دو پنجره ی کبود ... - پیرایه یغمایی

نظرات دیگران
  
    از : ق. س

عنوان : شامگاه که رسید
شامگاه که رسید
زمانی دراز را به آسمان نگاه کردم
در جستجوی آن دو پنجره ی کبود
چیزی ندیدم به شگفتی
اما از آن پشت
زندانی اسطوره ای را دیدم
که مثل دو ستاره ی زهره بود
و می درخشید
٨۴۲۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مینو پورمهر

عنوان : دلتای آتش
در ملتقای رودها
کدام بلم پهلو گرفت
بر دلتای انبوه
تا قلل قهوه ای آتشفشان شدند!؟
انتظار سیلی بر شیار تپه ها
خون را زیر پوست به سرگردانی میبرد.
وشماره های تنفس بیهوده است.
بانوی دور ،همجنس من
مرا نیز دراین سفر با خویش ببر.
منهم بلم را دوست دارم
وسیل را. . .
٨٣۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : محمود گودرزی

عنوان : چرا غزل؟؟؟؟
شعر بسیار زیبا بود و بر روح و جان می نشست. راستی شما که اینقدر در شعر نو قوی هستید، چرا به غزل روی آوردید اگرچه غزلهایتان هم ، همه زیباست
٨٣٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : کاظم

عنوان : دو پنجره کبود
خانم یغمایی
شعر شما سرشار از احساس و صداقت است .من به نوبه خودم از خوندن آن مسرور شدم.جملاتی چون باران گیج خشم تو را و اندوه مرا خیس می کند و یا
من خورشید را جرعه جرعه از چشم های تو نوشیده ام کلماتی بی همتا و جدید است که به انسان حس خاصی می دهد. درود بر شما
٨٣۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ف شرفشاهی

عنوان : بازهم بسرایید
و بدین سان می شود که کلمات قرارگاه خود را پیدا می کنند و شعر بوحود می آید.
خانم پیرایه از خواندن شعرتان احساس شعف و شادمانی بسیاری به من دست داد.
شعری بود که در روح انسان نفوذ می کرد. باز هم بسرایید و بسرایید.
٨٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨۷       

    از : شیطان

عنوان : بگویم یا نگویم مطلب ام را؟
چه زیبا گفته ای پیرایه امروز
که در فن سخن هستی تو پیروز

کلامت یک به یک ریبا نشسته
جدید است و نوین بهتر ز دیروز

از این زیبا سرایی های نابت
بگو بازم در این ایام نوروز
٨٣٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨۷