روابط ایران و آمریکا: احتمالات و پیامد ها


سعید کرامت


• در این نوشته سعی خواهد شد که دلایل این چرخش سیاسی، درجه امکان نزدیکی آمریکا و ایران، و تاثیر سیاسی نزدیکی دو کشور بر جامعه ایران به اختصار مورد بحث قرار گیرد. در پایان منتخبی از ترجمه یک مقاله که توسط استرتژیستهای سیاسی واشنگتن برای رهنمود به رئیس جمهور جدید آمریکا را رابطه با چگونگی برقراری رابطه با ایران نوشته شده است نیز آمده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۱ فروردين ۱٣٨٨ -  ٣۱ مارس ۲۰۰۹


پیام نورزی اوباما، رئیس جمهور آمریکا، به حکمرانان ایران، آغازگر تلاش جدید واشنگتن برای فاصله گرفتن از سیاست خارجی جورج بوش، رئیس جمهوری قبلی آمریکا و همزیستی مسالمت آمیز با جمهوری اسلامی ایران است. این تلاش مبین یک چرخش سیاسی در سیاست خارجی آمریکا در رابطه با ایران می باشد. در این نوشته سعی خواهد شد که دلایل این چرخش سیاسی، درجه امکان نزدیکی آمریکا و ایران، و تاثیر سیاسی نزدیکی دو کشور بر جامعه ایران به اختصار مورد بحث قرار گیرد. (در انتهای این نوشته منتخبی از ترجمه یک مقاله که توسط استرتژیستهای سیاسی واشنگتن برای رهنمود به رئیس جمهور جدید آمریکا را رابطه با چگونگی برقراری رابطه با ایران نوشته شده است خواهد آمد.)

علل چرخش سیاسی
عاملی که مقامات جدید آمریکا را به این چرخش سیاسی در قبال ایران وا داشته است، شکست استراتژی سیاستی "نظم نوینی" (New World Order) و "عملیات پیشگیرانه"(Pre-imminent Strike) است که توسط جرج بوش پدر و پسر پرچمداری میشد. بعد از فروپاشی شوروی، آمریکا بعنوان تنها ابر قدرت میخواست هژمونی سیاسی و نظامیش را بر دنیا ناظر کند. جنگ اول خیلج در سال ۱۹۹۱ بقصد هموار کردن راه برای این نوع هژمونی بود. در این راستا، مشاورین جرج بوش پسر، سیاست "عملیات پیشگیرانه" پیش گرفتند و بحثشان این بود که برای حفظ هژمونی آمریکا، قبل از اینکه طرف متخاصم خود را برای هر حرکتی آماده کند، بایستی با یک اقدام نظامی توان هر اقدامی را از آن گرفت. این سیاست در چند سال اخیر با شکستهای بی سابقه ای روبرو شده است. نتیجه جنگ در افغانستان، عراق، لبنان و غزه نمونه های هستند که به بسیاری از استراتژیستهای سیاسی آمریکا فهمانده است که با توسل به نیروی نظامی نمیتوانند درجهان اراده خود را تحمیل کنند. بعبارت دیگر، قلدری و دخالتگری آمریکا و شقاوت و نژاد پرستی اسرائیل نه تنها باعث به گِِل نشستن کشتی نظم نوین شد بلکه زمینه را برای عروج سیاسی و نظامی مهم ایران در منطقه فراهم کرد.
شکست سیاسی آمریکا در جنگ با عراق حتی از شکست نظامی آن کشور سنگین تر است. آمریکا میخواست با سرنگونی صدام حسین حکومت ایده آل خود را برآن کشور حاکم کند؛ اما دست را به ایران باخت. نتیجه کشتار عظیم و هزینه فراوان ارتش آمریکا یک متحد سیاسی عمده برای ایران در عراق بود.
علاوه براین شکسته ها در منطقه خاور میانه، دولت آمریکا نتوانسته است در عرصه بین المللی رضایت کشورهای نظیر روسیه و چین را در مورد تحمیل تحریم های موثر بر ایران جلب کند. مجموعه این فاکتورها باعث شده است که آمریکا در سیاست خارجی خود در رابطه با ایران بازنگری کرده و وبجای تقابل سعی دارد راه همزیستی را امتحان کند.

امکان رابطه دیپلماتیک
آیا تلاش آمریکا برای برقراری روابط دیپلماتیک از جانب مقامات جمهوری اسلامی با استقبال ربرو خواهد شد؟ خیلی ها معتقد هستند که از آنجا که یک پایه سیاسی جمهوری اسلامی ضد آمریکائی گری بودن آن حکومت است، بنابراین هیچگاه نخواهد توانست با واشنگتن کنار بیاید. قطعا ضد آمریکاگری محدودیتهائی در این رابطه ایجاد خواهد کرد. اما به دلایل متعدد برقراری رابطه دیپلماتیک بین دوکشور برای جمهوری اسلامی کاملا امکان پذیر است.
اولا این احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران بود که ابتدا پیام تبریک به مناسبت انتخاب اوباما بعنوان رئیس جمهور آمریکا فرستاد.
در ثانی، بحث مشاورین اوباما این است که در رابطه با ایران نبایستی انتظار داشت که همه اختلافات یک شبه حل و فصل شود و یا ایران دست از حمایت از حزب الله بردارد. از میان اختلافات عمده بین آمریکا و جمهوری اسلامی دو مسئله غنی سازی اورانیم و کینه توزی ایران در مقابله با اسرائیل برای آمریکا از همه مهمتر است. دراین رابطه آمریکا به احتمال زیاد حاضر است که به ایران اجازه غنی سازی محدود اورانیم، بشرطی که تحت نظارت آژانش بین المللی انرژی اتمی باشد، بدهد. در رابطه با اسرائیل هم آمریکا از ایران انتظار خواهد داشت که در پروسه صلِِح بین فلسطینی ها و اسرائیل کار شکنی نکند و حزب الله را هم تشویق کند که از مکانیزم ها سیاسی برای اهدافش در لبنان استفاده اند. برآورد کردن همه این مطالبات برای تهران ممکن است. چون مقامات جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده اند که هدف از غنی سازی برای تامین نیازهای غیر نظامی است. حزب الله هم در لبنان حق وتوی سیاسی گرفته است و الزاما نیازی به اسلحه در داخل آن کشور ندارد. در نتیجه ایران میتواند به هر دو خواسته تن در بدهد.
خارج از اینها، مشاورین سیاسی پیشنهاد میکنند که برای جلب اعتماد ایران دارائی های آن کشور که ۳۰ سال پیش در آمریکا بلوکه شده است آزاد و بعضی تحریم ها قبل از مذاکره لغو گردند. اگر روندها به این شیوه پیش برود جمهوری اسلامی آنرا موفقیتی عمده برای خود قلمداد خواهد کرد. میتواند ادعا کند که حالا "آمریکا آدم شده است." دیگر دلیلی ندارد که خصومات را با آن کشور ادامه دهد.

مضافا بر این، اکثریت مردم ایران داشتن یک رابطه دیپلماتیک را به یک رابطه خصمانه و رعب انگیز بین دوکشور ترجیه میدهند. در نتیجه از زاویه افکار عمومی داخلی هم جمهوری اسلامی دچار مانعی نخواهد شد. اکثر جناحهای حکومتی هم خواهان کنار آمدن با غرب و آمریکا هستند. در مورد دنیای عرب هم، جمهوری اسلامی میتواند رابطه خود رابا آمریکا بعنوان موفقیت برای اسلام به گروههای اسلامی مورد حمایتش بفروشد و درهمان حال با لفاظی از فلسطینیان حمایت کند.

فراموش نشود، جمهوری اسلامی اکنون رابطه دیپلماتیک با انگلیس دارد و سیاست خودش هم علیرغم میل انگلیسی ها همه پیش میپبرد. منظور این است که رابطه دیپلماتیک ممکن است لفاظی ایران را بر علیه تخفیف دهد اما تمام ساکت یا دگرگون نخواهد کرد.

رابطه با آمریکا چه برای جمهوری اسلامی و چه برای جریانات اسلامی مورد حمایتش گناه کبیره نیست. اتفاقا مشکل جمهوری اسلامی، حزب الله و حماس این است که چرا آمریکا قدرت و تاثیر آنها را برسمیت نمی شناشد. چند ماه پیش بود که خالد مشعل رهبر حماس با جیمی کارتر، رئیس جمهور سابق آمریکا دیدار کرد. به بیان دیگر، رابطه دیپلماتیک بین تهران و واشنگتن، از اعتبار جمهوری اسلامی نزد گروههای اسلامی کم نخواهد کرد.

از سوئی دیگر، از نظر اصولی و فلسفی رابطه دیپلماتیک با آمریکا، از پذیرش آتش بس با عراق در سال ۱۹۸۸ برای حاکمان تهران تلختر نیست. با توجه به این فاکتورها برقراری رابطه دیپلماتیک با آمریکا ممکن و محتمل است.

تاثیر رابطه آمریکا و ایران
اما این رابطه چه تاثیری در روند تحولات سیاسی درجامعه ایران میتواند داشته باشد؟ اولین تاثیرش این است که خطر جنگ را از فضای سیاسی ایران پاک میکند؛ فضای مناسبتری برای بالا بردن توقع مردم و فعالین سیاسی فراهم خواهد نمود. این تحول سیاسی میتواند حربه سرکوبگری جمهوری اسلامی را کند تر کند و این امکان را برای مردم ایجاد نماید که سینه سپر کرده و بگویند "خطر جنگ رفع شده، تحریم هم نمانده است ما هم خواهان تحول در زندگی خود هستیم."

دومین تاثیرش این میتواند باشد که جریانات قوم گرا و هم چنین ناسیونالیست ایرانی اپوزیسیون که مبلغ تنفر قومی و خرافات ناسیونالیستی هستند را بی افق و پژمرده کند. در جامعه ای که فضای سیاسی اپوزیسیونش کمتر آلوده به قوم پرستی و خرافه ناسیونالیسم باشد نیروها مترقی دیگر نظیر جنبش برابری حقوقی زن و مرد، جنبش کارگری برای مطالبات صنفی و سیاسی و انواع نیروهای مترقی دیگر مدافع حق کودک، و سالمند هموار خواهد شد.
سومین تاثیرش میتواند لغو تحریمات و گسترش بازرگانی میان دو کشور باشد که این هم در حیات اقتصادی جامعه و بهبودی زندگی مردم بسیار مهم است.

آیا رابطه با آمریکا موجب تحکیم جمهوری اسلامی نمیشود؟ از نظر نیروهایی که به موشکهای آمریکا امید بسته بودند که رژیم را سرنگون کنند حتما باعت تحکیم جمهوری اسلامی میشود. اما از نظر نیروئی که در تلاش است توقع جامعه را بالا برده و فعالین سیاسی- اجتماعی را برای یک انقلاب اجتماعی پیشرو و بهبود در زندگی مردم آماده میکند، تحولات سیاسی مورد بحث، جهموری اسلامی را در مقابل صف آزادیخواهی و عدالت اجتماعی تضعیف خواهد کرد.

تحولات مورد بحث نتیجه سیاست اوباما و یا کسی دیگر در آمریکا نیست. بر عکس،‌عروج اوباما خود نتیجه
شکستهای سیاسی دولتهای پیشین آمریکا است. رهبران آمریکا راه دیگری غیر از همزیستی با جمهوری اسلامی ندارند. در این هنگام اوباما انتخاب شده است تا چهره خشن آمریکا را کمی تعدیل کند. این کار قرار است ابتدا با لاس زدن با معممین حاکم بر ایران آغاز شود. هر چند این پروسه ممکن است به کندی پیش برود آما نهایتا یک فصل دیگر از مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی را باز میکند. فعالین سیاسی آزیخواه و انسان محور بایستی بدون توهم به طرفین این معامله، با ایجاد تشکل ها گسترده برای برابری حقوق زن و مرد، بهداشت، تحصیل، کار و یا بیمه بیکاری مکفی ، لغو حجاب اجباری و آزادی بیان و نشر، به قصد ساختن یک جامعه مرفعه و انسانی به میدان بیاند.


مطلب زیر توسط "مشاورین سیاست خارجی در مرکز سبان بروکلینگس" واشنگتن در یک مجموعه تحقیقاتی تحت عنوان"بازسازی بالانس: یک استراتژی جدید در خاور میانه برای رئیس جمهور جدید" انتشار یافته است. فصل سوم این استراتژی در مورد راههای پیشنهادی برای برقراری رابطه با ایران است که قسمتهایی از آن ترجمه و جهت اطلاع علاقمندان، در اختیار عموم قرار میگیرد. این نوشته بطور عام فضای فکری استراتژیستهای سیاست خارجی آمریکا را در مورد شیوه تعامل با جمهوری اسلامی در دوره جدید نشان میدهد.
مترجم


راهی برای همزیستی:
سیاست جدید آمریکا در مورد ایران


نوشته: Susanne Maloney & Ray Takeyah
(مشاورین سیاست خارجی در امور خاور میانه)
ترجمه: سعید کرامت

رئیس جمهور جدید آمریکا، مانند پنج رئیس جمهور سابق، سریعا در مقابل این واقعیات قرار خواهد گرفت که بایستی به ملاحظات جدی آمریکا راجع به مسئله جا طلبی اتمی ایران، دخالت در امور تروریسم و بی ثباتی منطقه و سرکوب شهروندان در آن کشور بپردازد. در سایه تحولات در سالهای اخیر، تهران ابزارهایی برای تاثیر گزاری بر پیچیدگیهای امنیتی منطقه کسب کرده است. بعید بنظر میرسد که هیچ یک از بحرانهای دنیای عرب، از بحران در عراق و لبنان گرفته تا امنیت در منطقه خیلیج فارس بدون کمک ایران حل شود.
کابینه جدید ممکن است تمایل داشته باشد که لفاظی ملایمتری بکار ببرد و با متد "چوب و هویج" که در دوره پنج رئیس جمهور سابق شکست خورده است، باایران بر خورد کند. اما این یک اشتباه خواهد بود. امروز آمریکا بایستی یک باز نگری عمیق در استراتژی اش در شیوه برخورد به ایران در حال عروج کرده و یک کمپین همه جانبه دیپلماتیک برای تعامل با قدرتمندترین دشمنش در خاور میانه آغاز نماید.
پس از بررسی یک سلسله از گزینه های سیاسی ممکن از جمله تغییر رژیم، حمله نظامی، سیاست مهار کردن و تعامل، این مقاله رئوس یک نوع سیاست تعامل را که به نفوذ ایران اقرار میکند و در عین حال سعی خواهد کرد آنرا مهار و هدایت بکند مورد بحث قرار خواهد داد.
بطور مشخص این نگرش تاکید میکند که :
- مذکرات بایستی در مورد تک تک موارد مهم،همه جانبه و مجزا از هم باشند.
- بایستی یک هماهنگ کننده مخصوص در امور ایران که بتوانده تلاشهای دیپلماتیک را در مورد ایران هماهنگ کند در وزارت امور خارج تعیین گردد.
- لازم است رابطه دیپلماتیک در سطح پایین از سر گرفته شود تا دولت بتواند بیشتر با مقامات ایران آشنا شده و درک بهتری از دینامیسم سیاسی در ایران کسب کنند.
- بجای تلاش برای بکارگیری جناحهای مختلف بر علیه همدیگر، بایستی با دولت ایران به مثابه یک پیکره واحد نشست و بر خاست کرد.
- لازم است میانجیگران موثری که میتوانند یک پل بین اداره واشنگتن و اطرافیان ولی فقیه و رئیس جمهور ایران بسازند، معرفی گردند.
-لازم است که بازسازی تصویری که کابینه اخیر از چهره دمکراسی خواهی و دخالتگری آمریکا به دنیا نشان داده بود، بوسیله برنامه هایی که تمرکزش بر تشویش تبادل مردم با مردم است انجام گیرد.
- بایستی متوجه بود که پروسه تعامل با ایران دشوار و بنا به فضای داخلی و اوضاع خارجی منطقه شیفت پیدا میکند. برای رسیدن به هدف، کابینه جدید بایستی با هوشیاری به بحرانها برخورد کند، و به مباحث داخل آمریکا، ملاحظات و منافع متحدین توجه داشته باشد.
این طرح به مدیریت جدید آمریکا فراخوان میدهد که قدمهای سریع بدون فوت وقت برای استفاده بموقع از این پنجره فرصت بسیار مهم در طول " ماه عسل" ریاست جمهوری جدید و قبل از نمایش انتخاباتی ریاست جمهوری ایران در جون ۲۰۰۹ بردارد.
این نمونه روابط مانع از تقابل و حتی کشمکش نمیشود. چگونگی بازسازی رابطه حسنه با ایران، در مقایسه با کیس دشمنان قبلی ، یک درمان معجزه آسا برای تمام مشکلات نیست. ... اما، این چارچوبه روابط به ایران نشان خواهد داد که مسئولیت پذیری به سودش است نه رادیکالیسم. ... ما اعتقاد داریم که راه حل تشریح شده در پائین بهترین طرح را برای بر خورد به پیچیدگی ها و مشکالاتی که ایران برای آمریکا ایجاد کرده است ارائه داده است.

کمبود راه حلهای پایدار
هر بازنگری تازه سیاسی یک سری گزینه های آشنا از قبیل تغییر رژیم، اقدام نظامی، اقدامات بی رحمانه اقتصادی و یا تعامل در مقابل رئیس جمهور جدید قرار خواهد داد. واشنگتن بخشهایی از هر کدام از این سیاستها را در طول سه دهه اخیر بکار گرفته است. اما این سیاستها نتیجه اندکی داده اند. مروری بر این سیاستها نشان میدهد که تنها گزینه آخر- یعنی تعامل - یک سری آلترناتیو برای بر خورد با تضادهای بین تهران و واشنگتن و حفاظت از منافع آمریکا در منطقه را نشان میدهد.
از میان همه راههای برخورد با ایران، مفهوم غیر قابل باور تغییر ساختارسیاسی و یا قدرت درتهران مفهومی است که دولت آمریکا مدت ۳۰ سال است در بوق کرده است.
هر کوششی برای تغییر رژیم از راه زور، خرابکاری و یا "انقلاب نارنجی" – موفقیتی ببار نخواهد آورد. همچنانکه اداره جرج بوش متوجه شده است حتی بکارگیری نافعال مفهوم تغییر رژیم امید به رابطه دیپلماسی و تغییر از درون را از بین میبرد.
در اثروجود یک درصد بالای جمعیت جوان، اقلیت های قومی، اقتصاد بی نظم و نا کار آمد، تعصب ایدئولوژیک، اختلاف جناحی و سرکوبگری دولت، در ظاهر بنظر میرسد ایران یک کاندید خوبی برای آژیتاسیون انقلابی باشد. اما رژیم ایران با توان عظیمی بر اوضاع تسلط دارد و با قدرت برای هر تحولی در آینده نزدیک آمادگی دارد. این حکومت ۳۰ سال است در مقابل نارضایتی داخلی فشار خارجی مقاومت کرده است. رژیم اسلامی در داخل منفور است اما تحول انقلابی بعید به نظر میرسد.
نا رضایتی عمیق بر سر اوضاع اقتصادی و سیاسی بسوی یک اپوزیسیون سازمان یافته تکامل پیدا نکرده است. در نتیجه رژیم با یک تهدید سازمان یافته روبرو نیست. بنظر میرسد که ایرانیان به دولیل از انقلاب نا امید هستند. یک بعلت نتایج انقلاب ۱۹۷۹ و دیگری بعلت شکست خاتمی. علاوه براین، وضعیت در کشورهای همیسایه یعنی افغانستان و عراق بیشتر آنها را از انقلاب نا امید کرده است.
حتی اگر شرایط برای دمکراسی در ایران مهیا بود، تشویق خارجی در این زمینه محصول متضادی ببار می آورد. خاطره کودتای مورد حمایت آمریکا علیه مصدق در سال ۱۹۵۳ باعث شده است که هنوز خیلی از ایرانیان – حتی ایرانیان پرو آمریکا، واشنگتن را مسبب مشکلات امروزی کشورشان بدانند. به همین دلیل، دخالت آمریکا در ایران، بجای تقویت دمکراسی آنرا سقط خواهد کرد.
گزینه نظامی هم یک محصول هولناک ببار خواهد آورد. آمریکا یک گزینه نظامی پایدار ندارد که بتواند با اقدام نظامی منافع واشنگتن را در منطقه خاور میانه حفاظت کند. یک درگیری نظامی با ایران به امنیت آمریکا در منطقه صدمه جدی خواهد رساند و بنظر نیمی رسد باعث حل برنامه اتمی ایران بشود. فقدان اطلاعات کافی از تاسیسات اتمی ایران باعث میشود که بمباران هوائی هم نتواند در فلج کردن آن برنامه موثر باشد. بدتر،   چنین اقدامی دولت ایران رادیکالتر خواهد کرد و به آن رژیم بهانه خواهد داد که بدون توجه به جامعه بین اللملی بعد از بمباران برنامه خود را با سرعت بیشتر پی بگیرد.
حمله نظامی احساسات ناسیونالیستی مردم را صیقل و آنها را در پشت سر یک رژیم نامحبوب و برنامه اتمی اش بسیج خواهد کرد. حملات تلافی جویانه ایران در تمام منطقه از جمله از جانب اسراِئیل، متحد آمریکا احساس خواهد شد . عواقب این وضیعت پروسه صلح اسرائیل فلسطین را ویران و ثبات عراق را بخطر خواهد انداخت. برنده واقعی یک درگیری نظامی با ایران، جناح تندرو حاکم درآن کشور و گروههای اسلامی رادیکال ضد آمریکا در دنیا خواهد بود. حتی شرکای آمریکا در منطقه درگیری نظامی با ایران را تهدید برای خود میدانند. آنها در حالی در خفا به آمریکا توصیه میکنند که راه حلی برای مسئله پیدا کند، بصورت علنی از یک راه حل صلح آمیز برای تشنج بر سر مسئله اتمی ایران دفاع میکنند و تلاش دارند روابط خوبی با ایران داشته باشند. بنظر نمی رسد که کشورهای خلیج نظیر قطر اجازه به آمریکا بدهند که از خاک و منابع آنها برای یک کمپین نظامی علیه ایران استفاده شود.
در غیاب یک گزینه مناسب واشنگتن بر می گردد بسوی تقابل با تهران. مهار ایران براین پیش داوری استوار است که گویا فشار دیپلماتیک و تحریم اقتصادی ایران را بسوی یک دولت مسئول و منتخب سوق خواهد داد. مهم ترین دلیل برای اثبات این درک، ۲۹ سال شکست مداوم این سیاست است. سیاست مهار کردن در تمام زمینه ها شکست خورده است: ایران را منزوی نکرده است؛ رژیم را قانع نکرده است که از پروسه صلح در منطقه حمایت کند. آن رژیم را قانع نکرده است که از پروژه اتمی اش چشم پوشی کند. تمام این شکست ها در گزارش سالانه وزارت امور خارجه لیست شده و اضافه شده است که ایران فعالترین حامی تروریست بود و بسوی کسب توان اتمی پیش میرود.

سیاست مهار خود بخود متحق شده است. شور وشوق انقلابی و توسعه طلبی ایران در طول جنگ پر هزینه ایران و عراق پایان یافت، و آن کشور سیاست توسعه طلبانه ای را دنبال نمی کند.
تحریمات اقصادی تاکنون تاثیرات منفی ای بر اقتصاد بی نظم ایران گذاشته است اما در عین حال تحولات منطقه ایران را تقویت کرد است. هر چند احزاب شیعه در عراق همگون نیستند اما همگی متحد ایران هستند. حکمرانان جدید عراق ممکن است تماما وابسته به ایران نباشند اما تمایلی ندارند که ایران را بخاطر آمریکا از خود برنجانند.
کشورهای خیلج فارس سعی کرده اند که همیشه بالانس قدرت را بین دولتهای خود و همسایگان پر جمعیت خود، یعنی ایران و عراق حفظ کنند. با وجود بی اعتمادیشان به ایران، کشورهای خلیج فارس روشن نشان داده اند که یک ائتلاف ضد ایرانی را تشکیل نخواهند داد. وضعیت عراق در سالهای اخیر اعتماد آنها را به توان آمریکا خورد کرده است. در عین حال نمی خواهند نا امنی در منطقه وضعیت اقتصادی رو به رشدشان را به هم بزند.

بعضی ها ممکن است تصور کنند که بعلت شیفت سیاست و بقدرت رسیدن جناح تندرو راست در ایران، تلاش برای مذاکره با آن کشور بی ثمر است. اما تاریخ ثابت کرده است که تعامل بهترین ابزار بلقوه موثربرای پرداختن به اختلافات ایران و آمریکا است بشرطی که با قضاوت سلیم انجام گیرد. کنار آمدن ریچارد نیکسون در دهه ۶۰ میلادی یکی از نمونه هایی است که نشان میدهد آمریکا از راه تعامل میتوانند با مخالفینش کنار بیاید.
آینده نگران آمریکا بایستی که واقعیت عروج ایران را بعنوان یک قدرت منطقه ای قبول کنند. تلاش برای تعامل با ایران بایستی با یک ارزیابی واقعی از وضعیت و توجه به این امر که آیا آمریکا میتواند خود را با شرایط تطبیق دهد شروع شود.
ایران به دنبال این است که هژمونی اش در منطقه خیلج به رسمیت شناخته شود. یک تعامل با ثبات که عروج ایران را بعنوان یک قدرت منطقه ای برسمیت بشناسد، چارچوبی برای همزیستی فراهم خواهد آورد.

اما سئوال این است: آیا ایران حاضر به مذاکره است؟ قطعی نیست. اما دگرگونی در خاور میانه و تحولات داخلی دولت ایران را بر سر چند راهی قرار داده است. ایران امروز یا بایستی بسوی همزیستی حرکت کند یا بطرف یک تقابل پر خطر. افزایش نفوذ ایران در حوزه خلیج فارس و عروج آن کشور بعنوان قدرتمندترین حکومت منطقه این امکان را فراهم کرده است که به همزیستی با آمریکا رضایت بدهد. با وجود لفاظی و شعارهای فراوان، سیاست خارجی ایران در پی تحولات جهانی و داخلی تکامل پیدا کرده است. بعنوان مثال در سال ۲۰۰۶ رهبر ایران مذاکره با آمریکا را مجاز اعلام کرد. اما در سالها پیشتر اگر یک نفر ناراضی سیاسی ای مذاکره با آمریکا را بلامانع میدید، زندانی میشد.
حتی پرزیدنت جرج بوش قبل از ۲۰۰۳ خواستار مذاکره مستقیم با ایران بود. اما بعدا آنرا فریز کرد. رئیس جمهوری جدید یک فرصت کوتاه تاریخی دارد که یک طرح را در مقابل ایران قرار دهد.

یک راه جدید به پیش
در رابطه برخورد به مشکل ایران، اکنون نه تنها وقت تغییر سیاست است بلکه پارادایم هم بایستی تغییر کند. برای یک مدت طولانی واشنگتن در پی این بوده است که با غرور و خود خواهی مفرط دولت ایران را قانع کند که سیاستش تغییر دهد. این شیوه برخورد حاصل چندانی نداشته است. برنامه اتمی ایران و شرکت آن کشور در خشونتهای عراق، فرصت زیادی برای رئیس جمهور آینده آمریکا نگذاشته است که با همان سیاست "چماق و هویج" که از سوی پنج رئیس جمهور پیشین شکست خورده، بر خورد کند. واشنگتن احتیاج به تغییر رویکرد و استراتژی جدید که بتواند ایران بدرون یک شبکه دوجانبه توافقات نظامی و اقتصادی بکشاند دارد.
بی اعتمادی عمیقی بین طرفین وجود دارد. اما در مورد موضوعاتی که منافع دوطرف تلاقی میکنند، مثلا مسئله عراق، افغانستان، توافقات امنیتی منطقه ای میتوان پیشرفتهایی حاصل کرد.

حرکت سریع
زمان یک فاکتور متغیر، در رابطه با بنای یک دیپلماسی موفق، است. وقت ایده ال برای مذاکره با ایران هیچگاه نخواهد رسید. هدف دیپلماسی آمریکا بایستی این باشد که زمینه گفتگو را بوجود بیاورد حتی اگر فضای داخلی ایران با آمریکا متخاصم باشد.
بعضی ها فکر میکنند که بهتراست تلاش دیپلماتیک را به بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران موکول شود. درست است که احمدی نژاد یک رهبر مشکل ساز است، اما به تاخیر انداختن تلاش دیپلماتیک، و ترجیح دادن هر کاندید ریاست   جمهوری از جانب آمریکا، موقعیت آن کاندید را تضعیف خواهد کرد.
هر کسی انتخاب شود اختیارات محدودی در این زمینه خواهد داشت. هیچ بعید نیست که احمدی نژاد دوباره انتخاب شود. اما از آنجا که آدرس واقعی برای دیپلماسی آمریکا دفتر خامنه ای است، انتخابات ریاست جمهوری نبایستی زمان آغاز تلاش دیپلماتیک را به واشنگتن دیکته کند.   

چارچوب برخورد موثر
طرح یک چارچوبه و روش برخورد موثر برای تعامل با ایران یک وظیفه خطیر مدیریت جدید آمریکا است. هدف نهایی این تلاش که تلاش همه جنانبه ای برای بررسی تمام امور مورد مناقشه و برقراری یک رابطه عادی است، بایستی از همان ابتدا برای طرفین مفهوم و روشن باشد. لازم است که واشنگتن خطوط موضوعاتی که میخواهد بر سر آنها مذاکره کند را روشن نماید. این موضوعات را میتوان به چهار دسته روابط دیپلماتیک، موضوع اتمی، امنیت در منطقه خلیج فارس، و مسائل وسیعتر منطقه از جمله صلح اعراب – اسرائیل تقسیم کرد.
اولین قدم بایستی با تعیین یک جدول زمانی برای برقراری روابط دیپلماتیک، لغو تحریم های آمریکا و آزاد کردن سرمایه ایران که در بانکهای آمریکا فریز شده است باشد. این روند بایستی آهسته پیش برود اما انجامش به ایران نشان خواهد داد که آمریکا به دیپلماسی متعهد است نه به تغییر رژیم. این حرکت باعث بوجود آمد اعتماد به آمریکا از جانب افکار عمومی ایران هم خواهد شد. چنین اقدامی یک مکانیسم مناسب برای دیالوگ دوطرفه فراهم خواهد کرد.
پرداختن به مسئله اتمی موضوع دوم است. هنگام بحث بر سر این موضوع بایستی شکستهای دو سال اخیر در این مورد کنار گذاشت. در روش بر خورد به مسئله بایستی همچنان پنج عضو شورای امنیت ملی و آلمان را درگیر کرد. مدیریت جدید بایستی بدون هیچ پیش شرطی وارد مذاکره شده و با برداشتن هر مانعی ثابت کند که آماده همکاری است.
درحالی که هدف نهایی این مذاکرات بایستی توقف غنی سازی اورانیم از جانب ایران باشد، استرتژی مذاکره آمریکا بایستی به شیوه باشد که بن بست و بغرنجیهای سالهای اخیر بر سر این مسئله را پشت سر بگذارد. قانع کردن ایران برای جواب دادن به در خواست جامعه بین المللی و توقف طولانی مدت غنی سازی اورانیم یک دست آورد بزرگ این سیاست خواهد بود.
سومین موضوع مورد مذاکره بایستی بر روی مسئله همسایگان ایران یعنی عراق و خیلج فارس متمرکز شود.   از زمان سقوط صدام حسین، آمریکا تلاش زیادی کرده است که نفوذ ایران را در عراق محدود کند. هر چند ایران در طول این مدت تلاش کرده است که گروههای ملیتانت شیعه را حمایت کند اما در حقیقت ایران و آمریکا هر دو منافع مشترکی در عراق دارند. تهران همانند واشنگتن علاقمند به پایان دادن منازعات درونی عراق و قوام یافتن یک دولت یکپارچه هستند. رژیم آخوندی در واقع از این خوشحال است که دمکراسی در عراق دولت را به متحدین آنها یعنی اکثریت شیعه خواهد سپرد.
در رابطه با دخالت گری ایران در عراق، مدیریت جدید آمریکا بایستی متوجه شود که روابط طولانی شخصی، فرهنگی، و مذهبی امکان بسیار زیادی به تهران داده است تا بر آینده عراق تاثیر بگذارد. واشنگتن بایستی تلاش بکند که تهران نفوذش را به مسیرهای سازنده هدایت کند. اهداف کلیدی بحث بر سر این موضوع بایستی متعدل کردن خواست شیعیان برای اتونومی محلی، خشکاندن کمک تسلیحاتی برای گروههای مسلح، حمایت از پروسه آشتی ملی، و افسار زدن به فعالین مقتدا صدر بایستی باشد. ایران به مثابه یکی از بزرگتری شریکهای تجاری عراق، میتواند بیشترین سود را از پروسه باز سازی عراق ببرد.
علاوه براین، وجود منافع مشترک ممکن است که این امکان را بوجود بیاورد که طرفین متوجه شوند که به همدیگر نیاز دارند. اقدامات دیگری نظیر مبارزه با قاچاق، جلوگیری از اتفاقات در دریا، خلع سلاح سازمان مجاهدین ممکن است که اعتماد ایرانیان را جلب و در اموری نظیر دسترسی به سعد بن لادن، یک رهبر ارشد القاعده، که در بازداشت خانگی است در ایران، به آمریکا کمک کند.
چهارمین و مشکل سازترین مسئله مورد مذاکره بایستی مخالفت سر سختانه ایران با صلح اعراب و اسرائیل باشد. خصومت ایران با اسرائیل ریشه در ایدئولوژی انقلابی آن دولت داشته و هدف از ایجاد آنتی پاتی در میان مردم منطقه هم این قضیه را تقویت کرده است. برای تغییر سیاست ایران، واشنگتن بایستی روشن کند که اگرایران میخواهد رابطه مناسبی با آمریکا داشته باشد، جنگ طلبی علیه اسرائیل ممکن است باعث از دست دادن منافع ملموسی برایش بشود.
غیر واقعی است که اگر تصور شود که ایران هیچگاه از در آشتی با اسرائیل در خواهد آمد و یا دست از حمایت حزب الله بردارد. اما تلاش مدام میتواند که رهبران ایران را قانع کند که حزب الله را تشویق کنند که لفاظی اش را کاهش داده و تبدیل به یک حزب سیاسی "نرمال" در لبنان گردد.

S.keramat@gmail.com