ضرورتی تاریخی


محمدرضا قاسمپور


• روحانیت هزار توی ایران از درون طیف گسترده خود هم می تواند عزالدین حسنی ای با گفتمان سوسیالیسم معقول به عرصه ظهور رساند و هم خاتمی ای با مردم سالاری دینی، همان روحانیتی که می تواند خمینی و خامنه ای با فتوای نهان و آشکار قتل هزاران دگراندیش بیرون دهد و خامنه ای و مصباحی با فرمان قتل اندیشه میلیون ها نواندیش مذهبی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٨ فروردين ۱٣٨٨ -  ۲٨ مارس ۲۰۰۹


قبل از آنکه بخواهیم با تکیه بر اندیشه جمعی از نخبگان سیاسی و اجتماعی در مقوله انتخابات تعمق بیشتری کنیم تا از خلال این اندیشه به راهکار دیگری دست یابیم، بنا بر ضرورتی تاریخی ابتدا باید به مقوله ای عمیق تر و ریشه ای تر توجه ای معقول داشت:
دیگر از احزاب و سازمان های سیاسی، روشنفکران سکولار و حتی احزاب و گروه های مذهبی معتقد به جدائی دین از سیاست و نو اندیشان دینی، پذیرفتنی نیست که با توجه به تجربه غنی انقلاب ۵۷ و لمس واقعیت های موجود، با تحلیل غیرواقع بینانه و آلوده به وهم از ماهیت طیف روحانیت و القاء آن به جامعه به اشتباه تاریخی دیگری مبادرت ورزند و با چشم گذاشتن بر واقعیت های تاریخی و عملکرد اجتماعی این طیف ناهمگون با بزرگ نمائی و عمده کردن جزئی از ماهیت متخلخل این قشر هم خوان و هم اندیش، جامعه به ویژه جوانان را به خطای محاسباتی وادارند. نباید از چهره هائی چون خاتمی، نوری، منتظری و ... تصویری مطلوب و غیرواقعی ترسیم کرد و با قرار دادن در برابر چهره های منفوری چون خامنه ای، مصباح و .. بار دیگر رهبران سیاسی و اجتماعی و فرماندهان آزادی بخش گریم کرده ای به ملت تحمیل نمود. ایجاد توهم انتظاری در جامعه و تلقین ظرفیت ناداشته به این لیدرهای دست ساز ، حاصلی چون تکوین پدیده دوم خرداد و طی فرایند تحویل فرماندهی به امثال احمدی نژاد در بر نخواهد داشت. اگر از انقلاب ۵۷ نیاموخته ایم از دوم خرداد که می توان آموخت! به هوش باشیم، از شرکت در موج جدید باید گریخت! روی سخن بیشتر با بخشی از نیرو های اپوزیسیون خارج از نظام چون جمهوری خواهان و گروه هائی از طیف نیروهای چپ که از هم اکنون با تحلیل های متفاوت خود را آماده تن زدن به این موج کرده اند، و نیروها ی ایران خواه و پرنفوذ داخلی چون ادوار تحکیم، تحکیم وحدت، دانش جویان، بویژه نیروهای ملی و مذهبی و دیگر احزاب و سازمان های پرسابقه ای چون نهضت آزادی است. روحانیت هزار توی ایران از درون طیف گسترده خود هم می تواند عزالدین حسنی ای با گفتمان سوسیالیسم معقول (اصطلاحی که از سوی شیخ عزالدین وارد ادبیات سیاسی کشور گردید) به عرصه ظهور رساند و هم خاتمی ای با مردم سالاری دینی، همان روحانیتی که می تواند خمینی و خامنه ای با فتوای نهان و آشکار قتل هزاران دگراندیش بیرون دهد و خامنه ای و مصباحی با فرمان قتل اندیشه میلیون ها نواندیش مذهبی، نه باید هم چون انقلاب ۵۷، دل باخته و چشم بسته به دنبال آنهائی که به نمایندگی از طبقه خود قرائت مطلوب تری از اسلام را نمایندگی می کردند رهسپار شد و با تکیه صرف بر تحلیل طبقاتی با لایه بندی و تفکیک پایگاه طبقاتی روحانیت، اشتباه تاریخی تئوریزه شده توسط چپ کلاسیک را تکرار کرد و نه با تحلیل واکنش گرایانه و با برداشت خشک از مارکسیسم، رو حانیت را در قالب کاست ریخت و با چشم گذاشتن بر واقعیت های موجود و نادیده انگاشتن اختلاف طبقاتی و تضاد درونی این طیف، جامعه را از این امکان بالقوه که می تواند نقش تعیین کننده ای در تغییر مسیر تحولات آتی کشور بازی کند محروم گرداند.
به یقین ظهور پدیده نادری چون عزالدین حسینی در رو حانیت سنی، از ویژه گی های روحانیت ایران در گستره فرهنگ ملی است. شناخت روحانیت (بویژه روحانیت شیعه که طی سده های اخیر از اقتدار بیشتری برخوردار بوده است) و تبیین نقش تاریخی آن در تحولات سیاسی و اجتماعی کشور و پوست اندازی آن در روند تحولات قرن معاصر، خاصه در روند شکل گیری انقلاب و در اختیار گرفتن قدرت حکومتی، جدای از بررسی های همه جانبه صورت گرفته، نیازمند بررسی روانشناختانه و جامعه شناختانه ایست که بابد در گستره ملی و در بطن روند تحولات اجتماعی و رخدادهای بوقوع پیوسته از مشروطیت تا انقلاب ۵۷ مورد بازبینی قرار گیرد. بار دیگر باد نکاریم تا طوفان درو کنیم!
انقلاب مشروطیت پس از صف بندی علنی دو طیف از روحانیون در غالب مشروطه طلبان و مشروعه خواهان در برابر یکدیگر و نقش آنها در مبارزات اجتماعی و پیشبرد انقلاب که با اعدام نوری به پایان رسید ، جرقه ای بود که مردم بویژه روشنفکران جوان اندیشه ، به این طیف اجتماعی توجه بیشتری کرده و با تغییر زاویه نگاه خود به شناخت جدیدی از آن دست یابند. متاسفانه پس از انقلاب مشروطیت این دریچه شناخت به همت بخشی از رو حانیت بسته شد ، نگاه جدید به تاریکی خورد و نسل جدید نتوانست شناخت علمی و دقیقی از این طیف ناهمگون بدست آورد، آنگونه که در جریان مبارزه نهضت ملی شدن نفت چهره بیرونی رو حانیت در کاشانی تجلی یافت و جناح های دیگر این طیف که دریک سو از طرف افرادی چون نواب صفوی و در سوی دیگر از طرف امثال شمس قنات آبادی نمایندگی می شدند جلوه بیرونی قابل لمسی نیافتند و بار دیگر این فرصت تاریخی از مردم گرفته شد که نسبت به این طیف از شناخت عمیق تری بر خوردار گردد. هر چند این ویژه گی که تا پایان حیات خوئی ادامه داشت در روندی تاریخی پس از حوادث ۱۵ خرداد بشکلی عیان تر از پرده بیرون افتاد، اما باز هم متاسفانه سیستم سیاسی حاکم بر کشور و سانسور شدید حاکمان خام اندیش اجازه نداد که مردم با ساختار پیچیده این طیف آشنا شوند . حکومت پهلوی پس از سرکوب فیزیکی وحمله ایده ئولوژیکی اولیه به این جناح در غالب ارتجاع سیاه ، به عمد دست به کاری زد که نه تنهامردم ،بلکه بخش وسیعی از روشنفکران و حتی خود حکومت بدون کسب شناخت کافی از این نگرش به اسلام و جامعه ، به فراموشی روی آورند و پانزده خرداد را بلوائی بیش ندانند ، تا اکثریت مطلق مردم اسلام را با رو حانیونی چون حکیم ، خوئی، شریعتمداری و ..... بشناسند نه حتی با چهره هائی چون زنجانی و طالقانی. از این رو در آستانه انقلاب هواداران خمینی به بهترین شکل توانستند از فضای موجود بهره برده ودر میان تردید و سکوت چهره هائی نظیر شریعتمداری و حمایت چهره هائی چون طالقانی ، در چهره ای چون خمینی اسلام بزک کرده ای را نه تنها به توده ها و مردم کوچه و بازار ، بلکه حتی به رو شنفکران مکتب نرفته معرفی و بر اکثریت احزاب و سازمان های سیاسی در تنگنا مانده تحمیل نمایند و این برداشت را بوجود آورند که اسلام در قامت خمینی قابل تعریف است و هیچ نگرش وجناح دیگری موجود و قابل طرح نیست ، تا به مدد استقبال شریعمتداری بعنوان مطرح ترین و شناخته شده ترین رهبر مذهبی داخل کشور( که خود در قالبی دیگر به مبارزات مردم پیوسته بود ، قالبی که نه تنها به شور انقلابی مردم پاسخ نمی داد ، بلکه عامدانه از تبیین ریشه های تفاوت دیدگاه و محافظه کارانه از بیان صریح مواضع سیاسی و اجتماعی خود نیز خود داری می کرد )و مصلحت سنجی خمینی و هم آغوشی نمایشی آن دو در مدینه نماد انقلاب و مذهب ، این شبهه به یقین تبدیل گردد. شبهه ای که بفاصله اندکی برخی از نیروهای چپ آنرا در قالب نظریه مارکسیستی کاست تئوریزه کردند تا حذف چهره های معتدل رو حانیت، خیانت و یا دعوای حسادت آمیز خانوادگی تعبیر گردد.
از آنروز ها سی سال سپری شده است. اگرمردم در روز های شکل گیری انقلاب و رژیم جمهوری اسلامی بدون نگاه به ریشه ها و تمایز نگرش ها ، صرفا با دیدن لباس رو حانیت به قول خود کوچه باز می کردند و با در آغوش کشیدن آنها به ندای هل من ناصرا ینصرنی شان پاسخ مثبت میدادند ، امروز همین مردم کوچه و بازار بدون رجوع به تئوری ها ی طبقاتی با تکیه بر شناخت خود از روند تحولات انقلاب و لمس واقعیات موجود (که از همان ابتدای انقلاب و از گام اول ، یعنی از حذف شریعمتداری تا حصرمنتظری به مرور شکل گرفته است ) به روشنی تفاوت ها را دریافته و می دانند چگونه آرزو های خامنه ای را باناطق نوری به باد دهند ،شانه های ستبر استوانه انقلاب( رفسنجانی )را بر زمین بسابند، از کنار امثال جنتی و مهدوی کنی بگذرند و برای امثال مصباح تره خورد نکنند. تا کروبی را به گوشه رینگ برانند و خاتمی را وادار کنند دست ها رابالا برده و نه از تو همات جامعه النبی ، بلکه از واقعیات زندگی مردم دم زند. امروزه در نگاه مردم روحانیت دیگر آن طیف یک دستِ خدا جوی و اخلاق مدار نیست که با کلامی آنان را به میدان آورد، هرچند هنوز بخش وسیعی از مردم صحت احکام شرعی خود را بالسان آنهاتطبیق میدهند و بخشی از توده ها می توانند با فتوای روحانی ای بی پیرایه و خارج از طیف دولت مدا ران به میدان آیند . از اینروست که نه تنها احزاب و روشنفکران سوکولار بلکه احزاب و روشنفکران دین مدار و نو اندیشان دینی بویژه دانشجویان و جوانان آزادی خواه و دموکراسی طلب نباید باتن دادن به فرهنگ باز مانده از قاجاریه و بهانه ساختگی قحط الرجال، با دست خود به اشخاصی چون خاتمی ، نوری و....حتی منتظری میدانی دوباره داده و حرکت رو به جلو ی مردم را متوقف سازند .   به هوش باشیم ! چرا باید مردمی را که علیرغم همه سعی و تلاش گسترده و جو وحشت هولناکی که این طیف از احزاب و روشنفکران بوجود آوردند در انتخابات پیشین حتی به قیمت تحمل ناشناخته ای خانمان بر باد ده نظیر احمدی نژاد ، دست رد به سینه عین الدوله نظام اسلامی (رفسنجانی ) زده اند ، بار دیگر با علم کردن اشخاصی چون نوری ، به این طیف وابسته ساخت و به بیراهه دیگری کشاند ؟ با رو حانیت می توان رو حانیت را تضعیف کرد اما با رو حانیت نمی توان رو حانیت را از اریکه به زیر کشید! این رو حانیون نبودند که چوبه دار شیخ فضل الله را   برافراشتند، فشار آزادی خواهان و روشنفکران مشروطه خواه بود که ایران را برای چند دهه از شر ولایت مطلقه فقیه رهانید، هرچند به سعایت رو حانیونی چون مدرس و سید ضیاء و کاشانی و .... سلطنت مطلقه بر مشروطه و استبداد بردموکراسی رجحان یافت . مردم به درستی اعتقاد دارند که روحانیون ممکن است گوشت یک دیگر را بخورند اما استخوان هم را گاز نمی زنند .دلیلی برای زودودن این باور کسب کرده از تاریخ نیست . در این شرایط فارغ از اندیشه و اعتقاد مذهبی شخصی ، فقط یک شخصیت ملی( غیر روحانی) می تواند نیرو های گرد آمده حول بیانیه گفتمان انتخابات مطالبه محور را منسجم سازد و از تنگ شدن دایره نیروها و هرز رفتن چند باره تلاش ها جلو گیری نماید. با اشتباهی دیگر و عریان ساختن کمبود اعتماد به نفس شخصی، اعتماد بنفس جمع شکل گرفته ، مردم در انتظار انتخاب راه و بویژه جوانان مترصد ایجاد دگرگونی را خدشه دار نساخته وبه استقرار توهم و بازگشت یاس و نا امیدی پر وبال ندهیم ! در طول تاریخ از زیر عبای هیچ آخوندی دموکراسی ،حقوق بشر و کرامت انسانی درز نکرده است، حتی اگر گفتاری نیک ، کرداری نیک وچهره ای موجه بروز داده باشد، ریشه در پندار است ! آقای منتظری حتی در این سن نیز حاضر نیست با عدول از پندار های ریشه دار و فارغ ازحمایت از هم ریشان خود ، روشنگرانه حقایق را آنگونه که بوده و هست باز گو کند و در پناه حقیقت بهشت را تسخیر کرده و بیاساید.