعمال جنایتکارانه رژیم شریک جرم می کند. سازمان اکثریت در هیچ دادگاهی نمی تواند شکایتی را علیه هیچ مخالفی مطرح کند و اتفاقا خویشاوندان قربانیان رژیم می توانند از این سازمان و رهبری آن به جهت همکاری با رژیم شکایت کنند و یکی از بهترین شواهد نیز خود نشریه رسمی همین سازمان می باشد که مطمنا وکیل یا وکلای سازمان اکثریت به خوبی از این مورد آگاه می باشند. این را مطمن باشید! دست بالا را گرفتید که پس نیفتید!
۷۹٨۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : asghar B
عنوان : چه کسی نفی می برد؟
سلام من هیچ وفت به هیج جریان چپی وابسته نبودم ولی سعی می کنم کلا همه نشریاتی که ارزش خواندن دارند اعم از راست و چپ را بخوانم. این بحث پیرامون سازمان اکثریت خیلی من را بخود واداشته است. مدتها پیش دوستی در محفلی همین ادعای آقای خویی را می کرد. من از ایشان خواستم برای من بیشتر توضیح دهد. ایشان هم توضیح داد. پرسیدم سندی هم دال بر این حرفت داری؟ گفت البته! روز بعد ایشان از طریق میل اسناد را فرستاد. ولی این به قول دوستمان آقای داریوش این ها سند نبود گزیده روزنامه های بود که دال بر حمایت ج ا در مقابل ضدانقلاب می کرد. به این دوست عزیز گفتم این ها که سند همکاری نمی شود و ارزش ارائه در دادگاه ندارد . این موضع گیری یک سازمان را نشان می دهد. که تا آنجا که من خواندم خودشان هم آن را نقد کرده اند. این دوستمان کلی به من تشر زد که نکند من هم اکثریتی شدم. و گفت اکثریت یک وبروس است!! از آن بپرهیز!
چند وقت پیش ایران بودم . آن موقع کتاب تاریخ سازمان چریک های فدایی بیرون امده بود و آدم متوجه می شد که چقدر جوانها علاقمند به خواندن این کتاب هستند . از یک جوانی پرسیدم که دلیل این علاقمندی چه می تواند باشد. با این که همه می دانید که این کتاب توسط رژیم نوشته شده است. گفت ما این کتاب را به سبک خودمان می خوانیم. می دانیم کجاش دروغ است و کجاش راست.!! همان جا هم بگویم نوشته نگهدار هم در کنار این کتاب رد و بدل می شد. واقیعتی است که ممکن است برای برخی از هموطنان قبولش سخت باشد. ولی نام چپ با فدایی گره هرده است. گروه های دیگر از جمله راه کارگر را کسی نمی شناسد. مقالات ۳ نفرتکثیر می شود ۱- نگهدار۲- کشتگر ۳- همین آقای تابان سردبیر اخبار روز! مقالاتی که بیشتر در ایران خوانده می شود متعلق به همین سایت اخبار روز و ایران امروز(البته فیلتز میشود و خیلی ها از طریق میل دریافت و تکثیر می کنند)
خیلی از مقالات و اطلاعیه های اکثریت در ایران چاپ می شود. که فکر نمی کنم خود سازمان اکثریت روحش خبر داشته باشد که کی اینها را چاپ می کند. در ایران رژیم سعی می کند به این ها ضربه بزند. در خارج از کشور هم خویی ها راه کارگر و امثالهم.! ره کارگر سال ها از حمایت جنابتکاری به نام صدام برخوردار بود. و اقلیتی ها هم رفقای خودشان را به رژیم لوندادند، خودشان سینه همدیگر را نشانه رفتند. برای کسی که مثل من به قضایا نگاه می کند. از خودم می پرسم دلیل این کارها چیست؟
۷۹۷۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فرخ نعمت پور
عنوان : جواب به گل آقا
آقای گل آقا، شما میگوئید تا بحران سیاسی در ایران بیشتر بشود مسئله سازمان اکثریت حادتر میشود. من نمیدانم چه پیوندی میان بحران در ایران و سازمان اکثریت وجود دارد. مگر اینکه مسئله را این جوری بگیریم که سازمان اکثریت یک نیروی تاثیرگذار جدی در داخل ایران است و همین مسئله باعث میشود که موضوع سازمان اکثریت به بحران سیاسی در ایران ربط پیدا کند. اما بگذارید صادق باشیم، هم من به عنوان عضو سازمان اکثریت و هم شما به عنوان اولترا چپ میدانیم که چنین نیست. اما بگذارید فرمول شما را دقیقتر بکنیم. بدین معنی که "تا بحران سیاسی در شما و سازمانی که از آن دفاع میکنید بیشتر شود، مسئله اکثریت برای شما حادتر میشود". به گمان من این صورت اصلی مسئله در ناخودآگاه ذهن شماست. این آن چیزی است که شما میخواهید بگوئید، زیرا شما هم ریشه در همان تفکر قدیمی و توطئهمدارانه دارید که برای برگرداندن آرامش در خود و حفظ هویت سازمانی، هر از چند گاهی باید با طرح دشمنی بیرونی، فراافکنی کرده و به خود بقبولاند که واقعا انقلابی است!البته من نمیدانم که شما تا چه حد انقلابی هستید، چونکه اگر بودید و به حرفهای خود واقعا اطمینان داشتید در اینجا با اسم خود مینوشتید و جرات داشتید که علنا از خود و ایدههایتان دفاع کنید. خود را قایم کردن کار ترسوان است. و شما یک ترسوی مدعی انقلابی گری هستید.
۷۹۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ناصر مستشار
عنوان : آقای گل آقا!هر سازمانی مجاز است تا برنامه و ایدولوژی خود را در خدمت به مردم ایران تغییر دهد.در اسلام تغییر دین مساوی به مرگ است اما که مانند دستورات دین اسلام عمل نمی کنیم که نتوانیم از مرام کمونیستی دست بکشیم؟
اگر همه ادیان و احزاب و سازمانها برای خدمت به انسانها بوجود آمده اند ،هر لحظه برای بهبود رسیدگی به اهداف انسانها می توانند تغییر راه وروش بدهند تا کارائی داشته باشند ،ولی تنها معیار خدمت به انسان،آزادی ،محیط زیست باقی خواهد ماند .وقتی کشور هائی که مهد کمونیست بوده اند و از ۷۰ سال اقتدار برخوردار بوده اند به شکست رسیده اند ودر آنجا در بین مردم دیگر یک درصد کمونیست هم وجود ندارد ما چرا باید خود را در زندان ادیان ،مذاهب ،ایدولوژی های دست و پاگیر محبوس کنیم؟مگر تنها به وسیله کمونیست می توان به مردم خدمت کرد؟پس چرا آنها که نصف جهان را در اختیار داشتند نتوانستند آن خدمت انسانی را به انجام برسانند؟
در عصر تشکیک وتردید وفروپاشی ایدلوژوی ها و ادیان و مکاتب چپ و راست زندگی کردن واقعا بسیار سخت است!
روزهائی را برای بدست آوردن آزادی و دمکراسی در حال پشت سر گذاشتن هستیم که عاری از عیب و نقض نیست! امیدوارم سازمان های ایرانی این دوران را به سلامت و بردباری و تحمل سپری و سیر نمایند ودست به اعمال کودکانه مقطع انقلاب نزنند که در نهایت به نفع رژیم اسلامی تمام شد.
۷۹۶۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : داریوش مرادی
عنوان : نقد و انتقاد سیاسی یا طرح اتهامات حقوقی ، کدامیک ؟
درود دوستان ! به گل آقا ! دوست محترم بحث بر سر نقد و انتقاد سیاسی نیست ! افراد و جریاناتی سازمان فدائیان ( اکثریت ) را متهم به لو دادن و آلوده بودن دست آنان به خون مخالفین خود در همکاری با جمهوری اسلامی می کنند! و با استناد به نشریه کار سالهای ۶۰ ـ ۶۱ سعی بر اثبات ادعایی خود دارند ! تا آنجائیکه بحث بر سر نقد سیاست ها ، عملکرد مخرب و فاجعه بار آن سیاست ها و پیامدهای آن دارد ! سازمان ( اکثریت ) آن سیاست ها را نقد و خطایی فاجعه بار ارزیابی کرده باید دامنه و ابعاد آنرا گسترده تر کند ! نقد شجاعانه ، پذیرش خطای مهلک سالهای ۶۰ ـ ۶۱ و پیامدهای آن ! و اعاده حیثیت از تمام افراد و فعالین سازمان های که این سیاست مهلک آنان را هدف گرفته بود را پیگیرانه دنبال کرد ! و مسئولیت های سیاسی ناشی از آنرا بپذیرد ! در عین جرم مقوله فردی است و اعضاء سازمان در صورتیکه جرمی مرتکب شده اند ، مسئولیت حقوقی و سازمان مسئولیت سیاسی آنرا بپذیرد و در عین سازمان تلاش کند تا با گفتگو سالم و سازنده در تلطیف فضای سیاسی بکوشند و اعضای سازمان در برخورد با اتهامات بی پایه با مراجعه به مراجع حقوقی ذیصلاح اقدام کنند ! در همین زمینه به رفقا به ویژه رفقای ساکن ( برلین ) که خود را مورد اتهام آقای شالگونی می بینند ، می تواند آغازگر اقدامات حقوقی و قانونی باشند . مورد آقای شوکت و صالحی به درجاتی گونه ایی از این اقدامات حقوقی ، قانونی و متمدنانه است که پیش روی ماست ! ولیکن من شخصا اولویت را با اقدامات سیاسی و دیالوگ می دانم . و نکته پایانی اینکه متاسفانه افراد و جریاناتی که سازمان ( اکثریت ) را نشانه گرفته اند از پرداختن بخود عاجزند و خود کارنامه درخشان تری برای ارائه ندارند ! آنان با فرافکنی و بحث های هیستریک در واقع بخشا از خود می گزیزند ! سازمان ها و احزاب سیاسی در خلاء وجود خارجی ندارند ، سازمان سیاسی به گمان من یعنی مجموعه ایی از مناسبات ، سیاست ها و آماج ها و افراد تشکیل دهنده آنها ! آنجا که بحث بر سر جرم است ، امری فردی است ،و شهروندان جامعه همه بمثابه فرد پاسخگو ! و این دیگر ، فدائی ،مجاهد ، راه کارگری و .... نمی شناسد . شاد باشید
۷۹۶۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : گل آقا
عنوان : چگونه می توان اعتماد کرد؟
آقای مستشار موضوع مبارزه اصلی یا فرعی علیه رژیم اسلامی نیست بلکه سابقه یک سازمان سیاسی است که بدون شفافیت در مورد این سابقه فکر اتحاد و ائتلاف علیه رژیم با او در بهترین شکل مضحک است. سوالات مهمی مطرح است که توضیحات و انتقادات این سازمان سیاسی بطور رضایت بخش جوابگوی آنها نبوده است.
در ضمن نحوه نوشتن شما موضوعات زیادی را با هم مخلوط می کند و باعث سر درگمی از موضوع بحث می شود. اینکه عده ای از سازمان اکثریت جدا شدند و به راه کارگر پیوستند که دلیل نمی شود سیاست آن سازمان و آن افراد در زمان عضویت در سازمان اکثریت درست بوده است و چون آنها اکنون به یک سازمان سیاسی پیوستند پس باید گیرنده این اعضای جدید نسبت به سازمان سیاسی قبلی این افراد تخفیفی قائل شود و از آن سیاست انتقاد نکند. اتفاقا همین آمدن این افراد خود دلیل خوبی است که از سیاست سازمان قبلی آنها بیشتر انتقاد کند که در تصمیم این افراد خللی وارد نشود.
انتظار اتحاد و ائتلاف بین سازمان اکثریت با دیگر سازمانهای سیاسی چپ بسیار بعید به نظر می رسد زیرا اولا معلوم نیست که سازمان اکثریت کمونیست هست یا سوسیالیست هست یا سوسیال دمکرات هست و یا لیبرال دمکرات یا ملی یا ملی مذهبی؟؟ سازمان اکثریت مانند آش شلغلم کاری است که همه چیز در آن یافت می شود و بیشتر خودش شبیه یک ائتلاف است تا یک حزب یا سازمان سیاسی.
موضوع سابقه این سازمان نیز بر خلاف علاقه اکثریتی ها و همین آقای نعمت پور نیز به این زودی ختم نخواهد شد و احتمالا هر چه شرایط سیاسی ایران بحرانی تر بشود این موضوع حادتر خواهد شد. بهرحال نشریه خود اکثریت کار دستشان داد و خیلی بی پروا از رژیم حمایت کرد و این غلط کردم های بعدی آنها هم چندان نظر افراد را عوض نمی کند و نخواهد کرد.
فکر کنم بیشترین ضرر آن حمایت از حکومت را خود سازمان اکثریت کرد و خواهد کرد. خمینی زمانی مجاهدین را نکوهش می کرد که "خودشان خودشان را شکنجه می کنند" تا به اعتبار حکومت اسلامی صدمه بزنند. حال باید گفت که سازمان اکثریت "خودشان به خودشان ضربه مرگباری زدند به واسطه حمایت از حکومت اسلامی و دنباله روی از سیاست های حزب برادر توده دیروزی ضربه کاری به خود زدند که راه کارگر هم نمی توانست به آنها بزند. سابقه را سخت می شود به فراموشی سپرد.
۷۹۵٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ناصر مستشار
عنوان : فدائیان اکثریت بارها از کرده خویش در همکاری با جمهوری اسلامی در مقطعی خاص از فعالیت سیاسی خویش ابراز پشیمانی کرده و از خود انتقاد بعمل آورده اند ،دیگر چرا باید مته به خشخاش گذاشت؟
در این دورانی که مردم از سازمانها روی گردان شده اند وجمهوری اسلامی می تواند براحتی هر جنایتی انجام دهد ودر بین نیروهای سیاسی بی رمقی ودر میان مردم بی اعتمادی حاکم شده است دیگر نمی توان مسائل ۲۵ سال پیش را دوباره به جای مبارزه اصلی علیه رژیم اسلامی نشاند، بلکه در حال حاضرباید از اتحاد و ائتلاف علیه رژیم سخن گفت.در جریان انقلاب ۵۷ ما جوانها بدنبال مسن تر ها از خود می رفتیم که آنموقع تنها ۵۰ سال داشتند ودر کودتای ۲۸ امرداد ۲۵ ساله بودند و ما از آنها در باره اتفاقات و حوادث آن روزها پرس و جو می کردیم.الان هم ما ۵۰ یا ۶۰ سالها شده ایم و هیچ یک از جوانهای کنونی که روزهای انقلاب ۵۷ و بعداز آنرا ندیده اند به سراغ ما نمی آیند تا از جریانات ۳۰ و یا ۲۵ سال پیش از ما سئوالی بکنند ،چرا که به مسائل کنونی مشغول هستند و گذشته را زیاد اهمیت نمی دهند.اینکه راه کارگر در این روزهای وانفسا ومسخ شدگی و بی تفاوتی توده ها از مسائل گذشته برای خود هنوز کلاه نمدی می بافد ،شاید از نقشه ائی سکتاریستی حکایت می کند که از این قرار است: راه کارگر اینک می بیند که جنبش چپ وبخصوص در میان جوانان و دانشجویان در ایران در حال رشد است و راه کارگر این بار می خواهد سازمان یافته وبعنوان تنها سازمان معتبر باقی مانده از دوره گذشته همه رشد یابی جنبش چپ را از آن خود نماید و مانند سال ۵۷ نشود که از سازمان سیاسی برخوردار نبود ونتواست کاری انجام بدهد.راه کارگر می خواهد کارنامه همه را روی میز بگذارد و به خود نمرات خوب بدهد و سازمان اکثریت را بعلت خیانت از دور رشد یابی چپ خارج کند که این هم نشانه از آغاز فرقه گرائی است که در ۳۰ سال گذشته شلاق آنرا به اندازه کافی خورده ایم وبه نفع رژیم تمام شده است.همین راه کارگر وقتی در دوره ائی دسته دسته از توده ائی ها و اکثریتی ها را بخود جذب می کرد ،آن توده ائی ها و اکثریتی ها جذب شده پاک ومنزه بودند چرا که در بارگاه راه کارگر پذیرفته شده بودند ولی آنهائی که توبه نکردند و راه کارگری نشدند پس خائن هستند .همین الان باید همه ما به سراغ داریوش همایون ها برویم که انتخابات جمهوری اسلامی و پشتیبانی از جمهوری اسلامی در هنگام روزهای بحرانی حکومت را توصیه می کند برویم که همین تاکتیک را در دوره ائی حزب توده اتخاذ کرده بود اما اینک همین نیروها ی طرفدار داریوش همایون ها آنرا به خدمت گرفته اند اما به خود حزب توده فحش می دهند که از از ناکسی وموذی گری آنهاست!اگر سازمان اکثریت را که با جمهوری اسلامی در یک دوره ائی همکاری کرد را می توان خیانت نامید اما جریانات اقلیت واشرف دهقانی و همه جریاناتی که از موضع انقلابی دفاع نمودند ،چقدر توانستند نیروهای سیاسی جنبش چپ را سازمان بدهند؟
۷۹۴۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : گل آقا
عنوان : مسول کی بود؟
من یک سوال مشخص از آقای نعمت پور دارم. در آن سالها سازمان شما گروه "سربداران" را ضد انقلابی می دانست و شاید هم هنوز نیز می داند و من یک طرفدار اکثریتی را می شناختم که نشریه کار را راهنمای خود می دانست و هر آنچه نشریه کار می گفت با جان و دل انجام می داد. می دانم که با توجه به توصیه های نشریه او با پاسداران محله خوش و بش می کرد. او نیز مانند من تعدادی طرفدار گروهای دیگر از جمله اتحادیه و پیکار را می شناخت. وقتی بگیر و ببند شروع شد آنها دستگیر شدند و این طرفدار اکثریتی رضایت خود را علنا اعلام می کرد و تلویحا مطرح می کرد که در شناسائی آنها دست داشته است زیرا آنها در ضدیت با حاکمیت ضد امپریالیست خمینی بودند و بنا به توصیه های سازمان اکثریت دشمن انقلاب بودن. حال سوال من از آقای نعمت پور این است که اگر یک هوادار که شاید هم ساده بود و به توصیه های امثال شما گوش کرد و به برادران پاسدار امدادهای غیبی رساند آیا خود او مسول اعمالش می باشد و یا شما نیز در شاهکار او شریک می باشد. او فکر می کرد کار درستی می کند و شما نیز همه هواداران را ترغیب می کردید که کمک به حاکمیت ضد امپریالیست بکنند. اگر باور ندارید که این مورد پیش آمد که شما را به خیر و ما را به سلامت و دیگر حرفی نیست. آیا فکر کردید که بعضی از هواداران شما مانند یک مذهبی به فرمایشات شما ها عمل می کردند و با اینکه خود نیز دل خوشی از پاسداران نداشتند ولی انجام وظیفه کردند زیرا امید داشتند که حکومت بلاخره به خودش خواهد آمد و با بقیه ضد امپریالیست ها مانند اکثریت و حزب توده در یک جبهه خواهند جنگید و بالاخره انقلاب به مقصد خواهد رسید. بالاخره مسول این بدبخت که باعث بدبختی دیگران نیز شد خودش بود و شما هیچ مسولیتی ندارید؟
۷۹٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فرخ نعمت پور
عنوان : جواب
آقای مهرداد عزیز! داشتن مقرات در کردستان عراق، همچنین داشتن رادیو در شهر کرکوک آنگاه که حزب بعث در آنجا حاکم بود، بدون یک رابطه حداقلی دیپلماتیک مخفی با حزب بعث و از این طریق گرفتن امکانات، امکان پذیر نبود. این خودبخود خبر از چیزهای بسیاری میدهد. کاشکی آقای علی اکبر شالگونی که این همه علاقمند به کنکاو در اسناد تاریخی هستند و با این سازمان ارتباط خوبی دارند در این مورد به کنکاش دیگری دست میزدند.
۷۹٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : در رابطه با نظریات آقایان فرخ نعمت پور و داریوش لعل ریاحی
ابتدا در مورد توضیحات آقای فرخ نعمت پور باید بگویم که اگر این توضیحات نمی بود طرح مقاله که مبنی بر «رابطه ارگانیک» مقاله با موضوع روشن نمی شد.
البته چنین طرحی به نظر من خیلی جالب است، ولی همانطور که گفتم اگر این توضیحات اخیر نمی بود، رابطه ارگانیک هم مشخص نمی شد. من فکر می کنم که شاید این طرح در ذهن نویسنده مقاله باز هم جای تأمل داشته باشد. چون که طرح یک چیز است و اجرای آن یک چیز دیگر، متأسفانه همیشه موفقیت آمیز از آب در نمی آید. ولی باکی نیست، و من فکر می کنم که باید این گونه تجربیات را ادامه داد.
از توضیحات داریوش لعل ریاحی نیز سپاسگذارم، البته موضوع «تصویر دوریان گری» هنوز در برنامه مطالعاتی من نبوده است. ولی چنین موضوعی که پیرامون این رمان مطرح شده، یعنی هنر مهم است و نه هنرمند، نمی تواند عمومیت پیدا کند. این حرف در شرایط خاصی مطرح شده و ارزش زیبایی شناختی ندارد.
زیرا مثل این است که ما بگوییم کار و محصول کار مهم است، کارگر مهم نیست. هنر را هنرمندان به وجود می آورند چگونه می توانیم ادعا کنیم که فرد آفرینشگر مهم نیست و وجود اورا ندیده بگیریم؟ زیرا که تمام مسئله به خود هنر مند باز می گردد...به فرد باز می گردد، به انسان باز می گردد. به ضرورت هنر برای او و ما و شما و ایشان باز می گردد...
علاوه براین از مطالب شما این طور بر می آید که بین نظریات و عقاید فرد هنرمند و کار هنری او تفاوت قائل می شوید. این هم یکی از موضوعاتی ست که برای ما باید جای بسی تردید و تأمل داشته باشد، زیرا شاید - شاید - و شاید که آثار فرد هنرمند چیزی بجز تجسم بخشیدن به همان نظریات و عقاید او نباشد. و بطور قطع تفاوتی وجود ندارد، مگر در شکل عرضه آن.
نکته بعدی که من در نوشته شما مشاهده کردم مربوط بود جایگاه تثبیت شده و والای آقای اسماعیل خویی در فضای فرهنگی و شعر و ادب ایران زمین، که از نظر شما هیچ جای بحثی نخواهد داشت. البته در این که او در این زمینه فرد شناخته شده ای ست، تردیدی نیست، مثل بسیاری از اساطیر فرهنگ معاصر ایران.
اخیرا من نقد مختصری درباره شعر او به نام «اژدها مردا» نوشتم که می توانید در همین سایت در بخش ادبیات آن را پیدا کنید.
ببینید مشکل اصلی در چنین بحث هایی بر می گردد به اصل مطلب، یعنی هنر چیست؟ به چه چیزی می گوییم هنر؟ چون که خیلی چیزها در این عرصه به من و شما و ایشان به عنوان هنر عرضه می شود که متأسفانه همه ی آنها به جهان هنر تعلق ندارند.
متأسفانه جامعه ایرانی یک جامعه اقتدارگراست، و اشتباه و توهم بزرگی خواهد بود که ما فکر کنیم اپوزیسیون ایران در خاک پاک اروپا و یا آمریکا از چنین خصوصیتی مبرا ست و تحول پیدا کرده.
چرا من روزنامه ام را «هنر و مبارزه» نامیده ام ؟ زیرا حرف زدن درباره هنر، پژوهش در این زمینه، کار در این زمینه، به مبارزه نیازمند است. در همه جا همین طور است ولی در رابطه با جامعه ایرانی مبارزه واقعا ابعاد گسترده ای پیدا می کند.
اگر اسماعیل خویی شاعر بی چون و چرایی ست، اگر صمد بهرنگی نویسنده و خلاق و پداگوگ بزرگی ست، اگر صادق هدایت به عنوان پدر ادبیات مدرن مقام تثبیت شده ای پیدا کرده، اگر شاملو مترجم دن آرام بوده، اگر غلامحسین ساعدی نمایش نامه نویس پیشگام معرفی می شود، اگر آقای جواد دادستان برای هنرمندان در تبعید نقش و مقام نمایندگی پیدا می کند، اگرها بسیار هستند...به این علت بوده است که ما با جامعه اقتدارگرا سروکار داشته ایم. یعنی یک فرهنگ فرمایشی. البته جامعه ایران بیشتر متأثر از فرهنگ مذهبی ست، و به همین علت نیز در بخش فرمایشی به محض اینکه دست به ترکیبش می زنید از هم فرو می پاشد. و چه بسا که دو روی یک سکه باشند. روشن است که در این جامعه اقتدار گرا همه چیز تثبیت شده است. فلانی نویسنده بزرگی ست. چرا بزرگ است؟ تا چه اندازه بزرگ است؟ جواب می آید که چون که بزرگ است...
با تشکر از خوانش همگی
۷۹٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : مهرداد فدایی
عنوان : آقای نعمت پور سند شما کجاست؟
آقای فرخ نعمت پور عزیز با سلام. شما و سازمان اکثریت مدام از دیگران طلب سند برای ادعای همکاری و لو دادن و....میکنید. من به عنوان تنها یک علاقمند به مسائل سیاسی میخواستم سند این اتهام و ادعای سنگین شما که راه کارگر از حزب بعث پول گرفته است را بدانم باور بفرمایید دانستن منبع سند شما برای من فوق العاده اهمیت دارد با سپاس مهرداد فدایی
۷۹٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : تقی گیلانی
عنوان : درک یک شاعر از حقوق شهروندی
(این نوشته نسخه ای از نظری است که درباره همین مطلب برای کار آنلاین فرستاده بودم و از آنجائی که آقای نعمت پور در این صفحه بطور مشخص به برخی نظرات پاسخ داده اند، من یک کپی از نظرم را در اینجا قرار میدهم. امیدوارم انعکاس یک نظر در دو نشریه، زمینه ساز مشکلی نباشد!)
آقای نعمت پور، متأسفانه نقطه نظراتی که درباره آقای اسماعیل خوئی ارائه داده اید، به هیچ وجه در روشن نمودن موضوع اصلی مورد بحث کمکی نمی کند. آقای خوئی در مصاحبه ای گفته که " اکثریتی ها " بسیاری از مبارزین را به دستان جنایتکار رژیم سپرده اند و ... از آنجائی که تفکیک مشخصی را نیز مطرح کرده و نام نسیم خاکسار را از بقیه جدا نموده، میتواند این توهم را همراه داشته باشد که: بقیه اعضاء هواداران و رهبران اکثریت و بطور کلی هر آن کسی که خودش را با نام و برنامه کلی این گرایش سیاسی همراه می داند، در این جرم شریک می باشد.
نقدی که به نوشته او انجام گرفت، اساساً به این جنبه تأکید می نمود که: جرم، امری است شخصی حتی اگر توسط گروه معینی صورت گرفته باشد. هرکدام از شرکت کنندگان جرمی خاص، بنا به میزان نقش خود در آن شامل درجات معینی از مجازات می شوند. بگذریم از اینکه بررسی تاریخ چندساله اول بعداز تحولات سال ۵۷ هنوز در مجموعه بسیار بغرنجی از ناروشنی ها گیر کرده و با توجه به اوضاعی که امروزه جهان در آن غوطه ور است، بعید است که رشته های مشخصی برای رسیدن به حقایق بدست آید. با اینهمه، خطای بسیار فاحش آقای خوئی نه در کلامی است که بیشتر نشانه خشونت و فقدان کامل حس انسان دوستانه و ایقان قلبی است، بلکه در حکمی است که متناسب با آن گروهی را مجرم قلمداد میکند و آنها را در اعمالی که نمیتوانسته اند تمامی در آن دخیل باشند، شرکت میدهد و متعاقباً میباید انتظار داشت که هر " اکثریتی " باز مانده از آن دوران، با این سوال دادگاهی روبرو باشد که: چند نفر را لو داده ای و چه میزان در کشتن نیروهای دیگر نقش داشته ای...
تنها فاشیست ها قادرند انسانهای دیگر را در چارچوبی اینچنین عمومی و با ایده وابستگی به یک گرایش عقیدتی و سیاسی و یا شاید نژادی به محاکمه بکشند.
با اینهمه، میباید به این نکته اذعان داشت که رهبری شکل گرفته در سالهای اولیه ۵۷ به بعد در سازمان، بدلیل نبود کمترین ابزار و اهرم ها برای نظارت تشکیلاتی بر کارکردش و تناقض مشخص این نکته که دستگاه رهبری نه تنها محل تلاقی کلیت اندیشه های آن گروه خاص نیروی اجتماعی نبوده بلکه با تکیه بر ساختاری دیگر و باز مانده از مناسباتی قدیمی شکل گرفته و حتی علیرغم تمامی تحولاتی که سالهای بعد کم و بیش در این ساختار روی داده و عموماً با تلاش و درگیری های بسیار پیش رفته، با اینهمه هیچگاه قادر نشده ایم تصویر روشنی از چگونه گی کارکرد آن دستگاه رهبری در سالهای اولیه بعداز باصطلاح انقلاب، اسناد مراودات، مناسبات با احزاب، شخصیت های سیاسی، حقوقی، امنیتی و دولتی و غیره را بدست آوریم. وقتی چنین نقصی در میان هست، آنگاه رهبران چنین جریانی با توجه به وجود ساختاری مخفی و یا نیمه علنی، از قدرتی برخوردار میشوند که بجای خود هر چرخش قلم یا فلان و بهمان گفته و نظر و یا دستور میتواند با جان و زندگی و آینده بسیاری دیگر بازی کند. - شاید نمونه هلیل رودی یکی از تأسف بارترین نمونه های آن دوران بوده باشد -
در واکنش غیرمسقیم به چنین کمبودی، بخش بزرگی از نیروهایی که خود را در مفهوم اکثریت تعریف می کردند، بنحوی از انحاء از وابستگیهای تشکیلاتی کنار رفتند؛ در واقع ناتوانی آن مجموعه رهبری در حفظ و سازماندهی و نگهداری نیروهایش نه صرفاً به قدرت بازدارنده و سرکوب جمهوری اسلامی مرتبط است و نه بطور عمومی تر به شکست هایی که مبانی ایدئولوژیک و یا درک خاص از مبارزه جهانی برای عدالت اجتماعی بر آن تحمیل کرده؛ بلکه عدم وجود ساختاری بوده که بنحوی از انحاء فکر و اندیشه و موجودیت افراد را درون این مجموعه بازتاب دهد و سر عملاً و حقیقتاً محل تلاقی ارتباطات اندام وار موجودیت زنده باشد.
وقتی بطور مثال یکی از رهبران آن دوران سازمان تنها در پاسخ به نقدی از سوی فرد معینی سخن میگوید و از مسائلی صحبت می کند که حتی اعضاء سازمان تنها پس از گذشت بیش از دو دهه برای اولین بار از چند و چون آن مطلع میشوند؛ و یا مسائلی که کم و بیش آن گذشته پیچیده شده در هاله تقدس برای سازمان را در این سالها می شنویم و هنوز ندیده ایم که بطور مدون و مشخص - و نه صرفاً در پاسخ به نقدهائی که بر آنان وارد آمده – شرحی منسجم و معین از آن بیان شده باشد و تنها شاهدیم چگونه همان قضایا را باید در نوشتارهای مختلف با استنادهائی مبهم و متکی به شنیده ها و یا آخرالامر بصورت داستان واره بشنویم.
بهرحال دوست گرامی آقای نعمت پور، مهم نه شاعر بودن آقای خوئی – حداقل در چارچوب بحثی که ایشان یک سوی آن ایستاده اند - و نه تقدسی است که گفتار را فراتر از رفتار و انتخاب های مستقیم و مشخص افراد بداند. و نه و نه حسرتی که ایکاش آقای خوئی با زبانی ادیبانه همان نظرات و نقدها را بیان می کردند. مسئله اینها نیست دوست گرامی. مسئله این است که، در آشفتگی کنونی و با سیاست هائی که امثال بی بی سی در برابر خود قرار داده، جرم علنی و آشکار و خیانت ها و مزدوری ساختار قدرت در ایران بگونه ای موذیانه در جامعه و بین نیروهای سیاسی قسمت می گردد. و متأسفانه برخی از افراد بجای اینکه جایگاه نقد و بررسی کارکرد احزاب و گروههای سیاسی و فعال در فعل و انفعالات دوره معینی از جامعه ایران را در کلیتی فراگیر و در پهنای تاریخ و عملکرد بنگاههای مالی و رسانه ای و قدرت در جهان قرار دهند و حتی کمترین درکی از نقش همان بی بی سی در جااندازی و کمک به قدرت گیری خمینی را مشخص نمایند، به بلندگویی در دستان آنان تبدیل شده و با نقض آشکار حق شهروندی افرادی که نام اکثریت بر گرایش سیاسی خود دارند، آنان را به جرم و خیانت متهم می کنند. وارد صحنه میشوند و تنها به این دل خوش میکنند که " آب در لانه مورچگان " انداخته اند و یا فلان و بهمان هورا را می شنوند. حال آنکه، آن مورچگان مورد نظر ایشان، در فراز و فرودهایی متفاوت سعی کرده اند در جستجوی راستین حقیقت باشند و آنرا محدود نکنند در تقسیم تقصیر میان این و آن.
در این میان اگر جرمی هم رخ داده باشد، با چنین پریشان گویی و عمومی کردن آن، کمترین کاری که صورت نمی گیرد، همانا مشخص کردن موضوع جرم، علل، ارتباطات و نقشی است که حامیان جمهوری اسلامی، چه در مذاکرات و ارتباطات پنهانی پیش از انقلاب پیش برده اند و چه در سازماندهی و تحقق ساختار جنایت کارانه آن نقش داشته اند تا، امیدهای کاذبی که رهبران سازمانهای سیاسی بدان دل بسته بودند و فکر میکردند دارند نقش مهمی ایفا می کنند.
۷۹٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : خواننده بی طرف
عنوان : اگر فیلسوف و شاعر بزرگ ما اینه، خدا رحم کنه به ما
«خودشان باید به دادگاه کشیده شوند. آدمفروشی جنایتی نیست که مشمولِ مرورِ زمان بشود. بچه پرروها! انگار دارند در بیشرمی و دریدگی از حزب توده و آخوندها هم پیش میافتند! میخواهند مرا دادگاهی کنند؟! کاش بکنند. ای کاش خایهاش را داشته باشند و این کار را بکنند. از این هم که هستند رسواتر خواهند شد! اگر رسواتر از این که هستند بشود شد! از کی شنیدی؟»؟؟؟؟؟!!!!!
از بی بی سی و اکثریت ـ نویسنده اسماعیل خویی
۷۹۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فرخ نعمت پور
عنوان : جواب
دوست عزیز آشنا م، با تشکر از اظهار نظرتان. چنانکه خود میگوئید این سازمان در کنگره اول خود به نقد گذشته دست زد. حال سئوال من این است که آیا منظور این نقد مگر همان مطالبی هم نمیتواند باشد که در کار ارگان سازمان در آن سالها آمده؟ وانگهی تا جائی که من اطلاع دارم بعد از کنگره اول تغییری اساسی در رهبری بوجود آمد از جمله رفیق فرخ نگهدار از مقام اول سازمان کنار رفتند. اما اگر شما نوشتهها و اخبار سازمان را تعقیب کرده باشید میبینید که حتی در افکار و روشهای بسیاری از رهبران آن وقت سازمان هم تغییرات بزرگی روی داده، و آیا این نمیتواند صداقت و خواست آنان را مبنی بر رشد و ترقی هرچه بیشتر در منشها و افکار برساند؟ سازمان ما به نقد خود دست زده و شاید در این مورد کارهای بیستری باید صورت بگیرد، اما لو دادن قضیهای است که به سازمان نمی چسبد و حتی نه تنها اعضا و هواداران آن زمان سازمان، بلکه رهبران هم در پناه دادن و حفظ جان اعضا و هواداران سازمانها و جریانات دیگر کمکهای شایانی کردهاند. ما در این مورد نمونههای بیشماری داریم. اما دوست عزیز در پایان میخواهم عرض کنم که دشمنی کورکورانه سازمان راه کارگر با سازمان ما و یا احساس گرایهای ناکجاآبادی کسانی مثل آقای خوئی نه میتواند به پدیده خودانتقادی سازمان کمکی بکند و نه میتواند به ارتقا سطح جنبش. برعکس حتی آن نیروهای به قول شما صادق سازمان را نیز به شدت بر ضد آنها میتواند تحریک کند. توهین و افترا به هزاران انسانی که به نام اکثریت در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند و یا سالهای عمر عزیز خویش را در زندانها و یا تبعید و غربت سپری کردند کار بسیار سنگینی است که میتواند عواقب بدی برای توهین گران داشته باشد. راه کارگر خود عمری از حزب بعث پول گرفت و از امکانات آن استفاده کرد حال از همه کس بیشتر داعیه منزهگرائی انقلابی را دارد. آنان کسانی هستند که آبادی خود را تنها در ویرانی دیگران میبینند.
در پایان میخواهم عرض کنم که من به صداقت سازمان خود و نیروهای فدائی باور دارم، و میدانم که بر دشواریها غالب خواهیم آمد. قربانت
۷۹۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : آشنا م
عنوان : ادبیات حزبی
آقای نعمت پور گرامی درود،
قبل از هر چیزی خوشحالم که با وجود زبان غیر معمول و نا متعارف اسماعیل خویی شاعر بزرگ ایران، زبان برخورد شما پاکیزه است، این خوب است و به بلوغ فکری ما و گستردگی در عرصه گفت و شنود کمک می کند. من نیز از علاقه مندان جنبش فداییم. اما می خواهم صادقانه بگویم که شما از ورای نکته ای اساسی (سهوی یا عمدی اش را نمی خواهم قضاوت کنم) پریده اید. و آن هم موضوعات، نظرات و اعلام سیاست های رهبری وقت سازمان اکثریت در سال های ۵۹ تا ۶۲ است که همه در شماره های نشریه کار آن زمان، که همگی قابل دسترس اند منعکس است. این مساله بسیار مهم و اساسی است. در کنگره اول، این سازمان به گذشته خود مبنی بر حمایت مقطعی از رژیم اسلامی انتقاد کرد، اما همان رهبری سال های ۵۹ تا ۶۲ ، اجازه یافت کماکان سکاندار سیاست این سازمان باشد. یعنی نقض غرض. و اما نکته مهم تر این که در آن سالهای بین ۵۹ تا ۶۲ مواضع و بیانیه ها و مطالبی در کار اکثریت درج شده است که هنوز بوی خون از آن به مشام می رسد. باید هرچه سریع تر از آن مواضع تبری جست، مسئولان اخذ آن سیاست ها را مواخذه و معرفی کرد تا این همه این نیروی صادق اعضا و کادر هایی که دخالتی در این مواضع نداشته اند سرشکسته و خار نشوند. خاری و سرشکستگی انصافا حق رهبران آن سال ها است. بسیارانی نیز که اهل انصاف در سیاستند می دانند که توده اعضا و هواداران اکثریت صادق و شریف بودند و درست به همین دلیل خواست ها و رهنمود های رهبران بی لیاقت آن سال ها عملی نشد و بسیاری از نیروهای جریانات دیگر نیز توسط همین هواداران شریف کمک گرفتند و نجات یافتند. تا کی باید توده اعضا و هواداران این سازمان شرمنده اعمال و مواضع رهبران خود باشند؟ پاسخش دقیقا با خود همین اعضا است. در پایان می خواهم تاسف خود را از اعلام مواضع بهزاد کریمی حول این مبحث اعلام کنم، که انگار آقای فرخ نگهدار بود که در بی بی سی سخن می گفت و نه بهزاد کریمی. حیف!
۷۹۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : داریوش لعل ریاحی
عنوان : پاسخ به آقای محوی
خواسته بودید بگویم این که هنر مطرح است و نه هنرمند را از کجا در آورده ام .
بگذارید ابتدا در باره نوشته دوست عزیزمان آقای نعمت پور و انتقاد من از ایشان ،برداشتم را بیشتر باز کنم . نگارش نقد ، آنگاه می تواند ارزش والایش را حفظ کند که به تمام جنبه ها نظر داشته و بیانگر کلیت نباشد . وقتی در مورد آقای خویی بحثی را باز می کنیم باید به دو جنبه بسیار پر اهمیت توجه داشته باشیم ، خویی شناخته شده در جامعه ما ، شاعری است که جایگاه تثبیت شده ای را در عرصه شعر امروز ما داشته و دارد . این جایگاه از چنان ویژگی بالایی برخوردار است که نه می توانیم و نه اجازه داریم آن را خدشه دار کنیم . اسماعیل خویی دیگری نیز داریم که به سیاست تلنگری نواخته است ، حالا خوب یا بد .... نقد را باید تنها با اختصاص به این وجه مورد بررسی قرار داد و آن را با شاعر بودن ایشان نیامیخت .
و این را دانست که هنر مند همانگونه که گفتم هنرش مطرح است و عقایدش شاید فراز و نشیبی را طی کند که از او دور باشد همین .
و اما در مورد پرسشی که مطرح نمودید . باید به زمانی برگردیم که این اصطلاح در جامعه ادبی جهان مطرح گردید . شاید بیشتر از پنجاه سال قبل ، نویسنده نامدار انگلیسی سامرست موام کتابی نوشت بنام تصویر دوریان گری . در این کتاب که برخی آن را داستان خودش می دانستند ، او یکی از تابو های آن زمان ، یعنی همو سکسوالیته را را شکست . که پیامد هایی برای او داشت که شرحش طولانی است . همان زمان بود که دهان مخالفان را با این که هنر مطرح است و نه هنر مند بستند . که اصطلاحی بدیهی و پذرفته شده است و من آن را اختراع نکرده ام .
۷۹۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فرخ نعمت پور
عنوان : جواب
خواستم خدمت دوستانی که انتقاد کردهاند که چرا به اصل موضوع نپرداختهام عرض کنم که همچنانکه از خود مطلب من برمیاید منظور من نقد روش و متدی بود که آقای خوئی با آن بحث سیاسی میکنند و نه چیز دیگر. اگر دوستان در این مورد سئوالی دارم میتوانم پاسخ دهم. به نظر من روش بحث، خود، ارتباط ارگانیکی با موضوع دارد و میتواند تعیین کننده جدیت بحث و شخص مباحثه گر باشد. به نظر من فحش و کلمات رکیک، نشان از کمبود عقل، خرد و استدلال دارد. جامعه ما از نبود سنت عقلانی متد و روش در رنج بسیار است و این سنت عقلانی، عنصری تعیین کننده در ماهیت تغییر و تحولات هم هست. یعنی در واقع چیزی که در تاریخ ما به جد گرفته نشده و از این زاویه، ما لطمات جدی خوردهایم. چیزی که من را ناراحت میکند این است که آقای خوئی خیلی ساده مثل چماقداران خمینی کلمات رکیک بر سر زبانش جاری میشود، بدون اینکه خم بر ابرو آورند و بدون اینکه به یاد داشته باشند که کی هستند.اگر ایشان را چنین است وای بر حال دیگران! آقای خوئی در مصاحبه خود با بی بی سی از این میگویند که گویا کسی ۱۵ سال در اروپا بوده و زبان یاد نگرفته، و حال سئوال این است که پس از زیادتر ا ۲۰ سال زندگی کردن در انگلیس ایشان چه چیزی از تمدن دمکراتیک آن کشور یاد گرفتهاند؟ با سپاس
۷۹۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فرخ نعمت پور
عنوان : چواب
آقای حقیقت جوی عزیز! ما چشمهایمان را نبستهایم، این شمایانید که چشمهایتان را بستهاید و تحولات سازمان اکثریت را از سالهای بعد از ۶۱ نمیخواهید ببینید. ما در کنگره یک خود به انتقاد از خود پرداختیم و سیاستهای آن سالها را به شدت نقد کردیم. اما ذهن شما متاسفانه هنوز در سالهای ۵۹ و ۶۰ مانده است. به جرات میتوانم بگویم که شما نه این اسناد را دیدهاید و نه به جد در این سالهای دور و دراز بعد از ۶۱ اسناد و نوستههای سازمان اکثریت را مطالعه کردهای. اجازه بدهید این را بگویم. چونکه کاملا نوع ذهنیت شما و فضائی را که سخنان شما در آن قرار دارد این را القا میکند و نشان میدهد. کاشکی شما هم خود را از آن سالها به این ور پرت میکردید وکمکی در زمان حال قرار میگرفتید. متاسفانه بیشتر منتقدین ما همانند شمایند و به اصظلاح کامپیوتری آپ دیت نشدهاند. قربان شما و ایام به کامتان!
۷۹۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : حقیقت جو
عنوان : آفتاب نشوید ! چشمانتان را نبندید !
آقای فرخ نعمت پور از همه چیز سخن گفته تا از مساله اصلی چیزی نگوید .و از ابتدا به خواننده آدرس اشتباهی میدهد . مطلب آقای خوئی در شهرزاد نیوز درج شده ، نه در راه کارگر و دیگران از جمله راه کارگر مطلب را با ذکر مرجع درج کرده اند . اگر مساله آقای فرخ نعمت پور بد دهنی در نوشته خوئی است به مطلب "آئینه سکندر " که در نشریه کار اکثریت شماره ۱۳۲ (۲۹ مهر ۱۳۶۰ ) چاپ شده است چه می گوید ؟
" هفته پیش شنیدیم که سیامک اسدیان، از قدیمی ترین اعضای سازمان چریک های فدایی خلق که پس از انشعاب به اقلیت پیوسته بود، در حوالی یکی از شهر های مازندران با مأمورین مسلحانه درگیر و کشته شده است. این خبر برای همه کسانی که او را از نزدیک می شناختند معنای دیگری داشت. .....آنچه بیش از همه رفقا را تحت تأثیر قرار داده بود، آن بود که چگونه یک انسان ساده و صمیمی و ایثارگر، با پاک ترین و بکرترین ایده های انسانی که در خور ستایش والاست، بی آن که خود درک کند، همه زندگی و وجود خود را وقف راهی کرده است که کثیف ترین موجودات جهان نیز در همان مسیر رکاب میزنند، که چگونه پست ترین و رذل ترین جنایت کاران هم امروز نقشه همان اقداماتی را در سر می پرورند که این جوان پرشور و آزاده از دل کوههای سرکش لرستان در پی آن است. آن چه همه ما را در خود فرو برده بود آن بود که میدیدیم در عرصه بغرنج و پیچیده کنونی چگونه نیات پاک اسکندرها با پلشتی های کشمیری ها، ساواکی ها در قالب عمل واحد ضد انقلابی درهم آمیخته و به حق خشم و نفرت مردم را متوجه کسی میسازد که همچون اسکندر درونی چون شیشه ای شفاف دارند، لاکن در عمل یک پارچه همان چیزی است که از عمال مزدور آن زشت جهان خوار سرمیزند. هم از این روست که معیار قضاوت هر انقلابی صدیق در برخورد با عملیات براندازی چپ روها آنچه تعیین کننده است نه آن درون شیشه ای شفاف اسکندرها، که آن گنداب ضد انقلابی است که برزمین جاری میشود. تناقض دردناک زندگی آنان هرگز نمیتواند نقش عمل ضدانقلابی آنان را کتمان نماید. ...جای آن دارد که چپ روها بر نقطه پایان زندگی اسکندر بیشتر و باز هم بیشتر مکث کنند. "
واگر منظور او به مضمون نوشته خوئی است ، چرا در ابهام سخن میگوید ؟
و کاشکی آقای فرخ نعمت پور یک بار دیگر بعد از ۱۸ سال به اسناد انتشار یافته سال های ۶۰ سازمان شان نگاه می کرد ، نمی ترسید، رو به مردم می نشست، و مخملهای سیاه را به آفثاب حقیقت می سپرد ، و سرانجام کاشکی سخن به حقیقت می گفت که سرانجام به آفتاب چشمانش را نمی بست !
۷۹۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ارژنگ اردوبادی
عنوان : شجاعت اعتراف به دورغ
کمتر شخص و جریانی را در این سالها یافتم که مثل شاعر ما اسماعیل خوئی واقع بینانه و بدو ن رودربایستی از دوستان و رفقا به اشتباه بودن تفکر یا کردارش در روزگار ۱۳۵۷ در رابطه با خمینی و کل حوادث بعد از آن اعتراف کرده باشد و چون اکثریت ما ایرانیان هنوز در بند تابو های رفیق و رفیق نوازی خود اسیریم و در نا خود آگاه خود میدانیم که او امثال او درست میگویند ولی در ظاهر بخاطر عدم شجاعت به اعتراف اشتباهاتمان فورا تیغ انتقاد و تکفیر را بر دوستان و یاوران دیروز خود میکشیم کسی را قبول داریم که او تابع نظرات ما باشد وگر نه او غیر خودی میشود، در اصل همان تز حکومت اسلامی را قبول داریم ولی زیر نامهای پر طمطراق و زیبا ولی در واقع پوچ .
۷۹۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : کاشکی آقای فرخ نعمت پور به سخن تبدیل می شد
کاشکی شما نیز دقیقا موضوع را مطرح می کردید و سربسته سخن نمی گفتید. که یک کمی بی حوصله به نظر می رسید. ببینید خیلی ساده است :
او چه گفته و نظر شما چیست؟ ولی شما در این باره چیزی نمی گویید و این بدترین نوع نگارش نقد است.
۷٨۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : پرسش از داریوش لعل ریاحی
«هنر مطرح است ... نه هنر مند »
دوست هنر دوست گرامی شما این نظریه را از کجا آورده اید؟ یعنی چی «هنر مطرح است...نه هنرمند» این چند نقطه ای که در جمله شما دیده می شود حتما واقعا بسیار حائز اهمیت است.
من منتظر توضیحات شما باقی می مانم. هر چند که از هم اکنون می توانم مشکل شما را برای توجیه چنین نظریه بی بدیلی در تاریخ هنر درک کنم.
۷٨۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷
|
از : داریوش لعل ریاحی
عنوان : هنر مطرح است نه هنر مند
فرخ عزیز ، باور کن برخی از شعر های خویی عزیز از آنچنان غنا و لطافتی برخور دار است که گمان نمی کنم با تامل و فکر سروده شده باشد ، گویی رویایی را که شاید الهام بوده است ... فقط راوی بوده یا آن را نوشته است . و به جرات می توانم بگویم با آنکه ریتم واژگانش به شاملو بسیار نزدیک است در بسیار ی از موارد ، عمیق تر ، پر محتوی تر و زیبا تر مجسم گر بیان خویش بوده است . او شاعر زمان ماست .
اما این خویی کیست و چه می گوید . کجا بوده و اکنون کجاست . چه اهمییتی ممکن است داشته باشد .
هنر مطرح است ... نه هنر مند . یادت می آید از مجسمه نیلیک زن در سردر تاتری در پارک ولیعهد . این مجسمه به غایت ارزشمند ، می گفت نی لبک زن را نگاه نکنید فقط به آهنگ نی دل بسپارید .
۷٨۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷
|