ائتلاف میان شاهزاده و گدا


اردشیر زارعی قنواتی


• اتحادیه اروپا در طول یک دهه ی اخیر با دو موج ویرانگر انشقاقی در حوزه سیاسی و اقتصادی روبرو بوده است که در اولی بحث "اروپای نو در مقابل اروپای قدیم" و در دومی موضوع "اروپای دارا در مقابل اروپای نادار" مطرح گردیده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ اسفند ۱٣٨۷ -  ۷ مارس ۲۰۰۹


گسترش اتحادیه اروپائی از میانه ی دهه 90 میلادی برخلاف درک اشتباه اولیه در خصوص گسترش همگرائی و توانمندی قاره سبز، هم اینک با تعمیق چالش های ژئوپلتیکی در سطح جهان و بحران مالی بین المللی، تبدیل به واگرائی و شکاف درونی و در مجموع تضعیف ذات قدرت در این ساختار اتحادیه یی شده است. این اتحادیه در طول یک دهه ی اخیر با دو موج ویرانگر انشقاقی در حوزه سیاسی و اقتصادی روبرو بوده است که در اولی بحث "اروپای نو در مقابل اروپای قدیم" و در دومی موضوع "اروپای دارا در مقابل اروپای نادار" مطرح گردیده است. شکاف سیاسی بعد از حمله به عراق در سال 2003 و موضع گیری مخالف بزرگان سنتی اروپا از جمله فرانسه و آلمان با سیاست های ائتلاف به رهبری آمریکا در ضدیت با مواضع موافق تازه واردان اروپای شرقی، بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران را نسبت به عدم تجانس بین اعضای این اتحادیه و هویت واقعی آن نگران کرد. حمایت بدون قید و شرط اعضای جدید شرقی در این اتحادیه از سیاست های جنگ طلبانه واشینگتن زمانی که با اظهارات "دونالد رامسفلد" وزیر دفاع آمریکا مبنی بر تغییر مرکز ثقل اروپا از غرب به شرق همراه شد، خشم بنیانگزاران این اتحادیه را برانگیخت. در طی ماه های اخیر نیز با تعمیق بحران اقتصادی در سطح جهان و ورود اقتصاد کشورهای اروپائی به دوران رکود، این اتحادیه را با چالش راه حل فوری برای برون رفت از این بحران روبرو کرده است. از یک طرف قدرت های بزرگ اروپائی که در غرب این قاره قرار دارند با توجه به توان بالای اقتصادی خود هر کدام با ارائه بسته های حمایتی از سیستم مالی و صنعتی خود نوعی ناسیونالیسم اقتصادی را در پیش گرفته اند و از سوی دیگر درخواست اعضای ضعیف شرقی برای کمک های مالی هنگفت از برادران غربی متمول خود را نادیده انگاشته اند. شکاف سیاسی بعد از جنگ عراق و شکاف اقتصادی بعد از بروز بحران مالی این نکته را اثبات می کند که اتحادیه اروپائی بعد از گسترش خود انسجام هویتی و جایگاه اعتباری خویش را به میزان زیادی از دست داده است. گسست و شکاف کنونی در درون اتحادیه اروپائی به احتمال زیاد برای همیشه این ذهنیت که گسترش کمی معادل گسترش و قدرت کیفی هم خواهد بود را حداقل در بین مردم و رهبران اروپائی مخدوش و مغلوب می کند. افول نقش تاثیرگذار و جایگاه هویتی لیبرال اتحادیه اروپائی ارتباط مستقیم و انکارناپذیری با بحران ذاتی نظام سرمایه داری دارد که هم اینک در قالب بحران اقتصادی کلیت سیستم کاپیتالیسم را در چنبره خود گرفتار کرده است و به تبع آن تمامی اعضای اتحادیه را درگیر مشکلات ساختاری نموده است. ماهیت سودمندگرائی نظام سرمایه داری که بر این اتحادیه حاکم است در وضعیت بحران و پارادوکس "دارا و ندار" در حوزه میدانی ریاکاری خاص سیستم را به هم ریخته و تضادهای ساختاری را بیشتر عیان کرده است. به همین دلیل اتحادیه اروپائی در طی سال های آینده از قالب فانتزی و پاستوریزه فعلی که در قالب لیبرال – دمکراسی و شعارهای حقوق بشری خودنمائی می کند، خارج شده و چون الگوی انبساطی اتحادیه آسه آن و تنها در حوزه ژئواکونومیک با تلفیقی از منطقه گرائی در فاز ژئواستراتژیک ایفای نقش خواهد کرد.
اجلاس یک روزه و اضطرای سران اتحادیه اروپائی در روز یکشنبه اول مارس در بروکسل و نتایج آن نشان داد که این اتحادیه در موقع لزوم منافع شاهزادگان خود را بر عجز و لابه گدایان خویش ترجیح می دهد. انتقاد از سیاست های حمایتی اعضای غربی به خصوص فرانسه، بریتانیا، آلمان، اسپانیا و ایتالیا از اقتصاد ملی خود از سوی اعضای شرقی اتحادیه و در عوض درخواست های متعدد جمهوری چک، مجارستان، بلغارستان و سه قلوهای بالتیک برای کمک های اقتصادی از غربیان به جنگ مغلوبه یی شبیه شد که بار دیگر واقعیت شرق و غرب را در حتی در درون این اتحادیه نیز اثبات کرد. اظهارات "خوزه مانوئل باروسو" رئیس کمیسیون اتحادیه اروپائی مبنی بر اینکه به جهت مشکلات متفاوت هر 10 عضو شرقی اتحادیه یک بسته حمایتی برای آنان ضروری نیست در کنار سخنان "آنگلا مرکل" صدراعظم آلمان در خصوص وجود بازار مشترک و مشروعیت بسته های حمایتی کنونی، فانتزی غربی را به تراژدی شرقی گره زد. در عوض درخواست "فرنس گیورسانی" نخست وزیر مجارستان برای تشکیل یک صندوق کمک 160 میلیارد دلاری برای حمایت از اعضای بحران زده شرقی و مرکزی اتحادیه و سخنان هشدارگونه ی "میرک توپولانگ" رئیس دوره یی اتحادیه و نخست وزیر چک مبنی بر اینکه این اجلاس باید نشان دهد که اروپای جدید، قدیم، غربی، شرقی و شمالی وجود ندارد، هیچ پاسخ مساعدی از سوی شاهزادگان اروپائی به همراه نداشت. نشست سران اتحادیه اروپائی در بروکسل نشان داد که در مواقع بحران به عکس ادعاهای صورت گرفته، اعضای قدرتمندتر قبل از هر چیز به دنبال نجات خود از تلاطم امواج می باشند و تنها در حد پرداخت اعانه حاضر به حمایت از شرکای خود خواهند بود. این موضوع حتی فراتر از گسترش بی قواره و بروز شکاف در اتحادیه اروپائی ناشی از ماهیت سیستم کاپیتالیسم و مکانیزم بازار می باشد و با توجه به چشم انداز ناخوشایند بحران اقتصادی حداقل تا پایان سال 2009 در آینده نزدیک منجر به شکاف های بیشتر و نادیده گرفتن منافع جمعی اعضای نامتجانس موجود نیز خواهد شد. هشدار کارشناسان و تحلیلگران در سال های بعد از فروپاشی بلوک شرق در خصوص معضلات ساختاری گسترش اتحادیه اروپائی هم اکنون خود را به رخ آرمانگرایان لیبرال – دمکرات اروپائی می کشد. این گسست و شکاف پارادوکسیکال که به گفته نخست وزیر مجارستان موجب ایجاد پرده آهنین جدیدی خواهد شد با توجه به قانون شینگن و یکپارچگی حقوقی این اتحادیه می تواند منازعات ملی، حداقل در شرایط فعلی در حوزه اقتصادی، و ظهور تمایلات فاشیستی در درون بافت سیاسی – اجتماعی به خصوص در شرق اروپا را موجب شود. تعمیق بحران اقتصادی با توجه به وضعیت موجود در درون اتحادیه اروپائی بیش از پیش انسجام مخدوش شده این اتحادیه را تعمیم می دهد و فراکسیون اعضای شرقی، صف آرائی تازه یی را در مقابل اعضای متمول غربی تشکیل خواهند داد. پاشنه آشیل اتحادیه اروپائی هم اکنون با بروز بحران اقتصادی بیش از گذشته در معرض دید رقبای خارجی و مخالفان داخلی قرار گرفته است و از این ناحیه ضربات بزرگ و آسیب های شدیدی متوجه این ساختار ژئوپلتیکی خواهد شد. این وضعیت عینی بدون شک تاثیر مستقیم و انکارناپذیری بر طرح گسترش پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به سمت شرق نیز خواهد گذاشت و بازیگران متن و حاشیه این قضیه را بیش از گذشته محتاط می کند. گسترش نامتجانس اتحادیه اروپائی با توجه به ضعف و ناتوانی آن نسبت به بروز و ظهور مشکلات سیاسی - اقتصادی و عدم ارائه راه حل های اجماعی برای برون رفت از چنین بن بست هائی نشان می دهد که این اتحادیه هویت و جایگاه ذاتی خود را در پای یک توهم ژئوپلتیک قربانی کرده است.

Ardeshir250250@yahoo.com