انتخابات دوره دهم ریاست‌جمهوری
این سه برای توجیه آمده اند


علی کلائی


• بگذارید سیری در سوابق ایشان در سالهای دهه ای داشته باشیم که می تواند سنگ محک صداقتشان باشد. آری! دهه شصت نظام ولایی پر از خون و ظلم است. دهه ای که جوی خون از اوین و گوهر دشت و زندانهای جمهوری اسلامی سرازیر می شود به کشتار مرداد و شهریور ۶۷ منتهی می گردد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۷ اسفند ۱٣٨۷ -  ۱۷ مارس ۲۰۰۹


هنوز سه ماهی به خرداد 88 مانده. سه ماهی که در آن می توان کمی تعمق کرد بر این انتخابات ریاست جمهوری نظام ولایی. نظامی که در آن رئیس جمهور اصلاحات چی اش پس از 8 سال اعلام می کند که تدارک چی بوده و فریاد می زند که هدفش عزت رهبری است.
اما این روزها ظاهرا بار دیگر تنور انتخابات در حال داغ شدن است. نمی دانم تا زمان انتخابات این تنور آنقدر داغ می شود که به قول ناطق نوری در سال 76، نان در تنور بسوزد یا نه؟ اما آنچه ذهن را به خود مشغول می کند این است که آیا اصولا این بازی اصول گرا و اصلاح طلب امری حقیقی است و واقعا جماعتی هستند که می خواهند نظام ولایی که میراث آقای خمینی است را اصلاح کنند یا نه.
بگذارید با این شیوه عمل کنیم. کسی که بخواهد نظام غیردموکراتیک و ضد آزادی و برابری ولایی را اصلاح کند، لزوما باید سابقه ای در این زمینه داشته باشد. سابقه ای که تضمین کننده صداقت او در این زمینه باشد. این بار اما برای انتخاب دهم ریاست جمهوری این جماعت اصلاح طلب با تمامی قوا وارد میدان شده اند. حتی می بینیم که نقاش باشی سابق که بیست سالی از فضای سیاسی ایران بدور بود نیز تمام قد به صحنه آمده و چپ و راست این سو و آن سو مصاحبه می کند و سخنرانی و از اصلاح طلبی موردنظر خود سخن می گوید. از اسلام ناب دم می زند و فریاد می زند که می خواهد مجری معتقدان به اسلام ناب باشد. البته آنچه اظهر من الشمس است، منظور او از اسلام ناب نه اسلام شریعتی و حنیف نژاد و طالقانی که اسلام آقای خمینی و ولایت فقیه محور است. اما خب! به هر حال نامش را اسلام ناب می گذارد.
از آن سو آقای خاتمی نیز همچنان در حال فعالیت است و هواداران او از عدم انصرافش داد سخن می دهند. سخن هم به گونه ای است که ظاهرا برنامه این است که خاتمی بماند و میرحسین نیز به عنوان معاون اول او مشغول به کار شود. خب! آقایی که زمانی می نالید که تنها یک تدارک چی است دوباره می خواهد در صحنه ای حاضر شود که با آرای بیش از بیست میلیونی نتوانست از حد یک تدارک چی فراتر برود!
اما می رسیم به شیخ الیگودرزی یعنی مهدی کروبی. او که تبحر خاصی در بارعام دادن به خانواده های زندانیان سیاسی دارد، همچنان بر سر موضع ایستاده و به هیچ وجه قصد کنار کشیدن ندارد. خب! این شیخ هم که صاحب تریبون است و حزب و روزنامه. نباید هم کنار بکشد!
یک سوال! آیا سابقه ی حضرات می تواند تضمین کننده صداقت در اصلاح طلبیشان باشد؟ اصلا اینان می خواهند چه چیزی را اصلاح کنند؟ آیا قصد اصلاح ظاهر نظام را دارند یا می خواهند بنیانا روابط ضدآزادی و برابری و خلافتی حاکم بر نظام ولایی را اصلاح کنند؟ آیا به واقع آن آیه سوره مبارکه هود را می خواهند جامعه عمل بپوشانند که ان ارید الا الاصلاح ما استطعت؟
بگذارید سیری در سوابق ایشان در سالهای دهه ای داشته باشیم که می تواند سنگ محک صداقتشان باشد. آری! دهه شصت نظام ولایی پر از خون و ظلم است. دهه ای که جوی خون از اوین و گوهر دشت و زندانهای جمهوری اسلامی سرازیر می شود به کشتار مرداد و شهریور 67 منتهی می گردد.
اما محمد خاتمی !
او در سالهای 57 تا 59 مسئولیت مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده داشت. مرکزی که به فرمان مرحوم آقای بروجردی تشکیل شد و بهشتی و مجتهد شبستری زمانی مسئولیت آن را بر عهده داشتند. در سال 60 و پس از خرداد ماه آن سال، خاتمی به سمت سرپرستی روزنامه کیهان منصوب می گردد. به فرمان آقای خمینی. در همان زمانی که صد صد در اوین اعدام می شوند و بازرگان فریاد لزوم آزاد بودن انتخابات را سر می دهد، خاتمی در روزهای 16 ، 18 و 19 مهر ماه 60 و درست در روزهای خون و مبارزه در زندان فحاشانه به بازرگان می تازد و گله می کند که تازه چرا دادگاههای انقلاب قاطعیت لازم را در برابر مخالفان به خرج نداده اند و چرا ریشه فساد (بخوانید مخالفت با حاکمیت ولایی آن زمان) را از بیخ و بن نخشکانیده اند؟ دقت کنید! منظور او از این خشکاندن نه برخورد فرهنگی که کشتار بیشتر در اوین و گوهردشت و دیگر زندانهای کشور است.
در این مقاله های سه گانه سید محمد خاتمی، شمایی از سیمای او در اوایل دهه شصت نمودار می گردد. او در این مقاله ها از امیرانتظام با عنوان "جاسوس و مزدور آمریکا" یاد میکند، دولت موقت را به داشتن "بینش ناسازگار با انقلاب" و "سواستفاده از نام و عنوان وزارت" و مهندس بازرگان را به داشتن "نگرش آمریکایی" متهم می سازد واز بنی صدر با عنوان خائن دیکتاتور مآبی که" آمریکا همه امیدش را به وی بسته بود" نام میبرد. مقاله خاتمی طیف متنوعی را از انواع و اقسام طعنه ها و تحقیرها نسبت به مهندس بازرگان دربر میگیرد تا آنجا که بازرگان در پاسخ به مقاله های خاتمی، او را شخصی مینامد که جز خالی کردن عقده ها و پراکندن کینه ها "نظری ندارد و مقاله اش " تماما در جهت لجن مال کردن و کینه توزی و انهدام و اعدام بر مبنای تضاد و تخاصم مارکسیستی "است.
پس این شاهکار این مدعی اصلاح طلبی در سال 60، او در سالهای 64 تا 68 وزیر ارشاد جمهوری اسلامی می گردد. دقیقا در سالهای سانسور و خفقان و به خصوص در شرایط سالهای پایانی جنگ. و البته این سمت او در دولت هاشمی نیز تداوم می یابد. زمانی با رهبری جدید پس از آقای خمینی اختلاف پیدا می کند و به کتابخانه ملی می رود تا در خرداد 76 با شعار اصلاح طلبی بر مسند ریاست جمهوری تکیه می زند.
و البته ایشان در سالهای ریاست جمهوری خود که بنای اصلاح داشت نیز این رویه خود را ادامه می دهد. او لاجوردی را که همگان می شناسند سرباز سخت کوش انقلاب و خدمتگذار مردم می خواند. دقت کنید! لاجوردی را. آنهم در سال 77.
گذشته اصلاح طلب مدعی ما این گونه است. دقیقا در زمان ابتلای خلق ایران، ایشان در کنار کشندگان و سانسور کنندگان بود.
نفر بعد میرحسین موسوی است!
او که همشهری رهبری ثانوی نظام است، از سال 57 تا شصت عضو شورای مرکزی حزب جمهوری است. حزبی که جز قبضه کردن قدرت و حذف همه نیروهای آن زمان عرصه سیاسی ایران هدف دیگری نداشت. و البته تنها عضو شورای مرکزی حزب نمی شود. بلکه با ارتقای درجه در سال 58 به ریاست دفتر سیاسی حزب جمهوری می رسد. او همچنین دبیر و مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی می شود که ارگان اصلی تبلیغاتی نیروهایی است که قرار است چند صباحی بعد با حذف همه نیروهای انقلابی حاضر در صحنه که شهدای بسیاری را تقدیم مردم ایران کرده اند زندانهای شاه را پشت سر گذارده اند، به آرزوی حاکمیت بلامنازع خود جامعه عمل بپوشانند.
آقای موسوی حدفاصل سالهای 60 تا 68 و دقیقا در سالهای خفقان و اعدام و همچنین سال کشتار 67 نخست وزیر دولت ایران است. نخست وزیری که ریاست دولت و همه اجرائیات ایران را بر عهده دارد و شاهد و شاید مجری همه این فجایع است و همچنین مورد حمایت تامه آقای خمینی است. این هم از اصلاح طلبی که از اسلام ناب سخن می گوید و گویی منادی رحمت و شفقت بوده است. مردی که اگر مجری نبوده، حداقل شاهد خشونت ضدانسانی نظام ولایی در آن دهه کشتار و وحشت بوده است.
نگاهی به دولت این آقا هم پندهای بسیاری را به همراه دارد. دولت اول او از این قرار است:


کابینه‌ی اول میر حسین موسوی - سالهای ۶۰-۶۴
پرورش - آموزش‌وپرورش
نژادحسینیان - راه
نبوی - پست
محسن رفیقدوست - سپاه
ری شهری - اطلاعات
هاشمی - صنایع
نمازی - دارایی
نجفی - علوم
ولایتی - امورخارجه
معادیخواه - ارشاد
عسگراولادی - بازرگانی
توکلی - کار
منافی - بهداشت
نیک روش - کشور
گنابادی - مسکن
سلامتی - کشاورزی
محمد غرضی - نفت
اصغری - دادگستری
غفوری فرد - نیرو
محمد سلیمی - دفاع
بهزاد نبوی - وزیر مشاور در امور اجرایی

دقت کنید. اسمها و چهره هایی مانند رفیق دوست، ولایتی، ری شهری، عسگراولادی را در کنار بهزاد خان نبوی و سلامتی و معادیخواه می بینید. اینان همگی در سالهای خون و کشتار شریک بوده اند. تفاوتی ندارد. چه مدعی اصول گرایی و چه مدعی اصلاح طلبی.

اما دولت دوم میر حسین
اکرمی - آموزش‌وپرورش
سعیدی کیا - راه
غرضی - پست
رفیقدوست - سپاه
ری شهری - اطلاعات
نبوی - صنایع سنگین
نمازی - دارایی
فرهادی - آموزش عالی
ولایتی - امورخارجه
خاتمی - ارشاد
عابدی جعفری - بازرگانی
سرحدی زاده - کار
مرندی - بهداشت
نوری - کشور
کازرونی - مسکن
زالی - کشاورزی
آقازاده - نفت
حبیبی - دادگستری
بانکی - نیرو
جلالی - دفاع
نامدار زنگنه - جهاد

این دولت نیز کم از دولت قبلی او ندارد. به اسمها دقت کنید. عبرت انگیز است. کاش حافظه تاریخی ما این اندازه ضعیف نبود.

و اما آخرین نفر. شیخ الیگودرزی! مهدی کروبی
در سال 58 و تنها یکسال پس از پیروز انقلاب او از شهر زادگاهش به سمت نمایندگی انتخاب می شود. در مجلس دوم از تهران کاندیدا می شود و به سمت نائب رئیسی مجلس (نائب هاشمی) می رسد. در طی این سالها جز تلاش برای توجیه اعمال حکومت ولایی کاری نمی کند و جزو تند روهای مجلس محسوب می گردد.
همچنین او از سال 58 به فرمان آقای خمینی به تاسیس بنیاد شهید مبادرت می ورزد و همچنین در سال 64 سرپرست امور حجاج ایرانی (به فرمان آقای خمینی) می شود. در سال 68 نیز عضو شورای بازنگری قانون اساسی است که ولایت فقیه را به ولایت مطلقه فقیه تغییر می دهد. کروبی در سال 66 و آن جمعه سیاه و کشتار حجاج ایرانی در بیت الله الحرام نیز سرپرست بوده است. البته در کنار او محسن میردامادی امروز اصلاح طلب نیز حضور داشته است. چرا آن جمعه سیاه ایجاد شد؟ این از سوالاتی است که باید پرده از اسرار برافتد تا مشخص گردد.
نگاهی به کارنامه او بکنید. جز همکاری و همراهی با نظام ولایی چیزی نمی بینید. درست در سالهای خون و اعدام.

این نگاه کوتاه چه چیزی را ثابت می کند؟ آیا این مدعیان اصلاح با این سوابق درخشان! می توانند اصلاح طلب باشند؟
آنچه بر اساس سوابق این حضرات و حتی سخنان امروزشان می توان برداشت کرد این است که اینان جز برای توجیه نظام ولایی و ساختن چهره ای جهان پسند (پوسته آرایی) هدف دیگری ندارند. اینان بارها و بارها به اعمال خود افتخار کرده اند و حتی یکبار هم نشد که به نقد گذشته خود بپردازند. گاهی بعضی از دوستان عزیزمان می گویند که اینان توبه کرده اند. یکی از مظاهر توبه اعتراف به اشتباهات و اعمال است. در کدام سخن اینان چنین کرده اند؟ گاهی هم بعضی از بزرگواران به مدل ماندلا اشاره می کنند که ببخش ولی فراموش نکن. اینان توجه نمی کنند که ماندلا زمانی چنین حرفی را زد که پیروز میدان و صاحب حکومت بود و از موضع قدرت به این کار دست زد. ماندلا و همچنین گاندی در زمان مبارزه به هیچ وجه اینگونه در مقابل کسانی که دستشان به خون آلوده بود سکوت نکردند.
تغییر شجاعت میخواهد و صلاحیت. اینان با این سوابق روشن نه صلاحیت تغییر دارند و نه شجاعتش را. و البته اینگونه به نظر می رسد که اینان با به راه انداختن این بازی قدرت به همراه دوستان آشکار دیروزین و پنهان امروزین اصول گرا (بنیادگرا)یشان، هدفی جز توجیه ساختار ظالمانه و ضد آزادی و برابری موجود که در واقع ساختاری ضد توحیدی است را ندارند.
کاش دوستان جوانمان عبرت می گرفتند. و ای کاش که حافظه تاریخی مان این اندازه ضعیف نبود. کاش به جای خوش باوری و محافظه کاری، صراحت، دقت و شجاعت را جایگزین کنیم.

منابع:
1- ویکی پدیا – محمد خاتمی
fa.wikipedia.org
2- ویکی پدیا – میر حسین موسوی
fa.wikipedia.org
3- ویکی پدیا – مهدی کروبی
fa.wikipedia.org
4- مقاله خاتمی و جوابیه بازرگان
www.box.net
5- خاتمی در شهریور 77: شهید لاجوردی سرباز سخت کوش انقلاب و خدمتگزار مردم بود.
enghelab-57.blogfa.com
6- میرحسین موسوی: اسلام ناب از همه‌ نیروهای برجسته برای پیشرفت کشور بهره می‌برد، ایسنا
news.gooya.com