نگاهی به کتاب عقل در سیاست، اثر دکتر حسین بشیریه
قسمت اول


ا. دهقان


• اندیشمندانی چون بشیریه با گستردگی دید و وسعت نظر در حوزه های مختلف سیاسی اجتماعی و نیز ژرف بینی های خاصی که در پژوهش های اجتماعی اش وجود دارد، توانسته است در تبین و تفسیر بسیاری از مفاهیم مورد نیاز ما در علوم جدید، راهگشای خوبی باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۵ فروردين ۱٣٨٨ -  ۴ آوريل ۲۰۰۹


مقدمه

از نظر آنهائیکه در جبهه چپ فعالیت میکرده اند، دیدگاههای پژوهشی افرادی چون بشیریه نمی توانسته جالب توجه باشد. بخصوص آنهاییکه در دایره بسته احزاب سنتی، خود را محدود می دیده اند. و نیز با توجه به اینکه درکشورهایی چون کشور ما که جنبه های دموکراتیک در روابط داخلی و خارجی این سازمانها، بخصوص در شرایط اجرایی کمتر بکار گرفته می شدند، افراد متمایل به جبهه چپ سمت مطالعاتی خود را از دایره خواست های تصمیم گیرندگان که در راس هرم سازمانی شان قرار داشتند به ندرت خارج می نموده اند.
اما با بروز تحولات همه جانبه ای که از چند سال اخیر در عرصه های مختلف علمی، تکنولوژی و فناوری ونیز در همین راستا در ساختارها و نهادهای اجتماعی و اقتصادی جامعه رخ نموده است و نیز با شکل گیری نهادهای مدنی نو و مطابقت با نیازهای عصر کنونی، ضرورت پیشبرد در کارها، بسیاری از قید و بندها و محدودیتها را در زمینه های مختلف و نیز در حوزه های سیاسی، اقتصادی و همچنین در اکثر سازمانهای سیاسی کمتر کرده و شاید به دور انداخته باشد.
در این شرایط اندیشمندی چون بشیریه با گستردگی دید و وسعت نظر در حوزه های مختلف سیاسی اجتماعی و نیز ژرف بینی های خاصی که در پژوهش های اجتماعی اش وجود دارد، توانسته است در تبین و تفسیر بسیاری از مفاهیم مورد نیاز ما در علوم جدید، راهگشای خوبی باشد.
نگارنده نیز که ابتدا کمتر تمایلی به مطالعات پژوهشی آقای بشیریه داشته، اما پس از مطالعه و بررسی تعدادی از نوشته های ایشان، بخصوص نوشته هایی در مسایل دموکراسی هم به عنوان تعریف و تفسیر دقیق تر معنا و اجرای اصول دمکراسی و تجربیات موفق و ناموفق آن در کشورهای مختلف، بخصوص کشورهای کمتر توسعه یافته، دیدگاه های پژوهشی آقای بشیریه را مفید و قابل توجه یافتم.
همچنین با کنکاش وبررسی در "کتاب عقل در سیاست" آقای بشیریه، آنرا اساسی و نیاز مبرم برای مطالعه مخصوصا برای آنهایی یافتم که می خواهند خود دارای بینش موثر در مسایل اجتماعی و سیاسی داشته باشند. به همین دلیل سعی کرده ام به سهم خود در معرفی و شناساندن این اثر پژوهشی تلاش نمایم. گرچه بعضی از مطالب این کتاب دقیقا با نگرش من مطابقت کامل نمی تواند داشته باشد، ولی در این فکر نبودم که موارد انتقادی خود را در اینجا بازگو نمایم. هدف من فقط بررسی و توضیح و یا نمایاندن نظر نویسنده کتاب بوده است. اگر خواننده ای غیر از این برداشت متفاوتی بین خلاصه من و نوشته های آقای بشیریه تشخیص دهد حتما نظر بشیریه را مبنای قضاوت خود قرار دهد. نظر پیشنهادی من در مطالعه کتاب هایی از این نوع، بخصوص کتاب "عقل در سیاست" بشیریه این است که هر خواننده ای می بایست از دید انتقادی به نگرش ایشان برخورد نماید. مطمئنا تایید صددرصد ی نمی تواند مطرح باشد. گرچه بسیاری از مطالب و توضیح مفاهیم در این کتاب تقریبا بی طرفانه و بی غرضانه است. و نیز حتی نتیجه گیریهایی که بشیریه در هر مبحث به عنوان نظرات خویش عنوان می کند، غیرعلمی و غیر منطقی بنظر نمی رسد.
***********************

بشیریه کتاب را به چهار بخش مجزا فهرست بندی کرده اما موضوعات اصلی بحث در همه بخش ها در ارتباط با هم دنبال شده است. بطوریکه خواننده در هنگام مطالعه، بیش از یکبار به همان مفاهیمی که قبلا برخورد داشته بر حسب فاز بحث دوباره برخورد می نماید. بخش اول کتاب به نام "اندیشه "نام گذاری شده است که خود به هشت قسمت یا زیر بخش عنوان بندی گردیده است. بشیریه در عنوان اول "مسائل اساسی در فلسفه سیاسی" مفاهیمی چون انسان، ماهیت دولت، بهترین شکل حکومت و غایات سیاسی می پردازد. او براین باور است که هر پژوهشگر باید در درک و گزینش مفاهیم دقیق و مطمئن باشد. چون این ها خود در نتیجه گیریها و نیز در تصمیم گیری های نهایی موثر و شاید تعیین کننده هستند. هر نوع برداشت از ماهیت یا طبع انسان، سیر تاریخی و رشد او، نوع زندگی و شخصیت پذیری آن، خود در الگوسازی و یا تغییر در الگوی مناسب بطور شاخص عمل می کند. نویسنده در کتاب خود نظریات مطرح اندیشمندان و نظریه پردازان از نوع متفاوت و شاید متضاد را بدون پیشداوری بازگو می کند. اما نظرات خود را در زمینه های مختلف و در جاهایی که لازم می بیند، مطرح می نماید.
بشیریه از فلسفه سیاسی تعریف خاص خود را انتظار دارد و می گوید این فلسفه به موضوعات عمومی می پردازد که مربوط به زندگی است، در جهت بهترسازی کیفیت آن کانال سیاسی را گذر می کند. وی روش متداول در بررسی اندیشه های سیاسی را مناسب نمی داند، بعبارتی آنرا در مقابل فلسفه سیاسی قرار می دهد. او می گوید روش تاریخ گرایی، اندیشه سیاسی را به تاریخ پیوند می دهد. همچنین روش جامعه شناسی فقط بازتاب منازعات هر دوران است. روش بازنگرش فلاسفه گذشته در جهت علائق مدرن است. که هر سه آنها باعث سلب استقلال فلسفه سیاسی می شوند.
بشیریه معتقد است موضوع فلسفه سیاسی، کل دولت و جامعه سیاسی است.او مهمترین دستگاه های فلسفی- سیاسی را که با روش خاص خود به توضیح جهان سیاسی می پردازند، تحت عنوان و نسبت های ذیل تقسیم بندی می کند:
۱- ارسطو، که تاکید او به مشاهده و استدلال است
۲- هابز، او را به استدلال انتزاعی و منطقی معرفی می کند
٣- جان لاک، که تاکید بر عقل سلیم و طبیعی بودن دارد
۴- سنت اگوست، پای بند به وحی الهی است
۵- هگل، که در فلسفه خود عقل را شاخص قرار داد
سپس در مورد ماهیت انسان نظریات هر کدام از فلاسفه را پس از جمع بندی به چهار دسته تقسیم می کند. چهار سوال مطرح شده در مورد انسان را با جواب هر کدام از اندیشمندان می سنجد و مطابق با جوابها، آنها را دردسته های مشخصی قرار می دهد.
بشیریه می گوید: از نظر جان لاک انسان فردگراست و در جامعه آزاد است. حتی حکومت هم حق ندارد او را مجبور به کاری که خود تمایل به آن را ندارد، بکند.
اما مارکس جوهر انسان را در جمعی بودن او می بیند. انسان با جوهر جمعی که دارد اجتماعات مختلفی بر حسب ضرورت ایجاد می کند. جوهر فرد فعالیت او، زندگی او، روح او و ثروت اوست. در روند تولید روح جمعی بودن انسان آشکارتر می شود.
نظر ارسطو در همین رابطه، یعنی در مورد ماهیت انسان، تاکید بر فعالیت سیاسی انسان است. ارسطو می گوید زندگی در دولتشهر از فعالیتهای سیاسی می باشد که خاصه انسان است. ارسطو برای هر چیز غایتی قائل است. در این راستا غایت انسان را ظاهر در دولت می بیند.
بدنبال همین بحث کتاب به نظرات مکتب اصالت فایده (اندیشمندانی چون جرمی بنتهام و استوارت میل) در مورد ماهیت انسان برخورد می کند و می گوید از نظر آنها انسان همواره دنبال شادی و لذت در زندگی است. در رسیدن به این خواسته ها وظیفه دولت است تا کلیه امکانات و وسایل را برای نیل به آنها مهیا نمایند.
انسان موجود عقلانی و آزاد است. این نظر هگل از ماهیت انسان می باشد. بشیریه می گوید هگل انسان را فردگرا نمی داند بلکه همین انسان آزاد در جامعه و دولت است که به نهایت عقلانیت میرسد. هگل دولت را عقلانیت در حد کمال برای جوهره انسان می نگرد.
بشیریه می نویسد هابر اعمال انسانها را غیرعقلانی قلمداد می کند، لذا این اعمال و رفتار انسانها بر اساس شور و احساسات جهت داده می شود. و انسان با تسلیم به این فشار غیرعقلانی وادار به انجام کلیه کارهایی که انجام می دهد می گردد. از قول هابز می گوید: در زندگی هر فرد دو مشکل وجود دارد. مشکل زیستن با دیگران که در خود کینه توزی و رقابت است. دیگری نقض ذاتی و غرور انسانی می باشد. این هردو، همه افراد را به جنگ با همدیگر می کشاند. در جلوگیری از این جوهره ویرانگر انسانها، آنها قدرتی چون دولت را طبق قرارداد ایجاد می نمایند تا همواره آنها را در ترس نگهدارد و آرامش نسبی را در زندگی فراهم سازد.
کتاب سپس نظرات آنارشیست ها را در رابطه با طبع انسان بازگو می کند. انها انسان را توانا در هر کار می دانند. و اگر در اعمال انسان ایرادات و نواقصی دیده می شود،ن اشی از بدآموزی آنها می دانند. این گروه (آنارشیستها) هیچ آمریتی را از طرف هر کس که باشد (حتی دولت از هر نوع آن) را نمی پذیرند. به نظر اینها حکومت یک شر مطلق است. نوع ایده آل آن حتی از نوع قراردادی و توافقی آن، یک عامل بازدارنده و ضد جوهره انسان، یعنی همان آزادی است. از نظر بشیریه، آنارشیست ها بجای رقابت، به تعاون بین آدمها در سراسر حیات و در همه عرصه های زندگی اعتقاد دارند.
در پایان این بحث بشیریه به نظر سنت آگوست و ادموند برک (فیلسوف محافظه کار انگلیسی) نیز نگاهی می اندازد و می نویسد، اینان معتقدند همه اعمال انسان از عقل آنها نشات نمی گیرد. در کتاب شهر خدا، سنت آگوست می گوید، در انسان با تبعیت از شیطان، جوهره غیر عقلانی، یعنی شرارت غالب و تثبیت شده است. همینطور از قول برک می نویسد،این غرایز و احساسات است که بر اغلب اعمال انسان فرمان می راند و وی را به اطاعت و پیروی از آنها وادار می کند. پس تبعیت از قدرت حکام و احترام به شاهان و سایر حکومت کنندگان لازمه پایداری جامعه است.

ماهیت دولت
پس از ارائه نظرات اندیشمندان در مورد ماهیت انسان، بشیریه به بهترین مقوله ای که به نظر او از ابتدا توجه اندیشمندان در همه دوره ها را به خود مشغول داشته است می پردازد. خود بشیریه نیز تاکید ویژه ای در شناخت آن نموده است. در همین رابطه او مساله ماهیت دولت را یکی از مهمترین مسائل فلسفه سیاسی می داند. بشیریه می گوید در فلسفه سیاسی به دو نظریه اصلی در باره ماهیت و منشاء دولت و دیگر تبعات آن برخورد می کنیم.
۱- نظریه ای که دولت را پدیده مکانیکی در نظر می گیرد.
۲- نظریه ای که دولت را از پدیده های ارگانیکی قلمداد می کند.
در توضیح هر کدام از این نظریه ها بشیریه نظرات ارائه شده چندی از اندیشمندان شاخص و معتبر را بازگو می کند، و خود نیز در لابلای ارائه این نظرات تحلیل های خود را با آنها همراه می نماید. ضمن توضیح مختصر مفاهیم ارگانیکی و مکانیکی می گوید: طرفداران پدیده ارگانیکی بودن دولت را، دولت از حیث کارکرد، تکوین وتکامل، به مانند ارگانیسم (بدن موجود زنده) پیشرفته در نظر می گیرند. حتی آنها معتقدند که دولت خود یک ارگانیسم به مفهوم کامل آن است. در سیر تکاملی شکل خاص و کامل شده ای را به خود گرفته است. مثل همه ارگانیسم های دیگر. از نظر اینها کسی در ساخت دولت و یا تکامل آن دخالت نداشته است.
نظر ارسطو هم در همین رابطه بازگو می گرذد. به نظر ارسطو رابطه فرد و دولت مثل رابطه هر عضو با بدن انسان است. ارسطو معتقد است دولت قبل از فرد وجود دارد. یعنی همان ادامه خانواده و جامعه مدنی است. افلاطون نیز چون ارسطو دولت را همان ارگانیسم طبیعی دانسته و تابع هیچ قراردادی بین افراد جامعه نمی داند.
بشیریه پس از این به نظرات اندیشمندان عصر روشنگری می پردازد که دوباره به بریده اندام وار دولت جان تازه ای بخشیده اند. او می گوید ژان ژاک روسو و هگل به ارگانیسم بودن دولت و از نوع سطح پیشرفته ترآن نسبت به ارسطو و افلاطون نظرداشته اند. از نظر این فیلسوفان انسان با عقل خود می تواند دولت را به عنوان نهاد طبیعی و مستقل دریابد. طبق نظریات هگل همه دولت ها خود عقلانیت و نهایت آن هستند که سنتزی از تز و آنتی تز خانواده و جامعه مدنی می باشد. دولت است که به خانواده و جامعه مدنی وحدت می بخشد.
دولت شکل تکامل یافته آنها (یعنی خانواده و جامعه مدنی) است. دولت والاترین مرحله تکامل روح و ایده است. هگل می گوید، "علیه دولت نمی توان به وجدان متوسل شد چون دولت خود واضع اخلاق است".
اما در توضیح نظرات روسو، بشیریه می نویسد: روسو در مواردی نوعی قراردادی بودن دولت را می پذیرد، زیرا در مفهوم اراده عمومی که روسو تاکید خاصی بر آن دارد، دولت فردی جمعی تلقی می شود، چون روسو انسان طبیعی را دارای دو غریزه اصلی می داند که یکی خودخواهی ودیگری همدردی با دیگران است. روسو معتقد است باید بین این دو تعادلی برقرار باشد. از نظر روسو اراده عمومی نوعی قرارداد اجتماعی است که مصالح عمومی را در نظر دارد که واقعی تر از اراده خصوصی می باشد. روسو می گوید باید فرد را مجبور به تبعیت از اراده عمومی کرد. از نظر او دولت نتیجه رذیلت آدمی نیست بلکه شرط فضیلت او است.
بشیریه نظریه مکانیکی بودن دولت را چنین تعریف می کند، دولت حاصل عمل ارادی است که به منظور رسیدن به هدفی ایجاد می شود. یک نوع قرارداد است. این قرارداد توافقی و برای نیل به هدف مورد موافقت طرفین می باشد.
از نظریه پردازان این گروه از جمله هابز می گوید: انسانها همیشه زیادی خواه و قرارناپذیر هستند و اساسا طبع بدخواهی دارند. اما چون دوراندیش اند و به امنیت و صلح نیازمند می باشند با هم قرارداد می بندند. علاوه بر قرارداد یک قدرت عمومی بوجود می آورند که آنها را همواره در ترس نگه دارد. هابز واژه "لویاتان" را برای این قدرت عمومی بکار می گیرد. طبق این نظریه افراد جامعه برای دستیابی به آزادی و امنیت، قراردادی بین خود بوجود می آورند.
جان لاک ازدیگر نظریه پردازان مکانیکی دولت می باشد که در آن جنبه فردگرایانه و آزادیخواهانه در قرارداد اجتماعی بیشتر به چشم می خورد. جان لاک ضمن انتقاد از وضع طبیعی توضیح می دهد: چون در وضع طبیعی قانون شناخته شده و قاضی بی طرف و قدرت اجرایی مشخص وجود ندارد، برای خروج از آن آدمیان حکومت را به عنوان وکیل که محدود به قانون و حقوق طبیعی و حاکمیت مردم است ایجاد می کنند.      
بشیریه نظر مارکس در رابطه با دولت را از نوع طبقاتی می بیند. او می گوید از نظر مارکس این طبقات هستند که دولت ها را در راستای رسیدن به اهداف مشخص مخصوصا در نیل به منافع اقتصادی خود ایجاد می کنند و به آن شکل ویژه ای می بخشند، تا با کارکرد ویژه خود همان اهداف را در پی داشته باشند.
از نظر بشیریه هر کدام از دو نظر ارگانیکی و یا مکانیکی در رابطه با دولت، مسائل عمده فلسفه سیاسی بویژه مساله اطاعت و مشروعیت سیاسی و آزادی را به گونه ای که همان اهداف ایشان را دنبال کند تبین و تفسیر می نمایند. از نظر طرفداران ارگانیکی دولت، مساله اطاعت از دولت جزو خصلت همبستگی فرد و دولت می باشد. اما در آن طرف آنهائیکه دولت را مکانیکی و قراردادی می دانند، اطاعت از دولت را به این دلیل لازم می بینند که دولت برای برآورده کردن خواست های افراد بوجود آمده است. همچنین مفهوم آزادی با دو نگرش دولت، متفاوت می شود. در دیدگاه های مکانیکی یا ابزاری دولت به نگرش استوارت میل اشاره می کند که معتقد است هر کس به شیوه خاص خود می بایستی به مصلحت خود به پردازد. در این هدف باید به گونه ای عمل کند تا به مصالح دیگران آسیبی وارد نیاید.
اما جان لاک قدرت سیاسی را بر اساس رضایت افراد آزاد و خردمند قابل تاسیس می داند. جان لاک اطاعت از دولت را تا حدی می پذیرد که به آزادی فرد خدشه ای وارد نکند و ضمنا به فرد حق می دهد در مواردی که لازم باشد به مقابله با دولت بپردازد.
از نظر روسو آزادی یعنی پذیرش عقل و یا اراده عمومی که همان دولت معنی میکند. اما بلافاصله روسو تاکید می کند که این اراده عمومی موجد یا ساخته پرداخته خود فرد است. همچنین از نظر هگل، دولت نهایت اراده عقلانیت و آزادی انسان است. حتی هگل می گوید تاریخ جهان تاریخ رشد آگاهی از آزادی می باشد و اطاعت از دولت عین آزادی است.
اما به گفته بشیریه "ایزایا برلین" فیلسوف انگلیسی معتقد است آزادی مثبت (آنچه عقلانیت باید انجام دهد) در نهایت به دولت اقتدارطلب مثل اراده عمومی روسو یا فیلسوف "شهریار افلاطونی" مبدل می گردد. به نظر ایزایا برلین بهتر است در اجرای مفاهیم پذیرفته شده در عصر تجدد، نسبی عمل کرد و به حداقل ها بسنده نمود. زیرا هیچگاه نمی توان در همه زمینه ها فرد یکسانی پرورش داد و شرایط یکسانی را برای او آماده کرد.
همچنین از نظر دو دیدگاه در رابطه با دولت، بشیریه به مقوله مصلحت عمومی نیز اشاره می کند. به نظر طرفداران نظریه ارگانیکی آنچه در دولت متمرکز و نمایان شده است همان علائق عمومی و خواسته های مدنی هستند. منافع جزئی نه تنها معنی ندارد، بلکه جزو بیماری محسوب می شود و باید حذف گردد و یا در کل یا در همان علائق عمومی که دولت باشد، حل شود. اما در مقابل و در نگرش مکانیکی دولت، منافع جزئی یا فردی، جزو واقعیت مبرم دولت بشمار می آید. این وظیفه دولت است که تک تک این وظایف کوچک را تنظیم کند و سامان بخشد. در همین رابطه بشیریه از هابز و طرفداران اصحاب اصالت فایده و همچنین جان لاک، که همگی بر حراست از علائق و مصالح و یا حقوق افراد تاکید دارند و آنرا از غایات دولت قلمداد می کنند نقل قول می آورد. از نظر این اندشمندان طرفداران ابزاری بودن دولت، مصلحت عمومی واژه انتزاعی است. این واژه جز مصالح و منافع افراد نمی تواند باشد. پس پرداختن به وظایف افراد چیزی جز همان مصالح عمومی نیست.
بشیریه بازهم به دیدگاه های جان استوارت میل می پردازد که معتقد است، چون همه مردم می خواهند در رفاه و سعادت باشند، دولت را به عنوان ابزاری می دانند که باید شرایط و زمینه را برای رسیدن به شادی بیشتر آماده نماید. برای این گروه مسئله آزادی (هیچ نوع آن منفی یا مثبت) معنی ندارد. حتی اگر یک دولت مطلقه قادر به فراهم کردن چنین رفاهی باشد، فرقی نمی کند. گرچه در نگرش گروهی از طرفداران اصحاب اصالت فایده، از جمله جان استوارت میل، از اصل حیثیت و کمال آدمی بجای رفاه و شادی از طرف دولت سخن گفته می شود و به آن احساس همدردی افراد نسبت به هم نیز اضافه می گردد. اما در نهایت نقطه عزیمت آن فرد است و عقلانیت او هم عقلانیت فردی است.

ادامه دارد