شروع حرکت به طرف سقوط
آلمان برای پیشبرد اوامر ایالات متحده دست به سینه آماده به خدمت است


پرفسور محسن مسرت - مترجم: احمد احقری


• غم انگیز است که اروپای معروف به روشنگری به جای پیشبرد یک سیاست متکی بر عقل و منطق خویش در خاور نزدیک و ایران، عنان رهبری خود را به طور کامل به دست سیاست های مردود و مشکوک ایالات متحده بسپارد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ فروردين ۱٣٨۵ -  ۲۷ مارس ۲۰۰۶


 
سايمورهرش ( Seymour Hersh ) بيش از يک سال قبل تاکتيک نو محافظه کاران آمريکايي را در نزاع اتمي با ايران برملا ساخت. طبق اين تاکتيک آن ها  "به محض شکست ديپلماسي اروپا"، وارد عمل خواهند شد. اکنون اين وضع به وقوع پيوسته است. ديپلماسي اروپا آنقدر ناشيا نه عمل کرد که  به دام اين تله آشکار ايالات متحده افتاد. اواخر ژانويه امسال جامعه اروپا ابتکار عمل را رسما به شوراي امنيت – بخوان آمريکا- سپرده است. گزارش البرادعي هم صادر شده که در آن بر طبق اراده ايالات متحده از ايران درخواست شده است که "به خواست جامعه جهاني"- بخوان حکم رهبري ايالات متحده که مسئوليت اسارت ١۴.٠٠٠ انسان در ابوقريب و گوانتاناما را بر دوش مي کشد- ترتيب اثر دهد. بدين گونه  نومحافظه کاران آمريکايي به هدفشان عجيب نزديک شده اند. اکنون جورج بوش هم مي خواهد و هم مي تواند وارد عمل شود، اول تعيين يک اولتيماتوم با مهلت زماني مقرر و سپس ايجاد تحريم هايي با هدف اوج گيري بحران که در نهايت ميتواند به يک جنگ هوايي منجر شود.
با جديت تمام بايد روي اين موضوع حساب کرد که بوش، رامسفلد و چني از بحراني که بيش از دو سال با دقت کامل بر روي آن کار کرده اند، به راحتي دست بردار نيستند و در اين راستا قدم برمي دارند که با مصوبه شوراي امنيت ويا بدون آن، به زودي دست به حمله بزنند، چرا که زمان به زيان آن ها عمل مي کند. در ماه ژوئن قرار است سيستم هاي روسي پدافند موشکي براي دفاع از تاسيسات اتمي و نظامي ايران نصب شوند. نظاميان ايالات متحده به سختي مي توانند تا اين تاريخ به انتظار بنشينند و دست روي دست بگذارند. هم چنين به محض آن که رسانه هاي اروپايي هر چه بيشتر به جزئيات اين مسئله به پردازند، ساختمان دروغ هايي از اين قبيل که ايران تنها مسئول شسکست ديپلماسي است، به سان خانه هاي پوشالي که با پشتيباني اروپايي ها بنا شده اند، فرو خواهند ريخت. از اين رو از ديد کارشناسان امور استراتژيک ايالات متحده  بيش ترين تعجيل لازم است.
در چارچوب پروژه خاورميانه بزرگ  و راهبرد هاي هژمونيستي آمريکا ، ايران براي حاکميت ايالات متحده اهميت بس والاتري از عراق دارد. از يک سو مي بايستي با ويران ساختن کليه تجهيزات اتمي ايران، قدرت بلامنازع اتمي اسرائيل در خاورميانه و نزديک به طور دراز مدت تثبيت شود. از سوي ديگر لازم است با ازبمباران کردن کليه مراکز و تجهيزات نظامي (که اين هدف نيز در طرح حمله نظامي نهفته است)، ايران از قدرت متوسط منطقه اي به کشوري که از نظر سياسي و نظامي بي اراده شده است، تبديل شده و بار ديگر همانند دوران پس از جنگ هشت ساله با عراق (از ١۹٨٠ تا ١۹٨٨) در مارپيچ جنگ، بازسازي و  مسابقه تسليحاتي با کليه پيامدهاي آن در راستاي مشکلات مالي و اجبار بر بالا بردن ميزان توليد نفت و درآمدهاي نفتي گرفتار شود ودوباره به تله وفور نفت ارزان قيمت براي بازار جهاني بيفتد.
بمب هاي اتمي که امکان ساخت آن ها بر طبق اطلاعات سازمان سيا در ايران هنوز بين پنج تا ده سال وقت لازم دارد، خود بهانه اي است به مراتب بي ربط تر از دروغ هايي که در باره سلاح هاي کشتار جمعي در عراق براي توجيه جنگ گفته مي شد. بمب هاي اتمي پاکستان که مدت هاست موجودند و به راحتي مي توانند در دستان افراط گرايان ارتش پاکستان قرار بگيرند، خطري به مراتب بزرگ تر تلقي مي شوند، امري که واشنگتن هرگز به عنوان خطر و مشگل  گسترش جهاني سلاحهاي اتمي طرح نکرده است.  با وجود تجربه ناخوشايند عراق، رهبري ايالات متحده به هر قيمتي هم چنان خواهان ضربه زدن به تهران است و بر خلاف نظرات بسيار رايج سياسي، براي اين کار -  خواه به تنهايي و يا با همکاري نظامي اسرائيل - آمادگي کامل دارد. برخلاف عراق نيروي زميني در ايران کاربرد ندارد. تمامي ظرفيت هاي لازم براي پيش برد يک جنگ هوايي مدت هاست که در اطراف ايران مستقر شده اند. ايالات متحده قادر است از پايگاه هاي خود در عربستان سعودي و قطر يا از طريق کشتي هاي جنگي لنگر گرفته در بحرين و يا به وسيله بمب هاي B-۵ ٢ مستقر در جزيره ديه گوگارسيا در اقيانوس هند و نيز از طريق نيروهاي خود در عراق و افغانستان هر نوع هدفي را که در ايران بخواهد بمبباران کند.
آماده سازي زمينه هاي رواني جنگ هم با قدرت تمام اجرا مي شود. تهران که مدت هاست مهر دروغ گويي در روز روشن را بر پيشاني خود دارد، همواره بر سکوي اتهام قرار مي گيرد. رهبري دولت اسلامي تنها در صورتي قادر مي شود  اعتماد خود را در نزد دولت هاي غربي بازيابد که به طور دربست به حکم اين دولت ها از حق مسلم خود در ارتباط با قرارداد منع گسترش سلاح هاي اتمي ( NVV ) – بر خلاف اين قرارداد و بطور استثنايي صرفنظر کند. خانم آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان در مقايسه دولت اسلامي با رژيم نازي و به طور ضمني مقايسه شخص احمدي نژاد با هيتلر در خلال کنفرانس امنيت مونيخ، رهبري آمريکا را به طور کامل از خود خشنود ساخت. ميلوسويچ قبل از جنگ کوسوو و صدام قبل از عراق نيز عينا با هيتلر مقايسه شده بودند.
 جنگ عليه ايران در دراز مدت قادر نيست جلوي تسليحات اتمي ايران را بگيرد اما مي تواند در سراسر منطقه تحت شرايطي آتش گسترده اي بر پا کند.
دخالت نظامي عليه ايران مي تواند به بسته شدن شاهراه نفتي در تنگه هرمز و در نتيجه افزايش شديد قيمت نفت منجر شود. همين طور جانبداري شيعيان عراق از ايران و برقراري يک جنگ داخلي تمام عيار بين شيعه و سني در عراق دور از ذهن نيست. ورود عربستان سعودي به ميدان براي تقويت سني ها در برابر شيعيان نيز به اين مجموعه اضافه مي شود. در نهايت اين پرسش مطرح مي شود که سوريه با توجه به پيمان هم ياري خود با ايران، چه رفتاري در اين مورد نشان خواهد داد.
با وجود تجربيات عراق، بي شک جنگ با ايران نه با منطق و نه با حداقل درايت سازگاري دارد. چنين جنگي را تنها مي نوان با ناداني ايدوئولوژيکي توصيف نمود که در آن رهبري ايالات متحده هيچ درسي از تجربيات گذشته خود نگرفته است. رد سرسختانه حماس به عنوان برنده انتخابات فلسطين و کمک به تسليحات هسته اي هندوستان بدون در نظر گرفتن تشديد مسابقه تسليحاتي تازه اي در منطقه، خود گواهي بر اين واقعيت است. لذا عاقلنا نه است که اروپاييان بد ترين حالت ممکن يعني بروز يک جنگ را خيلي جدي تلقي کنند.
دولت ايران نيز به سهم خود در اين بحران با استراتژي دوگانه خويش – تامين سياست امنيتي از راه قانوني و نيز استفاده از ظرفيت هاي مغاير با معاهده منع گسترش سلاح هاي اتمي –  به بن بست رسيده است. همين طور جامعه اروپا و قبل از همه آلمان، داوطلبانه و به دور از هر نوع منطق سياسي و برخلاف تمامي علائق و منافع خود، بدون هيچ گونه ضرورتي به درجه پادويي دست به سينه و آماده به خدمت اقشار جنگ طلب ايالات متحده که اهداف بنيادگراي ورسالت طلبي واپس گرايانه و منافع هژمونيستي ايالات متحده را به صورت انفجارآميزي درهم آميخته، تنزل کرده است. اروپا با لغزش بي خردانه خود به دامن سياست تنش زاي ايالات متحده دست خود را براي ارائه راه حل هاي ميانجي گرانه به طور کامل بست و به طراحان استراتژي آمريکا در اجراي سياست هاي خود، حقانيت کامل بخشيد، بدون آن که برخلاف جنگ عراق قادر باشد خود را از ورود به درگيري و ماجراجويي هاي بزرگ تر خلاص سازد.
در صورتي که آنجلا مرکل صراحتا از حمايت و يا شرکت آلمان در اعمال قهر عليه ايران دوري نجويد، پس از خاتمه اولتيماتوم احتمالي در آوريل بوش هرگز او را براي ورود به ميدان و همياري در جنگ رها نخواهد کرد، حتا اگر خانم مرکل خود نيز خواهان آن نباشد. نگراني آن جاست که اتحاديه اروپا نيز با شعار "همبستگي و اتحاد دنياي غرب"، پشت دولت ايالات متحده قرار گيرد. فضاحتي بالاتر از اين براي آلمان و اتحاديه اروپا وجود ندارد که به توجيه اخلاقي جنگي دست زند که نه تنها براي خاورميانه و نزديک، بلکه براي خود اروپا نيز نتايج فاجعه باري در پيش خواهد داشت.
اين موضوع قابل درک نيست که چرا اروپا که به عنوان بزرگ ترين قدرت تجاري در بازار جها ن و همواره با وجهه اي مثبت در دنياي سوم مطرح بوده است، به درک اين واقعيت نائل نشده که از اين موقعيت بي نظير تاريخي براي برقراري سياستي مبتني برگفتگو در خاوردور و نزديک استفاده نمايد. اين موقعيت آشکارا در نتيجه از دست رفتن مطلق اعتبار و وجهه ايالات متحده در منطقه ايجاد شده است. غم انگيز است که اروپاي معروف به روشنگري به جاي پيشبرد يک سياست متکي بر عقل و منطق خويش در خاور نزديک و ايران، عنان رهبري خود را به طور کامل به دست سياست هاي مردود و مشکوک ايالات متحده بسپارد. ابتکار ولاديميرپوتين در سياست خود با حماس آخرين محملي است که بايستي چشمان خواب آلود اروپائيان را به روي اين واقعيت باز کند که تا چه حد اسير مراکز مافيايي پشت پرده در آن سوي اقيانوس اطلس گرديده اند.
 
اين مقاله در نشريه فرای تاگ مورخ ١٠ مارس ٢٠٠۶ به زبان آلمانی به چاپ رسيده است