از : بهمن پارسا
عنوان : آنچه ناپسند است ،غلو است.
آقای محترم،در اینکه شما برای ارایه این مطلب زحمت کشیده اید،شک نیست.هم بسیار خوانده هستیدو هم بسیار جوینده.عنصر میل بدانستن و یافتن در تمامی جملات شما پیداست،اما آنچه در مطلب شما آزار میدهد،حضور اغراق آمیز "دل"شما است!که سر را پس میزندواز همینجاست که نوشته ی ظاهرا محققانه ی شما از راه راست منحرف میشود.البته من به تجربه در یافته ام - ویا حتی خود نیز مبتلایم- ما ایرانیان متاسفانه در باب علایق و سلایقمان افرط و تفریط میکنیم.اگر موسیقی بتهون را دوست داریم باو لقب "خدای سمفونی"میدهیم و اگر از موسیقی "جیمز موریسون"ناخشنودیم آنرا زوزه کشی میدانیم.در باره ی عزیزان و رذیلان خویش نیز دچار همین حال نا متعادل هستیم.مطلب شمادر جایی حافظ به سطحی تنزل میدهد که هر کس به هر طریق خواست میتواند آنرا تاویل و تفسیر کند.و بعد وی را به چنان جایگاهی فرا میبرد که دست نایافتنی است.طرفه اینکه در همان جایگاه در دسترس شما قرار میگیردومیگویید آنچه را که گفته اید.من به شخصه دانش شما را ندارم،ولی وقتی میبینم شما میگویید" باید حافظ را با ژرف نگری بخوانیم"این سوال برایم پیش میاید معیار ژرف نگری چیست و واضع آن کیست؟در باب امور انسانی وبخشی از آن که شعر و ادب فارسی باشد،چه کس یا کسانی ،موافق کدام موازین میتوانند بگویند شما ژرف نگر هستید و من و یا خرمشاهی نیست؟چگونه میشود دیوان حافظ تصحیح پژمان برتر یا فروتر از کار غنی دانست.وآیا خود شما فقط با اتکا به دسترسی به لغتنامه دهخدا و فرهنگ معین میخواهید سخن خود را توجیه کنید.در این مورد میتوان تا جوهر هست و قلم و انگشت بیکار،نوشت ونوشت،اما غرض از این گفتار آنست که اگر شما میخواهید مثل دیگران نباشید، مثل دیگران نباشید و حرفی بزنید که با معاییر پیش ساخته متفاوت است،والا اگر غرض رسانیدن رندی مثل حافظ -که یکی از زمینی ترین تحف زبان فارسی است-به عرش اعلا باشد پیش از شما دیگران هم محققانه تر و هم استادانه تر و پرملاط تر کرده اند.باز تکرار کنم نه دانش شما و نه همت شما در من است،ولی به فرمایش استادتان توجه نفرمایید،حافظ ملک طلق و صیغه فهم عده ای مخصوص نیست.زحمت شما ماجور است فقط افسوس که ملحوف غلوی از سر ارادتی غلیظ و متکی به اساس است.قلم شما پاینده باد،وخوشنویس.آنچه ناپسند است ،غلواست.رفیع باشید
۹۱۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ فروردين ۱٣٨٨
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : کشف حافظ ازنو : رندی ، هویت معمائی ایران
ایران، هیچگاه اینهمانی با شریعت اسلام نیافته است و با زرتشتیگری در دوره ساسانیان نداشته است . فرهنگ ایران، همیشه درشکافتگی و تنش و ستیرو اعتراض با هردو زیسته است. روپوش نازک اسلامو الهیات زرتشتی ، که آن را میپوشاند، مارا ازشاخت هسته اصلی فرهنگ اصیل ایران بازمیدارد. امروز، هنگام آن فرارسیده است که ما این پوشه ها و پرده را پاره کنیم. حافظ ومولوی و عطارو نظامی و فردوسی را باید ازنو شناخت . نو شتاختن، همیشه روند ازنو زنده شذن است.
٨۷۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨٨
|
از : حامد مازنی
عنوان : آدرس پست اینترنتی
جناب تقوی بیات ـ در صورت امکان آدرس اینترنتی خود را د ر بخش اظهار نظر درج فرماید. موردی هست که می خواهم به طور خصوصی با شما در میان بگذارم.
٨۷۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨٨
|
از : حسین میرمبینی
عنوان : "عرض خود می بری و زحمت ما می داری"
پژوهشگر ما در همان ابتدای کار مرتکب اشتباهات فاحشی شده که کار پژوهشی ایشان را زیر سئوال می برد.
یکی اینکه آقای بیات گفته اند (تفسیر ابوالفتوح رازی / بیهوده سخن بدین درازی )، این سخن مربوط است به تفسیر کبیر فخر رازی نه تفسیر ابوالفتوح رازی . تفسیر کبیر را بعلت تفصیلات فرعی بسیارش و توضیحاتی که گاه تا حد اطناب و زیاده گوئی تلقی شده، گفته اند: "تفسیر کبیر فخر رازی / بیهوده سخن بدین درازی".
وقتی آقای بیات برای سخن استاد ارجمند و نازنینی که نزدیک به پنجاه سال سایه اش را بر سر دارد ارزش قائل نیست و به اندرز پدرانه اش گوش نمی دهد، آنگاه چه جای سخن من و یا دیگر حافظ دوستانی است که بخواهند بگویند"عرض خود می بری و زحمت ما می داری".
٨۷۱٨ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨٨
|
از : کاظم
عنوان : حافظ
خانم یغمایی
با تشکر از پژوهش های مفیدتان در مورد شعر حافظ که مرا وادار نمود که با دید عمیق تری به اشعار حافظ بنگرم .پیروز باشید
٨۷۱۴ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨٨
|
از : پیرایه یغمایی
عنوان : از حافظ هر چه بگوییم، کم گفته ایم ...
جناب منوچهر بیات : با درود
زحمت بسیار شما در این نوشتار و همچنین تأویل و تفسیر غزل انتخابی تان قابل ستایش است. اما آنچه در این پژوهش جایی برای خود باز نکرده یگانگی واژه و چندگانگی معنی در هربیت از غزل های حافظ است و همین موضوع است که حافظ را از تمامی شاعرانی که تا کنون آمده اند، ممتاز می کند.
به قول دکتر اسلامی ندوشن:« حافظ نگفته است مگر آنچه را که دیگران بارها و بارها گفته بودند. فرق نمی کند سنگ باشد در دست مجسمه ساز یا رنگ در دست نقاش یا کلمه در دست شاعر. ماده ، همان ماده است. به کار بردن فرق می کند.»
من فکر می کنم (البته این فقط یک دیدگاه شخصی است و پیشاپیش از شما پوزش می خواهم) من فکر می کنم شعر حافظ گزارشی وخطی نیست که بتوان معنی نهایی آن را با معنی کردن تک تک کلمات ( هرچند دارای معانی مختلف باشند)، به دست آورد. حافظ در هر بیت از شعرش به ما یک حجم از معنا ارائه می دهد و در آن حجم چه بسا که آن کلمه ی اصلی که گرانیگاه معنی بیت است، حضور نداشته باشد و به جای آن طرحی مبهم از استعاره ها و تداعی ها و چندگانگی های معانی و به ویژه ایهام آمده باشد و همین است که شعر حافظ را قابل درنگ و معما گونه کرده و بار هم همین است که شعر حافظ را چند بُعدی کرده و یکی از دلایلی هم که مردم با شعر حافظ فال می گیرند باز همین است. زیرا که شعر حافظ چند بعدی است و منشوری را می ماند که از هر طرف بچرخد و در مقابل چشم شما قرار بگیرد، رنگ دیگری را به شما نشان می دهد و از این رو نمی توان با شعر حافظ برخورد مستقیم خطی داشت بلکه باید از بالا به آن نگاه کرد و آن حجم بی نظیر و آن انبوه واژگان را از بالا دید و طنین و ضرب آهنگ گوش نواز آن را از بالا شنید و هیچیک ازدقایق و نکات ظریف آن را از دست نداد. درست مثل صحنه ی نمایشی که شما آن را از بالا ببینید و هرگاه از بالا ببینید ، روابط میان بازیگران و فاصله ی آنها را نسبت به هم و حتا هزاران نکته ی ریز دیگر را دریافت می کنید که آن با دیدن از روبرو امکان پذیر نیست.
من خودم در مورد پژوهشی که در دست دارم(نقش رنگ ها در شعر شاعران) ، در شعر حافظ به شگفتی های بسیار برخورد کردم واندکی دریافتم که علت این فاصله ی نوری میان حافظ و شاعران دیگر از جمله سعدی چیست (ااز این جهت سعدی را گفتم که همواره عده ای می خواهند او را با حافظ مقایسه کنند و نمی شود).
مثلا ً به این بیت توجه بفرمایید:
ز حسرت لب شیرین هنوز می بینم
که لاله می دمد از خون دیده ی فرهاد
در این یک بیت بی آنکه سخنی از رنگ سرخ در میان باشد، رنگ سرخ با واژگانی از قبیل (لب) که قرمز است و (لاله ) و (خون) بر فضای شعر آوار است. و آن را به صورت هرمی سرخ رنگ در مقابل چشم ما می چرخاند
یا این بیت :
حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا
دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو؟
که در این بیت هم بدون آمدن اسمی از رنگ قرمز با جایگزینی کلماتی از قبیل گل(= گل سرخ)و (خون دل) و (نگار)، هم به معنای معشوقه که سرخ گونه بوده و هم به معنای نقش و نگار سرخی ی که با حنا بر دست می گذاشتند)، فضای قرمز ایجاد شده است.
یا این بیت :
دیشب گله ی زلفش با باد همی کردم
گفتا : غلطی بگذر زین فکرت سودایی
که با زیبایی تمام رنگ سیاه را با کلمات (زلف) و (سودایی) ، به دو معنی هم سیاه و هم مالیخولیایی، در شعر مُهر می زند
و از این دست نمونه ها که در دیوان شگفت انگیر حافظ کم نیست که خواننده را بی گمان گرفتار حیرت می کند.
نکته ی دیگر مبحث پرگار و نقطه و دایره و هستی است که یکی از مباحث
گسترده ی علم و هنر و خیال و نیر عرفان است که به سادگی نمی توان از کنارش عبور کرد. کاندینسکی در این مورد می گوید:
« همه چیز نقطه است.»
فخرالدین عراقی هم پیش از کاندینسکی همین نظریه را ارائه می دهد و می گوید:
این دایره بیش نقطه ای نیست
لیکن به نظر چنان نماید
یک دایره فرض کن جهان را
هر نقطه از او میان نماید
بنا بر این گفته، دایره کلیّیت خود را تا حد ّ اسرار آمیزی فاش می کند. چون محیط و نقطه ی مرکز(جایی که پرگار قرار می گیرد)، یگانه و یکی است و از این رو فیلسوفان و تئو ریسین آن را نماد «کثرت» و «وحدت» می دانند.
من باز هم با سپاس از زحمتی که کشیده اید، از شما پوزش می خواهم و این چند کلمه فقط از آن جهت قلمی شد که شما را هم دیدم که عاشقانه و شیدایی در راه حافظ قلم و قدم می زنید. یا حق!
pirayeh۱۶۳@hotmail.com
٨۷۰۷ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨٨
|
از : محمد رضا رقابی
عنوان : بنویسید و بگوئیید وآگاهی دهید... تا بیاموزیم ، بدانیم و بکار بندیم...
جناب منوچهر تقوی بیات راست است که حافظ حافظ است با همه گونه تفسیر و تعبیری که از سوی ادیبان به اشعار بی بدیل ایشان میشود ولی افرادی که این تفاسیر،تعابیر و معانی را از این "عالم متفکر و متعقل ایرانی "میکنند اقل حسنشان اینست که ایرانی هائی مانند مرا (بخصوص نسل جوان وآیندگان )بیشتر و بهتر به ژرفای اندیشه این بزرگوار آشنا میکنند.
بنا بر این از شما حافظ شناس عزیز و دیگر هم وطنان آشنا به شعر ،ادبیا ث و تاریخ وطن خواهشمندم با توان بیشتر به کنکاش و تحقیق در افکار این فیلسوف و جامعه شناس بزرگ ایرانی و" دیگران..." به پردازید که خوشبختانه میپردازید و در انتشار آن به هر صورت ممکنه مانند مقاله کتاب و یادداشت در رسانه ها ی متعهد اقدام فرمائید چه هر چه بیشتر با آشنائی به گذشته خو دمان ... ،که در ساختن حال و آینده ایران بکار خواهد آمد...
منتها تاسف من در آنست که چگونه حکومتی که بهر ترفندی اکنون که زمام اختیار وطن را در دست گرفته با کوته بینی و بی توجهی به "مقدرات ملتی و دیگر مسائل و مراتب مترتب بر آن... " باعث گردیده اینگونه وحشتناک خیل هموطنان اندیشمند و فرزانه و... وطن را ترک ودر اقصی نقاط دنیا پراکنده و شاید پریشان باشند و مردم ما از فیض وجود ایشان کمتر بهره مند گردند!... من که ،واقعآ درویش مسلک که نه تنها نیستم بلکه مخالف آنهم میباشم ،براستی در مانده ام و حیران که این حکومت مندی چقدر میتواند" شیرین و..."باشد که این چنین فاجعه و نظائر آن حادث گردد... آنهم از سوی افرادی که ادعای" روحانی بودن" میکنند...
٨۷۰۲ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨٨
|