از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : پاسخ به دوست گرامی ، آقای رئوفی از خاوران تهران
گزارشات خود شما حاکی از فشارهای قدرت حاکم است، و خود شما نیز دوستانه هشدار می دهید.
ببینید! پیش از همه مسئله اساسی که متأسفانه گویا برای ایرانی ها هیچ اهمیتی ندارد، جان آدم هاست.
در طول جنگ هشت ساله هم من کمابیش حوادث جنگ را دنبال می کردم و بعد از آن نیز هر کجا مقاله ای و یا گزارشی در این باره پیدا می کردم، می خواندم. و مشاهده می کنیم که در بسیاری موارد همان چیزی که اهمیتی نداشته همان جان آدمها بوده است. مفت و مجانی و به خاطر هر چی و هیچی.
زمانی که اکبر گنجی اعتصاب غذا کرده بود، اینجا در اروپا اپوزیسیون ها هورا می کشیدند، و من تنها فردی بودم که بر خلاف جریان آب شنا می کردم، و اعتراض کردم که این داستان کامیکاز گنجی را تمام کنند. می بینیم که اپوزیسیون هم از این آب گل آلود می خواهد ماهی بگیرد.
همه جای ایران نامش «شهید» است. این طور به نظر می رسد که در هر دو سوی جبهه با شهید می خواهند کارها جلو ببرند.
خیلی ساده، من با چنین روش و چنین بینشی موافق نیستم چرا که آن را توقف اندیشه و پیشرفت می دانم. روی دوّم سکه طلای ۲۴ عیار شهید، ضد فرهنگ است.
چه کسی مرگ نابهنگام این وبلاگ نویس جوان را تأیید می کند؟ حتی اگر از خود مقاماتی که در نوشته هایی او مورد توهین قرار گرفته اند بپرسید، تصور نمی کنم که خود آنها هم با چنین مجازاتی موافق بوده باشند.
و اساسا ما از شرایط مرگ او هیچ اطلاعی بجز همین مقاله در دست نداریم. گاهی اوقات هم خود دولت اخبار جعلی صادر می کند...پیش از این نمونه هایی وجود داشته است.
در هر صورت موضوع اصلی در این جا ست که ایا با توجه به تمام آن شرایط اختناقی که شما به آن اشاره کرده اید، آیا جایز است که افراد به خاطر ناسزا گویی به مقامات مذهبی جانشان را از دست بدهند؟ آیا باید چنین رفتارهایی را تشویق کنیم؟
خب ما چنین خشونتی را محکوم می کنیم. ولی آیا اعتراض ما امیدرضا میرصیافی را به زندگی باز می گرداند؟ محکوم می کنیم. ولی آیا مانع از این می شود که چنین وقایعی تکرار نشود؟ که حکومت از ما وحشت خواهد کرد که مبادا ما دوباره محکومش کنیم؟
از این که یک عده به این شکل بمیرند چه چیزی را می خواهیم ثابت کنیم؟ که این ها بمیرند که ما ثابت کنیم که این رژیم آدم کش است؟ هر چند که آن وبلاک نویس هم حقوق بشر را زیر پا گذاشته و به افراد و مقامات مذهب شیعه توهین کرده بوده است. البته می پذیریم که مجازاتش چنین خلافی نمی بایستی که مرگ باشد.
شما خودتان به سربازان امام زمان اشاره کرده اید، تحت چنین شرایطی وبلاگ نویسی می آید و به ولایت فقیه توهیم می کند و آن را منتشر می سازد، در ایران هم زندگی می کند. خواهش می کنم برای من توضیح دهید که مفهوم این کار چیست؟
در هر صورت شما هر انتقادی من داشته باشید، با کمال خریدار آن هستم، ولی خواهش می کنم توجه داشته باشید که موضوعی را که من زیر علامت سوال برده ام کدام است : من با هر شیوه ای که بخواهد جان افراد را به خطر بیاندازد، و آن هم برای هیچی و پوچی - و حتی برای هر چیز مهم دیگری - مخالف هستم. نا سزا گویی نشان از ضعف و پایان اندیشه است. ناسزا گویی روی دوّم سکه مذهب و ایده آلیسم است که با نفرین قرابت هایی دارد و تمام این ها با کلام جادویی و اعتقادات خرافی در هم آمیخته است.
مطالبی که شما از اذهان عمومی مردم ایران نوشته اید، نشان می دهد که خلایق هر چه لایق. این جمهوری اسلامی واقعا دولت همین مردمی ست که تنها به او ناسزا می گویند. ولی در عین حال سلام حاج آقا...از زبانشان نمی افتد. علم و اشاره و کنایه هم بلد هستند. خود آن حاج آقا هه هم فهمید چه ناسزایی شنیده است ولی خودش هم موافق بوده، گویا که روزگار به او هم وفا نکرده بوده است.
٨۵۶۱ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣٨٨
|
از : ایرج رشتی
عنوان : اسماعیل از تهران
عذر می خوام. این وب سایت را کپی کنید. اعداد فارسی را باید برگرداند.
http://web.archive.org/web/۲۰۰۷۰۷۰۴۰۵۳۳۴۰/http://rooznegaar.blogfa.com/
٨۵۴۴ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣٨٨
|
از : ایرج رشتی
عنوان : آدر س وب
آقای اسماعیل عزیز از تهران, آدرس پائین را کپی کنید, نظرات زنده یاد امیدرضا میرصیافی، وبلاگنویس در این وب منتشر شده بود.
فرا رسیدن نوروز را به شما و همه خوانندگان شاد با ش و سلامتی آرزومندم.
شاد باشید
http://web.archive.org/web/۲۰۰۷۰۷۰۴۰۵۳۳۴۰/http://rooznegaar.blogfa.com/
٨۵۴۲ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣٨٨
|
از : رئوفی از خاوران تهران
عنوان : کار بدی کرده که حمید محوی را جعل کرده.
آقای حمید محوی بنده آن نوشته را نخواندم چون محو شده! ولی انتحال و جعل را محکوم می کنم. ولی بین خودما باشد شما گاهی چنان به میخ و به نعل می زنید و چنان با عملتان هدفان را توجیه می کنید، و سرانجام چنان در دگم وحشتنا ک ماتریالیسم دیالکتیک من در آوردی خودتان اسیرید که عواضش می شود این که کسی بیمارتر پیدا می شود و همه چیز را زیر زبر می کند. همین که شما نوشته ی این بیماتر را با صادق هدایت مقایسه می کنید حتما دیگرانی را وادار به ناسزا می کند. امروز صبح من برای رفتن از جنوب شهر به شمیران سوار یک تاکسی شخصی شدم من جلو نشسته بودم و هی مسافر سوار شد و پیاده شده به اسلام و قرآن و روحانیت بد بیراه گفت، هر کس فحش خودش را داد. تنها کسی هم که از سر دفاع از سالام برآمد گفت: خدا لعنت کند خمینی را توی اسلام و قرآن ر...د! بعد هم در میدان ونک آخوندی سوار شد همین بابا از بیخ گلو گفت « سلام العلیکم حاج آقا » و بعد وقتی این حاج آقا پیاده شد من به او گفتم شما که تا پیش از فحش می دادی! به من گفت این سلام علیکم من فحش خار مادر بود او خودش از اون مادر ق...ه هاست خودش خوب میفهمه که من با این لحن بهش چی گفتم...آیا شما می دانید چرا اینهمه فحاشی! زیرا این حکومت با عملیات سرکوبگرانه ی خودش مردم ایران را بیمار کرده است ! برای همین هم ما یک راست بسوی انقلابی بنیان کن می رویم. حالا شما هم همین طورید، من نه نویسنده ام و نه تحلیلگر اما هر وقت نوشته ی شما را خواندم عقده کردم، شما بسیار دگم هستید و بسیار مطمئن به سوادتان، به تحلیلتان به دانشتان و به ماتریالیست دیالکتیک بودنتان! در حالی که شما تنها بصورت سطحی فکر می کنید که حق دارید. همین. ولی شما اگر در ایران زندگی می کنید آدرستان را به کسی ندهید سربازان امام زمان از خونخوارترین مردمان روی زمینند. اینان حتا به مسلمانان هم رحم نمی کنند چه برسد به شما. برادران اسلامی من و شما را زنده زنده خواهند خورد. هوشیار باشید. قدری هم از چپ بازی دست بردارید و چپی شوید. لنین و استالین خوشحال خواهند شد.
٨۵٣٨ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣٨٨
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : در باب شهامت انتقادی
چنان که مشاهده می کنیم در نظر قبلی، شخصی از نام من «حمید محوی» سوء استفاده کرده تا به خود من ناسزای رکیک نثار کند.
چنین شیوه ای برای اظهار نظر شبیه هیچ چیزی نیست بجز انحطاط فکری و در همان روند بیمارناکی ثبت نام می کند که گویی از نقد و مبارزه اجتماعی، و گفتمان دیالکتیک هیچ بهره ای نبرده است، و نقد را با ناسزا و تمسخر مجانی و بزهکاری همیشه اشتباه می گیرد.
چنین روش های بزهکارانه ای از بنیادهای فکری و طبقاتی اپوزیسیون های ایرانی چندان به دور نیست. زیرا نه تنها تفکر و نظریات می توانند ریشه طبقاتی داشته باشند، بلکه احساسات و شیوه ی بیان می تواند تحت تأثیر همین خصوصیت باشد.
سوء استفاده از نام دیگران، جعل، ناسزا بجای نقد، پایمال کردن حقوق دیگران، و از همه مهتر، چنین افرادی با چنین روش هایی شاید بخوبی آگاه باشند که با بزهکاری های انقلابی شان، تنها کاری که می کنند همین است که آزادی های موجود را به خطر می اندازند. و همین افراد هم هستند که خود را آلترناتیو می دانند.
هیچ کار شجاعانه ای نیست، و بدون هیچ زحمتی. من خودم در زندگی ام به افرادی ناسزا گفته ام - به عنوان مثال به هنر در تبعیدی ها - ولی حداقل این کار را با نام و آدرس حقیقی خودم این کار را کردم. آدرس پست الکترونیک و منزلم.
ولی شیوه های صادق هدایتی در غالب موارد ابتذال بیمار ناکی بیشتر نیست. ولی اگر در فرهنگ سفله پرور ایران، صادق هدایت نویسنده است این اپوزیسیون هم اپوزیسیون است، و شما هم نظر دهنده اش هستید.
من امید وارم مدیر اخبار روز نظر این نویسنده شجاع را حذف نکند تا ما بیشتر و بیشتر بدانیم این افراد چه کسانی هستند و تخیلات آنها در رابطه با نقد و فعالیت اجتماعی یا مبارزهی اجتماعی در چه اشکالی تبلور پیدا می کند.
ولی به ناسزا گویان یادآوری می کنم، فراموش نکنید، هر چه می گویید ( به زبان می آورید) و هر چه می نویسید (می بینید) پیش از همه خود شما هستید که آن را می شنوید و می بینید.
داستان خواب فراموش شدهی پادشاه بابل را به یاد آورید، که چگونه به زمین و زمان ناسزا می گفت و عالم و آدم را به مرگ محکوم می کرد! و زمانی که داوود خواب او را تعبیر کرد (خواب فراموش شدهی بابل را به رویا دید) ، راز آن خواب فراموش شده و تهدیدات و ناسزاهای پادشاه بابل که در عالم بیداری نثار همه می کرد، روشن شد : تهدیدات او در واقع تهدیداتی بود که تخت سلطنت خود او را هدف گرفته بودند.
٨۵٣۴ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣٨٨
|
از : اسماعیل تهران
عنوان : پیدا نکردیم
اقای ایرج رشتی این ادرس را که در اینجا نوشتید در اینترنیت پیدا نکردیم
از : ایرج رشتی
عنوان : ماندند تا انقلاب مهدی !!
چند نوشته کوتاه از وبلاگ "rooz negaar" زنده یاد امیدرضا میرصیافی، وبلاگنویس و روزنامهنگار در خدمت شما خوانندگان.
"ما از نسل شاه عباس صفوی هم نیستیم
زندگی در مملکتی که سید علی خامنه ای رهبرش باشد تهوع آور است .
زندگی در مملکتی که محمود احمدی احمدی نژاد رئیس دولتش باشد شرم آور است.
زندگی در مملکتی که حداد عادل رئیس خانه ملتش باشد عذاب آور است.
زندگی در مملکتی که محسنی اژه ای وزیر اطلاعات و امنیتش باشد وحشت آور است.
زندگی در مملکتی که ستون نظامش هاشمی رفسنجانی باشد خجالت آور است.
زندگی در مملکتی که نظریه پرداز و روشنفکرش محمد خاتمی باشد خنده آور است.
زندگی در مملکتی که نظام حاکمش جمهوری اسلامی باشد ننگ آور است.
٨۵۲٣ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣٨٨
|
از : مرادی شهر ری
عنوان : و گر نه وای اگر از پس امروز بود فردایی!
یک هدیه ی نوروزی برای رهبری، و یک اخطار عظیم به روحانیت غیر دولتی اینجا بود. چی شد؟ تا من امدم همه رو خبر کنم در ولایت ذوب شد! این گونه شعارها را خود رهبری در مغر مبارکش می پزد و می پرورد و در جامعه اشاعه می دهد! متاسفانه این حکومت مردم را روز بروز دریده تر بی تربیت تر و غیر قابل کنترلتر می کند. تو هین های وحشتناکی که امروز بر اسلام و روحانیت و قرآن می رود همه و همه دستپخت آشپزخانه خود روحانیت شیعه است. تعارف و احترام که زورکی نمی شود! مردم امروز تمامی مقدسات و محترمات را به رکیک ترین وجه مورد پرخاش قرار می دهند. دهنکجی ها و کشتار مظلومان در زندانها، شکنجه ها، قتلها، بی حرمتی ها به ساحت انسان و انسانیت زندانی کردنها و... باعث شده که مردم از تنها سلاحی که فعلا در دست دارند یعنی فحش و ناسزا استفاده کنند. آنچه در این صفحه نوشته شد بود و این سایت آنرا برداشت و کار خوبی هم کرد آن چیزی ست که هر صبح و شام نثار روح انبیا و اولیا می شود. چه خوب است که مسلمانانی که خواهان باقی ماندن باقی مانده ی اسلامشان هستند برای جدایی دین از سیاست قیام کنند. و گر نه آنچه را ما در تنها تهران می بینیم نشان می دهد که ما یکراست بسوی یک انقلاب شدیدا ضد دینی و بسیار بسیار خشن می رویم. بر روحانیت غیر دولتی ست ، بر دینداران غیر دولتی ست تا هر چه زودتر وارد میدان نجات این ته بساط دینشان شوند. و گر نه وای اگر از پس امروز بود فردایی!
٨۵۱۴ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣٨٨
|
از : محبوبه از تهران
عنوان : به حمید محوی
حمید جان اگر یک بار دیگر نوشته های امید را بخوانی خواهی دید که خوب نوشته و خصوصا قضاوت جالبی هم نسبت به من و شما کرده و رفته است. او یک انسان فرهیخته و خصوصا وارسته بود. من خواستم برای شما خارج نشینان نوشته هایش را پیدا کنم و برایتان بفرستم ولی متاسفانه این حکومت قدرت قدرت از مرده این جوان هم بسیار ترسیده است. من واقعا نمی دانم جوک است یا نه ولی گویا خامنه ای خوردن گوشت این جوان را حلال دانسته و دستور داده تا از گوشت او خورشت قیمه درست کنند و با پاسداران بیت، رهبری خوش بگذرانند. البته شما می دانید که طبق شرع مقدس اسلام خوردن گوشت میته و خصوصا گوشت دشمن گاهی واجب می شود. این موضوع در زمان صفویه که اولین حکومت ولایت فقیه را پایه نهادند هم بسیار اتفاق افتاده است. البته آنها به فتوای خلفای صفویه دشمنانشان را زنده زنده می خوردند و البته آنها تا روده و مثانه و شکمبه ی آنها و محتویات آنرا نیز می خوردند. که البته در مورد حواریون خمینی و خامنه ای گوشت میته خواری گزارش شده اما دقت دوره ی صفویه در آن نیست. پاسداران دوره ی صفویه را چگنی ها می نامیدند. برای دریافت جزییات شما می توانید به کتابهای تاریخی دوره ی صفویه نگاه کنید.
٨۴۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : پاسخ به محبوبه گرامی
ببینید! ما در هر کجای دنیا و حتما در اروپا و آمریکا به هر فردی اگر اهانت کنیم، او می تواند از ما شکایت کند. خصوصا اگر این فرد رئیس جمهور و یا مقام بالای دولتی باشد. البته در جهان سرمایه داری رسانه ها در حیطه اقتدار سرمایه داران و سیاست های آنهاست. با این وجود تفاوت هایی را که به آن اشاره کرده اید می پذیرم.
و به دلیل همین تفاوت ها هم بود که من هشدار دادم که از این نوع شیوه برای نگارش وبلاگ خود داری شود.
به عنوان مثال : فرض کنید که در منطقه ای قرار گرفته اید که مین گذاری شده است. شما نمی توانید با شعار دادن و گفتن این که «حق ندارند این جا را مین گذاری کنند» راه بیافتید و بروید روی مزرعه مین. امّا وقتی رفتید روی منطقه مین گذاری شده مطمئن باشید که احتمال انفجار تأسف بار ی در انتظار شما کمین کرده است. در برخی نقاط انفجار حتمی ست.
من مرگ این جوان پر شور را که با هزاران آرزو برای زندگی اکنون در خاک خفته است، هرگز فراموش نمی کنم و چنین حادثه ای را مصیبتی عظیم و غیر قابل جبران می دانم. به همین علت نیز بود که علی رغم احتمال اعتراض عزیزانی چون شما، چنین خطری را به جان خریدم و گفتم. به این امید که دیگر شاهد چنین وقایعی نباشیم.
٨۴۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : پاسخ به محبوبه گرامی
ببینید! ما در هر کجای دنیا و حتما در اروپا و آمریکا به هر فردی اگر اهانت کنیم، او می تواند از ما شکایت کند. خصوصا اگر این فرد رئیس جمهور و یا مقام بالای دولتی باشد. البته در جهان سرمایه داری رسانه ها در حیطه اقتدار سرمایه داران و سیاست های آنهاست. با این وجود تفاوت هایی را که به آن اشاره کرده اید می پذیرم.
و به دلیل همین تفاوت ها هم بود که من هشدار دادم که از این نوع شیوه برای نگارش وبلاگ خود داری شود.
به عنوان مثال : فرض کنید که در منطقه ای گرفته اید که مین گذاری شده است. شما نمی توانید با شعار دادن و گفتن این که «حق ندارند این جا را مین گذاری کنند» راه بیافتید و بروی مزرعه مین بروید. امّا وقتی رفتید روی منطقه مین گذاری شده مطمئن باشید که احتمال انفجار تأسف بار هست. در برخی نقاط انفجار حتمی ست.
من مرگ این جوان پر شور را که با هزاران آرزو برای زندگی اکنون در خاک خفته است، هرگز فراموش نمی کنم و چنین حادثه ای را مصیبتی عظیم و غیر قابل جبران می دانم. به همین علت نیز بود که علی رغم احتمال اعتراض عزیزانی چون شما، چنین خطری را به جان خریدم و گفتم. به این امید که دیگر شاهد چنین وقایعی نباشیم.
٨۴۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : محبوبه از تهران
عنوان : حمید دوباره ناسنجیده حرف زد.
آقای محترم اگر یادتان باشد کسانی شما را بیمار خوانده بودند و من آنروز آنها را شماتت کردم. اما گویا شما متوجه نیستید چه می نویسید! یک جوان بیست و شش هفت ساله را در زندان اوین اوین زجر کشش کرده اند و شما حالا همچون ریش سفیدی (همان ریش سفیدی که کسی باری دیگر در همین صفحه نوشته بود) فتوای ازاله بکارت می دهید. آقای محترم بهتر است دوبار و سه بار فکر کنید و فقط یک بار بنویسید. شما در همان انگلیس یا آلمان و یا آمریکا یی که زندگی می کنید رییس جمهورشان را سک و خر و کثیف و حتا گه خطاب می کنند و حتا کسی به آنها تو هم نمی گوید. حالا ما مادر ق...ه ترین و حرامزاده ترین حکومتگران را داریم و آن طفلک بی هیچ توهینی فقط آنها را توصیف کرده و آنها هم آن بیچاره را کشته اند و حالا شما دوبار آمدی حرف بزنی راه رفتی! قربانت نکند که رهبر مسلمین جهان رهبر تو هم هست. قربانت دوباره تندی حرف نزن یه قدری فکر کن. البته می دانم که از قرار خانه زادی و دستت در ایت سایت باز است اما رحم هم چیز خوبی ست.
٨۴۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : هشدار
نظریات ایرج رشتی در این بخش مثل همیشه واقعا بسیار موثر بوده و هست. متأسفانه من با این وبلاگ نویس از دست رفته امیدرضا میرصیافی آشنایی نداشتم و این قطعه ای که ایرج رشتی به نقل آورده است، اولین متنی ست که من از این وبلاگ نویس جوان در این جا مشاهده می کنم.
و با توجه به چیزی که در این جا می بینم، فکر می کنم که این وبلاگ نویس یک نوروتیک تمام عیار بوده که در جستجوی مرگش می گشته، بی آن که به آن باور داشته باشد. او وبلاگ می نوشته ولی در عین حال به زبان بی زبانی فریاد می زده است که آهای جمهوری اسلامی بیا منو بگیر و بیانداز در زندان.
تحت شرایط ایران - ایرانی که همه می شناسیم - نوشتن چنین مطالبی شبیه هیچ چیز نیست. شاید شبیه نوعی خودکشی باشد. یک شبحی از گلسرخی که به جهان بازآمده تا بگوید شهدا زنده هستند.
جمهوری اسلامی اگر نظام خرد گرایی بود با چنین مواردی به عنوان موردهای آسیب شناختی برخورد می کرد.
نوشته او تا حدودی من را به یاد هجو نویسی های صادق هدایت می اندازد و به همین گونه برخی از نمایش های ابتذال آمیزی را تداعی می کند که ما هم اکنون می توانیم در «یو توب» مشاهده کنیم که به هیچ عنوان نه نقد اجتماعی به حساب می آید و نه مبارزه اجتماعی . در واقع ابتذالی ست که می خواهد خود را به عنوان نقد و حرکت اعتراض آمیز معرفی کند ولی افسوس.
با این وجود مرگ این جوان قابل تأسف است و از نظر من مقامات ایران قویا مسئول چنین موقعیت بازگشت ناپذیر غیر قابل جبرانی هستند.
ولی در ایران جمهوری اسلامی و ولایت فقیه به عنوان رهبر مذهبی، کسی به ولایت فقیه نباید بی احترامی کند.
یادآوری آن کارگری که پس از بیکار شدنش با طناب قرضی خودش را دار زد، برای همه ما کافی ست.
در شرایطی که اوضاع بین المللی به اندازه کافی خشونت آمیز هست و ایران را تا حد بمباران اتمی تهدید کرده اند، نوشتن چنین هجویاتی، وبلاگ نویسی نیست، خودکشی ست.
من متأسفم که این را می گویم، و مطمئنا مثل همیشه خیلی ها بخاطر اتخاذ چنین موقعیتی به من حمله خواهند کرد. باکی نیست.
برخی بخاطر براندازی رژیم به جنگ اتمی و کشتار دهها میلیونی هم وطنانشان رأی می دهند، برخی از کشتارهای ضروری صدها هزار صحبت می کنند، تا این که طرحشان به نتیجه رسد
ولی من طرفدار پیشرفت هستم و آن هم پیشرفتی که حتی خون از بینی هیچ کس جاری نسازد.
بر این اساس اتخاذ موقعیت من در مقابل چنین حادثه ای از چنین خط مشی و چنین آرزومندی منشأ می گیرد.
من هیچ وبلاگ نویس و روزنامه نگاری را تشویق نمی کنم - خصوصا آنهایی که در ایران به سر می برند - که از چنین شیوه ای استفاده کنند، چرا که حتی در سطح هجو انتقاد آمیز هم نیست.
و تنها در شرایط خشونت آمیز کنونی می تواند به نتایجی نظیر همین که مشاهده می کنیم بیانجامد. بی آن که تحولی صورت گرفته باشد.
مصیبت بزرگی ست.
٨۴۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : مهاربی میدان خراسان تهران
عنوان : اما ایکاش اپوزیسیون ایران اینهمه دگمزده و وبازده و اسلام زده و ایدئولوژی زده نبود. ایکاش.
براردران ما حرامزادگان دوره اسلام نابیم. عمامه ی رهبری را ببینید ایشان و خاتمی و تمامی عمامه سیاهان تاج تجاوز به مادر بزرگشان توسط یک عرب را بر سر دارند. اما عمامه سفیدان شاهدان آن تجاوزند. آری برادر این چنین است. و چه نشسته ای که من هم در زندان بمیرم. و مسئول مرگ من البته پدر و مادرمند. و اگر می بینی چنین بیباکانه در این شهر کثیف و کثیف پرور تهران می نویسم زیرا خودم و خانواده ام و محله ام تا دماغ در لجنیم. فقط گاهی این دماغ می رود زیر لجن و دوباره بالا می آید و اندکی هوای مسموم از تعفن بازدم امام زمان ( گج ) را مثل بوی گند سرب که با مزبله ی خلای مومنین غاطی شده باشد را می بلعم تا کمکی زنده بمانم. برای همین هم دیگر خیالی نیست، از مرگ که بالا تر نیست. اما ایکاش اپوزیسیون ایران اینهمه دگمزده و وبازده و اسلام زده و ایدئولوژی زده نبود. ایکاش.
٨۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ایرج رشتی
عنوان : ماندند تا انقلاب مهدی !!
چند نوشته کوتاه از وبلاگ "rooz negaar" زنده یاد امیدرضا میرصیافی، وبلاگنویس و روزنامهنگار در خدمت شما خوانندگان.
"ما از نسل شاه عباس صفوی هم نیستیم
زندگی در مملکتی که سید علی خامنه ای رهبرش باشد تهوع آور است .
زندگی در مملکتی که محمود احمدی احمدی نژاد رئیس دولتش باشد شرم آور است.
زندگی در مملکتی که حداد عادل رئیس خانه ملتش باشد عذاب آور است.
زندگی در مملکتی که محسنی اژه ای وزیر اطلاعات و امنیتش باشد وحشت آور است.
زندگی در مملکتی که ستون نظامش هاشمی رفسنجانی باشد خجالت آور است.
زندگی در مملکتی که نظریه پرداز و روشنفکرش محمد خاتمی باشد خنده آور است.
زندگی در مملکتی که نظام حاکمش جمهوری اسلامی باشد ننگ آور است.
با تمام این موارد که خواندید ، هفتاد میلیون نفر در این مملکت زندگی می کنند و جز عده ای محدود صدا از کسی در نمی آید و انگار نه انگار که سرانجام این کاروان ، دره مرگ و تباهی است. تا کی می خواهیم با جملاتی نظیر "ما از نسل کوروش و داریوش هستیم" خودمان را فریب بدهیم ؟ اگر ما واقعا از نسل کوروش و داریوش بودیم امروز محمود احمدی نژاد نماینده ما در جامعه جهانی شناخته نمی شد و سید علی خامنه ای مالک جان و مال و ناموس ما (بنا بر نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی) نبود . این وضعیتی که من میبینم من حتی شک دارم از نسل شاه عباس صفوی هم باشیم چه رسد به بزرگ مردی چون کوروش . آیا نباید به این جمله اعتقاد و ایمان داشت که "هر ملتی لایق همان حکومتی است که بر آن حکومت می کند؟"
"یکی شیخ زر اندوز و یکی کارگر بی نان
آیت الله فاضل لنکرانی در یک بیمارستان مجهز و شیک در یکی از گرانترین شهرهای دنیا ، لندن که حیات خلوت و تفرجگاه آیات عظام است در گذشت ولی حسن حسنی ، کارگر کنف کار در رشت حتی یک ریال هم پول نداشت تا برای رهایی خود از زندگی نکبت بار طناب داری تهیه کند و مجبور شد حتی برای مرگ و نیستی خود نیز دست نیاز بسوی غریبه دراز کند. فهمیدید ؟ کار در جمهوری اسلامی به آنجا رسیده که حتی برای نابود کردن خود نیز باید محتاج دیگران بود. زمانی که گزارش اسماعیل محمدولی ، خبرنگار خبرگزاری ایلنا در رشت را در مورد خودکشی این کارگر زحمت کش و بینوا می خواندم از فرط ناراحتی و سیل اشک به مرز جنون رسیدم. آخر تا کی باید شاهد و ناظر چنین جنایات و حوادثی در این سرزمین باشیم و هیچ نگوئیم ؟ "
"این بار مردم انقلابی (آنها که وفادار به جمهوری اسلامی بودند) تصویر احمدی نژاد را به جای امام راحل در ماه خواهند دید و به همدیگر می گویند : اون لکه چرکین رو در ماه می بینی ؟ اون آقا احمدی نژاده !"
"فهمیدم اگر روزی جمهوری اسلامی سرنگون و ایران آزاد شود و آخوندها از این مملکت ( لااقل از راس حکومت) بروند مردم (تمام کسانی که مخالف این رژیم بودند) از شادی زیاد و شوک ناشی از این شادمانی مفرط دچار حمله قلبی و سکته می شوند و در نتیجه از دار دنیا می روند و آن وقت آخوندها به راس حکومت و مکان اولیه خود باز میگردند و انقلاب دیگری به یاری خداوند تبارک و تعالی و کوری چشم آمریکای جهان خوار و صهیونیست ها شکل می گیرد و به همگان ثابت خواهد شد این نظام تا انقلاب مهدی ( که فکر کنم همین روزها از سفر بیاد) استوار خواهد ماند."
٨۴۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : تسلیت
مرگ نا بهنگام امیدرضا میرصیافی وبلاگنویس و روزنامهنگار جوان را در زندان اوین به بازماندگان او و تمام ایرانیان تسلیت می گوییم.
٨۴۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : محمود میانه
عنوان : درود
سروناز م درود بر قدرت کلامتان
نظر شما مرا دگرگون کرد و اشکم را درآورد
٨۴۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : بیگانه
عنوان : نظر یک وبلاک نویس
"لجن و گه به ریش همه این آدمکش ها ....به سرتاپای این رزیم . از اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب گرفته تا بقیه این آدمخوارها . حالا کجاست این خاتمی بیشرف که پشت سرش میگفتند یا مرگ یا آزادی . یک کلمه میگوید که چرا این طفلک را بردید زندان و کشتید ؟ مرگ برخاتمی و کروبی و موسوی و خامنه ای و همه این لجن های تاریخ"
٨۴۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : کریم ن
عنوان : پزشکان جلاد
در جمهوری اسلامی همه مفاهیم انسانی با جنایت و دژخیم صفتی همراه شده است . در همه جای دنیا پزشک سمبل نجات انسان است اما جمهوری اسلامی برای پزشکان حلقه به گوش خود وظیفه جلادی نیز مقرر کرده است. از پزشکان بهداری زندان که در این خبر به آنان اشاره شده نباید به آسانی گذشت. اینان نه تنها در قتل این جوان آزاده همدست هستند بلکه جنایت و پستی دیگری را نیز مرتکب شده اند و آن خیانت به حرفه پزشکی است.
٨۴۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : سروناز م
عنوان : بس کنید!
در آستانه ی بهار که گلها همه از خاک می رویند، نوگل جوان ما سر به زیر خاک برده.
یک هستی، یک انسان، یک امید آینده ، یک تفکر والا و ناب انسانی، به جهان نیستی پیوسته است، اینک شما به جای همدردی و همدلی با خانواده ای سوگوار و سرزمینی سوگوارتر که هر لحظه باید مرگ یکی از نوباوگانش را شاهد باشد باهم به بحث های تکراری کودکانه می نشینید؟
این ما هستیم با این اندیشه های ساده ... که این چنین می بینیم . با این اندازه تفکر، با این اندازه اندوه و با این احساسات هیجان زده و لحظه ای که زود در شلوغی خیابان ها برای خرید شب عید گم می شود.
بس کنید دیگر. همه چیز مان از دست مان رفت. شرف و مهر، و انسانیت مان نابود شد. این یکی و آن یکی چه فرقی باهم دارند؟ همه ی حاکمان سر و ته یک کرباس اند، همه قدرت طلب و خودشیفته و رسوا و مجنون اند، همه ضد اندیشه و آرمان های بشری اند .
فکر اساسی کنید. الان زمان این حرف های ساده اندیشانه نیست. قلب من دارد پاره پاره می شود. هنوز خاک یکی سرد نشده و اشک ما به روی گونه خشک نگردیده که خبر مرگ یکی دیگر را می شنویم. جوانان اندیشمند ما که امیدها و بشارت های آینده ی ایران هستند ، در سیاه چال ها دارند جان می بازند. زمان جنگ و دعواهای پشت صحنه نیست، زمان ، زمان یگانگی و هم فکری است عزیزان...
٨۴٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : منصور احمدی
عنوان : آقای نادر سلطنت طلب از هر موقعیتی سوء استفاده میکند تا به طرفداران انقلاب ۱۳۵۷ و مخالفین شاه ناسزا گوید.
باعث تأسف است که آقای نادر سلطنت طلب از هر موقعیتی سوء استفاده میکند تا به طرفداران انقلاب ۱۳۵۷ و مخالفین شاه ناسزا گوید.
این بابا خیال میکند که پایمال شدن حقوق بشر در ایران از تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شروع شده است .
آیا عاقلانه تر نیست کسی که در باره جنایات دوران شاه و چگونگی رفتار مأمورین ساواک و شکنجه گران دوران ستم شاهی کوچکترین اطلاعی ندارد، در باره انقلاب مردم که همچنین اعتراض به آن وضع غیر انسانی بود سخن نگوید؟!
آیا بهتر نیست بجای ناسزا گفتن به مخالفین شاه و طرفداران انقلاب مردم، به پایمال شدن حقوق بشر از سوی حاکمین ستمگر جمهوری اسلامی شدیدأ اعتراض نمود و اعمال و رفتار غیر انسانی آنها را محکوم نمود؟ عملی که مورد تائید هر انسان آزاد اندیش و طرفدار حقوق بشر قرار خواهد گرفت!
٨۴٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ناماور کرج
عنوان : خامنه ای خونخوار برقدرت
خامنه ای نشسته است تا مغز ما و شما را هر روز بخورد. حالا منتظر بمانید تا نوبت شما هم بشود!
٨۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|